حضرت استاد صدیقی روز شنبه از ساعت ۱۶:۰۰ الی ۱۷:۳۰ به تفسیر قرآن با موضوع «اخلاق در قرآن» در مسجد امام رضا علیه السلام حوزه علمیه امام خمینی(ره) پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
آیه چهارم
- ﴿وَرَفَعْنَا لَکَ ذِکْرَکَ﴾[۱]
جهات مختلفی درباره «رفعت ذکر» و «بلندای آوازه» رسول ختمی مرتبت اسلام o مطرح است که به برخی از این موارد در ذیل اشاره میگردد:
الف) لطائف قرآنی بیبدیلی در تعبیر «لک» نهفته است، بدین معنا که خداوند سبحان با آن عظمت و جلالت، برای رسولالله o کار میکند! از جمله آنکه علی الدوام و به طور مستمر خداوند و جمیع ملائکه به فعل «صلوات فرستادن» بر رسول خاتم o اشتغال دارند: ﴿إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیمًا﴾،[۲] در عین حال خداوند متعال به صراحت، به تمامی مکلفین از اهل ایمان دستور داده است بر او درود و صلوات بفرستند تا قلوب خویش را با این نسیم رحمت زنده بدارند.
ب) در حدیث قدسی آمده است که خداوند خطاب به پیغمبر o فرمود: «تُذکر حیثما ذُکرتُ»، در رفعت ذکر تو همین بس که هرجا من یاد شوم، تو نیز یاد خواهی شد. از جمله آنکه تمام نمازگزاران چندین مرتبه در طول روز، زمانی که در اذان و اقامه به وحدانیت خدا شهادت میدهند، به رسالت پیامبر نیز شهادت میدهند، بعلاوه یاد ایشان در متن نماز و در تشهد نیز تکرار میشود. از سوی دیگر این به هم پیوستگی اذکار چنان است که رضای پیغمبر o در کنار رضای خدا قرار گرفته، و طاعت خدا به طاعت رسول خدا o ضمیمه شده است.
پ) در تمام کتب آسمانی گذشته رفعت مقام و بلندای آوازهی آخرین فرستاده الهی o به امم پیشین تذکر داده شده است: ﴿وَإِذْ قَالَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ مُصَدِّقًا لِمَا بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْرَاهِ وَمُبَشِّرًا بِرَسُولٍ یَأْتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ﴾[۳]
ج) در معراج، همهی عوالم وجود جولانگاه «رفرف»[۴] پیغمبر اسلام o قرار گرفت، و حضرت در آسمانها بر همهی انبیا امامت نمود و فراتر از سدره المنتهی رفت، در حالی که سایر انبیای الهی از آسمان چهارم بالاتر نرفتهاند.
د) بر همهی انبیا به وساطت ملائکه «وحی» نازل میشد،[۵] اما خداوند در برخی از موارد بدون واسطه با وجود نازنین پیغمبر خدا سخن o میگفت، از جمله این موارد طبق آنچه در روایات آمده است، مواردی است که در اثر نزول وحی حالت بیهوشی یا عرق شدید به پیامبر o دست میداد، یا اگر سوار بر مرکب بر ایشان وحی نازل میشد، مرکب به زانو در میآمد و به خاک مینشست.
ذ) دعوت هیچ یک از انبیای سلف جهان را فرا نگرفت، اما چنانچه خداوند وعده داده است، اسلام جهان را فرا خواهد گرفت و خداوند آوزاهی رسول الله o را در تمام عالم منتشر میسازد: ﴿هُوَ الَّذی أَرسَلَ رَسولَهُ بِالهُدى و َدینِ الحَقِّ لِیُظهِرَهُ عَلَى الدّینِ کُلِّهِ وَلَو کَرِهَ المُشرِکونَ﴾.[۶] بعلاوه در این آیهی شریفه فرمود: ﴿وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ﴾،[۷] [بدین معنا که نه تنها اسلام جهان را فرا خواهد گرفت، بلکه در آخر امر زمین به عباد صالح خدا واگذار خواهد شد] ، از همین رو این آیات مبارکه از جمله مصادیق رفعت ذکر نام و یاد پیامبر اعظم o میباشند.
