حضرت استاد صدیقی روز شنبه از ساعت ۱۶:۳۰ الی ۱۷:۳۰ به تفسیر قرآن با موضوع «اخلاق در قرآن» در حوزه علمیه امام خمینی(ره) پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
- مَقصد و مَقصود همهی موجودات حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) است
- خَنده و گریه از مَخلوقات حقتعالی هستند
- حَیات و مُوت فقط در دست حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) است
- زوجیّت و تَناسُب در خلقت پروردگار متعال
- خلقت فقط به دستِ خداوند حکیم است
- انشاءِ بعد از خلقت هم تَحت ارادهی الهی است
- هرکسی غِنایی داشته باشد، از جانب خدا کَسب کرده است
- ستارهی «شِعری» که توسط حقتعالی مَطرح شده است
- قومِ اوّل و آخر بَشر در کلام حقّ
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إلی یوم الدّین».
مَقصد و مَقصود همهی موجودات حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) است
«وَ أَنَّ إِلَى رَبِّکَ الْمُنْتَهَى * وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَکَ وَ أَبْکَى * وَ أَنَّهُ هُوَ أَمَاتَ وَ أَحْیَا * وَ أَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَ الْأُنْثَى * مِنْ نُطْفَهٍ إِذَا تُمْنَى * وَ أَنَّ عَلَیْهِ النَّشْأَهَ الْأُخْرَى * وَ أَنَّهُ هُوَ أَغْنَى وَ أَقْنَى * وَ أَنَّهُ هُوَ رَبُّ الشِّعْرَى * وَ أَنَّهُ أَهْلَکَ عَادًا الْأُولَى * وَ ثَمُودَ فَمَا أَبْقَى[۲]»؛ این آیات مبارکات روحِ واحدی دارد. بیان توحیدِ اَفعالی هست که رُبوبیّت پروردگار متعال علیالاطلاق است و دایرهاش همهی مَخلوقات را شامل میشود. میفرماید: «وَ أَنَّ إِلَى رَبِّکَ الْمُنْتَهَى»؛ کلمهی رَبّ و بعد از آن هم از «أَنَّ إِلَى رَبِّکَ الْمُنْتَهَى» پیداست که خداوند متعال بَحث در خالقیّت را مَطرح نفرموده است؛ بلکه رُبوبیّت خداست، مُدیریت حقتعالی است. آن چیزی که جامعهی شِرک به آن مُبتلا بود، اِنکار خالقیّت نبود؛ اِنکار رُبوبیّت بود. به اَرباب اَنواع قائل بودند و برای خودشان هم بُتهایی ساخته بودند که هر بُتی هم مَظهر یک اسم از اَسماء الهی و مَجرای رُبوبیّت بود. خداوند منّان میفرماید: «وَ أَنَّ»؛ تأکید میکند. «أَنَّ إِلَى رَبِّکَ الْمُنْتَهَى»؛ حتماً نهایتِ هرچیزی به رَبّ توست. این استثناء ندارد، قیدی ندارد. اوّل و آخر، ظاهر و باطن، مُلک و مُلکوت، مَلَک و شَجر و مَدر و حَجَر، انسان و جِنّ و موجودات یُری و لایُری همه و همه آخرشان خداست. این «الْمُنْتَهَى» اسم مَصدر به مَعنی انتهاست؛ «وَ أَنَّ إِلَى رَبِّکَ الْمُنْتَهَى». مرحوم «آقای طباطبایی» (رضوان الله تعالی علیه) دو آیه را مَطرح فرمودند. یکی این است که میفرماید: «اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ[۳]»؛ و یک هم آیه در رُبوبیّت بود که با توجّه به اینکه خداوند خالق همهچیز است، همهچیز یعنی هم اصلِ آن چیز را خداوند آفریده است و هم روابطش را خَلق کرده است. ارتباطات بینِ آن شیء در درون و بیرون خودش که اینها هم شیء هستند، مَخلوق پروردگار متعال هستند. وقتی مَخلوق هستند، مَربوب هستند. خالق که آفریده، اینها هم بازگشت رُبوبیّت به همان خالقیّت است. خداوند متعال اصل اشیاء را، گوهر اشیاء را، صفات فعلی و بالقُوّهی اشیاء را، روابط اشیاء را از دورن و بیرون خَلق میکند. خالقِ عَلیالاطلاق است. رُبوبیّت هم نَشئهای از خالقیّت حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) است. یکی از آنها مَسألهی قال الله سبحانه: «اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ وَ هُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ[۴]». و آیهی