حضرت استاد صدیقی روز شنبه از ساعت ۱۶:۳۰ الی ۱۸:۰۰ به تفسیر قرآن با موضوع «اخلاق در قرآن» در مسجد امام رضا علیه السلام حوزه علمیه امام خمینی(ره) پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
- آیات پایانی «سورهی مبارکهی حَشر» در آیینهی روایات
- هرچیزی که انسان به آن اِحاطهی حُضوری دارد، عالَم شهادت است
- هرچیزی که انسان به آن اِحاطه ندارد، عالَم غیب است
- تفسیر کلمهی «قُدّوس» در بیان «علامه مُصطفوی» (رضوان الله تعالی علیه)
- رحمتِ رَحیمیّهی حقتعالی فقط شامل حال مؤمنین خواهد شد
- ائمهی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) هیچچیزی از خودشان ندارند و همهچیز مُتعلّق به خداست
- بررسی لُغوی اَسملء الهی در آیات پایانی سورهی مبارکهی حَشر
- توصیهی خواندن آیات پایانی سورهی مبارکهی حَشر هنگام گرفتاریها
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إلی یوم الدّین».
آیات پایانی «سورهی مبارکهی حَشر» در آیینهی روایات
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ * هُوَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهَادَهِ هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِیمُ * هُوَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ * هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى یُسَبِّحُ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ[۲]»؛ این آیات مُبارکات پایانی سورهی مبارکهی حشر از آیات خاصّه هست و اَسرارآمیز است، چون شناسنامهی خداست، چون مَظهر اَسماء جَلالیه و جَمالیهی حقّ است و چون منطقهی اسم اَعظم پروردگار است و چون کلاس تربیتی توحیدی پیروان قرآن کریم است. چند روایت در اهمیّت این بخش از آیات سورهی مبارکهی حشر را تَیمُناً خدمتتان تقدیم میکنیم. در حدیثی از وجود نازنین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است که فرمودند: «مَنْ قَرَأَ آخِرَ سُورَهْ الْحَشْر غَفَرَ اللَّهُ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ مَا تَأَخَّر[۳]»؛ روشن است که این چه اِکسیری است که آدمی را از مجموعهی ثواب و لَواحق در غُباری که بر جانش بوده و خواهد بود، پاک میکند، بیمه میکند. البته «مَا تَأَخَّر» به مَعنی آینده نیست. بلکه میتوان گفت «مَا تَقَدَّمَ» کُهنه است و «مَا تَأَخَّر» جدید است. گُناهان کُهنه و جدیدش مورد مَغفرت خداوند متعال قرار میگیرد. در حدیث دیگری فرمود: «مَنْ قَرَأَ لَوْ أَنْزَلْنَا هذَا الْقُرْآنَ … فَمَاتَ مِنْ لَیْلَتِهِ مَاتَ شَهِیداً[۴]»؛ خداوند متعال همهی گذشتگان شما و پدر بنده را بیامُرزد. ما آن زمان هنوز به مدرسه نمیرفتیم. ایشان این «لَوْ أَنْزَلْنا[۵]» را به ما آموخته بودند که شبها بخوانیم و بخوابیم و روایت میخواندند که اگر کسی این را بخواند و بمیرد، در حُکم شهید مُرده است؛ «فَمَاتَ مِنْ لَیْلَتِهِ مَاتَ شَهِیداً». یکی از اصحاب میگوید: از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در مورد اسم اَعظم خداوند سؤال کردم. فرمودند: «عَلَیْکَ بِآخِرِ سُورَهْ الْحَشْرِ وَ أَکْثِرْ قِرَاءَتَهَا[۶]». در حدیثی فرمودند: «فَإِنَّهَا شِفَاءٌ مِنْ کُلِّ دَاءٍ إِلَّا السَّامَ وَ السَّامُ الْمَوْتُ[۷]»؛ این نشانهی برجستگی، اَثرگذاری و پُر رَمز و راز بودن این آیات مُبارکات است و رَمز عُمدهی آن هم این است که در این آیات کریمهی پایان سورهی مبارکهی حشر مَظاهر و جَلواتی از صفات اولیای پروردگار متعال مَطرح شده است که ۱۷ اسم یا بَنا بر یک مُحاسبهای ۱۸ اسم را میتوان از آن استخراج کرد.
هرچیزی که انسان به آن اِحاطهی حُضوری دارد، عالَم شهادت است
«هُوَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهَادَهِ»؛ این «هُوَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ» مرحوم «آقای طباطبایی» (اعلی الله مقامه الشریف) میفرمایند: این موصول و صِله به مَعنی اسمی از اَسماء الهی است و آن وَحدانیّت خداوند متعال است. «هُوَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ» یعنی الله واحد، الله اَحد؛ وَحدانیّت حقّ در این سه عُنصر تَعبیه شده است. «عَالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهَادَهِ»؛ عالَم شهادت عبارت است از عالَمی که عِندَ المُدرِک مَشهود و حاضر است. فردی که اِدراک حسّی دارد، هرچیزی که نزد او حاضر و مَشهود باشد، این عالَم عالَم شهادت خواهد بود. و غیب خلاف این است. چیزی را که من اِحاطه ندارم و نزد او حُضور ندارم، آن نسبت به من مَشهود نیست و عالَم غیب به حساب میآید. این غیب و شهادت اضافی هستند و نسبی هم هستند. بعضی از اُمور نسبت به بعضی ممکن است مَشهود باشد و نسبت به بعضی ممکن است غیب باشد. و این اِحاطهای که مُدرک نسبت به عالَم شهادت دارد، یا اِحاطهی حسّی است آنگونهای که آدم به گُرسنگی خودش، به تشنگی خودش، به محبّت خودش، به اِدراکات ذهنی خودش اِحاطه دارد. اِحاطهی حسّی آنچه که گوش و چشم انسان نسبت به او نُفوذ دارد. هم اِدارک بَصری، هم اِدراک سَمعی، اِدراک لَمسی، اِدراک شَمّی و همهی اینها یک علمی است که عالِم نسبت به آن مَعلوم یک اِحاطهی حسّی دارد. یا اِحاطهی خیالی است. اُموری که آدم در ذهن خودش خَلق میکند، در بَرزخ وجودش حُضور دارد و ذهن و خیال و بَرزخ انسان نسبت به او اِحاطه دارد. یا نه، اِحاطهی عقلی است. کُلیّاتی که مُدرک عقل است، آن کُلّی و مَصادیق آن تحت اراده و اِشراف عقل فرد خردمند است. یا اِحاطهی وجودی است که قَویترین اِحاطه، اِحاطهی وجودی است که اِحاطهی ذهنی و اِحاطهی بَرزخی مانند این نیست. اِحاطهای که انسان به خودش دارد. آدم نسبت به خودش علم حُضوری دارد و اِحاطه دارد. این اِحاطه همان شهادت است. مُدرِک نسبت به مُدرَک، عالِم نسبت به مَعلوم، شاهد نسبت به مَشهود وقتی در اَبعاد مُختلف مُحیط است، آن مُدرَک برای او مَشهود است و آن عالَم برای او عالَم شهادت است.
