حضرت استاد صدیقی روز شنبه از ساعت ۱۶:۳۰ الی ۱۸:۰۰ به تفسیر قرآن با موضوع «اخلاق در قرآن» در مسجد امام رضا علیه السلام حوزه علمیه امام خمینی(ره) پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
- توجّه به برخی نکات تربیتی آیات پایانی «سورهی مبارکهی حَشر»
- تفسیر کلمهی «مُهیمن» طبق بیان کتاب «روح المعانی»
- تفسیر کلمهی «جَبّار» طبق بیان کتاب «روح المعانی»
- «سُبُّوح» ناظر به صفات سَلبیه است، ولی «قُدّوس» ناظر به صفات ثُبوتیه هم میباشد
- اهمیّت خواندن ۳ آیهی پایانی سورهی مبارکهی حَشر در آغاز روز
- دعای پایان جلسه
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إلی یوم الدّین».
توجّه به برخی نکات تربیتی آیات پایانی «سورهی مبارکهی حَشر»
ما دوست داریم که انشاءالله این جلسه را بشنویم و قول هم داده بودیم که در جلسهی بعدی ما حرف نمیزنیم. ولی یک حدیثی دیدم که در «المیزان» نبود، در «تفسیر نمونه» هم نوبد؛ ابتدائاً در «روح المعانی[۲]» دیدم و بعد «مَجمع[۳]» را هم دیدم که آن هم آورده است. یک مُشوّقی است، یادگاری است که انشاءالله همهی ما عمل میکنیم. «مَعقل بن یَسار» از وجود مبارک نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) نَقل میکند: که حضرت فرمودند: اگر کسی هر روز صبح بگوید: «أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ[۴]»، آنگاه این سه آیهی پایانی سورهی مبارکهی حَشر را ۳ بار تلاوت کند، خداوند متعال ۷۰ هزار مَلَک مأمور میکند که به او صلوات بفرستند. و اگر آن روز بمیرد، «مَاتَ شَهِیداً[۵]»؛ بعد وقتی که مساء میشود، «یُصَلُّونَ عَلَیْهِ حَتَّی یُمْسِیَ[۶]»؛ دوباره همین را تکرار کردند، اگر شب بمیرد «مَاتَ شَهِیداً». حیف است؛ این چیز سَهل و قابل اجرا برای آدم است. ما گاهی با محمّد حسین قرار میگذاریم که به هم یادآوری کنیم. او هم اهل این حرفهاست. بد نیست گاهی به یاد هم بیندازیم. خیلی حیف است، خیلی بیمَؤونه است. انصافاً این اَسماء حُسنا یک جاذبهی خاصّی دارد. آنوقت در هر فَرازی یک چیزی جدیدی است. بنده به «قُلْ هُوَ اللَّهُ» اصلاً توجّه نداشتم. در همین ایّام دیدم که «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ[۷]» هیچ غیرِ خدا در آن نیست. از ابتدا تا پایان خداوند دارد خودش را به ما نشان میدهد. این خیلی خوب است. دلبَریاش مثل ندارد. ولی آیاتی که اینجور هستند، خیلی دلنشین و مایهی نشاط و اِبتهاج است. این آیات «هُوَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهَادَهِ[۸]»، وقتی آدم به اَسرار، به غیب اَشخاص مُطلع است، بَشر ظرفیّت ندارد. یک جاهایی عَصبانی میشود، یک جاهایی هَیجانی میشود، یک جاهایی تَحریک میشود. لذا دیگر آن رَحمت را رعایت نمیکند و آبرو را میبَرد. ولی این بُعد تربیتی دارد. خداوند که عالِم غیب و شهادت است، «هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِیمُ[۹]»، او سَتّارالعُیوب است. این علمش علم توأم با رحمت رَحمانیّه و رَحیمیّه است. باز گاهی در مَحافلی که در جمع مدیران پیش آمده است، گاهی پیش آمده است و خداوند به زبان بنده جاری کرده است و بنده به آیهی بعدی آن اشاره کردهام: «هُوَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ[۱۰]»؛ لازمهی قدرت تَجاوز از حُقوق است، خُرد کردن رَقیب است، کوچککردن و تَحقیر است. ولی اگر بندهای میخواهد رنگ خدا داشته باشد، در عینِ مَلِکبودن قُدّوس است، پاک است. هیچگاه ظُلم نمیکند، هیچ بندهای را ذَلیل نمیکند. اگر کسی به اَبعاد تربیتی این آیات توجّه بکند، پیامهای خیلی قابل فَهم و قابل اجرا دارد.
