حضرت استاد صدیقی روز شنبه از ساعت ۱۶:۰۰ الی ۱۷:۰۰ به تفسیر قرآن با موضوع «اخلاق در قرآن» در مسجد امام رضا علیه السلام حوزه علمیه امام خمینی(ره) پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
- اجازهی کارهای بیرون از منزل به همسران پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) داده نشده است
- مؤمنین در تمام شرایط باید تابع دستورات رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) باشند
- جایگاه آیهی تطهیر در قرآن کریم از نظر مُفسرین
- طَهارت اهلبیت (سلام الله علیهم اجمعین) ارادهی تَکوینی حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) است
- ائمهی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) علم شُهودی دارند
- اِذهاب اهلبیت (سلام الله علیهم اجمعین) اِذهاب دَفعی است
- بررسی لُغوی کلمهی «رِجس» در آیهی تَطهیر در کُتُب لُغت
- بررسی لُغوی کلمهی «اهل البیت» در آیهی تَطهیر در کُتُب لُغت
- طهارت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهلبیت ایشان (سلام الله علیهم اجمعین) فوقِ طهارت انبیاء دیگر است
- اهلبیت (سلام الله علیهم اجمعین) اَعیانِ اَسماء الهی هستند
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إلی یوم الدّین».
اجازهی کارهای بیرون از منزل به همسران پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) داده نشده است
«وَ قَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَ لَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّهِ الْأُولَى وَ أَقِمْنَ الصَّلَاهَ وَ آتِینَ الزَّکَاهَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا[۲]»؛ یکی از اسناد رَکین برای اثبات عصمت برای وجود نازنین حضرت خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهلبیت ایشان (سلام الله علیهم اجمعین) این آیهی کریمه است که از غُرر آیات الهی است. هم نَحوهی دلالت آن و هم در تنظیم جایگاهش و هم عباراتش همگی پُر از لَطائف است. آیات قبلی و آیات بعدی مربوط به نساء نَبی (صلی الله علیه و آله و سلم) است. حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) زنان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را به جایگاه خودشان حَسّاس میکند که اینها با دیگر بانوان عالَم به اعتبار اِنتصاب، به اعتبار ارتباط با کانون وحَی و مرکز ثِقل نور عالَم، وظایف ویژهای بر عُهدهشان گذاشته شده است. اگر تَخطّی کنند، گرفتار مَعاصی بشوند، تَهدید خداوند متعال تَهدید هُشداردهنده و بیدارگَر است که عِقاب اینها مُضاعف خواهد بود. اگر اینها اهل صَلاح و سَداد بودند، پروردگار متعال برای اینها رِزق کَریم تدارک دیده است. به همین لَحاظ حتی در نَحوهی سُخن گفتن آزاد نیستند. باید به گونهای حرف نزنند که افرادی که زود مُنفعل میشوند، دلِ قَوی و سالم ندارند، با صدای زن نَحوهی و برخورد زن مُنفعل میشوند، طَمع میکنند، تَحریک میشوند، زنان پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نباید وَسوسهای در دل کسی ایجاد کنند و باید آنگونه که مُتعارف است، در تعارف و گفتگو و تَعامُل به چشم نزنند، خیلی عادی باشند. مطلب مهمتر این است که اینها باید از سنگر بیت به خارج عبور نکنند، در بُیوتشان اِستقرار داشته باشند. مَعنایش این نیست که هیچوقت از خانه بیرون نروند؛ بلکه یعنی کارِ بیرونی نکنند، آنگونهای که «عایشه» کرد. اینها بیتی هستند، باید مَحلّ کارشان و زندگیشان همگی زیر سَقف اَمنی قرار بگیرد. حقّ عُهدهدار شدن کارهای بیرونِ بیت به اینها داده نشده است.
مؤمنین در تمام شرایط باید تابع دستورات رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) باشند
نکتهی بعدی پَرهیزدادن اینها از تَبَرُّج است، خودنمایی است، خود نشاندادن است. مانند بُروجی که چشمها به آنها دوخته میشود، اینها حقّ ندارند تَبَرُّج کنند و خودشان را در اَنظار موجب توجّه چشمهای پاک و ناپاک قرار بگیرند. همچنین اشاره میکنند که در جاهلیّت اُولی زنها خودنمایی میکردند، وَسوسهگَر بودند؛ اسلام برای اِماتهی جاهلیّت اُولی آمده است که نوعاً مُفسرین اَخیر از این جاهلیّت اُولی استفاده میکنند که جاهلیّت اُخری هم در پیش دارند که ما به تَبع آن مُفسرین فکر میکنیم که جاهلیّت اُخری همین الآن است و آن تَبَرُّج جاهلیّت اُولی الآن مُحقّق شده است. بعد از تَعیین حُدود ممنوعهی ورود بانوان، دستورات اِثباتی به آنها داده شده است که دو رُکن از اَحکام اجرایی که یکی ارتباط با خالق است و دوّم ارتباط با خَلق خدا در جهت تأمین رضایت خداست، «أَقِمْنَ الصَّلَاهَ وَ آتِینَ الزَّکَاهَ»؛ بعد هم دستور کُلّی است که هیچوقت خودتان را آزاد نبینید؛ بلکه شما باید تَحت فرمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) باشید و خودسَرانه هیچ تَصمیمی، هیچ قیام و قُعودی حقّ شما نیست. «أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ»؛ هم در اَحکام ثابت خداوند متعال و هم در شرایط مُتغیّر که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دستوراتی میدهد، باید همهی حَواستان به این باشد که از دایرهی دستورات دین خارج نشوید.
جایگاه آیهی تطهیر در قرآن کریم از نظر مُفسرین
آیهی بعدی هم باز با همان ضَمیر جَمع مُذکر آمده است که میفرماید: «وَ اذْکُرْنَ مَا یُتْلَى فِی بُیُوتِکُنَّ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ وَ الْحِکْمَهِ إِنَّ اللَّهَ کَانَ لَطِیفًا خَبِیرًا[۳]»؛ بعد هم پروردگار متعال مُساوات زن و مرد را در اِرتقاء دَرجات کَمال که حُدود ۱۱ پِلّه را مَطرح میکند، مَطلب را کامل کرده است؛ اما در وسط این بیان یکمرتبه لَحن تغییر میکند. «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ»؛ تا به حال همهاش «کُنَّ» بود، «مَنْ یَأْتِ مِنْکُنَّ[۴]» ، «مَنْ یَقْنُتْ مِنْکُنَّ[۵]» ، «لَسْتُنَّ[۶]» ، «وَ قَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ» ، «وَ لَا تَبَرَّجْنَ» ، «أَقِمْنَ» ، «آتِینَ» ، «أَطِعْنَ» و بعد آن هم «اذْکُرْنَ» است؛ در این وسط میفرماید: «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا»؛ این خیلی در ذهن برای انسان ایجادِ حَساسیّت میکند. چطور شد که یکمرتبه در وسط دستوراتی که به جَمع بانوان داده میشود، این وسط یک بخشی از آیهی کریمه به صورت خطاب به یک جمعی که غَلبه با مردهاست، آنها را مَطرح کرد و دوباره به مسألهی اوّل بازگشت. مرحوم «طبرسی[۷]» (اعلی الله مقامه الشریف) در کتاب «مَجمع البیان[۸]» میگوید: قرآن کریم نظایر دارد که یکمرتبه تغییر مسیر آیه میدهد و این جُزء اُموری است که با بَلاغت و با زیبایی سخن سازگاری دارد و تنها اینجا نیست. مرحوم «علّامه طباطبایی» (اعلی الله مقامه الشریف) در این رابطه در سورهی اَحزاب میگویند: این جُدا نازل شده است و در ادامهی این آیات نبوده است. اما در تنظیمِ جمعآوری قرآن کریم و یا به دستور پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و یا بعدیها آمدهاند این را در این جایگاه گُنجاندهاند. ولی مرحوم علّامه طباطبایی (اعلی الله مقامه الشریف) در سورهی مبارکهی مائده یک مطلب دیگری دارد که توقّع میرفت در اینجا هم همان را بفرمایند. در سورهی مبارکهی مائده اَحکام ذَبائح و اَکل و این موارد است که چه چیزهایی حَلال است و موارد اینچنینی است؛ اما یکمرتبه خداوند متعال آیهی ولایت را در آنجا مَطرح کرده است. در آنجا مَضمون فرمایش علّامهی بزرگوار (اعلی الله مقامه الشریف) این است که نوعی جاسازی است تا کَشف نشود. برای اینکه قرآن کریم را دستکاری نکنند، زیرا اینها بیحَیا بودند و اگر مطلب خیلی روشن میبود، در قرآن کریم دست میبُردند. کما اینکه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را مُتهّم به هَذیان گفتن کردند. آن خَبیثی که به نبوّت نَبی مُعترض میشود، به جرأت میتواند به اَصالت وَحی هم مُتعرض بشود. لذا خداوند متعال هم مطلب را برای کسانی که اهل تَدبُّر هستند، زیبا بیان کرده که مَعلوم است چه چیزی است. ولی برای آنها هم بَهانهای وجود ندارد. این نکته هم احتمال داده میشود که نکتهای باشد.