دیگر «لَهُ مَقَالِیدُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ[۵]» است. اینها نشان میدهد که ایجاد به دستِ اوست و رُبوبیّت حقتعالی هم نَشئهای از ایجادِ حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) است. بنابراین شیئی در عالَم نیست که مَخلوق نباشد و وقتی مَخلوق است، او همهکاره است. رُبوبیّت هم نَشئهای از نَشئات خالقیّت حقّ است. بعضیها هم گفتهاند: حدیث است که وقتی به خدا رسیدی «إِذَا اِنْتَهَى اَلْکَلاَمُ إِلَى اَللَّهِ فَأَمْسِکُوا[۶]»؛ یعنی در مورد خداوند چون اِکتناه محال است، در صفات خدا، در آثار خداوند بَحث بکنید؛ در اَفعال خداوند بَحث بکنید. ولی وقتی به الله (سبحانه) رسیدید، دیگر آنجا پیش نروید. این مُنتهی را گفتهاند که این است. ولی هیچ دلیلی نداریم که این آیه با این ظُهور روشنی که هیچ قیدی ندارد را فقط بگوییم آن است. بله در مورد حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) خداوند مَعروف است که هیچ وجودی «مَا عَبَدْنَاکَ حَقَّ عِبَادَتِکَ وَ مَا عَرَفْنَاکَ حَقَّ مَعْرِفَتِکَ[۷]»؛ چون او نامَحدود است و ماسوی او موجودِ امکانی مَحدود به حُدود امکانی است، بنابراین هیچوقت موجودِ مُمکن نمیتواند به موجودِ واجب مُحیط بشود و مَعرفت لازم را داشته باشد. اما «وَ أَنَّ إِلَى رَبِّکَ الْمُنْتَهَى» یعنی آخر همهچیز خداست. ما هم آخر همهی کارهایمان خداست. وجود خودمان هم آخرش خداوند سبحان است. «أَلَا إِلَى اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ[۸]»؛ صیرورت و شدنِ همهی موجودات به سوی حقتعالی است. هرچیزی در وجود میجوشد، از اوست و به سوی اوست. «اللَّهُ الصَّمَدُ[۹]» یعنی «السَّیِّدُ الْمَصْمُودُ إِلَیْهِ[۱۰]»؛ علیالاطلاق مَقصد خداست، مَقصود خداست و هر موجودی به سوی کَمال میرود و هر کمالی از خداست و هیچ موجودی هم نیست که مُنتهایش خداوند نباشد. و هرکسی به غیرِ خدا توجّه کرد و به سوی غیرِ او حرکت کرد، یقیناً به مَقصد نمیرسد. و آن حدیث شریف هم که فرمود: «وَ عِزَّتِی وَ جَلاَلِی وَ عَظَمَتِی وَ کِبْرِیَائِی[۱۱]»؛ پروردگار متعال چندین قَسم از صفات خودش میخورد. «أَقْطَعَنَّ أَمَلَ کُلِّ مُؤَمِّلٍ [مِنَ اَلنَّاسِ] غَیْرِی[۱۲]»؛ هرکسی اُمیدی به غیرِ من داشته باشد و فکر کند به او برسد به مَقصد رسیده است، من قَسم خوردم که به اُمیدش نرسد. بنابراین اوّل اوست، آخر هم اوست، مَقصد و مَقصود هم برای همهی موجودات اوست و جُز او مَقصدی وجود ندارد. «وَ أَنَّ إِلَى رَبِّکَ الْمُنْتَهَى»؛ یک لطافتی هم در آن وجود دارد. اینکه رَبّ را به شخص نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) اضافه کرده است. رَبّ تو چنین رَبّی است که مَقصد همهی کائنات هست.
خَنده و گریه از مَخلوقات حقتعالی هستند
«وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَکَ وَ أَبْکَى»؛ در این مَجموعه خداوند متعال ۱۲ مسألهی توحید اَفعالی را مُتجّلی فرموده است. «وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَکَ وَ أَبْکَى»؛ در آن اوّلی «أَنَّ» بود، ولی دیگر «هُوَ» نداشت؛ آنجا رَبّ داشت، اینجا «أَنَّهُ هُوَ»، گویا مقداری تأکیدش بیشتر در ذهن جا میاُفتد. «وَ أَنَّهُ»؛ هم ضَمیر است، رَبَّ نیست، «أَنَّهُ» هست و بعد از آن هم «هُوَ أَضْحَکَ وَ أَبْکَى» است. مُسلَّماً او، خودِ او «أَضْحَکَ وَ أَبْکَى». ضِحْک را به طور مُتعارف همه میگویند فُلانی میخندد، فُلانی خندان است، کَثیر الضِحْک است؛ یا فُلانی بَکّاء است، فُلانی کثیر البُکاء است، فُلانی حزین الدمعه است هیچوقت توجّه نمیکنند که این از جای دیگری است. در مورد خنده هم خودشان