ز) هیچیک از انبیای سلف، دارای کتاب ابدی و وصایت همیشگی نبودند، اما رسول خاتم o از این دو نعمت بهرهمند است، به تعبیر دیگر «قرآن» و «عترت» که قرین یکدیگرند، (الی یوم القیامه) جلوهی عظمت و رفعت ذکر رسول الله o هستند، و همواره عظمت رسول خدا o در وجود صاحب ولایت مطلقه کلیه الهیهf باقی هست و بقای عترت از آثار بقای رسول خداست: «المرء یحفظ فی ولده».[۸]
درخصوص ماندگاری قرآن نیز باید گفت، «قرآن» میوهی عمر و ذکر پیغمبر اکرم o است، و تا مادامی که قرآن هست، یاد و نام رسول خدا o نیز پابرجا و باقی است: ﴿وَأُوحِیَ إِلَیَّ هَذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ﴾[۹] و «میهمن» بودن قرآن[۱۰] نسبت به سایر کتب آسمانی و روایات اهل بیت b ناظر بر همین مسئله است: ﴿وَأَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتَابِ وَ مُهَیْمِنًا عَلَیْهِ﴾[۱۱]
هـ) «شفاعت کبری» مختص رسول الله o است و شفاعت سایر انبیا با اذن ایشان نافذ میگردد، که این خود، یکی از مهمترین وجوه رفعت مقام حضرت میباشد.[۱۲] [چه آنکه شیعه و سنی نقل کردهاند که رسول ختمی مرتبت اسلام o فرموده است: «أَنَا سَیِّدُ وَلَدِ آدَمَ یَوْمَ الْقِیَامَهِ وَأَوَّلُ مَنْ یَنْشَقُّ عَنْهُ الْقَبْرُ وَأَوَّلُ شَافِعٍ وَأَوَّلُ مُشَفَّعٍ»، در روز قیامت، من سرور فرزندان آدم، و اولین کسی هستم که قبرش شکافته میشود، و اولین شفاعتکننده، و اولین کسی هستم که شفاعتش پذیرفته خواهد شد.] [۱۳]
آیه ۵ و ۶
خداوند منان در ادامهی «شرح صدر»، «وضع وِزْر» و «رفعت ذکر»، خطاب به بهترین بنده خویش میفرماید: اگر امروز برای تو فتوحات و غنایمی حاصل شده؛ و آن فقر، نا امنی و تهدیدات دیروز، تبدیل به فرصت، نعمت، قدرت و کثرت عشاق گشته است، و امروز همهی دنیا از تو حساب میبرند، اما تو تحت سیطره هیچ کسی قرار نداری، این امور نتیجه این «سنت الهی» است: «اگر کسی تحمل داشته باشد، تنگنا تبدیل به فراخنا خواهد شد!».
نوع مفسرین در توضیح ادبی این آیات شریفه گفتهاند: از آنجایی که تکرار «یسر» با حالت نکره در این دو آیه، به معنای دوئیت و تکرار مجدد آن است، و تکرار «العسر» با الف و لام معرفه دلالت بر تأکید دارد و یک مورد به حساب میآید، در نتیجه با هر سختی دو آسانی وجود دارد، یکی همراه آن و دیگری در ورای آن.[۱۶]
به تعبیر دیگر همانگونه که «طلا» در اثر تحمل حرارت، هم ذوب میشود و استعداد قالبپذیری پیدا میکند و هم قیمت پشت ویترین آن افزوده میگردد؛ آدمی نیز در مصائب از یک سو گداخته، ساخته و پولادین میشود و استحکام مییابد، و در کوران حوادث به پختگی دست مییابد؛ و از سوی دیگر چون قیمت پیدا میکند، اطراف او شلوغ میشود و مشتریانش فزونی مییابند.
اگر «طلا» آن چکش را نمیخورد و حرارت را تحمل نمیکرد، پر مشتری نمیشد و با این قیمت گزاف به فروش نمیرفت، انسان نیز چنین است، دست و پنجه نرم کردن با مشکلات برای انسان ارزش افزوده تولید میکند، و سبب میشود استعدادهای او شکوفا گردد و امر غیر مستحکم مقاوم، سرسخت، نافذ و پولادین گردد. بنابراین با هر تنگنایی دو گشایش وجود دارد.