طَهارت اهلبیت (سلام الله علیهم اجمعین) ارادهی تَکوینی حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) است
اما «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ»، شاه بیتِ دَلالت این آیهی کریمه بر اَفضلیّت اهلبیت (سلام الله علیهم اجمعین)، بر ماسِوی اهلبیت (سلام الله علیهم اجمعین) مِن الاوّلین اِلی الآخرین هم از اَنبیاء (سلام الله علیهم اجمعین)، اوصیای اَنبیاء (سلام الله علیهم اجمعین)، مَلائکه، آسمانیها و همه، شاه بیتِ آن کلمهی «إِنَّمَا» است. این «إِنَّمَا» اِطلاق دارد و اَحدی را نمیتوانیم بگوییم که شامل نمیشود. و یا مثلاً یک اِجماعی و دَلیل دیگری که قابل جَمع با این باشد، هیچکسی هم ادّعای چنین چیزی را نکرده است. یکی مسألهی «إِنَّمَا» است. دوّم مسألهی «یُرِیدُ» است که مُتعلَّق «إِنَّمَا یُرِیدُ» دو اَمر است. یکی اِذهاب رِجس است و دوّم از اهلبیت (سلام الله علیهم اجمعین) است. اِذهاب رِجس مُطلق از اهلبیت (سلام الله علیهم اجمعین) است. با توجّه به اینکه خداوند متعال در سراسر دستورات شَرع اَنور طهارت آحادِ مُکلّفین را اراده فرموده است به ارادهی تَشریعی. «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ[۹]»؛ و دستورات دین برای طهارت جانِ بَشر که حضرت صدیقهی طاهره (سلام الله علیها) تَعبیرِ فَرَض را دارند، «فَرَضَ اللّهُ الإِیمانَ تَطهیراً مِنَ الشِّرک[۱۰]»، این تَطهیر تَشریعی که فرموده است: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا[۱۱]»؛ در مقابل ایمان شِرک است، «الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ[۱۲]»؛ بنابراین یَقیناً این کلمهی «إِنَّمَا» در دایرهی ارادهی شَرعی پروردگار متعال که آحاد مُکلّفین در همهی اَزمنه و اَعصار و اَمصار تکلیف دارند که جان و دلشان را از قَذارت، از نجاست و از پَلیدی حفظ کنند. کلمهی «إِنَّمَا» افادهی این مَعنا را میکند که این ارادهی انحصاری که در مورد اهلبیت (سلام الله علیهم اجمعین) است، ارادهی تَشریعی نیست. قطعاً ارادهی تَکوینی است. مُنتها جای این سؤال هست که اگر خداوند متعال ارادهی تَکوینی بکند، «إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ[۱۳]»، ارادهی تَشریعی وقتی از حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) صادر شد، قطعاً مُراد مُحقّق است و ظاهرش این است که جَبر است. وقتی خدا اراده کرده است که اینها رِجسی در حیطه و دایرهی زندگیشان حقّ ورود نداشته باشد، بنابراین یک طهارت جَبری است. ولی هم در این مورد و هم در مواردی که شُبههای به «عطّار نیشابوری» داده میشود که خداوند از اَزل میدانست که اگر من گناه نکنم، علم اَزلی او خطا میشود، در اینجا هم اراده، ارادهای است که در پاسخ گفته میشود. ارادهی خداوند متعال به طهارت اینها با مُقدّماتش است که یکی از مُقدّمات ارادهی خودِ اینهاست. یعنی مبدأ میلشان اینگونه است که اینها با میل و با اراده انتخاب میکنند و خدایی که اراده کرده است، اراده کرده است که اینها با اختیار سُراغ بدی نروند. این موضوع چند گونه تصویر دارد. یکی این است که علمی که خداوند متعال به اینها داده است که شُعاع علم پروردگار علیّ متعال هست، چطور گناه از خداوند مُتمشّی نمیشود، قَوی است از حکیم که کار زشتی مُتمشّی بشود. چرا قَوی است؟ زیرا او حکمت مُطلق است، علم مُطلق است، قدرت مُطلق است. یک انسانی که اطّلاع دارد اگر سیمِ برق لُخت باشد و انسان دست بزند، کُشته میشود؛ خودِ این علم به این جهت انسان را مَعصوم میکند و خداوند هم در اینجا ارادهی تَکوینی نکرده است. انسان آزاد است، ولی این کار را میکند؟ نمیکند. چرا نمیکند؟ چون نتیجه روشن است.
ائمهی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) علم شُهودی دارند
در ارتباط با حَضرات معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) اینها خداوند متعال یک راداری را در وجودشان مُستقرّ کرده است که این رادار علامت میدهد. نسبت به اُمور نامناسب با مَرتبهی بَندگی، آن اَثر بدی که دارد که خیلی خطرناکتر از سیم برقی است که به حیاتِ این عالَمی انسان خاتمه میدهد، آنها هم به بهشت علم شُهودی دارند و هم به جهنّم علم شُهودی دارند. اگر آنها علمالیقین نداشته باشند، هیچکسی ندارد. «کَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ * لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ[۱۴]»؛ وقتی جَحیم را میبیند، تمام اَسبابی که انسان را در جَحیم ساقط میکند، این اَسباب را هم میبینند. بنابراین هیچوقت قَصد گناه در وجود مَعصوم مُتمشّی نمیشود. آزاد است و اگر بخواهد انجام بدهد دستش خُشک نمیشود؛ غَریزه نیست که حتماً به طَبع و غَریزهاش باشد؛ بلکه عقل دارد، اختیار هم دارد، قدرت هم دارد و میتواند انجام ندهد؛ ولی هرگز این قَصد برایش پیش نمیآید. بخاطر علمی که به حقیقت آن گناه دارد، به باطن و مَلکوت گناه دارد، به آثار و سُقوطی که در جهنّم دارد. مهمتر از همهی اینها، اینها مِصداق بارز «رِجَالٌ لَا تُلْهِیهِمْ تِجَارَهٌ وَ لَا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ[۱۵]» هستند و یَقیناً در عمل به این آیهی کریمه آنها جُزء سابقین هستند. «فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ وَ اشْکُرُوا لِی وَ لَا تَکْفُرُونِ[۱۶]»؛ اگر کسی دل داشته باشد، این آیه خیلی دل انسان را آب میکند. قدرت مُطلق، عظمت مُطلق به بندهای که هیچِ هیچ است. رفاقتی و دلی صحبت میکند. «فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ»؛ نگاهم کُن، نگاهت میکنم. یک چنین خدایی است. «فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ»؛ اوّل دستور میدهد که خودم را ببینی، پیش من هستی، چشم دلت را باز کردم که من را ببینی. ذکر همان توجّه است. اگر چشم دل انسان باز باشد، همیشه مُستغرق در جَمال الهی و جَلال الهی و علم الهی و صفات مُتعالیهی الهی خواهد بود. «فَاذْکُرُونِی»؛ اگر اجازهی این کار را هم میداد و دستور نمیداد، انسان بیقرارش میشد، چه برسد که دستور بدهد. حَواست به من باشد. من که پیش تو هستم، حَواست کجاست؟ «فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ». نکتهی دوّم این است که حالا اگر به من نگاه نکنی، آیا جُز نعمت من چیزی وجود دارد؟ اینکه من را داری، نباید شُکر آن را انجام بدهی؟ اینکه هر موجودی در عالَم جلوهی خودِ من است و جُز من را نمیبینی، یعنی نیست که ببینی، جای شُکر نیست؟ یک کسی که در این رُتبه باشد که دَوام مأموریت از جانب خدا داشته باشد هم نسبت به شُکر و هم نسبت به ذکر، اصلاً فراغتی پیدا نمیکند. این نُسخهی عرفانیِ وجود مبارک امام صادق (علیه السلام) که مُدّتی است به بَرکت دوستان سر سُفرهی ایشان هستیم، «وَ جُمْلَهُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ[۱۷]»؛ وقتی انسان در بندگی راسخ شد، از آثار رُسُخ بندگی خدا در دل انسان این است که اصلاً حَواسش پَرت نمیشود. همهی حَواسش به اجرای دستوراتِ خداست، به گرفتارنشدن به مَعاصی و مُحرّمات الهی است؛ «وَ جُمْلَهُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ». بنابراین این نوع از معرفت برای انسان عصمت میآورد.