هرچیزی که انسان به آن اِحاطه ندارد، عالَم غیب است
و هرچیزی که انسان نسبت به او مَحجوب است، فاصله دارد و اِحاطه ندارد، آن عالَم غیب میشود. خداوند متعال نسبت به عالَم غیب فقط خودش را عالِم میداند؛ مگر کسی که خودِ خداوند پَرده را بردارد و برای او هم روزنهای را باز کند که در سورهی مبارکهی جن فرمود: «عَالِمُ الْغَیْبِ فَلَا یُظْهِرُ عَلَى غَیْبِهِ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ[۸]»؛ که خداوند متعال خودش عالِم غیب است، چون غیبی برای خداوند وجود ندارد. این غیب یعنی آنچه که از ماسوی غایب است، ولی برای خداوند عالَم غیب وجود ندارد. خداوند «عَالِمُ الْغَیْبِ» است و کسی به غیب او علم پیدا نمیکند، اِشراف پیدا نمیکند. «فَلَا یُظْهِرُ عَلَى غَیْبِهِ»؛ خداوند متعال اِشرافی بر غیب خودش نمیدهد، «إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ»، مگر رسولی که مُرتضای پروردگار عالَم باشد. بنابراین ممکن است افرادی مورد رضایت حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) باشند، مُرتضی باشند، ولی اگر رسول نباشند تَضمینی برای عالَم غیببودن آنها هم وجود ندارد. ممکن است عالِم باشند و ممکن است نباشند. ولی کسی که این دو صفت را دارد، قطعاً خداوند متعال روزنهی غیب را به روی او باز میکند.
تفسیر کلمهی «قُدّوس» در بیان «علامه مُصطفوی» (رضوان الله تعالی علیه)
«هُوَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ»؛ ۱۱ اسم از اَسماء حُسنای خداوند متعال در این دو آیه ردیف شده است. مالک را فرمودند: کسی است که تَدبیر اَمر مردم را به عُهده دارد و نسبت به آنها حاکم است. «هُوَ المالِکُ لِتَدبیرِ الأمرِ النّاس وَ الحُکم فیهِم»؛ مَلِک کسی است که نسبت به سیاست اُمور مردم، برنامهریزی اُمور مردم مالک است و حُکم در میان آنها هم از آنِ اوست. «الْقُدُّوسُ»؛ قُدّوس را فرمودند که مُبالغهی در نزاهت و طهارت است. موجودی، حقیقتی یا کسی که خیلی پاک است. هیچ نوع غُبار و نَقص و کَمبودی در او نیست. او قُدّوس است. مرحوم «آقای مُصطفوی[۹]» (رضوان الله تعالی علیه) در ارتباط با قُدّوس مطالب مُفیدی دارند که گفتیم با هم استفاده کنیم. این است که: «یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الْأَرْضِ الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ[۱۰]» ؛ «فَقَد ذُکِرَ الإسم بَعدَ الإسمِ المَلِک»؛ قُدّوس مَعمولاً در قرآن کریم بعد از اسم مَلِک یاد شده است. «فإنّ المالکیّت المُطلقَ مَظَنّه التعدّی وَ الجُور و الظُلم و التَحمیل»؛ در مورد مُلوک و پادشاهان آن چیزی که در اَذهان ارتکاز دارد، تمام این گَردنکُلُفتها و قدرتمندها که شاه میشوند، رئیس مملکت میشوند، لازمهی کارشان ظُلم و تَعدّی هست که سابقین هم برای اینکه مُتدیّنین را از دور خارج کنند، در مورد سیاست میگفتند که پدر سوختگی است که آن رئیس ساواک به امام (رضوان الله تعالی علیه) گفته بود، حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) فرموده بودند: بله، برای شما پدر سوختگی است؛ ولی برای مُتدیّنین تَدبیر است. ائمهی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) «وَ ساسَهَ الْعِبادِ[۱۱]» هستند. چون در مَلِک، در مُتمکّن، در قدرتمندها چنین چیزی تَداعی میکند و اَکثریّت قَریب به اتّفاق قدرتمندان در میان بَشر در تاریخ که اینها ظُلم و تَعدّی داشتند، خداوند متعال میخواهد بگوید تَخلُّق به اخلاق الله پیدا کنید. این شدنی است. خداوند متعال هم مَلِک هست و هم قُدّوس است. پس میشود کسی قدرت لایتناهی باشد، عینِ قدرت باشد، ولی «لَا یَظْلِمُ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ[۱۲]»؛ هیچ ظُلمی از او به خَلایق نرسد. «فإنّ المالکیّت المُطلقَ مَظَنّه التعدّی وَ الجُور و الظُلم و التَحمیل و منشأ هذه الأُمُور إنّما هُوَ الفقرُ الذّاتی و الضعف المقابله بما یُخالف جریان مُلکِه و سَلطَنته»؛ ایشان میگویند: اینکه مَعمولاً مَلِک ظُلم میکند، برای این است که مَلِک ضعفِ فقرِ مَحض است. اگر بخواهد به مَقصدش برسد، عاجز است که از طَریق درست و عَدل به مَقصد برسد. بنابراین ناچار میشود که ظُلم کند. در دعای شب جمعهی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) هم داریم: «إِنَّمَا یَحْتَاجُ إِلَی الظُّلْمِ الضَّعِیفُ[۱۳]»؛ وقتی موجود ظُلم میکند، این ظُلم دلیل ضَعف اوست. موجودِ قدرتمند ظُلم نمیکند. این که شما فکر میکنید مُقتدر است و ظُلم میکند، خودِ این ظُلم دلیل بر ضَعف اوست. بنابراین منشأ ظُلم ناتوانی است، نه اقتدار است. «وَ ظُهورِ ما فِی سَریرِته مِن رَذائل الصّفات مِن التَجبُّر و التَکبُّر و الطَمع»؛ منشأ همهی اینها آن ضعف درونی است. تَجبُّر، کسی که نَواقصش را با اُمور صحیح نمیتواند جُبران کند. کَسریهایش را، شکستهایش را نمیتواند جُبران کند، این جَباریّت و تَجبُّر در غیر خدا مَعمولاً توأم با ظُلم است. میخواهد آن کَسریهایش را با سِتَم و ظُلم و کُشتار جُبران کند. تکبُّر هم کسی است که کِبریائی ندارد؛ ولی لباس کِبریائی به تن میکند و میخواهد خودش را بزرگ نشان بدهد. خداوند که مُتکبُّر است، لباس کِبریائی حقّ اوست. او بزرگ است و این را هم نَماد قرار میدهد تا همه بفَهمند که او متکبُّر است. بزرگی است که بزرگیاش را به رُخ بندگان خودش هم میکِشد. ولی غیر خدا بزرگ نیست. هرکسی خودش را بزرگ نشان بدهد و بزرگنمایی کند، این تکبُّر در غیر خدا از رَذائل است، ولی در خداوند از صفات عُلیای پروردگار متعال است، از صفات جَلال است. «واللهُ المُتعال مُنزهٌ أیّ نَقصٍ وَ ضعفٍ وَ فقرٍ لذاته و جمیعُ ماسوی مَخلوقون مُحتاجون والله هُو الغَنی فهُو تَعالی مالکٌ مُطلقٌ فی طهارته و قداسه الذاتیّه»؛ این در عینِ اینکه مالک مُطلق است، هیچ رقیبی ندارد؛ در عینِ مالک مُطلق بودنش ذاتاً مُنزّه است و پاک است. «لا یأتریه أیّ کُدورهٍ و الضعف و هو العزیز بالذّاته و الحکیم فی أموره»؛ پس نتیجه این میشود که او بالذاته عزیز است. یعنی شکستناپذیر است، یعنی غالب است، یعنی نزد او از قدرت چیزی هست که نزد دیگران نیست. این در ذاتش عزیز است، در اُمورش هم حکیم است. همهی کارهایش مُحکم است. هیچجا