خودشان را فاعل میدانند و هم دیگران را. کسی نمیآید در خنده هم خدا را ببیند؛ ولی تربیت توحیدی این است. شما در تمام شُئون و حرکات عالَم باید ببینید که دستِ خدا بالای این کار هست و تَحت سرپرستی است و حساب شده است و برنامهریزی شده است و مُهندسی شده است. تصادفی هیچکسی نمیخندد، تصادفی هیچکسی گریه نمیکند. یک مرتبه هَیجانی شد و اَشک او جاری شد؛ یا هَیجانی شد و قَهقَهاش بالا رفت. ظاهر قَضیّه این است؛ اما وَراء قَضیّه خداوند دارد خودش را مُعرّفی میکند. مَگر ضِحْک یک وجود نیست، یک موجود نیست؟ مَگر بُکاء یک موجود نیست؟ اگر موجود است و وجود خارجی دارد، موجِد میخواهد. چه کسی خنده را ایجاد میکند؟ چه کسی بُکاء را ایجاد میکند؟ البته این هم در انسان بُروز دارد. در موجودات دیگر خنده و گریه غالباً وجود ندارد. اگر در یک موجودی مانند میمون و اینها هم باشد، آن هم همیشگی نیست. به نُدرت در آنها گریه دیده میشود. این عوارض روانی و روحی بَشر است، پیچیدگیهای خاصّی که خداوند متعال در مورد انسان خودش را «أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ[۱۳]» مُعرّفی فرموده است، انسان ویژگیهای اختصاصی فراوانی دارد. یکی از آنها مَسألهی ضِحْک و بُکاء است که انسان در یک فشارهای روحی و آلام باطنی خداوند متعال یک چشمهای در وجودش میجوشاند، یک اَبری در چشمش پیدا میشود و مانند باران قَطراتش سرازیر میشود. و چهقَدر هم خوب است؛ این گریه در اَبعاد مُختلف برای انسان فایده است. لذا فرمودند: «کُلُّ عَیْنٍ بَاکِیَهٌ یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ إِلاَّ ثَلاَثَ[۱۴]»؛ یکی «عَیْنٌ بَکَتْ مِنْ خَشْیَهِ اَللَّهِ وَ عَیْنٌ غُضَّتْ عَنْ مَحَارِمِ اَللَّهِ وَ عَیْنٌ بَاتَتْ سَاهِرَهً فِی سَبِیلِ اَللَّهِ[۱۵]»؛ این «بَکَتْ مِنْ خَشْیَهِ اَللَّهِ» چه سرمایهای است! کسی اَشک داشته باشد، آن هم اَشکی که بوی خدا میدهد، اَشکی که سیمِ وَصل انسان با پروردگار عظیمالشأن است. لذا فرمودهاند: وقتی دل شکست و گریهات گرفت، حاجت خود را بخواه. «أَنَا عِنْدَ اَلْمُنْکَسِرَهِ قُلُوبُهُمْ[۱۶]»؛ خداوند متعال در هیچجایی نمیگُنجد، ولی مَسکن و جایگاه خودش را قلب شکسته مُعرّفی میکند. وقتی قلب شکست، دیگر انسان آن حالتِ عَجز و حالتِ فقر را که وسیلهی ارتباط بَشر به غِنای مُطلق و غَنی علیالاطلاق هست، همان فقرِ مَحض است، عَجز مَحض است. اگر انسان در خودش عَجز کامل را یافت، فقرِ کامل را یافت، به غِنای کامل و قدرت کامل مُتّصل میشود. «أَضْحَکَ» هم خداوند متعال برای انسان دو بال قرار داده است: خوف و رجاء، بُکاء و ضِحْک؛ لذا وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هم گاهی میخندیدند، به گونهای که دندانهایشان پیدا میشد، نواجذشان پیدا میشد. میشود همانگونه که گریه یک حالت و طوفانی است که در وجود انسان پیش میآید، میتواند مَبدأ آن الهی باشد و از بابِ خَشیّت باشد. در نعمتهای الهی هم که خداوند به کسی میدهد، با اولیاء الهی برخورد میکند، میتواند هَیجانی بشود و خَندهاش بگیرد. کَما اینکه اَشک با انگیزهی فَرح «فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَا أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّهِ أَعْیُنٍ[۱۷]»؛ «قُرَّهِ أَعْیُنٍ» آن گریهای است که مَنشأ آن شادی و هَیجان است. بنابراین هر دو هم از نظر حُدوث جُزء چیزهای نادری است که خداوند متعال در انسان قرار داده است و هم اینکه میتواند انسان را الهی کند و وسیلهی قُرب به پروردگار متعال باشد. حالا ضِحْک و بُکائی هم مَنشأ آن خدا نیست، بالاخره از آیات خداست و مَخلوق خداست؛ «هُوَ أَضْحَکَ وَ أَبْکَى».
