«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إلی یوم الدّین».

اهمیّت تلاوت سوره‌ی اخلاص از نگاه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ * اللَّهُ الصَّمَدُ * لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ * وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُوًا أَحَدٌ[۲]»؛ سوره‌ی مبارکه‌ی توحید یا سوره‌ی اخلاص جُزء سوره‌هایی است که برای تلاوت آن و مُلازمت آن تأکید شده است. روایات فروانی در فَضیلت این سوره‌ی مبارکه‌ هست. در حدیثی آمده است که وقتی «سَعد بن مَعاذ[۳]» جانباز اُحُد به شهادت رسید یا رحلت کرد، کارهای بی‌سابقه‌ای از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در تشَییع، در تَجهیز و در نمازش مُشاهده شد. برای نماز او ۷۰ تَکبیر داشتند. بعد سؤال شد: یا رسول الله! این همه شهید، این همه صُلحا، قُراء از دنیا رفتند و شما مُشرّف فرمودید و در تَشییع این‌ها شرکت کردید؛ ولی برای هیچ‌کدام مانند سَعد این‌گونه برجستگی نشان ندادید. برحَسب نَقل حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: او تمام فراقتش را با سوره‌ی توحید پُر می‌کرد. نسبت به «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» کَثیر القرائه بوده است. و وجود نارنین حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) هم عملاً نسبت به این سوره همین‌گونه بوده‌اند. به سوره‌ی مبارکه‌ی «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» عشق داشتند.

سفارشات ویژه‌ی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) به حضرت زهرا (سلام الله علیها)

و برحَسب نَقل وجود نازنین پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) وارد بر دختر بزرگوارشان حضرت زهرا (سلام الله علیها) شدند و به بی‌بی توصیه‌هایی داشتند؛ یکی این‌که هر شب تا یک خَتم قرآن انجام ندادی، به خواب نرو؛ تا عُمره‌ای را انجام ندادی، به خواب نرو؛ تا همه‌ی انبیاء را راضی نکرده‌ای، به خواب نرو؛ تا همه‌ی مؤمنین را شاد نکرده‌ای، به خواب نرو. این‌ها را فرمودند و مشغول نماز شدند و بی‌بی عالَم هم جَمال‌الله را در وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌یافت. از این جهت ذوب در جَمال حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) بودند تا این‌که نماز پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) تمام شد، عَرضه داشت: دستوراتی فرمودید که عَلی‌القاعده عَملی نیست. این‌که هرشب قبل از خواب یک خَتم قرآن انجام بده، یک عُمره انجام بده، با همه‌ی انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) مُرتبط بشود، آن‌ها را راضی کند، همه‌ی مؤمنین را خُشنود کند؛ حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: اگر ۳ مرتبه «قُلْ هُوَ اللَّهُ» را بخوانی، گویا یک خَتم قرآن کرده‌ای. هر «قُلْ هُوَ اللَّهُ» ثُلث قرآن است. و برحَسب روایات تَسبیحات اَربعه اَرکان عَرش است و طبق روایتی از وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) سؤال شده است که چرا کَعبه مُکعب است؟ فرمودند: برای این‌که مُوازی بیت ‌المَعمور است. عرض کردند: چرا بیت ‌المَعمور مُکعب است؟ فرمودند: برای این‌که به مُوازات عَرش الهی است. گفتند: چرا عَرش مُکعب است؟ فرمودند: برای این‌که پایه‌های عَرش تَسبیحات اَربعه است. بنابراین این عُمره‌ای که آدم انجام می‌دهد و محوریّت آن کَعبه و طَواف کَعبه است، کسی که هرشب تَسبیحات اَربعه را قبل از خواب بخواند، پروردگار متعال تَفضُّل می‌کند و او را در زُمره‌ی مُعتمرین به حساب می‌آورد. همچنین رضایت انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) و خاتم انبیاء (صلی الله علیه و آله و سلم) به این است که به همه‌ی آن‌ها صلوات بفرستید؛ «اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَلَی جَمیعِ الأنبیاءِ وَ المُرسَلِین». و خُشنود کردن همه‌ی مؤمنین هم این است که برای همه‌ی آن‌ها استغفار قبل از خواب انجام بدهی. برای ما هم درس است. یعنی حتی مؤمنینی که مشکل دارند، بالاخره مؤمن هستند و باید برایشان استغفار کرد. همه را هم باید دوست داشت. خوب و بد را باید دوست داشت، مگر آن‌هایی که دشمن خدا هستند. با مُشرکین و دشمنان خدا «أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ[۴]» ، «بُرَآءُ مِنْکُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ[۵]»؛ در غیر این صورت با همه‌ی نُقطه‌ی ضعف‌هایی که همه‌ی ما داریم، باید با محبّت و مودّت رفتار کرد و حتی در غیاب‌شان باید به فکر خُشنود کردن آن‌ها بود.

اثر سوره‌ی مبارکه‌ی توحید برای برآورده‌شدن حاجات

بنابراین سوره‌ی مبارکه‌ی «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» جُزء سوره‌های خاصّ الخاصّ است و سوره‌هایی که خیلی برایشان ثَواب و امتیاز و موارد این چنینی تشویق شده است، مَعمولاً آیات توحید است، تَجلّی الهی در صفات جَلال و جَمال خودش هست و این سوره هم یکی از سوره‌هایی است که مَحضاً توحید مَطرح شده است و هیچ مسأله‌ی دیگری هم در این سوره‌ نیامده است. لذا باید خیلی قَدر بدانیم و از خواندن آن غفلت نکنیم. در سَفرها هم توصیه شده است؛ خواندن ۱۱ مرتبه سوره‌ی مبارکه‌ی توحید قبل از حرکت در حفاظت آن سَفر مُؤثر است. در حدیثی آمده است که اگر کسی حاجتی داشته باشد، ۷۱ مرتبه سوره‌ی مبارکه‌ی اخلاص را یک‌جا بخواند، خداوند حاجت او را برآورده می‌کند و به مناسبت‌های مختلف وجود نازنین نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه‌ی معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) برای سوره‌ی مبارکه‌ی توحید تَشویق کردند که پیروان‌شان به این سوره دل بدهند و در پَناه این سوره زندگی کنند، نَفَس بکشند.

تفسیر لُغوی سوره‌ی مبارکه‌ی اخلاص

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ»؛ برحَسب روایاتی که در شأن نُزول وارد شده است، هم یَهود و نَصاری و هم مُشرکین از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) درخواست می‌کردند که نَسب خداوند را بیان کند. مُشرکین به بُت‌های خودشان اشاره می‌کردند و می‌گفتند که این‌ها ارباب ما هستند. خدای تو کیست؟ برای ما توصیف کُن. برحَسب یَهود و نَصاری هم از این خواسته بی‌نَصیب نماندند. در پاسخ همه‌ی آن‌ها خداوند متعال این سوره را به عنوان شناسنامه‌ی خودش نازل فرمود: «قُلْ»؛ حالا که آن‌ها می‌گویند، تو هم بگو. می‌گوید: مُعرّفی کُن، توصیف کُن، نَسَب خدا را بگو. «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ * اللَّهُ الصَّمَدُ * لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ * وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُوًا أَحَدٌ»؛ یک تابلویی از سیمای حق‌تعالی است. در مورد «هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» مرحوم «علّامه» (اعلی الله مقامه الشریف) ضَمیر را ضَمیر شأن مُعرّفی فرمودند؛ ولی دیگر مُفسّرین می‌گویند همان ضَمیر است و اشاره به ذات مُقدّس دارد.

«قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ»؛ «هُوَ» جایگاه خاصّی دارد. «هُوَ» نزد اهل مَعنا سالک را از مَحدودیّت‌ها و مَفاهیم و صُوَر و اَلفاظ بالاتر می‌بَرد. برای او فَناء ذاتی می‌آورد. وجود مُقدّس حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) که مُلاحظه فرموده‌اید که نوع تفاسیر این را نَقل کرده‌اند که جناب خِضر (علیه السلام) را در خواب دیدند و از آن بزرگوار خواستند هدیه‌ای دریافت کنند و او به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) این را عَرضه داشت که بگویید: «یَا هُوَ یَا مَنْ لَا هُوَ إلَّا هُوَ[۶]»؛ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بیدار شدند و مَنام‌شان را برای پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) نَقل کردند. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «عُلِّمْتَ الاِسْمَ الاعْظَمَ![۷]»؛ اسم اعظم را دریافت کردی، تَعلیم شدی. و جناب «عَمّار یاسر[۸]» می‌گوید: من در «جنگ صفّین» دیدم لب‌های مبارک وجود نازنین حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) مُتبرّک به این ذکر است: «یَا هُوَ یَا مَنْ لَا هُوَ إلَّا هُوَ، اغْفِرْ لِى وَ انْصُرْنِى[۹]»؛ گفتم: یا امیرالمؤمنین! این چه ذکری است؟ فرمودند: برای پیروزی بر دشمن اسم اعظم است. و کلمه‌ی «هُوَ» اجمالاً آدم را از همه‌ی مَحدودیّت‌ها خارج می‌کند و به ذاتِ حقّ دل را آب می‌کند، فانی می‌کند.

«اللَّهُ»؛ اسم عَلَم است برای ذات مُستجمع جَمیع صفات کَمالیه. مَع‌ذلک ریشه‌ی وَصفی دارد که در روایات هم آمده است یا از «وَلَهَ» است و یا از «اَلَهَ» است. اگر از وَلَهَ باشد، الله موجودی است که عُقول در مورد او والِه هستند، حیران هستند. در روایت هم داریم که از خداوند می‌خواهیم: «زدنی فیک تحیّرا»؛ حدیث قُدسی است که به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خطاب شد: «یا دلیل المتحیّرین، زدنی فیک تحیّراً[۱۰]»؛ عظمت حق‌تعالی، جَلال ذات رُبوبی، هرکسی که فکرش، قلبش مُتّصل باشد، والِه و حیران می‌شود، مات می‌شود. عُقلای عالَم از اوّلین و آخرین از اِکتناه و شناخت ذات مُقدّس رُبوبی عاجز هستند. «اَلَّذِی یَأْلَهُ فِیهِ اَلْخَلْقُ وَ یُؤْلَهُ [إِلَیْهِ]، وَ اَللَّهُ هُوَ اَلْمَسْتُورُ عَنْ دَرْکِ اَلْأَبْصَارِ، اَلْمَحْجُوبُ عَنِ اَلْأَوْهَامِ وَ اَلْخَطَرَاتِ[۱۱]»؛ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: «اَللَّهُ مَعْنَاهُ: اَلْمَعْبُودُ اَلَّذِی یَأْلَهُ فِیهِ اَلْخَلْقُ وَ یُؤْلَهُ [إِلَیْهِ]»؛ هم مَخلوق در ارتباط با خدا والِه هستند، سرگردان هستند و هم به سوی او وَلَه پیدا می‌کنند و او مَستور است، کسی نمی‌تواند به او برسد. عَنقای فکر هرکسی قادر به شکار او نیست. مع‌ذلک همه به دنبال او می‌گردند، سرگردان او هستند و اَبصار از دَرک او عاجز هستند و از اوهام و خطرات هم مَحجوب است. اَحیاناً ممکن است از ریشه‌ی اَلَهَ باشد که به معنی عَبَد است و آن‌گاه اِله به مَعنی مَعبود است و الله هم از همان ریشه است و کسی است که مَعبود فقط اوست. پَرستش در شأن اوست که همه او را بپرستند. و این کلمه‌ی مُبارکه، این اسم جامع حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) در قرآن کریم قریب به هزار مرتبه یاد شده است و در قرآن کریم از هیچ‌یک از اَسماء حُسنای خداوند متعال به اندازه‌ی این اسم مبارک یاد نشده است.
«قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ»؛ «هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» ممکن است که هُوَ مُبتدا باشد، الله خبر باشد و اَحَد خبر دوّم باشد. «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ». اَحَد از ماد‌ه‌ی وحدت، اَحَد و واحد در لغت به یک مَعنا تفسیر شده است و هر دو اشاره به ذاتی است که بی‌نظیرِ مُطلق است. حالا در ترجمه‌های یکتا و یگانه ترجمه شده است. اَحَد هم یکتایی خداوند متعال، وَحدانیّت خداوند است و هم یگانه است. صِرف وجود دوّمی ندارد. بی‌نهایت دوّمین فرض برایش نیست و او اَحَد است، یعنی در همه‌ی صفات کَمالیه و جَمالیه بی‌نظیر است. زیرا ذات مُستقل و واجب خودِ اوست و غیر او هرچه هست، مُحتاج هستند و هرچه دارند، برای خداست. بنابراین هیچ‌وقت نظیر ندارد و اَحَد در ذات هست. به کسی اَحَد می‌گویند که قبول کَثرت نمی‌کند. نه خارجاً اعضاء و اَجزاء دارد و نه در ذهن ماهیّتی دارد که جنس و فصلی داشته باشد و نه عقل می‌تواند او را تقسیم نماید. به هیچ‌وَجه در عقل نمی‌گُنجد، در ذهن نمی‌گُنجد، در وَهم نمی‌گُنجد و بی‌نظیر و بی‌مثال است. همچنین در عدد هم درنمی‌آید. فرق بین واحد و اَحَد گرچه در قرآن کریم هم «هُوَ اللَّهُ الْوَاحِدُ
[۱۲]» آمده است، الله به واحد توصیف شده است، به اَحَد هم توصیف شده است؛ ولی واحد در همان‌جا به مَعنی اَحَد است. واحد فی‌نفسه در عَدد می‌گُنجد. واحد، ثانی و ثالث دارد؛ اما اَحَد دوّمی ندارد. لذا وقتی می‌گویند که «ما جاءَ مِنَ القُومِ اَحَد»، این نَفی مُطلق می‌کند؛ هیچ‌کدام نیامده‌اند. اما اگر گفته بشود: «ما جاءَ واحِد»، ممکن است که اِثنین آمده باشد، ثَلاث آمده باشد. اگر اُحَد گفته شد، نَفی مُطلق است؛ ولی واحد این‌گونه نیست. لذا واحدِ عَددی یک دو دارد، دوّمی سه دارد؛ ولی وقتی قرآن کریم خداوند متعال را در مسأله‌ی نَجوا مَطرح می‌کند، می‌فرماید: «مَا یَکُونُ مِنْ نَجْوَى ثَلَاثَهٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمْ[۱۳]»؛ خداوند متعال هیچ‌گاه داخل در عدد نیست. اگر ۳ نفر هستند، یکی از ۳ نفر خدا نیست؛ رابعِ آن‌ها که جامع آن‌هاست؛ «وَ لَا خَمْسَهٍ إِلَّا هُوَ سَادِسُهُمْ وَ لَا أَدْنَى مِنْ ذَلِکَ وَ لَا أَکْثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمْ[۱۴]». و گیرِ نَصاری هم این است که آن‌ها رابع ثَلاثه نمی‌دانند، ثالث ثَلاثه می دانند، داخل در عدد می‌دانند. لذا گفتار و گُفتمان‌شان شِرک است و کُفر است. اما در اسلام اَحَدی است که ثانی ندارد. یا واحد به مَعنای اَحَد است که ثانی و ثالث بر او نمی‌تواند فَرض بشود.

