در این متن می خوانید:
      1. بیداری و خود سازی
      2. مراحل توبه
      3. توبه در قرآن
      4. توبه و پذیرش آن از سوی خدا
      5. توبه‌ی خداوند و انوار هدایت
      6. عنایت خدا
      7. صفات خدا
      8. توّاب بودن خدا و دعوت خطاکار به سوی خود
      9. رحیمیّت خدا
      10. پرسش و پاسخ
      11. در فراق بهشت
      12. چراغ هدایت و کشتی نجات
      13. حقیقت محمّدیّه و تجّلی آن
      14. توبه‌ی بعد از گناه
      15. جبران حقّ النّاس
      16. توبه‌ی بین خود و خدا کافی نیست!
      17. روشن‌گری عمومی لازمه‌ی توبه
      18. پرسش و پاسخ
      19. جنگ تبوک و سه گنه‌کار
      20. وجدان بیدار در مقابل پشیمانی
      21. توبه، آغوش رحمت خدا
      22. توبه و نظر رحمت خدا به انسان
      23. محبوبیّت نزد خدا
      24. طهارت و پاکی بعد از توبه
      25. تقرّب به سوی خدا
      26. پرسش و پاسخ
      27. آیاتی در مورد توبه‌ی پیامبر
      28. درخواست مقام تسلیم از خدا توسّط حضرت ابراهیم
      29. چرا حضرت ابراهیم بنیان‌گذار اسلام است؟
      30.  آمادگی حضرت ابراهیم و تسلیم حضرت اسماعیل
      31. استجابت دعای حضرت ابراهیم
      32. هر چه است فقط خدا است
      33. آداب پناهندگی
      34. توبه با درجات مختلف
      35. آیه‌ی تطهیر فقط مخصوص اهل بیت است
      36. رجس دفعی و رفعی
      37. طهارت حضرت یوسف
      38. توبه دفعی پیشگیری است

بیداری و خود سازی

… در خودسازی و اخلاق یقضه است، بیداری است و از قول استاد حضرت امام مرحوم آیت الله شاه آبادی به محضر شما عرض شد که این آیه‌ی کریمه‌ی «قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَهٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى‏ وَ فُرادى‏».[۱] فرمودند: منظور از این قیام لله بیداری است. این برخواستن از خواب غفلت است، از خواب طبیعت است، از خواب عالم کثرت است. تا کسی بیدار نباشد قیام برای او فرق ندارد و تا بیداری حاصل نشود حرکت، رشد، کمال ارادی معنی پیدا نمی‌کند، تحقّق خارجی پیدا نمی‌کند.

Sadighi-Tafsir-13941005-ThaqalainSite (6)

مراحل توبه

 قدم دوم توبه است. در زمینه‌ی توبه آیات بسیار سازنده و دلنشینی در قرآن کریم است که تعدادی از این آیات را در حدّ این جلسه با هم مرور می‌کنیم. مطلبی که در جلسه‌ی پیش به کمک شما دوستان به آن رسیدیم این است که توبه سه مرحله دارد. اوّل توبه‌ی خدا است، دوم توبه‌ی بنده است، سوم هم توبه‌‌ی حضرت حق است. یعنی توبه‌ی هر عبدی محفوف به دو توبه است. یکی توبه‌ی جذب الهی است، دوم توبه‌ی قبول پروردگار متعال است.

توبه در قرآن

 حالا در این زمینه آیات را ملاحظه بفرمایید که چطور این سه توبه در قرآن کریم خود را نشان می‌دهد. در آیه‌‌ی ۳۷ سوره‌ی مبارکه‌ی بقره «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ فَتابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحیمُ» آدم از جانب پروردگار خود کلماتی را تلقّی کرد «فَتابَ عَلَیْهِ» خداوند متعال بر آدم توبه را محقّق فرمود. نظر خود را، نظر رحیمیّه‌ی خود را «فَتابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحیمُ».

این توبه بعد از تلقّی کلمات است. فاعل «فَتابَ عَلَیْهِ» هم خدا است. چون توبه‌ی عبد «تابَ عِلَیْهِ» است. «تُوبُوا إِلَى اللَّهِ»[۲] است. ولی وقتی با «عَلی» متعدّی می‌شود این توبه‌ی خدا است. هم استعلاء را دارد و هم شمول و احاطه‌ی رحمت الهی را دارد. «إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحیمُ»[۳] خداوند توّاب رحیم است. یعنی توبه‌ی پروردگار متعال بیشتر از توبه‌‌ی عبد است. کنار هر توبه‌ای خدا دو توبه دارد. پس او با صیغه‌ی مبالغه «هُوَ التَّوَّابُ الرَّحیمُ».

Sadighi-Tafsir-13941005-ThaqalainSite (1)

توبه و پذیرش آن از سوی خدا

در آیه‌ی ۱۶۰ سوره‌ی بقره «إِلاَّ الَّذینَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ بَیَّنُوا فَأُولئِکَ أَتُوبُ عَلَیْهِمْ وَ أَنَا التَّوَّابُ الرَّحیمُ» در مورد کسانی است که کتمان حق را کرده‌اند. اهل کتاب که از آمدن پیغمبر مطّلع بودند و در کتاب‌های خود بشارت ظهور نبیّ خاتم را داشتند. امّا وقتی حضرت تشریف آوردند کتمان کردند. خداوند متعال در مورد آن‌ها وعده‌‌ی عذاب می‌دهند. «إِلاَّ الَّذینَ تابُوا» مگر آن‌هایی که این سه مرحله را انجام دهند. اوّل توبه کنند، دوم فساد خود را اصلاح کنند، توبه‌ی بدون جبران توبه نیست. «وَ أَصْلَحُوا» این‌ها با کتمان خود ایجاد فساد کردند. آن‌هایی که با کتمان این‌ها باعث شدند که به سوی پیغمبر نیامدند باید بروند و آن‌ها را بیاورند. «وَ بَیَّنُوا» کتمان خود را به ضدّ آن تبدیل کنند و  تبیین کنند، آشکارا حق را بگویند. «فَأُولئِکَ أَتُوبُ عَلَیْهِمْ»[۴] این‌ها آن کسانی هستند که من در مورد آن‌ها رجوع رحمت خواهم داشت. این‌ها که از چشم من افتاده بودند و آن‌‌ها را نگاه نمی‌کردم دوباره آن‌ها را نگاه خواهم کرد. «وَ أَنَا التَّوَّابُ الرَّحیمُ» این‌جا توبه‌‌ی قبلی را نفرموده است ولی «وَ أَنَا التَّوَّابُ الرَّحیمُ» این می‌خواهد بگوید که توبه‌ی من فوق توبه‌ی آن‌ها است. توبه‌ی بنده‌ی من به توبه‌ی من محفوف است.

