حضرت استاد صدیقی روز شنبه از ساعت ۱۶:۳۰ الی ۱۷:۳۰ به تفسیر قرآن با موضوع «اخلاق در قرآن» در حوزه علمیه امام خمینی(ره) پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
- بیانِ قول الهی از زبان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)
- خداوند مالک تمام اَشیاء و مایَملک آنهاست
- از نظر تَکوین مالکیّت همهی موجودات به حقتعالی برمیگردد
- عزّت و ذلّت فقط تَحت ارادهی حقتعالی است
- همهی اُمور خیر در عالَم به دست پروردگار عظیمالشأن است
- تَکوین الهی در مَسألهی اختلاف شب و روز
- مُوت و حَیات مُطلقا در دست قاهرِ پروردگار متعال است
- رِزق عالَمیان مَنوط به مَشیّت حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) است
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إلی یوم الدّین».
بیانِ قول الهی از زبان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)
«قُلِ اللَّهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشَاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ * تُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَ تُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ وَ تُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ تُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَ تَرْزُقُ مَنْ تَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ[۲]»؛ این دو آیهی کریمه از غُرر آیات قرآن کریم است و در تَعقیبات نماز توصیه شده است که قرائت بشود و مهمترین اَثر آن هم جَلب نظر خداست. کسی با این آیات با خدای خودش مُرتبط بشود، خداوند نظر لُطفش را از او دَریغ نمیدارد. اینکه گفتهاند ۷۰ بار نظر میکند، یعنی دائماً مورد توجّه حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) خواهد بود. وجود مبارک حضرت خَتمی مَرتبت (صلی الله علیه و آله و سلم) کلمهی «قُلِ» را هم آورده است که هم اثبات این است که حرف حرفِ خودش نیست؛ بلکه مَقول قول الله (سبحانه و تعالی) است و هم وقتی میگویند بگو، معلوم میشود مَسألهی مهمّی است که میگویند: بگو. خداوند متعال یک چیزهایی به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) داده است، اما مأمور به گفتن به دیگران نبوده است؛ ولی این چیزی است که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مأموریت پیدا کردند که به بندگان خدا برسانند. «قُل»؛ چه چیزی را بگوید؟ این حَقایق را. این حَقایقی که توحیدِ عملی هست، توحیدِ اَفعالی حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) است. و کسی در کلاس این دعا مُستقر بشود، خودش را تَسلیم خدا میداند و در برابر خدا شأنی برای خودش قائل نخواهد شد، مُوحّد کامل خواهد شد. در قلب او، در فکر او، در جان او همهکاره خداست، مُدبّر خداست، مُدیر خداست، مُعطی خداست و کسی که میگیرد خداست.
خداوند مالک تمام اَشیاء و مایَملک آنهاست