اِذهاب اهلبیت (سلام الله علیهم اجمعین) اِذهاب دَفعی است
نکتهی آخر هم این است که فرموده است: «الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ[۱۸]»؛ هر گناهی یک جاذبهای دارد و آدم را میکِشد. ولی خداوند متعال در یک آیهای تَهدید کرده است و بعد هم مؤمن واقعی را در این آیه مُعرّفی فرموده است. «قُلْ إِنْ کَانَ آبَاؤُکُمْ وَ أَبْنَاؤُکُمْ وَ إِخْوَانُکُمْ وَ أَزْوَاجُکُمْ وَ عَشِیرَتُکُمْ وَ أَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَ تِجَارَهٌ تَخْشَوْنَ کَسَادَهَا وَ مَسَاکِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ[۱۹]»؛ به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مأموریت میدهد که به ما این هشدار را بدهد که اگر جاذبهای دنیا برای شما قَویتر از جاذبهی خداوند و شهادت است، منتظر عَذاب الهی باشید. وقتی محبّت و مغناطیسهایی که دل انسان را میکِشد، برای مؤمن هیچ مغناطیسی مانند مغناطیس صفات الهی و اَوامر الهی نخواهد بود. بنابراین آن کِشش، آن جَذبه و آن محبّت جَذبه میآورد. بر این اساس مسألهی جَبر هیچ جایگاهی پیدا نمیکند. «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ»؛ اِذهاب در ظاهر این است که یک اَمری واقع شده است، یک سیلی میآید و آن را اِذهاب میکند؛ ولی در آیات قرآن کریم و روایات اینگونه استفاده میشود که اِذهاب یا غُفران «لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ مَا تَأَخَّرَ[۲۰]»، دو نوع است. نوع برتر آن دَفع است و نوع پایینتر آن رَفع است. یک پزشک با پَرهیزش همیشه مَرض را از خودش دور میدارد و مریض نمیشود؛ اما یک مریض با دارو مَرض را از وجود خودش اِذهاب میکند. هم طبیب سالم زندگی میکند و هم مریض بعد از مَرض سلامتی را باز مییابد. هر دو مَرض را اِذهاب کردند، ولی طبیب پیشگیری کرده است و مریض مُعالجه کرده است. اِذهاب برای مُرتکبین مَعاصی به توبه است، به شفاعت است و یا «إِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ[۲۱]» است؛ و یا اینگونه نیست و بدون همهی اینها «یَغْفِرُ لِمَنْ یَشَاءُ[۲۲]» است. نه شفاعت و نه توبه است، هیچکدام نیست و خداوند میخواهد که ببخشد. «إن تَعذّبنی أنت مولاً لَهُ القدرهُ علی عَبده و إن تَغفر لی و تَرحم لی فإنّک أنت الغفور الرّحیم»؛ اگر عذابم کنی، قدرت داری، بندهی ذَلیل در چنگ توست، هر بَلایی میخواهی بر سر او بیارو؛ اما اگر ببخشی تو غفور و رَحیم هستی. نه اینکه توبه کنم و ببخشی، بلکه مگر از خداوند کم میآید؟! «و آخر مَن یشفع هو أرحم الرّاحمین[۲۳]»؛ اصلاً خودش شَفیع اوست. خودش بدون هیچ اَسبابی میبخشد. کارِ خداوند که با سبب نیست. خداوند میبخشد. بنابراین این اِذهاب در مورد وجود نازنین آلالله (سلام الله علیهم اجمعین) اِذهاب دَفعی است، نه اِذهاب رَفعی.
بررسی لُغوی کلمهی «رِجس» در آیهی تَطهیر در کُتُب لُغت
اهلبیت چه کسانی هستند؟ هم در ارتباط با رِجس و هم در ارتباط با اهلبیت بد نیست که چند نکتهای را از کُتُب لُغت با هم ببینیم. در مورد رِجس «راغب[۲۴]» در مُفردات دارد که «الرجس الشئ القذر، یقال رجل رجس ورجال أرجا(سلام الله علیها) قال تعالى: ﴿رجس من عمل الشیطان﴾ والرجس یکون على أربعه أوجه[۲۵]»؛ چیزی که قَذارت دارد، چیزی است که طَبع بَشر از او نفرت دارد، مانند جیفهی گَندیده که قَذر است و طَبع نسبت به او نفرت دارد. «وإما من جهه العقل[۲۶]»؛ یا اینگونه نیست، از نظر ظاهری مشکلی ندارد ولی انسان عاقل آن کار را نمیکند. «وإما من جهه الشرع[۲۷]»؛ یا چون شَرع حرام کرده است و قَذر شمُرده است، «إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ الْأَنْصَابُ وَ الْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ[۲۸]»، شَرع حَرام کرده است و انسانِ مُتشرّع از آن حیث که خداوند آن را قَذر قرار داده است، نفرت دارد. «وإما من کل ذلک[۲۹]»؛ جهات مختلف در آن جمع است. مرحوم علّامه طباطبایی (اعلی الله مقامه الشریف) در «المیزان» اینگونه نوشتهاند: «و الرجس- بالکسر فالسکون- صفه من الرجاسه و هی القذاره[۳۰]»؛ حال قَذاره چه چیزی است؟ «و القذاره هیئه فی الشیء توجب التجنب و التنفر منها، و تکون بحسب ظاهر الشیء کرجاسه الخنزیر و بحسب باطنه- و هو الرجاسه و القذاره المعنویه- کالشرک[۳۱]»؛ این هم مرحوم علّامه طباطبایی (اعلی الله مقامه الشریف) تکمیل مطلب راغب را فرمودهاند و ایشان توضیح خوب و تبیین زیبایی را ارائه فرمودهاند. بنابراین این رِجسی که خداوند متعال از اهلبیت (سلام الله علیهم اجمعین) اِذهاب فرموده است، یعنی هیچ مطلبی که طَبع یا عقل یا شَرع یا مَجموعهی اینها با آن سازگار نباشد و مُنافرت داشته باشد، خداوند متعال به حَریم اینها اجازه نداده است که نزدیک بشود. «کَذَلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشَاءَ[۳۲]»؛ آنچنان تَشعشُع نور از وجودِ نوری حضرات ما (سلام الله علیهم اجمعین) مُستمر و شدید است که هیچگاه در اطراف آن ظُلمت و لَکهای دیده نمیشود. یا به تَعبیر حضرت فاطمهی زهرا (ارواحنا فداها و فِدا ابیها و بَعلها و بَنیها) در مورد حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) میگویند: «وَ اللَّهِ لَوْ تَکَافُّوا عَنْ زِمَامٍ نَبَذَهُ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّی الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) لَاعْتَلَقَهُ وَ لَسَارَ بِهِمْ سَیْراً سُجُحاً لَا یَکْلُمُ خِشَاشُهُ وَ لَا یُتَعْتَعُ رَاکِبُهُ وَ لَأَوْرَدَهُمْ مَنْهَلًا نَمِیراً فَضْفَاضاً تَطْفَحُ ضِفَّتَاهُ[۳۳]»؛ اگر ناقهی خلافت را که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) زَمام آن را به دست علی (علیه السلام) داده بود، به علی (علیه السلام) میدادند، این ناقه را کُنترل میکرد و اُمّت را با این مَرکب خلافت در یک سِیر سُجح به سوی مَقصد اَعلی سِیر میداد و اینها را به مَنهَلی وارد میکرد، به چشمهای که ضَفضاف است، پُر است. «تَطْفَحُ ضِفَّتَاهُ»؛ نه تنها این نَهری که از آن آب میرود خودش تَمیز است، بلکه دو طرف آن هم جریان دارد. یعنی هیچوقت آلودگی در اطراف آن هم قرار نمیگیرد. خودش و اطرافش آب جریان دارد. اگر آبِ تمیز هم رُکود داشته باشد، رنگ و بویش عوض میشود. اما فرد هیچوفت رُکود ندارد و مانند چشمه میجوشد. نه تنها خودش میجوشد، بلکه اطرافش هم مانند خودش جریانی است. وقتی یک قَضایی مَحکومِ یک جریانی باشد و آن جریان، جریانِ طهارت باشد، هیچوقت اجازهی ورودِ قاذورات را نمیدهد. همیشه جریان دارد، فَوران دارد و با اقتدار پیش میرود. «لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ»؛ این اِذهابِ رِجس مُطلق چون اگر اِذهاب «الرِّجْسَ» بدون الف و لام بود، جنس را نَفی میکرد، ولی با الف و لام هست. مَعذلک افادهی اطلاق میکند. چرا؟ زیرا کلمهی اِذهاب را دارد. اگر یک مورد هم رِجس واقع بشود، اِذهاب کامل نیست. بنابراین هیچ فردی از این رِجس با این اِذهاب باقی نمیماند.