حَیات و مُوت فقط در دست حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) است
«وَ أَنَّهُ هُوَ أَمَاتَ وَ أَحْیَا»؛ هم «أَضْحَکَ وَ أَبْکَى» تقابُل داشت و هم «أَمَاتَ وَ أَحْیَا». خداوند متعال هر دو طرفش را به خودش نسبت میدهد. خداست که میمیراند و خداست که زنده میکند. بنابراین اگر کسی در جنگ کُشته میشود، به حقّ کُشته شود شهید میشود و به ناحقّ کُشته شود هَلاک میشود. در ظاهر گُلولهای، در ظاهر بُمبی، در ظاهر نارنجکی او را از بین بُرده است؛ ولی خداوند متعال فاعل مُوت را خودش مُعرّفی کرده است. یا کسی در مَعرض مُردن بود و احیا شد. میگویند علاوه بر اینکه حضرت عیسی مسیح (علیه السلام) «أُحْیِی الْمَوْتَى[۱۸]» بود، بعضی از بزرگان ما هم احیاء مُوتی کردهاند. از ائمهی ما هم مُتعدد نَقل شده است. هم در مورد حضرت امام باقر (علیه السلام) که آن فردی که همسرش تَحریک کرده بود، مُشتاق زیارت امام بود؛ ولی وقتی حرکت کردند، نرسیده به مدینه همسرش از دنیا رفت و این مرد با چشم گریان به مَحضر امام (علیه السلام) رسید و قَضیّه را بازگو کرد. حضرت امام باقر (علیه السلام) فرمودند: او نمُرده است و او را اِحیا کرد. در مورد ائمهی دیگر هم ما داریم و مُتعدد هم داریم. ولی خداوند متعال همانگونه که مَلَکالمُوت بستر ارادهی حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) در قَبض روح است، قُشون مَلائکه بِستر هستند، این اَسباب ظاهریه هم همگی مُعدّات هستند. اِحیا و اِماته عَلیالحقّ برای حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) است. زیرا حَیات برای خودش است. «هُوَ الْحَیُّ[۱۹]»؛ مُنحصراً حَیّ اوست؛ دیگران حَیات برای خودشان نیست. چون حَیات در اِنحصار حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) است، هرکسی حَیّ است خداوند اِحیاء فرموده است. وقتی حَیات در اِنحصار او بود، قَبض این حَیات که مُوت میشود هم در اختیار حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) خواهد بود. هیچکسی نمیتواند در این مَسأله دَخیل باشد؛ «وَ أَنَّهُ هُوَ أَمَاتَ وَ أَحْیَا».
زوجیّت و تَناسُب در خلقت پروردگار متعال
«وَ أَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَ الْأُنْثَى»؛ اینجا دیگر نه «هُوَ» را آورد و نه «رَبّ» را آورد. این هم یک تَنوّعی است که بَلاغت ایجاب میکند و هم علاوه بر آن در مَسألهی خَلق کسی به غیرِ خدا نسبت نمیدهد. مَسألهی مُوت، حَیات، گریه، خنده که آدم مَعمولاً در اینها دست خدا را نمیبیند. ولی در خالقیّت مُشرکین هم قبول دارند که او خالق است. لذا آنقَدر تأکید لازم نداشت. فرمود: «وَ أَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَ الْأُنْثَى»؛ این باز لَطایفی دارد. میتوانست بفرماید: «وَ أَنَّهُ خَلَقَ الإنسان». کَما اینکه در بعضی از جاها فرموده است: «الرَّحْمَنُ * عَلَّمَ الْقُرْآنَ * خَلَقَ الْإِنْسَانَ[۲۰]»؛ انسان را آفریدیم. اما اینجا زوجین را فرموده است. این میخواهد بگوید تَوالُد و تَناسُب با زوجیّت حاصل میشود؛ «وَ أَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَ الْأُنْثَى».
خلقت فقط به دستِ خداوند حکیم است
«مِنْ نُطْفَهٍ إِذَا تُمْنَى»؛ از آن آب گَندیدهای است که «تُمْنَى» یعنی القاء نُطفه شد. خداوند متعال هم زوجین را آورد، هم «مِنْ نُطْفَهٍ إِذَا تُمْنَى» را آورد که واقعیّت آموزنده این است که این بَشر با این هَیاهو، با این ظرفیّت، با این جَهش، با این سِیر بینهایتش مَبدأ او نُطفهای است که «تُمْنَى» است. این از آیات بیّنات پروردگار متعال است. زوجین را خَلق کرده است. اگر زن و مرد نبود، نُطفهای نبود، اِمْنی نبودُ تناسُلی نبود. ولی پروردگار متعال زن و مرد خَلق کرد. «سُبْحَانَ الَّذِی خَلَقَ الْأَزْوَاجَ کُلَّهَا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ وَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ مِمَّا لَا یَعْلَمُونَ[۲۱]»؛ در مورد بَشر «الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَ الْأُنْثَى * مِنْ نُطْفَهٍ إِذَا تُمْنَى»؛ این هم از جلوههای توحید رُبوبی است. کسی ازدواج میکند، پدر میشود، خانم مادر میشود، توجّهی هم ندارد که خداوند این را آفریده است. میگوید: فرزند من است. ازدواج کردیم و بچّهدار شدیم؛ ولی خداوند متعال میگوید: خیر، «أَفَرَأَیْتُمْ مَا تُمْنُونَ * أَأَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَالِقُونَ[۲۲]»؛ خداست که زوجین را خَلق کرده است از نُطفهای که اِمنی میشود. شما اِمنی میکنید، شما که خالق نیستید؛ خالق شخص دیگری است.
انشاءِ بعد از خلقت هم تَحت ارادهی الهی است
«وَ أَنَّ عَلَیْهِ النَّشْأَهَ الْأُخْرَى»؛ این برای این عالَم است که برای شما مَلموس است، مَحسوس است، مَنظور است، مَرئی است؛ اما یک نَشئهی دیگری هم هست که خداوند متعال در سلسلهی بیان توحیدِ اَفعالی هم توحیدِ اَفعالی را در مَسألهی انشاء حَیات دیگر که حَیات بَرزخی است یا حَیات عقلی و اُخروی است، در آن عِداد آن را بیان فرموده است. ضمناً تذکّر مَعاد هم هست که ما آن را فراموش نکنیم. همینجور که گریهی ما، خندهی ما، حَیات و مَمات ما، خلقت فرزندان ما به دستِ خداست، انشاء خَلق دیگر بعد از مُوت است. این هم از مَجاری رُبوبیّت حضرت اوست.
