حضرت استاد صدیقی روز شنبه از ساعت ۱۶:۰۰ الی ۱۷:۰۰ به تفسیر قرآن با موضوع «اخلاق در قرآن» در مسجد امام رضا علیه السلام حوزه علمیه امام خمینی(ره) پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
- جَذبهی ائمهی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) میتواند انسان را بالا ببَرد
- سه گروهی که جُزء هدایتیافتگان هستند
- سه نعمتی که در تربیت بَشر نَقش اَساسی ایفا میکنند
- شُکر انسان در برابر نعمتهای الهی بسیار ناچیز است
- زمین مَعبری برای عُبور انسان به سوی آسمان است
- تَمسخُری که کُفّار نسبت به انبیاء الهی (سلام الله علیهم اجمعین) داشتند
- علم فقط نزد حقتعالی است
- صورت کَریه و زشتی که کافرین پیدا میکردند
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إلی یوم الدّین».
جَذبهی ائمهی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) میتواند انسان را بالا ببَرد
«أَفَمَنْ یَمْشِی مُکِبًّا عَلَى وَجْهِهِ أَهْدَى أَمَّنْ یَمْشِی سَوِیًّا عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ * قُلْ هُوَ الَّذِی أَنْشَأَکُمْ وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصَارَ وَ الْأَفْئِدَهَ قَلِیلًا مَا تَشْکُرُونَ * قُلْ هُوَ الَّذِی ذَرَأَکُمْ فِی الْأَرْضِ وَ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ * وَ یَقُولُونَ مَتَى هَذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ * قُلْ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ وَ إِنَّمَا أَنَا نَذِیرٌ مُبِینٌ * فَلَمَّا رَأَوْهُ زُلْفَهً سِیئَتْ وُجُوهُ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ قِیلَ هَذَا الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تَدَّعُونَ * قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَهْلَکَنِیَ اللَّهُ وَ مَنْ مَعِیَ أَوْ رَحِمَنَا فَمَنْ یُجِیرُ الْکَافِرِینَ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ * قُلْ هُوَ الرَّحْمَنُ آمَنَّا بِهِ وَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْنَا فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ فِی ضَلَالٍ مُبِینٍ * قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُکُمْ غَوْرًا فَمَنْ یَأْتِیکُمْ بِمَاءٍ مَعِینٍ[۲]»؛ در این آیهی کریمهی «أَفَمَنْ یَمْشِی مُکِبًّا عَلَى وَجْهِهِ أَهْدَى أَمَّنْ یَمْشِی سَوِیًّا عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ»، در روایات دارد کسانی که مُکبّ بر زمین هستند و حرکت میکنند، اینها کسانی هستند که به وجود عَرشی ائمهی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) وَصل نشدند. زمین جاذبه دارد. اگر نیرویی آدم را بالا نبَرد، زمین به سوی خودش میکِشد. اینهایی که دهانشان به زمین است، چشمشان به زمین است، مانند کسی هستند که بر روی شکم در حال راه رفتن هستند؛ لذا چشمانداز ندارند. هم تَشخیص راه برایشان نامُمکن یا مَعسور است و هم هدف ندارد. اما این چراغ ولایتی که همه عَرشی هستند، «خَلَقَکُمُ اللّهُ أَنْواراً فَجَعَلَکُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِینَ[۳]»، آنها به زمین آمدند، ولی زمینگیر نشدند. اگر کسی بخواهد زمینگیر نشود، باید دستش به دامان آل عصمت (سلام الله علیهم اجمعین) باشد. و آنچه که برای سالِکین اِلیالله و عُرفا قَطعی است، عُرفای شیعه میگویند: کسی با عمل به جایی نرسیده است. عمل شرط است، عمل زمینه است؛ اما آن چیزی که آدم را بالا میبَرد، جَذبه است. لذا فرمود: «قُلْ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبَى[۴]». مَودّت همان جَذبهای است که از ذَوات آل عصمت (سلام الله علیهم اجمعین) شامل نُفوس مُستعده میشود. جَذبهی آنها ما را بالا میبَرد؛ وَگرنه عمل ما دور خودمان گَشتن است. ما از زمین فاصله نمیگیریم.
یک توضیحی هم که بعضی از مُفسّرین دادهاند، «أَفَمَنْ یَمْشِی مُکِبًّا عَلَى وَجْهِهِ أَهْدَى أَمَّنْ یَمْشِی سَوِیًّا عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ» کسی که با فُروغ عَقل خودش حقّ را تَشخیص میدهد و چشمش را باز میکند، هم هدف و هم مسیر را با عقل و وَحی تَشخیص میدهد، این مُستوی القامه است، جُزء راستقامتان تاریخ است. اما کسی که به عقل خودش اِعتنا نمیکند، از وَحی اِستضائه نمیکند، این در چارچوب غَرایزی است که این غَرایز همه زمینی هستند. غَریزه کَر و کور است؛ نه زبان دارد، نه چشم دارد، نه عقل دارد. لذا کسی که با حاکمیّت غَریزه راه میرود، او نه راهش راه است و نه مَقصد را یافته است. لذا عَقل و وَحی انسان را راستقامت میکند، انسان را راهشناس میکند، انسان را هدفشناس میکند. و اگر کسی این دو پایگاه را در اختیار نداشت، این قَطعاً مانند حیوانات زندگی میکند. همینگونه که مار بر روی شکم خودش راه میرود، حیوانات هم چشماَنداز ندارند؛ آنها جلوی چشمشان عَلف را میبینند؛ پس او در حَدّ حیوان است، مُکبّ بر زمین است و حرکت صُعودی ندارد. بنابراین یکی جَذبهی اهلبیت عصمت و طهارت (سلام الله علیهم اجمعین) است و یکی هم نور قرآن کریم و نور نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهلبیت (علیهم السلام) است که عقل اینها را کَشف میکند و از اَنوار جَلیّهی اینها استفاده میکند.