توبه‌ی خداوند و انوار هدایت

 ضمناً مطالبی که هم در آیه‌ی قبلی و هم در این آیه استفاده می‌شود درس‌های قابل توجّه است. در آیه‌ی قبلی این کلماتی که حضرت آدم تلقّی کرده است خود این توبه‌ی حق تعالی است. یعنی در حال حبوط وجود او مزیّن شد، منوّر شد به یک حقایقی که بر حسب روایات انوار خمسه‌ی طیّبه بود. این کلمات، کلمات مفهومی نیست، لفظی نیست. بلکه با نور وجود پیغمبر و حضرت امیر و حضرت زهرا و امام حسن و امام حسین (علیه السّلام)، وجود تحت تأثیر این وجود پنج‌گانه قرار گرفت. یعنی در دل خود این‌ها را یافت، در وجود خود این‌ها را یافت. این توبه‌ی اوّل خدا است، از جانب خدا بود که این کلمات را تلقّی کرد.

عنایت خدا

 «فَتابَ عَلَیْهِ»[۵] این‌جا بود که آدم توبه کرد دید عزل شده است «فَتابَ عَلَیْهِ» توبه‌ی خود خدا مطرح شده است. بنابراین اوّل عنایت حق تعالی بوده است که آدم با این انوار آشنا شده است و از این طریق منصوب شده است و کنار بیت الله الحرام موفّق به توبه شده است، خدا هم توبه‌ی بعدی خود را که «فَتابَ عَلَیْهِ» توبه‌ی خود را بر وجود حضرت آدم فراگیر کرده است.

صفات خدا

«إِنَّهُ هُوَ التَّوَّاب‏» خداوند دو مورد از صفات خود را در این‌جا آورده است. یکی صفت مبارکه‌‌ توّاب است، دومی رحیم است. توّاب است یعنی خدای متعال ریزش رحمت دارد. دائماً وقتی بنده قطع می‌کند خدا وصل می‌کند. کار خدا رفو کردن است. جبران این قطعی‌ها است، مرتّب این سیم‌های قطع شده را وصل می‌کند.

توّاب بودن خدا و دعوت خطاکار به سوی خود

خدا توّاب است یعنی پروردگار متعال دائماً به بنده‌ی خود محبّت دارد و نمی‌گذارد وجود بنده از این نور بی‌بهره باشد و خاموش شود. گرمای وجود بنده‌ی خود را با نور خود، با نظر خود حفظ می‌کند، او توّاب است. هزار با هم بنده گنه کند خدا او را مطرود نمی‌کند. خدا او را ملعون نمی‌کند.

 باز هم خدای متعال نظر رحمت می‌کند که او برگردد. ولو یک عمر عوضی رفته است و خدای متعال هم به او مهلت داده است، مع ذلک خدای متعال او را جذب می‌کند. این‌طور نیست که کسی رفت خدا بگوید مهم نیست، دیگر برو! هر کسی رفت خدا او را صدا می‌زند. می‌گوید چرا رفتی؟ بیا.

 کار خدا صدا زدن گریز پاها است. خدا هیچ وقت راضی به فرار عبد خود نیست. این از صفات الهی است. این را به عنوان فعل نمی‌گوید به عنوان صفت می‌گوید. از صفات حق تعالی ندا کردن گریز پاها است. خدای متعال همیشه بندگان فراری خود را تعقیب می‌کند. دنبال آن‌ها می‌رود و ندا می‌کند که من با تو هستم. ناامید نشوید، بیایید. خدا توّاب است

رحیمیّت خدا

خدا رحیم هم است، یعنی اگر بنده به دنبال توبه‌ی خدا توبه کرد خدای متعال دوستی خود را با او قطع نمی‌کند. همیشه همراه او است، با او دوستی می‌کند و دوستی الهی هدایت همیشگی حق تعالی است و دیگر تا سر منزل سعادت می‌برد. رحیمیّت خدا اقتضاء می‌کند که این نور را همیشه در دل او داشته باشد تا به منزل برسد.

پرسش و پاسخ

-‌ با توجّه به سه مرحله‌ای که برای توبه فرمودید آیا می‌توانیم آن را این‌طور پیاده کنیم، این سه مرحله را این‌طور بگوییم «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِمات‏» این منظور خدا است و همان توبه‌ای که خدا عنایت می‌کند که مقدّمه‌ای به توبه‌ی حضرت آدم می‌شود، آن کلمات را در اختیار آدم (علیه السّلام) می‌گذارد. بعد «فَتابَ عَلَیْهِ» توبه‌ی خود حضرت آدم باشد، با توجّه به این‌که در آیه هم آمده است، آن‌جا که فرمودید جایی که توبه‌ی بنده باشد «عِلَیه» است نه «عَلَیه» این را دیگر توبه به سوی خدا نبینیم، «عَلَیه» را به کلمات برگردانیم. یعنی مضمون کلمات، حالا بخواهیم بحث تأنیس آن را هم درست کنیم یعنی این‌که به واسطه‌ی این‌ها توبه کرده است منظور این است، نه این‌که بگوییم به سوی خدا. بعد آخری هم که باز می‌گویید توبه‌ی خدا است، یعنی مهر تأیید خدا در آخر، در مرحله‌ی سوم می‌زد «إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحیم‏» از این‌جا برداشت کنیم.