هرکسی غِنایی داشته باشد، از جانب خدا کَسب کرده است
«وَ أَنَّهُ هُوَ أَغْنَى وَ أَقْنَى»؛ «أَغْنَى» عامّ است و «أَقْنَى» خاصّ است. ولی آن گفتنش مُفید بوده که خداوند متعال ما را مُتوجّه میکند. «أَغْنَى» کسی مال داشته باشد، باقی باشد یا نباشد، هم اینکه احتیاجی ندارد که اگر کسی هم به او چیزی ندهد. ولی گُرسنهاش نیست، خانه نمیخواهد، در غارها هم زندگی میکند. او غَنی هست؛ غِنای بالطّبع دارد. ولی «أَقْنَى» مالی است که میماند، سرمایه است. خداوند متعال هرکسی را که بینیاز است، «إمّا بِشیء» بینیاز است و «إمّا بالستغناء عن الشیء» غِنا دارد. هر دو غِناست. چه غِنای بالطّبع، غِنای با عزّت نَفْس باشد که انسان غَضّ بَصَر میکند. میگوید: «استغنائک عن الشیء خیر من استغنائک به[۲۳]»؛ و چه نه، خداوند متعال امکاناتی دارد، لذا نیازی ندارد به کسی مُراجعه کند. در هر دو صورت آن کسی که این غِنا را میدهد خداوند است. «وَ أَقْنَى»؛ علاوه بر مَسألهی غِنا، «أَقْنَى» و قِنیه هم از جانب حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) است.
ستارهی «شِعری» که توسط حقتعالی مَطرح شده است
«وَ أَنَّهُ هُوَ رَبُّ الشِّعْرَى»؛ بنابراین مَنطق قانون را خداوند متعال رَد میکند. «إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِنْدِی[۲۴]»؛ او دانش اقتصادی داشت، بازاریابی داشت، هوش لازم را در مَسائل تجارت بَلد بود و آن ثروت هنگُفت را که کلید خَزائنش را بار شُتر میکرد و فکر میکرد از ناحیهی خودش است. «إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِنْدِی»؛ خداوند متعال این مَنطق را رَد میکند. وَلو کسی سرمایهدار باشد و قارونِ زمان هم باشد، چون خداوند داده است، به لحظهای هم میگیرد. برای خودش نیست، ذاتیاش نیست، عاریت است. «مِمَّا جَعَلَکُمْ مُسْتَخْلَفِینَ فِیهِ[۲۵]»؛ شما خلیفه هستید، نماینده هستید، ما به شما دادهایم. اَمانتدار ما هستید. «وَ أَنَّهُ هُوَ رَبُّ الشِّعْرَى»؛ خداوند متعال «رَبُّ الشِّعْرَى» ستارهی سَحَر است و شِعرای یَمانی است. در جُنوب حجاز دیده میشود. موقع سَحَر دیده میشود. درخشانترین ستاره است و درخشش او با هیچ ستارهای قابل مُقایسه نیست. اینکه خداوند متعال در میان کَواکب و اَجرام کیهانی فقط شِعری را یاد کرده است، در حالیکه بیحساب در این سِپهر خداوند متعال اَجرام نورانی، کَواکب، سیّارات و هست. بسیار شُلوغ است، کسی هم نمیتواند اوّل و آخر عُمقش را دربیاورد. در میان همهی اینها خداوند متعال این شِعری را مَطرح کرده است. میگویند این چند جَهت مُتصوّر است در علّت اختصاص خداوند متعال از میان ستارگان و اَجرام شِعری را مَطرح کرده است. یکی درخشش این ستاره و ویژگیهای خاصّ اوست. میگویند: حَرارت خورشید ۲۵۰۰ درجهی سانتیگراد است؛ ولی شِعری ۱۵۰۰۰ دَرجه است. چندین برابر حَرارت خورشید را دارا(سلام الله علیها) اینجور که با رَصدخانهها به دست آوردند، چیزِ مُحیّرالعُقولی است و ویژگیهای دیگر آن جرم و حجم آن است که چیزِ عَجیبی است. هم جِرم آن به گونهای است که میگویند یک لیتر آبِ آنجا به اینجا بیاید چند تُن وزن پیدا میکند. عَجایب است؛ آن مَنطقه مَنطقهی عَجایب است. و میگویند نور خورشید با فاصلهی ۸ دقیقهای به ما میرسد؛ ولی او ۱۰ هزار سال ـ چنین چیزی در ذهنم هست ـ طول میکِشد تا نورش به ما برسد. با فاصلهی مُحیّرالعُقولی که دارد، ولی شدّت نور و حَرارتش به گونهای است که با دیگر اَجرام کیهانی قابل مُقایسه نیست. یکی این اُعجوبهبودن اوست، ویژگیهای خاصّ اوست که خداوند به عنوان یک آیهی قابل مُطالعه به بَشر گوشزَد میکند. یکی هم اینکه بعضی از اَعراب این را تَقدیس میکردند و میپَرستیدند. خداوند متعال خواست بگوید همانگونه که خودِ شما مَربوب حضرت حقتعالی هستید و کارهای نیستید، شِعری هم در کنار همهی موجودات بیش از یک مَخلوق نیست.