بررسی لُغوی کلمهی «اهل البیت» در آیهی تَطهیر در کُتُب لُغت
حالا اهلبیت چه کسانی هستند؟ در این رابطه هم فرمودند: «أهل الرّجل: من یجمعه و إیّاهم[۳۴]»؛ کسانی هستند که او و آنها در یک مَجوعهای اجتماع دارند. آن چیزی که فرد را با کسانی که با او یک مَجموعه حساب میشود جمع میکند، یا دین است، یا نَسَب است، یا یک صنعت است و یا یک مُناسبتی است که اینها همیشه با هم هستند، به هم میخورند، با هم تناسب دارند، هماهنگی دارند. مرحوم علّامه (اعلی الله مقامه الشریف) بعد از آنکه توضیح میدهند، هم در مورد بیت که بیت ابتدائاً از بیتوته است؛ چون بَشر مَسکنی نداشت که در آنجا بیتوته کند، وقتی سَقف درست شد، خوابشان زیر سَقف بود؛ لذا به آن بیت گفته میشد. ولی بعداً آرامآرام دیگر فقط در موقع خواب نبود که لازم بود تا زیر سَقف باشند و در پَناه باشند. مَجموعهی زندگیشان را در یک مَجموعه قَرار دادند که علاوه بر بیتوته، دیگر روزشان هم در آنجاست؛ ولی چون اوّل به عنوان بیتوته بوده است، دیگر بیت باقی ماند و اهلبیت یعنی اهل مَسکنی که آن مَسکن این مَجموعه را پوشش میدهد و در خودش جَمع میکند. این از نظر سابقهی تاریخی و لُغوی. ولی نکتهی ظریف و دلنشینی که مرحوم علّامه (اعلی الله مقامه الشریف) دارند، این است که میفرمایند: «و تُعورفَ فی أسره النبیه (صلی الله علیه و آله و سلم)»؛ که یعنی علم به غَلبه شده است. اهلبیت که گفته میشود، همهی ذهنها میداند که این بیت «فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ[۳۵]» است و اهل آن نیز وجود نازنین علی (علیه السلام) است، حضرت امیرمؤمنان (علیه السلام) است، صدیقهی شهیده (سلام الله علیها) و دو سِبط هستند. این هم یک نکتهای در ارتباط با اهل البیت.
طهارت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهلبیت ایشان (سلام الله علیهم اجمعین) فوقِ طهارت انبیاء دیگر است
ولی حالا این تَطهیر چه نوع تَطهیری است؟ خداوند متعال تمام انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) را مَعصوم مُعرّفی میکند؛ همهی اینها عصمت دارند. حالا در مورد جناب یوسف (علیه السلام) که این تَعبیر خیلی روشن است که فرموده است: «کَذَلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشَاءَ»؛ او را از مُحسنین به حساب میآورد. در مورد انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) هم فرموده است: «وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّهً[۳۶]»؛ جَعل، جَعل تَکوینی است. «وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا»؛ ما اینها را تَکویناً امام قرار دادیم. این «یَهْدُونَ» هم «جَعَلْنَاهُمْ یَهْدُونَ» است. باز جَعل، جَعل تَکوینی است. «یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَ أَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ وَ إِقَامَ الصَّلَاهِ[۳۷]»؛ این «أَوْحَیْنَا» وَحی نظری نیست، وَحی علمی نیست، وَحی تَعلیمی نیست؛ این وَحی عَملی است. مانند اینکه فرمود: «أَوْحَى رَبُّکَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبَالِ بُیُوتًا[۳۸]»؛ هیچوقت زنبور عسل مشورت نمیکند، ولی خداوند متعال در وجودش وَحی کرده است و عَملاً این کار را میکند. و آن وَحی هم که بر مادر حضرت موسی (علیه السلام) نازل شد، آن هم سِنخِ وَحی انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) نبود. گویا یک کِششی بود که گفت فرزندت را درون آب بینداز و ایشان ننشستند که با کسی مشورت کنند و یا مُقدّمهچینی بکند. هیچ مادری که فرزندش را در آب نمیاندازد؛ ولی همانگونهای که زنبور عسل با وَحی الهی آن کار را میکند، مادر حضرت موسی (علیه السلام) هم با وَحی الهی فرزند خودش را درون رود نیل انداخت. «أَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ»؛ نمیفرماید: «أَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ أن أفِعْلَ الْخَیْرَاتِ»، نه، بلکه خودِ فعلِ خیر در وجود اینها قرار دارد، مانند اینکه یک غَریزهای مانند غَریزهی زنبور عسل باشد. چون اصلاً اینکاره هستند و در وجودشان از این کارها تراوُش میکند و میجوشد. «فِعْلَ الْخَیْرَاتِ وَ إِقَامَ الصَّلَاهِ وَ إِیتَاءَ الزَّکَاهِ وَ کَانُوا لَنَا عَابِدِینَ»؛ اصلاً وصفشان این است. جُز عُبودیّت در وجودِ اینها نیست. بنابراین در مورد آنها هم طهارت را در آیات مختلف از جمله این آیهی کریمه عصمت و طهارت خیلی چیز روشنی است. اما این «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ» نشان میدهد نوع طهارتی است که فوقِ طهارت آنهاست. حالا آیا این شدّتِ طهارت است، زیرا مَقول به تَشکیک است. مَقول طهارت مانند محبّت، مانند ایمان، مانند یقین مَقول به تشکیک است.
اهلبیت (سلام الله علیهم اجمعین) اَعیانِ اَسماء الهی هستند
این نوع طهارتی که خداوند منّان به حضرت خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) داده است، طهارت خاتَمیّه است. عالیترین درجهی طهارت را به اینها داده است که دو نوع تصویر دارد. یکی مقام اسم اَعظمی است. آنها همهی صفات را دارا نبودند. بَنا به تَعبیری میگویند که اسم اَعظم ۷۲ جُزء دارد، ولی تَحلیلی که بزرگان اهل مَعنا دارند، اَسماء الهی مَفاهیم نیستند، بلکه اَعیان هستند. بعضی از اَعیانِ مُتّصف به عصمت مُتخلّق به اَسماء الهی هستند، ولی همهی اَسماء را همه ندارند و خداوند متعال به وجود نازنین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهلبیت ایشان (سلام الله علیهم اجمعین) اسم اَعظمش را داده است. چیزی داده است که به اَحدی نداده است. این یک نکته است. نکتهی دیگر این است که در سورهی مبارکهی انسان میفرماید: «سَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا[۳۹]»؛ خداوند متعال غیرِ خودش را از اینها گرفته است. یعنی اینها خودِ اَسماء الله هستند. این نکتهی دَقیقی است؛ «سَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا». «طَهَّرَهُم عَن ماسِوَی الله»؛ اینها اَعیان اَسماء الهی هستند و جُز خداوند در وجودشان چیزی نیست. لذا اهل ذکر هستند. هم ذکر هستند و هم «فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ[۴۰]»، دیدنِ اینها دیدن خداست.
