حضرت استاد صدیقی روز شنبه از ساعت ۱۶:۰۰ الی ۱۷:۳۰ به تفسیر قرآن با موضوع «اخلاق در قرآن» در مسجد امام رضا علیه السلام حوزه علمیه امام خمینی(ره) پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
- اهلبیت (سلام الله علیهم اجمعین) مَظهر اَسماء الله هستند
- احترام ویژهی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت به حَسنین (سلام الله علیهما)
- اُلگوهایی که در قرآن کریم از آنها با اوصاف یاد شده است
- جام عطرآگینی که نصیب اَبرار میشود
- ثَمرات بهشتی نتیجهی وجودی ائمهی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) هستند
- اهلبیت (سلام الله علیهم اجمعین) همیشه به نَذر خود نسبت به خداوند متعال وفادار هستند
- شَرّ روز قیامت فَراگیر است و همهجا را در بَر میگیرد
- ترس و وحشت ائمهی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) در برابر عظمت حقتعالی
- خوف و رَجاء حضرات معصومین (سلام الله علیهم اجمعین)
- نگرانی ائمهی هدی (سلام الله علیهم اجمعین) برای نجات اُمّت
- اِطعام دادن یکی از برجستهترین صفات ائمهی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) است
- اِطعام اهلبیت (سلام الله علیهم اجمعین) بر اساس محبّت الهی است
- مواجههی قلبی انسان با پروردگار متعال
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إلی یوم الدّین».
اهلبیت (سلام الله علیهم اجمعین) مَظهر اَسماء الله هستند
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ * إِنَّ الْأَبْرَارَ یَشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ کَانَ مِزَاجُهَا کَافُورًا * عَیْنًا یَشْرَبُ بِهَا عِبَادُ اللَّهِ یُفَجِّرُونَهَا تَفْجِیرًا * یُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ یَخَافُونَ یَوْمًا کَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیرًا * وَ یُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْکِینًا وَ یَتِیمًا وَ أَسِیرًا * إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزَاءً وَ لَا شُکُورًا * إِنَّا نَخَافُ مِنْ رَبِّنَا یَوْمًا عَبُوسًا قَمْطَرِیرًا * فَوَقَاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذَلِکَ الْیَوْمِ وَ لَقَّاهُمْ نَضْرَهً وَ سُرُورًا[۲]»؛ اِجماع مُفسرین و مُحدّثین و مُورخین شیعه بر این است که این ۱۸ آیهی سورهی مبارکهی انسان یا سورهی دَهر در شأن حضرت زهرا (سلام الله علیها) و همسر فاطمه اطهر (سلام الله علیها) و دو نور دیدهی ایشان و جناب «فضّه» نازل شده است. مرحوم آقای «امینی» از ۳۴ کتاب از کُتُب اهل سنّت هم همین را نَقل میکنند. لکن بعضیها که خیلی با شیعه مشکل دارند، سعی کردهاند دایرهی این آیات را وسیعتر کنند و به نَحوی که ما این را از فضیلتهای خاصّ اهلبیت (سلام الله علیهم اجمعین) میدانیم، بگویند که اینها را به عنوان مصداق میتوان گفت، ولی اختصاص به اینها ندارد. حال بحث اینکه سوره، سورهی مَکّی است و در آن زمان حَسنین (علیهما السلام) متولّد نشده بودند و اَمثال این حرفها «نیش عقرب نه از رَه کین است».
«ناریان مر ناریان را جاذباند ***** نوریان مر نوریان را طالباند[۳]»
اینها دیگر «حشر محبان علی با علی ***** حشر محبان عُمر با عُمر»
اجمالاً آن چیزی که برای ما یقینی است و احادیث ما هم دلالت روشن و نُصوص مُتعدد داریم، این است که حَسنین (سلام الله علیهما) به بیماری مُبتلا شدند، یا به بیماری افتخار دادند. بیماری مُفتخر شد که در وجود امام حسن مجتبی (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) خودش را نشان بدهد تا مُقدّمهی این آموزهها و این فضیلتها باشد. چون هیچ حادثهای در عالَم بدون اِذن ولی خدا و خلیفهی مُطلق خداوند واقع نمیشود. بنابراین اگر حضرت امام زینالعابدین (علیه السلام) در روز عاشورا مریض میشوند، موتِ اینها اختیاری است و مَرضشان هم اختیاری است و برای ما کلاس و درس است. چون اُلگو هستند، باید به بیمارها هم نشان بدهند که بیمار چه تَکالیفی دارد، چه وظایفی دارد. کودکی کردند تا کودکانمان را مانند آنها قرار بدهیم، جوانی کردند تا جوانهایمان مانند آنها باشند، مریضی را تجربه کردند، گُرسنگی و غِنا را تجربه کردند. به هرحال فَراز و نشیبها و مشکلاتی که زندگی بَشر دارد، «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ[۴]»، اما «یُوحَى إِلَیَّ[۵]»؛ خداوند متعال یک راداری در وجودشان قرار داده است که دیگران فاقد این رادار هستند. اینها آگاهانه مُتّصل به غیب عالَم هستند و دیگران این اتّصال و ارتباط را ندارند. اجمالاً حَسنین (سلام الله علیهما) بیماری را مُفتخر کردند و وجود مبارک نبیّ مُکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) که خیلی حَسّاس بودند. «وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ[۶]»، اینها عزیزکَردههای خدا هستند. محبوبترین خَلق در میان عالَم آفرینش همین چند نفر هستند. چون حَسنین (سلام الله علیهما)، حضرت زهرا (سلام الله علیها) و حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) محبوب خدا هستند، علاوه بر اینکه محبوب خدا هستند، اَسماء الله هستند، اسم اَعظم خدا هستند، صفات عُلیای پروردگار هستند. اَسماء حُسنای پروردگار هستند. «نَحْنُ وَ اَللَّهِ اَلْأَسْمَاءُ اَلْحُسْنَى[۷]»؛ محبّت اَسماء الله هم لازمهی ایمان است. نمیشود کسی مؤمن باشد، اما خدا و اَسماء خدا را دوست نداشته باشد.
احترام ویژهی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت به حَسنین (سلام الله علیهما)
لذا وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به هر بهانهای محبّت خودشان را نسبت به اینها بُروز میدادند و برای خَلایق نَحوهی مُعاشرت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) با حَسنین (سلام الله علیهما) اتمام حُجّت بود. وقتی امام حسن مجتبی (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) وارد مسجد میشدند، وجود مبارک پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) اگر در بالای منبر هم بودند، یا اگر در وسط صحبت هم بودند، نزول اجلال میکردند و میرفتند اینها را در آغوش میگرفتند و به بالای منبر میآوردند و بر روی زانوی خودشان مینشاندند. در مَرعا و مَنظر عُموم کسانی که در مسجد حضور پیدا میکردند. یا وجود مبارک پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) امام حسن مجتبی (علیه السلام) را بر دوش خودشان سوار میکردند، امام حسین (علیه السلام) را بر دوش خودشان سوار میکردند. وقتی آن فرد با تعجّب خطاب به امام حسن مجتبی (علیه السلام) گفت: عَجب مَرکبی داری، حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: من عَجب راکبی دارم! این جَلوات حُبّ رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت به اینها واقعاً مَظاهر محبّت خدا نسبت به این اولیائش است.
اُلگوهایی که در قرآن کریم از آنها با اوصاف یاد شده است
در این فَراز از آیات هم بیماری مُقدّمه بوده است تا خداوند متعال نظر و عنایت و محبّت خودش را نسبت به اینها و زمینهی توصیف این بزرگواران قرار بدهد که اینها داری چه ویژگیها و خُصوصیّاتی هستند. از «إِنَّ الْأَبْرَارَ» شروع میشود. اسم نمیبَرد. در هیچجایی از قرآن کریم نه اسمی از حضرت علی (علیه السلام) هست، نه اسمی از حضرت فاطمه (سلام الله علیها) هست، نه اسمی از امام حسن مجتبی (علیه السلام) و نه اسمی از امام حسین (علیه السلام) هست. در میان بانوانی که اسمشان در قرآن آمده است، اسم دو بانو هست. یکی جناب زینب (سلام الله علیها) همسر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است و دیگری جناب مریم (سلام الله علیها) است. «وَ مَرْیَمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ[۸]»؛ جناب مریم (سلام الله علیها) به صورت مُکرر در قرآن کریم یاد شده است، ولی جناب زینب (سلام الله علیها) یک مرتبه آمده است. سایر بانوانی که در قرآن کریم حدود ۱۹ بانو یاد شده است، خداوند متعال از همگی به عنوان «إمراه» یا تحت عناوین دیگر یاد کرده است. از مادر حضرت موسی (علیه السلام)، از خواهر حضرت موسی (علیه السلام)، از همسر حضرت ابراهیم (علیه السلام)، از مادر حضرت اسماعیل (علیه السلام)، از مادر حضرت اسحاق (علیه السلام) و همینطور همسر زکریا (علیه السلام) و اَمثال اینها در قرآن کریم به صورت مُکرر آمده است، ولی هیچگاه نام اینها به میان نیامده است. تعریف به وصف اَبلق است. لذا خداوند متعال نوعاً اینها را با وصف تعریف کرده است و مُعرّفی فرموده است تا مردم به اسم کاری نداشته باشند و راه آن را ببینند. اُلگو دارای این ویژگیها و خُصوصیّات است. این بُعد تربیتی قرآن کریم است که از اُلگوها و اُسوهها با اُوصاف یاد کرده است. «إِنَّ الْأَبْرَارَ»؛ منظور همینها هستند؛ ولی خداوند متعال به جای اینکه اسمهایشان را بگوید، وصفشان را فرموده است. «إِنَّ الْأَبْرَارَ»؛ اینها نه اینکه یک بار کار نیک انجام دادهاند و احسان کردهاند، گِرهگُشایی کردهاند؛ نه اینکه فعلشان اینگونه بوده است که دائماً همین کار را میکردند؛ بلکه صفت و ذاتشان این بوده است. اینها اَبرار بودند. این بِرّ و بَرّ به اعتبار وُسعت خوبیهایی که کسی دارد، بیابان بَرّ است و در مقابل آن بَلد است، حِصن است. چون بیابان بدون هیچ مَحدودیّت است، کسی که خوبیاش حَدّ ندارد و مَشروط به شرطی نیست، این را میگویند که بارّ است. گویا یک بیابان سُفرهی کَرَم او باز است و هرکسی میخواهد وارد شود، اگر در خانه باشد باید دَرب بزند، دیوار مانع است. ولی در یک دشت و بیابان همه راه دارند، همهگونه اشخاص وارد میشوند و عُبور میکنند و از این فضای باز و بدون مَحدودیّت از آن نعمتها بَهرهمَند هستند. لذا اشخاصی که در این اَمر شاخص هستند، اینها را بارّ میگویند. بنده گاهی نسبت به ائمه (سلام الله علیهم اجمعین) که بعضی از صفاتشان برایم دلرُبایی میکند، در زیارتنامهی حضرت فاطمهی معصومه (سلام الله علیها) در مورد حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) میگوییم: «الصَّادِقَ الْبارَّ الْأَمِینَ[۹]»؛ یک گونهای میشوم. گویا احسان امام صادق (علیه السلام) یک احسان ویژه است. لذا گاهی هم توسّل میکنم. حالا کسانی که فرزند ندارند، ما به صورت مُرتّب توصیه میکنیم و بسیاری هم نتیجه گرفتهاند. بیش از ۱۶ مورد که سالها در انتظار فرزند بودند، با توسّل به امام جعفر صادق (علیه السلام) صاحب فرزند شدند و بشارت آن را هم به ما دادند. ولی اختصاص به فرزند ندارد. امام جعفر صادق (علیه السلام) در این جهت خیلی جلوه دارد. اجمالاً همهی آنها بارّ هستند؛ کما اینکه همهی آنها رضا هستند، همهی آنها کاظم هستند، همهی آنها هادی هستند؛ اما زمینهی بُروز آن برای هریک از امامان در یک جهت جلوه کرده است، بُروز کرده است و ظُهور کرده است. لذا در آن جهت این صفت یا این اسم به آنها اختصاص پیدا کرده است.
جام عطرآگینی که نصیب اَبرار میشود
«إِنَّ الْأَبْرَارَ یَشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ کَانَ مِزَاجُهَا کَافُورًا»؛ اَبرار یَشْرَبُونَ، به طور مُستمر، لایَنقطع، از یک کأس و جامی مینوشند که «کَانَ مِزَاجُهَا کَافُورًا»، با کافور مَمزوج شده است. کافوری که در ذهن ما مُصطلح است، همین کافوری است که سابقاً در پادگانها در غذا میریختند و میگویند که بازدارنده است و یا میگویند که در زندان از آن برای کُنترل جوانی استفاده میکنند و میگویند مؤثر است. ولی دو خُصوصیّت دارد؛ یکی این است که ضدعفونی میکند و دوّم این است که مِزاج آن خُنک است. مِزاجهایی که گَرم هستند، با خوردن این کافور تَعدیل میشوند. اما در لُغت اختصاص به این ندارد؛ بلکه گیاه مُعطّری غیر از این کافور است و کافورهای دیگری است، گیاهان خوشبو و سفید هستند. اینها به اعتبار سفید بودن و خوشبو بودن «إِنَّ الْأَبْرَارَ یَشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ کَانَ مِزَاجُهَا کَافُورًا»؛ اجمالاً ساقیِ اینها وقتی میخواهد به اینها جام بدهد، جامی میدهد که هم عطرآگین است و هم خوشمزه است. هم وقتی انسان نگاه میکند، وَجد میکند و مُبتهج میشود و هم بوی خوش دارد؛ «کَانَ مِزَاجُهَا کَافُورًا».
