حضرت استاد صدیقی روز شنبه از ساعت ۱۶:۳۰ الی ۱۸:۰۰ به تفسیر قرآن با موضوع «اخلاق در قرآن» در مسجد امام رضا علیه السلام حوزه علمیه امام خمینی(ره) پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
- کسی که به رُبوبیّت الهی کُفر بوَرزد، عاقبت در جَهنّم جای خواهد گرفت
- فریاد جَهنّم از دیدن دشمنانِ خدا بلند خواهد شد
- جَهنّم از شدّت غیظ به مرحلهی انفجار خواهد رسید
- سؤال مأمورین جَهنّم از عذاب شوَندگان
- تَکذیب اهل عَذاب نسبت به مُنذرینِ الهی
- مُتّهمکردن پیامبران الهی (سلام الله علیهم اجمعین) توسط اهل عَذاب
- مَراتب سَمع و عقل در هدایت بَشر
- اعتراف اهل جَهنّم به گُناهان خود
- پاسخ حضرت استاد به بیانات دوستان
- دعای پایان جلسه
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إلی یوم الدّین».
کسی که به رُبوبیّت الهی کُفر بوَرزد، عاقبت در جَهنّم جای خواهد گرفت
«وَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ عَذَابُ جَهَنَّمَ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ * إِذَا أُلْقُوا فِیهَا سَمِعُوا لَهَا شَهِیقًا وَ هِیَ تَفُورُ * تَکَادُ تَمَیَّزُ مِنَ الْغَیْظِ کُلَّمَا أُلْقِیَ فِیهَا فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُهَا أَلَمْ یَأْتِکُمْ نَذِیرٌ * قَالُوا بَلَى قَدْ جَاءَنَا نَذِیرٌ فَکَذَّبْنَا وَ قُلْنَا مَا نَزَّلَ اللَّهُ مِنْ شَیْءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا فِی ضَلَالٍ کَبِیرٍ * وَ قَالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا کُنَّا فِی أَصْحَابِ السَّعِیرِ[۲]»؛ در این آیات مُبارکات پروردگار عظیم بعد از آنکه عذاب شیاطین را که بَنای اِستراق سَمع دارند و قَصد نُفوذ به اَسرار عالَم را دارند، فرمود: از آثار و ثَمرات ستارگان آسمان یکی این است که زینت هستند، دوّم نور و چراغ هستند و سوّم اینکه اینها رُجوم شیاطین هستند. اما برای شیاطین تنها این رَجم نهایت عذابشان نیست؛ بلکه بالاتر از آن است؛ «وَ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابَ السَّعِیرِ[۳]»؛ مَعلوم میشود که وَضع شیاطین به گونهای است که خداوند متعال در دنیا و آخرت اینها را گرفتار میکند. هم در دنیا مَرجوم هستند و هم در آخرت گرفتار آتشی هستند که شُعلهوَر است. «وَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ»؛ اختصاص به شیاطینِ جِنّ ندارد؛ بلکه هرکسی به رَبّ خود کافر باشد، این آیات مَجلای رُبوبیّت پروردگار متعال بود. کسی که تَدبیر الهی را، نظام مُحیّرالعُقول عالَم را با دعوتِ خودِ خداوند متعال که بیایید دقّت کنید، اگر زیرِ بار این نظام حَکیمانه و مُتقن و مُنظّم نرود و به رُبوبیّت خداوند متعال کُفر بوَرزد، مَعلوم است که نتیجهای جُز گرفتاری به عَذاب جَهنّم که مسیر بَدی هم هست، نخواهد بود.
فریاد جَهنّم از دیدن دشمنانِ خدا بلند خواهد شد
«إِذَا أُلْقُوا فِیهَا»؛ لذا نَحوهی گرفتاری اینها در جَهنّم ببینید چهقَدر دَردناک است، چهقَدر وحشتناک است، چهقَدر باید بیدارگَر باشد، هُشداردهنده باشد. کسی که نخواهد خودش را با رُبوبیّت الهی تَطبیق بدهد و کُفر به رُبوبیّت خداوند متعال داشته باشد، عَذاب دارد. این «وَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا» اینها اختصاص به یک عَذاب جَهنّم دارند که «بِئْسَ الْمَصِیرُ» است؛ ولی چه نوع جَهنّمی است؟ «إِذَا أُلْقُوا فِیهَا سَمِعُوا لَهَا شَهِیقًا وَ هِیَ تَفُورُ»؛ جَهنّم با آمدن اینها و با القاء اینها صیحه میکِشد، فریاد جَهنّم بلند میشود، در حالی که غَلیان دارد. هم میجوشد و هم شَهقه دارد، شیهق دارد. قبلاً هم فیالجُمله صحبت شد که جَهنّم در آنجا عاقل است، دَرّاک است، عکسالعمل دارد، با دشمنانِ خداوند متعال بنَحوی دشمن است که تا آنها را میبیند، فریادش بلند میشود و از روی غَضب صیحه و فریادی دارد.
جَهنّم از شدّت غیظ به مرحلهی انفجار خواهد رسید
«تَکَادُ تَمَیَّزُ مِنَ الْغَیْظِ»؛ این غَضب و این ناراحتی جَهنّم در حَدّی است که گویا میخواهد از غیظِ خود پاره پاره بشود. یعنی انفجار دارد. در حال نابودی قرار دارد. اجمالاً این یک تصویر است. پروردگار متعال کُلّی نفرمود که اینها در جَهنّم گرفتار میشوند؛ بلکه برای شُکر کسانی که کافر نیستند و تَنبیه کسانی که راهِ درست را نمیروند، خداوند متعال نَحوهی برخورد جَهنّم با جَهنّمیها را به تصویر کشیده است. مُجسّم میکند که جَهنّم هم آنچنان از اینها ناراحت است که هم فریادش بلند میشود و هم حالت انفجار برایش پیش میآید. «کُلَّمَا أُلْقِیَ فِیهَا فَوْجٌ»؛ هرگاه که فوجی در جَهنّم اِلقاء بشود، فوج جمعِ در حال سَریان و سِیر را میگویند. میگویند فوج فوج وارد شدند. یک نفر فوج نیست، جمع مُتوقّف هم فوج نیست؛ فوج جمعی است که یکی بعد از دیگری وارد میشوند. گروهی که تَعاقُب دارد و به دنبال هم حرکت میکنند، اینها را فوج فوج میگویند. «کُلَّمَا أُلْقِیَ فِیهَا فَوْجٌ»؛ مَعلوم میشود که در جَهنّم هم اینها یکی بعد از دیگری هستند. حالا یا خودِ این فاصلهی بُردن در جَهنّم خودش یک نوع عذاب است، یا اینگونه نیست و حاکی از این است که در این عالَم چون مُستکبرین مُستضعفین را به دنبال خودشان میکِشانند، بدعتگذارها پیروان خودشان را به دنبال خودشان عُبور میدهند، در آنجا هم تَجسُّم همین است. اینهایی که پیشگام در کُفر، در ظُلم و در بدعتها بودند، اینها فوجِ اوّل هستند. بعد همینجور نَسل به نَسل افراد که با اِلقائات اینها و با تَحریفات اینها به انحراف کشیده شدند، آنها هم به دنبال اینها هستند. یعنی همین چیزی که در این عالَم یک گروه در اَفروختن آتش اِنحراف، آتش ظُلم و آتش بدعت خطشکن بوده است، در آنجا هم اینها جلو هستند و آنهایی که به دنبال اینها پیروی کردند و بعد نَسلهای بعدی هم از اینها پیروی کردند، اینها همینجور گروه گروه به دنبال هم در این مُحیط انداخته میشوند و مُواجه با عَصبانیّت و خشم انفجارآمیز جَهنّم میشوند. هر فوجی که انداخته میشود، یک نوع تَحقیر است. اینها کسانی نیستند که به آنها بگویند بُرو؛ اصلاً آنها را میاندازند. «أُلْقِیَ فِیهَا فَوْجٌ»؛ هم خودِ اِلقاء تَحقیر است، هم فاعل آن را نَقل نکرده است. اینکه چه کسی میاندازد، اینها خیلی پَستتر از آن هستند که مَعلوم بشود چه کسانی دارند اینها را در آنجا میاندازند. این تَحقیر مُضاعف است. «أُلْقِیَ فِیهَا فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُهَا»؛ یک تودههایی که در یکجا ذخیره میشود، آن ظرف مَخزن است و این چیزی که در اینجا هست، این خَزینه حاوی آن اُموری است که در آن قرار گرفته است. «سَأَلَهُمْ خَزَنَتُهَا»؛ جَهنّم یک ظرف و مَخزنی است که جَهنّمیها در آن انداخته میشوند. مانند ظرف آبِ جوشی که در آن چیزی انداخته میشود، اینها هم همینجور هستند.