آیه ۷ و ۸
هرگاه از کاری فارغ شدی و از مرحلهای عبور کردی، گمان نکن کار به اتمام رسیده است، بلکه بر خیز و برای عرصهای سختتر آماده شو! به تعبیر دیگر یک جبهه را که فتح کردی باید برای جبهه های جدید مهیا شوی، یک فرآورده را که به بازار عرضه کردی، باید برای نوآوری و فرآورده جدید وارد میدان شوی.
علی الدوام گوهر بشر در حرکت است، و علی رغم «رفاه طبی» نفس، باید به سختیها تن بدهی، چرا که رفاه از ارزش انسان میکاهد و آدم بیارزش میشود؛ در نقطه مقابل، سختیها و مشکلات حاصل میدهند و همانطور که گفته شد ارزش افزوده ایجاد میکنند.
به عبارت دیگر اساس مأموریت انسان در این عالم «طی منازل» است و نباید در یک مرحله توقف کند، بلکه پیوسته باید پویا و در حرکت باشد.[۱۹] و تنها در صورتی که اگر چنین بود میتواند به مقصد اعلی که «فناء فی الله» است نائل آید، از این رو مقام «فناء فی الله» پس از «معرفت الهی» قرار دارد. در اصل این موضوع که «آیا بشر میتواند به «فنای ذاتی» دست یابد؟» بین بزرگان علما و عرفا اختلاف نظر وجود دارد، به هر ترتیب علامه طباطبایی معتقد بودند بشر میتواند به «فنای ذاتی» نیز نائل شود. در توضیح این مدعا باید گفت اگر تجرد انسان از نوع «تجرد الهی» بود، آنگاه آدمی بر حسب ظرفیت و گنجایش خویش، مراتب «فنا» را طی خواهد کرد. به تعبیر دیگر آدمی با توجه به وسعت روحی و ظرفیتی که دارد، میتواند به مراتب گوناگون فنای فی الله نائل آید؛ و خدای متعال «برکات» خود را مطابق «ظرفیتها» نازل مینماید.[۲۰]
در باب مراتب «فنا» به عنوان نمونه میتوان گفت، برخی «توحید افعالی» دارند، بدین معنا که مییابند منشأ اثر تمام آنچه در عالم واقع میشود خداست، ایشان میتوانند به مقام «فناء افعالی» دست یابند. در مرتبه بالاتر، برخی «توحید صفاتی» دارند، بدین معنا که بعضی از اسماء و صفات الهی در وجود آنها نمود دارد؛ ایشان نیز میتوانند به مقام «فناء فی الله صفاتی» برسند، گروهی دیگر نیز در مرتبه بالاتر «توحید اسمائی» دارند، یعنی ایشان جلوهای از اسماء حسنی الهی هستند و میتوانند به مقام «فنای اسمائی »دست یابند؛ در نتیجه هرکس به وسع ظرفیت خود، توان نیل به مقاصد عالیه را پیدا میکند، و تا ظرف روح آدمی توسعه نیابد، عبور از مرتبهای و ورود به مرتبهی دیگر، برای او امکانپذیر نخواهد بود.
عرفا و بزرگان اهل معنا، از جمله جناب صدر المتألهین به چگونگی این سیر الی الله اشاره کردهاند. ایشان در توضیح «اسفار اربعه»[۲۱] میفرماید: ابتدا انسان از خود به خدا سفر میکند، و با ریاضت، مجاهدت و مراقبه میکوشد شئون بندگی را مراعات نماید: ﴿وَاعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ﴾[۲۲] و در جای دیگر فرمود: ﴿کَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ﴾[۲۳] ﴿لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ﴾[۲۴] ﴿ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَیْنَ الْیَقِینِ﴾.[۲۵]
سپس سفر «من الحق الی الحق» آغاز میشود و بنده سیر اسمائی (اسماء الله) را طی میکند، و در نهایت هنگامی که از خود فارغ میشود، به کمال مطلق دست مییابد. بعد از این مرحله که آدمی به تکامل رسیده است، میتواند دیگران را هدایت کند و برای سایرین الگو باشد، به دیگر سخن، انسان تا به کمال مطلق نرسد، نمیتواند الگوی کاملی برای کمال جویان مسیر حق تعالی باشد، در نتیجه سفر «من الحق الی الخلق» آغاز میگردد.