سه گروهی که جُزء هدایتیافتگان هستند
آیهی بعدی میفرماید: «قُلْ هُوَ الَّذِی أَنْشَأَکُمْ وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصَارَ وَ الْأَفْئِدَهَ قَلِیلًا مَا تَشْکُرُونَ»؛ بعضی از مُفسّرین گفتهاند که هدایتیافتگان سه گروه هستند: یک گروه عَوام هستند که اینها در حَدّ مَسموعات دین را به دست میآورند، به همان مَسموعاتشان هم عمل میکنند، خداوند هم اینها را مورد تَرحُّم قرار میدهد و اهل نجات هستند. اُفتان و خیزان شنیدهها را عمل میکنند و به جایی میرسند. ولی ارتقاءشان زیاد نخواهد بود. اَکثریّت مردم از طَریق سَمع دیندار میشوند و دینشان برحَسب شنیدههایی است که از مَسألهگوها در پای مِنبرها، از امام جماعتها میشنوند و عمل هم میکنند. اینها یک گروهی هستند که کثیری از مردم دینشان بر اَساس شنیدههایشان هست. گروه دوّم اهل مُطالعه هستند؛ اینها از بَصر استفاده میکنند. علاوه بر اینکه شنیدهها را میشنوند، خودشان هم تَحقیق میکنند. «مُحَقِّقٌ لِما حَقَّقْتُمْ، مُبْطِلٌ لِمَا أَبْطَلْتُمْ[۵]»؛ چون اهل نَظر هستند، اهل چشم هستند، اهل مُطالعه هستند، اینها حرکتشان حرکت عَقلانی است و با آن گروه اوّل از زمین تا آسمان تفاوت دارند. گروه سوّم اهل دل هستند؛ اینها ضِمن اینکه خداوند به آنها گوش داده است و استفاده میکنند، از بیناییشان بَهره میبَرند، اما واردات قلبیشان از مَبادی عالیه اینها را در مسیر وِصال اِلیالله قرار میدهد که این گروه، گروه مُمتاز هستند. اینها حُبّی حرکت میکنند و جَذبههای عَرشی اینها را در مسیر وِصال به سرعت میبَرد. آن دو گروه میرسند، هر دو در راه هستند؛ اما هم حرکت بَطی است، مَخصوصاً آنهایی که در مَحدودهی شنیدهها دینداری میکنند یک حرکت بَطی دارند. برای عُقلا هم عقل چراغ است، راه را نشان میدهد. رفتن مَخصوصاً طِیّ گردنهها خیلی سخت است. «فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَهَ[۶]»؛ عقل دید، این هم به سوی قُلّه حرکت میکند، ولی نَفَسزَنان میرود. عقل موتور نیست؛ عقل مَشعل و چراغ است. اما دل، فُؤاد آن ایجاد انگیزه میکند، عقلِ عملی است. و نوع گرفتاری حوزههای علمیّه و ما مشکلات علمی نیست. حالا تَقلیداً یا تَحقیقاً بالاخره دین را شناختهایم، اخلاقیّات را فَهمیدهایم؛ اما در عقل عملی مشکل داریم. مانند کسی است که چشمش میبیند، چراغ هم پیش رویش هست، ولی پاهایش کُند دارد، بسته هستند، نمیتواند برود. این عبارت «وَ قَعَدَتْ بِى أَغْلالِى[۷]» کسانی که دل ندارند، دل به دنیا دادهاند، اینها حرکتشان حرکت بَطی و احیاناً هم نامُوفّق است. گروه سوّم را گفتهاند که اینها صاحب فُؤاد هستند و بر مَرکب عشق سوار هستند. دل به دلدار دادهاند و دلبَر اینها را در مسیر خودش جلو میبَرد. نکاتی است که اگرچه ذوقی است، ولی تا یک حَدّی هم ذوقی مَحض نیست. خداوند متعال این سه نعمت را یادآوری کرده است: سَمع و اَبصار و اَفئده. هم میتواند هرسه در کنار هم باشد که این تَجهیز بَشر برای سِیر اِلیالله، شنیدهها و دیدهها و فکر است که نوع مُفسّرین به همینکه گوش میشنود، چشم میبیند و عقل تَحیل میکند، تَثبیت میکند، تَعمیق میکند و بَشر به مَقصد میرسد، اگر به علمش عمل کند. اما در این تَحلیل عرفانی سَمع و بَصر جای خودشان را دارند؛ ولی کسانی که با بُراق عشق حرکت میکنند و مِحور حرکتشان قلب الهی و عَرشیشان است، اینها با آن دو گروه قبلی مُتفاوت هستند.
سه نعمتی که در تربیت بَشر نَقش اَساسی ایفا میکنند
«قَلِیلًا مَا تَشْکُرُونَ»؛ این هم جُزء گِلههای پروردگار متعال است. با اینکه همهی آنچه که برای حرکت لازم دارید، خداوند به شما داده است، خداوند کم نگذاشته است. وقتی کسی گوش دارد و از طَریق شنیده بر علم خودش، بر نور خودش میتواند بیَفزاید، ولی گوش نمیدهد یا گوشِ شنوا ندارد. پُشت گوش میاَندازد، گوش نمیکند. خداوند چشم را داده است که هم آدم آیات الهی را ببیند و هم عبرت بگیرد. به آنچه میبیند مُتوقّف نشود. چشم برای عُبوردادنِ انسان است. عبارت را که عبارت میگویند، برای این است که مَطلب اُستاد و مَطلب گوینده را از طَریق لَفظ به مَغز یا قلب و روح طرف عُبور میدهد. «الکَلَمَهُ إذا خَرَجَت مِنَ القَلبِ وَقَعَت فی القَلبِ[۸]»؛ کلام است، لَفظ است، مَفهوم است؛ اما دلی به دلی مُتحّد شد، مُتّصل شد. هر دو در یک وَجه مُشترکی بهم رسیدند. عبارت این است. چشم باید برای انسان مَعبر باشد. دیدهها انسان را از این مَظاهر، از این آیات به مُظهر و به ذِیالآیه مُتّصل کند. برای انسان مَعبر باشد و انسان را به مَقصد برساند. خداوند متعال به بَشر دل داده است؛ «لَمْ یَسَعْنِی سَمَائِی وَ لاَ أَرْضِی وَ وَسِعَنِی قَلْبُ عَبْدِی اَلْمُؤْمِنِ[۹]»؛ خداوند چون خالق هست، چون بَسیط است، در عالَم ماده و در عالَم فیزیک نمیگُنجد؛ اما قلب بَسیط هست. «نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی[۱۰]» ، «ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ[۱۱]»؛ یک سِنخیّتی با اَسماء الهی دارد. لذا خداوند متعال کم نگذاشته است؛ هم مُقدّمات و تَجهیزات را قرار داده است، هم آن ظرفی را که میتواند عَرش الهی باشد، خداوند در آن ظرف تَجلّی کند. انسان به فلسفهی نعمتهایی که خداوند به او داده است، تَوجّه نمیکند. گوش دارد، «لَهُمْ قُلُوبٌ لَا یَفْقَهُونَ بِهَا وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لَا یُبْصِرُونَ بِهَا وَ لَهُمْ آذَانٌ لَا یَسْمَعُونَ بِهَا[۱۲]»؛ با داشتن گوش و چشم و دل، مانند حیوانات زندگی میکند. بَنا بود از انسانیّت عُبور کند.