– عزیز من دل بخواهی که نیست. آیه‌‌ی ظهوری دارد. «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ» نزدیکترین چیزی که می‌تواند فاعل برای «فَتابِ» باشد رب است. «الاَقرَبُ یَمنَعُ الأَبعَد». «فَتابِ» یعنی «تابَ رَبُّهُ عَلَیه» به علاوه اصلاً توبه‌‌ی عبد بر خدا بی‌معنا است، جایگاهی ندارد.

در فراق بهشت

در روایت هم دارد حضرت آدم که حالا به حسب ظاهر ۴۰ سال در هجران خدا، در هجران بهشت گریه کرد، حدّاقلّ آن ۴۰ سال بود. حضرت جبرائیل مأمور شد و آدم تا ملتزَم همراهی کرد. یک محلّی است بین باب کعبه و حجر الأسود، آن‌‌جا را ملتزم می‌گویند. حطیم هم می‌گویند چون آن‌جا طواف کننده‌ها فشار می‌آورند و همدیگر را خرد می‌کنند، حطیم هم می‌گویند.

گریه بر امام حسین دلیل بر قبول توبه‌ی حضرت آدم

حضرت آدم در آن‌جا قرار گرفت و جبرئیل گفت: آنچه من می‌گویم تو هم بگو. گفت: «اللَّهُمَّ یا حَمیدُ بِحَقِ‏ مُحَمَّدٍ وَ یا عالِىُ بِحَقِّ عَلِىٍ وَ یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطِمَهَ وَ یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الْحَسَنِ وَ یا قَدیمَ الْاحْسانِ بِحَقِّ الْحُسَیْن‏»[۶] بعد این اسماء مقدّسه را که به زبان آورد نام مبارک امام حسین (علیه السّلام) او را آب کرد و علّت این شعله‌ای که با این نام در وجود او روشن شد، از جبرئیل سؤال کرد که همه‌ی این اسماء در دل ما جایگاهی داشت ولی نام مبارک حسین ما را شکاند. چرا این‌طور است؟ بعد جبرئیل واقعه‌ی عاشورا و کربلاء را برای آدم گفت و برای امام حسین گریه کرد و توبه‌ی او قبول شد.

Sadighi-Tafsir-13941005-ThaqalainSite (4)

چراغ هدایت و کشتی نجات

 یعنی انکسار حضرت آدم تا انکسار حسینی نشد آن اتّصال حاصل نشد این است که «إنَّ الحُسَین‏ مِصباحُ‏ الهُدى‏ وَ سَفینَهُ النَّجاه»[۷] علی الاطلاق باید تمام انبیاء با امام حسین و با خمسه‌ی طیّبه وصل باشند و «مَثَلُ‏ أَهْلِ‏ بَیْتِی‏ مَثَلُ‏ سَفِینَهِ نُوح‏»[۸] اختصاص به امّت رسول الله ندارد. مِن آدم إلی انقراض عالم اهل بیت کشتی نجات هستند، یعنی تمام انبیاء را این‌ها نجات دادند و از آدم به این کیفیّت شروع شده است.

 جریان طوفان نوح و کشتی هم که اصلاً تخته‌هایی هم که سال‌ها قبل در کوه‌های جودی پیدا شد، خط شناسان تشخیص دادند که اسماء خمسه‌ی طیّبه در این کشتی منقّش بوده است. حضرت ابراهیم که ذبح او و سایر امور او به برکت امام حسین نجات پیدا کرد. انبیاء بعدی هم به همین صورت بودند.

حقیقت محمّدیّه و تجّلی آن

 بنابراین این آیه‌ی کریمه‌ای که فرمود: «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحیماً»[۹] ملاک و منات او در عموم کسانی که از خداوند منّان به وسیله‌ی ترک اولایی، گناهی، رابطه‌ی آن‌ها ضعیف شده است یا قطع شده است در همه جا پیغمبر استغفار می‌کند و آن‌ها خدا را می‌یابند. استغفار پیامبر است که منجی است و حضرات  ائمّه‌ی معصومین و حضرت زهرا (سلام الله علیها) هم در حقیقت محمّدیّه (صلّی الله علیه و آله و سلّم) اشتراک دارند. اشتراک در ولایت دارند، نور واحد هستند، حقیقت واحد هستند، تجلیّات آن‌ها جدا است. مراعی مختلف هستند ولی نور واحدی در آن‌ها انعکاس دارد.

توبه‌ی بعد از گناه

در آیه‌ی ۱۶۰ سوره‌ی مبارکه‌ی بقره مسائلی که به ما هشدار می‌دهد، آموزش می‌دهد در مقام تربیت ما است این است که وقتی بیدار شدید و فهمیدید که سقوط کردید، شکست خوردید، مفتضح شدید، بی‌آبرو شدید، حالا وقت توبه است. بخواهید جبران کنید راه آن توبه است. «إِلاَّ الَّذینَ تابُوا» بعد از بیداری اوّلین قدم توبه است. اگر توبه بود دنبال آن اصلاح است. تا انسان قُبح گناه را، خطر گناه را درک نکند، لمس نکند، نیابد، توبه واقع نمی‌شود. اوّل آدم باید آن شکست و فضاحت خود را درک کند که با گناه چه بلایی به سر او آمده است. بعد از آن که این حال برای او پیش آمد در مقام اصلاح باید بربیاید.

جبران حقّ النّاس

 یعنی اگر عملی به عهده‌ی او بوده است و ضایع کرده است باید قضای آن را به جا بیاورد. اگر خداوند ارفاقاً قضایی قرار داده باشد. اگر حقّ النّاسی ضایع کرده است باید حق را بپردازد یا از دست او برنمی‌آید طرف را راضی کند. یا نه برای او استغفار کند. اگر هیچ کدام از او ساخته نیست حدّاقل این است که هم پشیمان باشد، هم به جای او استغفار کند، برای او استغفار کند. برای او حسناتی را نثار کند، نمازهایی بخواند برای کسی که حق او را ضایع کرده است و الآن نمی‌تواند جبران کند. بالاخره باید اصلاح کند، این خرابی‌های خود را باید اصلاح کند.