سؤال مأمورین جَهنّم از عذاب شوَندگان
«أُلْقِیَ فِیهَا فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُهَا»؛ خَزَنهی جَهنّم، آنهایی که این مَخزن را اداره میکنند، نگهبانان آنجا و ادارهکنندگان آنجا که خازن هستند، اینها سؤال میکنند: «أَلَمْ یَأْتِکُمْ نَذِیرٌ»؛ مَگر شما هُشداردهنده نداشتید؟ مُطّلع نبودید چه چنین چیزی در پیش است؟ مَگر آدرس به شما ندادند؟ مَگر به شما هُشدار ندادند؟ مَگر زنگ خطر را به صدا درنیاوردند؟ مَگر به شما نگفتند که عَواقب کُفر، نِفاق، ظُلم و سَیّئات چنین چیزی است؟ «أَلَمْ یَأْتِکُمْ نَذِیرٌ»؛ خودِ این «أَلَمْ یَأْتِکُمْ نَذِیرٌ» هم یک نوع شِماتت است، یک نوع توبیخ است. یک کسی گرفتار شده است و یکوقت کسی دیگر برای اینکه او خجالت نکِشد سرش را میگیرد و از کنارش عُبور میکند و یک نوع دلداری به او میدهد؛ اما یکوقت میگویند: مَگر به تو نگفتم؟ این مَگر به تو نگفتم خودش یک لَگدی است که بر روی آن لَگدها زده میشود و این نهایتِ عذاب روحی را خواهد داشت. خَزَنهی جَهنّم به شَرارههای نالهکُنان جَهنّم اِکتفا نمیکنند. به آن غیظ انفجارآمیزِ جَهنّم اِکتفا نمیکنند؛ بلکه آنها هم یک تَنهای میزنند و میگویند: «أَلَمْ یَأْتِکُمْ نَذِیرٌ».
تَکذیب اهل عَذاب نسبت به مُنذرینِ الهی
در پاسخ این بدبختهای تَحقیرشدهی در کورهی آتشِ عَصبانی در حال فَوران و انفجار میگویند: «قَالُوا بَلَى»؛ هیچ راهی جُز اعتراف به بدبختی خودشان ندارند که خودم کردم. این خودش یک چیزی است! «قَالُوا بَلَى»؛ میگویند: چرا؛ «قَدْ جَاءَنَا نَذِیرٌ»؛ بیدار باش، هُشدار باش به ما داده شد، نَذیرهایی سُراغمان آمدند. باز در این عبارت «قَدْ جَاءَنَا» یک لطافتی وجود دارد که حالا برای شما چه بَهانهای هست؟ یکوقت میگفتند که شما بروید، خُب حالِ آن را نداشتید یا مانعی پیش میآمد و نرفتید؛ ولی وقتی طَبیب آمد و خطرات این کار را به شما گفت و گفت که اگر این غذا را بخورید، اگر این هوا را اِستنشاق بکنید کَبدتان از بین میرود، ریهی شما فاسد میشود، این «قَدْ جَاءَنَا نَذِیرٌ»؛ ما که اهل آن نبودیم تا به طَبیب مُراجعه کنیم، به دلسوز و هُشدار دهنده مُراجعه کنیم؛ اما آنها به سُراغ ما آمدند. «قَدْ جَاءَنَا نَذِیرٌ»؛ نَذیر به ما مُراجعه کرد. «لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ[۴]»؛ چرا؟ زیرا اینها مُضایقه نکردند، اینها دَریغی نداشتند، اینها به ما آدرس دادند، اینها به ما هُشدار دادند. «فَکَذَّبْنَا»؛ اما نتیجهی انذار اینها، هُشدار اینها و دلسوزی اینها لِجاجت ما بود. در سورهی مبارکهی نوح دارد بر اینکه هرچه اِنذار حضرت نوح (علیه السلام) بر اینها بیشتر میشد، اینها اَثر را «وَ اسْتَکْبَرُوا اسْتِکْبَارًا[۵]»؛ یا دستشان را به گوششان میگذاشتند و بر لِجاجتشان افزوده میشد. اینها میگویند: ما چنین حالتی داشتیم. این افرادِ بَلدچی و طبیبهای روشن آمدند و خطرات ناپَرهیزی از کُفر و نِفاق و ظُلم و اَعمال سَیّئه را به ما گوشزَد کردند؛ اما نتیجهی آن گوشزَدها تَکذیبِ ما بود. قرآن کریم در سورهی مبارکهی واقعه هم میفرماید: «وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَکُمْ أَنَّکُمْ تُکَذِّبُونَ[۶]»؛ روزیِ شما از قرآنی که مَکون است، کَریم است، سُفرهی کَرَم است، رِزق و روزی اینها این است که تَکذیب کردند. در اینجا هم حرف «فاء»، فاءِ نتیجه و تَفریع است. میفرماید: اینها میگویند بله آمدند، اما نتیجهی آمدنشان برای ما تَکذیب ما بود. «وَ قُلْنَا مَا نَزَّلَ اللَّهُ مِنْ شَیْءٍ»؛ تَکذیب کردیم و مُقابله کردیم و گفتیم که خداوند متعال هیچچیز، نه پیامتان، نه خودتان و نه کتابتان را خداوند نازل نکرده است. هیچچیزی از جانبِ خداوند متعال نیامده است.
