حضرت استاد صدیقی روز شنبه از ساعت ۱۶:۰۰ الی ۱۷:۳۰ به تفسیر قرآن با موضوع «اخلاق در قرآن» در مسجد امام رضا علیه السلام حوزه علمیه امام خمینی(ره) پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
سوره انشراح[۱]
با استمداد از عنایات ربوبی، و بعد از گذر از بوستان و گلستان سوره مبارکه الضحی، به چشمهی جوشان جدید و مناظر دلانگیز دیگری از الطاف و محبتهای ویژه خداوند متعال به حبیب خودش بر میخوریم. و آنچه در سورهی انشراح در ادامه آیات مبارکه سوره ضحی ذکر شده است، جملگی بر همان سیاق و بیانگر «امتنان خداوند متعال» بر رسول الله o است. بعلاوه سه نعمت مطرح شده در سوره مبارکه ضحی،[۲] از نعم خاص ظاهری خداوند بر پیغمبر و مقدمهای برای ذکر نعم برتر و [باطنی] الهی در سوره انشراح قلمداد میگردد.
از سوی دیگر انضمام نعم الهی مطرح شده در این دو سوره، فضایی را به وجود میآورد تا خداوند سبحان رسول خویش را در کانون الطاف و عنایات خاصه خود قرار دهد، و شرح این دلدادگی و عشق را برای همگان بازگو نماید. از سوی دیگر هنگامی که معشوق برای عاشق دلبری مینماید، عاشق واله و حیران میگردد. به دیگر سخن خداوند به واسطه آیات این دو سوره پیامبر خود را واله و شیدا نمود.
آیه اول
در معنای لغوی واژه «شرح»
هنگامی که میخواهند گوشتی را بپزند، آن را شرحه شرحه میکنند، یعنی با لایه لایه کردن آن سبب میشوند ضخامت اولیه گوشت نازک و رقیق گردد، و این امر در طعمدهی، پخت آسان و قابل هضم بودن گوشت نقش بسزایی دارد. بر همین اساس، هر عنصری که از حالت زمختی تبدیل به نرمی و لطافت شود، و قابلیت اکل و هضم یابد را «شرح» گویند.
بنابراین حقیقت «شرح» به معنای پردهبرداری و قابل هضم نمودن مطلب یا خوراک است، چه در خوراک مادی و چه در خوراک معنوی. به عنوان نمونه برخی مطالب دارای غموض و پیچیدگیهایی هستند که با شرح دادن آن مطلب، پیچیدگیها رقیق و قابل فهم میشوند، و در ذهن مخاطب رسوخ میکنند و شخص آنرا هضم مینماید.
بررسی جایگاه «شرح صدر»
رمز و راز آنچه سبب شد خداوند حکیم و متعال بلا واسطه برای بنده برگزیدهی خویش مأوا و پناه، هادی، رازق علم، تأمینکننده نیاز و رافع فقر او باشد، به نحوی که در هیچ یک از این امور محتاج احدی نباشد و مستقیماً از خزائن ربوبی برداشت نماید، «ظرفیت» است.[۴]
قابیلت افراد در عالم متفاوت است، چنانچه فرمود: «النَّاسُ مَعَادِنُ کَمَعَادِنِ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّهِ».[۵] و هر شخص بر اساس «ظرفیت وجودی» خود از فیوضات الهی بهرهمند میگردد: ﴿أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِیَهٌ بِقَدَرِهَا﴾.[۶] سیلابی که پس از نزول باران بر زمین جریان پیدا میکند، در وادیها، دشتها و کشتزارها با انواع مختلف زمین تماس پیدا میکند، در اثر این تماس برخی از این زمینها که دارای قابلیت و ظرفیت مناسب هستند، متناسب با ظرفیتشان در آنها رویش به وجود میآید، اما در دسته دیگر محصولی به بار نمینشیند: ﴿وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذی خَبُثَ لا یَخْرُجُ إِلاَّ نَکِداً﴾[۷]
به تعبیر دیگر «شرح صدر»، مقیاس و عیار وسعت روح انسان، و عمق و ژرفای حقیقت انسانی را نمایان مینماید؛ و نعمت «شرح صدر» در رأس تمام نعم قرار دارد. انسانی که «ضیق صدر» دارد و گرفتار تنگنای باطن است، از هیچ نعمتی لذت نمیبرد، همیشه موجبات فشار را بیش از نعم الهی میبیند و گویا با عینکی سیاه به پیرامون خود مینگرد.