«قُلِ اللَّهُمَّ»؛ لَفظ جَلاله را مَبدأ این قول قرار داد که اسم جامع حضرت حقتعالی است و همهی صفات خدا و اَسماء حُسنای جَمالیه و جَلالیه زیر مَجموعهی این اسم جَلاله است. «قُلِ اللَّهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ»؛ پیامبر! تو با خدای خودت حرف بزن. بگو: «اللَّهُمَّ»، ای الله! «مَالِکَ الْمُلْکِ»؛ اللهی که مالکِ مُلک است. مالکِ هم مالکِ مِلک است و هم مالکِ مُلک است؛ اما وقتی مالکِ مُلک میگوید، دارد یک سُلطهای، یک حُکومتی فراگیر را اعلان میکند. چون انسان چه در اُموری که خدا او را مالکِ حقیقی قرار داده است مانند مالکیّت ارادهی ما بر اَعضاء و جَوارح خودمان که این مالکیّت، مالکیّتِ اعتباری نیست. زبانِ من مِلک من است؛ لذا هر موقع بخواهم تَصرُّف میکنم. دیدن در اختیارِ من است. باز و بستن چشم من، نظر من، اِبصار من تَحت ارادهی من مُنقاد است. تا اراده میکنم آن عُضو از من اطاعت میکند. یا مالکیّتِ تَشریعی، مالکیّت اعتباری است. کتابِ من، خانهی من، در همهی این چیزهایی که من مالک هستم، خداوند مَنّان مُلک را که سلطنتِ اوست و شامل همهی اینها میشود. یک کسی مالکِ اَملاک است، ولی یک حاکمی هست که هم بر خودش و هم بر اَملاکش سُلطه دارد. کَما اینکه در مَسألهی بَردگان اگر یک اَربابی، صاحب بَردهای به بَردهی خودش از حاصل کار آن بَرده یا از خَزائن خودش چیزی به او داده باشد، این مالکِ بر خودِ او و بر مایَملک اوست. «اَلْعَبْد وَ مَا فِی یَدِهِ لِمَوْلاهْ[۳]»؛ خداوند مَنّان هم در آیاتی فرموده است: «تَبَارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ[۴]»؛ و هم میفرماید: «فَسُبْحَانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ[۵]». در بیان مالکِ مُلک بودن «تَبَارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ» از اَسماء جَمالیه به حساب آمده است و «تَبَارَکَ» تَمجید شده است؛ ولی در مَسألهی «مَلَکُوتُ» تَنزیه شده است؛ «فَسُبْحَانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ». هم این نوع مالکیّتها و هم حاکمیّتها اگر خداوند متعال به حضرت سلیمان (علیه السلام) مُلکی داد، «رَبِّ اغْفِرْ لِی وَهَبْ لِی مُلْکًا لَا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ[۶]»؛ هم در مُلکش، در سلطنتش مُدیر و مُدبّر است و هم بر اَموال و داراییهای رعیّت خودش سُلطه دارد. خداوند مَنّان با کلمهی «الْمُلْکِ» که سلطنت خداست، حُکومت خداست، خداوند وقتی مالکِ مُلک هست، مالکِ مایَملک رعایای خود هم هست. چه مِلک تَکوینی باشد مانند مالکیّت ما بر اَعضاء و جَوارحمان و چه مالکیّت اعتباری باشد. «علّامهی طباطبایی» (اعلی الله مقامه الشریف) در مالکیّت اعتباری بَحث میکنند که اُمور اعتباری وجودِ عینی ندارد. وقتی موجودیّت عینی ندارد، چطور ما نسبت بگیریم و بگوییم خداوند متعال مالک آن هست؟! توضیح میدهند که اعتباریّات تَکویناً وجود ندارد، قرارداد است؛ اما اَثر تَکوینی دارد. وقتی شما کسی را مالکِ چیزی قرار دادید، او میتواند آن را رُشد بدهد. میتواند آن را از بین ببَرد. اینکه با یک اعتباری که برای او درنَظر میگیرید و شما میگویید این خانه برای شماست، این تَصرُّفات تَکوینی در این خانه میکند. در اَشجار، در اَشیاء این تَصرُّفات، تَصرُّفاتِ تَکوینی است. مَنشأ آن اعتبار است. بنابراین آن اعتبار عَدم صِرف نیست؛ بلکه مَنشأ موجودیّت موجودات و تَغییرات و تَحوُّلات است. بنابراین خداوند متعال نسبت به آن هم مالک هست.