توبه‌ی بین خود و خدا کافی نیست!

نکته‌ی سوم این است که اگر توبه بود و اگر اصلاح هم بود بدون این‌که این حقیقت به زبان او سایه بیافکند و این را مطرح کند تکمیل نمی‌شود. این سه مرحله را باید انجام داد. اگر کتمان حقیقت کرده است صرف این‌که الآن توبه کرده است و خود او ایمان آورده است این کافی نیست. بلکه باید در ملأ عام اعلام کند که این کتمان من انحراف بوده است، سدّ راه هدایت بوده است، ایّها النّاس من توبه کرده‌‌ام. حقیقت این است که پیامبر خاتم ظهور کرده است و حضرت عیسی خبر آمدن او را داده بوده است و بیایید ایمان بیاورید.

در تمام مشکلاتی که یک فرد برای جامعه ایجاد می‌کند همین دو قطبی کردن جامعه‌ی ما، افرادی باعث شدند که عدّه‌ای از ولایت بیگانه شدند. بعد از آن‌که همه زیر یک پرچم بودند، عدّه‌ای تحت تأثیر شبهات قرار گرفتند و با تعصّبات گروهی به آن‌جا پیوستند و مقابل شدند. حالا اگر بانیان این انحراف توبه کنند کفایت نیست. توبه‌‌ی بین خود و خدا کفایت نمی‌کند.

روشن‌گری عمومی لازمه‌ی توبه

بلکه توبه باید به دو چیز تکمیل شود. یکی اصلاح یعنی تخریب‌هایی که به وجود آوردند. باید این تخریب‌ها را از بین ببرند و نکته‌ی دیگر این است که باید در ملأ عام؛ چون این انکار و لجاجت آن‌ها در منظر عموم بوده است، در ملأ عام بوده است، باید در میان مردم هم اعلام کنند که این کار صورت گرفته است و کسانی که برداشت‌های انحرافی از دین دارند، افرادی را منحرف کردند، مانند فرقه‌های انحرافی که از دوره‌های قبل همین‌طور بوده است، بهاییّت درست کردند، شیخیّه درست کردند، صوفی‌ها در شکل‌های مختلف درست کردند. این‌‌ها تا همه‌‌ی آن مرید‌ها را برنگردانند و به همه نرسانند توبه‌ی آن‌ها کافی نیست. توبه، اصلاح و تببین. یعنی روشن‌گری عمومی در این مسیر لازم است.

پرسش و پاسخ

-‌ آن که اظهار می‌کنند که ما اشتباه کردیم کفایت می‌کند یا باید آن‌ها را از آن مسیر برگردانند. یعنی علاناً باید بیاید به تمام آن‌هایی که به این فرقه گرویدند بگویند که من اشتباه کردم، حالا اگر شما می‌خواهید ادامه بدهید خودتان می‌دانید.

-‌ بله، اگر اتمام حجّت کند قاعدتاً خدا باید به لطف خود بپذیرد. چون کار دیگری از او ساخته نیست.

 «فَأُولئِکَ أَتُوبُ عَلَیْهِم» این «فَأُولئِکَ أَتُوبُ عَلَیْهِمْ»، «أُولئِکَ» را بر «أَتُوبُ» تقدیم داشته است این افاده‌ی حصر می‌کند. یعنی اگر غیر این‌ها باشند، هر کدام از این‌ها را نداشته باشند مشمول توبه‌‌ی خدا قرار نمی‌گیرند. «فَأُولئِکَ أَتُوبُ عَلَیْهِمْ وَ أَنَا التَّوَّابُ الرَّحیمُ» باز توّاب و رحیم مانند آیه‌ی قبل بار خود را دارد.

جنگ تبوک و سه گنه‌کار

در سوره‌ی مبارکه‌ی توبه، آیه‌ی  ۱۱۸«وَ عَلَى الثَّلاثَهِ الَّذینَ خُلِّفُوا حَتَّى إِذا ضاقَتْ عَلَیْهِمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ وَ ضاقَتْ عَلَیْهِمْ أَنْفُسُهُمْ وَ ظَنُّوا أَنْ لا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلاَّ إِلَیْهِ ثُمَّ تابَ عَلَیْهِمْ لِیَتُوبُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحیمُ» این آیه هم لطائفی دارد. در جنگ تبوک سه نفر از رزمندگان از حضور در جبهه سر باز زدند. فرار من الذّهب کردند. جبهه را رها کردند و کمک نکردند، در مقام دفاع برنیامدند. جنگ تبوک که تمام شد با آن‌‌ همه فراز و نشیبی که داشت، وجود نازنین پیغمبر خدا وقتی به مدینه برگشتند این سه نفر به پیغمبر مراجعه کردند و پیغمبر با این‌ها حرف نزد.

این در شهر مدینه صدا کرد. در فضای مدینه همه مطّلع شدند که کسانی که از جبهه تخلّف کردند پیغمبر این‌ها را تحویل نمی‌گیرد و رابطه‌ی خود را با این‌ها قطع کرده است. مردم به تأسّی پیغمبر مبارزه‌ی منفی کردند. هیچ کسی با این‌ها حرف نمی‌زد. بچّه‌های خود این‌ها هم با این‌ها حرف نزدند. این عمق ایمان و تأثیر شخصیّت پیغمبر و قداست پیغمبر در این حد بود که در روایت دارد دختران مهربانی داشتند که سابقه‌ی عاطفه‌ی خیلی شدیدی داشتند. به محض این‌که فهمیدند پیغمبر با این‌ها حرف نمی‌زند دختران آن‌ها هم با پدران خود حرف نزدند. زنان  آن‌ها نیز این‌ها را راه ندادند. یعنی آن رابطه‌ی زن و مردی را رعایت نکردند.