بالعکس افرادی که دارای «شرح صدر» اند، اگر هزاران چیز نداشته باشند، به نعمتهای فراوان الهی دلخوش دارند. سینهی باز و فراخ، موجب فکر باز، همت بلند و ظرفیت وسیع در آدمی خواهد شد، در نتیجه چنین اشخاصی تمام مشکلات را هضم و تحمل میکنند، و در برابر هیچ یک از پیشامدها و مصائب، خسته، زبون و درمانده نمیشوند؛ چرا که «شرح صدر» به آنها صبر و استقامت میدهد. در مقابل افرادی که «ضیق صدر» دارند، گرفتار افسردگی، تنبلی، خستگی، عقبنشینی و درماندگی هستند.
به عبارت دیگر «شرح صدر» به انسان گنجایشی میبخشد تا بتواند «نعمت» و «بلا» را تحمل نماید، هم «شکست» را بر میتابد و هم «پیروزی» او را گرفتار سرخوشی و بدمستی نمیکند. به دیگر سخن انسان دارای «شرح صدر» پیوسته دارای ثبات، اعتدال و میانهروی است؛ اما افرادی که «ضیق صدر» دارند، در «شکستها» عنان از کف میدهند و در «پیروزیها» طغیان و سرکشی میکنند. در واقع ظرفیت چنین اشخاصی در حدی نیست که با پیروزی بتوانند مرز را حفظ کنند و هنگام تحمیل شکست مشکلات را دو چندان نکنند.
نکتهی دیگری که از این آیهی کریمه به دست میآید، این است که فضای جان آدمی تا بینهایت میتواند توسعه یابد، به نحوی که گنجایش خود را از دست ندهد و با دریافت علوم و مسائل گوناگون، همچنان کشش پذیرش و دریافت را دارا باشد: «إِنَّ هذهِ الْقُلُوبَ أَوْعِیَهٌ فَخَیْرُهَا أَوْعَاهَا».[۸] در نتیجه اگر ظرفیت و گنجایش جان آدمی محدود باشد، بهره چندانی نمیتوان از او حاصل نمود و سریعاً لبریز خواهد شد، اما اگر ظرف وجود انسان به اندازه دریا باشد، هر اندازه از این ظرفیت بیپایان بهرهمند شوی، باز هم وسعت خواهد داشت.
به دیگر سخن جسم آدمی در مکان متمکن و در زمان متزمن میشود، اما اگر روح وسیع باشد، گذشته و آینده در حیطه اختیار او قرار خواهد گرفت و میتواند در تمام امکنه و ازمنه حاضر شود و محدودیتی نخواهد داشت، از همین رو «روح» برخلاف جسم محدود نیست، بلکه فرا مکانی و فرا زمانی است و چنین قلوب وسیع و پر ظرفیتی، گنجایش همه چیز را دارند. به تعبیر دیگر انسان کامل خلیفه خداست، و به وسعت «اسماء الهی» بلکه به وسعت «اسم اعظم الهی» ظرفیت وجودی دارد؛ در نتیجه انسان کامل همه چیز است و همه چیز انسان کامل است، یعنی اگر تمام عوالم هستی در وجود انسان کامل جای گیرد، این وجود احساس ضیق و تنگنا نمینماید.
نکته بعد آن است که اولین اثر «شرح صدر» و ظرفیت، دستیابی به «معرفت» کامل پروردگار متعال است. یک مورچه خدا را در حد خودش میبیند، چون کوچک است، فهم و برداشت او نیز کوچک است؛ اما هر چه انسان از حیث روحی وسعت بیشتری داشته باشد، نگاه او وسیعتر، بلندهمتتر و منیعالطبعتر خواهد بود.
بر اساس آنچه گفته شد، «ظرفیت» منشأ تمام خیرات و برکات است، از همین رو در مدیریت، تربیت، تعلیم و در سطوح گوناگون و در هر عرصهای که انسان بخواهد به موفقیت دست یابد، اولین شرط کسب موفقیت دارا بودن «قابلیت» و «ظرفیت» است.
سعهی وجودی رسول الله o
در عالم آفرینش شدید الفقرتر، رقیق القلبتر و با ظرفیتتر از رسول خدا o وجود ندارد، و در نتیجهی همین قابلیت فوق العاده و «ظرفیت» عظیم بودکه جان و روح پیامبر o توانست توان تابش مستقیم ذات ربوبی را بیابد، از همین رو میتوان شرح صدر رسول الله o را بالاتر از سایر معجزات نبوی دانست.