از نظر تَکوین مالکیّت همهی موجودات به حقتعالی برمیگردد
«تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشَاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشَاءُ»؛ هرکسی مُلکی دارد، حُکومتی دارد، چه حُکومت مَعنوی «فَقَدْ آتَیْنَا آلَ إِبْرَاهِیمَ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ آتَیْنَاهُمْ مُلْکًا عَظِیمًا[۷]»، و چه مالکیّت ظاهری که حضرت یوسف (علیه السلام) از باب شُکر «قَدْ آتَیْتَنِی مِنَ الْمُلْکِ[۸]» دارد که خداوند به او مُلک داده است و حضرت یوسف (علیه السلام) خودش هم اعلان میکند که مُلک را تو دادهای. و چه مالکیّت مَشروع و چه مالکیّت نامَشروع؛ یعنی سلطنت ما باشد. همهی اینها تَحت حاکمیّت مُطلق صاحب مُلک است که «لَهُ الْمُلْکُ[۹]»؛ خداوند مَنّان یک سلطنت مُطلقی دارد که شامل همهی قدرتهای کُلّی و جُزئی، تَکوینی و تَشریعی و مَشروع و نامَشروع میشود. باز مرحوم آقای طباطبایی (اعلی الله مقامه الشریف) در مَسألهی اینکه فرعون را گفت: «أَلَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ وَ هَذِهِ الْأَنْهَارُ تَجْرِی مِنْ تَحْتِی[۱۰]»، ایشان میگویند: بین تَشریع و تَکوین باید تفاوت قائل بود. تَکویناً هرکسی هرچیزی دارد برای خداست. اما تَشریعاً خداوند متعال اجازه به او نداده است. غاصب و حتی قَتل قاتل هم از نظر تَکوینی به خدای متعال استناد پیدا میکند. آن نیرو، آن انرژی، آن اراده همهی اینها موجود هستند و ایجادکننده از خداست، اَثر آن هم قَتل مَظلومی و کسی واقع میشود. تَکویناً همهی کارها در عالَم تَحت نُفوذ تَکوینی و اردهی قاطع و نافذ پروردگار متعال است. لکن تَشریعاً اینها مُجاز نبودند در این حیطه وارد بشوند. «وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشَاءُ»؛ نَزْع مُلک گاهی خداوند به کسی چیزی میدهد، بعد هم از او میگیرد. گاهی هم اینجور نیست؛ اصلاً جلوی آن را میگیرد. آیاتی که صُبحها خواندن آن آثار دارد، «وَ إِنْ یَمْسَسْکَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلَا کَاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ وَ إِنْ یُرِدْکَ بِخَیْرٍ فَلَا رَادَّ لِفَضْلِهِ یُصِیبُ بِهِ مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ[۱۱]»؛ بنابراین نَزْع مُلک اعمّ از رَفع و دَفع است. خداوند به کسانی نمیدهد و از کسانی هم که دارند سَلب میکند.
عزّت و ذلّت فقط تَحت ارادهی حقتعالی است
«وَ تُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ»؛ عزّت چیزی است که صَعبالمَنال است. بدون ایستادگی نمیشود به آن دست پیدا کرد. زمین بلند را اَرضٌ عُزاز میگویند. چون بلند است، دستیابی به او مشکل است، صَعب است، از این جَهت آن را گفتهاند. در مقامات ظاهری هم اگر کسی رَفعتی در قدرت دارد، مِکنت دارد که دیگری نمیتواند بر او استیلا پیدا کند، تفوُّق بر او پیدا کند، این عزیز میشود. و از شُعبههای این عزّت این است که در هیچ جنگی هیچکسی بر او غَلبه پیدا نمیکند. آن غالبِ غیر مَغلوب عزیز میشود و چیزهایی کَمیابی که دستیابی به آن مشکل است، به آن هم عزیز میگویند. «عَزَّ مَنالُ» ، «عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ[۱۲]»؛ اینها هم جُزء لوازم آن عزّت و آن صَعبالمَنال بودن است. «تُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ»؛ مُقابل آن رَفعت و آن صَعبالمَنال بودن، در دسترس بودن، تَحت سُلطهی اَشخاص بودن، نَرم بودن، به چَنگ آمدن، اینها هم مُقابل آن رَفعت و قدرت و غَلبهی غیر قابل شکست میشود. مُقابل آن ذلّت است. اینها هم به دستِ توست. بنابراین خداوند متعال به کسی بخواهد مانند حضرت سلیمان (علیه السلام)، مانند حضرت یوسف (علیه السلام)، مانند حضرت داوود (علیه السلام)، به او مُلک میخواهد و وقتی هم بخواهد از کسی بگیرد، مانند همهی سَلاطین که خداودن متعال در مورد فرعون به آب دستور داد. هم خودش رفت و هم سلطنتش از بین رفت. بعد داراییهای تَکوینی هم همینجور است. خداوند متعال کاری میکند که آدم نتواند چشمش را ببَندد. بعضیها یک عارضهای برایشان پیش میآید که پِلکشان از تَحرُّک میاُفتد. اراده میکند، ولی دیگر چشم در اختیار نیست. یا زبانش بَند میآید؛ دیگر ارادهاش کافی نیست. این تَصرُّف مُطلق برای خودش است و هرکسی بخواهد این حُکومت تَکوینی یا اعتباری را عنایت میکند و از هرکسی هم بخواهد یا نمیدهد و یا داده است و از او میگیرد و کسی برای همیشه دارا نیست. آن قاهر است که هیچوقت مالکیّتش زَوال ندارد. دیگران همه قابل زَوال هستند.