تفسیر کلمهی «مُهیمن» طبق بیان کتاب «روح المعانی»
نکتهای را صاحب تفسیر «روح المعانی» در مورد مُهیمن دارد. ایشان مُهیمن را اینگونه معنی میکنند: «الرقیب الحافظ لکل شیء مفیعل من الأمن بقلب همزته هاءا، و إلیه ذهب غیر واحد، و تحقیقه کما فی الکشف أن أیمن على فیعل مبالغه أمن العدو للزیاده فی البناء، و إذا قلت: أمن الراعی الذئب على الغنم مثلا دل على کمال حفظه[۱۱]»؛ میگویند: مُهمین مُئیمن بوده است، بعد تَقلب هَمزه برای اینکه دو همزه یکجا نشود، آمده است و همزه را به هاء قلب کرده است و مُهمین شده است. ولی مُهمین مُبالغهی در اَمنیّت است. بعد میگوید: اگر یک چوپانی به قَدری مُطمئن باشد که بگوید من گُرگ را امین محلّ اَمن گوسفندان قرار دادم، من در امنیّت و حفاظت این گوسفندان کارم به قَدری نافذ است که اگر گُرگ هم نزد من باشد، در حفاظت و رقابت اینها مُشارکت میکند. خداوند متعال که مُهمین است، یعنی گاهی سوژهی حفاظتی خودش را با دشمن حفظ میکند. فرعون خودش حضرت موسی (علیه السلام) را حفظ کرد. آن همه خون ریخت، آن همه قساوت به خرج داد، آخرش هم خداوند متعال مُهمین است. دامان مادرش برایش نااَمن بود، آنوقت دامان یک قاتلِ کودککُش حرفهای برایش اَمن شد. این را آن مُهمین میتواند انجام بدهد. دیگران نمیتوانند در این حدّ ایجاد امنیّت داشته باشند. این هم نکتهای بود که در تَفاسیر دیگر ندیده بودم.
تفسیر کلمهی «جَبّار» طبق بیان کتاب «روح المعانی»
دیگری هم در مورد «جَبّار» است. ایشان جَبّار را در ۳ وَجه نقل میکند: یکی این است: «جبر خلقه على ما أراد و قسرهم علیه[۱۲]»؛ وقتی بخواهد کسی را به چیزی وادار کند، مَجبورش میکند. یک حرکت قَسری برایش پیش میآورد. علیرَغم خواست خودش ناچار میشود که این کار را انجام بدهد. بنابراین جَبر نُفوذ ارادهی یک قدرتمندی است که میتواند مَخلوق خودش را به هر کاری که میخواهد، وَلو قَسری باشد، از گُردهاش میکِشد. این یک مَعنایش است که ما هم نوعاً به جَبّاران تاریخ جَبّار میگوییم، مُرادمان همین است که اینها زورگو هستند. هرچه بخواهند، حتی اگر طرف مقابل هم نخواهد، باید انجام بدهد. «تَعَالَی الله أن ذَلِکَ عُلُوًّا کَبِیرًا»؛ ولی خداوند ظُلماً این کار را نمیکند؛ عَدلاً قَسر است. اگر کسی هم نخواهد، خداوند متعال میتواند او را در یک مسیری قرار بدهد که مَجبور باشند انجام بدهند. «و یقال فی فعله: أجبر[۱۳]»؛ این اَجبر میگوید وقتی مُراد این باشد، هیچوقت با فعل ثُلاثی به کار نمیرود. حتماً با باب اِفعال این مَعنا اگر مَنظور باشد که اَجبر را میگوید، به کار میرود. «و قیل: إنه من جبره بمعنى أصلحه[۱۴]»؛ همان اُستخوان که شکسته میکنند و جَبیره میکنند، یعنی او را تَرمیم میکنند. کَسری او را به نَحوی با بستن و این موارد اصلاح میکنند. بنابراین جَبّار است، یعنی شکستگیها و خلأها را پُر میکند، جُبران میکند. «و منه جبرت العظم فانجبر فهو الذی جبر أحوال خلقه أی أصلحها، و قیل: هو المنیع[۱۵]»؛ همان مَعنای عزیز را دارد. «و قیل: هو المنیع الذی لا ینال»؛ دست کسی نمیرسد. «یقال للنخله إذا طالت و قصرت عنها الأیدی: جباره[۱۶]»؛ وقتی درخت نَخل خیلی بلند باشد و کسی نتواند از آن بچیند و دست او نمیرسد، میگوید این نَخل نخلِ جَبّار است. «و قیل: هو الذی لا ینافس فی فعله[۱۷]»؛ کسی که در فعلش کسی نمیتواند با او رقابت کند. ولی ایشان این ۳ وَجه را در مورد جَبّار آوردهاند.