در ماجرای جلوه الهی بر کوه طور، کوه متلاشی و حضرت موسی jبیهوش شد، یعنی هم منظر (کوه) و هم ناظر (چشم حضرت موسیj) تاب یک جلوه از خداوند متعال را نداشتند: ﴿فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَخَرَّ مُوسَى صَعِقًا﴾،[۹] اما ظرفیت رسول الله o چنان است که نه تنها در معراج به عرش الهی راه پیدا میکند، بلکه به مکانت و منزلتی دست مییابد که جبرئیل امین تاب آن را ندارد و شهپرش میسوزد: ﴿فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَى﴾.[۱۰]
افرادی که داری «ظرفیت» بالایی هستند، بالطبع استعدادهای بالایی نیز دارند، از جمله تحمل سختیها و مصائب، استقامت و صبر بیبدیل، توانمندی راز نگهداری و حفظ اسرار و تاب تحمل بارهای سنگین. این مصادیق در رسول خاتم o به نحو اتم و اکمل وجود داشت، هم چنان که قرآن کریم از آن پرده برداشته و میفرماید: ﴿أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ﴾.[۱۱]
«ظرفیت» و سعهی وجودی رسول الله o به اندازهی اسماءالحسنی الهی یا به تعبیر اکمل، به اندازهی اسم اعظم الهی است، که در نتیجهی این شرح صدر، بالاترین برکات الهی بر وجود پیغمبر نازل میشد. حال سوال این است که چه بار گرانی بر دوش پیامبر o بود که برای تحمل آن به «شرح صدر» نیاز داشت؟ در پاسخ باید گفت احتمالات گوناگونی برای این پرسش وجود دارد، از جمله آنکه رسول مکرم اسلام برای تحمل بار سنگین قرآن، تحمل توحید، تحمل اسرار وحیانی یا تحمل مشکلات هدایت افراد لجوج تا دامنه قیامت نیازمند این شرح صدر بود. احتمال دیگر آن است که به موضوع امانت سنگینی اشاره دارد که همه موجودات از پذیرش آن سر باز زدند و برای خود دلسوزی کردند، اما انسان آن را پذیرفت و بر دوش کشید: ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَهَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ﴾.[۱۲] در این آیه شریفه مراد از انسان، «انسان کامل» است که متحمل آن امانت الهی شد. در ذیل به بررسی وجوه مذکور خواهیم پرداخت:
الف) تلقی وحی
در این میان، وجود نازنین رسول خدا o در طول حیات مبارکشان متحمل بارهای گران و طاقتفرسایی بودند، از جمله احاطه گستردهای بر تمام امکنه و ازمنه، تحمل مصائب، و توان مقاومت در برابر همهی مشکلات، لجبازیها و خصومتورزیها؛ اما آنچه بیش از سایرین سنگینی مینمود و تحملش تاب بیشتری میطبید، ظرفیت تلقى اسرار وحى و تبلیغ آن بود که میتوان از آن به عنوان «بار نبوت» یاد کرد، باری که تحمل آن بسیار سخت و طاقتفرسا بود: ﴿إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلًا ثَقِیلًا﴾.[۱۳]
ثقل قرآن به اندازهای سنگین و جانکاه است که خداوند میفرماید: ﴿لَوْ أَنْزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خَاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْیَهِ اللَّه﴾[۱۴] حقیقت قرآن اینچنین است که ماده تحمل آن را ندارد، چرا که قرآن نور الهی است، و تمام الفاظ در برابر معانی ژرف آن تنگی میکنند، و اساسا الفاظ نمیتوانند بار معنایی آن حقایق را به دوش کشند: «إِنَّمَا یَعْرِفُ الْقُرْآنَ مَنْ خُوطِبَ بِه»[۱۵] بدین معنا که ظاهر آن حقایق عمیق و ژرف در قالب الفاظ عربی ارائه شده است، لکن در ماورای این ظاهر چیز دیگری نهفته است: «وَإِنَّکَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ»،[۱۶] «وَنَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَانًا لِکُلِّ شَیْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَهً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِینَ».[۱۷]
از همین حیث، چنین عظمت بیانتهایی نه تنها در قالب الفاظ نمیگنجد، بلکه هر ظرفی گنجایش پذیرش آن را ندارد؛ و ظرفیت عظیمی چون شرح صدر رسول خدا o را میطلبد تا چنین بار سنگینی را تحمل نماید، بار سنگینی که کوهها طاقت تحمل آن را ندارند. به بیان دیگر همهی قرآن در وجود رسول ختمی مرتبت اسلام o تلقی شده است؛ و جان پیغمبر لوح محفوظی است که قرآن با تمامی بطون و حقایقش در آن منقش و مستتر است.