همهی اُمور خیر در عالَم به دست پروردگار عظیمالشأن است
و جامع این است که فرموده است: «بِیَدِکَ الْخَیْرُ». بعد تأکیدش این است که میفرماید: «إِنَّکَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»؛ خداوند متعال برای نمونه این حُکومت را که برخی از اینها به اُمور اختیاری و گاهی هم غیرِ اختیاری برمیگردد. اینها را خداوند متعال به خودش نسبت میدهد. هم اختیاری و هم غیر اختیاری همه به ارادهی الهی است، تَحقُّق عینیاش با تَدبیر خداست، با ارادهی خداست، با تَقدیر پروردگار عزیز است. چه اینکه «بِیَدِکَ الْخَیْرُ»؛ کسی کارهای نیست. خیر مُنحصراً چون «الْخَیْرُ» است و «بِیَدِکَ» هم مُقدّم است، انحصاراً خیر به دستِ اوست. باز بَحثی که در مورد خیر شده است، این خیر اَفعَلُ تَفضیل نیست؛ خیر نِسبی هست، ولی از نظر لُغوی اَفعَلُ تَفضیل نسیت. «فَضْل، اَفْضَلْ، فُضْلَ، فُضْلا». در مؤنت و مُذکّر هست، ولی در اینجا ما نداریم. خیر یعنی چیزی که انتخاب شده است، اختیار شده است. حالا اختیار شده نِسبی هست. چیزی را که خدا اختیار میکند، این را بر چیزهای دیگر مُنتخب دیده است، برگُزیده است. در مُقایسه امتیازی بر دیگر چیزها دارد. «بِیَدِکَ الْخَیْرُ»؛ خیر آنچه که برگُزیده است و مُمتاز هست، این خیر به دستِ توست. «إِنَّکَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»؛ البته «وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَهً[۱۳]»، گاهی یک چیزهایی «وَ عَسَى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ[۱۴]»، ظاهرش انتخاب نیست، یعنی بُعد ایجابی ندارد؛ ولی نتیجهاش و «وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ». عکس این هم هست. «وَ عَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئًا وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ[۱۵]»؛ خیر به دستِ خداست. اما خداوند متعال شَرّ را به دنبال آن ذکر نکرده است. به اعتبار اینکه هرچه خدا میکند، آن خیر است. همهچیز در اِستناد به خدا، جَهنّم هم خیر است، شیطان هم خیر است، همهی اینها شَرّشان نِسبی است. اما «ففی نظام الکلّ کلّ منتظم[۱۶]»؛ در نظام جامع این جایگاه دارد و جُزء مَصالح عُمومی بوده است و آثار و مَنافع آن هم که «شِمر» برای خودش خیلی شَرّ است، خیلی شوم است؛ ولی شهدای کربلا به دست شِمر به کُجا رسیدند! این شهادت برای اینها به دستِ چنین شَروری واقع شده است. شیطان هم همینطور است. «آنچنان را آنچنانتر میکند». اگر شیطان نبود، مُجاهده نبود. اگر شیطان نبود، مُقاومت نبود. فَضائل دیگری که بر صبر مُترتّب میشود، اینها نبود و آزمون نبود و سراَفرازی در آزمونها نبود. همهی اینها خیر است. در نظام کُلّ شَرّ نیست؛ همهاش خیر است. «إِنَّکَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»؛ این کسی که مالکِ مُلک است، یعنی مالکِ همهی اوضاع و اَحوال و تَصرُّفات و همهی نَقل و انتقلات همگی خداست. علّتش هم این است که «إِنَّکَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»؛ قدرت مُطلقهای مانند قدرت هستی و همهچیز مَقدور توست. هر اَمر مُمکنی تَحت قدرت قاهر تو قرار گرفته است.