«سُبُّوح» ناظر به صفات سَلبیه است، ولی «قُدّوس» ناظر به صفات ثُبوتیه هم میباشد
یک نکتهای هم بین عُرفا و سالکین هست که بین سُبُّوح و قُدّوس که حالا قُدّوس را در تفاسیر مُفسرانی هم که بنده دیدم، حتی «علّامه طباطبایی» (اعلی الله مقامه الشریف) آنها همه نزاهت و طَهارت شدید را در مورد قُدّوس میگویند. لکن در بین کسانی که با صفات الهی مأنوس هستند و اهل سِیر هستند و سِیر اَسمائی دارند، آنها مُعتقد هستند سُبُّوح نَفی صفات سَلبیه است. اما قُدّوس در صفات ثُبوتیه هم میگوید این چیزی که شما فَهمیدید، نیست. یعنی آن «الله اکبر مِن أن یوصل» که دیگر الله اکبر اوج معرفت است. این قُدّوس صفات ثُبوتیهی پروردگار متعال هم آن گونهای نیست که شما میفَهمید؛ خداوند اِکتناه را برای اَحدی اجازه نداده است، حتی انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین). «ما عَبَدناکَ حَقَّ عِبادَتِکَ وَ ما عَرَفناکَ حَقَّ مَعرِفَتِک[۱۸]»؛ چون معرفت آدم نسبت به او مُحال است، عبادت دَرخور او هم برای ما مُحال است و مَقدور نیست. و قُدّوس ناظر به صفات ثُبوتیه است که خداوند متعال مُنزّه است از آنچه که در ذهن شما از عَلیم، قَدیر، حَیّ، قَیّوم که در ذهن شما یک مَعنایی دارند؛ هر مَعنایی که ذهن ما میفَهمد مَحدود است. هم خودمان مَحدود هستیم و هم ذهنمان مَحدود است و لایتناهی در چیز مَحدود نمیگُنجد. لذا هم سُبُّوح است، یعنی از صفات سَلبیه مُنزّه است و هم قُدّوس است، یعنی صفات ثُبوتیهای که ما میفَهمیم، خداوند فوق آن است. با تَنزیه از مَحدودیّتی که فَهم ما دارد، خداوند متعال از آنچه که ما میفَهمیم مُنزّه است و بالاتر از آن است. لذا تَسبیحات اَربعه «سُبْحانَ اللهِ، وَ الْحَمْدُ لِلهِ، وَ لا إلهَ إلاّ اللهُ»، اما در آخر باز میگوییم: «وَ اللهُ أکْبَرُ». این را گفتیم، ولی خداوند اَکبر از آن است. در پایان آن هم مُستحبّ است که یک استغفاری بکنیم که جُرأت کردیم اینها را بگوییم. الحمدلله ربّ العالَمین.