ثَمرات بهشتی نتیجهی وجودی ائمهی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) هستند
«عَیْنًا یَشْرَبُ بِهَا عِبَادُ اللَّهِ یُفَجِّرُونَهَا تَفْجِیرًا»؛ این «عَیْنًا» مِن عینٍ بوده است که حافظ آن برداشته شده است و «عَیْنًا» آمده است و به جای آن خوانده شده است. «عَیْنًا یَشْرَبُ بِهَا عِبَادُ اللَّهِ»؛ این تنوین، تنوینِ تَفخیم است. چشمه زیاد دیدهاید، چشمههای پُرحجم، جوشان، چشمههای گُوارا، ولی این یک عین دیگری است. «عَیْنًا»، یک چشمهی خیلی بزرگی است. از نظر عظمت، جَلالت، گُوارایی، نظارت، «عَیْنًا» است. بزرگی این برای چه چیزی است؟ «شَرَف المکانِ بِالمَکینِ»؛ «عَیْنًا یَشْرَبُ بِهَا عِبَادُ اللَّهِ»؛ میخواهد «عِبَادُ اللَّهِ» را بزرگ کند، نه اینکه «عین» را بزرگ کند. میگویند در روایت دارد که بعضی از حیوانات نسبت به ائمهی هدی (سلام الله علیهم اجمعین) التماس میکردند که ما را تَناول کنید. حیوانات آرزو دارند که خوراکِ انسان بشوند. مرحوم «صدر المتألهین[۱۰]» میگویند: غذاست که تبدیل به فکر میشود. ایشان بر اساس رأی به «حرکت جوهریه[۱۱]» اعتقاد به سبقت روح بر بدن ندارند؛ بلکه میگویند: این گوهر مادی در تطوّراتی که برایش پیش میآید، به جایی میرسد که خداوند متعال روح را میدهد. وقتی قابلیّت بالا رفت، روح او را اداره میکند، او را در بَغل میگیرد. و او را به سوی مَقصد اَعلی بالا میبَرد. اینجا هم فرموده است: «عَیْنًا»؛ نه اینکه «عِبَادُ اللَّهِ» را تعریف میکند که از این عین مینوشند؛ بلکه عظمت این عین به این است که «یَشْرَبُ بِهَا». آن وقت «عِبَادُ اللَّهِ» غیر از عِباد الرّحمن است، غیر از عِباد الرّحیم است، غیر از عِباد الرّازق است. الله اسم مُستجمعِ جَمیع کمالات است. یعنی همهی اَسماء را شامل میشود. «عِبَادُ اللَّهِ» جلوهی همهی اَسماء الهی است. اینها رنگِ خدا دارند و این بالاترین وصف برای موجود ممکن رسیدن به مقام عُبودیّت مُطلق است که دیگر نه عبدالرّحمن و نه عبدالغَفور و اًمثال این موارد مَحدود هستند؛ ولی وقتی عبدالله شد، این رئیس همهی اَسماء است و حاوی همهی اَسماء الهی است. بنابراین مَظهر همهی اَسماء و صفات حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) خواهد بود. بالاتر از الله اسم مستأثره است و شاید «هُوَ» مَرموزتر از الله است. هو یا هو که در خواصّ اولیای الهی هو برایشان جایگاه خاصّ دارد. مرحوم «علّامه طباطبایی» (رضوان الله تعالی علیه) در «سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَى بِعَبْدِهِ[۱۲]» میگویند که حتی عبدالله را نگفته است. این چیزی نیست که بخواهد تعیّنی را نشان بدهد و برای بعضیها که در مسألهی لِقاء ذات مشکل دارند، برای این بزرگواران استشعار میشود که میشود عَبد ذات هم بود. فَناء ذاتی را که فَناء اَسمائی برای خیلیها هست؛ فَناء صفات که صفات فعل است، برای اَشخاصی هست؛ ولی فَناء ذات را برخی از عُرفا محال میدانند؛ ولی مرحوم علّامه طباطبایی (رضوان الله تعالی علیه) در خِفا قائل بودهاند. آقای «جوادی آملی» (حفظه الله) میگفتند که ایشان در بحث انگار میخواستند این را رَدّ کنند، بعد که آقای جوادی آملی (حفظه الله) خیلی سِماجت کرده بودند، بعداً آقای طباطبایی (رضوان الله تعالی علیه) به ایشان گفته بودند که در جلسه نامَحرم حضور داشت. همهی حرفها را نمیتوان پیش همه بیان کرد. «سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَى بِعَبْدِهِ»؛ عبدالله نمیگوید. میتوانست عبدالله را بگوید، ولی «بِعَبْدِهِ» را میگوید. «عَیْنًا یَشْرَبُ بِهَا عِبَادُ اللَّهِ»؛ چشمهای که اینقَدر عظمت دارد، عِباد الله از این نوش جان میکنند. رِزق عِباد الله میشود، جَذبه برای آنهاست، این عین مَجذوب است. فعل برای آنهاست، این انفعال برای عین است. «عَیْنًا یَشْرَبُ بِهَا عِبَادُ اللَّهِ یُفَجِّرُونَهَا تَفْجِیرًا»؛ خُصوصیّت یا نسبت این عین با عِباد الله این است که این عین با ارادهی اینها میجوشد و مُنفجر میشود. اینگونه نیست که مِنهای وجود اینها عینی باشد و اینها به سُراغ آن بروند؛ بلکه عینی است که ایجاد آن با ارادهی خودِ اینهاست. «یُفَجِّرُونَهَا»؛ قرآن کریم خیلی لطیف میفرماید. انگار خداوند متعال حرف زده است. واقعاً خداوند به ما معرفت بدهد. وقتی انسان کَلیمِ خدا میشود، مأذون میشود که کَلام خدا را، بَشر مَجرای کلام خدا قرار میگیرد، بلندگوی خداست، نَفَسُ الرّحمن است، خداوند متعال بَشر را خیلی به صورت ویژه تحویل گرفته است. «یُفَجِّرُونَهَا تَفْجِیرًا»؛ از ویژگیهای این عین یکی این است که مَشروب عِباد الله هستند و دوّم این است که این عینی نیست که اینها به سُراغ آن بروند؛ بلکه اینها آن را ایجاد میکنند. مُنفجر میشود، میشکافد، خودشان شکافندهی این عین هستند. وقتی سنگ شکاف برمیدارد، زمین شکاف برمیدارد، چشمه از آن میجوشد. اینجا انفجار ماده است که آب از آن بیرون میآید. این آب خاک یا سنگ را میشکافد و بیرون میآید. اما در مورد این عِباد الله اینها خودشان این چشمه را میجوشانند. محلّ آن را هم نمیگوید. یعنی جوشش خودشان اینگونه نیست که اینها احتیاجی به بیرون داشته باشند. اینها مَظهر خداییِ خداوند هستند. چرا خداوند خداست؟ زیرا خودآ است. به خارج از ذات خودش نیازی ندارد، ثَمن است. اینها مَظهر خداییِ خدایند. لذا در نوشیدن چشمه هم به بیرون از ذات خودشان نیازی ندارند. ضمناً در اینجا هم نیاز نیست؛ بلکه تَشریف اینهاست، به این چشمه شَرف میدهد که مینوشند. مانند اَطعمهی بهشتی ثَمرات وجودِ خودِ اینهاست، میوهی شَجرهی طیّبه است؛ اما چرا میل میکنند؟ زیرا آن مُحتاج است که این آن را بخورد. این مُحتاج نیست و هیچ کَمبودی در وجودِ اینها نیست؛ «یُفَجِّرُونَهَا تَفْجِیرًا».
اهلبیت (سلام الله علیهم اجمعین) همیشه به نَذر خود نسبت به خداوند متعال وفادار هستند
«یُوفُونَ بِالنَّذْرِ»؛ تا به اینجا مقامات درونی و جَوانحی اینها بود. این شُرب، شُرب به این صورت نیست. وقتی تَفجیر، تَفجیر از درون است، شُرب هم به همین صورت است. «یُوفُونَ بِالنَّذْرِ»؛ انگار میخواهد بگوید آن انفجار و موارد دیگر باطن است و ظاهر آن این اَعمال جوانحی و جوارحی است. تمام اَعمال جوارحی ما در بهشت صورت مَلکوتی دارند. هرکدام از کارهای ما در آنجا یک موجودِ خاصّی هستند که دلنشین هستند و انسان میبیند که خودش چه سُفرهای در درون خودش گُسترده است. «اقْرَأْ کِتَابَکَ[۱۳]»؛ یعنی وجود خودش باز میشود. طومار عُمرش را باز میکند و قَد به قَد آن یا زیباست و یا زشت است. لذا این عین هم جُزء لایههای وجودیِ خودِ عِباد الله است که آن را باز میکنند و مُنفجر میشود؛ ولی منشأ آن چه بوده است؟ آن بَذری که عین شده چه بوده است؟ «یُوفُونَ بِالنَّذْرِ». این تعهّد که فرموده است: «مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ[۱۴]»؛ نَذر و عَهد و قَسم از یک خانواده هستند و ویژگی مُشترک دارند. اَحکام مُشترک هم دارند. «یُوفُونَ بِالنَّذْرِ»؛ در اینجا به عنوان یک مصداق اسم نَذر را آورده است؛ وگرنه ملاک را میخواهد بگوید که اینها اهل وفا هستند. اینها کم نمیگذارند. تمام اَماناتی که خداوند متعال بر روی دوش اینها نَهاده است، اینها اَمینالله هستند و چون اَمینالله هستند، در اَدای اَمانت هیچگاه کم نگذاشتهاند. اینها اهل وفا هستند. خداوند متعال این وفا را دوست دارد و جُزء صفات خودش است. خداوند هم «وَفیّ» است. چون خداوند متعال وَفیّ است، عمل اینها را با آن صفت تعریف میکند. «یُوفُونَ بِالنَّذْرِ»؛ اینها به نَذر وفا میکنند. نه اینکه یک نَذر کردند و همان را عمل کردند؛ بلکه این کاره بودهاند؛ «یُوفُونَ بِالنَّذْرِ»؛ اگر اینها نَذر کنند، همیشه اهل وفا هستند. در تعهّدات بین خود و خدا و بین خود و خَلق خداوند کم نمیگذارند؛ «یُوفُونَ بِالنَّذْرِ».