 تعبیر قرآن این است که «حَتَّى إِذا ضاقَتْ عَلَیْهِمُ الْأَرْضُ» به قدری فشار بر این‌ها سنگین شد گویا زمین با همه‌ی وسعتی که دارد بر این‌ها تنگ شده است. زمین آن‌ها را پِرِس می‌کند، به آن‌ها جا نمی‌دهد. فضا برای آن‌ها سنگین شد. «وَ ضاقَتْ عَلَیْهِمْ أَنْفُسُهُمْ» هم فشار بیرونی مانند کسی بود که زمین فشار نمی‌آورد و به او جا نمی‌دهد، استخوان‌های او دارد با فشار بیرونی پرس می‌شود و شکسته می‌شود. از طرفی در تنگنای درونی قرار گرفتند. «ضاقَتْ عَلَیْهِمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ» زمین با همه‌ی گشایشی که دارد بر این‌ها تنگ شد، چون هر جا می‌رفت هیچ کسی آن‌ها را تحویل نمی‌گرفت، گویا زمین بر این‌ها تنگ شد. ازطرفی هم خدای متعال دورن آن‌ها را قفل کرد.

یک کسی است که تحویل نمی‌گیرد، ولی در دورن خود خوش است. جناب اباذر را عثمان به یک بیابان خشک تبعید کرد که علف می‌خورد ولی دل او نور خدا بود. تنگنای دورنی نداشت. به سوی پروردگار متّعال می‌گفت.

وجدان بیدار در مقابل پشیمانی

امّا این‌ها خلاف کرده‌ بودند، چیزی نبود که به آن افتخار کنند و بگویند برای خدا داریم می‌کنیم. لذا «وَ ضاقَتْ عَلَیْهِمْ أَنْفُسُهُمْ» این‌ها جان‌های خود یعنی وجدان اخلاقی آن‌ها بیدار شده بود. از وجدان خود مرتّب سیلی می‌خوردند. این آتش ندامت و حسرت و پشیمانی بدّتر از زندان بیرونی است. آدم را دیوانه می‌کند.

می‌گویند آن افسری که آمد در ژاپن آن بمب‌ها را ریخت طولی نکشید دیوانه شد، در اثر فشار وجدان سالم نماند. سر از جنون برداشت و مرد. بعضی‌ها هم در اثر فشار درونی خود کشی می‌کنند. این‌ها از درون و بیروت تحت فشار قرار گرفتند. آن وقت در روایت دارد که رو به بیابان گذاشتند. در میان سنگ‌ها و کوه‌ها رفتند. آن‌جا دیگر کاری جز گریه و توبه و إنابه و عذرخواهی و تضرّع و زاری شب و‌ روز نداشتند.

توبه، آغوش رحمت خدا

 تا این‌که این آیه نازل شد. «وَ ظَنُّوا أَنْ لا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلاَّ إِلَیْهِ» دیدند همه‌ی درها به روی آن‌ها بسته است و فهمیدند دری را که خدا بسته است هیچ کسی نمی‌تواند باز کند جز خود او! به سراغ خود خدا رفتند. دست آن‌ها از همه جا کوتاه شد، از همه دل بریدند و دل به خدا دادند. آن‌قدر سماجت کردند، در گریه و عذر خواهی و سوز و گداز تا این‌که «ثُمَّ تابَ عَلَیْهِمْ»، این «فَ» نمی‌گوید، «ثُمَّ» می‌گوید. گویا خدا بلافاصله‌ی توبه‌ی این‌ها را قبول نکرد. چون هنوز نرسیده بود. باید این آتش حسرت همه‌‌ی خلاف‌های آن‌ها را می‌سوزاند.

این خلاف قلب آن‌ها را محجوب کرده است. زنگار تخلّف از جبهه، فرار از ذهب جزء گناهان کبیره است. این گناه کبیره به این سادگی بخشیده نمی‌شد. «ثُمَّ تابَ عَلَیْهِمْ» پروردگار متعال با یک تحقیری نظر رحمت خود را بر این‌ها تاباند. خدا «تابَ عَلَیْهِمْ» چرا؟ «لِیَتُوبُوا» این خیلی روشن و ظهور قوی دارد. خدای متعال «ثُمَّ تابَ عَلَیْهِمْ» خدا متعال نظر رحمت بر این‌ها انداخت «لِیَتُوبُوا» تا توبه‌ی آن‌ها توبه‌ی نصوح شو، توبه‌ی واقعی شود، توبه‌ی صحیح شود. «إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحیمُ» که نهایتاً وقتی این‌ها توبه کردند چه کسی باید توبه‌ی این‌ها را قبول کند؟ باید خود او قبول کند دیگر. توفیق توبه را خود او داد، این‌ها موفّق به توبه شدند، خدا آغوش رحمت خود را باز کرد. بندگان بیچاره‌ی من فهمیدید جز من کسی را ندارید بیایید، خود من شما را قبول می‌کنم. «یَا رَبَّ العَاصینَ یَا إلَهِ العَاصینَ نَحنُ نَتُوبُ إلَیک»، «إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحیمُ».[۱۰]

توبه و نظر رحمت خدا به انسان

در سوره‌ی مبارکه‌ی بقره، آیه‌ ۲۲۲ «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرینَ» این‌جا صحبت از قبول و رد نیست، صحبت از دوستی و محبّت است. یعنی تو که با من بیگانه شده بودی، تو که تمرّد کرده‌ بودی، تو که به ما پشت کرده‌ بودی، حالا پیش ما آمدی محبوب من هستی، عزیز من هستی، من تو را دوست دارم. یک کسی را ارفاق می‌کنند و از زندان آزاد می‌کنند، این مرسوم است که این زندانی مورد عفو قرار می‌گیرد. ولی به زندانی که مقام نمی‌دهند، به تخت سلطنت که نمی‌برند، او را نور چشم نمی‌کنند! این خدا است.