«از جَمادی مُردم و نامی شدم ***** وَز نَما مُردم به حیوان بَرزدم
مُردم از حیوانی و آدم شدم ***** پس چه تَرسم کی ز مُردن کم شدم[۱۳]»
این حاضر نیست انتقال از مرحلهی حیوانیّت پیدا کند و به مرحلهی آدمیّت که مرحلهی خلیفهاللهی است، در آنجا مُستقر بشود. خداوند متعال در این عبارت «قَلِیلًا مَا تَشْکُرُونَ» میخواهد بگوید: چه چیزی ندارید؟ چرا خوب از نعمت استفاده نمیکنید؟ نعمت هم برای این است که آدم وَلینعمت را بشناسد و خودش را سر سُفره ببیند و خودش را بدهکار ببیند و بداند که سُفرهی احسان برای دلبَری است. وقتی او به ما نعمت میدهد، خودش را در نعمت خودش به شما عَرضه میکند. نعمت موضوعیّت ندارد؛ نعمت طَریقیّت دارد. «فَبِأَیِّ آلَاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ[۱۴]»؛ این همه مَظاهر همگی نعمتهای الهی هستند و برای ظُهور مُنعِم در اختیار شما قرار گرفته است. و در میان نعمتها این سه پایگاه نَقش اَساسی در تربیت بَشر و در ارتقاء انسان به مقام آدمیّت دارد. گوش هست، چشم هست و دل هست.
شُکر انسان در برابر نعمتهای الهی بسیار ناچیز است
خداوند متعال با اینکه با دادن این سه چیز وسیلهی تَکامُل را برای انسان به مَعنی واقعی کلمه تمام کرده است؛ ولی ما نه به مُنعِم تَوجّه میکنیم و نه به فلسفهی نعمتی که در اختیار ما قرار گرفته است. لذا فرمود: «قَلِیلًا مَا تَشْکُرُونَ» که در آیهی دیگری در سورهی دیگر فرمود: «قَلِیلٌ مِنْ عِبَادِیَ الشَّکُورُ[۱۵]»؛ شُکر با همهی فَضائل تفاوت دارد. مادر همهی فَضیلتها شاکربودن است، نمکشناسبودن است. شُکر قَرین محبّت است. آدمِ شاکر نسبت به مُنعِم دل میدهد، قَدردان میشود، همواره در مقام اَدای دین هست و چون نعمت قَطع نمیشود، هیچوقت کسی که نعمت را میفَهمد، قدرت اَدای دین را در خودش نمیبیند. اینجاست که همیشه شکسته میشود، مُنکسر میشود، خجل میشود و ناچار است که دادههایش را که داده است ولی دادهها را هم از خدا میبیند. شُکری که کرده است، «وَ مِنْ شُکْرِکِ یَشْکُرِ الشّاکِرونْ»؛ هر شُکری هم خودش شُکر میخواهد. جُز اینکه خودش را بدهد، جانش را بدهد، هیچ راهِ دیگری پیدا نمیکند. لذا همواره لحظهشُماری میکند که جانِ خودش را در راهِ او تَقدیم کند. در این رَهگُذر عشق به شهادت پیش میآید که انسان برای اَدای دِیْن هیچ راهی به جُز اینکه اَصلش را بدهد، چون هیچ امکان و قدرتی برای شناخت نعمتها و سپاس نعمتها باقی نمیماند. این «قَلِیلًا مَا تَشْکُرُونَ» را به شاکرین میگوید: «قَلِیلًا مَا تَشْکُرُونَ». «قَلِیلًا مَا تَشْکُرُونَ» یعنی شما هرقَدری هم شُکر بکنید، قَلیل است. شما بالاترین دَرجهی مَعرفت را نسبت به مُنعِم (جَلّ و عَلا) پیدا بکنید و نَقش نعمتها و مَقصود خداوند از این نعمتها که دلبَری بوده است، خداوند دارد محبّت میکند که از شما محبّت ببیند و این بالاترین لُطف خداست. او بینیاز است و شما به محبّت او نیاز دارید. خداوند میخواهد شما را هَیجانی کند، خداوند میخواهد شما را محبّتی کند. چون خداوند خودش بزرگ است، جلوههایش همه بزرگ هستند و ما این کوچکی و بزرگی را در مُقایسه یک نعمتی را برتر از نعمت دیگر میبینیم. چون خدا بزرگ است، اَکرمالاَکرمین است، اَحسن الخالقین است و چون او اَحسن الخالقین است، مُطلقا خَلق غیرِ حَسَن ندارد. چون اَکرمالاَکرمین است، مُطلقا کَرَم کوچک ندارد و ما در برابر این نعمتهایی که همه بزرگ هستند، کارِ ما نسبت به کارِ خدا اصلاً به حساب نمیآید. لذا کارِ ما همیشه قَلیل است. کارِ او همیشه بزرگ است، کارِ ما همیشه کوچک است. لذا آن نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) هم با همهی عَظمتی که دارد، شبانه بر روی پای خودش آنجور عاشقانه رَنج و تَعب را به بدنش تَحمیل میکند که «حَتّى تَتَفَطَّرَ قَدَماهُ[۱۶]»، وقتی به او عَرضه میدارند که خدا شما را بیمهشده مُعرّفی کرده است، «لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ مَا تَأَخَّرَ[۱۷]»؛ چرا اینجور بیتابی و بیقراری میکنید؟ «طه * مَا أَنْزَلْنَا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى[۱۸]»؛ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در این جهت با همهی وجودش میخواست که اَدای دِیْن خدا را بکند؛ ولی وقتی به ایشان میگویند: شما بیمهشده هستید، میفرماید: «أفَلا اُحِبُّ أن أکونَ عَبدًا شَکورًا؟![۱۹]»؛ او شُکر خودش را کم میبیند. نه تنها شُکر خودش را کم میبیند، بلکه حضرت زینب کُبری (سلام الله علیها) برحَسب نَقلی قُربانی در حَدّ حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) که قرآن کریم از او به ذبح عظیم تَعبیر کرده است: «وَ فَدَیْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ[۲۰]». اما بیبیِ ما گفتند: «تقبّل منّا هذا قلیل[۲۱]». قُربانی در حَدّ حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) هم در برابر عَظمت خداوند متعال و ذاتِ رُبوبی قَلیل به حساب میآید. لذا این «قَلِیلًا مَا تَشْکُرُونَ» یک چیزِ دقیقی هست؛ «قَلِیلٌ مِنْ عِبَادِیَ الشَّکُورُ» اَمر دقیقی هست. شُکر بالاترین عبادت است؛ زیرا مَنشأ شُکر محبّت است. آدم محبّت طرف را دَرک کند و عکسالعَمل مُتناسب با محبّت از خودش ظاهر کند. لذا گفتهاند: شُکر علم است و حال است و عمل. ابتدایش علم است، بعد حال است، آن احساس است. آدم که محبّت را از کسی میبیند، دلش به سوی او کشیده میشود. بعد یک کاری میکند که مُتناسب با محبّت او باشد. باشد که جُبران بکند؛ ولی محبّت خدا قابل جُبران نیست. لذا «قَلِیلًا مَا تَشْکُرُونَ»؛ آن چیزی که شما به عُنوان شُکر انجام میدهید، یکوقتی فکر نکنید که شُکر کردهاید! خیر، شُکر شما قَلیل است و اِنعام او در حَدّ کَرَم بینهایت خودش هست؛ «قَلِیلًا مَا تَشْکُرُونَ».
زمین مَعبری برای عُبور انسان به سوی آسمان است
«قُلْ هُوَ الَّذِی ذَرَأَکُمْ فِی الْأَرْضِ وَ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ»؛ شما اِلیالارض نیستید، فِیالارض هستید. زمین را مَقصد نبینید، زمین را بستر ببینید، زمین را مَعبر ببینید، زمین را مَجاز ببینید. «ذَرَأَکُمْ فِی الْأَرْضِ»؛ بعضیها گفتهاند در این لَفظ «ذَرَأَ» کَثرت هم اِشباع شده است. صِرف خلقت ذَرأ نیست؛ بلکه آفرینشی که زایش دارد. خداوند متعال یک آدم آفرید و امروز میلیونها و میلیاردها آدم به وجود آمده است. این «ذَرَأَ» است. یک مَخلوقی که استعداد کَثیرشدن دارد. «ذَرَأَکُمْ فِی الْأَرْضِ»؛ یکی مَسألهی «ذَرَأَ» است که خداوند هر موجودی را آفریده است که زیاد بشود. نباید کسی با کنارکشیدن از مَجاری تَکثیر وجود خودش را مُنقطعالنَسل بکند. خداوند نوع خلقت را بخاطر اینکه تَکثیر بشود قرار داده است. همچنین «فِی الْأَرْضِ» است؛ «ذَرَأَکُمْ فِی الْأَرْضِ». شما مِنالله و اِلیالله هستید؛ اِلیالارض که نیستید. آن «مُکِبًّا عَلَى وَجْهِهِ» نَفهمید که فِیالارض است؛ فکر کرد که اِلیالارض است. لذا روی به زمین آورد، خداوند هم او را ساقط کرد، زمینی شد و هرگز هم آسمانی نخواهد شد. ولی کسی که تَوجّه دارد که زمین بستر است، زمین مَعبر است، زمین مَجاز است و باید از اینجا عُبور کند، او از زمین با دست خالی نمیرود. او توشهی خودش را از اینجا میگیرد و با توشهای که از زمین گرفته است به سوی مَقصد رَوان میشود.
«وَ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ»؛ در زمین هستی، اما مَقصد کُجا و زمین کُجاست؟! «وَ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ»؛ این هم قدرت خداست، هم محبّت خداست. موجودِ زمینی میتواند الهی بشود. «وَ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ[۲۲]»؛ در کنار انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) رِبیّون هستند. این از اَلطاف الهی است. با اینکه ما را به اَسفلالسّافلین رَد کرده است، ولی نَردبانی در اختیار ما قرار داده است که ما در زمین و در اَسفلالسّافلین نمانیم؛ بلکه به اَعلیعلییّن سفر کنیم و صبغهالله را در آغوش داشته باشیم. «وَ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ»؛ حَشر و رُجوع شما به سوی خودِ اوست؛ «وَ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ». بعضیها هم «إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ» را گفتهاند: «مِنْهَا خَلَقْنَاکُمْ وَ فِیهَا نُعِیدُکُمْ وَ مِنْهَا نُخْرِجُکُمْ تَارَهً أُخْرَى[۲۳]»؛ این بازگشت شما هم به زمین است. در زمین هستید و بدنتان هم در زمین خاک میشود. ولی ظُهور صَریح این است که «إِلَیْهِ» اِلَیها نیست؛ «قُلْ هُوَ الَّذِی ذَرَأَکُمْ فِی الْأَرْضِ وَ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ».