شَرّ روز قیامت فَراگیر است و همهجا را در بَر میگیرد
«وَ یَخَافُونَ»؛ خیلی نکتهی عَجیبی است. گاهی انسان کم میگذارد، خجالت میکِشد، عُذرخواهی میکند، گریه میکند که آن کَمبود را جُبران کند؛ اما گاهی خداوند متعال میگوید که اینها هیچچیزی کم نگذاشتند؛ اینها هیچگاه در ایفای رسالتشان کوتاهی نکردند. وَفا به معنای استیفا است؛ یعنی هیچچیزی کم نگذاشتند. اینکه میگویند استیفای دِین کرد، یعنی همهی آن مقداری که طلب داشت را گرفت. یا در «اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ[۱۵]» اینکه توفّی میکند، همان وَفاست. یعنی از آن حقیقتی که در وجود ما قرار داده بود، همه را میگیرد. مَعلوم میشود که بدن هیچ ارتباطی به حقیقت انسان ندارد. استیفا این را نشان میدهد؛ «اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِهَا»؛ مَعلوم میشود که من بدنم نیستم و اصلاً بدن آدم نیست، بدن فقط ابزار است. بدن عَملهی ماست، کارگر ماست و گاهی هم ما تسلیم میشویم و اَمیر ما میشود. غَرایز طبیعی ما، ما را به ناکُجا آباد میبَرد. پَناه به خدا میبَریم. «یُوفُونَ بِالنَّذْرِ»؛ اینها هیچگاه در ایفای رسالت و تعهّدات و اَمانات و قرارهایی که با خدا داشتند، «یُوفُونَ»، هیچچیزی کم نگذاشتند. با اینکه «یُوفُونَ» هستند، اما «یَخَافُونَ». «وَ یَخَافُونَ یَوْمًا کَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیرًا»؛ «یَوم» در اینجا به معنای زمان نیست. وقتی میفرماید: «یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ[۱۶]» ، «وَ السَّمَاوَاتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ[۱۷]»، خداوند متعال نظام عالَم را برمیچیند. دیگر طلوع و غروبی نیست، خورشیدی نیست، ماهی نیست. «إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ * وَ إِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَتْ[۱۸]»؛ عالَم بهم میریزد، خداوند بساط را جمع میکند. آن وقت این یوم بعد از این ایّام است. این مرحلهی عُنصری تمام میشود. این مرحله است که از آن به یوم یاد شده است. «وَ یَخَافُونَ یَوْمًا»؛ خُصوصیّت آن یوم چه چیزی است؟ «کَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیرًا»؛ شرّ آن فَراگیر و مُنتشر است. جایی نیست که کسی به آنجا پَناه ببَرد. «یَقُولُ الْإِنْسَانُ یَوْمَئِذٍ أَیْنَ الْمَفَرُّ[۱۹]»؛ همه دَربهدَر دنبال یک پَناهگاه و یک مَفرّ نمیگردند. نه آدمها میتواند برای همدیگر پَناه باشند؛ «یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ * وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ * وَ صَاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ[۲۰]»؛ نه خانهای مانده است، نه زمینی است، نه زمانی است؛ لذا شَرّ آنجا اختصاص به یک محلّ ندارد؛ بلکه همهجا مَشمول آن فَزع اَکبر است؛ «کَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیرًا».
ترس و وحشت ائمهی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) در برابر عظمت حقتعالی
اینکه اینها «یُوفُونَ» و «یَخَافُونَ» هستند، «یُوفُونَ» و «یَخَافُونَ» از چند جهت است. یک نکته مطلبی بود که مقام معظم رهبری (دام ظلّه) در جمع امامان جمعه در ارتباط با استغفار اولیاء گفتند. گفتند: «مَا عَبَدْنَاکَ حَقَّ عِبَادَتِکَ[۲۱]» بودند؛ «یُوفُونَ» بودند، ولی خودشان «یُوفُونَ» هستند. در مُقایسه با حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) کسی که نمیتواند حقّ خداوند متعال را اَدا کند. همان گونه که حقّ معرفت خداوند متعال محال است، حقّ طاعتِ خداوند متعال «عَلَی مَا هُوَ یَستَحِقُّ» هم همه محال است. لذا حضرات ائمهی معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) همیشه از آن قُصوری که در برابر عظمت خداوند متعال در خودشان مییافتند، هیچ قاتلی، هیچ جانی، هیچ عُنصر تحت تَعقیب قرار گرفتهای مانند ائمه و انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مُتوحّش نبودند. اصلاً وحشت عَجیبی داشتند. آن سوز و گُداز، آن لَحن حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در دعای کمیل و اَدعیهی دیگر، شما در هیچجایی هیچ فردی که هزاران نفر را کُشته باشد و دستگیر بشود و به او پابَند بزنند و مورد شکنجه قرار بگیرد، اینگونه سوز و گُداز ندارد که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمهی هدی (سلام الله علیهم اجمعین) در مَحضر خداوند اینگونه سوز و گُداز داشتند. اینها «یُوفُونَ بِالنَّذْرِ» هستند، ولی وفا در حَدّ امکان خودشان است؛ نه در حَدّ عظمت و بزرگی مولا؛ لذا میترسیدند. «یَخَافُونَ یَوْمًا کَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیرًا»؛ ترس از اینکه این قُصور آنجا دامنگیرشان نشود. تقصیر نیست. بَذل جُهد کرده است و هرآنچه در توانش بوده است، به کار بُرده است. اما روز قیامت روزی است که شَرّ آن فَراگیر است. لذا میترسیدند. سپس آن آیهی بعدی میآید که از آن روز نمیترسیدند؛ بلکه «یَخَافُونَ رَبَّهُم یَوْمًا»، بعد میآید. یکی این نکته است که هرکسی کاملتر است، ترس و خجالتش بیشتر است. هرچه معرفت بالا برود، قدرت، عظمت خداوند متعال و جَلال خداوند برای کسی مَشهود بشود، این قرار و آرام نخواهد داشت. همیشه در برابر عظمت خودش را باخته است. و اینها واقعاً خودشان را باخته بودند. حضرات ائمهی معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) و پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) واقعاً خودشان را باخته بودند؛ «طه * مَا أَنْزَلْنَا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى[۲۲]».
خوف و رَجاء حضرات معصومین (سلام الله علیهم اجمعین)
نکتهی بعدی این است که خوف از قیامت جُزء عبادتهاست. خوفِ اینها به اَمرالله است، به اذنالله است و رَجاءشان هم همینگونه است. خداوند متعال دوست دارد که بندگانش هم در ترس در قُلّه باشند و هم در رَجاء در قُلّه باشند. لذا برحسب حدیثی از حضرت امام زینالعابدین (علیه السلام) دارند که میفرمایند: اگر قرار بود خداوند متعال در میان همهی خَلائق یک نفر را عَذاب کند، من نگران بودم که آن یک نفر خودم باشم و اگر قرار بود در میان اوّلین و آخرین یک نفر اهل نجات باشد، اُمید داشتم که آن یک نفر خودم باشم. لذا خوف و رَجاء جُزء مَجاری تربیتی بَشر است و پروردگار متعال هم بندگانش را اِنذار کرده است و هم به آنها اُمید داده است؛ «إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِدًا وَ مُبَشِّرًا وَ نَذِیرًا[۲۳]»؛ خداوند متعال هم تَبشیر دارد و هم اِنذار دارد. تَبشیر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و اِنذار ایشان برای دیگران نیست؛ از خودش شروع میشود و حضرات معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) هم ایضاً همینگونه هستند. آنها هم همینطور بودند. در مقام خوف نفر اوّل بودند و در مقام رَجاء هم نفر اوّل بودند؛ «یَخَافُونَ یَوْمًا کَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیرًا».