خدایا! به حقّ محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) وجود ما را به نور قرآن کریم، علاوه بر ذهنمان وجودمان را قرآنی کُن و انشاءالله از آن عشقی که به آنها دادهای، یک قطرهای از آن دریا در وجود ما هم بریز.
ظاهراً دیگر مُتکلّم وَحده شدیم و وقت را از شما گرفتیم و استفاده نکردیم.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۲] سوره مبارکه احزاب، آیه ۳۳٫
[۳] سوره مبارکه احزاب، آیه ۳۴٫
[۴] سوره مبارکه احزاب، آیه ۳۰٫
«یَا نِسَاءَ النَّبِیِّ مَنْ یَأْتِ مِنْکُنَّ بِفَاحِشَهٍ مُبَیِّنَهٍ یُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَیْنِ ۚ وَ کَانَ ذَٰلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرًا».
[۵] سوره مبارکه احزاب، آیه ۳۱٫
«وَ مَنْ یَقْنُتْ مِنْکُنَّ لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تَعْمَلْ صَالِحًا نُؤْتِهَا أَجْرَهَا مَرَّتَیْنِ وَ أَعْتَدْنَا لَهَا رِزْقًا کَرِیمًا».
[۶] سوره مبارکه احزاب، آیه ۳۲٫
«یَا نِسَاءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ ۚ إِنِ اتَّقَیْتُنَّ فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلًا مَعْرُوفًا».
[۷] فضل بن حسن بن فضل طَبْرِسی (۴۶۸ یا ۴۶۹ق – ۵۴۸ق) ملقّب به امین الاسلام، از مفسّران نامدار شیعه و نویسنده تفسیر مجمع البیان است. او در قرن ششم قمری میزیست و محدّث، فقیه، متکلّم، نیز بود. کتابهای جوامع الجامع و إعلامُ الوَریٰ نیز از آثار مشهور او هستند. داستانی درباره زنده شدن او در قبر گفته شده که برخی محققان آن را فاقد اعتبار معرفی کردهاند. سال و مکان تولد فضل بن حسن مشخص نیست. برخی تولدش را در سالهای ۴۶۷ تا ۴۶۹ق دانستهاند. فرزند او ابونصر حسن بن فضل بن حسن طَبرِسی، صاحب کتاب «مکارم الأخلاق» است و نوهاش ابوالفضل علی بن حسن بن فضل طبرسی، صاحب مشکاه الانوار است که در تکمیل کتاب مکارم الاخلاق نگاشته شده است. فضل بن حسن بنابر مشهور در ۵۴۸ق در سبزوار (که حدود ۲۵ سال آخر عمر را در آنجا گذرانیده است) وفات یافت. افندی اصفهانی، نویسنده ریاض العلماء علت مرگ وی را شهادت گفته است. سبحانی تبریزی این ادعا را جزو اوهام دانسته که هیچ منبعی قبل از افندی ندارد. پیکر او به مشهد انتقال یافت و در محلی نزدیک حرم رضوی که آن زمان به نام قتلگاه شناخته میشد، به خاک سپرده شد. براساس لقب “طبرسی”، فضل بن حسن را به دو منطقه منسوب کردهاند: تَفْرِش و تبرستان. ابوالحسن علی بن زید بیهقی(درگذشت:۵۶۵ق)، مشهور به ابنفندق و همدوره فضل بن حسن، در کتاب تاریخ بیهق، او را طبرسی خوانده و آورده طبرس منطقهای بین کاشان و اصفهان است. شبیری زنجانی براساس این گزارش گفته طبرس، تغییر یافته عربی تَفْرِش، شهری بین ساوه، قم و اراک است. عبدالله افندی در ریاض العلماء، محمدعلی مدرس تبریزی در ریحانه الادب و محمدباقر خوانساری در روضات الجنات آن را طَبَرسی خوانده و فضل بن حسن را منسوب به طبرستان دانستهاند.
[۸] مجمعُ البیان فی تفسیر القُرآن، از مهمترین تفاسیر قرآن کریم نوشته فضل بن حسن طبرسی (متوفای ۵۴۸ق) عالم دینی و مفسر شیعی. این تفسیر را دانشمندان شیعه و سنی ستوده و از آن به عنوان یکی از منابع قدیم تفسیری یاد کردهاند. مجمع البیان از گونه تفاسیر ادبی قرآن است و پژوهشگران، اهمیت این اثر را در جامعیت، اتقان و استحکام مطالب، ترتیب دقیق، تفسیر روشن و سودمند و انصاف در نقد و بررسی آرا دانستهاند. این تفسیر شامل مباحثی چون: قرائت، اعراب، لغات، بیان مشکلات، ذکر موارد معانی و بیان، شأن نزول آیات، اخبار وارده در آیات و شرح و تبیین قصص و حکایات است. گفته شده طبرسی از نادر مفسران شیعی است که به علم مناسبات توجه کرده است. برخی از مورخان داستانی از علامه طبرسی نقل میکنند که حکایت از انگیزه وی را در نوشتن این تفسیر دارد. بر اساس این داستان، زمانی علامه طبرسی سکته کرده و خانوادهاش با تصور این که وی مرده است او را به خاک سپردند. وی در قبر به هوش آمده و نذر میکند که اگر خداوند او را از درون قبر نجات دهد کتابی را در تفسیر قرآن بنویسد. همان شب فردی به قصد دزدیدن کفن وی، قبر را شکافته و علامه از قبر بیرون آمد و نذر خود را ادا کرد.
این داستان را نخستین بار میرزا عبدالله افندی در ریاض العلماء نقل کرده است با توجه به این که طبرسی عالم قرن ششم است و افندی از علمای قرن دوازدهم است این داستان نیاز به سند دارد ولی افندی این داستان را بدون سند و به عنوان «مشهور بین خاص و عام» نقل کرده است. محدث نوری نیز تصریح دارد که این داستان در هیچ منبعی قبل از ریاض العلماء نقل نشده است. مجمع البیان شامل مباحثی چون: قرائت، اعراب، لغات، بیان مشکلات، ذکر موارد معانی و بیان، شأن نزول آیات، اخبار وارده در آیات و شرح و تبیین قصص و حکایات است. این تفسیر بسیار متاثر از تبیان شیخ طوسی است، با این تفاوت که طبرسی با تقسیمبندی مباحث، زمینه استفاده بهتر و گزینش آسانتر استفادهکننده را فراهم ساخته است. کسانی که به هر قسمت از تفسیر، علاقمند باشند، میتوانند بهراحتی به همان قسمت از ادبیات، قرائت و تفسیر مراجعه کنند. مجمع البیان به بحثهای موضوعی نمیپردازد و نظریات مفسران اهل سنت را نقل و با روش عالمانه نقد میکند. گفته شده مبحث تناسب آیات در این تفسیر از ویژگیهای بارز مجمع است و به این ترتیب، نظم و پیوند نامعلوم و یا دیریاب آیات نسبت به یکدیگر آشکار میشود و طبرسی از نادر مفسران شیعی است که به علم مناسبات توجه کرده است. نقلقولهای متعدد وعدم انتخاب یا ترجیح مصداقی معین ازآنها یکی دیگر ازویژگیهای این تفسیر است.
[۹] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۲۲٫
«وَ یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْمَحِیضِ ۖ قُلْ هُوَ أَذًى فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِی الْمَحِیضِ ۖ وَ لَا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّىٰ یَطْهُرْنَ ۖ فَإِذَا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَیْثُ أَمَرَکُمُ اللَّهُ ۚ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ».
[۱۰] کتاب من لایحضره الفقیه، ج ۳، ص ۵۶۸، ح ۴۹۴۰.
[۱۱] سوره مبارکه نساء، آیه ۱۳۶٫
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ الْکِتَابِ الَّذِی نَزَّلَ عَلَىٰ رَسُولِهِ وَ الْکِتَابِ الَّذِی أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ ۚ وَ مَنْ یَکْفُرْ بِاللَّهِ وَ مَلَائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا بَعِیدًا».
[۱۲] سوره مبارکه توبه، آیه ۲۸٫
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ فَلَا یَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَٰذَا ۚ وَ إِنْ خِفْتُمْ عَیْلَهً فَسَوْفَ یُغْنِیکُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ إِنْ شَاءَ ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ حَکِیمٌ».