میر فندرسکی و ذکر الله در کلیسا
نقل است میرزا ابوالقاسم فندرسکی در سفری که به هندوستان داشتند، گروهی از مسیحیان به محاجه با ایشان پرداختند، و قدمت دو هزار یا سه هزار ساله معابد و کلیساهای خود را دلیل بر حقانیت دین خویش بر دین اسلام پنداشتند، و گفتند: «این کلیساها با این همه قدمت هیچ اثر خرابی و سستی در آنها راه نیافته است، اما اکثر مساجد شما به صد سال نمیرسند که مخروبه میگردند و آب و رنگی ندارند.
مرحوم میر فندرسکی فرمودند: «شما ظواهر را نبینید، استحکام کلیساهای شما در برابر استحکام مساجد ما قطرهای به حساب نمیآید، زیرا در مساجد ما قرآن تلاوت میشود و نام پروردگار عظیم در آنجا ذکر میشود و همچنان پابرجاست، در حالی که کلیساهای شما تاب و طاقت تحمل یک «بسم الله» را ندارند و خراب میشوند».
آنها گفتند: «امتحان این کار بسیار آسان است، اگر شما راست می گوئید بیائید در یکی از معابد ما عبادت کنید و نام خدای خود را ببرید تا صدق و کذب حرف شما معلوم شود». از همین رو به یکی از این کلیساها رفتند و همه را بیرون کردند، آنگاه مرحوم میر فندرسکی وارد کلیسای اعظم ایشان که قریب سه هزار سال قدمت داشت شدند و با صدای رسا یک مرتبه ذکر «بسم الله» را بر زبان آوردند، و پس از خروجشان کلیسا ویران شد.[۱۸]
ب) حفظ اسرار
مراتب گوناگون حفظ اسرار نیازمند «شرح صدر» است، و انسانی که ظرفیت و قابلیت پذیرش اسرار را ندارد، به طریق اولی توان نگهداشتن راز را نیز نخواهد داشت و اسرار را بر ملا خواهد کرد. انسانهای کم ظرفیت همواره دارائی خود را به رخ دیگران میکشند: ﴿اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیَاهُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَهٌ وَتَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَتَکَاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ﴾[۱۹] و افتخار به مال و کثرت دارایی، نشان از عدم ظرفیتش است و به ما میفهماند این شخص تحمل نگهداشتن این نعم را ندارد و وجودش سر ریز میکند.
«جابر بن یزید جعفی» به دلیل شرح صدر و ظرفیت ویژه خویش، از اصحاب سرّ و مقربان درگاه امام باقر j بود، وی میگوید: «حضرت باقر j هفتاد هزار حدیث از اسرار و مکنونات غیبی برای من نقل فرمود که یکی از آنها را برای احدی نگفتهام؛ روزی به حضرتش عرض کردم: « فدایت شوم! اسراری که در سینهام نهادهاید، مرا مستاصل و بیچاره کرده است، به طوری که گاهی سینهام به جوش میآید و حالتی شبیه جنون به من دست میدهد!» حضرت دستور فرمود: «ای جابر! وقتی سینه ات تنگ شد، به بیابان برو و سر در چاه کن، و بعد روایات را بازگو کن.»[۲۰]
نمونهی دیگر جناب «سلمان» است. هر چند ظرفیت وجودی ایشان گنجایش تمامی معارف رسول خدا o و امیرالمومنین j را دارا نبود، اما تفاوت ظرفیت او نسبت به ظرفیت جناب «ابیذر» از زمین تا آسمان است، در نتیجه هر کس به وسع وجودی خود از خوان نعم الهی متنعم و بهرهمند میگردد.
جناب سلمان از اصحاب سرّ رسول الله o بود و حضرت ایشان را شبانه به حضور میپذیرفت و مطالب محرمانه را در اختیار او قرار میداد، گاهی آثار برخی از این اسرار در وجود او ظهور مییافت، روزی سلمان دیگ آبی آورد و پای خود را زیر آن فرو برد، در این هنگام آب به جوش آمد و او دست خود را داخل آب جوشان کرد، و این امر حیرت اباذر را برانگیخت، تا آنجا که به نزد امیرالمومنین رفت و از اقدام او شکایت کرد و او را به انجام اموری چون سحر متهم نمود. و حضرت سلمان را از افشای اسرار نزد سایرین بر حذر داشت، از همین رو گفته شده است: «وَ اللَّهِ لَوْ عَلِمَ أَبُو ذَرٍّ مَا فِی قَلْبِ سَلْمَانَ لَقَتَلَه»[۲۱]
ج) تحمل معاندین
حلم و بسیاری از صفات ارزشی جلوهها و نمادهای «شرح صدر» اند، انسانهای بزرگ و وسیع النظر قدرت تحمل و ظرفیت صبر بر مشکلات و وقایع؛ و ظرفیت فروخوردن خشم خود و کظم غیظ در برابر لغزشها و خطاهای دیگران را دارند، اما در مقابل افراد تنگنظر و گرفتار «ضیق صدر»، بهانهجو، زودرنج و حاضرجواباند، و در اثر کمظرفیتی سریعاً واکنش نشان میدهند، و با افعال و گفتارشان موجب احتراق دلها میشوند، هم خود و هم سایرین را تخریب میکنند.
عرب عصر رسول خدا o، عمدتاً مردمانی بیسواد، جاهل، متعصب و دارای عادات و آداب زشت برخواسته از فرهنگ جاهلیت بودند، با این وجود «شرح صدر» عظیم رسول خاتم o چنان بود که از این عناصر زشتخو و ددمنش، مجاهدانی شهادت طلب و مردانی با سجایای اخلاقی و صفات برازنده انسانی پروراند.[۲۲]
عرب جاهلی شکمبه و خاکستر بر سر مبارک حضرت میریختند، ایشان را سنگباران میکردند، او را طرد مینمودند، او را تهدید به قتل میکردند، با قساوت هرچه تمامتر ایشان را خونین و مالین میکردند، تا آنجا که بر حسب نقل ملائکه آمدند خدمت حضرت و درخواست کردند حضرت اجازه بدهند تا از وجود نازنین ایشان دفاع کنند، اما حضرت نپذیرفت؛ در مرتبه دوم درخواست نفرین نسبت به این هتک حرمتها را نمودند، اما در مقابل، نبی رحمت o از خداى متعال میخواهد: «اللَّهُمَّ اهْدِ قَوْمِی فَإِنَّهُمْ لَا یَعْلَمُون».[۲۳]
حتی آوردهاند روزی رسول خدا o در مسیری حرکت میکردند و مردم را به توحید دعوت مینمودند: «قُولُوا: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، تُفْلِحُوا»[۲۴] در این اثنا فرد خشنی نیز پشت سر حضرت به راه افتاده بود و هر مرتبه که ایشان این جمله را بر زبان میآوردند، او سنگی بر پاشنهی پای مبارکشان میزد، چنانکه خون از پا جاری شده بود؛ و با صدای رسا فریاد میزد: ای مردم! من عموی این ساحر هستم، به سخنان او گوش نکنید. در چنین فضایی پیامبر o حتی به اندازه یک جمله، متعرض عموی خود نشد و رفتار او تجلی آیات شریفهی ﴿وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرَامًا﴾[۲۵] و ﴿وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا﴾[۲۶] و ﴿خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِینَ﴾[۲۷] بود؛ در حقیقت تمامی این دستورات اخلاقی تفسیر «شرح صدر» رسول خدا o هستند که به تناسب موقعیتهای گوناگون، از خود یک نوع «شرح صدر» نشان داده است. [۲۸]
پیغمبر جلیل القدر اسلام o علیرغم تمام آزارها، ناملایمتها، خصومتها، کینهتوزیها، حقد و دشمنیها و بغض و عداوتی که از ناحیه مردم و خویشان خویش دریافت مینمود، حتی یک مرتبه در طول حیات مبارکشان لب به شکوه نگشودند و زبان به نفرین این قوم باز نکردند، در حالی که به شهادت قرآن کریم، شماری از انبیای الهی اقوام خویش را نفرین نمودهاند، به عنوان نمونه حضرت نوح j فرمود: ﴿رَبِّ لَا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْکَافِرِینَ دَیَّارًا﴾[۲۹]
چنین شرح صدر عظیمی، چنین بزرگی و بزرگمنشی از وسعت روحی و ظرفیت بیمانند رسول خدا o صادر میگردد، و هر مؤمن و انسان متقی نیز اگر به اخلاق نبوی تمسک نماید، مصداق این بیان نورانی امیرالمومنین j خواهد شد: «یَعْفُو عَمَّنْ ظَلَمَهُ، وَ یُعْطِی مَنْ حَرَمَهُ، وَ یَصِلُ مَنْ قَطَعَهُ»[۳۰]
نتیجه