محبوبیّت نزد خدا

 کسی که توبه کند؛ نه این‌که خدا ارفاقاً او را از جهنّم بیرون می‌کند. حکم آزادی او را می‌‌دهد، مشمول عفو است، نه بالاتر از این حرف‌ها است. «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ» با تأکید هم می‌گوید. می‌گوید دوست من می‌شوید، محبوب من می‌شوید، «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابینَ» کسانی که مرتّب چشم آن‌ها به سوی خدا است، به هر چه نگاه می‌کنند نظر خود را به سوی خدا برمی‌گردانند. نظر ارفاق دارند، نظر عفو و گذشت دارند، خدای متعال بالاتر از عفو را در مورد این‌ها مطرح می‌کند. می‌گوید من تو را به عنوان دوست خود می‌پذیرم. نور چشمی من می‌شوی. تو را به خود نزدیک می‌کنم. تو را در حریم خود جا می‌دهم. تو را جزء خاصّان خود قرار می‌دهم. به هیچ سلطنتی به هیچ نظامی در عالم چنین نمی‌کند. فوق آن این است که یک آدم خلاف کرده‌ی دور شده را مورد عفو قرار می‌دهند. دیگر به یک خلاف‌ کار منصب نمی‌دهند.

طهارت و پاکی بعد از توبه

 امّا این خدا چه خدایی است! «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرینَ»  این تشویق توّابین است. حالا که توبه کردید درجا نزدید. پاکی‌های خود را اضافه کنید. مراتب طهارت را بالا ببرید. کف توبه این است که دیگر از این گناه پاک شدید. ولی خدا دوست دارد شمایی که از این گناه برگشتید شروع به تزکیه کنید. هر روز یک نور جدیدی، یک طهارت جدیدی در زندگی خود کسب کنید. «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرینَ» که این درجات حب است.

تقرّب به سوی خدا

خدای متعال می‌خواهد بگوید محبّت من مقول به تشکیک درجات دارد. محبّت انسان به آدم‌ها یکسان نیست. آدم خیلی‌ها را دوست دارد ولی بعضی‌ها را هیچ وقت از یاد نمی‌برد. دار و ندار خود را به آن‌ها می‌دهد. خدای متعال می‌گوید ما توّابین را دوست داریم ولی بدانید که متطهّر شوید یک محبّت دیگری است. خدا این فضای جدیدی از محبّت را باز می‌کند. حالا که توبه کردید این کف حرکت شما است، سقف آن نیست. بالا بیایید. آن‌جا نمانید. بالا بیایید، من شما را خیلی عزیز می‌کنم. خیلی به شما منزلت می‌دهم. مراتب قرب خود را با کمک من طی می‌کنید و جزء مقرّبین می‌شوید «وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرینَ».

پرسش و پاسخ

-‌ این آیه در مورد مسائل زنانگی است. بحث طهارت آن قشنگ می‌سازد، اگر حالا فقط وظیفه‌ی  ظاهری آن را بگیریم بحث توبه آن این‌جا چطور است؟

-‌ این قسمت از آیه دو قانون را به ما گفته است. یکی «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابینَ» و یکی هم «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرینَ» این آیات بعدی مربوط به توبه‌ی انبیاء است. این هم مناسب است که نسبت به توبه‌ی انبیاء از آیات قرآن بدانیم که توبه فقط توبه از گناه نیست، توبه از رذائل نیست و مخصوص افراد عادی هم نیست، بلکه هر گروهی، هر کلاسی توبه‌ی خاصّ خود را دارد.

آیاتی در مورد توبه‌ی پیامبر

دو آیه توبه‌ی پیغمبر اکرم را در جلسه‌ی گذشته مطرح کردیم. یکی آیه‌ی سوره‌ی مبارکه‌ی فتح بود، یکی آیه‌ی سوره‌ی مبارکه‌ی «إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ»[۱۱] بود یکی هم به یاد من نبود «فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکُ»[۱۲]«وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِک‏»[۱۳] این سه آیه را در مورد شخص خاتم انبیاء داشتیم که توجیهاتی را که به ذهن می‌آمد به محضر شریف شما تقدیم داشتیم.

درخواست مقام تسلیم از خدا توسّط حضرت ابراهیم

یک آیه در مورد حضرت ابراهیم است. فضای این روشن‌تر از آیاتی است که در مورد پیغمبر و سایر انبیاء آمده است. آیه‌ ۱۲۸ سوره‌ی مبارکه‌ی بقره است. این‌ها وقتی که کعبه را ساختند حضرت ابراهیم دعاهایی کرد. «رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِنا أُمَّهً مُسْلِمَهً لَکَ وَ أَرِنا مَناسِکَنا وَ تُبْ عَلَیْنا إِنَّکَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحیمُ» اصلاً فضا، فضای خدمت و بندگی است. نه سابقه‌ای، نه لاحقه‌‌ای، نه ترک اولایی، هیچ چیزی مطرح نیست. این ابراهیم و اسماعیل «وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْراهیمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَیْتِ»[۱۴] و اسماعیل هم او را کمک می‌کند این‌ها که مأموریّت خود را در منا بیت انجام دادند، آن وقت حضرت ابراهیم دعا کرد. گفت: پروردگارا به من و فرزند من اسماعیل مقام تسلیم بده.

چرا حضرت ابراهیم بنیان‌گذار اسلام است؟

 بنیان‌گذار اسلام حضرت ابراهیم خلیل است. چطور بنیان‌گذار اسلام است؟ چون تسلیم محض بود. هر چه خدا به او گفت، هیچچون و چرا نداشت. هیچ نارضایی قلبی نداشت. خدا به او گفت: زن جوان خود را با بچّه‌ی تازه به دنیا آمده به بیابان بگذارید گفت: چشم، برد و آن جا گذاشت. هیچ سر سوزنی ناراحت نبود که یک مرد غیور در آخر عمر یک زن جوانی گرفته است و تازه صاحب بچّه شده است، خدا هم زن جوان او را و هم بچّه‌ی او را که تنها میوه‌ی شجره‌ی عمر او است این را آن‌جا گذاشت و برگشت! خیلی تسلیم می‌خواهد. ابراهیم تسلیم این‌طوری بود. حالا این پسر جوان شده است. چه پسری! چه دسته گلی! چه شاخ شمشادی!