واحد بودن از دیدگاه حضرت مولی الموحّدین (علیه السلام)

در یک حدیثی از وجود مُقدّس حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) که گویا در جنگ صفین بودند، به رکاب گذاشته بودند و می‌خواستند پای دوّم‌شان را بلند کنند که بر زین سَوار بشوند. عَربی سلام کرد و از حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) درخواست کرد که برای او در مورد واحد توضیح بدهد. وجود مُقدّس حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) علی‌رَغم نگرانی که اصحاب ایشان پیدا کردند و آمدند و گفتند: الآن چه وقت سؤال علمی است؟ در آستانه‌ی جنگ هستیم، خطر ما را تَهدید می‌کند؛ ولی وجود مبارک حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: آن چیزی که ما از این قوم می‌خواهیم و بخاطر آن می‌جَنگیم، همان چیزی است که این عَرب از ما مُطالبه می‌کند. و حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: واحد ۴ معنا دارد؛ دو مَعنای آن بر خداوند متعال قابل اطلاق نیست و دو مَعنای دیگرش قابل اِطلاق هست. آن دو واحدی که در مورد خداوند گفته نمی‌شود، یکی چیزی که ثانی داشته باشد، به خداوند گفته نمی‌شود. یعنی واحدِ عَددی به خداوند اطلاق نمی‌شود. اما واحد اَحدی به خداوند گفته می‌شود. اَحَد یعنی چیزی که دوّم ندارد. از همین جهت مسأله‌ی مسیحیان مَطرح شد. دوّم واحد نوعی است؛ پس واحد عَددی بر خداوند اطلاق نمی‌شود، واحد نوعی هم بر خداوند اطلاق نمی‌شود. می‌گویند یکی از افراد کلاس، اَحدی از این قوم، اَحدی از مردم، این در مورد خداوند متعال صادق نیست؛ زیرا که خداوند متعال نه نوع دارد و نه جنس دارد و نه فصل دارد. لذا داخل در چیزی نمی‌شود خداوند را مَطرح کرد. اما آن دو مَعنایی که در مورد خداوند صادق است، یکی یعنی شبیه ندارد؛ یعنی یکتاست و نَظیر و مِثل ندارد. دوّم هم یعنی اَحَدی المَعناست، تقسیم‌پَذیر نیست. نه در خارج، نه در عقل، نه در وَهم خداوند متعال بَسیط است. چون بَسیط مَحض است، در هیچ وَعائی اَجزاء ندارد، قابل بَخش نیست. این در مورد «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» بود.

واحد بودن بنا بر تَفسیر شریف «المیزان»

«المیزان» خیلی در سوره‌ی مبارکه‌ی «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» مُختصر و مُفید آمده است و در سایر تَفاسیر تَفصیل بیشتری داده شده است. مرحوم علّامه (اعلی الله مقامه الشریف) هم می‌فرمایند: «غیر أن الأحد إنما یطلق على ما لا یقبل الکثره لا خارجا و لا ذهنا و لذلک لا یقبل العد و لا یدخل فی العدد بخلاف الواحد فإن کل واحد له ثانیا و ثالثا إما خارجا و إما ذهنا[۱۵]»؛ این تفاوت بین اَحد و واحد هست. ایشان همان حرف وقتی «ما جاءَ مِنَ القُومِ اَحَد» گفته می‌شود، نَفی می‌شود؛ اما اگر گفته بشود: «ما جاء واحد»، این نَفی مُطلق نمی‌کند. ممکن است اِثنین یا ثالث آمده باشد.

بررسی لُغوی کلمه‌ی «صَمَد» در تفاسیر و روایات اهل بیت (سلام الله علیهم اجمعین)

اما «اللَّهُ الصَّمَدُ»؛ صَمد هم یکی از اورادی است که برای اهل مَعنا جایگاه خاص دارد و اهل سِیر و سُلوک توحید خودشان را با صَمد تَکمیل می‌کنند. می‌گویند: مرحوم «آخوند حاج ملّا محمّد هیدجی» (رضوان الله تعالی علیه) شاگردی داشت که نزدیک‌ترین شاگرد مرحوم حاج ملّا محمّد (رحمت الله علیه) بوده است. حاج ملّا محمّد (رحمت الله علیه) خودش کارهایش را انجام می‌داده است. یکی از شاگردان ایشان درخواست می‌کند که اجازه‌ی خدمت بدهد؛ او هم می‌گوید: تا از پدرت مُجاز نباشی، من آمادگی ندارم. از پدر اجازه می‌گیرد و او هم افتخار می‌کرده است. بعد از مُدّتی می‌گوید: حالا من از شما درخواستی دارم. یک ذکری به من بدهید. مرحوم هیدجی (اعلی الله مقامه الشریف) چیزی نمی‌گوید. یک شبی این شاگرد که حالا اگر یادم بیاید، مرحوم آقای «آل آقا» (رحمت الله علیه) بوده است، در عالَم رؤیا می‌بیند که مرحوم هیدجی (اعلی الله مقامه الشریف) روی سجاده رو به قبله حال حُضور دارند و ایشان وارد شدند و سلام کردند و از ایشان خواستند که به من ذکر بدهید. ایشان می‌گوید: ذکر شما «یا صَمد» است. بعد که بیدار می‌شود، می‌آید تا خوابش را برای مرحوم هیدجی (اعلی الله مقامه الشریف) بگوید. وقتی وارد حُجره می‌شود، می‌بیند که آخوند رو به قبله به همان حالتی که شب دیده بود، در همان حالت است. تا او می‌خواهد بگوید که من چنین خوابی را دیدم، مرحوم هیدجی (اعلی الله مقامه الشریف) می‌گویند: شما ذکرتان را گرفته‌اید. اِجمالاً این صَمد برای اشخاصی که اهل آن هستند، خیلی خوراک توحیدی بالایی هست.