مُتّهمکردن پیامبران الهی (سلام الله علیهم اجمعین) توسط اهل عَذاب
«مَا نَزَّلَ اللَّهُ مِنْ شَیْءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا فِی ضَلَالٍ کَبِیرٍ»؛ ظاهر این «إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا فِی ضَلَالٍ کَبِیرٍ» این است که اینها دارند زندگی قبلیشان را حکایت میکنند و میگویند: پیامبران (سلام الله علیهم اجمعین)، اوصیای پیامبران (علیهم السلام)، عالِمان آمدند و به ما تَذکّر دادند؛ ولی نتیجهای که عاید ما شد یکی تَکذیب ما بود، یکی تَصریح بر اِنکار و نَفی آنچه که از جانب خداوند متعال نازل شده است و بدتر از اینها این است که اینها را مُتّهم کردیم. پیامبران (سلام الله علیهم اجمعین) و اوصیای پیامبران (علیهم السلام) و ناصحین را گفتیم: «إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا فِی ضَلَالٍ کَبِیرٍ». یک احتمال هم هست که این خَزَنهی جَهنّم در کنار آن برخوردهای تَحقیرآمیز و نیشهای جانگَزایی که در گُفتار به اینها وارد میکنند، یکی هم این است که به اینها میگویند: «إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا فِی ضَلَالٍ کَبِیرٍ». ولی آن وَجه اوّل با سیاق آیه سازگارتر است.
مَراتب سَمع و عقل در هدایت بَشر
«وَ قَالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا کُنَّا فِی أَصْحَابِ السَّعِیرِ»؛ و اینها میگویند که تازه در آنجا مُتوجّه شدند که از کُجا آسیب دیدند، از کُجا سُقوط کردند، پَرتگاهشان چه بوده است. به دو اَمر مُتوجّه میشوند که هدایت یا از اُمور مَنقول است و یا مَعقول است و اَکثر مردم از طَریق سَمع هدایت میشوند. لذا «نَسْمَعُ» را پیش انداخته است که قرآن کریم مَنقول است، روایات مَنقول است، فرمایشات انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) و صُلحا نَقل است، نَقلِ فَرمان خداست، دستورات خداست و یا نَقل پیامهای سُفرای الهی است. بالاخره با سَمع سر و کار دارد. «قَالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ»؛ اگر ما به مسیر نَقل که دستوراتِ خداوند متعال و حِکَم الهی و هُشدارهای الهی را برای ما نَقل کردند، اگر گوش شنوا داشتیم و تَرتیب اَثر میدادیم؛ این «نَسْمَعُ» نه اینکه نشنیدند، بلکه ناشنیده گرفتند. اَثری را که شنیدن دارد، این است که آدم را راه میاندازد. به آدم آدرس را نشان بدهند، آدم با این آدرس حرکت نکند و مسیرِ خلاف را برود؛ کأنّه این آدرس را نگرفته است، نشنیده است. «قَالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ»؛ اگر آنچه پیامبران (سلام الله علیهم اجمعین) گفتند ما توجّه میکردیم، تَرتیب اَثر میدادیم، «أَوْ نَعْقِلُ» یا خودمان اهل تَعقُّل بودیم، فِطرتمان را، خواستهای فِطریمان را اَرزیابی میکردیم، نظامِ دَقیق عالَم را میدیدیم، عِبرتهایی که در عالَم هست را مورد توجّه قرار میدادیم، تَعقُّل برای ما کارساز میشد، ما هم هدایت میشدیم؛ ولی نه به مَنقول توجّه کردیم و نه به مَعقول. به تَعبیری خداوند متعال انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) را با کتاب و حکمت همراه فرستاده است. کتاب همان مَنقول است، حکمت «یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ[۷]» است. انبیاء (علیهم السلام) هم چشمههای عقل را یکی بعد از دیگری بیان کردند و اِجمالاً انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) دلیل عَقل هستند. اگر آنها نبودند، عقل هم شُکوفا نمیشد. بنابراین حضرات سُفرای الهی در دو جبهه بَشر را به مُبارزهی با جَهل و چیزهایی که خلاف سعادتشان هست، هدایت کردند: یک بُعد کتاب بود، فَرائض الهی بود که از خداوند آوردند، رَهاوردشان بود و به اینها رساندند؛ بُعد دوّم «أَوَلَمْ یَتَفَکَّرُوا[۸]»، آیا فکر نمیکنند؟ «لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ[۹]» ، «أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا[۱۰]»؛ اینها آمدند راهِ تَعقُّل را یاد دادند و عقلها را به کار گرفتند و به حکمت دعوت کردند. میگویند: ما نه کتابش توجّه کردیم، به نه حکمتش توجّه کردیم یا به مَنقول و نه خودمان از درون جوشیدیم. هیچکدام از اینها نبود. این یکی از برجستهترین تَعلیمات اسلامی تکیهی به عقل است. هم آیاتی که در قرآن کریم بَشر را مَذمّت میکند به جهت عَدم تَعقُّل، عَدم تَفکُّر، عَدم تَدبُّر؛ این خاصیّت انسان به فکرِ اوست. «الإنسانُ حِیوانٌ ناطِق» که میگوین یا مُتألّه است و تألُّهش با حکمت است، با عقل است. لذا هم در آیات قرآن کریم به وُفور بَشر به عقل و حکمت توجّه داده شده است و هم در روایات مرحوم «کُلینی[۱۱]» (اعلی الله مقامه الشریف) اوّلین بابی را که در کتاب شریف «کافی» باز کرده است، کتابُ العَقل است. علم را بعد از عَقل آورده است. اگر عَقل اولویّت علم را برای بَشر مُشخّص نکند، آدم سُراغ عُلومی میرود که عُمر او تَلف میشود و نتیجهای هم عاید او نمیشود. این عقل است که میتواند سِحْر و مُعجزه را تَشخیص بدهد که کدام سِحْر است و کدام مُعجزه است. عقل است که خداوند را برای آدم به صورت اَمر مَقبول درمیآورد و وقتی انسان با عقلش پِی به خدا بُرد و ایمان به خدا آورد، آنگاه مسائل بعدی مُتفرّع بر قَبول خداوند و وَحدانیّت حقتعالی و رسالت انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) میشود. همهی اینها از مسیر عَقل است. هم توحید عَقلانی است، هم رسالت عَقلانی، هم امامت و هم ولایت. غالب شُئون بَشری که بخش وسیعی از اَبعاد وجودی بَشر هست، با عقل تأمین میشود. بخش کوچکی است که در مرحلهی اجرا با نَقل و برنامههای اجرایی همراه است. لذا مسألهی عقل در سرنوشت بَشر نَقش اوّل را دارد و انسانِ عاقل از مَنقول هم استفاده میکند. ولی از نظر رُتبه وقتی انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) تشریف میآورند، بَشر از اینها میشنود، بعد تَعقُّل میکند. لذا هدایت عامّهی مردم از طَریق گوش است، از طَریق سَمع است و خَواصّی از انسانها به کمک انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) به حکمت میرسند، چشمهی جوشان میشوند، صاحب نظر میشوند، صاحب فکر میشوند و برای دیگران هم سیرابکننده خواهند شد. لذا سَمع و عقل مُکمّل هم هستند. عاقل هم چون عقل را در کُلیّات بَحث میکند، راجع به شب اوّل قَبر، راجع یه سؤال نَکیر و مُنکر، راجع به پُل صراط، راجع به عَقبات؛ عقل هیچ قضاوتی ندارد. عقل راجع به خُصوصیّات بهشت و جَهنّم هیچ قضاوت و داوری ندارد. اینها همه از طَریق سَمع است. نَقل است که انسان را در جُزئیّات زندگی به کار میگیرد. هم سَمع عُمومیّت دارد و تَعقُّل برای خَواصّ است؛ از این جهت سَمع مُقدّم داشته شده است و هم اینکه وُسعت دایرهی سَمع در هدایت حتی برای ذَویالعُقول و اندیشمندان خیلی وسیعتر از تَعقُّل خودشان است؛ «وَ قَالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا کُنَّا فِی أَصْحَابِ السَّعِیرِ».
