سوره جمعه

 

آیه اول

در آغاز سوره‌ی مبارکه جمعه، پروردگار متعال منزه بودن خود را در آینه‌ی سیر خلق خود مطرح فرموده است: ﴿یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ؛[۱] بدین معنا که هر چه در آسمان و زمین است پیوسته خدا را تنزیه و تسبیح می‌کنند، به عبارت دیگر، چون تمام مجودات سرشار از فقر و نقص و محدودیت هستند، این نقصان مخلوقات، بیانگر و نشان دهنده بی‌عیب و نقص بودن خالق و پدید آورنده‌ی ایشان می‌باشد.

﴿الْمَلِکِ الْقُدُّوس یعنی جهان تحت تدبیر مستقیم او قرار دارد، و پادشاه و صاحب اراده‌ای جز او وجود ندارد، حاکم اوست، و او سلطنتی علی الاطلاق دارد، حکومتی بدون هرگونه رقیب، شریک و معارض. [در حکومت‌های زمینی،] لفظ «ملک» و «سلطان» نوعاً تداعی‌گر طغیان انسان است، چرا که در طول تاریخ اکثریت قاطع حکام عادل نبودند، بلکه بر حسب ظاهر کسی نمی‌تواند بگوید یک فرد از حکام و سلاطینی که بر زمین حکمفرمایی کردند، صد درصد بر طریق عدالت حکومت کرده است: ﴿کَلَّا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَیَطْغَى أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى.[۲] از سوی دیگر حکام هرچند قدرتمند، اما مُلک و سلطنتشان نه تنها پایدار نیست، بلکه آسیب‌پذیر نیز می‌باشد.

در نقطه مقابل، خداوند سبحان نه تنها مَلک علی الاطلاق است، بلکه «قدوس» نیز هست، یعنی ذی طهارت است، بعلاوه «عزیز» است، بدین معنا که هرگز مغلوبیت در حریم او راه ندارد. از سوی دیگر این سلطان بی‌مانند، پاک و شکست‌ناپذیر، «حکیم» نیز هست.

 

آیه دوم

﴿هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ وَإِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُبِینٍ،[۳]

از ابتدای سوره جمعه، مباحث تربیتی خداوند برای بندگان مطرح شده است، و در سایه‌سار جمال و جلال خداوندی،[۴] ارزش‌ها و زیبایی‌ها را به بشر می‌آموزد، به تعبیر دیگر راه رسیدن به جمال و جلال الهی اکتسابی نیست، بلکه باید از سوی حضرت حق افاضه شود: ﴿هُوَ الَّذِی، و جز او کسی قادر نیست بنده‌ای را در میان «امیین» مبعوث نماید.

از سوی دیگر خداوند در حدیثی قدسی می‌فرماید: «عَبْدِی خَلَقْتُ الْأَشْیآءَ لِأَجْلِک، وَ خَلَقْتُک لِأَجْلی»،[۵] بنده‌ی من! تمام اشیاء را برای تو و تو را برای خود آفریدم؛ بر این اساس بشر موجودی مخصوص ذات الهی است، و باید آیینه‌ی تمام نمای الهی شود، و برای دستیابی به این مهم، خدای متعال «بعثت» را به عنوان تابلو و راهنما به بشر عرضه کرده است، تا راه صحیح را بیاموزند: ﴿هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِنْهُمْ[۶] 

نکته دیگر آن‌که به استناد «منهم»، خداوند تصریح می‌فرماید: رسول با عظمت و بزرگی را در میان “امیین” و از خود “امیین” مبعوث کرده است، و اگر این قید ذکر نشده بود، امی بودن رسول خدا o قابل مناقشه بود. به بیان دیگر علی رغم آن‌که رسول خدا o اولین مخلوق خداوند است، و تجلی علم اولین و آخرین از چشمه‌ی او نشأت گرفته است، با این حال «امی» مبعوث شد؛ و «امی بودن» ایشان عادی نیست، بلکه جنبه اعجاز دارد، چرا که فرمود: ﴿النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ با این که نبی بود امی بود؛ و مراد از کلمه “امی” در این آیه‌ی شریفه، آن است که خداوند در میان «درس ناخوانده‌ها» و «مشق‌نانوشته‌ها» رسولی را مبعوث فرموده است.