مَعنای صَمد اُموری گفته شده است. در لُغت هم به مَعنی قَصد آمده است. صَمَد یعنی قَصَدَ. در زیارت بالای سر حضرت ثامن الحُجج (سلام الله علیه) می‌گوییم: «اللّهُمَّ إِلَیْکَ صَمَدْتُ مِنْ أَرْضِی، وَ قَطَعْتُ الْبِلادَ رَجاءَ رَحْمَتِکَ فَلَا تُخَیِّبْنِی[۱۶]»؛ در آن‌جا «إِلَیْکَ صَمَدْتُ» خیلی روشن است که به معنای قَصَدتُ است. مَقصد من از زیارت امام رضا (علیه السلام) آن اِکسیری است که اگر بخواهد به خدا برسد، باید دامان امام رضا (علیه السلام) را بگیرد؛ «مَنْ أَرادَ اللّهَ بَدَأَ بِکُمْ، وَ مَنْ وَحَّدَهُ قَبِلَ عَنْکُمْ[۱۷]».

مَعنای دیگر صَمد استحام است. شیء مُستحکم صَمَد هست که «اَلصَّمَدُ  اَلَّذِی لاَ جَوْفَ لَهُ[۱۸]»؛ صَمد چیزی است که خَلأ ندارد، اَجوَف نیست، در آن جای خالی وجود ندارد. این را بعد از آن‌که مسأله‌ی کَشف اتُم و این موارد پیش آمد، می‌گویند که یکی از مُعجزات قرآن کریم سوره‌ی مبارکه‌ی «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» است که در حدیثی هم هست که خداوند می‌دانست اَقوام مُتعمّقی در آخرالزّمان می‌آیند. از این جهت اوایل سوره‌ی مبارکه‌ی حَدید و سوره‌ی توحید را خداوند برای آن‌ها نازل کرد. مُرور زمان اشخاصی که این دو بخش از آیات را فَهم کنند، برای آن‌ها نازل کرده است. و یکی از وُجوهش این است که در زمان نُزول کسی نمی‌دانست همه‌ی موجودات اَجوَف هستند. جُزء لایتجزّی را آخرین جُزء می‌دانستند؛ ولی بعد از کَشف اتُم خداوند منّان به عالَم فَهماند که این‌جوری که می‌گویند این کُره‌ی زمین با همه‌ی وُسعتی که دارد، این الکترون‌هایی که دور هسته‌ی مرکزی در حرکت هستند، فاصله دارند. اگر این فَواصل را از آن‌ها بگیرند، این کُره‌ی باعظمت به اندازه‌ی یک توپ کوچک می‌شود و در مورد خود ما اگر این خلأها را از دورن اتُم‌های را از درون خود ما اخراج کنند، خودمان هم یک ذَرّه می‌شویم و اصلاً قابل رؤیت نخواهیم بود. و همه‌ی موجودات اَجوَف هستند، نسبت به عالَم ماده با کَشف اتُم روشن شده است، نسبت به فراتر از عالَم ماده این نظریه‌ی مرحوم «ملّاصدرا» است که ایشان امکان فقری را علاوه بر امکان حُدوثی موجودات در ذات خودشان فقر هستند و چیزی ندارند. به هرحال هر دو از کَشفیّات آخرالزّمان هست. هم امکان فقری که اشیاء حتی مُجرّدات در قِبال پروردگار متعال «أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ[۱۹]». لذا این دو مَعنا در لُغت آمده است که مِصداقاً صَمد «اَلسَّیِّدُ اَلْمَصْمُودُ إِلَیْهِ فِی اَلْقَلِیلِ وَ اَلْکَثِیرِ[۲۰]» است. بزرگی که نیازمندان در نیازهای کم و زیادشان به سوی او می‌روند و در عالَم بیش از یکی نیست که همه نیازمند هستند؛ «أَلَا إِلَى اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ[۲۱]»؛ چون او بی‌نیازِ مُطلق است و همه نیازمند هستند، همه‌ی فُقرا و نیازمندان رو به سوی او دارند. لذا در عالَم یک مَقصد بیشتر وجود ندارد و آن هم «اللَّهُ الصَّمَدُ» است.

از وجود مبارک حضرت باقرالعلوم (علیه السلام) در المیزان نَقل کرده است که ایشان فرمودند: «الصَّمَدُ السَّیِّدُ الْمُطَاعُ الَّذِی لَیْسَ فَوْقَهُ آمِرٌ وَ نَاهٍ[۲۲]»؛ صَمد آن بزرگی است، یعنی آن مُطاعی است که نه فوق آن کسی است که به او اَمر کند یا او را نَهی کند. قدرت مُطلقه است و هیچ قدرت فوقی وجود ندارد که بخواهد در او ایجاد اِنفعال کند.

از وجود حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) در این رابطه روایات مُتعددی ذکر شده است که یکی از آن روایات در این‌جا آمده است و در جاهای دیگر هم مطالب مُتنوّعی در ارتباط با کلمه‌ی شریفه‌ی «صَمد» از وجود نازنین خامس آل عَبا حضرت سیدالشهدا امام حسین (علیه السلام) نَقل شده است. یک: «الصَّمَدُ الَّذِی لَا جَوْفَ لَهُ[۲۳]»، دو: «الصَّمَدُ الَّذِی لَا یَنَامُ[۲۴]»، سه: «الصَّمَدُ الدَّائِمُ الَّذِی لَمْ یَزَلْ وَ لَا یَزَالُ[۲۵]»، چهار «الصَّمَدُ الَّذِی إِذَا أَرَادَ شَیْئاً قَالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ[۲۶]»؛ بنابراین صَمَد قدرت مُطلق است، صَمَد غِنای مُطلق است، صَمَد قُوّت مُطلق است که جُوف ندارد. کَمبود ندارد که بخواهد کَمبود خودش را پُر کند. «وَ الصَّمَدُ الَّذِی أَبْدَعَ الْأَشْیَاءَ فَخَلَقَهَا أَضْدَاداً وَ أَشْکَالًا وَ أَزْوَاجاً وَ تَفَرَّدَ بِالْوَحْدَهْ بِلَا ضِدٍّ وَ لَا شَکْلٍ وَ لَا مِثْلٍ وَ لَا نِدٍّ[۲۷]»؛ صَمد کسی است که همه‌ی اَشیاء را نو آفریده است. هیچ‌چیزی سابقه نداشته است که این را مانند او بکند. «أَبْدَعَ الْأَشْیَاءَ»؛ اِبداع فرموده است و چون مُبدع هست، قدرتش هم لایتناهی است، لذا همه‌جور خَلق کرده است. اَضداد خَلق کرده است، اَشکال خَلق کرده است، همه‌جوره‌اش را خَلق کرده است؛ اما خودش «تَفَرَّدَ»، در وَحدت که نه ضد دارد، نه شکل دارد، نه مِثل ندارد، نه نِد دارد، هیچ ندارد. همه‌چیز هست و هیچ‌یک از این چیزهایی که در ذهن می‌آید، این‌ها در خداوند نیست.

«قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ * اللَّهُ الصَّمَدُ»؛ ما وقتی نماز هم می‌خوانیم، بیشتر همان در ذهن‌مان می‌آید که فرمود: «اَلسَّیِّدُ اَلْمَصْمُودُ إِلَیْهِ»؛ بزرگی که مُحتاج به روی او رَوان است، رو به او آورده است. با همه‌ی اضطرارش او را مُجیب می‌داند، به سوی او رَوان شده است؛ «اَلسَّیِّدُ اَلْمَصْمُودُ إِلَیْهِ».

بررسی لُغوی کلمه‌ی «صَمَد» در تفاسیر و روایات اهل بیت (سلام الله علیهم اجمعین)

«لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ»؛ در یک حدیثی هم نامه نوشتند و از یکی از ائمه که بنده ننوشتم و در ذهنم نیست، سؤال کردند. حضرت مَرقوم فرمودند: در مورد صفات خداوند از خودتان حرف نزنید؛ خداوند خودش در این آیه تَفسیر کرده است. یعنی این آیاتی که در سوره‌ی مبارکه‌ی توحید است، هر کلمه‌ی بعدی توصیف و تَفسیر کلمه‌ی قبلی هست. «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» یعنی چه؟ یعنی «اللَّهُ الصَّمَدُ». «اللَّهُ الصَّمَدُ» کدام است؟ «لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ». «لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ» چه می‌شود؟ «وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُوًا أَحَدٌ». این‌ها به همدیگر مُرتبط هستند، ارتباط توضیحی دارند. در مجموع سوره‌ی مبارکه‌ی «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» از غُرَر سوره‌های قرآنی است و اگر کسی به حاقّ سوره‌ی توحید و اخلاص رسیده باشد، هم به ثُلث اخلاص دست یافته است و هم این‌که توحیدِ خالص نَصیبش شده است و ثُلث قرآن را دریافت کرده است.

ان‌شاءالله خداوند به همه‌ی ما نور بدهد‌ که با نور قرآن کریم هم فکرمان، فَهم‌مان، هم دل‌مان و جان‌مان نور بگیرد و به ذات اَحدی مَجذوب بشویم.

یک صلوات مرحمت بفرمایید.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۲] سوره مبارکه اخلاص.

[۳] سعد بن مُعاذ (درگذشت ۵ ق) از اصحاب پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و رئیس قبیله اوس بود که پس از بیعت عقبه اول، با دعوت مصعب بن عمیر در مدینه اسلام آورد و به تبعیت از او، تمام خاندانش مسلمان شدند. وی در جنگ بدر و احد جنگید و از نزدیکان و مستشاران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. در جریان پیمان‌شکنی بنی‌قریظه و پس از شکست ایشان از سربازان اسلام، سعد به عنوان حَکَمِ ایشان انتخاب شد. در جنگ خندق زخمی شد و از این زخم درگذشت. نقل شده که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: در تشییع جنازۀ وی هزاران مَلَک شرکت داشته‌اند. سعد بن مُعاذ بن نعمان بن امرؤالقیس بن زید بن عبدالاشهل، کنیه‌اش ابوعمرو، مادرش کبشه دختر رافع بن معاویه بن عبید و پسر خاله اسعد بن زراره بود. سعد به دست مصعب بن عمیر در مدینه (بین دو پیمان عقبه) مسلمان شد و با اسلام آوردنش تمام افراد خاندان عبدالاشهل مسلمان شدند. این خاندان نخستین خاندانی هستند که زن و مرد ایشان همگی اسلام آوردند. سعد پس از اسلام آوردن به همراه اسید بن حضیر، بت‌های بنی عبدالاشهل را شکست. پس از هجرت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و مسلمانان به مدینه، رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) میان سعد و ابوعبیده جراح از مهاجران پیمان برادری بست. وی از بزرگان انصار و رئیس قبیله اوس، مردی شجاع، قاطع در بیان و تصمیم‌گیری، مقاوم در مبارزه و جهاد بود. روز جنگ بدر پرچم‌دار قبیله اوس بود و برای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سایبانی ساخت تا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در آن بنشیند و نظاره‌گر جنگ باشد. خودش با دیگر سربازان اسلام به میدان جنگ شتافت، هرگاه حملۀ عمومی از سوی قریش شروع می‌گشت، از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به اتفاق حضرت علی (علیه السلام) و دیگر صحابه دفاع می‌کرد، در همان حال تبلیغ و سخنرانی می‌کرد. در این جنگ دوبار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بر سعد ثنا و دعا کرد و در برگشت از جنگ، سعد افسار مرکب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را گرفته بود و پیاده می‌رفت در حالی که برادرش در جنگ شهید شده بود. سعد در جنگ احد نیز شرکت داشت. همچنین در بحبوحۀ غزوۀ خندق، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خبردار شد که بنی قریظه نقض عهد کرده‌اند و با قریش و قبیلۀ غطفان یکی شده‌اند. سعد بن معاذ و سعد بن عباده که حکم آنها در بنی قریظه نافذ بود، به سوی آنان رفتند و زمانی که سعد پیمان شکنی ایشان را مشاهده کرد، به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اطلاع داد و چون پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دید که مسلمانان از هرطرف محاصره شده‌اند و در تنگنا قرار دارند، تصمیم گرفت با پرداخت مقداری از محصول خرمای مدینه با آنان صلح کند، در این میان سعد نظر داد که ما هرگز تن به ذلت و خواری نمی‌دهیم، سپس جنگ را ترجیح داد و صلح نامه را پاره کرد.