در نتیجه دامنهی شرح صدر رسول خدا j هم در مقام معرفت، هم در مقام فنا، هم در مقام هضم اسرار ماورایی و هم در زمینه تحمل دشمنیها وسعت داشت و بسیار گسترده بود. ایشان عناد معاندین و ایذاء جاهلین را هضم میکرد و دارای ثبات رأی و ثبات شخصیت بود، هیچگاه در پیروزی یا شکست تغییر شخصیت نداد. حتی یک مورد بر اسراء و مغلوبین اجحاف، انتقامگیری و جفایی از ناحیه رسول خدا j صادر نشد. از همین رو خداوند در توصیف رسول خود میفرماید: ﴿مَا ضَلَّ صَاحِبُکُمْ وَمَا غَوَى﴾[۳۱] نبی مکرم اسلام j پیوسته بر مدار صراط مستقیم حرکت نمود، و هرگز از خط خارج نشد که راه را گم کند، و در عین حال، مقصد نیز از نظر او دور نبود: ﴿إِنَّ إِلَى رَبِّکَ الرُّجْعَى﴾[۳۲]
آیه دوم و سوم
امتنان دوم(فرو نهادن بار)، فرع بر امتنان اول(شرح صدر) است، بدین معنا که «حصول نتیجه» و «سبک نمودن بار» به منظور حرکت آسان و سریع، در اثر دارا بودن «ظرفیت» و «شرح صدر» واقع خواهد شد. به تعبیر دیگر «شرح صدر» و «ظرفیت»، همان چیزی است که سبب میشود آدمی بتواند بار خویش را به سر منزل مقصود برساند. افرادی که دچار «ضیق صدر» هستند، در اثر کمظرفیتی خود، نه تنها گرهای را باز نمیکنند، بلکه گره بر روی گره میافزایند؛ و در اثر عجله، عصبانیت و زودرنجی، ضررهای ابتدایی را به چندین برابر تبدیل مینمایند. انسانهای تنگنظر توان نگریستن به افقهای دور را ندارند، و همواره نگاه محدودی دارند، از همین رو برای اطرافیان خود نیز ضرر و گرفتاری ایجاد میکنند.
در مقابل افراد داری «شرح صدر»، به سبب تسلط بر رفتار خود، در حوادث گوناگون طوفانی و هیجانی نمیشوند، و میتوانند با تدبر و تفکر مشکلات را مدیریت کنند؛ و در اثر وسعت نظری که دارند، هیچ زاویهای از دید ایشان مخفی نمیماند، در نتیجه به جوانب گوناگون مسئله اشراف و احاطه پیدا میکنند، و راه حل رفع مشکلات را مییابند، و با حوصله و عقلانیت جهت بر طرف کردن مشکل اقدام مینمایند. بنابراین شکسته نشدن کمر زیر بار مشکلات، توانایی رفع مسائل صعب و پیچیده، و فائق آمدن بر مصائب، معلول شرح صدر (علت) است.
نکته دیگر آنکه در ادبیات قرآن، در موارد متعددی خداوند متعال مسئله یا فعلی را با صیغه «متکلم مع الغیر» به خود نسبت داده است، از جمله آنجا که ملائکه مأمورند و مدبرات امر دخیل است، خداوند «مجموعه» را به خود نسبت میدهد: ﴿إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَهِ الْقَدْرِ﴾.[۳۵] در برخی موارد نیز در اثر «عظمت مسئله»، صیغه جمع به کار میرود، همانند آیات شریفه ابتدایی سوره شرح که خداوند سبحان ﴿نَشْرَحْ﴾ و ﴿وَضَعْنَا﴾ را به خود نسبت داده است؛ در نتیجه از دید الهی هم شخص پیغمبر خاتم o اهمیت بسزایی دارد، هم خود «شرح صدر» دارای عظمت و اهمیت است، و بدون این عنصر کلیدی، رساندن بار به مقصد و سبک شدن بار بر روی دوش مسافر [الی الله] امکانپذیر نخواهد بود.
[۱]. برگرفته شده از اخلاق در قرآن ۱۱۵، مورخه ۸/۹/۹۹؛ و اخلاق در قرآن ۱۱۶، مورخه ۱۶/۹/۹۹٫
[۲]. منظور نعمتهای الهی مطرح شده در آیات ۶، ۷ و ۸ سوره ضحی است.
[۳]. (انشراح؛ ۱) – آیا سینه ات را [به نوری از سوی خود] گشاده نکردیم؟
[۴]. بیان استاد: مراد از «شرح صدر» همان ظرفیت و قابلیت است.
[۵]. من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج۴، ص۳۸۰، ح ۵۸۲۱؛ الکافی، ثقه الاسلام کلینی، ج ۸، ص ۱۷۷؛ بحارالأنوار، علامه مجلسی، ج ۶۴، ص۱۲۱٫ – ترجمه: مردم، معدنهایى همچون معدنهاى طلا و نقرهاند.