تَمسخُری که کُفّار نسبت به انبیاء الهی (سلام الله علیهم اجمعین) داشتند
«وَ یَقُولُونَ مَتَى هَذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ»؛ این سؤالات بَنیاسرائیلی در عُموم کسانی که حالِ بندگی ندارند، صاحب دل نیستند و دلشان گِل شده است، اینها با سؤال یک نوع فرافِکنی هست و شانه از بار مَسئولیت خالیکردن است. قیامت هر وقتی میخواهد باشد؛ چه ارتباطی به من دارد؟! خداوند متعال من را آورده است و گفته است: آمدهای که بروی؛ «من به خود نامَدم اینجا که به خود باز رَوم». من آوردهام، خودم هم تو را میبَرم. چه زمانی میبَرم؟ کُجا میبَرم؟ بالاخره به تو خبر میدهیم که اینجا مُوقّت است و جای دائم تو جای دیگری است. اینها برای اینکه بندگی نکنند و با پیامبران (سلام الله علیهم اجمعین) مُقابله کنند، مَسخره میکردند. خیلی از این سؤالها سؤال نبود؛ بلکه سؤال اِستهزائی یا اِستنکاری بود. «وَ یَقُولُونَ مَتَى هَذَا الْوَعْدُ»؛ منظور از این «الْوَعْدُ» مُمکن است قیامت باشد، به دلیل «إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ»؛ مُمکن هم هست عَذابهایی که خداوند متعال برای عِقاب زمینی کسانی که در این عالَم مَعصیت خداوند را بکنند، گرفتار عَذاب الهی در دنیا هم میشوند. مَخصوصاً در انبیاء سَلف (سلام الله علیهم اجمعین) این بوده است. خَسْف را که در این آیات هم مَسألهی خَسْف آمد، مَسألهی حاصِب آمد، این وَعیدهایی که خداوند متعال مَطرح فرموده است، اینها نه ایمانشان خیلی ایمان نبود، مَسخره میکردند و میگفتند: چه زمانی؟! قرآن کریم هم اِستعجال را مَذمّت کرده است؛ «سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ[۲۴]»؛ این بیچارهها، بَدبختها این وَعیدهایی که خداوند میداد، میگفتند: چه زمانی هست؟ اینکه چه زمانی هست یک بخشی اِستعجال بود، یعنی همین الآن باید عَلائم عَذاب را ببینیم تا مثلاً ایمان بیاوریم. مقداری هم مَنشأ آن اِنکار بود؛ نمیخواستند قبول کنند، لذا سؤال میکردند. «یَقُولُونَ مَتَى هَذَا الْوَعْدُ»؛ حالا این وَعیدها و عِقابهای دُنیوی یا «وَعْد» به مَعنی قیامت و حَشْر است. «إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ»؛ به اینها میگفتند اگر شما راست میگفتید، به ما نشان میدادید. وقتش را میگفتید، جای آن را میگفتید. حالا که نمیتوانید بگویید، پس بنابراین راست نمیگویید. «وَ یَقُولُونَ مَتَى هَذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ»؛ یا اِستهزائاً و اِستنکاراً و یا اِستعجالاً اینها به پیامبران (سلام الله علیهم اجمعین) میگفتند: چه زمانی هست؟ اگر شما راست میگویید پَردهبَرداری کنید.
علم فقط نزد حقتعالی است
«قُلْ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ وَ إِنَّمَا أَنَا نَذِیرٌ مُبِینٌ»؛ وجود نازنین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مأمور میشود که به اینها بگو؛ خداوند دیگر اینها را ساقط کرده از اینکه مُخاطب خودِ خداوند باشند. در آیات قبلی در همین سورهی مُبارکه در خیلی از جاها خداوند متعال به خودِ اینها خطاب میکرد؛ ولی حالا دیگر مُدام «قُلْ»، «قُلْ» میگوید. یعنی دیگر شما لیاقت شنیدن مُستقیم از خداوند را از دست دادید. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به اینها میگوید. «قُلْ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ»؛ به اینها بگو که علم نزد خداست. یکی از دلایلی که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در قرآن کریم هیچ دَخل و تَصرّفی ندارد، ذهنیّت نیست، حدیث قُدسی نیست، این وَحی صَریح خداوند است، همین قُلْهاست. خودِ اینها نشان میدهد که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اینها را مانند دانشمندان نیست که بنشیند مُطالعه کند، اِجتهاد کند و نظر خودش را از جانب خداوند بگوید. خداوند خودِ «قُلْ» را هم به او میگوید که یعنی من هیچکاره هستم و مأمور هستم که حتی «قُلْ» را هم بگویم. «قُلْ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ»؛ بگو علم فقط نزد خداست. غیرِ خدا هیچکسی علم ندارد. در آیتالکُرسی هم آن آیه را خواندیم که فرموده است: «وَ لَا یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ[۲۵]»؛ مَگر آن مقداری که خداوند متعال بخواهد. این آیه هم تأکید همان حقیقت است؛ «قُلْ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ». من چه کاره هستم؟«وَ إِنَّمَا أَنَا نَذِیرٌ مُبِینٌ»؛ شأن من، رسالت من، مأموریت من اِنذار شماست. من آمدهام شما را از خواب بیدار کنم. شأن دیگری ندارم. علم نزد من نیست، فقط نزد خداست. شأن من هم فقط این است که دست شما را بگیرم. اگر دستتان را بدهید بیدارتان کنم.