ضعف و فُتُوری در صفات فعلی خداوند به چشم نمیخورد. «والله تعالی لَهُ قِداسته فی ذاته بتنزُّه عَن الحدّ و التّناهی و الضعف و فی صفاته بالتّصافه فی صفات الجمال و الجلال و فی أفعاله و أموره بالعَدل و الإحسان و الفضل و التَنزّه عُن الطُغیان و الظُلم»؛ بنابراین قُدّوس بودن خداوند متعال هم در مرحلهی ذات است و هم در مرحلهی صفات است و هم در مرحلهی اَفعال است. اما «حظّ العَبد مِن هذا الإسم و التّصافهِ بهذه الصفه أن یکون لَهُ قداسهٌ و طهارهٌ فی أفکارِه و عَقائدهِ و فی صفاتِه و أخلاقِه و فی أعماله و آدابه»؛ این صبغه الله میشود. اگر کسی همیشه فکرش پاکیزه است، هیچ صفات بدی هم ندارد، همهی صفاتش صفات طاهری هست و در اَعمالش هم هیچ ضعف و خلافی وجود ندارد، این حَظّی از قِداست خداوند متعال نَصیبش شده است. «بحیث لا یَشوبُ خَللٌ مَن کِدار فی هذه المراتب الثَلاث و یَکونُ مُنزّهً عَن کُلّ عیبٍ و الإنحرافٍ فی ظاهره و باطنه؛ أما مَن یُظهر القُدس فی أعماله الظاهره و یُراعی و تَقدّس فَهُو مِن المُراعینَ المُنحرفین نَعوذُ بالله مِن شُرورهم و مکائذهم؛ فإنّ شرّهُم للإسلام و المُسلمین أشدّ مِن شُرور الکُفّار و المُشرکین فإنّهم مِن مَصادیق المُشرکین و المُنافقین المُعاندین فی الحقیقه و یدّعونَ ما لَیس فی باطِنهم منه أثر و یُراعون ما لَیس فی قلوبِهم منه خبر و یقولون: ما لا یَعلمون و هُم عَن الحقّ لَمُبعدون»؛ بنده خواستم عینِ عبارات را همهی ما مورد توجّه قرار بدهیم و به روح ایشان هم یک صلواتی هدیه بفرمایید.
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
رحمتِ رَحیمیّهی حقتعالی فقط شامل حال مؤمنین خواهد شد
پس بنابراین خداوند متعال «الرَّحْمَنُ الرَّحِیمُ» ماند که این برای شما خیلی واضح است که رَحمان وُسعت رحمت الهی است و رَحیم طول رَحمت است که دَوام دارد و مُنقطع نیست. از نظر دَوام، رَحمتِ رحیمیّه عُمومیّت دارد، از نظر وُسعت که مؤمن و کافر از آن بَهره دارند، رَحمان چَتر رَحمتِ رحیمیّه الهی است؛ «یَا مَنْ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَهُ[۱۴]». لذا جهنّم هم جُزء رحمتهای خداوند است. در نظام کُلّ « کُلٌّ مُنتَظَم»، همه به نَفع بَشر بوده که خداوند متعال آفریده است؛ اما رَحمتِ رحیمیّه مخصوص «بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَحِیمٌ[۱۵]» است. مَلِک هم که عرض شد، قُدّوس را هم که از علّامه مُصطفوی (اعلی الله مقامه الشریف) استفاده کردیم.
ائمهی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) هیچچیزی از خودشان ندارند و همهچیز مُتعلّق به خداست
«السَّلَامُ»؛ سلام «مَن یُلاقیکُ بالسَّلامه مِن غیر شَرّ و ضَرّ»؛ سلام وقتی اسم سلام به کسی گفته میشود، مَعنایش این است که این فرد در برخورد با دیگران جُز سلامتی از او عاید مُخاطب یا رَفیق یا جامعه و غیر خودش نخواهد شد. این جُز بَرکت و رَحمت نیست. مؤمن «کِلْتَا یَدَیْهِ یَمِین[۱۶]» است. مؤمن شَرّ ندارد، مؤمن چپ ندارد؛ همهاش راست است و در مسیر درستی و راستی هست. لذا مَظهر سلام است. خداوند که سلام است، یعنی خداوند متعال به هیچ بندهای از بندگانش شَرّ و ضَرّی ندارد. «الْمُؤْمِنُ»؛ «الذّی یُؤتی الأمن»؛ مؤمن دو مَعنا دارد؛ یکی اینکه «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ[۱۷]»؛ مؤمن کسی است که «آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلَائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ[۱۸]»، این مؤمن است. ایمان به خدا دارد، ایمان به غیب دارد، ایمان به مَلائکه دارد، ایمان به رُسُل دارد و ایمان به اینکه همهی انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) یک سِلسِله هستند و اینها همه یک نور هستند، یک خط هستند و همه مُکمّل یکدیگرند، مُصدّق یکدیگرند. «لاَ فَرْقَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَهَا إِلاَّ أَنَّهُمْ عِبَادُکَ[۱۹]»؛ فرقشان همین است. خداوند هرچه دارد برای خودش است؛ امام هرچه که خداوند دارد را داراست؛ ولی هیچچیزی از آن برای خودش نیست. لذا ائمه (علیهم السلام) ذاتاً هیچچیزی ندارند. دیگر از این عبارات امام زمان (ارواحنا فداه) اینجور فَهمیده میشود. اینها مَظهریّت تامّ دارند. البته اِکتناه به ذات که انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) هم راه ندارند، ائمه (سلام الله علیهم اجمعین) هم را ندارند. آنجا منطقهی مَمنوعه است. لذا خداوند متعال اسمی دارد که مُستأثره است. او را برای خودش خواسته است و حتی به پیامبران و امامان (سلام الله علیهم اجمعین) هم نشان نداده است. از اَسماء مُستأثرهی پروردگار متعال است. ولی در حیطهی عالَم امکان هرچه که هست، اینها مَظهریّت تامّ از صفاتی که «وَ بِأَسْمَائِکَ الَّتِى مَلَأَتْ أَرْکَانَ کُلِّ شَىْءٍ[۲۰]»، چون همهی اَشیاء بر پایهی رحمت واسعهی خداوند متعال هستند، ائمه (سلام الله علیهم اجمعین) آن رحمت واسعه هستند. لذا به همهی اینها اِشراف دارند و همهی صفاتی که در اَبعاد مختلف مأموریت ادارهی عالَم را دارند، همگی در وجود حضرات معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) هست، ولی هیچکدامشان از خودشان هیچ ندارند. لذا مُضطرّ مُضطرّ هستند. ما چون به اندازهی اولیای خدا هم نیستیم و داراییهای محدودی داریم، این است که احتیاجمان هم احتیاج مَحدود است؛ ولی دارایی آنها نامَحدود است و نیازشان هم نامَحدود است. لذا همیشه مُضطرّ هستند. آن حالتشان نشان میدهد که خَشیّتشان بالاترین خشیّتهای پروردگار متعال است. در مورد سلام بعضیها هم گفتهاند: سلام به مَعنای کسی است که سلامتی از او میرسد. مؤمن را گفتیم که دو مَعنی دارد؛ یکی مؤمن کسی است که ایمان دارد، مُتعلّقات ایمان هم در قرآن کریم ذکر شده است و دیگری مؤمن کسی است که امنیّت میبخشد. او اَمان است، وجودش برای دیگران تأمین هست، رَفع مشکلات میکند، اضطرار را برطرف میکند. خداوند متعال به هر دو مَعنا مؤمن است. هم خداوند به خودش ایمان دارد، رسولش و آفریدههایش همگی در وجود خداوند متعال هست، قبول دارد و هم مؤمن است یعنی فقط اَمان از اوست. اوست که به فرد اَمان میدهد، امنیّت میدهد، آرامش میدهد.