اعتراف اهل جَهنّم به گُناهان خود
«فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقًا لِأَصْحَابِ السَّعِیرِ[۱۲]»؛ این آیات خیلی پیوستگی روشنی دارند و خداوند متعال به حُرمت خودِ قرآن کریم حجابهای دل ما را برطرف کند و این آیات در دل ما هم اَثر بگذارد و نورانیّتی داشته باشد، تَحوُّلی در ما به وجود بیاورد. این میخواهد بگوید گویا در آنجا سؤال و جواب بازپُرس است. همینجور او را عذاب نمیکنند. تا اعترافی نباشد، تا دلیلی بر وُقوع جُرم نباشد، مُجازات و مَحکومیّت مَعقول نیست، مَنطقی نیست. اوّل از اینها سؤال و جواب میشود و خودشان اعتراف میکنند. میگویند: خداوند متعال نعمت سَمع را به ما داده بود، نعمت عقل و چراغ عقل در وجود ما به وَدیعت گذاشته شده بود، ولی نه از آدرسی که بَلدچیها در اختیار ما قرار دادند استفاده کردیم و نه از درون خودمان و حُجّت باطن استفاده کردیم. نه از حُجّت ظاهر که انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) حُجج الهی هستند استفاده کردیم، نه حّجت باطن که «إِنَّ لِلَّهِ عَلَى اَلنَّاسِ حُجَّتَیْنِ[۱۳]»؛ حُجّت ظاهر پیامبران (سلام الله علیهم اجمعین) هستند و حُجّت باطنی عقل است. ما هم از حُجّت باطنی نشنیدیم، هم از حُجّت باطنی استفاده نکردیم و از حُجّت ظاهری هم نشنیدیم. وقتی که اعتراف کردند، «فَسُحْقًا لِأَصْحَابِ السَّعِیرِ»؛ دیگر هَلاکت بر اصحاب سَعیر یعنی دیگر اینها مُصاحب شدند، دیگر جُدا نمیشوند. اینها با سَعیر مُصاحب شدند و با آنها باقی میمانند.
«نَعوُذ بِالله مِن شُرور اَنفُسِنا وَ مِن سَیّئات اَعمالنا و مِن فِتَنِ زَمانِنا».
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
پاسخ حضرت استاد به بیانات دوستان
ـ این آیهی کریمهی «لَا تَسْمَعُوا لِهَذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فِیهِ[۱۴]»، این قَرین همین آیات است میفرماید: «لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ». این حرفِ شما خیلی حرفِ به روزی بود. اصلاً فَضاسازی میکنند که شنیده نشود. حالا خودشان هم حاضر نیستند در این جَوّ بشنوند؛ لذا حرف حقّ گُم میشود، نباید به گوش کسی برسد. خیلی نکتهی به روز و تجربهی زمان است. خیلی خوب بود.
ـ البته یقیناً اینها تَلازُم دارند. سَمع انسان را به عَقل هدایت میکند و عقل هم هر اندازهای کامل باشد، در جُزئیّات وظایف و تَکالیف بَشری نظارتی ندارد. مثلاً نماز صُبح ۲ رکعت است و عقل نمیتواند این کارها را بکند؛ ولی عقل میگوید که از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بشنُو. عقل نُبوّت را اِثبات میکند، آنوقت نبی میآید و این جُزئیّات را میگوید. سَمع هم همینگونه است. او میآید و میگوید: حالا فکر کُن و ببین چگونه است. فکر میکند و میبیند درست است. ولی اینها تَلازُم دارند، مُنتها آدم هرکدام را بگیرد، با دیگری هم ارتباط دارد. خیلی خوب بود.
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
دعای پایان جلسه
خدایا! فرج آقایمان را در همین ایّام قرار بده.
خدایا! مَظلومین زیر بُمبها گرفتارِ جنوب لُبنان، شیعیان خالص و مَظلومین غَزّه را در همین آنات نجات قَطعی عنایت بفرما.
خدایا! این جَهنّمیهایی که آتش روشن کردند تا شیعه و اسلام را بسوزانند، خودشان را در این آتش نابود بگردان.
الها! پروردگارا! جبههی مُقاومت، یَمن، عراق، غَزّه و لُبنان را در یک اِنسجام گُسستناپذیر زیر پَرچم ولایت فقیه زمینهسازِ نَقشآفرینِ مُؤثّر ظُهورِ امام زمان (ارواحنا فداه) قرار بده.
خدایا! پَرچمدارِ ما، رهبر ما، تکیهگاه ما، عَمود دینِ و امنیّت و عزّت ما را تا ظُهور حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) با کفایت، با کرامت، با عافیت، با قدرت و عزّت مُستدام بفرما.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم آبرویمان را در سایهی آبروی قرآن کریم و اهلبیت (سلام الله علیهم اجمعین) در دنیا و آخرت صیانت بفرما.
خدایا! ما را زینِ دینمان قرار بده.
خدایا! ما را زینِ نظاممان قرار بده.
خدایا! ما را زینِ لباس و قرآنمان قرار بده.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم ما را شِین و سرافکندگی برای اولیائمان قرار مَده.
خدایا! عاقبت اَمرمان را خَتم به خیر بگردان.
خدایا! همهی بیماران، «آقای میلاد جعفری» فردا یک عَملی دارند و آمده بودند و التماس دعا داشتند، به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم عَملشان را بیبَلا قرار بده.
خدایا! نتیجهاش را عافیتِ با نشاط قرار بده.
خدایا! به ما عافیت دادی، از ما نَگیر.
خدایا! به ما ولایت دادی، از ما نَگیر.
خدایا! نعمتهای رَحیمیّهی خودت را از ما دَریغ مَفرما.
خدایا! جَمعمان را پَریشان نکُن.
خدایا! حَوائج این جمع و مُلتمسین و برادرانی که با ما عَهد دعا دارند و حَوائج خاصّه را برآورده بفرما.