در بحبوحۀ جنگ خندق، قبیلۀ بنی‌ قریظه در مدینه، پیمان خود با مسلمانان را زیر پاگذاشته و علیه مسلمانان اعلام خصومت کردند. با شروع درگیری، جنگجویان این قبیله شکست خورده و به محاصره سربازان اسلام درآمدند و چون توان مقابله را در خود نمی‌دیدند، عاقبت داوری سعد معاذ را پذیرفتند. سعد در حالتی که مجروح و بیمار بود، از چادر خود به طرف محل بنی قریظه رفت و برخلاف انتظار طایفه‌اش که هم پیمان بنی قریظه بودند، حکم کرد که سزای مردان جنگجوی بنی قریظه قتل است و اموالشان باید تقسیم گردد، کودکانشان اسیر گردند و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «به درستی حکم خدا و رسولش را در مورد ایشان صادر کردی و مطابق حکم الهی رأی دادی» سید جعفر شهیدی با ذکر شواهد و قراینی در مورد نحوه برخورد یادشده با بنی‌قریظه، مناقشه کرده است. در سال پنجم هجرت در غزوۀ خندق پنج نفر از مسلمین شهید شدند، سعد هم زخمی شد و یکی از رگ‌های او قطع شد، سپس او را به شهر آوردند و آنطور که ابن‌سعد می‌گوید، همین که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) سعد را دید، فرمودند: «برخیزید و سرور خود را پیاده کنید، سپس در کنار مسجد خیمه‌ای برپاکردند و او را تحت معالجه قرار دادند. اما مؤثر واقع نشد و بعد از مدتی وفات کرد. وی به هنگام مرگ ۳۷ سال داشت. در منابع اهل سنت آمده که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در مورد مقام و منزلت سعد در درگاه الهی فرمود: «عرش از مرگ سعد بن معاذ به لرزه درآمد.» اما شیخ صدوق در کتاب معانی الاخبار در این باره چنین نقل کرده است: «به حضرت صادق (علیه السلام) عرض کردند که عامه معتقدند که عرش رحمان از مرگ سعد بن معاذ به لرزه درآمده است. حضرت (علیه السلام) فرمود: پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود که عرشی [تختی] که سعد بر آن بود به لرزه افتاد اما ایشان توهم کردند که منظور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) عرش الهی بوده است. زمانی که سعد بن معاذ وفات کرد، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به غسل دادن سعد امر کرد و به دنبال جنازه بدون کفش و ردا حرکت می‌کرد و سمت چپ و سمت راست تابوت را می‌گرفت. روایت کرده‌اند زمانی که جنازۀ سعد را بیرون آوردند، گروهی از منافقین گفتند که جنازه‌اش چقدر سبک است! پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «هفتاد هزار فرشته برای تشییع جنازه و تابوت سعد به زمین آمده‌اند که تاکنون نیامده بودند.»

[۴] سوره مبارکه فتح، آیه ۲۹٫

«مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ ۚ وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ ۖ تَرَاهُمْ رُکَّعًا سُجَّدًا یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوَانًا ۖ سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ۚ ذَٰلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاهِ ۚ وَ مَثَلُهُمْ فِی الْإِنْجِیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَىٰ عَلَىٰ سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ ۗ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَهً وَ أَجْرًا عَظِیمًا».

[۵] سوره مبارکه ممتحنه، آیه ۴٫

«قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ فِی إِبْرَاهِیمَ وَ الَّذِینَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنْکُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ کَفَرْنَا بِکُمْ وَ بَدَا بَیْنَنَا وَ بَیْنَکُمُ الْعَدَاوَهُ وَ الْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّىٰ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلَّا قَوْلَ إِبْرَاهِیمَ لِأَبِیهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَکَ وَ مَا أَمْلِکُ لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَیْءٍ ۖ رَبَّنَا عَلَیْکَ تَوَکَّلْنَا وَ إِلَیْکَ أَنَبْنَا وَ إِلَیْکَ الْمَصِیرُ».

[۶] توحید، شیخ صدوق، ص ۸۹؛ ابن بابویه، محمد بن على اردکانى، محمد على، اسرار توحید؛ ترجمه التوحید للصدوق، جلد ۱، انتشارات علمیه اسلامیه، تهران، چاپ اول، بى تا؛ ابن طاووس، على بن موسى، مهج الدعوات و منهج العبادات، جلد۱، دار الذخائر، قم، چاپ اول، ۱۴۱۱ ق.

«رَأَیْتُ الْخِضْرَ عَلَیْهِ السَّلَامُ فِى الْمَنَامِ قَبْلَ بَدْرٍ بِلَیْلَهٍ، فَقُلْتُ لَهُ: عَلِّمْنِى شَیْئاً أُنْصَرُ بِهِ عَلَى الأعْدَاءِ! فَقَالَ: قُلْ: یَا هُوَ یَا مَنْ لَا هُوَ إلَّا هُوَ! فَلَمَّا أَصْبَحْتُ قَصَصْتُهَا عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ لِى: یَا عَلِىُّ! عُلِّمْتَ الاِسْمَ الاعْظَمَ! فَکَانَ عَلَى لِسَانِى یَوْمَ بَدْرٍ. وَ إنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِین عَلَیْهِ السَّلَامُ قَرَأ: قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ. فَلَمَّا فَرَغَ قَالَ: یَا هُوَ یَا مَنْ لَا هُوَ إلَّا هُوَ، اغْفِرْ لِى وَ انْصُرْنِى عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ!».

[۷] همان.

[۸] عمار یاسر یا عمار بن یاسر صحابی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، از نخستین مسلمانان و از یاران نزدیک و نخستین شیعیان امام علی (علیه السلام) بود. وی فرزند یاسر و سمیه اولین شهدای اسلام بود. عمار در هجرت به مدینه همراه پیامبر بود و در ساخت مسجد قبا همکاری داشت و در همه جنگ‌های پیامبر نیز شرکت داشت. روایاتی از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در فضیلت عمار نقل شده از جمله اینکه بهشت مشتاق اوست. عمار بعد از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در حمایت از حضرت علی (علیه السلام) در ابتدا از بیعت با ابوبکر سرباز زد. وی در زمان خلیفه دوم فرماندار کوفه و فرمانده سپاه اسلام در این شهر شد. عمار در زمان خلیفه سوم از جمله مخالفان خلیفه بود و در اعتراضات علیه او شرکت داشت. عمار در زمان خلافت علی‌ (علیه السلام) از همراهان و نزدیکان آن حضرت بود و در جنگ صفین به دست لشکریان معاویه شهید شد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در حدیثی شهادت وی به دست گروه باغی (شورشگر) را از پیش اطلاع داده بود. آرامگاه عمار در شهر رقه سوریه کنار آرامگاه اویس قرنی قرار دارد که در ۱۳۹۳ش به دست گروه داعش به طور کامل تخریب شد.

[۹] همان.

[۱۰] مرصاد العباد، ص ۳۲۶؛ روح الأرواح، ص ۴۶۴؛ کشف المحجوب، ص ۳۵۳.

[۱۱] البرهان فی تفسیر القرآن، جلد ۵، صفحه ۸۰۳٫

«قَالَ: وَ قَالَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ (عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ) : اَللَّهُ مَعْنَاهُ: اَلْمَعْبُودُ اَلَّذِی یَأْلَهُ فِیهِ اَلْخَلْقُ وَ یُؤْلَهُ [إِلَیْهِ]، وَ اَللَّهُ هُوَ اَلْمَسْتُورُ عَنْ دَرْکِ اَلْأَبْصَارِ، اَلْمَحْجُوبُ عَنِ اَلْأَوْهَامِ وَ اَلْخَطَرَاتِ».

[۱۲] سوره مبارکه زمر، آیه ۴٫

«لَوْ أَرَادَ اللَّهُ أَنْ یَتَّخِذَ وَلَدًا لَاصْطَفَىٰ مِمَّا یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ ۚ سُبْحَانَهُ ۖ هُوَ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ».