اهمیّت خواندن ۳ آیهی پایانی سورهی مبارکهی حَشر در آغاز روز
دوستان قبل از آنکه بیایند، یک حدیثی را عرض کردیم. بعد هم آقای سلطانی با مُراجعهی به جامعهی احادیث شیعه در ارتباط با این آیات پایانی سورهی مبارکهی حَشر ایشان میگویند که حُدود ۲۰۰ حدیث است. ما کمتر آیهای داریم که اینقَدر در مورد آن ائمه (سلام الله علیهم اجمعین) تَبیین بکنند. اما حدیثی که انشاءالله همهی ما انجام بدهیم و انشاءالله شهادت نَصیبمان بشود یا خداوند متعال مقام شهید را به ما بدهد، حدیث نَبوی است. هم مَجمع نَقل کرده است با یک تفاوتی در ابتدا و هم «آلوسی[۱۹]» نَقل کرده است که «مَعقل بن یَسار» از کُتُب مختلف صِحاح هم چند نفر از این ائمهی حدیثشان این را آوردهاند و نَقل کردهاند. میگوید: وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: هرکسی صُبح میکند، ۳ بار بگوید: «أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ» و این ۳ آیهی آخر سورهی مبارکهی حَشر را قرائت کند، خداوند متعال ۷۰ هزار مَلَک را مأمور میکند تا مَساء برای او صلوات بگویند، بر او صلوات بفرستند. و وقتی هم که «یُمْسِیَ»، اگر مُجدداً این کار را کرد، و خداوند متعال هم در همین فاصله همین کار را میکند. ۷۰ هزار مَلَک بر او در این عمل صلوات میفرستند و هم اگر بمیرد، شهید میمیرد. خداوند متعال هم اَکَرم از این است که ما به این اُمید بگوییم و آنچه که ما اُمید آن را داریم، خداوند متعال انجام ندهد. خیلی خوب است. الحمدالله. در مَجمع البیان «السَّمِیعِ الْعَلِیمِ» ندارد؛ «أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ» و بعد هم ادامهی آن است. البته دستور عُمومی است. «فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ[۲۰]»؛ این هم از عَجایب است. وقتی آدم قرآن میخواند، باید ایمن نباشد که شیطان روی همین حسّاس است. میآید و در قرآن خواندن شما دخالت میکند. یا نیّت را خراب میکند و یا تمرکز را از ذهن میگیرد. لَقلقهی زبان میشود. یا فکرتان را به جاهای دیگری میبَرد که هیچچیزی نفَهمید. این است که خداوند شیطان را لَعنت کند. عَداوت او خیلی عَدوات شدیدی است. گفته که همه را اِغوا میکند و دست از سر هیچکسی برنمیدارد. به صَغیر و کَبیر رَحم نمیکند. خداوند لَعنتش کند. حتی در نماز، حتی در تلاوت قرآن. در کارهای خیر اشخاص خیلی کمی هستند که اخلاص در کار خیر داشته باشند. او همه را آلوده میکند. «نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ شُرُورِ أَنْفُسِنَا وَ مِنْ فِطَنِ زَمانِنا وَ مِنْ وَسواسِ شَیاطینَنا».
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
دعای پایان جلسه
بارالها! پروردگارا! به قرآن مُنزَل قَسمت میدهیم امام زمانمان (ارواحنا فداه) را برسان.
خدایا! آنچه برای راهیان اَربعین کَلیمی در این ماه اَربعینی از نورانیّت و معرفت و اَلطاف نَصیب میکنی، از ما دَریغ مَدار.
الها! پروردگارا! زیارت مولایمان حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) را در این چِلّه نَصیب ما بگردان.
خدایا! رضایت همیشگی حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) را روزی ما بفرما.
خدایا! به حقیقت قرآن، به هر مؤمنی که در قرآن او را مَدح کردهای و به آن قلبی که قرآن را به آن قلب نازل کردی قَسمت میدهیم در دنیا و در آخرت ما را از حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و از اهلبیت ایشان جُدا مَفرما.
خدایا! اعتبار و آبرویمان را در دنیا و آخرت بیمهی امام زمانمان (ارواحنا فداه) قرار بده.
خدایا! دشمنانمان را مأیوس بگردان.
خدایا! شَرّشان را به خودشان برگردان.
خدایا! نَسل جوان ما، جوانهای مورد نظر به سامان برسان.
خدایا! عوامل گُمراهی، عوامل اِنحطاط که این شبکههای مَجازی شیاطین بیرَحم درون خانهها شدند، شَرّ این شیاطین و مَجاریشان را از همهی کَسان ما و خانوادههای ما دور بگردان و جوانهای ما را از این خطر مُحافظت بفرما.
خدایا! مردم مظلوم غَزّه را به همین زودی با نابودی صهیونیستها و استکبار جهانی با اقتدار مُستخلص بگردان.
خدایا! سیّد مقاومت و حزبالله را در رأس فاتحین عالَم قرار بده.