[۱۳] سوره مبارکه یس، آیه ۸۲٫
[۱۴] سوره مبارکه تکاثر، آیات ۵ و ۶٫
[۱۵] سوره مبارکه نور، آیه ۳۷٫
«رِجَالٌ لَا تُلْهِیهِمْ تِجَارَهٌ وَ لَا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ إِقَامِ الصَّلَاهِ وَ إِیتَاءِ الزَّکَاهِ ۙ یَخَافُونَ یَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصَارُ».
[۱۶] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۵۲٫
[۱۷] بحار الانوار، جلد ۱، صفحه ۲۲۴٫
«أَقُولُ وَجَدْتُ بِخَطِّ شَیْخِنَا الْبَهَائِیِّ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ مَا هَذَا لَفْظُهُ قَالَ الشَّیْخُ شَمْسُ الدِّینِ مُحَمَّدُ بْنُ مَکِّیٍّ نَقَلْتُ مِنْ خَطِّ الشَّیْخِ أَحْمَدَ الْفَرَاهَانِیِّ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ عُنْوَانَ الْبَصْرِیِّ وَ کَانَ شَیْخاً کَبِیراً قَدْ أَتَى عَلَیْهِ أَرْبَعٌ وَ تِسْعُونَ سَنَهً قَالَ کُنْتُ أَخْتَلِفُ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ سِنِینَ فَلَمَّا قَدِمَ جَعْفَرٌ الصَّادِقُ ع الْمَدِینَهَ اخْتَلَفْتُ إِلَیْهِ وَ أَحْبَبْتُ أَنْ آخُذَ عَنْهُ کَمَا أَخَذْتُ عَنْ مَالِکٍ فَقَالَ لِی یَوْماً إِنِّی رَجُلٌ مَطْلُوبٌ وَ مَعَ ذَلِکَ لِی أَوْرَادٌ فِی کُلِّ سَاعَهٍ مِنْ آنَاءِ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ فَلَا تَشْغَلْنِی عَنْ وِرْدِی وَ خُذْ عَنْ مَالِکٍ وَ اخْتَلِفْ إِلَیْهِ کَمَا کُنْتَ تَخْتَلِفُ إِلَیْهِ فَاغْتَمَمْتُ مِنْ ذَلِکَ وَ خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ وَ قُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ تَفَرَّسَ فِیَّ خَیْراً لَمَا زَجَرَنِی عَنِ الِاخْتِلَافِ إِلَیْهِ وَ الْأَخْذِ عَنْهُ فَدَخَلْتُ مَسْجِدَ الرَّسُولِ ص وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ ثُمَّ رَجَعْتُ مِنَ الْغَدِ إِلَى الرَّوْضَهِ وَ صَلَّیْتُ فِیهَا رَکْعَتَیْنِ وَ قُلْتُ أَسْأَلُکَ یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ أَنْ تَعْطِفَ عَلَیَّ قَلْبَ جَعْفَرٍ وَ تَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِهِ مَا أَهْتَدِی بِهِ إِلَى صِرَاطِکَ الْمُسْتَقِیمِ وَ رَجَعْتُ إِلَى دَارِی مُغْتَمّاً وَ لَمْ أَخْتَلِفْ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ لِمَا أُشْرِبَ قَلْبِی مِنْ حُبِّ جَعْفَرٍ فَمَا خَرَجْتُ مِنْ دَارِی إِلَّا إِلَى الصَّلَاهِ الْمَکْتُوبَهِ حَتَّى عِیلَ صَبْرِی فَلَمَّا ضَاقَ صَدْرِی تَنَعَّلْتُ وَ تَرَدَّیْتُ وَ قَصَدْتُ جَعْفَراً وَ کَانَ بَعْدَ مَا صَلَّیْتُ الْعَصْرَ فَلَمَّا حَضَرْتُ بَابَ دَارِهِ اسْتَأْذَنْتُ عَلَیْهِ فَخَرَجَ خَادِمٌ لَهُ فَقَالَ مَا حَاجَتُکَ فَقُلْتُ السَّلَامُ عَلَى الشَّرِیفِ فَقَالَ هُوَ قَائِمٌ فِی مُصَلَّاهُ فَجَلَسْتُ بِحِذَاءِ بَابِهِ فَمَا لَبِثْتُ إِلَّا یَسِیراً إِذْ خَرَجَ خَادِمٌ فَقَالَ ادْخُلْ عَلَى بَرَکَهِ اللَّهِ فَدَخَلْتُ وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ فَرَدَّ السَّلَامَ وَ قَالَ اجْلِسْ غَفَرَ اللَّهُ لَکَ فَجَلَسْتُ فَأَطْرَقَ مَلِیّاً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ أَبُو مَنْ قُلْتُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ قَالَ ثَبَّتَ اللَّهُ کُنْیَتَکَ وَ وَفَّقَکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ لَمْ یَکُنْ لِی مِنْ زِیَارَتِهِ وَ التَّسْلِیمِ غَیْرُ هَذَا الدُّعَاءِ لَکَانَ کَثِیراً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ ثُمَّ قَالَ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ سَأَلْتُ اللَّهَ أَنْ یَعْطِفَ قَلْبَکَ عَلَیَّ وَ یَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِکَ وَ أَرْجُو أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَجَابَنِی فِی الشَّرِیفِ مَا سَأَلْتُهُ فَقَالَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ یَقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ یُرِیدُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَنْ یَهْدِیَهُ فَإِنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِی نَفْسِکَ حَقِیقَهَ الْعُبُودِیَّهِ وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ وَ اسْتَفْهِمِ اللَّهَ یُفْهِمْکَ قُلْتُ یَا شَرِیفُ فَقَالَ قُلْ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا حَقِیقَهُ الْعُبُودِیَّهِ قَالَ ثَلَاثَهُ أَشْیَاءَ أَنْ لَا یَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْکاً لِأَنَّ الْعَبِیدَ لَا یَکُونُ لَهُمْ مِلْکٌ یَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ بِهِ وَ لَا یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیراً وَ جُمْلَهُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ فَإِذَا لَمْ یَرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ تَعَالَى مِلْکاً هَانَ عَلَیْهِ الْإِنْفَاقُ فِیمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى أَنْ یُنْفِقَ فِیهِ وَ إِذَا فَوَّضَ الْعَبْدُ تَدْبِیرَ نَفْسِهِ عَلَى مُدَبِّرِهِ هَانَ عَلَیْهِ مَصَائِبُ الدُّنْیَا وَ إِذَا اشْتَغَلَ الْعَبْدُ بِمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى وَ نَهَاهُ لَا یَتَفَرَّغُ مِنْهُمَا إِلَى الْمِرَاءِ وَ الْمُبَاهَاهِ مَعَ النَّاسِ فَإِذَا أَکْرَمَ اللَّهُ الْعَبْدَ بِهَذِهِ الثَّلَاثَهِ هَان عَلَیْهِ الدُّنْیَا وَ إِبْلِیسُ وَ الْخَلْقُ وَ لَا یَطْلُبُ الدُّنْیَا تَکَاثُراً وَ تَفَاخُراً وَ لَا یَطْلُبُ مَا عِنْدَ النَّاسِ عِزّاً وَ عُلُوّاً وَ لَا یَدَعُ أَیَّامَهُ بَاطِلًا فَهَذَا أَوَّلُ دَرَجَهِ التُّقَى قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ أَوْصِنِی قَالَ أُوصِیکَ بِتِسْعَهِ أَشْیَاءَ فَإِنَّهَا وَصِیَّتِی لِمُرِیدِی الطَّرِیقِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى وَ اللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یُوَفِّقَکَ لِاسْتِعْمَالِهِ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی رِیَاضَهِ النَّفْسِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْحِلْمِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْعِلْمِ فَاحْفَظْهَا وَ إِیَّاکَ وَ التَّهَاوُنَ بِهَا قَالَ عُنْوَانُ فَفَرَّغْتُ قَلْبِی لَهُ فَقَالَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الرِّیَاضَهِ فَإِیَّاکَ أَنْ تَأْکُلَ مَا لَا تَشْتَهِیهِ فَإِنَّهُ یُورِثُ الْحِمَاقَهَ وَ الْبُلْهَ وَ لَا تَأْکُلْ إِلَّا عِنْدَ الْجُوعِ وَ إِذَا أَکَلْتَ فَکُلْ حَلَالًا وَ سَمِّ اللَّهَ وَ اذْکُرْ حَدِیثَ الرَّسُولِ ص مَا مَلَأَ آدَمِیٌّ وِعَاءً شَرّاً مِنْ بَطْنِهِ فَإِنْ کَانَ وَ لَا بُدَّ فَثُلُثٌ لِطَعَامِهِ وَ ثُلُثٌ لِشَرَابِهِ وَ ثُلُثٌ لِنَفَسِهِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْحِلْمِ فَمَنْ قَالَ لَکَ إِنْ قُلْتَ وَاحِدَهً سَمِعْتَ عَشْراً فَقُلْ إِنْ قُلْتَ عَشْراً لَمْ تَسْمَعْ وَاحِدَهً وَ مَنْ شَتَمَکَ فَقُلْ لَهُ إِنْ کُنْتَ صَادِقاً فِیمَا تَقُولُ فَأَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ یَغْفِرَ لِی وَ إِنْ کُنْتَ کَاذِباً فِیمَا تَقُولُ فَاللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یَغْفِرَ لَکَ وَ مَنْ وَعَدَکَ بِالْخَنَا فَعِدْهُ بِالنَّصِیحَهِ وَ الرِّعَاءِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْعِلْمِ فَاسْأَلِ الْعُلَمَاءَ مَا جَهِلْتَ وَ إِیَّاکَ أَنْ تَسْأَلَهُمْ تَعَنُّتاً وَ تَجْرِبَهً وَ إِیَّاکَ أَنْ تَعْمَلَ بِرَأْیِکَ شَیْئاً وَ خُذْ بِالِاحْتِیَاطِ فِی جَمِیعِ مَا تَجِدُ إِلَیْهِ سَبِیلًا وَ اهْرُبْ مِنَ الْفُتْیَا هَرَبَکَ مِنَ الْأَسَدِ وَ لَا تَجْعَلْ رَقَبَتَکَ لِلنَّاسِ جِسْراً قُمْ عَنِّی یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فَقَدْ نَصَحْتُ لَکَ وَ لَا تُفْسِدْ عَلَیَّ وِرْدِی فَإِنِّی امْرُؤٌ ضَنِینٌ بِنَفْسِی وَ السَّلامُ عَلى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى».
[۱۸] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۶۵٫
«وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَادًا یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّهِ ۖ وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ ۗ وَ لَوْ یَرَى الَّذِینَ ظَلَمُوا إِذْ یَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّهَ لِلَّهِ جَمِیعًا وَ أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعَذَابِ».
[۱۹] سوره مبارکه توبه، آیه ۲۴٫
«قُلْ إِنْ کَانَ آبَاؤُکُمْ وَ أَبْنَاؤُکُمْ وَ إِخْوَانُکُمْ وَ أَزْوَاجُکُمْ وَ عَشِیرَتُکُمْ وَ أَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَ تِجَارَهٌ تَخْشَوْنَ کَسَادَهَا وَ مَسَاکِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ».
[۲۰] سوره مبارکه فتح، آیه ۲٫
«لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ مَا تَأَخَّرَ وَ یُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَ یَهْدِیَکَ صِرَاطًا مُسْتَقِیمًا».
[۲۱] سوره مبارکه هود، آیه ۱۱۴٫
«وَ أَقِمِ الصَّلَاهَ طَرَفَیِ النَّهَارِ وَ زُلَفًا مِنَ اللَّیْلِ ۚ إِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ ۚ ذَٰلِکَ ذِکْرَىٰ لِلذَّاکِرِینَ».
[۲۲] سوره مبارکه فتح، آیه ۱۴٫
«وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ ۚ یَغْفِرُ لِمَنْ یَشَاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشَاءُ ۚ وَ کَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِیمًا».
[۲۳] علم الیقین، ج ۲، ص ۱۳۲۵.
[۲۴] ابوالقاسم حسین بن محمد بن مفضل، معروف به راغب اصفهانی (درگذشته ۵۰۲ قمری) لغتشناس و از ادیبان و حکیمان اهل اصفهان بود. وی از بزرگترین دانشمندان ایرانی است که در دوران آلبویه در قرن چهارم که اصفهان در اوج تمدن اسلامی و علم بوده است. راغب اصفهانی یکی از قرآن پژوهان به نام ایرانی در سده چهارم و پنجم قمری است که دارای آثار فراوان قرآنپژوهی بوده و بزرگترین اثر او یعنی مفردات الفاظ القرآن، یکی از مهمترین آثار ماندگار قرآنی بوده که در همه کتابخانههای شخصی و عمومی حضورش نمایان است….. و به گفته برخی کتابی است که در معناشناسی مانند ندارد و زرکشی که به مناسب درباره راههای رسیدن به فهم قرآن سخن میگوید، به اهمیت واژگان و دلالت و کاربرد آن در سیاق آیات و کار راغب اشاره میکند، زیرا او افزون بر نکات معناشناسی در مدلول لفظ با توجه به سیاق و اثر آن، معنا را بیرون میکشد. این ویژگی و برتری نیز در تفسیر راغب یعنی جامع التفسیر نیز دیده میشود، که به اصول و قواعدی اشاره میکند که بعدها مبنا و پایهای برای قواعد تفسیر و تفطن به نگرشهای جدید تفسیری میگردد. از دیگر آثار قرآنی او الذریعه است که در بخش معارف اخلاقی قرآن سخن گفته و شخصیت قرآنی خود را در برابر کسانی که کتاب اخلاقی به روش حکما نوشته، نشان داده است. در کتابهای ادبی خود مانند محاضرات نیز گرایشها و اندیشه خلاق و پویای متکی به وحی جلوه دیگر قرآن پژوهی راغب است. در این رساله تفسیر پژوهی هر چند کوتاه و فشرده به شرح زندگی، عصر مؤلف و آثار و تالیفات به ویژه آثار قرآنی وی پرداخته میشود. با همه این اهمیتی که شخصیت راغب دارد، زوایای بسیاری از حیات راغب مجهول مانده و روشن نیست که کی به دنیا آمده و در چه زمانی فوت کرده، و اختلاف درباره زمان مرگ وی تا صد سال هم وجود دارد و این تاریکی و اختلاف درباره شخصیتی مانند راغب اندکی شگفتانگیز به نظر میرسد. شرححالنگاران، حتی همشهریان او درباره او سکوت کرده، موضع مذهبی او محل اختلاف است. درباره اهمیت مقدمه تفسیر و نکات بس مهمی که در آغاز تفسیر به آن پرداخته اشاره میگردد. کاوش و بررسی تفاسیر و روشهای تفسیری یک مفسر، دانشی نو در پژوهشهای قرآنی است که در سده اخیر شکل گرفته و روز به روز ژرفتر و غنیتر شده و به بالندگی و پویایی فهم قرآن انجامیده است که بیگمان در تنقیح مبانی و تصحیح روشهای پیشین کمک میکند.