از سوی دیگر چنین نیست که «امی بودن» رسول ختمی مرتبت اسلام o منحصر به آغاز بعثت باشد، خیر تا انتها “امی” بود، چرا که رسول خدا o در هویت و ذات خود فقر محض است، همانند نوزادی که تازه متولد شده است. به بیان دیگر اگر “امی” را به «ام» و مادر نسبت دهیم، فقر ذاتی رسول خدا o معنایی بسیط می‌یابد، چرا که مولود تازه از مادر متولد شده، فطرتاً و بدون هرگونه دخل و تصرفی از بسیاری جهات نادار و فقیر است: ﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَیْئًا.[۷] و این حالت فقر موقتی نبود، بلکه تا آخر عمر مبارک حضرت استمرار داشت، که در آیه‌ی شریفه ﴿وَلَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لَاسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَمَا مَسَّنِیَ السُّوءُ[۸] به آن اشاره شده است.

یکی از نکات ظریف موجود در این آیه‌ی شریفه، آن است که به اعتبار انبعاث رسولی امی [برای امت آخر الزمان]، هیچ عالمی حق ندارد بگوید: «من عالم هستم»، چرا که تمام علما و دانشمندان “امی” هستند و از خود هیچ ندارند، هر چه هست از اوست، علم نیز از آن خداست، و هر صاحب علمی، علم‌اش را از خداوند اخذ کرده است. از همین رو شعار قارون چنان بودکه «خود» را منشاء و دارای علم می‌دانست: ﴿قَالَ إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِنْدِی،[۹] اما شعار حضرت خضر j چنین نبود: ﴿فَوَجَدَا عَبْدًا مِنْ عِبَادِنَا آتَیْنَاهُ رَحْمَهً مِنْ عِنْدِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْمًا[۱۰] او علم لدنی داشت، و رحمتی که از جانب او به حضرت موسی j و دیگران می‌رسید، از جانب «خدا» بود.

به عبارت دیگر حضرت خضر j موجودی عند اللهی است، لذا هر چه دارد از مقام «لدن» می‌باشد، به همین سبب داشته‌های او فوق عادت بود. پیامبر اسلام o نیز هر چه داشت از ناحیه خداوند بود. بنابراین خداوند متعال «امی بودن» رسول خود را به جهت گرفتن روح عنانیت از علما و دانشمندان مطرح فرمود، تا به همگان بفهماند هنگامی که شخصیتی با چنین جایگاه رفیعی -که سر چشمه جمیع علوم است،- در ذات خویش «فقیر» و نادار و «امی» است، تکلیف سایرین روشن خواهد بود.

نکته بعدی آن است که «علم بشری» بر اساس داده‌ و تحلیلات ذهنی حاصل شده است، و چون بر اساس صغری، کبری به استنتاج می‌رسند، ممکن است در اثر خطا در چینش قضایا، گاهاً نتایج نادرست حاصل شود و در علوم ذهنی جای مناقشه هست، اما «علم نبوی» از جنس علوم ذهنی نیست که دیگران او را دانشمند، مجتهد، [فیلسوف و غیره] خطاب کنند، و در فحوای کلام او مناقشه نمایند؛ بلکه وجود رسول خدا o «وحی» است، و فعل و علم او نیز وحیانی و از ناحیه خدا است، و از خود هیچ ندارد.

به معنای دقیق‌تر «فقر ذاتی» پیغمبر o تمام شئون زندگی او را فرا گرفته بود، و انحصار در مسئله «علم» نیز نداشت: ﴿أَلَمْ یَجِدْکَ یَتِیمًا فَآوَى.[۱۱] بر همین اساس خداوند چنان مقدر کرد که هیچ فردی، حتی جبرئیل امین، بر شخصیت و روح رسول خدا o هیچ نوع نقش و اثری نگذارند، و همه کاره‌ی او خداوند بود، و پیامبر اکرم o معلم، مربی، مزکی و سرپرستی جز خدا نداشت.

نکته دیگری که قابل تأمل، مطالعه و تحقیق است، آن است که بر اساس آیه‌ی کریمه‌ی ﴿وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ،[۱۲] نمازی که انبیاء اقامه می‌نمایند، نه آنکه چون دستور و تکلیف وحی را دریافت کرده‌اند، افعال نیک را به جا می‌آورند، بلکه عین وحی است، از این رو تمام انبیاء سلف “امی” بودند و پیغمبر ما از همه «امی‌تر» بود.[۱۳]

به دیگر سخن ذهن انبیاء چنان نیست که وجود خارجی چیزی، و برداشت ذهنی ایشان چیز دیگر باشد، بلکه ذهن انبیاء عین وجود است، اما بشر عادی چنین نیست، از همین رو تمام اشتباهات بشری از تطبیقات نادرست مسائل ذهنی با عالم واقع نشأت می‌گیرد.