خدایا! سایهی رهبر قهرمان و حَکیم و نورانی ما را با همهی لوازم عزّت و با عافیت و نشاط توفیق تَحویل اَمانت انقلاب به صاحب کار نَصیبشان بگردان.
خدایا! دشمنان ایشان را مَخذول بگردان.
خدایا! قُشون دشمن در ایجاد وَسوسه، بَدبینی، یأس در میان آحاد مردم ما، همهی ابزار تبلیغیشان را از آنها بگیر و همهشان را در کارشان ناکام بگردان.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم عاقبت اَمر ما را به شهادت مَقبول و مَرضی خودت خَتم بفرما.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۲] تفسیر آلوسی با نام «روح المعانی» اثر «سیدمحمود افندی آلوسی بغدادی» فقیه، مفسر، ادیب و مفتی بغداد است. تفسیر آلوسی گستردهترین تفسیری است که پس از تفسیر فخر رازی به شیوه کهن ظهور یافته است؛ بلکه میتوان گفت: نسخه دوم تفسیر رازی است ولی بااندکی تغییر. این تفسیر، یک دایره المعارف تفسیری طولانی و مفصل است که تقریبا از حجم و حدود تفسیری خارج شده است. این کتاب در بردارنده اقوال و آرای علمای گذشته و شامل گزیدههایی از تفاسیر پیشین و بیشتر از همه از تفسیر فخر رازی بهره برده است، و در این تفسیر سخن به درازا کشیده شده و مسائلی مطرح شده است که چندان فایدهای ندارد و گاه از مرز تفسیر بودن بیرون رفته، موجب ملال و خستگی میگردد. روح المعانی اثر سیدمحمود افندی آلوسی بغدادی (متوفای ۱۲۷۰). وی شیخ العلمای حنفیان بغداد بود. جامع معقول و منقول، آگاه به مبادی اصول و فروع و محدث و مفسری آگاه بهشمار میرفت. وی حافظه نیرومندی داشت و هرچه را به خاطر میسپرد همواره نسبت به آن حضور ذهن داشت. خود وی در اینباره میگوید: هرگز ذهنم در خصوص چیزی که آن را حفظ کردهام به من خیانت نورزیده است. در سال ۱۲۴۲ منصب افتای حنفیان را در بغداد برعهده گرفت و سپس متولی اوقاف مدرسه مرجانیه بغداد گردید. در سال ۱۲۶۳ از سمت افتاء کناره گرفت و به تفسیر قرآن پرداخت و پس از اتمام آن، آن را با خود به قسطنطنیه برد تا بر سلطان عبدالحمیدخان عرضه نماید؛ و توجه او را به آن معطوف داشت.
[۳] مجمعُ البیان فی تفسیر القُرآن، از مهمترین تفاسیر قرآن کریم نوشته فضل بن حسن طبرسی (متوفای ۵۴۸ق) عالم دینی و مفسر شیعی. این تفسیر را دانشمندان شیعه و سنی ستوده و از آن به عنوان یکی از منابع قدیم تفسیری یاد کردهاند. مجمع البیان از گونه تفاسیر ادبی قرآن است و پژوهشگران، اهمیت این اثر را در جامعیت، اتقان و استحکام مطالب، ترتیب دقیق، تفسیر روشن و سودمند و انصاف در نقد و بررسی آرا دانستهاند. این تفسیر شامل مباحثی چون: قرائت، اعراب، لغات، بیان مشکلات، ذکر موارد معانی و بیان، شأن نزول آیات، اخبار وارده در آیات و شرح و تبیین قصص و حکایات است. گفته شده طبرسی از نادر مفسران شیعی است که به علم مناسبات توجه کرده است. برخی از مورخان داستانی از علامه طبرسی نقل میکنند که حکایت از انگیزه وی را در نوشتن این تفسیر دارد. بر اساس این داستان، زمانی علامه طبرسی سکته کرده و خانوادهاش با تصور این که وی مرده است او را به خاک سپردند. وی در قبر به هوش آمده و نذر میکند که اگر خداوند او را از درون قبر نجات دهد کتابی را در تفسیر قرآن بنویسد. همان شب فردی به قصد دزدیدن کفن وی، قبر را شکافته و علامه از قبر بیرون آمد و نذر خود را ادا کرد.