خدایا! امام ما (رضوان الله تعالی علیه)، شهیدان ما، «شهید نصرالله» ما، «شهید رئیسی» ما، «شهید سلیمانی» ما و همهی شهدای کربلا، شهدای اُحُد، شهدای بَدر و شهدای تاریخِ توحید را از ما راضی بفرما.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۲] سوره مبارکه ملک، آیات ۶ الی ۱۰٫
[۳] سوره مبارکه ملک، آیه ۵٫
«وَ لَقَدْ زَیَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْیَا بِمَصَابِیحَ وَ جَعَلْنَاهَا رُجُومًا لِلشَّیَاطِینِ ۖ وَ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابَ السَّعِیرِ».
[۴] سوره مبارکه وبه، آیه ۱۲۸٫
«لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَحِیمٌ».
[۵] سوره مبارکه نوح، آیه ۷٫
«وَ إِنِّی کُلَّمَا دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصَابِعَهُمْ فِی آذَانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِیَابَهُمْ وَ أَصَرُّوا وَ اسْتَکْبَرُوا اسْتِکْبَارًا».
[۶] سوره مبارکه واقعه، آیه ۸۲٫
[۷] نهج البلاغه، بخشی از خطبه ۱٫
«و من خطبه له (علیه السلام) یذکر فیها ابتداء خلق السماء و الأرض و خلق آدم و فیها ذکر الحج و تحتوی على حمد الله و خلق العالم و خلق الملائکه و اختیار الأنبیاء و مبعث النبی و القرآن و الأحکام الشرعیه: حمدُ الله: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَا یَبْلُغُ مِدْحَتَهُ الْقَائِلُونَ وَ لَا یُحْصِی نَعْمَاءَهُ الْعَادُّونَ وَ لَا یُؤَدِّی حَقَّهُ الْمُجْتَهِدُونَ الَّذِی لَا یُدْرِکُهُ بُعْدُ الْهِمَمِ وَ لَا یَنَالُهُ غَوْصُ الْفِطَنِ الَّذِی لَیْسَ لِصِفَتِهِ حَدٌّ مَحْدُودٌ وَ لَا نَعْتٌ مَوْجُودٌ وَ لَا وَقْتٌ مَعْدُودٌ وَ لَا أَجَلٌ مَمْدُودٌ فَطَرَ الْخَلَائِقَ بِقُدْرَتِهِ وَ نَشَرَ الرِّیَاحَ بِرَحْمَتِهِ وَ وَتَّدَ بِالصُّخُورِ مَیَدَانَ أَرْضِهِ.
معرفهُ الله: أَوَّلُ الدِّینِ مَعْرِفَتُهُ وَ کَمَالُ مَعْرِفَتِهِ التَّصْدِیقُ بِهِ وَ کَمَالُ التَّصْدِیقِ بِهِ تَوْحِیدُهُ وَ کَمَالُ تَوْحِیدِهِ الْإِخْلَاصُ لَهُ وَ کَمَالُ الْإِخْلَاصِ لَهُ نَفْیُ الصِّفَاتِ عَنْهُ لِشَهَادَهِ کُلِّ صِفَهٍ أَنَّهَا غَیْرُ الْمَوْصُوفِ وَ شَهَادَهِ کُلِّ مَوْصُوفٍ أَنَّهُ غَیْرُ الصِّفَهِ فَمَنْ وَصَفَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ فَقَدْ قَرَنَهُ وَ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنَّاهُ وَ مَنْ ثَنَّاهُ فَقَدْ جَزَّأَهُ وَ مَنْ جَزَّأَهُ فَقَدْ جَهِلَهُ وَ مَنْ جَهِلَهُ فَقَدْ أَشَارَ إِلَیْهِ وَ مَنْ أَشَارَ إِلَیْهِ فَقَدْ حَدَّهُ وَ مَنْ حَدَّهُ فَقَدْ عَدَّهُ وَ مَنْ قَالَ فِیمَ فَقَدْ ضَمَّنَهُ وَ مَنْ قَالَ عَلَامَ فَقَدْ أَخْلَى مِنْهُ: کَائِنٌ لَا عَنْ حَدَثٍ مَوْجُودٌ لَا عَنْ عَدَمٍ مَعَ کُلِّ شَیْءٍ لَا بِمُقَارَنَهٍ وَ غَیْرُ کُلِّ شَیْءٍ لَا بِمُزَایَلَهٍ فَاعِلٌ لَا بِمَعْنَى الْحَرَکَاتِ وَ الْآلَهِ بَصِیرٌ إِذْ لَا مَنْظُورَ إِلَیْهِ مِنْ خَلْقِهِ مُتَوَحِّدٌ إِذْ لَا سَکَنَ یَسْتَأْنِسُ بِهِ وَ لَا یَسْتَوْحِشُ لِفَقْدِهِ.
خلقُ العالَم: أَنْشَأَ الْخَلْقَ إِنْشَاءً وَ ابْتَدَأَهُ ابْتِدَاءً بِلَا رَوِیَّهٍ أَجَالَهَا وَ لَا تَجْرِبَهٍ اسْتَفَادَهَا وَ لَا حَرَکَهٍ أَحْدَثَهَا وَ لَا هَمَامَهِ نَفْسٍ اضْطَرَبَ فِیهَا أَحَالَ الْأَشْیَاءَ لِأَوْقَاتِهَا وَ [لَاءَمَ] لَأَمَ بَیْنَ مُخْتَلِفَاتِهَا وَ غَرَّزَ غَرَائِزَهَا وَ أَلْزَمَهَا أَشْبَاحَهَا عَالِماً بِهَا قَبْلَ ابْتِدَائِهَا مُحِیطاً بِحُدُودِهَا وَ انْتِهَائِهَا عَارِفاً بِقَرَائِنِهَا وَ أَحْنَائِهَا: ثُمَّ أَنْشَأَ سُبْحَانَهُ فَتْقَ الْأَجْوَاءِ وَ شَقَّ الْأَرْجَاءِ وَ سَکَائِکَ الْهَوَاءِ فَأَجْرَى فِیهَا مَاءً مُتَلَاطِماً تَیَّارُهُ مُتَرَاکِماً زَخَّارُهُ حَمَلَهُ عَلَى مَتْنِ الرِّیحِ الْعَاصِفَهِ وَ الزَّعْزَعِ الْقَاصِفَهِ فَأَمَرَهَا بِرَدِّهِ وَ سَلَّطَهَا عَلَى شَدِّهِ وَ قَرَنَهَا إِلَى حَدِّهِ الْهَوَاءُ مِنْ تَحْتِهَا فَتِیقٌ وَ الْمَاءُ مِنْ فَوْقِهَا دَفِیقٌ ثُمَّ أَنْشَأَ سُبْحَانَهُ رِیحاً اعْتَقَمَ مَهَبَّهَا وَ أَدَامَ مُرَبَّهَا وَ أَعْصَفَ مَجْرَاهَا وَ أَبْعَدَ مَنْشَأَهَا فَأَمَرَهَا بِتَصْفِیقِ الْمَاءِ الزَّخَّارِ وَ إِثَارَهِ مَوْجِ الْبِحَارِ فَمَخَضَتْهُ مَخْضَ السِّقَاءِ وَ عَصَفَتْ بِهِ عَصْفَهَا بِالْفَضَاءِ تَرُدُّ أَوَّلَهُ [عَلَى] إِلَى آخِرِهِ وَ سَاجِیَهُ [عَلَى] إِلَى مَائِرِهِ حَتَّى عَبَّ عُبَابُهُ وَ رَمَى بِالزَّبَدِ رُکَامُهُ فَرَفَعَهُ فِی هَوَاءٍ مُنْفَتِقٍ وَ جَوٍّ مُنْفَهِقٍ فَسَوَّى مِنْهُ سَبْعَ سَمَوَاتٍ جَعَلَ سُفْلَاهُنَّ مَوْجاً مَکْفُوفاً وَ عُلْیَاهُنَّ سَقْفاً مَحْفُوظاً وَ سَمْکاً مَرْفُوعاً بِغَیْرِ عَمَدٍ یَدْعَمُهَا وَ لَا دِسَارٍ [یَنْتَظِمُهَا] یَنْظِمُهَا ثُمَّ زَیَّنَهَا بِزِینَهِ الْکَوَاکِبِ وَ ضِیَاءِ الثَّوَاقِبِ وَ أَجْرَى فِیهَا سِراجاً مُسْتَطِیراً وَ قَمَراً مُنِیراً فِی فَلَکٍ دَائِرٍ وَ سَقْفٍ سَائِرٍ وَ رَقِیمٍ مَائِرٍ.