بررسی لُغوی اَسملء الهی در آیات پایانی سورهی مبارکهی حَشر
«الْمُهَیْمِنُ»؛ هم قرآن کریم نسبت به کُتُب قبلی مُهیمن است و هم خداوند که مُنزل قرآن کریم است، او هم مُهیمن است. مُهیمن یعنی «الفائق المُسَیطِر عَلی الشیء»؛ موجودی که نسبت به موجود دیگر تَفوّق و سیطره دارد. این مُهیمن میشود.
«الْعَزِیزُ»؛ عزیز را مَعنا کردهاند: اَرض عُزاز زمینی که بلند است و هیچچیزی بر روی آن قرار نمیگیرد. پذیرای هیچ فوقی نیست. اما زمینهای نَرم، زمینهای پَست همهچیز در آنها قرار میگیرد. این ریشهی لُغتی آن است. بعد هر موجودی که کسی نمیتواند روی دست او باشد، بر او سوار بشود، بر او غَلبه کند، او عزیز شده است. اینجور نوشتهاند: «الغالب الذّی لا یَغلبُهُ شیء»؛ عزیز آن غالب و آن پیروزی است که هیچچیزی بر او غَلبه نمیکند. «وَ مَن عِندهُ ما عِند غیره مِن غیر عکس»؛ و کسی که نزد او چیزهایی است که دیگران آن را ندارند. آن چیز پیش دیگران نیست. یعنی دارایی او در حیطهی ذات و صفات و اَفعال بَدل ندارد. آنچه او دارد، دیگران ندارند. این هم عزیز هست.
«الْجَبَّارُ: مَن جَبَر الکَسر»؛ کسی که شکستگی را تَرمیم میکند. کَسر همان شکستهشدن است. «فَبِکُمْ یُجْبَرُ الْمَهِیضُ[۲۱]»؛ استخوان شکسته مَحیض است که در زیارت رَجبیه اگر انشاءالله عُمری داشته باشیم و باز یک رجب را ببینیم و زیر قُبّهی یکی از ائمهی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) باشیم، همهجا این را میگوییم: «فَبِکُمْ یُجْبَرُ الْمَهِیضُ»؛ پس اینها جَبّار هستند. خداوند متعال جَبّار است. یعنی خداست که هر شکستی را جُبران میکند. خداوند متعال هر شکستگی را تَرمیم میکند. «أو الذّی تَنفُذُ إرادَتُهُ»؛ یا کسی که ارادهی او نافذ است و شکستگی را با ارادهی نافذ خودش جُبران میکند.
«الْمُتَکَبِّرُ: الذّی تَلَبَّسَ بالکِبریاء و ظَهَر بِها»؛ کسی که لباس کِبریائی به تن کرده است، خداوند متعال لباس عزّت و کِبریائی را مَخصوص خودش قرار داده است. در خُطبهی قاصعهی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) هم دارد که خداوند متعال لباس کِبریائی را مَخصوص خودش کرده است. اگر کسی با او مُنازعه داشته باشد و بخواهد بگوید من هم دارم، خداوند او را میزند و ذَلیل میکند.
«الْخَالِقُ: المُوجد لأشیاء أن تَقدیرٍ»؛ خالق کسی است که اشیاء را ایجاد میکند، اما با برنامه. برنامهریزی میکند، اَجزاء را تألیف میکند و با تألیف اَجزاء شیء جدیدی پدید میآید. این چیزی که با برنامه ایجاد میکند، خالق است.
«الْبَارِئُ: المُنشیء للأشیاء مَمتازاً بعضُها عَن بعض»؛ بُرء بر وزن قُفل به مَعنی بهبودی از بیماری است. با این دید بارِئ کسی است که کَسریها و ناموزونیها را برطرف میکند، شیء را در یک خطّ مُنظم قرار میدهد و موزون میشود. «الْبَارِئُ: المُنشیء للأشیاء مَمتازاً بعضُها عَن بعض»؛ که «هرچیزی به جای خویش نیکوست». چشم و گوش و بینی و پیشانی و دهان همهی اینها از همدیگر مُمتاز هستند، تَشخیص داده میشوند. این کار بارِئ هست که اگر به این کیفیت تَنظیم نمیکرد، موزون نبود، سالم نبود، صحیح نبود.
«الْمُصَوِّرُ: المُعطی صورهً یَمتازُ بها بعضُها عَن بَعض»؛ صورتگَری است. این صورتگَری مَعنای همهکَس فَهمی است. مادهای هست، یک موم قابل قالبریزی هست که وقتی اینها را به شکلهای مختلف درمیآورد، این مُصوّر میشود. آن چیزی که شکل میدهد. آن چیزی که یک قالبی درست میکند که با او شناخته میشود. این مُصوّر است.
«الْحَکِیمُ: الذّی فعلُه مُتقَن لا مُجاوزهَ فیه فلا یُعجزُهُ فیما شرعَ»؛ حکیم کسی است که فعل او اِتقان دارد. گَزاف نیست، بیخود نیست؛ بلکه کار حسابشده و کار خلأناپذیری است. به گونهای که وقتی حُکمی را در شَرع یا در کُوْن صادر میکند، حُکم او را مَعصیت مُخالفی برهم نمیزند. حُکم خداوند حُکم مُتقنی است. کار خدا و حُکم خدا و تَکوین خدا و تَشریع خدا همگی از اِتقان برخوردار است و گزافی در اینها نیست.
شانزدهمین اسم «لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى» است. «یا مَنْ لَهُ الْجَمالُ وَ الْجَلالُ»؛ «لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى» خودش یک عُنوان است. این را هم جُزء اَسماء به حساب آوردهاند. «لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى»؛ «الْأَسْمَاءُ» که جمع مُحلی و الف و لام است، یعنی همهی اَسماء الهی زیبا هستند. خداوند متعال «قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَنَ أَیًّا مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى[۲۲]»؛ اَسماء الهی نهایت ندارد. حالا تعدادی را خداوند متعال در کُتُب آسمانی در حَدّ فَهم ما برای ما با مَفهوم و اَلفاظ قابل فَهم قرار داده است؛ ولی محدود به اینها نیست. خداوند لایتناهی است. قَهراً جلوههای خداوند و اَسماء الهی هم لایتناهی است. ولی همه زیبا هستند؛ «أَیًّا مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى».