در نگاهی دقیق‌تر در می‌یابیم که به غیر از انسان، سایر موجودات عالم به سبب آن‌که فاقد عملکرد ذهنی، اجتهاد و استنباط هستند، افعالشان عاری از خطاست، در نتیجه تسبیح، تقدیس، سجده و عبادات آنها واقعی است، و همواره حرکت ایشان معصومانه است: «پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت.» [۱۴] به عنوان نمونه رویش جوانه‌ها توأم با عصمت است، و اگر خورشید و ماه در مداری معین حرکت می‌کنند، معصوم و عاری از خطا هستند.

به بیان دیگر حقیقت وجودی عالم امکان با «هدایت تکوینی» در یگانه مسیر خود بدون اشتباه و نقصان پیش می‌رود، اما بشر در مقام اکتساب کمالات، بر اساس آنچه از طریق ذهن دریافت کرده است، تصمیم می‌گیرد و عمل می‌کند، در نتیجه ممکن الخطاست؛ و در این میان، انبیاء به ویژه رسول خاتم o همچون «بشر عادی» نبودند، بلکه جملگی “امی” هستند و افعالشان عین وحی است. نه آن‌که بر لوحی بنگرند و بیان خدا را بازگو کنند، بلکه ایشان «لسان الله» بودند: «آن چه استاد ازل گفت بگو می‌گویم».[۱۵] به تعبیر دیگر وجود ایشان نیز بر اساس «هدایت تکوینی»، صفحه‌ی «علم»، «قرأت» و «قدرت» خداوند بود، و آن هنگام که خدا سخن می‌گفت، پیامبر به سخن در می‌آمد. فتأمل!

 

بررسی تفصیلی معنای «امی بودن» پیامبر o

اولین نکته، در میان مباحث شئون‌شناسی وجود پیغمبر خاتم o -که در این آیه‌ی ‌شریفه مطرح شده است،- بحث هویت‌شناسی رسول خدا o است؛ و با توجه به فراز ﴿هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِنْهُمْ، در می‌یابیم پیغمبر o نابغه‌ی متکی به خود نیست، کشورگشا نیست، کسی نیست که با مهارت خود برای بشر فضای جدیدی گشوده باشد، بلکه مبعوثی از جانب خداوند سبحان است، و تمام هویت، حیثیت و شخصیت او همین مبعوث بودنش می‌باشد.

از سوی دیگر خداوند منان «مبعوث شدن در میان أُمّیّین» را جز تجلیات منحصر بفرد خود معرفی کرده است: ﴿هُوَ الَّذِی، یعنی جز خدا کسی نمی‌تواند چنین کند و این فعل انحصاراً کار خداست. بعلاوه با این سخن، تجلیل ویژه‌ای از مقام «بعثت» شده است، گویا خداوند عظمت و قدرت خود را با همین فعل نشان داده است، و به این آیت کبرای خود می‌بالد.

به تعبیر دیگر خدا آنچنان خدایی است که در میان «درس ناخوانده‌ها»، فردی را که او نیز«درس ناخوانده‌» است، تحصیلاتی نداشته و استاد و کتابی ندیده بود را برگزید و به مقام رسالت الهی مبعوث نمود. این بیان دو نکته قابل تأمل دارد، اول آن‌که دارای بُعد «توحیدی» و «معرفت‌شناختی» است که خدای متعال خودش را معرفی کرده است، و ثانیاً آن‌که شئون تربیتی خداوند و قدرت لا یزال او را به تصویر می‌کشد، چرا که جز او، انجام چنین کاری از عهده‌ی هیچ‌کس ساخته نیست.