صورت کَریه و زشتی که کافرین پیدا میکردند
«فَلَمَّا رَأَوْهُ زُلْفَهً سِیئَتْ وُجُوهُ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ قِیلَ هَذَا الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تَدَّعُونَ»؛ وقتی که اینها دیدند، حالا از باب اینکه مُحقّق الوُقوع است، «فَلَمَّا رَأَوْهُ» وقتی دیدند. یا نه، نسبت به وَعیدهایی که داشتند و عَلائم و اَمارات حَصْب و خَسْف و مَسْخ و اینجور چیزها بود، «فَلَمَّا رَأَوْهُ زُلْفَهً» وقتی که نزدیک دیدند، «سِیئَتْ وُجُوهُ الَّذِینَ کَفَرُوا»؛ اینها صورتی پیدا کردند که «سِیئَتْ»، بد بود. سَیّی شدند، بد شدند. آنهایی که کافر بودند صورتشان کَریه شد. «وَ قِیلَ هَذَا الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تَدَّعُونَ»؛ این همان چیزی بود که «تَدَّعُونَ» شما میخواستید، مانند «سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ» اِستعجال میکردید؛ حالا دامانتان را گرفت. یا «تَدَّعُونَ» یعنی میخواستید، اِنکار میکردید و به عُنوان دعوا مَطرح میکردید. هر دو وَجه را میتوان در نظر گرفت. در روایت دارد: «فَلَمَّا رَأَوْهُ زُلْفَهً سِیئَتْ وُجُوهُ الَّذِینَ کَفَرُوا» در مورد حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. اینها فَضائل حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را که میدیدند، مُعجزات حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را که میدیدند، امتیازات حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را که میدیدند، صورتشان از کَثرت ناراحتی سیاه و کَریه میشد. یا در روز قیامت وقتی مقام حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را میبینند که لِواء حَمد بر دست مُبارکش هست، «سِیئَتْ وُجُوهُ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ قِیلَ هَذَا الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تَدَّعُونَ».
صلواتی مَرحمت بفرمایید.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۲] سوره مبارکه ملک، آیات ۲۲ الی ۳۰٫
[۳] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت شریف جامعه کبیره.
«…سَعَدَ مَنْ والاکُمْ، وَ هَلَکَ مَنْ عاداکُمْ، وَ خابَ مَنْ جَحَدَکُمْ، وَ ضَلَّ مَنْ فارَقَکُمْ، وَ فازَ مَنْ تَمَسَّکَ بِکُمْ، و أَمِنَ مَنْ لَجَأَ إِلَیْکُمْ، وَ سَلِمَ مَنْ صَدَّقَکُمْ، وَ هُدِیَ مَنِ اعْتَصَمَ بِکُمْ، مَنِ اتَّبَعَکُمْ فَالْجَنَّهُ مَأْواهُ، وَ مَنْ خالَفَکُمْ فَالنَّارُ مَثْواهُ، وَ مَنْ جَحَدَکُمْ کافِرٌ، وَ مَنْ حارَبَکُمْ مُشْرِکٌ، وَ مَنْ رَدَّ عَلَیْکُمْ فِی أَسْفَلِ دَرَکٍ مِنَ الْجَحِیمِ؛ أَشْهَدُ أَنَّ هٰذَا سابِقٌ لَکُمْ فِیما مَضىٰ، وَ جارٍ لَکُمْ فِیما بَقِیَ، وَ أَنَّ أَرْواحَکُمْ وَ نُورَکُمْ وَ طِینَتَکُمْ واحِدَهٌ، طابَتْ وَ طَهُرَتْ بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ، خَلَقَکُمُ اللّٰهُ أَنْواراً فَجَعَلَکُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِینَ حَتّىٰ مَنَّ عَلَیْنا بِکُمْ فَجَعَلَکُمْ فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللّٰهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ، وَ جَعَلَ صَلاتَنا عَلَیْکُمْ، وَ مَا خَصَّنا بِهِ مِنْ وِلایَتِکُمْ، طِیباً لِخَلْقِنا، وَ طَهارَهً لِأَنْفُسِنا، وَ تَزْکِیَهً لَنا، وَ کَفَّارَهً لِذُنُوبِنا، فَکُنَّا عِنْدَهُ مُسَلِّمِینَ بِفَضْلِکُمْ، وَ مَعْرُوفِینَ بِتَصْدِیقِنا إِیَّاکُمْ؛ فَبَلَغَ اللّٰهُ بِکُمْ أَشْرَفَ مَحَلِّ الْمُکَرَّمِینَ، وَ أَعْلَىٰ مَنازِلِ المُقَرَّبِینَ، وَ أَرْفَعَ دَرَجاتِ الْمُرْسَلِینَ، حَیْثُ لَایَلْحَقُهُ لاحِقٌ، وَ لَا یَفُوقُهُ فائِقٌ، وَ لَا یَسْبِقُهُ سابِقٌ، وَ لَا یَطْمَعُ فِی إِدْرَاکِهِ طامِعٌ، حَتَّىٰ لَایَبْقَىٰ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ، وَ لَا نَبِیٌّ مُرْسَلٌ، وَ لَا صِدِّیقٌ، وَ لَا شَهِیدٌ، وَ لَا عالِمٌ، و َلَا جاهِلٌ، وَ لَا دَنِیٌّ، وَ لَا فاضِلٌ، وَ لَا مُؤْمِنٌ صالِحٌ، وَ لَا فاجِرٌ طالِحٌ، وَ لَا جَبَّارٌ عَنِیدٌ، وَ لَا شَیْطانٌ مَرِیدٌ، وَ لَا خَلْقٌ فِیما بَیْنَ ذٰلِکَ شَهِیدٌ…».
[۴] سوره مبارکه شوری، آیه ۲۳٫
«ذَٰلِکَ الَّذِی یُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ ۗ قُلْ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبَىٰ ۗ وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَهً نَزِدْ لَهُ فِیهَا حُسْنًا ۚ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکُورٌ».
[۵] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت شریف جامعه کبیره.