درباره تاریخ وفات او نیز تفاوت اقوال آن را نزدیک به یک سده نشان میدهد. سیوطی در بغیه الوعاه گفته که وفات او در اوائل سده پنجم (یعنی حدود – ۴ – ۴۱۰) است، در حالی که کشف الظنون وفات او را در سنه ۵۰۲ آورده است و این نظر را بروکلمان، زرکلی، خوانساری و شیخ عباس قمی و آغابزرگ تهرانی ذکر کردهاند. برخی از محققان معاصری که درباره حیات راغب تحقیق کرده، انکار کردهاند که راغب در سال ۵۰۲ وفات کرده باشد، خصوصاً در حالی که ابوحامد غزالی (م ۵۰۵) کتاب الذریعه الی مکارم الشریعه او را نیک میشمرده و با خود در سفرها حمل میکرده، و از سال ۴۸۸ از بغداد کوچ کرده، بعید است. که در آن تاریخ طبق این گفته در جوانی راغب سازگار است، این کتاب را در اختیار داشته باشد. حتماً باید راغب پیش از این میزیسته و فوت کرده باشد. ذهبی (م ۸) راغب را در سنه ۴۵۰ گویی زنده میدانسته و او را در ضمن طبقه ۲۴ شمرده است و بعد مینویسد: لم اظفر له بوفاه و لا ترجمه، و محتمل است که در آن وقت زنده بوده باشد. بدون شک نمیتواند راغب در سال ۵۰۲ فوت کرده باشد، زیرا در مصادر قدیمی قریب به عصر راغب، نصی بر این تاریخ یافت نشده و حاجی خلیفه که این خبر را گفته و دیگران نقل و تبعیت کردهاند، از کلام سیوطی برگرفته، با اینکه سیوطی گفته است که وی در اوائل سده پنجم فوت کرده است. از سوی دیگر، راغب در برخی آثار خود بر ملاقات با بعضی معاصرین صاحب بن عباد (م ۳۸۵ ق.) مانند ابوالقاسم بن ابیالعلاء و عبدالصمد بن بابک تصریح کرده و ممکن نیست این ملاقات تا اوائل قرن ششم ادامه یافته باشد. وانگهی تاریخ کتابت برخی آثار راغب، مانند مفردات در سال ۴۰۹ را نشان میدهد که باز با فوت ۵۰۲ نمیسازد، با اینکه کتاب الذریعه را پیش از مفردات نوشته و در مفردات به آن اشاره میکند. البته در حاشیه برخی نسخههای مفردات آمده که این کتاب به خط راغب اصفهانی است که در هلال ماه رجب از سال ۳۴۳ در قصبه اصفهان به دنیا آمده و در ربیعالاخر سال ۴۱۲ فوت کرده است. اما مشکل این تاریخ، مجهول بودن کاتب و متاخر بودن تاریخ کتابت نسخه است.
[۲۵] المفردات، راغب اصفهانی، ج ۱، ص ۱۸۸٫
«الرجس الشئ القذر، یقال رجل رجس ورجال أرجاس. قال تعالى: ﴿رجس من عمل الشیطان﴾ والرجس یکون على أربعه أوجه: إما من حیث الطبع، وإما من جهه العقل، وإما من جهه الشرع، وإما من کل ذلک کالمیته، فإن المیته تعاف طبعا وعقلا وشرعا، والرجس من جهه الشرع الخمر والمیسر، وقیل إن ذلک رجس من جهه العقل وعلى ذلک نبه بقوله تعالى: ﴿وإثمهما أکبر من نفعهما﴾ لان کل ما یوفى إثمه على نفعه فالعقل یقتضى تجنبه، وجعل الکافرین رجسا من حیث إن الشرک بالعقل أقبح الأشیاء، قال تعالى: ﴿وأما الذین فی قلوبهم مرض فزادتهم رجسا إلى رجسهم﴾ وقوله تعالى: ﴿و یجعل الرجس على الذین لا یعقلون﴾ قیل الرجس النتن، وقیل العذاب وذلک کقوله ﴿إنما المشرکون نجس﴾ وقال ﴿أو لحم خنزیر فإنه رجس﴾ و ذلک من حیث الشرع وقیل رجس ورجز للصوت الشدید وبعیر رجاس شدید الهدیر وغمام راجس ورجاس شدید الرعد».
[۲۶] همان.
[۲۷] همان.
[۲۸] سوره مبارکه مائده، آیه ۹۰٫
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ الْأَنْصَابُ وَ الْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ».
[۲۹] المفردات، راغب اصفهانی، ج ۱، ص ۱۸۸٫
[۳۰] المیزان، علامه طباطبایی، ج ۱۶، ص ۳۱۲-۳۱۳، ط: جامعه مدرسین.
«و الرجس- بالکسر فالسکون- صفه من الرجاسه و هی القذاره، و القذاره هیئه فی الشیء توجب التجنب و التنفر منها، و تکون بحسب ظاهر الشیء کرجاسه الخنزیر و بحسب باطنه- و هو الرجاسه و القذاره المعنویه- کالشرک و الکفر و أثر العمل السیئ، و أیا ما کان فهو إدراک نفسانی و أثر شعوری من تعلق القلب بالاعتقاد الباطل أو العمل السیئ و إذهاب الرجس- و اللام فیه للجنس- إزاله کل هیئه خبیثه فی النفس تخطئ حق الاعتقاد و العمل فتنطبق على العصمه الإلهیه التی هی صوره علمیه نفسانیه تحفظ الإنسان من باطل الاعتقاد و سیئ العمل».
[۳۱] همان.
[۳۲] سوره مبارکه یوسف، آیه ۲۴٫
«وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ ۖ وَ هَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَىٰ بُرْهَانَ رَبِّهِ ۚ کَذَٰلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشَاءَ ۚ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ».
[۳۳] معانی الاخبار، شیخ صدوق ص ۳۵۵ ؛ احتجاج، طبرسی ج ۱ ص ۱۰۹ ؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۴۳ ص ۱۵۸ و ۱۶۰٫
«…وَ اللَّهِ لَوْ تَکَافُّوا عَنْ زِمَامٍ نَبَذَهُ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّی الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) لَاعْتَلَقَهُ وَ لَسَارَ بِهِمْ سَیْراً سُجُحاً لَا یَکْلُمُ خِشَاشُهُ وَ لَا یُتَعْتَعُ رَاکِبُهُ وَ لَأَوْرَدَهُمْ مَنْهَلًا نَمِیراً فَضْفَاضاً تَطْفَحُ ضِفَّتَاهُ وَ لَأَصْدَرَهُمْ بِطَاناً قَدْ تَخَیَّرَ لَهُمُ الرَّیَّ غَیْرَ مُتَحَلٍّ مِنْهُ بِطَائِلٍ إِلَّا بِغَمْرِ الْمَاءِ وَ رَدْعِهِ سَوْرَهَ السَّاغِبِ وَ لَفُتِحَتْ عَلَیْهِمْ بَرَکَاتُ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ سَیَأْخُذُهُمُ اللَّهُ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ أَلَا هَلُمَّ فَاسْمَعْ وَ مَا عِشْتَ أَرَاکَ الدَّهْرُ الْعَجَبَ وَ إِنْ تَعْجَبْ وَ قَدْ أَعْجَبَکَ الْحَادِثُ إِلَى أَیِّ سِنَادٍ اسْتَنَدُوا وَ بِأَیَّهِ عُرْوَهٍ تَمَسَّکُوا اسْتَبْدَلُوا الذُّنَابَى وَ اللَّهِ بِالْقَوَادِمِ وَ الْعَجُزَ بِالْکَاهِلِ فَرَغْماً لِمَعَاطِسِ قَوْمٍ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً- أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لکِنْ لا یَشْعُرُونَ- أَ فَمَنْ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلَّا أَنْ یُهْدى فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ».
[۳۴] ر . ک : لسان العرب : واژه «أهل».
«أهل الرّجل : من یجمعه و إیّاهم نسب أو دین ، أو ما یجرى مجراهما من صناعهٍ و بیت و بلد و أهل الرجل فى الأصل: مَن یجمعه و إیّاهم مسکن واحد ثمّ تجوّز به فقیل أهل الرجل لمَن یجمعه و إیّاهم نسب».
[۳۵] سوره مبارکه نور، آیه ۳۶٫
«فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَ الْآصَالِ».
[۳۶] سوره مبارکه انبیاء، آیه ۷۳٫
«وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَ أَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ وَ إِقَامَ الصَّلَاهِ وَ إِیتَاءَ الزَّکَاهِ ۖ وَ کَانُوا لَنَا عَابِدِینَ».
[۳۷] همان.
[۳۸] سوره مبارکه نحل، آیه ۶۸٫
«وَ أَوْحَىٰ رَبُّکَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبَالِ بُیُوتًا وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا یَعْرِشُونَ».
[۳۹] سوره مبارکه انسان، آیه ۲۱٫
«عَالِیَهُمْ ثِیَابُ سُنْدُسٍ خُضْرٌ وَ إِسْتَبْرَقٌ ۖ وَ حُلُّوا أَسَاوِرَ مِنْ فِضَّهٍ وَ سَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا».
[۴۰] سوره مبارکه نحل، آیه ۴۳٫
«وَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ إِلَّا رِجَالًا نُوحِی إِلَیْهِمْ ۚ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ».
پاسخ دهید