مرحوم علامه شهید مطهری[۱۶] در کتاب «پیامبر امی» تصریح می‌نماید که این کتاب را در پاسخ به شبهات مطرح شده از جانب یکی از دانشمندان مسلمان هند، به نام دکتر سید عبداللطیف که اهل حیدر آباد هند است نگاشته‌اند،[۱۷] در این راستا نیز تحقیق وافی و کافی انجام داده‌اند، و از آنجایی که نکات در خور تأملی را درباره «امی بودن» رسول‌خداo مطرح کرده‌اند، در ادامه چند فراز از کتاب را جهت آشنایی بیشتر با مباحث مرور می‌کنیم:

فراز اول

آقای دکتر سید عبداللطیف مدعی شده‏اند: «علت اینکه گفته شده رسول اکرم o نه می‏خوانده و نه می‏نوشته است، فقط اشتباهی است که مفسران در تفسیر کلمه “امی” کرده‏اند. چنانچه این کلمه‏ در آیات ۱۵۷ و ۱۵۸ سوره اعراف[۱۸] در وصف رسول اکرم o آمده است، و مفسران پنداشته‏اند که معنی ” امی” درس ناخوانده است‏، در صورتی که معنی ” امی” این نیست، بلکه در قرآن آیات دیگری هست که به صراحت می‏فهماند رسول خدا o، هم‏ می‏خوانده و هم می‏نوشته است، و برخی از احادیث معتبر و نقل‌های تاریخی نیز به صراحت خواندن و نوشتن‏ رسول خدا o را ثبت کرده‌اند.» خلاصه ادعای مشار الیه اینهاست. ما به ترتیب این سه قسمت را بحث و انتقاد می‏کنیم.[۱۹]

 

فراز دوم

آیا منشأ اعتقاد به درس ناخواندگی پیغمبر تفسیر کلمه “امی” بوده است؟ ادعای این دانشمند بی اساس است، زیرا:

اولا، تاریخ عرب و مکه مقارن ظهور اسلام گواه قاطع بر درس ناخواندگی‏ پیغمبر است؛ و وضع خواندن و نوشتن در محیط حجاز، مقارن ظهور اسلام، آنچنان محدود بوده است که نام فرد فرد کسانی که با این صنعت آشنا بودند به واسطه کثرت اشتهار در متون تواریخ ثبت شده‏ است و احدی پیغمبر را جزء آنان به شمار نیاورده است. فرضا در قرآن‏ اشاره و یا تصریحی به این مطلب نمی‏بود، مسلمین مجبور بودند به حکم‏ تاریخ قطعی قبول کنند که پیغمبرشان درس ناخوانده بوده است.

ثانیاً، در خود قرآن آیه دیگری هست که کلمه “امی” به کار رفته در آن، در مقایسه با آیات سوره اعراف از صراحت بیشتری برخوردار است: ﴿و مَا کُنْتَ تَتْلُو مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ إِذًا لَارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ،[۲۰] مفسران اسلامی‏ در مفهوم کلمه “امی” که در آیات سوره اعراف هست کم و بیش اختلاف نظر دارند، ولی در مفهوم این آیه از نظر دلالت بر «درس ناخواندگی» پیغمبر اکرم o هیچ‌گونه اختلاف نظری ندارند.[۲۱]

 

فراز سوم

آیه مذکور (عنکبوت؛ ۴۸) صراحت دارد که پیغمبر o قبل از رسالت، نه می‏خوانده و نه می‏نوشته‏ است؛ و مفسران اسلامی نیز عموماً این آیه را همین طور تفسیر کرده‏اند، اما مشارالیه(دکتر سید عبداللطیف) مدعی است که در تفسیر این آیه نیز اشتباه شده است و کلمه “کتاب” در این آیه اشاره به کتاب‌های مقدس از قبیل تورات‏ و انجیل دارد، و چون این کتب به زبان عربی نبودند، اگر آنها را که به زبان غیر عربی است خوانده بودی، مورد شک و تهمت یاوه گویان‏ واقع می‏شدی.

در پاسخ باید گفت این ادعا صحیح نیست، چرا که:

اولاً جمله ﴿وَلَا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ خود قرینه‌ای برای این مقصود است: «تو نه می‏خواندی و نه می‏نوشتی، و اگر خواندن و نوشتن می‏دانستی‏ تو را متهم می‏کردند که از جای دیگر گرفته و نوشته‏ای، اما چون تو نه خواندن‏ می‏دانستی و نه نوشتن، پس جایی برای این تهمت نیست».