[۱۳] سوره مبارکه مجادله، آیه ۷٫

«أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الْأَرْضِ ۖ مَا یَکُونُ مِنْ نَجْوَىٰ ثَلَاثَهٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمْ وَ لَا خَمْسَهٍ إِلَّا هُوَ سَادِسُهُمْ وَ لَا أَدْنَىٰ مِنْ ذَٰلِکَ وَ لَا أَکْثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمْ أَیْنَ مَا کَانُوا ۖ ثُمَّ یُنَبِّئُهُمْ بِمَا عَمِلُوا یَوْمَ الْقِیَامَهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ».

[۱۴] همان.

[۱۵] المیزان فى تفسیر القرآن، ج‌۲۰، ص ۳۸۷٫

«غیر أن الأحد إنما یطلق على ما لا یقبل الکثره لا خارجا و لا ذهنا و لذلک لا یقبل العد و لا یدخل فی العدد بخلاف الواحد فإن کل واحد له ثانیا و ثالثا إما خارجا و إما ذهنا بتوهم أو بفرض العقل فیصیر بانضمامه کثیرا، و أما الأحد فکل ما فرض له ثانیا کان هو هو لم یزد علیه شی‌ء».

[۱۶] مفاتیح الجنان، کیفیت زیارت امام هشتم، حضرت امام رضا (علیه السلام).

«…السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وارِثَ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ زَیْنِ الْعابِدِینَ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وارِثَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ باقِرِ عِلْمِ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وارِثَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ الْبارِّ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وارِثَ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ، السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الصِّدِّیقُ الشَّهِیدُ، السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْوَصِیُّ الْبَارُّ التَّقِیُّ، أَشْهَدُ أَنَّکَ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلاهُ، وَ آتَیْتَ الزَّکَاهَ، وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ، وَ نَهَیْتَ عَنِ الْمُنْکَرِ، وَ عَبَدْتَ اللّٰهَ مُخْلِصاً حَتّىٰ أَتَاکَ الْیَقِینُ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا الْحَسَنِ وَ رَحْمَهُ اللّٰهِ وَ بَرَکاتُهُ. اللّٰهُمَّ إِلَیْکَ صَمَدْتُ مِنْ أَرْضِی، وَ قَطَعْتُ الْبِلادَ رَجاءَ رَحْمَتِکَ فَلَا تُخَیِّبْنِی وَ لَا تَرُدَّنِی بِغَیْرِ قَضاءِ حاجَتِی، وَ ارْحَمْ تَقَلُّبِی عَلَىٰ قَبْرِ ابْنِ أَخِی رَسُولِکَ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا مَوْلایَ أَتَیْتُکَ زائِراً وافِداً عائِذاً مِمَّا جَنَیْتُ عَلَىٰ نَفْسِی، وَ احْتَطَبْتُ عَلَىٰ ظَهْرِی فَکُنْ لِی شافِعاً إِلَى اللّٰهِ یَوْمَ فَقْرِی وَ فاقَتِی، فَلَکَ عِنْدَ اللّٰهِ مَقامٌ مَحْمُودٌ، وَ أَنْتَ عِنْدَهُ وَجِیهٌ. اللّٰهُمَّ إِنِّی أَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ بِحُبِّهِمْ وَ بِوِلایَتِهِمْ، أَتَوَلَّىٰ آخِرَهُمْ بِمَا تَوَلَّیْتُ بِهِ أَوَّلَهُمْ، وَ أَبْرَأُ مِنْ کُلِّ وَلِیجَهٍ دُونَهُمْ . اللّٰهُمَّ الْعَنِ الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَکَ، وَ اتَّهَمُوا نَبِیَّکَ، وَ جَحَدُوا بِآیاتِکَ، وَ سَخِرُوا بِإِمامِکَ، وَ حَمَلُوا النَّاسَ عَلَىٰ أَکْتافِ آلِ مُحَمَّدٍ. اللّٰهُمَّ إِنِّی أَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ بِاللَّعْنَهِ عَلَیْهِمْ وَ الْبَراءَهِ مِنْهُمْ فِی الدُّنْیا وَ الآخِرَهِ یَا رَحْمٰنُ. صَلَّى اللّٰهُ عَلَیْکَ یَا أَبَا الْحَسَنِ، صَلَّى اللّٰهُ عَلَىٰ رُوحِکَ وَ بَدَنِکَ، صَبَرْتَ وَ أَنْتَ الصَّادِقُ المُصَدَّقُ، قَتَلَ اللّٰهُ مَنْ قَتَلَکَ بِالْأَیْدِی وَ الْأَلْسُنِ…».

[۱۷] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت شریف جامعه کبیره.