تَکوین الهی در مَسألهی اختلاف شب و روز
بعد مَسائل بعدی دیگر همه تَکوینی است. آنجا تَکوین و غیر تَکوین مَخلوط بود؛ ولی در این آیهی بعد «تُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَ تُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ وَ تُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ تُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَ تَرْزُقُ مَنْ تَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ»؛ حالا در مورد این «تَرْزُقُ» اگر رِزق را در تَحلیل ما به ایجاد و خَلق برگردانیم، این مانند «تُولِجُ اللَّیْلَ» و اینها همگی تَکوین میشود. اما اگر بگوییم رِزق اختیاری که با اجازهی بَشر چیزهایی به دستش میآید، آنوقت جامع بین رِزق تَکوینی و رِزق غیر تَکوینی میشود. «تُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ»؛ این حرکت زمین به دور خورشید و حرکاتی که در زمین هست باعث شده که لَیل و نَهار به صورت مُرتّب در حال کاهش و افزایش هستند. آنجایی که شب به اُوج خودش میرسد که دِیجور ظُلمانی ما طولانیترین شب را تجربه میکنیم، این ایلاج لَیل به اِتمام خودش رسیده است، حالا نَهار میآید و وارد میشود و آرام آرام این را عَقب میزند تا میرسد و کوتاهترین شب را تجربه میکنیم. به صورت مُرتّب یا ایلاج لَیل است به روز و یا برعکس است. او به حَریم این داخل میشود و یا این به حَریم او داخل میشود و یکدیگر را مَحدود میکنند. از تَعبیرات هُنری و ذوقی، در عین حال تَکوینی هست که آدم فکر نکند همینجوری هست. تَدبیر الهی در این گردش به گونهای است که اینها همدیگر را کم میکنند.
مُوت و حَیات مُطلقا در دست قاهرِ پروردگار متعال است
«وَ تُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ تُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ»؛ هم در حَیاتی که خاکی که حَیات ندارد خداوند متعال با باران زنده میکند و موجودات حَیّ در دامان او رُشد پیدا میکنند. خودِ این خاک است که شیرهاش داخلی میشود و موجود میّت به موجود حَیّ تبدیل میشود. یا نه، «تُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ» آدمهایی که زنده بودند و خداوند متعال میمیراند و از موجودات غیرِ زنده هم خداوند متعال حَیّ را به وجود میآورد. در مَسائل مَعنوی هم همینجور است. از «ابوبکر»، «محمّد بن ابیبکر» به دنیا میآید و از حضرت نوح (علیه السلام) هم «إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صَالِحٍ[۱۷]»؛ هم در حَیات مَعنوی که قرآن کریم در سورهی مبارکهی یس کُفر را مُوت مُعرّفی کرده است؛ «لِیُنْذِرَ مَنْ کَانَ حَیًّا وَ یَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْکَافِرِینَ[۱۸]»؛ این اَفرادی که پدرشان آنجور بوده است، ولی خودشان مؤمن هستند، آن حَیات نداشت؛ ولی از مَجرای وجود او، از بِستر وجود او خداوند متعال یک مؤمنی که دارای حَیات طیّبه است، «أَوَمَنْ کَانَ مَیْتًا فَأَحْیَیْنَاهُ[۱۹]»، این اَنواع مُختلفی که مُوت و حَیات در آغوش هم قرار میگیرند و به همدیگر ارتباط پیدا میکنند، همه تَدبیر الهی است، تَقدیر الهی است و حَیات و مُوت مُطلقا به دستِ خداست. که در سورهی مبارکهی حدید فرمود: «سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ * لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ یُحْیِی وَ یُمِیتُ وَ هُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ[۲۰]»؛ مُوت و حَیات مُطلقا به دستِ خداست. لذا میتواند از میّت حَیّ به وجود بیاورد و میآورد و از حَیّ هم میمیرند، حَیاتشان را از دست میدهند.