ثانیاً “کتاب” در لغت عربی، بر خلاف مفهوم رایج‏ امروز این کلمه در زبان فارسی، به معنی مطلق نوشته است، خواه نامه‏ باشد یا دفتر، مقدس و آسمانی باشد یا غیر مقدس و غیر آسمانی. در قرآن‏ کریم این کلمه مکرر استعمال شده است: گاهی در مورد نامه‏ای که میان دو نفر مبادله می‏شود به کار رفته است، مانند آنچه درباره ملکه سبا و نامه حضرت سلیمان j آمده است: ﴿قَالَتْ یَا أَیُّهَا الْمَلَأُ إِنِّی أُلْقِیَ إِلَیَّ کِتَابٌ کَرِیمٌ؛[۲۲] گاهی در مورد «قراردادی» که به عنوان سند میان دو نفر مبادله می‏شود استعمال شده است: ﴿وَالَّذِینَ یَبْتَغُونَ الْکِتَابَ مِمَّا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ فَکَاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیْرًا؛[۲۳] و گاهی در مورد الواح غیبی و حقایق ملکوتی که حکایت علمی از حوادث‏ جهان دارند به کار رفته است: ﴿وَلَا رَطْبٍ وَلَا یَابِسٍ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُبِینٍ؛[۲۴]

ثالثاً در قرآن کریم تنها در مواردی که کلمه “اهل” به این کلمه اضافه شده‏ و “اهل الکتاب” گفته شده است، اصطلاح خاص اهل کتاب یعنی پیروان یکی از کتب آسمانی منظور شده است: ﴿یَسْأَلُکَ أَهْلُ الْکِتَابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَیْهِمْ کِتَابًا مِنَ السَّمَاء؛[۲۵] در این آیه این کلمه دو نوبت ذکر شده است: یک نوبت با کلمه اهل و یک نوبت تنها. آنجا که کلمه اهل به این کلمه اضافه شده است، مقصود کتاب آسمانی است، و آنجا که تنها ذکر شده، یک نامه ساده مراد است.[۲۶]

 

فراز چهارم

مفهوم کلمه امی؛ مفسران اسلامی کلمه “امی” را سه جور تفسیر کرده‏اند:

۱) درس ناخوانده و ناآشنا به خط و نوشته؛ اکثریت طرفدار این نظرند و یا لااقل این نظر را ترجیح می‏دهند؛ استدلال ایشان آن است که این کلمه منسوب به “ام” به معنی‏ مادر است و  “امی” یعنی کسی که به حالت مادر زادی از لحاظ اطلاع بر خطوط و نوشته‏ها و معلومات بشری باقی مانده است

۲) کلمه “امی” منسوب به ” امت ” است، یعنی کسی که به عادت اکثریت مردم رفتار می‌نماید، زیرا اکثریت توده در آن روزگار، خط و نوشتن نمی‏دانستند و عده کمی از این موهبت بهره‌مند بودند، همچنان‌که “عامی” نیز یعنی‏ کسی که مانند عامه مردم است و جاهل است.

۳) بعضی نیز گفته‏اند یکی از معانی کلمه ” امت ” خلقت است و ” امی ” یعنی کسی که بر خلقت و حالت اولیه که بی‏سوادی‏ است، باقی مانده است و به شعری از “اعشی” استناد شده است.[۲۷]

 

فراز پنجم

برخی نیز کلمه “امی” را منسوب به ” ام القری ” یعنی «مکه»‏ دانسته‏اند: ﴿وَکَذَلِکَ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا؛[۲۸] این احتمال نیز از قدیم الایام هم در کتب تفسیر آمده است،[۲۹] و هم در چندین حدیث از احادیث شیعه تأیید شده است، هر چند خود این‏ احادیث معتبر شناخته نشده‌اند و ریشه اسرائیلی دارند.[۳۰]

این احتمال نیز به ادله‏ای رد شده است، از جمله آن‌که کلمه ” ام القری ” اسم خاص نیست و بر «مکه» به عنوان یک صفت عام، نه یک اسم خاص اطلاق شده است. دیگر آن‌که ” ام القری ” به معنای مرکز قریه‏ها می‌باشد، در نتیجه در هر نقطه‏ای [از عالم]، آنجایی را که نسبت به امکان یا شهرهای اطراف مرکزیت دارد، ام القری گویند. از سوی دیگر در آیه‌ای از قرآن: ﴿وَمَا کَانَ رَبُّکَ مُهْلِکَ الْقُرَى حَتَّى یَبْعَثَ فِی أُمِّهَا رَسُولًا یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِنَا  وَمَا کُنَّا مُهْلِکِی الْقُرَى إِلَّا وَأَهْلُهَا ظَالِمُونَ؛[۳۱] این کلمه با عنوان وصفی به کار رفته است نه اسمی.[۳۲]

جمع‌بندی: به هر حال، این کلمه چه مشتق از “ام” باشد، چه از “امت”، و “امت” به هر معنا باشد، معنای این کلمه «درس ناخوانده» است.[۳۳]


[۱]. جمعه؛ ۱ – آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است همواره تسبیح خدا می‌گویند، خداوندی که مالک و حاکم است و از هر عیب و نقصی مبرا، و عزیز و حکیم است!