نگرانی ائمهی هدی (سلام الله علیهم اجمعین) برای نجات اُمّت
وجه سوّمی که به نظر میرسد، این است که اینها مسئول نجات اُمّت هستند. این خوف، خوفِ شخصی نیست. روز قیامت تمام اَشخاص اَعمّ از تودههای مردم و انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) همه وانَفسا دارند؛ ولی وجود نازنین پیامبر ما وا اُمّتا دارد. از خَصائص وجود نازنین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و عِترت ایشان این است ما را عضو خودشان میدانند. کما اینکه حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) برحسب نَقل فرمودند: ما با مریضی شما مریض میشویم. «شِیعَتُنا خُلِقُوا مِنْ فاضِلِ طِینِتِنا[۲۴]»؛ ارتباط ما با حضرات معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) ارتباط رئیسجمهور و رأیدهندگان نیست؛ بلکه ارتباط مادر و فرزند در این عالَم است. از وقتی که مرگ میآید، دیگر مادری و فرزندی قَطع میشود. «إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ[۲۵]»؛ تمام است؛ ولی در این عالَم ارتباط تَکوینی بین مادر و فرزند هست و حضرات معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) برای همیشه از آن حیث که ما از فاضل طینتِ اینها هستیم، ارتباط ما غیر قابل قطع است. لذا «یَخَافُونَ» این خُوف برای اُمّت است، نه خُوف برای خودشان است. این سه وَجه به نظر میرسد. حالا نقد و تَکمیل آن هم با شما بزرگواران است؛ «یَخَافُونَ یَوْمًا کَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیرًا».
اِطعام دادن یکی از برجستهترین صفات ائمهی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) است
باز به عبادتهای جوارحی این بزرگواران توجّه میدهد که اینها کارساز است. یکی وفای در زندگی است که جُزء اَرکان سعادت بَشر است. در جامعهای که همه کم میگذارند، «وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفِینَ[۲۶]»؛ اینها مَشمول ویل و عذاب الهی هستند که در حقّ هم یا در حقّ خداوند متعال کم میگذارند. در مقابل آن کمتَطفیف، وفا است. وفا در جامعه جُزء اَرکان اجتماعی سعادت اجتماعی است. ضمن اینکه فضیلت فردی است، ولی وفا جامعه را سعادتمند میکند. بیوفایی جامعه را از هم گُسست ایجاد میکند. آدم اطمینان ندارد که طرف مقابل حقّ ما را اَدا میکند. همه از همدیگر میکَنند، هیچکسی نمیتواند به هیچکسی تکیه کند. ولی وقتی سُفرهی وفا گُسترده بود و جامعه بر سر این سُفره بودند، خاطر همه جمع است که جامعه، جامعهی سلام است، مؤمن است. هم اَمان است و هم سلامتی است. وفا همهی اینها را در بَر دارد. بعد اِطعام است. اِطعام در میان عبادتها جُزء عبادتهای برتر به حساب میآید. آن حدیث که عبارت آن در ذهنم نیست که روز قیامت کسانی که بُطون جائعه را و کَبدهای سوختهها، آبدادن و غذا دادن جُزء مُنجیّات است. بَشر را نجات میدهد. «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعَامَ»؛ خودِ این اِطعام عبادت برجسته است و از کارهای برجستهای که خداوند متعال در این سوره تابلو کرده است، اوّل مسألهی بارّ بودن اینهاست، دوّم وفای اینهاست و سوّم اِطعامشان است؛ «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ». اِطعام خیلی خوب است، ولی در این فَرض خوبترین است. نه خوبتر است، بلکه خوبترین است. «عَلَى حُبِّهِ»؛ گاهی «أَنْفَقَ اَلْفَضْلَ مِنْ مَالِهِ[۲۷]» است که آن هم عبادت است؛ ولی این کُجا و آن کُجاست. «عَلَى حُبِّهِ»؛ چیزی که مورد نیازشان بود، گُرسنه بودند، روزه بودند، لازم داشتند. «یُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ»؛ ظاهر آیه این است که «حُبِّهِ» به طَعام برمیگردد؛ ولی یک احتمال هم دادهاند که به الله برمیگردد، عَلی حُبّ الله. ولی هم مرحوم علّامه طباطبایی (رضوان الله تعالی علیه) و هم دیگران به همین ظهور اَخذ کردهاند و این را رُجحان دادهاند که «عَلَى حُبِّهِ» به مَعنای حُبّ الطّعام است. پس اِطعام سوّمین ارزش است، دوّمین ارزش عملی است و سوّمین ارزش انسانی است؛ «یُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ».
اِطعام اهلبیت (سلام الله علیهم اجمعین) بر اساس محبّت الهی است
«عَلَى حُبِّهِ» هم ارزش اِطعام را تَشدید و تأکید میکند و هم وُسعت اِطعامشان که «مِسْکِینًا وَ یَتِیمًا وَ أَسِیرًا» است که اِطعام اینها که توأم با ایثار است، اختصاص به یک صِنف از محتاجها نیست؛ بلکه سُفرهای است که همه را در خودش جای میدهد. «مِسْکِینًا وَ یَتِیمًا»؛ میگویند تفاوت مِسکین با فقیر این است که مِسکین کسی است که «أسکَنَهُ الفَقر»، در اثر ناداری دیگر زمینگیر است. نمیتواند فعالیّت اقتصادی یا چیز دیگری داشته باشد. «وَ یَتِیمًا»؛ یتیم هم کسی است که پدر از دست داده است و نانآور ندارد. «وَ أَسِیرًا»؛ ظاهر اسیر همان اسیر جنگی است که به صورت بَرده در اختیار مسلمانها قرار میگیرد. بعضیها هم گفتهاند که اسیر زندانی است. بعضیها هم گفتهاند که اسیر، زن است. ولی آن چیزی که مُتبادر به ذهن است، همان اسیر جنگی است. تا تیری در تَرکش داشته است، به جبههی حقّ زده است؛ ولی حالا که خَلع سِلاح شده است، مسلمان هم نشده است و هنوز اسیر است. اینها حتی کافری که مُحارب بوده است و تا توانسته قَصد قَتل اینها را داشته است، حتی به اینها غذای لازم خودشان را از گلوی خودشان کم میگویند و به او میدهند. و قاعدهی کُلّی این را در آیهی دیگر فرمود: «لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ[۲۸]»؛ این «عَلَى حُبِّهِ» به آن ارتباط پیدا میکند؛ «لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ». اینها هم بارّ هستند، چون اِطعام و انفاق میکنند، پس نیل به بِرّ پیدا کردهاند و بارّ شدهاند. و هم اینکه طعامشان «عَلَى حُبِّهِ» است و از مَحبوب گذشته است.