«یُسَبِّحُ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ»؛ این کأنّه اینها علّت هستند. تَسبیح موجودات مَعلول این اَسماء حُسنای پروردگار عالَم است. آنوقت آنچه که در آسمان و زمین است، تَسبیح میگویند. خودِ آسمان و زمین هم جُزء همینها هستند که تَسبیح میگویند که در سورهی مبارکهی اسراء به این تَصریح شده است: «وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ[۲۳]»؛ هیچ موجودی، آسمان، زمین، موجودات آسمانی، موجودات زمینی همه وقتی از وجود مُنزّهی ناشی شدند، اینها به زبان میآورند. وقتی موجودی خداوند را تَسبیح میکند، یکی اینکه طَهارت، بیعیب بودن او، بینَقص بودن او، بینیاز بودن او را به زبان میآورد و یکی اینکه مشکلات خودش را بیان میکند. غیر از او هیچکسی اینجور نیست. هم عیب داریم، هم احتیاج داریم، هم نَقص داریم. کسی که تَسبیح میگوید، مانند حضرت یونس (علیه السلام) خودش هم به زبان میآورد: «لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ[۲۴]»؛ اگر این «إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ» را هم به زبان نیاورد، بازهم این مسأله روشن است. یعنی مَطوی در این تَسبیح یکی بیاشکال بودن و نَزاهت ذاتِ مُقدّس است و دوّم هم مَعیوب بودن و ناقص بودن ماسوی است. او فقط هرچه دارد، موجودات دیگر فقر هستند و فقر خودش بالاترین نَقص است. جُز فقر هم هیچچیزی در وجود ما نیست. بنابراین او بینیاز است، او بیعیب است، او بیایراد است و ما مُقابل او هم مَعیوب هستیم، هم ناقص هستیم، هم مُحتاج هستیم؛ ما همهی اینها را داریم؛ «إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ».
توصیهی خواندن آیات پایانی سورهی مبارکهی حَشر هنگام گرفتاریها
این یک تَصویری از این اَسماء حُسنای پروردگار متعال بود و خواندن این آیات در مَواقع مُختلف توصیه شده است. در شَدائد، در برآوردهشدن حاجات که یکی از عزیزان ما میگفت: بنده یک احتیاجی داشتم. یکی از بندگان اُستاد دیده گفتند که دو رکعت نماز حاجت بخوان و در قُنوت نماز این سه آیه را قرائت کن؛ خداوند حاجتت را برآورده میکند. میگفت: من هم این کار را کردم و خداوند دَرب را به روی من باز کرد، مشکلم را رَفع کرد. این را ما سالها قبل و الآن هم گاهی میگویم، وقتی در بالای منبرمان گفته بودیم، بعد از مُدّتی یک کسی بنده را در یک مسیری دید که حالا در مُسافرت بود یا کُجا بود، گفت: فُلانی! مثلاً یک سال قبل یا مُدّتی قبل پای منبر شما بودم و شما چنین چیزی را گفتید. من دیدم که عَجب! من دَردمند هستم و به دنبال نُسخه میگردم، این نُسخه درمان من هم بود. رفتم و دیدم که همینجور است. بنابراین انشاءالله دوستان ما از این کلید رحمت برای فَرج امام زمانمان (ارواحنا فداه)، فَرج عُمومی، رَفع مشکلات، رَفع بُنبَستها، فردی، خانوادگی، اجتماعی، کشوری، جبههای، مشکلات آحاد مردم، امام زمانمان (ارواحنا فداه)، نایب امام زمانمان (ارواحنا فداه) انشاءالله کمک بگیرید.
ما امروز توفیق کمتری داریم. ساعت ۱۷:۳۰ قرار داریم. یکی از آقایون که قاعدتاً باید به «آقای وحیدی» زحمت بدهیم که نکتهای بگویید و انشاءالله از دوستان هم در جلسهی دیگر که بنده قول میدهم حرف نزنم و از شما عزیزان خودمان بَهره بگیریم. خدا خیرتان بدهد انشاءالله.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۲] سوره مبارکه حشر، آیات ۲۲ الی ۲۴٫
[۳] تفسیر اهل بیت علیهم السلام، ج ۱۶، ص ۱۶۸؛ بحرالعرفان، ج ۱۵، ص ۳۶۵٫
[۴] تفسیر اهل بیت علیهم السلام، ج ۱۶، ص ۱۶۶؛ بحرالعرفان، ج ۱۵، ص ۳۶۵٫
[۵] سوره مبارکه حشر، آیه ۲۱٫
«لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَهِ اللهِ وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ».
[۶] تفسیر اهل بیت علیهم السلام، ج ۱۶، ص ۱۷۰؛ بحرالعرفان، ج۱۵، ص ۳۶۵٫
«الرّسول (صلی الله علیه و آله)- {عَنْ أَبِی هُرَیْرَهًَْ قَالَ:} سَأَلْتُ حَبِیبِی رَسُولَ اللهِ (صلی الله علیه و آله) عَنِ اسْمِ اللَّهِ الْأَعْظَمِ؟ فَقَالَ: عَلَیْکَ بِآخِرِ سُورَهًْ الْحَشْرِ وَ أَکْثِرْ قِرَاءَتَهَا، فَأَعَدْتُ عَلَیْهِ فَعَادَ عَلَیَّ»
[۷] تفسیر اهل بیت علیهم السلام، ج ۱۶، ص ۱۶۶؛ بحارالأنوار، ج ۸۹، ص ۳۰۸٫
«الرّسول (صلی الله علیه و آله)- عَنْ إِدْرِیسَبْنِعَبْدِالْکَرِیمِ الْحَدَّادِ قَالَ قَرَأْتُ عَلَی خَلَفٍ فَلَمَّا بَلَغْتُ هَذِهِ الْآیَهًَْ لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلی جَبَلٍ قَالَ ضَعْ یَدَکَ عَلَی رَأْسِکَ فَإِنِّی قَرَأْتُ عَلَی سُلَیْمٍ فَلَمَّا بَلَغْتُ هَذِهِ الْآیَهًَْ قَالَ ضَعْ یَدَکَ عَلَی رَأْسِکَ فَإِنِّی قَرَأْتُ عَلَی حَمْزَهًَْ فَلَمَّا بَلَغْتُ هَذِهِ الْآیَهًَْ قَالَ ضَعْ یَدَکَ عَلَی رَأْسِکَ فَإِنِّی قَرَأْتُ عَلَی عَلْقَمَهًَْ وَ الْأَسْوَدِ فَلَمَّا بَلَغْتُ هَذِهِ الْآیَهًَْ
قَالَا ضَعْ یَدَکَ عَلَی رَأْسِکَ فَإِنَّا قَرَأْنَا عَلَی عَبْدِ اللَّهِ فَلَمَّا بَلَغْنَا هَذِهِ الْآیَهًَْ قَالَ ضَعَا أَیْدِیَکُمَا عَلَی رَءُوسِکُمَا فَإِنِّی قَرَأْتُ عَلَی النَّبِیِّ (صلی الله علیه و آله) فَلَمَّا بَلَغْتُ هَذِهِ الْآیَهًَْ قَالَ لِی ضَعْ یَدَکَ عَلَی رَأْسِکَ فَإِنَّ جَبْرَئِیلَ لَمَّا نَزَلَ بِهَا إِلَیَّ قَالَ لِی ضَعْ یَدَکَ عَلَی رَأْسِکَ فَإِنَّهَا شِفَاءٌ مِنْ کُلِّ دَاءٍ إِلَّا السَّامَ وَ السَّامُ الْمَوْتُ».