[۲]. علق، ۶ و ۷ – چنین نیست (که شما می‌پندارید) به یقین انسان طغیان می‌کند، از اینکه خود را بی‌نیاز ببیند!

[۳]. جمعه؛ ۲ – اوست خدایی که در میان جمعیت درس نخوانده رسولی از خودشان برانگیخت، که آیاتش را بر آنها می‌خواند و آنها را تزکیه می‌کند و به آنان کتاب (قرآن) و حکمت می‌آموزد هر چند پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند!

[۴]. بیان استاد: تسبیح و تقدیس، جلوه‌ی «جلال الهی» بود و ملک، عزیز و حکیم جلوه‌ی «جمال الهی» بود.

[۵]. شرح اصول کافی، مولی صالح مازندرانی، ج‌۴، ص‌۲۲۸؛ الجواهرالسنیه، ص‌۳۶۱؛ رسائل کرکی، ج‌۳، ص‌۱۶۲؛ شرح الاسماء‌الحسنی، ج‌۱، ص‌۱۳۹، ۲۰۲ و ۲۴۹؛ ج‌۲، ص‌۴۹ و ۶۷.

[۶]. جمعه؛ ۲ – اوست خدایی که در میان جمعیت درس نخوانده رسولی از خودشان برانگیخت.

[۷]. نحل؛ ۷۸ – و خداوند شما را از شکم مادرانتان خارج نمود در حالی که هیچ چیز نمی‌دانستید.

[۸]. اعراف؛ ۱۸۸ – و اگر از غیب باخبر بودم، سود فراوانی برای خود فراهم می‌کردم، و هیچ بدی (و زیانی) به من نمی‌رسید.

[۹]. قصص؛ ۸۷ – (قارون) گفت: «این ثروت را بوسیله دانشی که نزد من است به دست آورده‌ام!».

[۱۰]. کهف؛ ۶۵ – (در آن جا) بنده‌ای از بندگان ما را یافتند که رحمت (و موهبت عظیمی) از سوی خود به او داده، و علم فراوانی از نزد خود به او آموخته بودیم.

[۱۱]. ضحی؛ ۶ – آیا تو را یتیم نیافت، پس پناه داد؟

[۱۲]. انبیاء؛ ۷۳ – و به ایشان انجام دادن کارهاى نیک را وحى کردیم.

[۱۳]. آیه‌ی کریمه‌ی ۱۶۳ سوره نساء نیز مؤید این معناست: ﴿إِنَّا أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ کَمَا أَوْحَیْنَا إِلَى نُوحٍ وَالنَّبِیِّینَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَوْحَیْنَا إِلَى إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ وَ الْأَسْبَاطِ وَعِیسَى وَأَیُّوبَ وَیُونُسَ وَهَارُونَ وَسُلَیْمَانَ؛ ما به تو وحی فرستادیم؛ همان گونه که به نوح و پیامبران بعد از او وحی فرستادیم؛ و (نیز) به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط [= بنی اسرائیل‌] و عیسی و ایّوب و یونس و هارون و سلیمان وحی نمودیم.

[۱۴]. از غزلیات جناب حافظ

[۱۵]. از غزلیات جناب حافظ

[۱۶]. بیان استاد: علامه مطهری با تیزبینی الهی خود انحرافات را رصد  می‌کرد و شبهاتی را که غربی‌ها، شرقی‌ها، داخلی‌ها و معاندین طرح می‌کردند را پاسخ می‌گفت، از جمله این موارد، پاسخ به سید عبدالطیف از علمای هند است که ادعا کرده بود: «رسول خدا امی نبوده و قبل از بعثت توان خواندن و نوشتن داشته است»، که ماحصل رفع شبهات این فرد کتاب «پیامبر امی» شده است.