مواجههی قلبی انسان با پروردگار متعال
صفت بعدی که این دیگر مسألهی اِطعام و وفای عملی نیست. این ارائهی جَمال باطن است. «إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ»؛ این نیّت را نشان میدهد، باطن را تابلو میکند که تکیهی همهی این زیباییهای ظاهری به آن حقیقت باطنی است که اگر آن باطن نبود، ظاهر زیبایی هم به وجود نمیآمد. «إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ»؛ کلمهی «إِنَّمَا» کلمهی حَصر است، «نُطْعِمُکُمْ» اختصاص به یک فردشان ندارد، مَجموعهی خانواده از این اِخلاصِ بالا برخوردار بودند و در این اِخلاص هم اِخلاصشان اِخلاص یومّ الدّار نبوده است. «أَخْلَصْنَاهُمْ بِخَالِصَهٍ ذِکْرَى الدَّارِ[۲۹]»؛ اینگونه نبوده است؛ بلکه «لِوَجْهِ اللَّهِ» بوده است. «إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ»؛ در مورد این «وَجه الله» هم دَرک شُهودی آن کار مشکلی برای اهلش آن است و هم فَهم آن، فَهم سادهای نیست. مرحوم «علّامه مُصطفوی[۳۰]» (رضوان الله تعالی علیه) در «التحقیق[۳۱]» وَجه را گفتهاند که وَجه عبارت است از «ما یُتوَجَّهُ إلَیه»؛ «و التحقیق أنّ الأصل الواحد فی المادّه: هو ما یَتَوَجَّهُ الیه من شیء، و فیه أیضا معنى مواجهه[۳۲]»؛ وَجه هم «ما یتوجه إلیهم من شیء» است. چیزی را که انسان به آن روی میآورد یا چیزی که انسان در مقابل آن قرار میگیرد، یا طرفینی است. چیزی است که انسان رو به رو میشود، مُواجهه میشود. «و من مصادیقه: ما یتوجّه الیه من ذات أو عمل، و مستقبل الشیء الّذى یتوجّه الیه[۳۳]»؛ خُلاصه از پُشت نیست، از قِبال آن است، از جلو با او مُواجه میشود. این نشانهی اِقبال در برابر اِدبار است. «و کذلک الحاله المخصوصه الجالبه للتوجّه[۳۴]»؛ آدم گاهی که «وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ[۳۵]» میگوید، ـ حالا امتحان کنید ـ کأنّه توجّه دل انسان دل از همهجا به یکجا پیدا میشود. «وَجَّهْتُ وَجْهِیَ» را که میگوید، حالِ آدم تغییر میکند. دیگر آن حالِ پَراکنده نیست. آدم یک تمرکزی و یک اِقبال قلبی در خودش احساس میکند و به منزلهی منزله و رُتبه و جاه هم استعمال شده است. به معنی جهت و جانب هم استعمال شده است. بعد در آخر که مرحوم علّامه طباطبایی (رضوان الله تعالی علیه) هم در همین آیهی کریمه وَجه را از نظر مصداق صفات خدا مُعرّفی کردهاند. «قلنا ان الوجه فی کل شیء بحسبه فالوجه فی الروحانیاه و فی الله المتعال عباره عن وجهه ککون المورد توجّه الیه بالقلب و تقع فی مقام المواجهه»؛ آنجایی که آدم روی دلش به سوی خدا قرار میگیرد، کأنّه خداوند متعال از ما استقبال کرده است. او به ما اِقبال کرده است و ما هم به او اِقبال کردیم. یک مواجههی قلبی است. انسان با چشم دل همهی وجودش دیگر پُشت ندارد. «عَلَى سُرُرٍ مُتَقَابِلِینَ[۳۶]» ، «فَأَیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ[۳۷]»؛ وقتی آدم از قالب ماده دربیاید، پُشت و رو ندارد. اینکه میگوین گُل پُشت و رو ندارد، آدم هم در مقام انسانیّت بدن نیست که پُشت و رو داشته باشد؛ وقتی انسان از حَبس بدن خارج بشود، اگر مؤمن باشد همهاش رو است؛ «فَأَیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ». لذا بهشتیها «عَلَى سُرُرٍ مُتَقَابِلِینَ» هستند. اصلاً پُشت ندارند. از هر طرفی میآیند آیینهای هستند که خدا را در آنها میبیند، مرآت است. «و تکون مرآت للنّظر الیه و الفانیه فیه و إلی ما یُشاهدُ فیها»؛ یا «و لا یشاهد فیها إلّا تجلی صفاته و مقاماته سبا إن کانَ أعمالاً خالصهً له أو موجوداتٍ فانیهٍ فیه و باقیهٍ به أو صفاتٍ جَمالیه أو کَمالیه لله تعالی». «إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ»؛ یعنی هیچچیزی قاطی ندارد. این هرچه هست وِجههی الهی دارد. موجب توجّه خداوند متعال به ما میشود که خداوند متعال توجّهاش به ما با صفات فعلیاش است، با صفات حُسنایی که مُدبّرات اَمر هستند، اینها ما را در آغوش خودشان میگیرند و سر و کار ما با اینهاست. چشم دلمان با اینها روشن میشود و آن چیزی را که در قیامت «وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ نَاضِرَهٌ * إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَهٌ[۳۸]» است، اینها با چشم قلبشان شُهود به وَجه الله میکنند که همان صفاتالله یا اَفعالالله است و نَضرهای پیدا میکنند. «لَا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزَاءً وَ لَا شُکُورًا»؛ که چون وَجه الله است، یکی از بزرگان و از فُقها تَعبیرشان این بود که میگفتند: خداوند متعال میخواهد بگوید اینها یک پا بر روی دنیا گذاشتهاند و یک پا هم بر روی آخرت گذاشتهاند. نه دنیا و نه آخرت را به حساب آوردهاند. یک دل داشتند و یک دلبر که آن هم خدا بود. «إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ»؛ ما فقط برای اینکه تو به ما اِقبال کنی و وَجه تو به ما باشد و ما توفیق مُواجههی با تو را داشته باشیم، این عمل را انجام دادیم. «لَا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزَاءً وَ لَا شُکُورًا»؛ نتیجهی عملِ «لِوَجْهِ اللَّهِ» این است که ما به عکسالعمل شما هیچ ترتیب اَثری نخواهیم داد. اِنفعالی در برابر برخورد شما نداریم. نه از شما ارادهی پاداش و جَزا داشتیم و کاری که کردیم میخواستیم شما نتیجهی آن را به ما بدهید. «وَ لَا شُکُورًا»؛ نه سپاس باطنی شما را میخواهیم و نه شُکرگزاری زبانی شما را. نه مابهازاءِ این کار را میخواهیم که جَزا باشد و نه جُبران مَعنوی آن را میخواهیم که لِساناً یا قلباً شما از ما راضی باشید. «إِنَّا نَخَافُ مِنْ رَبِّنَا یَوْمًا عَبُوسًا قَمْطَرِیرًا»؛ توضیح «یَخَافُونَ یَوْمًا کَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیرًا» این «إِنَّا نَخَافُ مِنْ رَبِّنَا» است. این خوفِ ما نه از روز و ماهُوَ روز است؛ بلکه روز قیامت از مَظاهر جَلال خداوند است. آن روز از مَظاهر جَلال است. لذا ما از ربّمان میترسیم در آن روزی که هم روز عَبوس است و هم سخت و شدید است، «قَمْطَرِیر» است.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۲] سوره مبارکه انسان، آیات ۵ الی ۱۱٫
[۳] مولانا، مثنوی معنوی، دفتر دوم، بخش ۱.
[۴] سوره مبارکه کهف، آیه ۱۱۰٫
«قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحَىٰ إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَٰهُکُمْ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ ۖ فَمَنْ کَانَ یَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَ لَا یُشْرِکْ بِعِبَادَهِ رَبِّهِ أَحَدًا».
[۵] همان.
[۶] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۶۵٫
«وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَادًا یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّهِ ۖ وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ ۗ وَ لَوْ یَرَى الَّذِینَ ظَلَمُوا إِذْ یَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّهَ لِلَّهِ جَمِیعًا وَ أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعَذَابِ».
[۷] الکافی، جلد ۱، صفحه ۱۴۳.
«اَلْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ اَلْأَشْعَرِیُّ وَ مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى جَمِیعاً عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ سَعْدَانَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مُعَاوِیَهَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ : فِی قَوْلِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ : «وَ لِلّٰهِ اَلْأَسْمٰاءُ اَلْحُسْنىٰ فَادْعُوهُ بِهٰا» قَالَ نَحْنُ وَ اَللَّهِ اَلْأَسْمَاءُ اَلْحُسْنَى اَلَّتِی لاَ یَقْبَلُ اَللَّهُ مِنَ اَلْعِبَادِ عَمَلاً إِلاَّ بِمَعْرِفَتِنَا».
[۸] سوره مبارکه تحریم، آیه ۱۲٫
«وَ مَرْیَمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِیهِ مِنْ رُوحِنَا وَ صَدَّقَتْ بِکَلِمَاتِ رَبِّهَا وَ کُتُبِهِ وَ کَانَتْ مِنَ الْقَانِتِینَ».
[۹] مفاتیح الجنان، فرازی از فضیلت و کیفیت زیارت حضرت معصومه (سلام الله علیها) در قم.
«…السَّلامُ عَلَیْکَ یَا جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ الصَّادِقَ الْبارَّ الْأَمِینَ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ الطَّاهِرَ الطُّهْرِ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا عَلِیَّ بْنَ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضىٰ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ التَّقِیَّ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا عَلِیَّ بْنَ مُحَمَّدٍ النَّقِیَّ النَّاصِحَ الْأَمِینَ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا حَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ، السَّلامُ عَلَى الْوَصِیِّ مِنْ بَعْدِهِ…».