[۸] سوره مبارکه جن، آیات ۲۶ و ۲۷٫
«عَالِمُ الْغَیْبِ فَلَا یُظْهِرُ عَلَىٰ غَیْبِهِ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ارْتَضَىٰ مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا».
[۹] میرزا حَسَن مُصْطَفوی مشهور به علامه مصطفوی (۱۳۳۴-۱۴۲۶ق) مفسر و فقیه شیعی قرن پانزدهم قمری است. او از شاگردان سید ابوالحسن اصفهانی و حجت کوه کمره ای و محمدحسین غروی اصفهانی بود. مصطفوی مسلط به چهار زبان ترکی، عربی، فرانسوی و عبری بود که بیش از ۷۰ جلد کتاب تألیف کرد. مجموعه ۱۴ جلدی التحقیق فی کلمات القرآن الکریم و تفسیر روشن از آثار اوست. مزار او در باغ بهشت قم قرار دارد. میرزا حسن مصطفوی در ۴ شعبان سال ۱۳۳۴ق مطابق با سال ۱۲۹۷ش در تبریز به دنیا آمد. او دورانِ کودکی را در تبریز در محضرِ پدرش آقا شیخ عبدالرّحیم زندگی کرد. شیخ عبدالرّحیم فرزند شیخ مصطفی از دانشمندانِ شهر و مشهور به زهد و تقوی بوده است. نقل میکنند که او دارای روحیهای بسیار لطیف و صاف و با اینکه از نظر علمی صاحبِ رأی بود ولی همیشه در سکوت و تواضع کامل به مردم خدمت میکرده و چون از نظر مالی در شرایط بسیار خوبی بوده، کمکهای زیادی هم به آشنایان داشته است. مادرش فاطمه و مادر بزرگش از سلسله ساداتِ تبریز بوده است. مصطفوی در ۱۹ جمادیالاول ۱۴۲۶ق مطابق با ۵ تیر ۱۳۸۴ش در تهران وفات یافت. مزارش در قبرستان باغ بهشت در قم واقع است. مصطفوی دوران دبستان و دبیرستان را در تبریز گذراند و در ضمن دروس مدرسه و اخذ دیپلم، شروع به دروس ادبیات عربی و علوم اسلامی نمود که در پانزده سالگی تا پایان کتاب رسائل و مکاسب را به پایان رسانیده و سپس در دانشکده الهیات تبریز (معقول و منقول) موفق به اخذ لیسانس و سپس دکترای الهیات گردید. وی از شانزده سالگی تا بیست و سه سالگی را در قم و از بیست و سه سالگی تا بیست و پنج سالگی را در نجف اشرف به تحصیلات علوم دینی و اسلامی مشغول گشت و سپس مجدداً به قم مراجعت و به مدت یکسال به تدریس تفسیر قرآن و علوم مرسومه مبادرت فرمود و در بیست و شش سالگی به تهران عزیمت و در همان سال ازدواج نمود. وی در تبریز از اساتیدی چون شیخ علیاکبر اهری و عمو زینالدّینی و در قم از حجت کوه کمره ای در فقه و اصول و در نجف از سید ابوالحسن اصفهانی در فقه و از میرزا حسین نائینی در اصول و از محمدحسین غروی اصفهانی هم در فقه و اصول، استفاده نمود.
[۱۰] سوره مبارکه جمعه، آیه ۱٫
«یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الْأَرْضِ الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ»
[۱۱] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت شریف جامعه کبیره.
«…السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا أَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّهِ، وَ مَوْضِعَ الرِّسالَهِ، وَ مُخْتَلَفَ الْمَلائِکَهِ، وَ مَهْبِطَ الْوَحْیِ، وَ مَعْدِنَ الرَّحْمَهِ، وَ خُزَّانَ الْعِلْمِ، وَ مُنْتَهَى الْحِلْمِ، وَ أُصُولَ الْکَرَمِ، وَ قادَهَ الْأُمَمِ، وَ أَوْلِیاءَ النِّعَمِ، وَ عَناصِرَ الْأَبْرارِ، وَ دَعائِمَ الْأَخْیارِ، وَ ساسَهَ الْعِبادِ، وَ أَرْکانَ الْبِلادِ، وَ أَبْوابَ الْإِیمانِ، وَ أُمَناءَ الرَّحْمٰنِ، وَ سُلالَهَ النَّبِیِّینَ، وَ صَفْوَهَ الْمُرْسَلِینَ، وَ عِتْرَهَ خِیَرَهِ رَبِّ الْعالَمِینَ، وَ رَحْمَهُ اللّٰهِ وَ بَرَکاتُهُ؛ السَّلامُ عَلَىٰ أَئِمَّهِ الْهُدَىٰ، وَ مَصابِیحِ الدُّجَىٰ، وَ أَعْلامِ التُّقَىٰ، وَ ذَوِی النُّهَىٰ وَ أُولِی الْحِجَىٰ، وَ کَهْفِ الْوَرَىٰ، وَ وَرَثَهِ الْأَنْبِیاءِ، وَ الْمَثَلِ الْأَعْلَىٰ، وَ الدَّعْوَهِ الْحُسْنَىٰ، وَ حُجَجِ اللّٰهِ عَلَىٰ أَهْلِ الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ وَ الْأُولَىٰ، وَ رَحْمَهُ اللّٰهِ وَ بَرَکاتُهُ. السَّلامُ عَلَىٰ مَحالِّ مَعْرِفَهِ اللّٰهِ، وَ مَساکِنِ بَرَکَهِ اللّٰهِ، وَ مَعَادِنِ حِکْمَهِ اللّٰهِ، وَ حَفَظَهِ سِرِّ اللّٰهِ، وَ حَمَلَهِ کِتابِ اللّٰهِ، وَ أَوْصِیاءِ نَبِیِّ اللّٰهِ وَ ذُرِّیَّهِ رَسُولِ اللّٰهِ، صَلَّى اللّٰهُ عَلَیْهِ و آلِهِ وَ رَحْمَهُ اللّٰهِ وَ بَرَکاتُهُ؛ السَّلامُ عَلَى الدُّعاهِ إِلَى اللّٰهِ، وَ الْأَدِلَّاءِ عَلَىٰ مَرْضاهِ اللّٰهِ، وَ الْمُسْتَقِرِّینَ فِی أَمْرِ اللّٰهِ، وَ التَّامِّینَ فِی مَحَبَّهِ اللّٰهِ، وَ الْمُخْلِصِینَ فِی تَوْحِیدِ اللّٰهِ، وَ الْمُظْهِرِینَ لِأَمْرِ اللّٰهِ وَ نَهْیِهِ، وَ عِبادِهِ الْمُکْرَمِینَ الَّذِینَ ﴿لَایَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ وَ رَحْمَهُ اللّٰهِ وَ بَرَکاتُهُ، السَّلامُ عَلَى الْأَئِمَّهِ الدُّعاهِ، وَ الْقادَهِ الْهُداهِ، وَ السَّادَهِ الْوُلاهِ، وَ الذَّادَهِ الْحُماهِ، وَ أَهْلِ الذِّکْرِ وَ أُولِی الْأَمْرِ، وَ بَقِیَّهِ اللّٰهِ وَ خِیَرَتِهِ وَ حِزْبِهِ وَ عَیْبَهِ عِلْمِهِ وَ حُجَّتِهِ وَ صِراطِهِ وَ نُورِهِ وَ بُرْهانِهِ وَ رَحْمَهُ اللّٰهِ وَ بَرَکاتُهُ…».