به عنوان نمونه در طی مسیر خداوند به رسول خود میفرمود: ﴿قُمِ اللَّیْلَ إِلَّا قَلِیلًا﴾،[۲۶] اما پس از آنکه به خدا رسیدی و جلوه تام و اسم اعظم خدا شدی، حالا برای هدایت خلق کمر بنند: ﴿قُمْ فَأَنْذِرْ﴾.[۲۷] در سفرهای پیشین سیر انسان «صعودی» بود، اما بعد از دستیابی به کمال، سیر «نزولی» می یابد تا برای هدایت خلق خود را به زحمت بیاندازد.
نکته دیگری که میتوان از آموزههای این آیات کریمه بهرهمند شد،[۲۸] آن است که همواره «نعمت» با «مسئولیت» همراه است، به عبارت دیگر هنگامیکه خداوند الطاف و نعمتهایی را بر پیغمبر خود عنایت میکند، به تبع آن او را مکلف میسازد تا در قبال این نعمتها، بدهی خود را ادا کند؛ و یکی از خطیرترین مسئولیتهایی که بر دوش نبی خاتم o نهاده شد، مسئله افشای «امامت» و «وصایت» پس از خود بود. با توجه به آیه شریفهی ﴿فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ﴾، در روایات دو تعبیر در خصوص ولایت امیرالمومنین j ذکر شده است:
الف) اول آنکه بعد از فراغت از حجه الوداع، مسئله «ولایت» را جدی بگیر و او را به این منصب منصوب کن
ب) بعد از آنکه از «نبوت» فارغ شدی و هر آنچه لازمه رسالتت بود به جا آوردی، مُهر پایانی مأموریت تو، نصب ولی مطلق است تا راه برای ابد هموار گردد.
نکته دیگر آنکه تا زنده هستی و در این عالم نفس میکشی، «مسئولیت» داری، و تا «مسئولیت» داری، باید پیوسته در رشد و نمو باشی، در هر لحظه مرحلهای جدید را بپیمایی و در دامنه متوقف نگردی. به تعبیر دیگر با توجه به فرصت محدود عمر و هدف نهایی که کمال بینهایت است، انسان مکلف و مسئول است تا با همهی توان برای رسیدن به «قرب الهی» حرکت و کوشش نماید؛ از همین رو انسان مادامی که در این نشئه است، بازنشستگی ندارد و پیوسته باید پایان هر مسیری را مبدأ مسیر دیگر قرار دهد، و با فراغت از مسئولیتی، آمادهی آغاز نمودن مسئولیت جدید و سنگینتری گردد.
نکته آخر آنکه وقتی مقصد خداست، باید با «رغبت» هر چه تمامتر به سوی آن حرکت نمود؛ و اگر در این مسیر، اعضا و جوارح و فرصتها را حرام نکردید، خداوند شکور و ودود از شما دستگیری میکند و شما را خواهد برد: ﴿وَالَّذینَ جاهَدوا فینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ المُحسِنینَ﴾[۲۹]
[۱]. انشراح؛ ۴- و آوازه تو را بلند ساختیم!
[۲]. احزاب؛ ۵۶ – خدا و فرشتگانش بر پیامبر درود میفرستند؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید، بر او درود فرستید و سلام گویید و کاملاً تسلیم (فرمان او) باشید.
[۳]. صف؛ ۶ – و (به یاد آورید) هنگامی را که عیسی بن مریم گفت: «ای بنی اسرائیل! من فرستاده خدا به سوی شما هستم در حالی که تصدیقکننده کتابی که قبل از من فرستاده شده [= تورات] میباشم، و بشارتدهنده به رسولی که بعد از من میآید و نام او احمد است!