«إِلّا عَرَّفَهُمْ جَلالَهَ أَمْرِکُمْ، وَ عِظَمَ خَطَرِکُمْ، وَ کِبَرَ شَأْنِکُمْ، وَ تَمامَ نُورِکُمْ، وَ صِدْقَ مَقاعِدِکُمْ، وَ ثَباتَ مَقامِکُمْ، وَ شَرَفَ مَحَلِّکُمْ وَ مَنْزِلَتِکُمْ عِنْدَهُ، وَ کرامَتَکُمْ عَلَیْهِ، وَ خاصَّتَکُمْ لَدَیْهِ، وَ قُرْبَ مَنْزِلَتِکُمْ مِنْهُ، بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی وَ أَهْلِی وَ مالِی وَ أُسْرَتِی، أُشْهِدُ اللّٰهَ وَ أُشْهِدُکُمْ أَنِّی مُؤْمِنٌ بِکُمْ وَ بِما آمَنْتُمْ بِهِ، کافِرٌ بِعَدُوِّکُمْ وَ بِما کَفَرْتُمْ بِهِ، مُسْتَبْصِرٌ بِشَأْنِکُمْ وَ بِضَلالَهِ مَنْ خالَفَکُمْ، مُوالٍ لَکُمْ وَ لِأَوْلِیائِکُمْ، مُبْغِضٌ لِأَعْدائِکُمْ وَ مُعادٍ لَهُمْ، سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ، وَ حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ، مُحَقِّقٌ لِما حَقَّقْتُمْ، مُبْطِلٌ لِمَا أَبْطَلْتُمْ، مُطِیعٌ لَکُمْ، عارِفٌ بِحَقِّکُمْ؛ مُقِرٌّ بِفَضْلِکُمْ، مُحْتَمِلٌ لِعِلْمِکُمْ، مُحْتَجِبٌ بِذِمَّتِکُمْ، مُعْتَرِفٌ بِکُمْ، مُؤْمِنٌ بِإِیابِکُمْ، مُصَدِّقٌ بِرَجْعَتِکُمْ، مُنْتَظِرٌ لِأَمْرِکُمْ، مُرْتَقِبٌ لِدَوْلَتِکُمْ، آخِذٌ بِقَوْلِکُمْ، عامِلٌ بِأَمْرِکُمْ، مُسْتَجِیرٌ بِکُمْ، زائِرٌ لَکُمْ، لائِذٌ عائِذٌ بِقُبُورِکُمْ، مُسْتَشْفِعٌ إِلَى اللّٰهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِکُمْ، وَ مُتَقَرِّبٌ بِکُمْ إِلَیْهِ، وَ مُقَدِّمُکُمْ أَمامَ طَلِبَتِی وَ حَوَائِجِی وَ إِرادَتِی فِی کُلِّ أَحْوالِی وَ أُمُورِی، مُؤْمِنٌ بِسِرِّکُمْ وَ عَلانِیَتِکُمْ، وَ شاهِدِکُمْ وَ غائِبِکُمْ، وَ أَوَّلِکُمْ وَ آخِرِکُمْ، وَ مُفَوِّضٌ فِی ذٰلِکَ کُلِّهِ إِلَیْکُمْ، وَ مُسَلِّمٌ فِیهِ مَعَکُمْ…».
[۶] سوره مبارکه بلد، آیه ۱۱٫
[۷] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای شریف کمیل.
«…اللّٰهُمَّ لَاأَجِدُ لِذُنُوبِى غَافِراً، وَ لَا لِقَبائِحِى سَاتِراً، وَ لَا لِشَىْءٍ مِنْ عَمَلِىَ الْقَبِیحِ بِالْحَسَنِ مُبَدِّلاً غَیْرَکَ، لَاإِلٰهَ إِلّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ وَ بِحَمْدِکَ، ظَلَمْتُ نَفْسِى، وَ تَجَرَّأْتُ بِجَهْلِى، وَ سَکَنْتُ إِلَىٰ قَدِیمِ ذِکْرِکَ لِى وَ مَنِّکَ عَلَىَّ. اللّٰهُمَّ مَوْلَاىَ کَمْ مِنْ قَبِیحٍ سَتَرْتَهُ، وَ کَمْ مِنْ فَادِحٍ مِنَ الْبَلَاءِ أَقَلْتَهُ ، وَ کَمْ مِنْ عِثَارٍ وَقَیْتَهُ، وَ کَمْ مِنْ مَکْرُوهٍ دَفَعْتَهُ، وَ کَمْ مِنْ ثَنَاءٍ جَمِیلٍ لَسْتُ أَهْلاً لَهُ نَشَرْتَهُ؛ اللّٰهُمَّ عَظُمَ بَلَائِى، وَ أَفْرَطَ بِى سُوءُ حالِى، وَ قَصُرَتْ بِى أَعْمالِى، وَ قَعَدَتْ بِى أَغْلالِى، وَ حَبَسَنِى عَنْ نَفْعِى بُعْدُ أَمَلِى، وَ خَدَعَتْنِى الدُّنْیا بِغُرُورِها، وَ نَفْسِى بِجِنایَتِها وَ مِطالِى، یَا سَیِّدِى فَأَسْأَلُکَ بِعِزَّتِکَ أَنْ لَایَحْجُبَ عَنْکَ دُعائِى سُوءُ عَمَلِى وَ فِعالِى، وَ لَا تَفْضَحْنِى بِخَفِیِّ مَا اطَّلَعْتَ عَلَیْهِ مِنْ سِرِّى، وَ لَا تُعاجِلْنِى بِالْعُقُوبَهِ عَلىٰ مَا عَمِلْتُهُ فِى خَلَواتِى مِنْ سُوءِ فِعْلِى وَ إِساءَتِى، وَ دَوامِ تَفْرِیطِى وَ جَهالَتِى، وَ کَثْرَهِ شَهَواتِى وَ غَفْلَتِى؛ وَ کُنِ اللّٰهُمَّ بِعِزَّتِکَ لِى فِى کُلِّ الْأَحْوالِ رَؤُوفاً، وَ عَلَىَّ فِى جَمِیعِ الْأُمُورِ عَطُوفاً، إِلٰهِى وَ رَبِّى مَنْ لِى غَیْرُکَ، أَسْأَلُهُ کَشْفَ ضُرِّى، وَ النَّظَرَ فِى أَمْرِى…».