[۱۲] سوره مبارکه نساء، آیه ۴۰٫
«إِنَّ اللَّهَ لَا یَظْلِمُ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ ۖ وَ إِنْ تَکُ حَسَنَهً یُضَاعِفْهَا وَ یُؤْتِ مِنْ لَدُنْهُ أَجْرًا عَظِیمًا».
[۱۳] صحیفه سجادیه، دعای ۴۸ (دعا برای روز عید قربان و جمعه)، فراز ۱۵٫
«إِلَهِی إِنْ رَفَعْتَنِی فَمَنْ ذَا الَّذِی یَضَعُنِی ، وَ إِنْ وَضَعْتَنِی فَمَنْ ذَا الَّذِی یَرْفَعُنِی ، وَ إِنْ أَکْرَمْتَنِی فَمَنْ ذَا الَّذِی یُهِینُنِی ، وَ إِنْ أَهَنْتَنِی فَمَنْ ذَا الَّذِی یُکْرِمُنِی ، وَ إِنْ عَذَّبْتَنِی فَمَنْ ذَا الَّذِی یَرْحَمُنِی ، وَ إِنْ أَهْلَکْتَنِی فَمَنْ ذَا الَّذِی یَعْرِضُ لَکَ فِی عَبْدِکَ ، أَوْ یَسْأَلُکَ عَنْ أَمْرِهِ ، وَ قَدْ عَلِمْتُ أَنَّهُ لَیْسَ فِی حُکْمِکَ ظُلْمٌ ، وَ لَا فِی نَقِمَتِکَ عَجَلَهٌ ، وَ إِنَّمَا یَعْجَلُ مَنْ یَخَافُ الْفَوْتَ ، وَ إِنَّمَا یَحْتَاجُ إِلَی الظُّلْمِ الضَّعِیفُ ، وَ قَدْ تَعَالَیْتَ یَا إِلَهِی عَنْ ذَلِکَ عُلُوّاً کَبِیراً».
[۱۴] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای شریف جوشن کبیر.
«یَا مَنْ لَایُرْجىٰ إِلّا فَضْلُهُ، یَا مَنْ لَایُسْأَلُ إِلّا عَفْوُهُ، یَا مَنْ لَایُنْظَرُ إِلّا بِرُّهُ، یَا مَنْ لَایُخافُ إِلّا عَدْلُهُ، یَا مَنْ لَایَدُومُ إِلّا مُلْکُهُ، یَا مَنْ لَاسُلْطانَ إِلّا سُلْطانُهُ، یَا مَنْ وَسِعَتْ کُلَّ شَىْءٍ رَحْمَتُهُ، یَا مَنْ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَهُ، یَا مَنْ أَحاطَ بِکُلِّ شَىْءٍ عِلْمُهُ، یَا مَنْ لَیْسَ أَحَدٌ مِثْلَهُ».
[۱۵] سوره مبارکه توبه، آیه ۱۲۸٫
«لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَحِیمٌ».
[۱۶] تفسیر القمی، ج ۱، ص ۳۷٫
[۱۷] سوره مبارکه مؤمنون، آیه ۱٫
[۱۸] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۸۵٫
«آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ ۚ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلَائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لَا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ ۚ وَ قَالُوا سَمِعْنَا وَ أَطَعْنَا ۖ غُفْرَانَکَ رَبَّنَا وَ إِلَیْکَ الْمَصِیرُ».
[۱۹] مفاتیح الجنان، فرازی از توقیع ناحیه مقدسه در ماه رجب.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِمَعَانِی جَمِیعِ مَا یَدْعُوکَ بِهِ وُلاَهُ أَمْرِکَ الْمَأْمُونُونَ عَلَى سِرِّکَ الْمُسْتَبْشِرُونَ بِأَمْرِکَ الْوَاصِفُونَ لِقُدْرَتِکَ الْمُعْلِنُونَ لِعَظَمَتِکَ أَسْأَلُکَ بِمَا نَطَقَ فِیهِمْ مِنْ مَشِیَّتِکَ فَجَعَلْتَهُمْ مَعَادِنَ لِکَلِمَاتِکَ وَ أَرْکَاناً لِتَوْحِیدِکَ وَ آیَاتِکَ وَ مَقَامَاتِکَ الَّتِی لاَ تَعْطِیلَ لَهَا فِی کُلِّ مَکَانٍ یَعْرِفُکَ بِهَا مَنْ عَرَفَکَ لاَ فَرْقَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَهَا إِلاَّ أَنَّهُمْ عِبَادُکَ وَ خَلْقُکَ فَتْقُهَا وَ رَتْقُهَا بِیَدِکَ بَدْؤُهَا مِنْکَ وَ عَوْدُهَا إِلَیْکَ أَعْضَادٌ وَ أَشْهَادٌ وَ مُنَاهٌ وَ أَذْوَادٌ وَ حَفَظَهٌ وَ رُوَّادٌ فَبِهِمْ مَلَأْتَ سَمَاءَکَ وَ أَرْضَکَ حَتَّى ظَهَرَ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ فَبِذَلِکَ أَسْأَلُکَ وَ بِمَوَاقِعِ الْعِزِّ مِنْ رَحْمَتِکَ وَ بِمَقَامَاتِکَ وَ عَلاَمَاتِکَ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَنْ تَزِیدَنِی إِیمَاناً وَ تَثْبِیتاً یَا بَاطِناً فِی ظُهُورِهِ وَ ظَاهِراً فِی بُطُونِهِ وَ مَکْنُونِهِ یَا مُفَرِّقاً بَیْنَ النُّورِ وَ الدَّیْجُورِ یَا مَوْصُوفاً بِغَیْرِ کُنْهٍ وَ مَعْرُوفاً بِغَیْرِ شِبْهٍ حَادَّ کُلِّ مَحْدُودٍ وَ شَاهِدَ کُلِّ مَشْهُودٍ وَ مُوجِدَ کُلِّ مَوْجُودٍ وَ مُحْصِیَ کُلِّ مَعْدُودٍ وَ فَاقِدَ کُلِّ مَفْقُودٍ لَیْسَ دُونَکَ مِنْ مَعْبُودٍ أَهْلَ الْکِبْرِیَاءِ وَ الْجُودِ یَا مَنْ لاَ یُکَیَّفُ بِکَیْفٍ وَ لاَ یُؤَیَّنُ بِأَیْنٍ یَا مُحْتَجِباً عَنْ کُلِّ عَیْنٍ یَا دَیْمُومُ یَا قَیُّومُ وَ عَالِمَ کُلِّ مَعْلُومٍ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ عَلَى عِبَادِکَ الْمُنْتَجَبِینَ وَ بَشَرِکَ الْمُحْتَجِبِینَ وَ مَلاَئِکَتِکَ الْمُقَرَّبِینَ وَ الْبُهْمِ الصَّافِّینَ الْحَافِّینَ وَ بَارِکْ لَنَا فِی شَهْرِنَا هَذَا الْمُرَجَّبِ الْمُکَرَّمِ وَ مَا بَعْدَهُ مِنَ الْأَشْهُرِ الْحُرُمِ وَ أَسْبِغْ عَلَیْنَا فِیهِ النِّعَمَ وَ أَجْزِلْ لَنَا فِیهِ الْقِسَمَ وَ أَبْرِرْ لَنَا فِیهِ الْقَسَمَ بِاسْمِکَ الْأَعْظَمِ الْأَعْظَمِ الْأَجَلِّ الْأَکْرَمِ الَّذِی وَضَعْتَهُ عَلَى النَّهَارِ فَأَضَاءَ وَ عَلَى اللَّیْلِ فَأَظْلَمَ وَ اغْفِرْ لَنَا مَا تَعْلَمُ مِنَّا وَ مَا لاَ نَعْلَمُ وَ اعْصِمْنَا مِنَ الذُّنُوبِ خَیْرَ الْعِصَمِ وَ اکْفِنَا کَوَافِیَ قَدَرِکَ وَ امْنُنْ عَلَیْنَا بِحُسْنِ نَظَرِکَ وَ لاَ تَکِلْنَا إِلَى غَیْرِکَ وَ لاَ تَمْنَعْنَا مِنْ خَیْرِکَ وَ بَارِکْ لَنَا فِیمَا کَتَبْتَهُ لَنَا مِنْ أَعْمَارِنَا وَ أَصْلِحْ لَنَا خَبِیئَهَ أَسْرَارِنَا وَ أَعْطِنَا مِنْکَ الْأَمَانَ وَ اسْتَعْمِلْنَا بِحُسْنِ الْإِیمَانِ وَ بَلِّغْنَا شَهْرَ الصِّیَامِ وَ مَا بَعْدَهُ مِنَ الْأَیَّامِ وَ الْأَعْوَامِ یَا ذَا الْجَلاَلِ وَ الْإِکْرَامِ».
[۲۰] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای شریف کمیل.
«اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ بِرَحْمَتِکَ الَّتِى وَسِعَتْ کُلَّ شَىْءٍ، وَ بِقُوَّتِکَ الَّتِى قَهَرْتَ بِها کُلَّ شَىْءٍ، وَ خَضَعَ لَها کُلُّ شَىْءٍ، وَ ذَلَّ لَها کُلُّ شَىْءٍ، وَ بِجَبَرُوتِکَ الَّتِى غَلَبْتَ بِها کُلَّ شَىْءٍ، وَ بِعِزَّتِکَ الَّتِى لَایَقُومُ لَها شَىْءٌ، وَ بِعَظَمَتِکَ الَّتِى مَلَأَتْ کُلَّ شَىْءٍ، وَ بِسُلْطانِکَ الَّذِى عَلَا کُلَّ شَىْءٍ، وَ بِوَجْهِکَ الْباقِى بَعْدَ فَنَاءِ کُلِّ شَىْءٍ، وَ بِأَسْمَائِکَ الَّتِى مَلَأَتْ أَرْکَانَ کُلِّ شَىْءٍ، وَ بِعِلْمِکَ الَّذِى أَحَاطَ بِکُلِّ شَىْءٍ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الَّذِى أَضَاءَ لَهُ کُلُّ شَىْءٍ؛ یَا نُورُ یَا قُدُّوسُ، یَا أَوَّلَ الْأَوَّلِینَ، وَ یَا آخِرَ الْآخِرِینَ. اللّٰهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتِى تَهْتِکُ الْعِصَمَ. اللّٰهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتِى تُنْزِلُ النِّقَمَ. اللّٰهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتِى تُغَیِّرُ النِّعَمَ. اللّٰهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتِى تَحْبِسُ الدُّعَاءَ. اللّٰهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتِى تُنْزِلُ الْبَلَاءَ؛ اللّٰهُمَّ اغْفِرْ لِى کُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتُهُ، وَ کُلَّ خَطِیئَهٍ أَخْطَأْتُها…».
[۲۱] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت رجبیه.
«…اللّٰهُمَّ فَکَما أَشْهَدْتَنا مَشْهَدَهُمْ فَأَ نْجِزْ لَنا مَوْعِدَهُمْ، وَ أَوْرِدْنا مَوْرِدَهُمْ، غَیْرَ مُحَلَّئِینَ عَنْ وِرْدٍ فِى دارِ الْمُقامَهِ وَ الْخُلْدِ، وَ السَّلامُ عَلَیْکُمْ، إِنِّى قَدْ قَصَدْتُکُمْ وَ اعْتَمَدْتُکُمْ بِمَسْأَلَتِى وَ حَاجَتِى وَ هِىَ فَکَاکُ رَقَبَتِى مِنَ النَّارِ، وَ الْمَقَرُّ مَعَکُمْ فِى دَارِ الْقَرارِ، مَعَ شِیعَتِکُمُ الْأَبْرَارِ، وَ السَّلامُ عَلَیْکُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ، أَنَا سائِلُکُمْ وَ آمِلُکُمْ فِیمَا إِلَیْکُمُ التَّفْوِیضُ، وَ عَلَیْکُمُ التَّعْوِیضُ، فَبِکُمْ یُجْبَرُ الْمَهِیضُ، وَ یُشْفَى الْمَرِیضُ، وَ مَا تَزْدَادُ الْأَرْحَامُ وَ مَا تَغِیضُ؛ إِنِّى بِسِرِّکُمْ مُؤْمِنٌ، وَ لِقَوْلِکُمْ مُسَلِّمٌ، وَ عَلَى اللّٰهِ بِکُمْ مُقْسِمٌ فِى رَجْعِى بِحَوَائِجِى وَ قَضَائِها وَ إِمْضَائِها وَ إِنْجَاحِها وَ إِبْراحِها وَ بِشُؤُونِى لَدَیْکُمْ وَ صَلَاحِها…».
[۲۲] سوره مبارکه اسراء، آیه ۱۱۰٫
«قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَٰنَ ۖ أَیًّا مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ ۚ وَ لَا تَجْهَرْ بِصَلَاتِکَ وَ لَا تُخَافِتْ بِهَا وَ ابْتَغِ بَیْنَ ذَٰلِکَ سَبِیلًا».
[۲۳] سوره مبارکه اسراء، آیه ۴۴٫
«تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِیهِنَّ ۚ وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لَٰکِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ ۗ إِنَّهُ کَانَ حَلِیمًا غَفُورًا».
[۲۴] سوره مبارکه انبیاء، آیه ۸۷٫
«وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ فَنَادَىٰ فِی الظُّلُمَاتِ أَنْ لَا إِلَٰهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ».
پاسخ دهید