[۱۰] «صدرالدین محمد بن ابراهیم شیرازی» (درگذشت ۱۰۵۰ق) مشهور به «ملاصدرا»، فیلسوف، عارف و بنیانگذار مکتب فلسفی حکمت متعالیه به عنوان سومین مکتب مهم فلسفی در جهان اسلام. وی به صدرالحکما و صدر المتألهین نیز معروف است. او نظام فلسفی خود را در مهمترین کتاب خود الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه معروف به اسفار تبیین کرد. پس از او سنت عقلانی شیعه تحت تأثیر آموزههای وی قرار گرفت و فیلسوفان متعددی از جمله ملاهادی سبزواری، آقا علی مدرس زنوزی و علامه طباطبایی به شرح اندیشههای او پرداختند. اصالت وجود اساس مکتب فکری اوست و نظریهاش درباره چگونگی معاد جسمانی مناقشاتی برانگیخته است. صدرالدین شیرازی شاگرد میرداماد و شیخ بهایی است و فیض کاشانی و عبدالرزاق لاهیجی را از معروفترین شاگردان او دانستهاند. او در شیراز، اصفهان و قم زندگی میکرد و در کنار آثار متعدد فلسفی، کتابهایی نیز در زمینه تفسیر قرآن و شرح اصول کافی نگاشت. تاریخ دقیق ولادت او مشخص نیست؛ ولی وفات وی در هفتاد سالگی، در سال ۱۰۵۰ق و به هنگامی بوده است که برای هفتمین بار به سفر حج میرفته و یا از سفر بازمیگشته است. بنابراین میتوان تولد او را در پانزده سال آخر قرن دهم هجری دانست. او در شیراز از پدری صالح به نام ابراهیم بن یحیی قوامی متولد شده است و گفتهاند وی از وزیران دولت فارس به مرکزیت شیراز و از خاندان محترم قوامی بود و صاحب فرزند نمیشد. لذا نذر کرد در صورتی که خداوند به او پسری صالح و موحد ببخشد، به فقیران و اهل علم بسیار کمک کند. صدرالمتألهین اموالی را که از پدرش برجای مانده بود در تحصیل علم صرف کرد.
[۱۱] «حرکت جوهری» نظریهای فلسفی که براساس آن، حرکت، منحصر به اعراض نیست؛ بلکه در جوهر و ذات اشیاء نیز جاری است. ملاصدرا، فیلسوف شیعه ایرانی، نخستین کسی بود که با ردّ دیدگاه منکرین، به صراحت و با استناد به دلایل عقلی و نقلی آن را اثبات کرد. مشهور فلاسفه، حرکت در مقوله جوهر را انکار کرده و فقط به حرکت در چهار مقوله عرضی «کمْ»، «کیف»، «أینْ» و «وضع» قائل بودهاند. مقالات و کتابهای متعددی درباره نظریه «حرکت جوهری» نوشته شده است که از جمله مهمترین آنها کتاب ادلهای بر حرکت جوهری نوشته حسن حسنزاده آملی و کتاب نهاد ناآرام جهان نوشته عبدالکریم سروش است. «حرکت جوهری»، نظریهای در فلسفه است که براساس آن، حرکت منحصر به اعراض نیست؛ بلکه در جوهر و ذات اشیاء نیز جاری است. گفته میشود ملاصدرا، فیلسوف شیعه ایرانی، مبدع این نظریه و اولین کسی بوده است که به صراحت، حرکت را در مقوله جوهر جاری میدانست. بر اساس این نظریه، همه ذرات عالم مادی در یک سیلان و حرکت دائمی هستند و این بهخاطر وجود قوهای در اشیاء است که همواره به فعلیت میرسد. حرکت جوهری، یک مسئله علمی و تجربی نیست بلکه مسئلهای فلسفی است؛ زیرا حرکت جوهری، نو شدن لحظه به لحظه وجود «جوهر»است و به حرکات ستارگان و کهکشانها و یا حرکات اتمها که همه اینها حرکت در مکان و در «اعراض» است، ارتباطی ندارد.
ملاصدرا اولین فیلسوف در جهان اسلام است که علاوه بر این چهار مقوله، حرکت در مقوله جوهر را نیز پذیرفت؛ زیرا عرض از مراتب وجود جوهر است و اگر در این مقولهها حرکت رخ میدهد، پس باید در مقوله جوهر نیز جاری باشد. پیش از او و از زمان ارسطو، فلاسفه فقط قائل به حرکت در سه مقوله کمّْ (عرضی که ذاتاً قابل تقسیم است)، کیف (عرضی که بر خلاف کمْ، ذاتاً قابل تقسیم نیست) و أینْ (حالتی که از نسبت یک شئ با مکان پدید میآید) بودند و بعدها ابن سینا حرکت وضعی را به آنها اضافه کرد. در واقع، بعضی از حرکاتی را که دیگران أینی دانسته بودند، ابن سینا ثابت کرد که اینها حرکت در مقوله أینْ نیست؛ بلکه حرکت در مقوله وضعْ (حالتی که از نسبت اجزای یک شئ به یکدیگر و نسبت مجموع آنها با خارج پدید میآید) است. بنابراین بین فلاسفه مشهور بوده است که حرکت فقط در این چهار مقوله از مقولات دهگانه واقع میشود. ملاصدرا با افزودن حرکت در جوهر، قائل به حرکت در پنج مقوله شد و حرکت در سایر مقولات را نپذیرفت. علامه طباطبائی حرکت در همه مقولات عرضی را پذیرفته و در پاورقی اسفار در رد سخن ملاصدرا که وقوع حرکت در برخی از مقولات را نفی کرده است، میگوید: «اگر قول به وقوع حرکت جوهر مادی را با قول به این که عرض از مراتب وجود جوهر است در کنار هم قرار دهیم، لازم میآید که حرکت در همه مقولات عرضی که از مراتب وجود جوهرند، واقع شود.» به گفته مرتضی مطهری، ملاصدرا در کشف نظریه حرکت جوهری از عارفان و به ویژه ابنعربی تاثیر پذیرفته و این نظریه را با چند برهان اثبات میکند. ملاصدرا در بحث حرکت جوهری، پس از ارائه استدلالهای فلسفی و قبل از استشهاد به گفتار فیلسوفان و عارفان گذشته، به آیه ۸۸ سوره نمل «و کوهها را میبینی و میپنداری که آنها بیحرکتاند در حالی که آنها مانند ابر گذر میکنند.» استشهاد و استناد کرده است.
[۱۲] سوره مبارکه اسراء، آیه ۱٫
«سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَىٰ بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیَاتِنَا ۚ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ».
[۱۳] سوره مبارکه اسراء، آیه ۱۴٫
«اقْرَأْ کِتَابَکَ کَفَىٰ بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیبًا».
[۱۴] سوره مبارکه احزاب، آیه ۲۳٫
«مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَىٰ نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا».
[۱۵] سوره مبارکه زمر، آیه ۴۲٫
«اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا ۖ فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضَىٰ عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَ یُرْسِلُ الْأُخْرَىٰ إِلَىٰ أَجَلٍ مُسَمًّى ۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ».
[۱۶] سوره مبارکه ابراهیم، آیه ۴۸٫
«یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَ السَّمَاوَاتُ ۖ وَ بَرَزُوا لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ».
[۱۷] سوره مبارکه زمر، آیه ۶۷٫
«وَ مَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَ الْأَرْضُ جَمِیعًا قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ وَ السَّمَاوَاتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ ۚ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَىٰ عَمَّا یُشْرِکُونَ».
[۱۸] سوره مبارکه تکویر، آیات ۱ و ۲٫
[۱۹] سوره مبارکه قیامه، آیه ۱۰٫
[۲۰] سوره مبارکه عبس، آیات ۳۴ الی ۳۶٫
[۲۱] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۶۸، صفحه ۲۳.
«وَ قَالَ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : مَا عَبَدْنَاکَ حَقَّ عِبَادَتِکَ وَ مَا عَرَفْنَاکَ حَقَّ مَعْرِفَتِکَ».
[۲۲] سوره مبارکه طه، آیات ۱ و ۲٫
[۲۳] سوره مبارکه احزاب، آیه ۴۵٫
[۲۴] شجره طوبی، ج ۱، ص ۳. / بحارالانوار، ج ۵۳، صص ۳ و ۲٫
«شِیعَتُنا خُلِقُوا مِنْ فاضِلِ طِینِتِنا وَ عُجِنُوا بِماءِ وَلایَتِنا یَحْزَنُونَ لِحُزْنِنا و یَفْرَحُونَ لِفَرَحِنا».