 آمادگی حضرت ابراهیم و تسلیم حضرت اسماعیل

«یا بُنَیَّ إِنِّی أَرى‏ فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ»[۱۵] او چه بود؟ حالا این می‌گوید او چطور پذیرفت؟ پدر و پسر سر سوزنی نه اشکال عقلی کردند و نه اشکال فقهی. خود خداوند منان حکیم است، از حکیم قبیح صادر نمی‌شود. آدم کشی قبیح است. پدر فرزند خود را بکشد جایز نیست. خدایا چنین فرمانی به کسی نمی‌دهد. ما اگر بودیم استدلال فقهی می‌کردیم. استدلال کلامی می‌کردیم. می‌گفتیم لابد این خواب از آن خواب‌ها نیست. ولی نه ابراهیم یک سر سوزنی نگرانی داشت، تزلزل داشت نه اسماعیل جوان! تا گفت «یا بُنَیَّ إِنِّی أَرى‏ فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ» بلافاصله آمادگی کامل چکمه‌های خود را پوشیده و بند پوتین‌های خود را بسته است و منتظر است که فرمان دهد برو به قربان‌گاه. چشم رفتم، برو در آتش، چشم رفتم. تا گفت: او«إِنِّی أَرى‏ فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ»  هم گفت: «یا أَبَتِ افْعَلْ» دستان من بالا است. بفرمایید آماده هستم.

حضرت ابراهیم این حالت را می‌خواهد که تثبیت شود، «وَ اجْعَلْنا»[۱۶]؛ مانند این «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ»[۱۷] که ما می‌گوییم. خدایا ما را که هدایت کردی ما را رها نکن. همچنان ما را در این هدایت نگه دار. ابراهیم دارند این دعا را می‌کند. «وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَیْنِ لَکَ»[۱۸] تو که به ما حالت تسلیم دادی این را برای ما نگه دار.

استجابت دعای حضرت ابراهیم

 باید تا آخر مسلمان زندگی کنیم، مسلم باشیم. «وَ مِنْ ذُرِّیَّتِنا أُمَّهً مُسْلِمَهً لَک‏» که دعای حضرت ابراهیم در مورد ذریّه‌ی آن که حضرت خاتم و ائمّه‌ی اطهار این‌ها ذریّه‌ی حضرت ابراهیم هستند. این دعا مستجاب شد. هم دعای امامت او مستجاب شد، هم دعای تسلیم او. دعای امامت او وقتی خدا فرمود: «إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً»[۱۹] عرضه داشت «وَ مِنْ ذُرِّیَّتی» خدایا حالا که این پرچم را به دست من دادی، لطف کن که دست بچّه‌های من هم باشد. خدا هم غیر معصومین را استثنا کرد. فرمود: «لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمینَ» امّا آن‌هایی که ظالم نیستند مشمول دعای حضرت ابراهیم باقی می‌مانند که همه‌‌ی آن‌ها امام شدند. پیغمبر و ۱۲ امام این‌ها ذریّه حضرت ابراهیم هستند. هم امامت را خدا در مورد این‌ها تثبیت کرده است، هم اسلام را.

هر چه است فقط خدا است

«وَ مِنْ ذُرِّیَّتِنا أُمَّهً مُسْلِمَهً لَکَ وَ أَرِنا مَناسِکَنا»[۲۰] خدایا این پناهگاهی که تو به دست ما درست کردید، لابد پناهندگی یک آدابی دارد. این مناسک حج، آداب پناهندگی عبد است به مولا. فراق از خود است، خطر آدم خود آو است. آدم باید از خود فرار کند. کسی می‌خواهد از خود فرار کند به کجا می‌تواند فرار کند؟ جز خدا کسی آدم را تحویل نمی‌گیرد. چون هر جا بروید خود شما می‌روید کسی که نمی‌تواند شما را از خودتان بگیرد. آن کسی که می‌تواند تو را خود تو بگیرد آن خدا است. آن خدا است که عنانیّت را از آدم می‌گیرد. بدی را از آدم می‌گیرد. حجاب را از آدم بر می‌دارد. آدم است ولی نیست که حجاب شود. مانند حضرت ابراهیم است. هیچ کأنَّ نیست، آن است. هر چه تو بگویی آن است، من این نیستم. بچّه‌ی خود را بکشم، می‌‌کشم. زن خود را آواره کنم می‌کنم. بچّه‌ی خود را تشنه در بیابان بگذارم می‌گذارم. اصلاً منی که نیست، هر کاری است آن است. هر چه می‌گوید آن می‌شود. یک چنین حالتی را خدای متعال به بعضی‌ها عنایت کرده است.

آداب پناهندگی

این «أَرِنا مَناسِکَنا» بیت را ساختید این پناه‌گاه است ولی پناهندگی آداب دارد. این مناسک حج آداب است. پناهندگی عبد به مولا آداب است، فرار از خود به خدا است. آدم چطور از خود بگریزد و به خدای خود پناهنده شود. «أَرِنا مَناسِکَنا» خدایا مناسک را به ما نشان بدهید.

نمی‌گوید تعلیم بدهید. این تعبیر را دقّت کنید. یک وقت به آدم یک کتاب مناسک می‌نویسند و می‌گویند بروید بخوانید و یاد بگیرید و به بچّه‌ها هم تعلمی سمعی و بصری بدهید. الآن به حمد الله دارند با وسایل پیشرفته خیلی قشنگ آموزش می‌دهند. این به حضرت حق عرضه نمی‌دارد خدایا به من یاد بدهید، تعلیم دهید. می‌گوید: «أَرِنا مَناسِکَنا» این مناسک باطن دارد، این راه وصال است. این راه را به من نشان بده. من را در خط قرار بده و خط را به من نشان بدهید. «أَرِنا مَناسِکَنا وَ تُبْ عَلَیْنا» این چه مقامی است. این چه نوع توبه‌ای است! توبه‌ی خدا بر ابراهیم با توبه‌ی خدا برگنه‌کار خیلی فرق دارد. این در فضای اسلام، تسلیم، عصمت در این فضا است، کنار پناه‌گاه است، پناه‌گاه را به فرمان خدا ساخته است. خود او فرموده است. در خواست «أَرِنا مَناسِکَنا» شهود می‌کند، می‌گوید مناسک را به من نشان بده. مع ذلک می‌گوید: «وَ تُبْ عَلَیْنا إِنَّکَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحیمُ»

توبه با درجات مختلف

 بنابراین توبه از منازل سائرین إلی الله است، سالکین إلی الله است، اختصاص به گناه، اختصاصی به رذائل اخلاقی، اختصاصی به پرده‌ی غفلت، کثرت و تعلّقات ندارد. بلکه در سطح بالا هم، آن‌هایی که آن‌ بالا هستند این‌ها هم نیاز به توبه‌ی خاصّ خدا دارند و «تُبْ عَلَیْنا».