این داستان را نخستین بار میرزا عبدالله افندی در ریاض العلماء نقل کرده است با توجه به این که طبرسی عالم قرن ششم است و افندی از علمای قرن دوازدهم است این داستان نیاز به سند دارد ولی افندی این داستان را بدون سند و به عنوان «مشهور بین خاص و عام» نقل کرده است. محدث نوری نیز تصریح دارد که این داستان در هیچ منبعی قبل از ریاض العلماء نقل نشده است. مجمع البیان شامل مباحثی چون: قرائت، اعراب، لغات، بیان مشکلات، ذکر موارد معانی و بیان، شأن نزول آیات، اخبار وارده در آیات و شرح و تبیین قصص و حکایات است. این تفسیر بسیار متاثر از تبیان شیخ طوسی است، با این تفاوت که طبرسی با تقسیمبندی مباحث، زمینه استفاده بهتر و گزینش آسانتر استفادهکننده را فراهم ساخته است. کسانی که به هر قسمت از تفسیر، علاقمند باشند، میتوانند بهراحتی به همان قسمت از ادبیات، قرائت و تفسیر مراجعه کنند. مجمع البیان به بحثهای موضوعی نمیپردازد و نظریات مفسران اهل سنت را نقل و با روش عالمانه نقد میکند. گفته شده مبحث تناسب آیات در این تفسیر از ویژگیهای بارز مجمع است و به این ترتیب، نظم و پیوند نامعلوم و یا دیریاب آیات نسبت به یکدیگر آشکار میشود و طبرسی از نادر مفسران شیعی است که به علم مناسبات توجه کرده است. نقلقولهای متعدد وعدم انتخاب یا ترجیح مصداقی معین ازآنها یکی دیگر ازویژگیهای این تفسیر است.
[۴] تفسیر اهل بیت علیهم السلام، ج ۱۶، ص ۱۶۸؛ بحارالأنوار، ج ۸۹، ص ۳۰۹٫
«الرّسول (صلی الله علیه و آله)- مَنْ قَالَ حِینَ یُصْبِحُ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ ثُمَّ قَرَأَ ثَلَاثَ آیَاتٍ مِنْ آخِرِ سُورَهًْ الْحَشْرِ وَکَّلَ اللَّهُ بِهِ سَبْعِینَ أَلْفَ مَلَکٍ یُصَلُّونَ عَلَیْهِ حَتَّی یُمْسِیَ وَ إِنْ مَاتَ ذَلِکَ الْیَوْمَ مَاتَ شَهِیداً وَ مَنْ قَالَهَا حِینَ یُمْسِی کَانَ بِتِلْکَ الْمَنْزِلَهْ».
[۵] همان.
[۶] همان.
[۷] سوره مبارکه اخلاص، آیه ۱٫
[۸] سوره مبارکه حشر، آیه ۲۲٫
«هُوَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ عَالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهَادَهِ ۖ هُوَ الرَّحْمَٰنُ الرَّحِیمُ».
[۹] همان.
[۱۰] سوره مبارکه حشر، آیه ۲۳٫
«هُوَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ ۚ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ».
[۱۱] تفسیر روح المعانی، ط دار إحیاء التراث، الألوسی شهاب الدین، جلد ۲۸، صفحه ۶۳٫
«وقال أبو حاتم: لا یجوز إطلاق ذلک علیه تعالى لإیهامه ما لا یلیق به سبحانه إذ المؤمن المطلق من کان خائفا وآمنه غیره، وفیه أنه متى کان ذلک قراءه ولو شاذه لا یصح هذا لأن القراءه لیست بالرأی * (المهیمن) * الرقیب الحافظ لکل شیء مفیعل من الأمن بقلب همزته هاءا، وإلیه ذهب غیر واحد، وتحقیقه کما فی ” الکشف ” أن أیمن على فیعل مبالغه أمن العدو للزیاده فی البناء، وإذا قلت: أمن الراعی الذئب على الغنم مثلا دل على کمال حفظه ورقبته، فالله تعالى أمن کل شیء سواه سبحانه على خلقه وملحه لإحاطه علمه وکمال قدرته عز وجل، ثم استعمل مجرد الدلاله بمعنى الرقیب والحفیظ على الشیء من غیر ذکر المفعول بلا واسطه للمبالغه فی کمال الحفظ کما قال تعالى: * (ومهیمنا علیه) * وجعله من ذاک أولى من جعله من الأمانه نظرا إلى أن الأمین على الشیء حافظ له إذ لا ینبىء عن المبالغه ولا عن شمول العلم والقدره، وجعله فی الصحاح اسم فاعل من آمنه الخوف على الأصل فأبدلت الهمزه الأصلیه یاءا کراهه اجتماع الهمزتین وقلبت الأولى هاءا کما فی هراق الماء، وقولهم فی إیاک: هیاک کأنه تعالى بحفظه المخلوقین صیرهم آمنین، وحرف الاستعلاء – کمهیمنا علیه – لتضمین معنى الاطلاع ونحوه، وأنت تعلم أن الاشتقاق على ما سمعت أولا أدل والخروج عن القیاس فیه أقل، وظاهر کلام الکشف أنه لیس من التصغیر فی شیء».