خلقُ الملائکه: ثُمَّ فَتَقَ مَا بَیْنَ السَّمَوَاتِ الْعُلَا فَمَلَأَهُنَّ أَطْوَاراً مِنْ مَلَائِکَتِهِ مِنْهُمْ سُجُودٌ لَا یَرْکَعُونَ وَ رُکُوعٌ لَا یَنْتَصِبُونَ وَ صَافُّونَ لَا یَتَزَایَلُونَ وَ مُسَبِّحُونَ لا یَسْأَمُونَ لَا یَغْشَاهُمْ نَوْمُ الْعُیُونِ وَ لَا سَهْوُ الْعُقُولِ وَ لَا فَتْرَهُ الْأَبْدَانِ وَ لَا غَفْلَهُ النِّسْیَانِ وَ مِنْهُمْ أُمَنَاءُ عَلَى وَحْیِهِ وَ أَلْسِنَهٌ إِلَى رُسُلِهِ وَ مُخْتَلِفُونَ بِقَضَائِهِ وَ أَمْرِهِ وَ مِنْهُمُ الْحَفَظَهُ لِعِبَادِهِ وَ السَّدَنَهُ لِأَبْوَابِ جِنَانِهِ وَ مِنْهُمُ الثَّابِتَهُ فِی الْأَرَضِینَ السُّفْلَى أَقْدَامُهُمْ وَ الْمَارِقَهُ مِنَ السَّمَاءِ الْعُلْیَا أَعْنَاقُهُمْ وَ الْخَارِجَهُ مِنَ الْأَقْطَارِ أَرْکَانُهُمْ وَ الْمُنَاسِبَهُ لِقَوَائِمِ الْعَرْشِ أَکْتَافُهُمْ نَاکِسَهٌ دُونَهُ أَبْصَارُهُمْ مُتَلَفِّعُونَ تَحْتَهُ بِأَجْنِحَتِهِمْ مَضْرُوبَهٌ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ مَنْ دُونَهُمْ حُجُبُ الْعِزَّهِ وَ أَسْتَارُ الْقُدْرَهِ لَا یَتَوَهَّمُونَ رَبَّهُمْ بِالتَّصْوِیرِ وَ لَا یُجْرُونَ عَلَیْهِ صِفَاتِ الْمَصْنُوعِینَ وَ لَا یَحُدُّونَهُ بِالْأَمَاکِنِ وَ لَا یُشِیرُونَ إِلَیْهِ بِالنَّظَائِرِ.
صفهُ خلق آدم علیه السلام: ثُمَّ جَمَعَ سُبْحَانَهُ مِنْ حَزْنِ الْأَرْضِ وَ سَهْلِهَا وَ عَذْبِهَا وَ سَبَخِهَا تُرْبَهً سَنَّهَا بِالْمَاءِ حَتَّى خَلَصَتْ وَ لَاطَهَا بِالْبِلَّهِ حَتَّى لَزَبَتْ فَجَبَلَ مِنْهَا صُورَهً ذَاتَ أَحْنَاءٍ وَ وُصُولٍ وَ أَعْضَاءٍ وَ فُصُولٍ أَجْمَدَهَا حَتَّى اسْتَمْسَکَتْ وَ أَصْلَدَهَا حَتَّى صَلْصَلَتْ لِوَقْتٍ مَعْدُودٍ وَ أَمَدٍ [أَجَلٍ] مَعْلُومٍ ثُمَّ نَفَخَ فِیهَا مِنْ رُوحِهِ [فَتَمَثَّلَتْ] فَمَثُلَتْ إِنْسَاناً ذَا أَذْهَانٍ یُجِیلُهَا وَ فِکَرٍ یَتَصَرَّفُ بِهَا وَ جَوَارِحَ یَخْتَدِمُهَا وَ أَدَوَاتٍ یُقَلِّبُهَا وَ مَعْرِفَهٍ یَفْرُقُ بِهَا بَیْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ وَ الْأَذْوَاقِ وَ الْمَشَامِّ وَ الْأَلْوَانِ وَ الْأَجْنَاسِ مَعْجُوناً بِطِینَهِ الْأَلْوَانِ الْمُخْتَلِفَهِ وَ الْأَشْبَاهِ الْمُؤْتَلِفَهِ وَ الْأَضْدَادِ الْمُتَعَادِیَهِ وَ الْأَخْلَاطِ الْمُتَبَایِنَهِ مِنَ الْحَرِّ وَ الْبَرْدِ وَ الْبَلَّهِ وَ الْجُمُودِ- [وَ الْمَسَاءَهِ وَ السُّرُورِ] وَ اسْتَأْدَى اللَّهُ سُبْحَانَهُ الْمَلَائِکَهَ وَدِیعَتَهُ لَدَیْهِمْ وَ عَهْدَ وَصِیَّتِهِ إِلَیْهِمْ فِی الْإِذْعَانِ بِالسُّجُودِ لَهُ وَ الْخُنُوعِ لِتَکْرِمَتِهِ فَقَالَ سُبْحَانَهُ [لَهُمْ] اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ- [وَ قَبِیلَهُ اعْتَرَتْهُمُ] اعْتَرَتْهُ الْحَمِیَّهُ وَ غَلَبَتْ [عَلَیْهِمُ] عَلَیْهِ الشِّقْوَهُ وَ [تَعَزَّزُوا] تَعَزَّزَ بِخِلْقَهِ النَّارِ وَ [اسْتَوْهَنُوا] اسْتَوْهَنَ خَلْقَ الصَّلْصَالِ فَأَعْطَاهُ اللَّهُ النَّظِرَهَ اسْتِحْقَاقاً لِلسُّخْطَهِ وَ اسْتِتْمَاماً لِلْبَلِیَّهِ وَ إِنْجَازاً لِلْعِدَهِ فَقَالَ فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ إِلى یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ. ثُمَّ أَسْکَنَ سُبْحَانَهُ آدَمَ دَاراً أَرْغَدَ فِیهَا [عِیشَتَهُ] عَیْشَهُ وَ آمَنَ فِیهَا مَحَلَّتَهُ وَ حَذَّرَهُ إِبْلِیسَ وَ عَدَاوَتَهُ فَاغْتَرَّهُ عَدُوُّهُ نَفَاسَهً عَلَیْهِ بِدَارِ الْمُقَامِ وَ مُرَافَقَهِ الْأَبْرَارِ فَبَاعَ الْیَقِینَ بِشَکِّهِ وَ الْعَزِیمَهَ بِوَهْنِهِ وَ اسْتَبْدَلَ بِالْجَذَلِ وَجَلًا وَ [بِالاعْتِزَازِ] بِالاغْتِرَارِ نَدَماً ثُمَّ بَسَطَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لَهُ فِی تَوْبَتِهِ وَ لَقَّاهُ کَلِمَهَ رَحْمَتِهِ وَ وَعَدَهُ الْمَرَدَّ إِلَى جَنَّتِهِ وَ أَهْبَطَهُ إِلَى دَارِ الْبَلِیَّهِ وَ تَنَاسُلِ الذُّرِّیَّهِ.