[۴]. «سقیط الرفرف» اصطلاحی عرفانی با معانی خاص میباشد، از جمله آن معانی، در روایتی از «رفرف» به عنوان یکی از وسائل معراج پیامبر نام برده شده است: «سپس مرا تا زیر عرش بالا بردند و سپس رفرف سبز رنگ به من نزدیک شد و رفرف به اذن خدا مرا به سوی پروردگارم بالا برد تا اینکه نزدیک خدا شدم». رک: بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج۳، ص۳۲۰ ، باب ۱۴، ح۱۶: «الإحتجاج عَنْ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ آبَائِهِ أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ فِی جَوَابِ الْیَهُودِیِّ الَّذِی سَأَلَ عَنْ مُعْجِزَاتِ الرَّسُولِ ص إِنَّهُ أُسْرِیَ بِهِ مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى مَسِیرَهَ شَهْرٍ وَ عُرِجَ بِهِ فِی مَلَکُوتِ السَّمَاوَاتِ مَسِیرَهَ خَمْسِینَ أَلْفَ عَامٍ فِی أَقَلَّ مِنْ ثُلُثِ لَیْلَهٍ حَتَّى انْتَهَى إِلَى سَاقِ الْعَرْشِ فَدَنَا بِالْعِلْمِ فَتَدَلَّى فَدُلِّیَ لَهُ مِنَ الْجَنَّهِ رَفْرَفٌ أَخْضَرُ وَ غَشِیَ النُّورُ بَصَرَهُ فَرَأَى عَظَمَهَ رَبِّهِ بِفُؤَادِهِ وَ لَمْ یَرَهَا بِعَیْنِهِ فَکَانَ کَقَابِ قَوْسَیْنِ بَیْنَهَا وَ بَیْنَهُ أَوْ أَدْنَى الْخَبَرَ.» همچنین نک: تفسیر الصافی، ج۱، ص۳۱۱ و البرهان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۵۶۷ ذیل سوره البقره آیات ۲۸۴ الی ۲۸۶؛ تفسیر الصافی، ج۵، ص ۸۷ ، ذیل سوره النجم، آیه ۹؛ تأویل الآیات الظاهره فی فضائل العتره الطاهره، ص۶۰۶، ذیل سوره النجم آیات ۸ الى ۱۰٫
و طبق بیان آلوسی و علائی، «رفرف» پنجمین وسیله معراج پیامبر خدا بود که به وسیله آن مسافت میان سدره المنتهی تا قاب قوسین را پیمود. رک: روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج ۸، ص ۱۱، ذیل تفسیر سوره اسراء: «وذکر العلائی فی تفسیره أنه کان للنبی لیله الإسراء خمسه مراکب، الأول البراق إلى بیت المقدس، الثانی المعراج منه إلى السماء الدنیا، الثالث أجنحه الملائکه منها إلى السماء السابعه، الرابع جناح جبریل منها إلى سدره المنتهى، الخامس الرفرف منها إلى قاب قوسین، ولعل الحکمه فی الرکوب إظهار الکرامه وإلا فالله سبحانه وتعالى قادر على أن یوصله إلى أی موضع أراد فی أقل من طرفه عین».
[۵]. قرآن در آیه ۱۶۴ سوره نساء از تکلّم خداوند با حضرت موسی سخن گفته و میفرماید: ﴿وَ کَلَّمَ اللَّهُ مُوسى تَکْلیمَا﴾. بعلاوه در آیات ۱۴۳ و ۱۴۴ سوره اعراف نیز به موضوع تکلم با خداوند اشاره شده است: ﴿وَ لَمَّا جاءَ مُوسى لِمِیقاتِنا وَ کَلَّمَهُ رَبُّه﴾؛ و ﴿یا مُوسى إِنِّی اصْطَفَیْتُکَ عَلَى النَّاسِ بِرِسالاتِی وَ بِکَلامِی﴾؛ اما «مقام کلیم الهی» منحصر در جناب موسی نبوده و به شهادت قرآن در آیه ۲۵۳ سوره بقره، دیگرانی نیز به این مقام عظیم نائل آمدهاند: ﴿تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ، مِنْهُمْ مَنْ کَلَّمَ اللَّهُ﴾، و بنا بر سایر ادله – از جمله مواردی که در متن ذکر شده است – در مییابیم حضرت محمد مصطفی نیز یکی از دارندگان این مقام ویژه است.