قومِ اوّل و آخر بَشر در کلام حقّ
«وَ أَنَّهُ أَهْلَکَ عَادًا الْأُولَى»؛ مَعلوم میشود قوم آدم یک قوم نیست. عادِ اُولی داریم و عادِ اُخری یا ثانیه. خداوند متعال «أَهْلَکَ عَادًا الْأُولَى» که از اَقوام قدرتمَند و مُرفّهی بوده است. «وَ ثَمُودَ فَمَا أَبْقَى»؛ این هم از آیات و نشانههای پروردگار متعال است که میدان میدهد افراد یا اَقوام وقتی بدمَستی کردند، یک مَرتبه اَخذ و نابودشان میکند و به اَفسانه تبدیل میشوند.
یک صلوات مَرحمت بفرمایید.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۲] سوره مبارکه نجم، آیات ۴۲ الی ۵۱٫
[۳] سوره مبارکه زمر، آیه ۶۲٫
«اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ ۖ وَ هُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ».
[۴] همان.
[۵] سوره مبارکه شوری، آیه ۱۲٫
«لَهُ مَقَالِیدُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ ۖ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشَاءُ وَ یَقْدِرُ ۚ إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ».
[۶] تفسیر القمی، جلد ۱، صفحه ۲۵٫
«قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَنِ اِبْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ جَمِیلٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ (عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ) قَالَ : إِذَا اِنْتَهَى اَلْکَلاَمُ إِلَى اَللَّهِ فَأَمْسِکُوا، وَ تَکَلَّمُوا فِیمَا دُونَ اَلْعَرْشِ وَ لاَ تَکَلَّمُوا فِیمَا فَوْقَ اَلْعَرْشِ ، فَإِنَّ قَوْماً تَکَلَّمُوا فِیمَا فَوْقَ اَلْعَرْشِ فَتَاهَتْ عُقُولُهُمْ حَتَّى إِنَّ اَلرَّجُلَ کَانَ یُنَادَى مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ، فَیُجِیبُ مِنْ خَلْفِهِ وَ یُنَادَى مِنْ خَلْفِهِ فَیُجِیبُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ».
[۷] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۶۸، صفحه ۲۳.
[۸] سوره مبارکه شوری، آیه ۵۳٫
«صِرَاطِ اللَّهِ الَّذِی لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الْأَرْضِ ۗ أَلَا إِلَى اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ».
[۹] سوره مبارکه اخلاص، آیه ۲٫
[۱۰] تفسیر اهل بیت علیهم السلام، ج ۱۸، ص ۴۸۴؛ البرهان.
«الکاظم (علیه السلام)- أَنَ الصَّمَدَ هُوَ السَّیِّدُ الْمَصْمُودُ إِلَیْهِ هُوَ مَعْنًی صَحِیحٌ مُوَافِقٌ لِقَوْلِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ: لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ وَ الْمَصْمُودُ إِلَیْهِ: الْمَقْصُودُ فِی اللُّغَهْ».
[۱۱] عده الداعی و نجاح الساعی، جلد ۱، صفحه ۳۰۶.
«وَ عَنِ اَلْبَاقِرِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَقُولُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ عِزَّتِی وَ جَلاَلِی وَ عَظَمَتِی وَ کِبْرِیَائِی وَ نُورِی وَ عُلُوِّی وَ اِرْتِفَاعِ مَکَانِی لاَ یُؤْثِرُ عَبْدٌ هَوَاهُ عَلَى هَوَایَ إِلاَّ شَتَّتُّ عَلَیْهِ أَمْرَهُ وَ لَبَّسْتُ عَلَیْهِ دُنْیَاهُ وَ اِشْتَغَلْتُ [شَغَلْتُ] قَلْبَهُ بِهَا وَ لَمْ أَرْزُقْهُ مِنْهَا إِلاَّ مَا قَدَّرْتُ لَهُ وَ عِزَّتِی وَ جَلاَلِی وَ عَظَمَتِی وَ کِبْرِیَائِی – وَ نُورِی وَ عُلُوِّی وَ اِرْتِفَاعِ مَکَانِی لاَ یُؤْثِرُ عَبْدٌ هَوَایَ عَلَى هَوَاهُ إِلاَّ اِسْتَحْفَظْتُهُ مَلاَئِکَتِی وَ کَفَّلْتُ اَلسَّمَاوَاتِ وَ اَلْأَرْضَ رِزْقَهُ وَ کُنْتُ لَهُ مِنْ وَرَاءِ تِجَارَهِ کُلِّ تَاجِرٍ وَ أَتَتْهُ اَلدُّنْیَا وَ هِیَ رَاغِبَهٌ [رَاغِمَهٌ]».
[۱۲] الکافی، جلد ۲، صفحه ۶۶.
«اَلْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِی عَلِیٍّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْحَسَنِ عَنِ اَلْحُسَیْنِ بْنِ رَاشِدٍ عَنِ اَلْحُسَیْنِ بْنِ عُلْوَانَ قَالَ: کُنَّا فِی مَجْلِسٍ نَطْلُبُ فِیهِ اَلْعِلْمَ وَ قَدْ نَفِدَتْ نَفَقَتِی فِی بَعْضِ اَلْأَسْفَارِ فَقَالَ لِی بَعْضُ أَصْحَابِنَا مَنْ تُؤَمِّلُ لِمَا قَدْ نَزَلَ بِکَ فَقُلْتُ فُلاَناً فَقَالَ إِذاً وَ اَللَّهِ لاَ تُسْعَفُ حَاجَتُکَ وَ لاَ یَبْلُغُکَ أَمَلُکَ وَ لاَ تُنْجَحُ طَلِبَتُکَ قُلْتُ وَ مَا عَلَّمَکَ رَحِمَکَ اَللَّهُ قَالَ إِنَّ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ حَدَّثَنِی أَنَّهُ قَرَأَ فِی بَعْضِ اَلْکُتُبِ أَنَّ اَللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى یَقُولُ وَ عِزَّتِی وَ جَلاَلِی وَ مَجْدِی وَ اِرْتِفَاعِی عَلَى عَرْشِی لَأَقْطَعَنَّ أَمَلَ کُلِّ مُؤَمِّلٍ [مِنَ اَلنَّاسِ] غَیْرِی بِالْیَأْسِ وَ لَأَکْسُوَنَّهُ ثَوْبَ اَلْمَذَلَّهِ عِنْدَ اَلنَّاسِ وَ لَأُنَحِّیَنَّهُ مِنْ قُرْبِی وَ لَأُبَعِّدَنَّهُ مِنْ فَضْلِی أَ یُؤَمِّلُ غَیْرِی فِی اَلشَّدَائِدِ وَ اَلشَّدَائِدُ بِیَدِی وَ یَرْجُو غَیْرِی وَ یَقْرَعُ بِالْفِکْرِ بَابَ غَیْرِی وَ بِیَدِی مَفَاتِیحُ اَلْأَبْوَابِ وَ هِیَ مُغْلَقَهٌ وَ بَابِی مَفْتُوحٌ لِمَنْ دَعَانِی فَمَنْ ذَا اَلَّذِی أَمَّلَنِی لِنَوَائِبِهِ فَقَطَعْتُهُ دُونَهَا وَ مَنْ ذَا اَلَّذِی رَجَانِی لِعَظِیمَهٍ فَقَطَعْتُ رَجَاءَهُ مِنِّی جَعَلْتُ آمَالَ عِبَادِی عِنْدِی مَحْفُوظَهً فَلَمْ یَرْضَوْا بِحِفْظِی وَ مَلَأْتُ سَمَاوَاتِی مِمَّنْ لاَ یَمَلُّ مِنْ تَسْبِیحِی وَ أَمَرْتُهُمْ أَنْ لاَ یُغْلِقُوا اَلْأَبْوَابَ بَیْنِی وَ بَیْنَ عِبَادِی فَلَمْ یَثِقُوا بِقَوْلِی أَ لَمْ یَعْلَمْ [أَنَّ] مَنْ طَرَقَتْهُ نَائِبَهٌ مِنْ نَوَائِبِی أَنَّهُ لاَ یَمْلِکُ کَشْفَهَا أَحَدٌ غَیْرِی إِلاَّ مِنْ بَعْدِ إِذْنِی فَمَا لِی أَرَاهُ لاَهِیاً عَنِّی أَعْطَیْتُهُ بِجُودِی مَا لَمْ یَسْأَلْنِی ثُمَّ اِنْتَزَعْتُهُ عَنْهُ فَلَمْ یَسْأَلْنِی رَدَّهُ وَ سَأَلَ غَیْرِی أَ فَیَرَانِی أَبْدَأُ بِالْعَطَاءِ قَبْلَ اَلْمَسْأَلَهِ ثُمَّ أُسْأَلُ فَلاَ أُجِیبُ سَائِلِی أَ بَخِیلٌ أَنَا فَیُبَخِّلُنِی عَبْدِی أَ وَ لَیْسَ اَلْجُودُ وَ اَلْکَرَمُ لِی أَ وَ لَیْسَ اَلْعَفْوُ وَ اَلرَّحْمَهُ بِیَدِی أَ وَ لَیْسَ أَنَا مَحَلَّ اَلْآمَالِ فَمَنْ یَقْطَعُهَا دُونِی أَ فَلاَ یَخْشَى اَلْمُؤَمِّلُونَ أَنْ یُؤَمِّلُوا غَیْرِی فَلَوْ أَنَّ أَهْلَ سَمَاوَاتِی وَ أَهْلَ أَرْضِی أَمَّلُوا جَمِیعاً ثُمَّ أَعْطَیْتُ کُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ مِثْلَ مَا أَمَّلَ اَلْجَمِیعُ مَا اِنْتَقَصَ مِنْ مُلْکِی مِثْلَ عُضْوِ ذَرَّهٍ وَ کَیْفَ یَنْقُصُ مُلْکٌ أَنَا قَیِّمُهُ فَیَا بُؤْساً لِلْقَانِطِینَ مِنْ رَحْمَتِی وَ یَا بُؤْساً لِمَنْ عَصَانِی وَ لَمْ یُرَاقِبْنِی».