[۱۲] همان.
«وقال المبرد: إنه مصغر، وخطىء فی ذلک فإنه لا یجوز تصغیر أسمائه عز وجل * (العزیز) * الغالب. وقیل: الذی لا مثل له، وقیل: الذی یعذب من أراد، وقیل: الذی علیه ثواب العاملین، وقیل: الذی لا یحط عن منزلته، وقیل: غیر ذلک * (الجبار) * الذی جبر خلقه على ما أراد وقسرهم علیه: ویقال فی فعله: أجبر، وأمثله المبالغه تصاغ من غیر الثلاثی لکن بقله، وقیل: إنه من جبره بمعنى أصلحه، ومنه جبرت العظم فانجبر فهو الذی جبر أحوال خلقه أی أصلحها، وقیل: هو المنیع الذی لا ینال یقال للنخله إذا طالت وقصرت عنها الأیدی: جباره، وقیل: هو الذی لا ینافس فی فعله ولا یطالب بعله ولا یحجر علیه فی مقدوره».
[۱۳] همان.
[۱۴] همان.
[۱۵] همان.
[۱۶] همان.
[۱۷] همان.
[۱۸] مرآه العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج ۸، ص ۱۴۶٫
[۱۹] «ابوالثَّناء سیدمحمود شهابالدین افندی» (۱۲۱۷-۱۲۷۰ق/۱۸۰۲-۱۸۵۴م)، فرزند صلاحالدین ملقب به «شهاب آلوسی» فقیه، مفسر، ادیب و مفتی بغداد بود. سیدمحمد، از کودکی نزد پدر و جمعی از استادانِ ادب درس خواند و به سبب هوشمندی و داشتن حافظهای قوی در کسب علم به سرعت پیش رفت، چنانکه در ۱۳ سالگی شرحی بر قَطْرُالنَّدی نوشت. سپس از بسیاری از عالمان مشهور بغداد اجازه روایت یافت و خود در شمار استادان بزرگ درآمد و ملقب به «علامه» شد. آنگاه متولی مدرسۀ مرجانیّۀ بغداد و موقوفات آن گردید. سرانجام در ۱۲۴۸ق/۱۸۳۲م با آنکه او خود شافعی مذهب بود، به سبب اطلاع از فقه مذاهب دیگر، و شاید گرایش به آرای ابوحنیفه، مفتی پیروان مذهب حنفی شد. وی در همین مقام بود تا بر اثر مخالفت والی ترک بغداد، از کار برکنار شد و در ۱۲۶۲ق/۱۸۴۵م (و نه ۱۲۶۷ق) ــ احتمالاً به قصد شکایت و دادخواهی ــ از راه موصل، مارِدین، دیاربَکْر، آرزِروم و سیواس به آستانه (استانبول) رفت. اما ظاهراً صدراعظم روی خوش به او نشان نداد و وی بدانچه میخواست، دست نیافت. با این همه سفر او بسیار پربار بود، زیرا با بسیاری از بزرگان علم دیدار کرد؛ از سلطان عبدالمجید نشان افتخار دریافت داشت و دو کتاب در باب این سفر نوشت. تاریخ بازگشت او را به خلافت، ۱۲۶۴ق/۱۸۴۸م،ق/۱۸۵۰م نوشتهاند، وی در بغداد درگذشت.
[۲۰] سوره مبارکه نحل، آیه ۹۸٫
پاسخ دهید