[۶]. توبه؛ ۳۳ – او کسی است که رسولش را با هدایت و آیین حق فرستاد، تا آن را بر همه آیینها غالب گرداند، هر چند مشرکان کراهت داشته باشند!
[۷]. انبیاء؛ ۱۰۵ – در «زبور» بعد از ذکر (تورات) نوشتیم: «بندگان شایستهام وارث (حکومت) زمین خواهند شد!»
[۸]. کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج۲، ص ۸۶۸ ، الحدیث الثامن و الأربعون؛ شرح الأخبار فی فضائل الأئمه الأطهار ، ج۳، ص ۳۷؛ الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسی)، ج۱، ص ۱۰۳، احتجاج فاطمه الزهراء على القوم؛ مناقب آل أبی طالب (لابن شهرآشوب)، ج۲، ص۲۰۶، فصل فی ظلامه أهل البیت ؛ کشف الغمه فی معرفه الأئمه (ط – القدیمه)، ج۱، ص ۴۹۰؛ بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج۲۸، ص ۳۰۲٫ ترجمه: رسولخدا همواره میفرمود: «با احترام به اولاد آدمی، (در حقیقت) خود شخص گرامی داشته میشود.»
[۹]. انعام؛ ۱۹ – این قرآن بر من وحی شده، تا شما و تمام کسانی را که این قرآن به آنها میرسد، بیم دهم (و از مخالفت فرمان خدا بترسانم).
[۱۰]. مائده؛ ۴۸ – و این کتاب [= قرآن] را به حق بر تو نازل کردیم، در حالی که کتب پیشین را تصدیق میکند، و حافظ و نگاهبان آنهاست.
[۱۱]. یکی از اسامی و اوصاف قرآن، «مهیمن» است، به معنای حافظ، شاهد، مراقب، امین، نگهبان و ایمنی بخش. به بیان دیگر قرآن، حافظ کتابهای گذشته است و اصل وجود آنها را تثبیت و تصدیق مینماید، در عین حال بر آنها اشراف دارد و میتواند بعضی از احکام آنها را نسخ کند و تحریفهای رهیافته در آنها را اصلاح نماید.
[۱۲]. توضیح: «شفاعت کبری« خاص پیامبر است و کسی بجز ایشان دارای چنین مقامی نمیباشد و بنابر عقیده برخی از علما «شفاعت کبری» همان «مقام محمود» است: ﴿عَسَى أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقَامًا مَحْمُودًا﴾(اسراء؛ ۷۹)؛ اما «شفاعت صغری» شامل شفاعت پیامبران، اولیاء، شهدا و ملائکه در روز قیامت، برای نجات مومنان از عذاب جهنم یا تخفیف در عذاب یا بالا بردن درجات ایشان در بهشت میباشد.
[۱۳]. صحیح مسلم، ج۴، ص ۱۷۸۲، ح ۳ – (۲۲۷۸): «قَالَ رَسُولُ اللهِ : «أَنَا سَیِّدُ وَلَدِ آدَمَ یَوْمَ الْقِیَامَهِ، وَأَوَّلُ مَنْ یَنْشَقُّ عَنْهُ الْقَبْرُ، وَأَوَّلُ شَافِعٍ وَأَوَّلُ مُشَفَّعٍ»»؛ بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج۱۶، ص ۳۲۶، باب۱۱: «عَنْ عَلِیٍّ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ أَنَا سَیِّدُ وُلْدِ آدَمَ یَوْمَ الْقِیَامَهِ وَ لَا فَخْرَ وَ أَنَا أَوَّلُ مَنْ تَنْشَقُّ الْأَرْضُ عَنْهُ وَ لَا فَخْرَ وَ أَنَا أَوَّلُ شَافِعٍ وَ أَوَّلُ مُشَفَّعٍ».
[۱۴]. انشراح؛ ۵- به یقین با (هر) سختی آسانی است!
[۱۵]. انشراح؛ ۶- (آری) مسلّماً با (هر) سختی آسانی است.