اختیارُ الأنبیاء: وَ اصْطَفَى سُبْحَانَهُ مِنْ وَلَدِهِ أَنْبِیَاءَ أَخَذَ عَلَى الْوَحْیِ مِیثَاقَهُمْ وَ عَلَى تَبْلِیغِ الرِّسَالَهِ أَمَانَتَهُمْ لَمَّا بَدَّلَ أَکْثَرُ خَلْقِهِ عَهْدَ اللَّهِ إِلَیْهِمْ فَجَهِلُوا حَقَّهُ وَ اتَّخَذُوا الْأَنْدَادَ مَعَهُ وَ اجْتَالَتْهُمُ الشَّیَاطِینُ عَنْ مَعْرِفَتِهِ وَ اقْتَطَعَتْهُمْ عَنْ عِبَادَتِهِ فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَیْهِمْ أَنْبِیَاءَهُ لِیَسْتَأْدُوهُمْ مِیثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ یُذَکِّرُوهُمْ مَنْسِیَّ نِعْمَتِهِ وَ یَحْتَجُّوا عَلَیْهِمْ بِالتَّبْلِیغِ وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ وَ یُرُوهُمْ آیَاتِ الْمَقْدِرَهِ مِنْ سَقْفٍ فَوْقَهُمْ مَرْفُوعٍ وَ مِهَادٍ تَحْتَهُمْ مَوْضُوعٍ وَ مَعَایِشَ تُحْیِیهِمْ وَ آجَالٍ تُفْنِیهِمْ وَ أَوْصَابٍ تُهْرِمُهُمْ وَ أَحْدَاثٍ [تَتَتَابَعُ] تَتَابَعُ عَلَیْهِمْ وَ لَمْ یُخْلِ اللَّهُ سُبْحَانَهُ خَلْقَهُ مِنْ نَبِیٍّ مُرْسَلٍ أَوْ کِتَابٍ مُنْزَلٍ أَوْ حُجَّهٍ لَازِمَهٍ أَوْ مَحَجَّهٍ قَائِمَهٍ رُسُلٌ لَا تُقَصِّرُ بِهِمْ قِلَّهُ عَدَدِهِمْ وَ لَا کَثْرَهُ الْمُکَذِّبِینَ لَهُمْ مِنْ سَابِقٍ سُمِّیَ لَهُ مَنْ بَعْدَهُ أَوْ غَابِرٍ عَرَّفَهُ مَنْ قَبْلَهُ عَلَى ذَلِکَ نَسَلَتِ الْقُرُونُ و مَضَتِ الدُّهُورُ وَ سَلَفَتِ الْآبَاءُ وَ خَلَفَتِ الْأَبْنَاءُ.
مبعثُ النبی: إِلَى أَنْ بَعَثَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مُحَمَّداً [صلی الله علیه وآله] رَسُولَ اللَّهِ لِإِنْجَازِ عِدَتِهِ وَ إِتْمَامِ نُبُوَّتِهِ مَأْخُوذاً عَلَى النَّبِیِّینَ مِیثَاقُهُ مَشْهُورَهً سِمَاتُهُ کَرِیماً مِیلَادُهُ وَ أَهْلُ الْأَرْضِ یَوْمَئِذٍ مِلَلٌ مُتَفَرِّقَهٌ وَ أَهْوَاءٌ مُنْتَشِرَهٌ وَ طَرَائِقُ مُتَشَتِّتَهٌ بَیْنَ مُشَبِّهٍ لِلَّهِ بِخَلْقِهِ أَوْ مُلْحِدٍ فِی اسْمِهِ أَوْ مُشِیرٍ إِلَى غَیْرِهِ فَهَدَاهُمْ بِهِ مِنَ الضَّلَالَهِ وَ أَنْقَذَهُمْ بِمَکَانِهِ مِنَ الْجَهَالَهِ ثُمَّ اخْتَارَ سُبْحَانَهُ لِمُحَمَّدٍ (صلی الله علیه وآله لِقَاءَهُ وَ رَضِیَ لَهُ مَا عِنْدَهُ وَ أَکْرَمَهُ عَنْ دَارِ الدُّنْیَا وَ رَغِبَ بِهِ عَنْ مَقَامِ الْبَلْوَى فَقَبَضَهُ إِلَیْهِ کَرِیماً. وَ خَلَّفَ فِیکُمْ مَا خَلَّفَتِ الْأَنْبِیَاءُ فِی أُمَمِهَا إِذْ لَمْ یَتْرُکُوهُمْ هَمَلًا بِغَیْرِ طَرِیقٍ وَاضِحٍ وَ لَا عَلَمٍ قَائِمٍ.