[۶]. رعد؛ ۱۷ – خدا از آسمان آبی نازل کرد که در هر رودی به قدر وسعت و ظرفیتش سیل آب جاری شد.
[۷]. اعراف؛ ۵۸ – در سرزمین پاک و پاکیزه، به فرمان پروردگار گیاهانی پربار میروید، امّا در سرزمینهای بد طینت و در شورهزارها، جز گیاه ناچیز و بی ارزش نمیروید.
[۸]. الغارات (ط – الحدیثه)، ج۱، ص ۱۴۹؛ تحف العقول، ص۱۶۹؛ الأمالی (للمفید)، باب مجلس التاسع و العشرون، ص۲۴۷؛ نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۴۹۵، حکمت ۱۴۷. ترجمه: دلها چونان ظرفهایند و بهترین آنها نگهدارنده ترین آنهاست.
[۹]. اعراف؛ ۱۴۳- هنگامی که پروردگارش بر کوه جلوه کرد، آن را همسان خاک قرار داد و متلاشی ساخت؛ و موسی مدهوش به زمین افتاد.
[۱۰]. نجم؛ ۹ – تا آنکه فاصله او (با پیامبر) به اندازه فاصله دو کمان یا کمتر بود.
[۱۱]. انشراح؛ ۱٫
[۱۲]. احزاب؛ ۷۲ – ما امانت (تعهّد، تکلیف، و ولایت الهیّه) را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه داشتیم، آنها از حمل آن سر برتافتند، و از آن هراسیدند؛ امّا انسان آن را بر دوش کشید.
[۱۳]. مزمل؛ ۵ – ما بزودی سخنی سنگین بر تو القا خواهیم کرد.
[۱۴]. حشر؛ ۲۱ – اگر ما این قرآن عظیم الشأن را (به جای دلهای خلق) بر کوهی نازل میکردیم، مشاهده میکردی که کوه از ترس و عظمت خدا خاشع و ذلیل و متلاشی میگشت و میشکافد!
[۱۵]. الکافی (ط – الإسلامیه)، ج۸ ، باب حدیث الفقهاء و العلماء، ص ۳۱۲؛ وسائل الشیعه، ج۲۷، باب عدم جواز استنباط الأحکام النظریه من ظواهر القرآن، ص ۱۸۵٫
[۱۶]. نمل؛ ۶ – به یقین این قرآن از سوی حکیم و دانایی بر تو القا میشود.
[۱۷]. نحل؛ ۸۹ – ما این کتاب را بر تو نازل کردیم که بیانگر همه چیز، و مایه هدایت و رحمت و بشارت برای مسلمانان است!
[۱۸]. خزائن نراقی، ص۲۱ – بین نقل استاد و متن مرحوم نراقی، ظاهرا دو تفاوت وجود دارد: یکی آنکه در متن ایشان کنیسه (به عبری: בית כנסת، به نیایشگاه یهودیان گفته شود) آمده است و استاد کلیسا ذکر کردند؛ و دیگر آنکه آنجا ذکر «الله اکبر» آمده و استاد ذکر «بسم الله» را بیان فرمودند؛ که در اصل موضوع خللی ایجاد نمیکند.
[۱۹]. حدید؛ ۲۰ – بدانید زندگی دنیا تنها بازی و سرگرمی و تجمّل پرستی و فخرفروشی در میان شما و افزون طلبی در اموال و فرزندان است.
[۲۰]. الإختصاص، ص۶۷ ؛ حلیه الأبرار فی أحوال محمد و آله الأطهار ، ج۴، ص ۳۹۷ ، الباب السادس؛ بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج۴۶، ص۳۴۰ ، باب ۸ ؛ مجمع البحرین، ج۳، ص ۲۴۳: قَالَ جَابِرٌ فَقُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّکَ حَمَّلْتَنِی وِقْراً عَظِیماً بِمَا حَدَّثْتَنِی بِهِ مِنْ سِرِّکُمُ الَّذِی لَا أُحَدِّثُ بِهِ أَحَداً وَ رُبَّمَا جَاشَ فِی صَدْرِی حَتَّى یَأْخُذَنِی مِنْهُ شِبْهُ الْجُنُونِ قَالَ یَا جَابِرُ فَإِذَا کَانَ ذَلِکَ فَاخْرُجْ إِلَى الْجَبَّانِ فَاحْفِرْ حَفِیرَهً وَ دَلِّ رَأْسَکَ فِیهَا ثُمَّ قُلْ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ بِکَذَا وَ کَذَا.