[۱۳] سوره مبارکه مؤمنون، آیه ۱۴٫
«ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَهَ عَلَقَهً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَهَ مُضْغَهً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَهَ عِظَامًا فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ ۚ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ».
[۱۴] الخصال، جلد ۱، صفحه ۹۸٫
«حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ اَلْحَسَنِ اَلْکُوفِیُّ رَضِیَ اَللَّهُ عَنْهُ عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ جَدِّهِ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ اَلْمُغِیرَهِ عَنِ اَلسَّکُونِیِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : کُلُّ عَیْنٍ بَاکِیَهٌ یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ إِلاَّ ثَلاَثَ أَعْیُنٍ عَیْنٌ بَکَتْ مِنْ خَشْیَهِ اَللَّهِ وَ عَیْنٌ غُضَّتْ عَنْ مَحَارِمِ اَللَّهِ وَ عَیْنٌ بَاتَتْ سَاهِرَهً فِی سَبِیلِ اَللَّهِ».
[۱۵] همان.
[۱۶] منیه المرید فی أدب المفید و المستفید، جلد ۱، صفحه ۱۲۲.
«وَ قَالَ آخَرُ: مَنْ جَلَسَ عِنْدَ اَلْعَالِمِ وَ لَمْ یُطِقِ اَلْحِفْظَ مِنْ عِلْمِهِ فَلَهُ سَبْعُ کَرَامَاتٍ یَنَالُ فَضْلَ اَلْمُتَعَلِّمِینَ وَ تُحْبَسُ عَنْهُ اَلذُّنُوبُ مَا دَامَ عِنْدَهُ وَ تَنْزِلُ اَلرَّحْمَهُ عَلَیْهِ إِذَا خَرَجَ مِنْ مَنْزِلِهِ طَالِباً لِلْعِلْمِ وَ إِذَا جَلَسَ فِی حَلْقَهِ اَلْعَالِمِ نَزَلَتِ اَلرَّحْمَهُ عَلَیْهِ فَحَصَلَ لَهُ مِنْهَا نَصِیبٌ وَ مَا دَامَ فِی اَلاِسْتِمَاعِ یُکْتَبُ لَهُ طَاعَهٌ وَ إِذَا اِسْتَمَعَ وَ لَمْ یَفْهَمْ ضَاقَ قَلْبُهُ بِحِرْمَانِهِ عَنْ إِدْرَاکِ اَلْعِلْمِ فَیَصِیرُ ذَلِکَ اَلْغَمُّ وَسِیلَهً إِلَى حَضْرَهِ اَللَّهِ تَعَالَى لِقَوْلِهِ تَعَالَى أَنَا عِنْدَ اَلْمُنْکَسِرَهِ قُلُوبُهُمْ .وَ یَرَى إِعْزَازَ اَلْمُسْلِمِینَ لِلْعَالِمِ وَ إِذْلاَلَهُمْ لِلْفُسَّاقِ فَیُرَدُّ قَلْبُهُ عَنِ اَلْفِسْقِ وَ تَمِیلُ طَبِیعَتُهُ إِلَى اَلْعِلْمِ وَ لِهَذَا أَمَرَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِمُجَالَسَهِ اَلصَّالِحِینَ».
[۱۷] سوره مبارکه سجده، آیه ۱۷٫
«فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَا أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّهِ أَعْیُنٍ جَزَاءً بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ».
[۱۸] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۴۹٫
«وَ رَسُولًا إِلَىٰ بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنِّی قَدْ جِئْتُکُمْ بِآیَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ ۖ أَنِّی أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَهِ الطَّیْرِ فَأَنْفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْرًا بِإِذْنِ اللَّهِ ۖ وَ أُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْیِی الْمَوْتَىٰ بِإِذْنِ اللَّهِ ۖ وَ أُنَبِّئُکُمْ بِمَا تَأْکُلُونَ وَ مَا تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ ۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَهً لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ».
[۱۹] سوره مبارکه غافر، آیه ۶۵٫
«هُوَ الْحَیُّ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ فَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ ۗ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ».
[۲۰] سوره مبارکه الرحمن، آیات ۱ الی ۳٫
[۲۱] سوره مبارکه یس، آیه ۳۶٫
[۲۲] سوره مبارکه واقعه، آیات ۵۸ و ۵۹٫
[۲۳] سفینهالبحار، جلد ۲، صفحه ۴۵۱٫
[۲۴] سوره مبارکه قصص، آیه ۷۸٫
[۲۵] سوره مبارکه حدید، آیه ۷٫
«آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ أَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَکُمْ مُسْتَخْلَفِینَ فِیهِ ۖ فَالَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ أَنْفَقُوا لَهُمْ أَجْرٌ کَبِیرٌ».
پاسخ دهید