رِزق عالَمیان مَنوط به مَشیّت حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) است
«وَ تَرْزُقُ مَنْ تَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ»؛ و رِزق هم عَلیالاطلاق به مَشیّت تو بستگی دارد و خداوند متعال چیزهایی را که بَشر با آن اِرتزاق میکند و رَفع نیاز از او میشود، رِزق هم به مایَحتاج گفته میشود و هم رِزق «رِزْقُهُنَّ وَ کِسْوَتُهُنَّ[۲۱]» یعنی غذا. آنچه که تأمین سوخت بدن میکند. هم عُموم اِطلاق شده است و هم خُصوص غذا اِطلاق شده است. اینها همه مَنوط به مَشیّت پروردگار متعال است. اینها خیلی درسها به ما میدهد، مَخصوصاً این رِزق. «عَلِمْتُ أَنَّ رِزْقِی لاَ یَأْکُلُهُ غَیْرِی فَاطْمَأْنَنْتُ[۲۲]». رَزاق «إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّهِ الْمَتِینُ[۲۳]» ، «نَحْنُ قَسَمْنَا بَیْنَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ[۲۴]»؛ این توحیدِ اَفعالی پروردگار متعال در تربیت توحیدی، در تَمرکز، در آرامش مؤثرترین کلاسی است که انسان را در مسیر نورانیّت قرار میدهد و نَفْس مُطمئنّه نَصیب او میشود.
یک صلواتی مرحمت بفرمایید.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۲] سوره مبارکه آل عمران، آیات ۲۶ و ۲۷٫
[۳] بختیار نامه / ۲۶۸ ؛ تفسیر الرازی ۱۰ / ۶۳.
[۴] سوره مبارکه ملک، آیه ۱٫
«تَبَارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ وَ هُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ».
[۵] سوره مبارکه یس، آیه ۸۳٫
«فَسُبْحَانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ».
[۶] سوره مبارکه ص، آیه ۳۵٫
«قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَهَبْ لِی مُلْکًا لَا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِی ۖ إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ».
[۷] سوره مبارکه نساء، آیه ۵۴٫
«أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَىٰ مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ ۖ فَقَدْ آتَیْنَا آلَ إِبْرَاهِیمَ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ آتَیْنَاهُمْ مُلْکًا عَظِیمًا».
[۸] سوره مبارکه یوسف، آیه ۱۰۱٫
«رَبِّ قَدْ آتَیْتَنِی مِنَ الْمُلْکِ وَ عَلَّمْتَنِی مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحَادِیثِ ۚ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ أَنْتَ وَلِیِّی فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ ۖ تَوَفَّنِی مُسْلِمًا وَ أَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ».
[۹] سوره مبارکه تغابن، آیه ۱٫
«یُسَبِّحُ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ لَهُ الْمُلْکُ وَ لَهُ الْحَمْدُ وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ».
[۱۰] سوره مبارکه زخرف، آیه ۵۱٫
«وَ نَادَىٰ فِرْعَوْنُ فِی قَوْمِهِ قَالَ یَا قَوْمِ أَلَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ وَ هَذِهِ الْأَنْهَارُ تَجْرِی مِنْ تَحْتِی أَفَلَا تُبْصِرُونَ».