[۸] شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید: ۲۰/۲۸۷/۲۷۹٫
«الإمام علیّ علیه السلام ـ فی الحِکَمِ المَنسوبَهِ إلَیهِ ـ: الکَلَمَهُ إذا خَرَجَت مِنَ القَلبِ وَقَعَت فی القَلبِ ، وَإذا خَرَجَت مِنَ اللِسانِ لَم تُجاوِزِ الآذانَ».
[۹] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۵۵، صفحه ۳۹٫
[۱۰] سوره مبارکه ص، آیه ۷۲٫
«فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ».
[۱۱] سوره مبارکه مؤمنون، آیه ۱۴٫
«ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَهَ عَلَقَهً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَهَ مُضْغَهً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَهَ عِظَامًا فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ ۚ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ».
[۱۲] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۷۹٫
«وَ لَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ ۖ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا یَفْقَهُونَ بِهَا وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لَا یُبْصِرُونَ بِهَا وَ لَهُمْ آذَانٌ لَا یَسْمَعُونَ بِهَا ۚ أُولَٰئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ ۚ أُولَٰئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ».
[۱۳] مولانا، مثنوی معنوی، دفتر سوم، بخش ۱۸۷.
[۱۴] سوره مبارکه الرحمن، آیه ۱۳٫
[۱۵] سوره مبارکه سبأ، آیه ۱۳٫
«یَعْمَلُونَ لَهُ مَا یَشَاءُ مِنْ مَحَارِیبَ وَ تَمَاثِیلَ وَ جِفَانٍ کَالْجَوَابِ وَ قُدُورٍ رَاسِیَاتٍ ۚ اعْمَلُوا آلَ دَاوُودَ شُکْرًا ۚ وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبَادِیَ الشَّکُورُ».
[۱۶] صحیح البخاریّ : ۴ / ۱۸۳۰ / ۴۵۵۷ ، صحیح مسلم : ۴ / ۲۱۷۲ / ۲۸۲۰ ، وراجع صحیح البخاریّ : ۱/۳۸۰/۱۰۷۸ ، و : ۵/۲۳۷۵/۶۱۰۶ ، و : ۴ / ۱۸۳۰ / ۴۵۵۶ ، صحیح مسلم : ۴ / ۲۱۷۱ / ۲۸۱۹ ، سنن الترمذیّ : ۲ / ۲۶۸ / ۴۱۲ ، سنن ابن ماجه : ۱ / ۴۵۶ / ۱۴۱۹ ، سنن النسائیّ : ۳ / ۲۱۹، مسند ابن حنبل : ۶ / ۳۴۸ / ۱۸۲۶۶ ، الزهد لابن المبارک : ۳۵ / ۱۰۷ ، عیون الأخبار لابن قتیبه : ۲ / ۲۹۸ ، السنن الکبرى : ۳ / ۲۴ / ۴۷۳۱ کلّها عن المغیره ، تاریخ بغداد : ۴/۳۳۱ عن أنس ، و : ۷ / ۲۶۵ عن أبی جحیفه ، فتح الأبواب : ۱۷۰ عن الزهریّ عن علیّبن الحسین علیهماالسلام.
«عائِشَهُ: إنَّ نَبِیَّ اللّه ِ صلی الله علیه و آله کانَ یَقومُ مِنَ اللَّیلِ حَتّى تَتَفَطَّرَ قَدَماهُ، فَقُلتُ: لِمَ تَصنَعُ هذا یا رَسولَ اللّهِ وقَد غَفَرَ اللّه ُ لَکَ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنبِکَ وما تَأَخَّرَ؟ قالَ: أفَلا اُحِبُّ أن أکونَ عَبدًا شَکورًا؟!»
[۱۷] همان.
[۱۸] سوره مبارکه طه، آیات ۱ و ۲٫
[۱۹] صحیح البخاریّ : ۴ / ۱۸۳۰ / ۴۵۵۷ ، صحیح مسلم : ۴ / ۲۱۷۲ / ۲۸۲۰ ، وراجع صحیح البخاریّ : ۱/۳۸۰/۱۰۷۸ ، و : ۵/۲۳۷۵/۶۱۰۶ ، و : ۴ / ۱۸۳۰ / ۴۵۵۶ ، صحیح مسلم : ۴ / ۲۱۷۱ / ۲۸۱۹ ، سنن الترمذیّ : ۲ / ۲۶۸ / ۴۱۲ ، سنن ابن ماجه : ۱ / ۴۵۶ / ۱۴۱۹ ، سنن النسائیّ : ۳ / ۲۱۹، مسند ابن حنبل : ۶ / ۳۴۸ / ۱۸۲۶۶ ، الزهد لابن المبارک : ۳۵ / ۱۰۷ ، عیون الأخبار لابن قتیبه : ۲ / ۲۹۸ ، السنن الکبرى : ۳ / ۲۴ / ۴۷۳۱ کلّها عن المغیره ، تاریخ بغداد : ۴/۳۳۱ عن أنس ، و : ۷ / ۲۶۵ عن أبی جحیفه ، فتح الأبواب : ۱۷۰ عن الزهریّ عن علیّبن الحسین علیهماالسلام.
[۲۰] سوره مبارکه صافات، آیه ۷٫
[۲۱] کبریت احمر، ص ۳۷۶ (به نقل از الطراز المُذهّب)؛ عنوان الکلام، ص ۵۷٫
«اللّهمّ تقبّل منّا هذا قلیل القربان».
[۲۲] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۴۶٫
«وَ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ فَمَا وَهَنُوا لِمَا أَصَابَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ مَا ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَکَانُوا ۗ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرِینَ».
[۲۳] سوره مبارکه طه، آیه ۵۵٫
[۲۴] سوره مبارکه معارج، آیه ۱٫
[۲۵] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۵۵٫
«اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ ۚ لَا تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَ لَا نَوْمٌ ۚ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الْأَرْضِ ۗ مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ ۚ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ مَا خَلْفَهُمْ ۖ وَ لَا یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ ۚ وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ ۖ وَ لَا یَئُودُهُ حِفْظُهُمَا ۚ وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ».
پاسخ دهید