آیه‌ی تطهیر فقط مخصوص اهل بیت است

به محضر شریف شما یکی از وجوه را عرض می‌کنم. در این آیه‌ی شریف «إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً».[۲۱] این آیه کلمه‌ی «إِنَّما» را دارد. یعنی خدای متعال آنچه در مورد اهل بیت قرار داده است، منحصراً بر عهده‌ی خود این‌ها است. نه آدم، نه نوح، نه موسی، نه عیسی، نه ابراهیم، با همه‌ی مقاماتی که همه‌ی آن‌ها داشتند، خصوصاً حضرت ابراهیم در این دایره نیستند. این مخصوص اهل بیت است. « إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً» فقط در مورد شما من اراده کردم، در مورد شما اهل بیت که از شما «الرِّجْسَ» ببرم و شما را تطهیر کنم «تَطْهیراً» این تنوین، تنوین تدخیم است. «تَطْهیراً» یک طهارت خیلی عظیمی!

رجس دفعی و رفعی

این چه نوع رجسی است؟ در توضیح این بزرگان ما فرمودند: اذهاب رجس خدای متعال دو نوع است. یکی رفعی است، یکی دفعی است. یک وقت کسی گناه کرده است، خدای متعال گناه او را پاک می‌کند. این چیزی است که آمده است و رفع می‌کند. کسی بیمار شده است با معالجه بیماری او رفع می‌شود.

یک وقت آدم سالمی است که اگر ما مراقبت نکنیم او بیمار می‌شود، یک کاری می‌کنند که بیماری سراغ این نیاید که در مورد حضرت یوسف خدای متعال به عنوان یک نمونه که قرینه باشد و ما در جاهای دیگر هم بتوانیم این ملاک را بگیریم.

طهارت حضرت یوسف

 خداوند متعال به حضرت یوسف فرمود: «کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصینَ»[۲۲] نفرمود: «لِنَصْرِفَهُ عَنْهُ السُّوءَ»، نفرمود: نگذاشتیم یوسف به سوی بدی برود. می‌گوید: نگذاشتیم بدی به سراغ یوسف بیاید! نه یوسف هوای بدی کرده بود، ما ترساندیم، یا حیا کرد، یا خجالت کشید که به سراغ آن نرود. ما اصلاً اجازه ندادیم بدی بیاید و یوسف با آن آشنا شود. بدی را از یوسف منصرف کردیم. این دفع است نه رفع! نگذاشتیم یوسف آلوده شود تا او را پاک کنیم. طهارت اهل بیت چنین طهارتی است. ما اصلاً نگذاشتیم این آلوده شود. این طهارت طهارت دفعی است.

Sadighi-Tafsir-13941005-ThaqalainSite (3)

توبه دفعی پیشگیری است

توبه و استغفار هم به این شکل است. گاهی کسی آلوده می‌شود توبه می‌کند تا پاک شود. گاهی هم آلوده نیست، توبه می‌کند که آلوده نشود، بدی به سراغ او نیاید. این «تُبْ عَلَیْنا إِنَّکَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحیمُ»[۲۳] معنی آن این است که خدا عوض این‌که مهلت دهید ما بد شویم بعد به ما نظر کنید که پاک شویم، از اوّل نگذار ما آلوده شویم. استغفار پیغمبر، توبه‌ی حضرات انبیاء (علیهم السّلام) توبه‌ی دفعی است، نه توبه‌ی رفعی! این‌ها پیشگیری است نه معالجه، سالم نگه داشتن است. حضرت ابراهیم از خدا خواستند که «وَ تُبْ عَلَیْنا إِنَّکَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحیمُ» چند مورد هم در مورد حضرت نوح و داوود و ایّوب و این‌ها  دارد که إن‌شاءالله برای جلسه‌ی بعد بماند.


[۱]– سوره‌ی سبأ، آیه ۴۲٫

[۲]– سوره‌ی تحریم، آیه ۸؛ سوره‌ی نور، آیه‌ ۳۱٫

[۳]– سوره‌ی بقره، آیه‌ی ۳۷٫

[۴]– همان، آیه‌ ۱۶۰٫

[۵]– همان، آیه‌ ۳۷٫

[۶]آیات الولایه فی القرآن، ص  ۱۹۳.

[۷]– مثیر الأحزان، ص ۴٫

[۸]– بحار الأنوار، ج‏ ۲۳، ص ۱۲۲٫

[۹]– سوره‌ی نساء، آیه ۶۴٫

[۱۰]– سوره ی توبه، آیه‌ ۱۱۸٫

[۱۱]– سوره‌ی نصر، آیه ۱٫

[۱۲]– سوره‌ی قلم، آیه ۴۸؛ سوره‌‌ی انسان، آیه ۲۴٫

[۱۳]– سوره‌ی غافر، آیه‌ ۵۵؛ سوره‌ی محمّد، آیه‌ ۱۹٫

[۱۴]– سوره‌ی بقره، آیه ۱۲۷٫

[۱۵]– سوره‌ی صافات، آیه ۱۰۲٫

[۱۶]– سوره‌ی بقره، آیه ۱۲۸٫

[۱۷]– سوره‌ی فاتحه، آیه ۶٫

[۱۸]– سوره‌ی بقره، آیه ۱۲۸٫

[۱۹]– همان، آیه ۱۲۴٫

[۲۰]– همان، آیه ۱۲۸٫

[۲۱]– سوره‌ی احزاب، آیه‌ ۳۳٫

[۲۲]– سوره‌ی یوسف،آیه ۲۴٫

[۲۳]– سوره‌ی بقره، آیه‌ی ۱۲۸٫