القرآن و الأحکام الشرعیه: کِتَابَ رَبِّکُمْ فِیکُمْ مُبَیِّناً حَلَالَهُ وَ حَرَامَهُ وَ فَرَائِضَهُ وَ فَضَائِلَهُ وَ نَاسِخَهُ وَ مَنْسُوخَهُ وَ رُخَصَهُ وَ عَزَائِمَهُ وَ خَاصَّهُ وَ عَامَّهُ وَ عِبَرَهُ وَ أَمْثَالَهُ وَ مُرْسَلَهُ وَ مَحْدُودَهُ وَ مُحْکَمَهُ وَ مُتَشَابِهَهُ مُفَسِّراً [جُمَلَهُ] مُجْمَلَهُ وَ مُبَیِّناً غَوَامِضَهُ بَیْنَ مَأْخُوذٍ مِیثَاقُ عِلْمِهِ وَ مُوَسَّعٍ عَلَى الْعِبَادِ فِی جَهْلِهِ وَ بَیْنَ مُثْبَتٍ فِی الْکِتَابِ فَرْضُهُ وَ مَعْلُومٍ فِی السُّنَّهِ نَسْخُهُ وَ وَاجِبٍ فِی السُّنَّهِ أَخْذُهُ وَ مُرَخَّصٍ فِی الْکِتَابِ تَرْکُهُ وَ بَیْنَ وَاجِبٍ [لِوَقْتِهِ] بِوَقْتِهِ وَ زَائِلٍ فِی مُسْتَقْبَلِهِ وَ مُبَایَنٌ بَیْنَ مَحَارِمِهِ مِنْ کَبِیرٍ أَوْعَدَ عَلَیْهِ نِیرَانَهُ أَوْ صَغِیرٍ أَرْصَدَ لَهُ غُفْرَانَهُ وَ بَیْنَ مَقْبُولٍ فِی أَدْنَاهُ [وَ] مُوَسَّعٍ فِی أَقْصَاهُ.
ذکرُ الحجّ: وَ فَرَضَ عَلَیْکُمْ حَجَّ بَیْتِهِ الْحَرَامِ الَّذِی جَعَلَهُ قِبْلَهً لِلْأَنَامِ یَرِدُونَهُ وُرُودَ الْأَنْعَامِ وَ [یَوْلَهُونَ] یَأْلَهُونَ إِلَیْهِ [وَلَهَ] وُلُوهَ الْحَمَامِ وَ جَعَلَهُ سُبْحَانَهُ عَلَامَهً لِتَوَاضُعِهِمْ لِعَظَمَتِهِ وَ إِذْعَانِهِمْ لِعِزَّتِهِ وَ اخْتَارَ مِنْ خَلْقِهِ سُمَّاعاً أَجَابُوا إِلَیْهِ دَعْوَتَهُ وَ صَدَّقُوا کَلِمَتَهُ وَ وَقَفُوا مَوَاقِفَ أَنْبِیَائِهِ وَ تَشَبَّهُوا بِمَلَائِکَتِهِ الْمُطِیفِینَ بِعَرْشِهِ یُحْرِزُونَ الْأَرْبَاحَ فِی مَتْجَرِ عِبَادَتِهِ وَ یَتَبَادَرُونَ عِنْدَهُ مَوْعِدَ مَغْفِرَتِهِ جَعَلَهُ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى لِلْإِسْلَامِ عَلَماً وَ لِلْعَائِذِینَ حَرَماً [وَ] فَرَضَ حَقَّهُ وَ أَوْجَبَ حَجَّهُ وَ کَتَبَ [عَلَیْهِ] عَلَیْکُمْ وِفَادَتَهُ فَقَالَ سُبْحَانَهُ وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعالَمِین».
[۸] سوره مبارکه روم، آیه ۸٫
«أَوَلَمْ یَتَفَکَّرُوا فِی أَنْفُسِهِمْ ۗ مَا خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَیْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّى ۗ وَ إِنَّ کَثِیرًا مِنَ النَّاسِ بِلِقَاءِ رَبِّهِمْ لَکَافِرُونَ».
[۹] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۴۲٫
«کَذَٰلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ».
[۱۰] سوره مبارکه محمد، آیه ۲۴٫
[۱۱] محمد بن یعقوب بن اسحاق کلینی رازی معروف به ثقهالاسلام کلینی (درگذشت ۳۲۹ق)، از محدثان مشهور شیعه و نویسنده الکافی، از کتب اربعه در حدود سال ۲۵۵ق در روستای کُلَین از توابع ری متولد شد. پدرش یعقوب بن اسحاق، از علمای عصر خویش بود و در دوره غیبت صغری زندگی میکرد. ابوالحسن علی بن محمد معروف به «علان رازی» دایی کلینی است و محمد بن عقیل کلینی، احمد بن محمد و محمد بن احمد همگی از خاندان کلینی و از علما و بزرگان شیعه به شمار میروند. محمد بن یعقوب کلینی در ری که مرکز برخورد آرا و اندیشههای فرق اسماعیلی، حنفیه، شافعی و امامیه بود، در کنار تحصیل علم و آشنایی با اندیشههای دیگر مذاهب، تصمیم گرفت که به نوشتن احادیث بپردازد. او در محضر ابوالحسن محمد بن اسدی کوفی حدیث آموخت. وی سپس برای تکمیل علم حدیث راهی قم شد و با محدثانی که از امام عسکری (علیه السلام) یا امام هادی (علیه السلام) بدون واسطه حدیث شنیده بودند ملاقات کرد و از محضر استادان بزرگی بهره برد. کلینی در سال ۳۲۷ق (دو سال پیش از وفاتش) عازم بغداد شد. بغداد در آن زمان یکی از مراکز بزرگ علمی بود. کلینی در شعبان سال ۳۲۹ق (سال تَناثُر نجوم) مصادف با شروع غیبت کبری امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) در بغداد از دنیا رفت. محمد بن جعفر حسنی معروف به ابو قیراط بر جنازه کلینی نماز خواند و بدن او در باب کوفه بغداد به خاک سپرده شد. مرقد کلینی در محوطه مسجد آصفیه، در ساحل شرقی رود دجله (در مرکز بغداد) جنب مدرسه نظامیه (مستنصریه قدیم) قرار دارد. نام اصلی این مسجد، جامع الصفوی یا مسجد صفوی بوده است که عثمانیان آن را به آصفیه تغییر دادند. مرقد کلینی در سالهای اخیر بازسازی شده است. در ماه محرم سال ۱۴۳۶ق مراسم پایان بازسازی قبر شیخ کلینی برگزار شد. در این مراسم از ضریح نقرهای آن که توسط هنرمندان اصفهانی ساخته شده بود، رونمایی گردید.
[۱۲] سوره مبارکه ملک، آیه ۱۱٫
[۱۳] تفسیر نور الثقلین، جلد ۱، صفحه ۷۷۶٫
«فِی أُصُولِ اَلْکَافِی بَعْضُ أَصْحَابِنَا رَفَعَهُ عَنْ هِشَامِ بْنِ اَلْحَکَمِ قَالَ قَالَ لِی أَبُو اَلْحَسَنِ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ : یَا هِشَامُ إِنَّ لِلَّهِ عَلَى اَلنَّاسِ حُجَّتَیْنِ حُجَّهً ظَاهِرَهً وَ حُجَّهً بَاطِنَهً، فَأَمَّا اَلظَّاهِرَهُ فَالرُّسُلُ وَ اَلْأَنْبِیَاءُ وَ اَلْأَئِمَّهُ عَلَیْهِمُ اَلسَّلاَمُ ، وَ أَمَّا اَلْبَاطِنَهُ فَالْعُقُولُ».
[۱۴] سوره مبارکه فصلت، آیه ۲۶٫
«وَ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَا تَسْمَعُوا لِهَٰذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَغْلِبُونَ».
پاسخ دهید