[۲۵] سوره مبارکه هود، آیه ۴۶٫
«قَالَ یَا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ ۖ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صَالِحٍ ۖ فَلَا تَسْأَلْنِ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ ۖ إِنِّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ».
[۲۶] سوره مبارکه مطففین، آیه ۱٫
[۲۷] نزهه الناظر و تنبیه الخاطر، جلد ۱، صفحه ۳۶.
«وَ قَالَ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: طُوبَى لِمَنْ تَوَاضَعَ فِی غَیْرِ مَنْقَصَهٍ، وَ أَنْفَقَ مَالاً جَمَعَهُ فِی غَیْرِ مَعْصِیَهٍ، وَ خَالَطَ أَهْلَ اَلْفِقْهِ وَ اَلرَّحْمَهِ، وَ أَهْلَ اَلْفَقْرِ وَ اَلْمَسْکَنَهِ، طُوبَى لِمَنْ ذَلَّ فِی نَفْسِهِ، وَ صَلَحَتْ سَرِیرَتُهُ، وَ حَسُنَتْ خَلِیقَتُهُ وَ أَنْفَقَ اَلْفَضْلَ [مِنْ مَالِهِ، وَ أَمْسَکَ اَلْفَضْلَ] مِنْ کَلاَمِهِ، وَ وَسِعَتْهُ اَلسُّنَّهُ، وَ لَمْ یَتَعَدَّهَا إِلَى بِدْعَهٍ».
[۲۸] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۹۲٫
«لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّىٰ تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ ۚ وَ مَا تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ».
[۲۹] سوره مبارکه ص، آیه ۴۶٫
[۳۰] میرزا حَسَن مُصْطَفوی مشهور به علامه مصطفوی (۱۳۳۴-۱۴۲۶ق) مفسر و فقیه شیعی قرن پانزدهم قمری است. او از شاگردان سید ابوالحسن اصفهانی و حجت کوه کمره ای و محمدحسین غروی اصفهانی بود. مصطفوی مسلط به چهار زبان ترکی، عربی، فرانسوی و عبری بود که بیش از ۷۰ جلد کتاب تألیف کرد. مجموعه ۱۴ جلدی التحقیق فی کلمات القرآن الکریم و تفسیر روشن از آثار اوست. مزار او در باغ بهشت قم قرار دارد. میرزا حسن مصطفوی در ۴ شعبان سال ۱۳۳۴ق مطابق با سال ۱۲۹۷ش در تبریز به دنیا آمد. او دورانِ کودکی را در تبریز در محضرِ پدرش آقا شیخ عبدالرّحیم زندگی کرد. شیخ عبدالرّحیم فرزند شیخ مصطفی از دانشمندانِ شهر و مشهور به زهد و تقوی بوده است. نقل میکنند که او دارای روحیهای بسیار لطیف و صاف و با اینکه از نظر علمی صاحبِ رأی بود ولی همیشه در سکوت و تواضع کامل به مردم خدمت میکرده و چون از نظر مالی در شرایط بسیار خوبی بوده، کمکهای زیادی هم به آشنایان داشته است. مادرش فاطمه و مادر بزرگش از سلسله ساداتِ تبریز بوده است. مصطفوی در ۱۹ جمادیالاول ۱۴۲۶ق مطابق با ۵ تیر ۱۳۸۴ش در تهران وفات یافت. مزارش در قبرستان باغ بهشت در قم واقع است. مصطفوی دوران دبستان و دبیرستان را در تبریز گذراند و در ضمن دروس مدرسه و اخذ دیپلم، شروع به دروس ادبیات عربی و علوم اسلامی نمود که در پانزده سالگی تا پایان کتاب رسائل و مکاسب را به پایان رسانیده و سپس در دانشکده الهیات تبریز (معقول و منقول) موفق به اخذ لیسانس و سپس دکترای الهیات گردید. وی از شانزده سالگی تا بیست و سه سالگی را در قم و از بیست و سه سالگی تا بیست و پنج سالگی را در نجف اشرف به تحصیلات علوم دینی و اسلامی مشغول گشت و سپس مجدداً به قم مراجعت و به مدت یکسال به تدریس تفسیر قرآن و علوم مرسومه مبادرت فرمود و در بیست و شش سالگی به تهران عزیمت و در همان سال ازدواج نمود. وی در تبریز از اساتیدی چون شیخ علیاکبر اهری و عمو زینالدّینی و در قم از حجت کوه کمره ای در فقه و اصول و در نجف از سید ابوالحسن اصفهانی در فقه و از میرزا حسین نائینی در اصول و از محمدحسین غروی اصفهانی هم در فقه و اصول، استفاده نمود.
[۳۱] ألتّحقیق فی کلمات القرآن الکریم دایره المعارفی قرآنی به زبان عربی تألیف حسن مصطفوی است. شرح کلمات قرآن و تفسیر ضمنی و محتوایی آن، از ویژگیهای این کتاب است. این کتاب در ۱۴ جلد به چاپ رسیده و در سال ۱۳۶۲ش به عنوان کتاب سال جمهوری اسلامی ایران از سوی وزارت ارشاد اسلامی برگزیده شد. مؤلف، چون بهرهبرداری و استفاده از حقایق معارف و احکام و آداب قرآن را منوط به فهم و درک کلمات و مفردات قرآن به صورت تحقیقی و عمیق میداند؛ پس ضرورت دیده، نخست سعی و کوشش در راه درک و فهم این کلمات و مفردات را انجام دهد و بین مفاهیم حقیقی و مجازی آن تشخیص و تمییز قائل گردد و آنگاه به تفسیر بپردازد. وی کتب لغت موجود در این زمینه را تعیینکننده نمیداند. مؤلف، لغات قرآن را بر اساس ریشه کلمات تنظیم کرده و ابتدا توضیحات کتابهای معتبر لغت و ادب درباره آن لغت را جمعآوری و نقل نموده و آنگاه در قسمت «و التحقیق» نظر خویش را از میان اقوال آورده و مستدل مینماید. وی در ذیل بسیاری از لغات غیرعربی که ریشه آنها عبری یا زبانی دیگر بوده، توضیح داده و به همان صورت عبری و … آورده است. مؤلف در ذیل هر لغت، آیه و آیاتی را که آن لغت و یا همریشههای آن، در آن قرار دارد،شمارش کرده است. وی بعد از مراجعه به کتب لغت، موارد استعمال کلمه در قرآن را مورد بررسی قرار داده و محور اصلی در نتیجهگیریاش، همین بررسیها بوده است. با مشخصشدن اصل در هر ماده، سایر معانی مجازی و مستعمل را به آن رجوع داده و وجه مناسبت بین آنها را بیان کرده است. پس از مشخصشدن حق، متعرض جهات ضعف و وهن و انحراف کتب لغت و تفسیر و ادب نشده است. مؤلف در تعلیق و بیان مطالب سعی نموده از تکرار و تطویل و مطالب خارج از مقصود، دوری نماید.
[۳۲] التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، المصطفوی، حسن، ج ۱۳، ص ۴۵٫
«وجه… و التحقیق أنّ الأصل الواحد فی المادّه: هو ما یَتَوَجَّهُ الیه من شیء، و فیه أیضا معنى مواجهه. و من مصادیقه: ما یتوجّه الیه من ذات أو عمل، و مستقبل الشیء الّذى یتوجّه الیه، و کذلک الحاله المخصوصه الجالبه للتوجّه، و المنزله و الرتبه و الجاه الّتى توجب توجّها».
[۳۳] همان.
[۳۴] همان.
[۳۵] سوره مبارکه انعام، آیه ۷۹٫
«إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفًا ۖ وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ».
[۳۶] سوره مبارکه حجر، آیه ۴۷٫
«وَ نَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْوَانًا عَلَىٰ سُرُرٍ مُتَقَابِلِینَ».
[۳۷] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۱۵٫
«وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ ۚ فَأَیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ عَلِیمٌ».
[۳۸] سوره مبارکه قیامه، آیات ۲۲ و ۲۳٫
پاسخ دهید