[۱۶]. در زبان عربی، هرجا کلمه با الف ولام معرفه ذکر شود، نظیر: “اعطیتُ زیداً «الدرهم» و اخذتُ منه «الدرهم»” در چنین مواردی درهم دوم همان درهم اولی است، اما در مواردی که کلمه در سیاق نکره و به طور مطلق بیان میشود، نظیر “اعطیتُ زیداً «درهما» و اخذتُ منه «درهما»” در این موارد دو درهم تبادل شده است و درهم دوم غیر از درهم اول میباشد.
[۱۷]. انشراح؛ ۷- پس هنگامی که از کار مهمّی فارغ میشوی به مهم دیگری پرداز.
[۱۸]. انشراح؛ ۸- و به سوی پروردگارت توجّه کن!
[۱۹]. بیان استاد: متاسفانه افراد کوتهنظر و پست که به خارج از مرزها وابستگی دارند، معتقدند انقلاب برای رفع مانع بود و این مهم انجام شد، لذا الی الابد که انقلاب نمیخواهیم و باید از مواضع انقلابی آن سالها کناره بگیریم، در واقع ایشان اساس ماموریت انسان در این عالم را نفهمیدهاند.
[۲۰]. مؤلف: کلام معصوم که فرمود: «إِنَّ عِلْمَ الْعُلَمَاءِ صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا یَحْتَمِلُهُ إِلَّا نَبِیٌّ مُرْسَلٌ أَوْ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ أَوْ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ» اشاره به همین تفاوت ظرفیتها و بالتبع آن تفاوت برکات و رتبهها دارد؛ حتی بهترین اهل ایمان نیز در یک سطح معرفتی نیستند و نمیتوانند تمام معارف اهل بیت را دریافت و هضم نمایند، به عنوان نمونه تفاوت ظرفیت وجودی جناب اباذر در مواجهه با اسرار نهفته در سینهی جناب سلمان دال بر همین موضوع میباشد.
[۲۱]. شامل چهار سفر است:
سفر اول: سفر از خلق به سوی الله؛ عناوین دیگر: «سفر من الخلق الی الحق» (مسافرت از مردم تا خدا)
سفر دوم: سفر از حق به سوی حق با حق؛ عناوین دیگر: «سفر بالحق فی الحق» (مسافرت با خدا درباره خدا)
سفر سوم: سفر از حق به سوی خلق با حق؛ عناوین دیگر: «سفر من الحق الی الخلق بالحق» (مسافرت از خدا تا مردم با خدا)
سفر چهارم: سفر از خلق به سوی خلق با حق؛ عناوین دیگر: «سفر فی الخلق بالحق» (مسافرت درمیان مردم با خدا)
[۲۲]. حجر؛ ۹۹ – و پروردگارت را عبادت کن تا یقین تو فرا رسد!
[۲۳]. تکاثر؛ ۵ – چنان نیست که شما خیال میکنید؛ اگر شما علم الیقین (به آخرت) داشتید (افزون طلبی شما را از خدا غافل نمیکرد)!
[۲۴]. تکاثر؛ ۶ – قطعاً شما جهنّم را خواهید دید!
[۲۵]. تکاثر؛ ۷ – سپس (با ورود در آن) آن را به عین الیقین خواهید دید.
[۲۶]. مزمل؛ ۲ – شب را، جز کمی، بپاخیز!
[۲۷]. مدثر؛ ۲ – برخیز و انذار کن (و عالمیان را بیم ده).
[۲۸]. بیان استاد: وجوه دیگری نیز در خصوص آیات پایانی سوره شرح ذکر شده است، برخی گفتهاند: هرگاه از «واجبات» فارغ شدی به «مستحبات» بپرداز، بدین ترتیب مرحله مستحبات بعد از واجبات است. برخی نیز این آیات را ردّ بر صوفیه قلمداد میکنند، چرا که صوفیان معتقدند: «انسان تا آنجا که به حق واصل شود مؤظف است عبادت کند، اما پس از آنکه خدا در انسان حلول نمود، دیگر انسان تلکیفی بر عهده ندارد و از آن پس نماز، روزه و سایر تکالیف از عهده او ساقط میگردد.»
[۲۹]. عنکبوت؛ ۶۹- و آنها که در راه ما (با خلوص نیّت) جهاد کنند، قطعاً به راههای خود، هدایتشان خواهیم کرد؛ و خداوند با نیکوکاران است.
پاسخ دهید