[۱۱] سوره مبارکه یونس، آیه ۱۰۷٫
[۱۲] سوره مبارکه توبه، آیه ۱۲۸٫
«لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَحِیمٌ».
[۱۳] سوره مبارکه انبیاء، آیه ۳۵٫
«کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَهُ الْمَوْتِ ۗ وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَهً ۖ وَ إِلَیْنَا تُرْجَعُونَ».
[۱۴] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۱۶٫
«کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ ۖ وَ عَسَىٰ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ ۖ وَ عَسَىٰ أَنْ تُحِبُّوا شَیْئًا وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ ۗ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ».
[۱۵] همان.
[۱۶] شرح منظومه سبزوارى، شارح: سید محمد شیرازى، ص ۳۲۲٫
[۱۷] سوره مبارکه هود، آیه ۴۶٫
«قَالَ یَا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ ۖ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صَالِحٍ ۖ فَلَا تَسْأَلْنِ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ ۖ إِنِّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ».
[۱۸] سوره مبارکه یس، آیه ۷۰٫
[۱۹] سوره مبارکه انعام، آیه ۱۲۲٫
«أَوَمَنْ کَانَ مَیْتًا فَأَحْیَیْنَاهُ وَ جَعَلْنَا لَهُ نُورًا یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُمَاتِ لَیْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا ۚ کَذَٰلِکَ زُیِّنَ لِلْکَافِرِینَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ».
[۲۰] سوره مبارکه حدید، آیات ۱ و ۲٫
[۲۱] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۳۳٫
«وَ الْوَالِدَاتُ یُرْضِعْنَ أَوْلَادَهُنَّ حَوْلَیْنِ کَامِلَیْنِ ۖ لِمَنْ أَرَادَ أَنْ یُتِمَّ الرَّضَاعَهَ ۚ وَ عَلَى الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَ کِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ ۚ لَا تُکَلَّفُ نَفْسٌ إِلَّا وُسْعَهَا ۚ لَا تُضَارَّ وَالِدَهٌ بِوَلَدِهَا وَ لَا مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ ۚ وَ عَلَى الْوَارِثِ مِثْلُ ذَٰلِکَ ۗ فَإِنْ أَرَادَا فِصَالًا عَنْ تَرَاضٍ مِنْهُمَا وَ تَشَاوُرٍ فَلَا جُنَاحَ عَلَیْهِمَا ۗ وَ إِنْ أَرَدْتُمْ أَنْ تَسْتَرْضِعُوا أَوْلَادَکُمْ فَلَا جُنَاحَ عَلَیْکُمْ إِذَا سَلَّمْتُمْ مَا آتَیْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ ۗ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ».
[۲۲] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، الجزء ۷۵، الصفحه ۲۲۸٫
«مِنْ خَطِّ اَلشَّهِیدِ رَحِمَهُ اَللَّهُ: قِیلَ لِلصَّادِقِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَلَى مَا ذَا بَنَیْتَ أَمْرَکَ فَقَالَ عَلَى أَرْبَعَهِ أَشْیَاءَ عَلِمْتُ أَنَّ عَمَلِی لاَ یَعْمَلُهُ غَیْرِی فَاجْتَهَدْتُ وَ عَلِمْتُ أَنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مُطَّلِعٌ عَلَیَّ فَاسْتَحْیَیْتُ وَ عَلِمْتُ أَنَّ رِزْقِی لاَ یَأْکُلُهُ غَیْرِی فَاطْمَأْنَنْتُ وَ عَلِمْتُ أَنَّ آخِرَ أَمْرِی اَلْمَوْتُ فَاسْتَعْدَدْتُ».
[۲۳] سوره مبارکه ذاریات، آیه ۵۸٫
[۲۴] سوره مبارکه زخرف، آیه ۳۲٫
«أَهُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ ۚ نَحْنُ قَسَمْنَا بَیْنَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا ۚ وَ رَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضًا سُخْرِیًّا ۗ وَ رَحْمَتُ رَبِّکَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ».
پاسخ دهید