[۲۱]. الکافی (ط – الإسلامیه)، ج۱، ص۴۰۱؛ بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد ، ج۱، ص ۲۵؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص ۸۵۸ ؛ بحار الأنوار (ط – بیروت) ، ج۲، ص۱۹۰٫
[۲۲]. در خطبه دوم نهج البلاغه، امیرالمومنین علی عصر جاهلیت را اینگونه توصیف مینماید: «خدا پیامبر اسلام را در عصری فرستاد، که مردم در فتنهها گرفتارشده، رشتههای دین پارهشده، و ستونهای ایمان و یقین ناپایدار بود. در اصول دین اختلاف داشته، و امور مردم پراکنده بود، راه رهایی دشوار، و پناهگاهی وجود نداشت، چراغ هدایت بی نور، و کوردلی همگان را فرا گرفته بود، خدای رحمان معصیت میشد، و شیطان یاری میگردید، ایمان بدون یاور مانده، و ستونهای آن ویران گردیده، و نشانههای آن انکارشده، راههای آن ویران، و جادههای آن کهنه و فراموش گردید. مردم جاهلی، شیطان را اطاعت میکردند، و به راههای او میرفتند، و در آبشخور شیطان سیراب میشدند. با دست مردم جاهلیت، نشانههای شیطان، آشکار، و پرچم او برافراشته گردید. فتنهها، مردم را لگدمال کرده، و با سمهای محکم خود نابودشان کرده بود … خواب آنها بیداری، و سرمه چشم آنها اشک بود. دانایان چنین جامعهای منزوی و لب فرو بسته بودند و جاهل گرامی داشته میشد.»
[۲۳]. مناقب آل أبی طالب ، ج ۱، ص ۱۹۲؛ بحار الأنوار، ج ۲۰، ص ۱۱۷ – پیامبر در غزوه اُحد در حالی که به طرف ایشان تیر پرتاب میشد فرمود: خداوندا! قوم مرا هدایت کن، زیرا که آنان نادانند.
[۲۴]. مسند الإمام أحمد بن حنبل، ج۲۵، ص۴۰۴. رَأَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ بَصرَ عَیْنِی بِسُوقِ ذِی الْمَجَازِ، یَقُولُ:” یَا أَیُّهَا النَّاسُ قُولُوا: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، تُفْلِحُوا” – ترجمه: ربیعه بن عباد –از افراد جاهلی بود که اسلام آورده بود- گفت: رسول خدا را با چشم بینای خود در بازار «ذی مجاز» دیدم که میگفت: «ای مردم بگویید: “معبودى جز خدا نیست” تا رستگار شوید.»
[۲۵]. فرقان؛ ۷۲ – و هنگامی که با لغو و بیهودگی برخورد کنند، بزرگوارانه از آن میگذرند.
[۲۶]. فرقان؛ ۶۳ – و هنگامی که جاهلان آنها را مخاطب سازند (و سخنان نابخردانه گویند)، به آنها سلام میگویند (و با بیاعتنایی و بزرگواری میگذرند).
[۲۷]. اعراف؛ ۱۹۹ – (به هر حال) با آنها مدارا کن و عذرشان را بپذیر، و به نیکیها دعوت نما، و از جاهلان روی بگردان (و با آنان ستیزه مکن)!
[۲۸]. نمونهی کامل و بارز ارزشهای اخلاقی شخص رسول خدا هستند.
[۲۹]. نوح؛ ۲۶ – نوح گفت: «پروردگارا! هیچ یک از کافران را بر روی زمین باقی مگذار!»
[۳۰]. خطبه ۱۹۳ نهج البلاغه (معروف به خطبه متقین) – کسى را که به او ستم کرده (و پشیمان است) مى بخشد و به آن کس که محرومش ساخته عطا مى کند و به کسى که پیوندش را با وى قطع کرده است، مى پیوندد.
[۳۱]. نجم؛ ۲ – که هرگز دوست شما [= محمّد ] منحرف نشده و مقصد را گم نکرده است.
[۳۲]. علق؛ ۸ – و به یقین بازگشت (همه) به سوی پروردگار تو است!
[۳۳]. قدر؛ ۱- ما آن [= قرآن] را در شب قدر نازل کردیم!
[۳۴]. انشراح؛ ۲- و بار گرانت را فرو ننهادیم؟
[۳۵]. انشراح؛ ۳- همان باری که سخت بر پشت تو سنگینی میکرد!
پاسخ دهید