[۱۷]. متن کتاب پیامبر امی: عجیب این است که طبق آنچه چهار سال پیش بعضی از مجلات و نشریات‏ ایران نوشتند (۱) یکی از دانشمندان مسلمان هند به نام دکتر سید عبداللطیف که اهل حیدر آباد هند است و ریاست انستیتوی مطالعات فرهنگی‏ درباره هند و شرق نزدیک ، و همچنین ریاست آکادمی مطالعات اسلامی‏ حیدرآباد را به عهده دارد ، در یکی از کنفرانسهای اسلامی هند سخنرانی‏ مبسوطی در این زمینه کرده و به زبان انگلیسی منتشر کرده و مدعی شده که‏ رسول خدا حتی قبل از دوره رسالت می‏خوانده و می‏نوشته است ! انتشار گفته‏های آقای دکتر سید عبداللطیف هیجان خاصی در میان خوانندگان‏ ایرانی ایجاد کرد و مراجعات و پرسشهای زیادی همان وقت از مقامات‏ مربوطه در این باره می‏شد .| پی‌نوشت (۱): مجله روشنفکر شماره هشتم مهرماه و شماره پانزدهم مهرماه ۱۳۴۴ و نشریه کانون سر دفتران شماره آبان ماه، ۱۳۴۴ نقل از نشریه آموزش و پرورش شماره شهریور.

[۱۸]. اعراف؛ ۱۵۷ – ﴿الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ؛ همانها که از فرستاده (خدا)، پیامبر «امّی» پیروی می‌کنند.

اعراف؛ ۱۵۸ – ﴿فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ النَّبِیِّ الْأُمِّیِّ الَّذِی یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَکَلِمَاتِهِ؛ پس ایمان بیاورید به خدا و فرستاده‌اش، آن پیامبر درس نخوانده‌ای که به خدا و کلماتش ایمان دارد.

[۱۹]. پیامبر امی، صص ۴۸-۴۹٫

[۲۰]. عنکبوت؛ ۴۸ تو هرگز پیش از این کتابی نمی‌خواندی، و با دست خود چیزی نمی‌نوشتی، مبادا کسانی که در صدد (تکذیب و) ابطال سخنان تو هستند، شک و تردید کنند!

[۲۱]. پیامبر امی، ص ۵۰٫

[۲۲]. نمل؛ ۲۹ – (ملکه سبا) گفت: «ای اشراف! نامه پرارزشی به سوی من افکنده شده است!»

[۲۳]. نور؛ ۳۳ – بردگانی که مایل‏اند طبق یک قرارداد، خود را آزاد کنند، تقاضای آنان‏ را بپذیرید و با آنها قرارداد مبادله کنید.

[۲۴]. انعام؛ ۵۹ –  هیچ تر و یا خشکی نیست مگر آنکه در نوشته‏ای روشن مضبوط است.

[۲۵]. نساء؛  ۱۵۳-  اهل کتاب از تو می‌خواهند کتابی از آسمان (یکجا) بر آنها نازل کنی؛ (در حالی که این یک بهانه است.)

[۲۶]. پیامبر امی، ص ۵۱-۵۴٫

[۲۷]. مفردات راغب، ذیل کلمه ” ام ” و مجمع البیان، ذیل آیه ۷۸ بقره.

[۲۸]. شوری؛ ۷ – و این گونه قرآنی [به زبان] عربی [فصیح و گویا] به تو وحی کردیم تا [مردمِ] ام القری [شهر مکه] و کسانی را که پیرامون آن هستند، بیم‌دهی.

[۲۹]. مجمع البیان، ذیل آیه ۷۵ آل عمران و آیه ۱۵۶ اعراف؛ و تفسیر فخر رازی، ذیل آیه ۷۵ سوره اعراف.

[۳۰]. مجله آستان قدس، شماره ۲٫

[۳۱]. قصص؛ ۵۹ – و پروردگار تو بر آن نیست که اهل هیچ شهر و دیاری را تا در مرکز آن رسولی نفرستد که آیات ما را بر آنها تلاوت کند هلاک کند، و ما هیچ دیاری را هلاک نکنیم مگر آنکه اهلش ظالم و بیدادگر باشند.

[۳۲]. پیامبر امی، صص ۵۹- ۶۰٫

[۳۳]. پیامبر امی، صص ۵۷- ۵۸٫