«…وَ بَرِئْتُ إِلَى اللّٰهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ أَعْدائِکُمْ وَ مِنَ الْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ وَ الشَّیاطِینِ وَ حِزْبِهِمُ الظَّالِمِینَ لَکُمُ، الْجاحِدِینَ لِحَقِّکُمْ، وَ الْمارِقِینَ مِنْ وِلایَتِکُمْ، وَ الْغاصِبِینَ لِإِرْثِکُمُ، الشَّاکِّینَ فِیکُمُ، الْمُنْحَرِفِینَ عَنْکُمْ، وَ مِنْ کُلِّ وَلِیجَهٍ دُونَکُمْ، وَ کُلِّ مُطاعٍ سِواکُمْ، وَ مِنَ الْأَئِمَّهِ الَّذِینَ یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ، فَثَبَّتَنِیَ اللّٰهُ أَبَداً مَا حَیِیتُ عَلَىٰ مُوالاتِکُمْ وَ مَحَبَّتِکُمْ وَ دِینِکُمْ، وَ وَفَّقَنِی لِطاعَتِکُمْ، وَ رَزَقَنِی شَفاعَتَکُمْ؛ وَ جَعَلَنِی مِنْ خِیارِ مَوالِیکُمُ التَّابِعِینَ لِما دَعَوْتُمْ إِلَیْهِ، وَ جَعَلَنِی مِمَّنْ یَقْتَصُّ آثارَکُمْ، وَ یَسْلُکُ سَبِیلَکُمْ، وَ یَهْتَدِی بِهُداکُمْ، وَ یُحْشَرُ فِی زُمْرَتِکُمْ، وَ یَکِرُّ فِی رَجْعَتِکُمْ، وَ یُمَلَّکُ فِی دَوْلَتِکُمْ، وَ یُشَرَّفُ فِی عافِیَتِکُمْ، وَ یُمَکَّنُ فِی أَیَّامِکُمْ، وَ تَقَِرُّ عَیْنُهُ غَداً بِرُؤْیَتِکُمْ، بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی وَ نَفْسِی وَ أَهْلِی وَ مالِی، مَنْ أَرادَ اللّٰهَ بَدَأَ بِکُمْ، وَ مَنْ وَحَّدَهُ قَبِلَ عَنْکُمْ، وَ مَنْ قَصَدَهُ تَوَجَّهَ بِکُمْ، مَوالِیَّ لَاأُحْصِی ثَناءَکُمْ، وَ لَا أَبْلُغُ مِنَ الْمَدْحِ کُنْهَکُمْ، وَ مِنَ الْوَصْفِ قَدْرَکُمْ، وَ أَنْتُمْ نُورُ الْأَخْیارِ، وَ هُداهُ الْأَبْرارِ، وَ حُجَجُ الْجَبَّارِ؛ بِکُمْ فَتَحَ اللّٰهُ، وَ بِکُمْ یَخْتِمُ، وَ بِکُمْ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَ بِکُمْ یُمْسِکُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلّا بِإِذْنِهِ، وَ بِکُمْ یُنَفِّسُ الْهَمَّ، وَ یَکْشِفُ الضُّرَّ، وَ عِنْدَکُمْ مَا نَزَلَتْ بِهِ رُسُلُهُ، وَ هَبَطَتْ بِهِ مَلائِکَتُهُ، وَ إِلىٰ جَدِّکُمْ بُعِثَ الرُّوحُ الْأَمِینُ، آتاکُمُ اللّٰهُ مَا لَمْ یُؤْتِ أَحَداً مِنَ الْعالَمِینَ، طَأْطَأَ کُلُّ شَرِیفٍ لِشَرَفِکُمْ، وَ بَخَعَ کُلُّ مُتَکَبِّرٍ لِطاعَتِکُمْ، وَ خَضَعَ کُلُّ جَبَّارٍ لِفَضْلِکُمْ، وَ ذَلَّ کُلُّ شَیْءٍ لَکُمْ، وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِکُمْ، وَ فازَ الْفائِزُونَ بِوَِلایَتِکُمْ، بِکُمْ یُسْلَکُ إِلَى الرِّضْوانِ، وَ عَلَىٰ مَنْ جَحَدَ وِلایَتَکُمْ غَضَبُ الرَّحْمٰنِ، بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی وَ نَفْسِی وَ أَهْلِی وَ مَالِی، ذِکْرُکُمْ فِی الذَّاکِرِینَ، وَ أَسْماؤُکُمْ فِی الْأَسْماءِ، وَ أَجْسادُکُمْ فِی الْأَجْسادِ، وَ أَرْواحُکُمْ فِی الْأَرْواحِ، وَ أَنْفُسُکُمْ فِی النُّفُوسِ، وَ آثارُکُمْ فِی الْآثارِ، وَ قُبُورُکُمْ فِی الْقُبُورِ…».

[۱۸] معانی الأخبار، جلد ۱، صفحه ۶٫

«حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ جَعْفَرُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ أَحْمَدَ اَلْفَقِیهُ اَلْقُمِّیُّ ثُمَّ اَلْإِیلاَقِیُّ رَضِیَ اَللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو سَعِیدٍ عَبْدَانُ بْنُ اَلْفَضْلِ قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو اَلْحَسَنِ مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ یُونُسَ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ أَبِی طَالِبٍ بِمَدِینَهِ خُجَنْدَهَ قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو بَکْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ شُجَاعٍ اَلْفَرْغَانِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو مُحَمَّدٍ اَلْحَسَنُ بْنُ حَمَّادٍ اَلْعَنْبَرِیُّ بِمِصْرَ قَالَ حَدَّثَنِی إِسْمَاعِیلُ بْنُ عَبْدِ اَلْجَلِیلِ اَلْبَرْقِیُّ عَنْ أَبِی اَلْبَخْتَرِیِّ وَهْبِ بْنِ وَهْبٍ اَلْقُرَشِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ اَلصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنَ مُحَمَّدٍ عَلَیْهِمَا السَّلاَمُ قَالَ قَالَ اَلْبَاقِرُ حَدَّثَنِی أَبِی زَیْنُ اَلْعَابِدِینَ عَنْ أَبِیهِ اَلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ أَنَّهُ قَالَ: اَلصَّمَدُ  اَلَّذِی لاَ جَوْفَ لَهُ وَ اَلصَّمَدُ  اَلَّذِی بِهِ اِنْتَهَى سُؤْدَدُهُ وَ اَلصَّمَدُ  اَلَّذِی لاَ یَأْکُلُ وَ لاَ یَشْرَبُ وَ اَلصَّمَدُ  اَلَّذِی لاَ یَنَامُ وَ اَلصَّمَدُ  اَلَّذِی لَمْ یَزَلْ وَ لاَ یَزَالُ».

[۱۹] سوره مبارکه فاطر، آیه ۱۵٫

«یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ ۖ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ».

[۲۰] تفسیر نور الثقلین، جلد ۵، صفحه ۷۱۰٫

«فِی أُصُولِ اَلْکَافِی عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحَسَنِ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْوَلِیدِ وَ لَقَبُهُ شَبَابٌ اَلصَّیْرَفِیُّ عَنْ دَاوُدَ بْنِ اَلْقَاسِمِ اَلْجَعْفَرِیِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ اَلثَّانِی عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ مَا اَلصَّمَدُ؟ قَالَ: اَلسَّیِّدُ اَلْمَصْمُودُ إِلَیْهِ فِی اَلْقَلِیلِ وَ اَلْکَثِیرِ».

[۲۱] سوره مبارکه شوری، آیه ۵۳٫

«صِرَاطِ اللَّهِ الَّذِی لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الْأَرْضِ ۗ أَلَا إِلَى اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ».

[۲۲] تفسیر اهل بیت علیهم السلام، ج ۱۸، ص ۴۸۰؛ بحارالأنوار، ج ۳، ص ۲۲۳/ نورالثقلین/ البرهان.

[۲۳] تفسیر اهل بیت علیهم السلام، ج ۱۸، ص ۴۸۰؛ بحارالأنوار، ج ۳، ص ۲۲۳ / البرهان.

«الحسین (علیه السلام)- الصَّمَدُ الَّذِی لَا جَوْفَ لَهُ وَ الصَّمَدُ الَّذِی قَدِ انْتَهَی سُؤْدُدُهُ وَ الصَّمَدُ الَّذِی لَا یَأْکُلُ وَ لَا یَشْرَبُ وَ الصَّمَدُ الَّذِی لَا یَنَامُ وَ الصَّمَدُ الدَّائِمُ الَّذِی لَمْ یَزَلْ وَ لَا یَزَالُ».

[۲۴] همان.

[۲۵] همان.

[۲۶] همان.

«الصَّمَدُ الَّذِی إِذَا أَرَادَ شَیْئاً قَالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ وَ الصَّمَدُ الَّذِی أَبْدَعَ الْأَشْیَاءَ فَخَلَقَهَا أَضْدَاداً وَ أَشْکَالًا وَ أَزْوَاجاً وَ تَفَرَّدَ بِالْوَحْدَهًِْ بِلَا ضِدٍّ وَ لَا شَکْلٍ وَ لَا مِثْلٍ وَ لَا نِدٍّ».

[۲۷] همان.