حضرت استاد صدیقی روز شنبه از ساعت ۱۶:۰۰ الی ۱۷:۳۰ به تفسیر قرآن با موضوع «اخلاق در قرآن» در مسجد امام رضا علیه السلام حوزه علمیه امام خمینی(ره) پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
- جلوههای حقتعالی مانند وجود خودش لایتناهی هستند
- هر موجودی به اندازهی قابلیّت وجودی خودش از نعمات الهی بَهرهمند خواهد شد
- پروردگار حکیم تمام عالَم را توسط ملائکهی خود اداره مینماید
- انسان در تمام اَعمال و اَقوال الهی مَحفوف به مأمورین نامَرئیِ الهی است
- هرکسی از هرجایی آمده باشد، به همانجا مَردود خواهد شد
- انسان هیچِ هیچ است
- انسان مُتعلّق به هرکسی باشد، به همان بازخواهد گشت
- مولویّت و حقّبودن حقتعالی
- خداوند خودش حسابگر مَحکمهی عَدل الهی است
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إلی یوم الدّین».
جلوههای حقتعالی مانند وجود خودش لایتناهی هستند
در آیهی کریمهی قبلی یک نکات اخلاقی و تذکّری وجود داشت که حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) حَفظهای را برای ما مأمور فرموده است؛ «وَ یُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَهً[۲]». در این رابطه چرا خداوند متعال حَفظه را فرستاده است؟ خداوند متعال خودش حافظ است، خداوند متعال خودش عالِم است. هم فرموده است: «یَعْلَمُونَ مَا تَفْعَلُونَ[۳]» و هم فرموده است: «مَا یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ[۴]»؛ هم آیاتی مانند «لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ[۵]» و هم آیاتی که پروردگار متعال اینها را مأمور حفظ سِرّ و باطن ما کرده است؛ «یَکْتُبُونَ مَا تَمْکُرُونَ[۶]»؛ مَکر یک اَمر ظاهری نیست؛ انسانی که اهل قَدر و مَکر است، توطئه است و کارهای مَخفی دارد. ولی خداوند متعال آن را هم به مأمورینش دستور داده است که بنویسند. همینطور خیانت چشم و آنچه که در صُدور مَخفی است. همهی اینها مَدّ نظر هستند. یک نکته سِعهی فیض خداوند متعال است. پروردگار متعال وجود لایتناهی است و جلوههای او نیز لایتناهی است. لذا کاری که خداوند متعال بدون واسطه هم میتواند انجام بدهد و گاهی انجام میدهد، این وسائط خودشان مُشرّف هستند به اینکه مَجرای فیض خداوند متعال هستند. این یکی از آن نکاتی است که باید توجّه داشته باشید. بارش رحمت و جوشش کَرَم خداوند متعال در حَدّ لایتناهی است. و این لایتناهیبودن اقتضاء میکند که همه صورت آن را داشته باشد. اینها را هم داراست.
هر موجودی به اندازهی قابلیّت وجودی خودش از نعمات الهی بَهرهمند خواهد شد
نکتهی دوّم این است که خداوند متعال عالَم را ذاتِ مَراتب آفریده است و چون عالَم ذاتِ مَراتب است، موجودات ضعیف از نظر قابلیّت تامّ نیستند. خداوند متعال از نظر فاعلیّت تامّ است؛ ولی آن کسی که در آن حَدّ «ثُمَّ دَنَا[۷]» میشود، چون قابلیّت در آن حَدّ است و بقیهی موجودات در آن رُتبه نیستند. چون در آن رُتبه نیستند، هر موجودی در رُتبهی خودش فیض میبَرد و چون افاضهی الهی «فَسَالَتْ أَوْدِیَهٌ بِقَدَرِهَا[۸]» است، هر ظرفی به اندازهی ظرفیّت خودش از فیض الهی بَهرهمند است و آن لایتناهی به صورت مُستقیم بر روی یک چیز مَحدود است و این قابلیّت تامّ نیست که نمیتواند آن را دریافت نماید. لذا پروردگار متعال «أَبَى اَللَّهُ أَنْ یُجْرِیَ اَلْأَشْیَاءَ إِلاَّ بِأَسْبَابٍ[۹]» میباشد. اینکه عالَم را عالَم اسباب قرار داده است، برای رعایت قابلیّتهاست که اگر این عِلل متوسط یا عِلل دانی نبودند، موجوداتی که از نظر وجودی ضعیف هستند، اینها از فیض الهی مَحروم میماندند و فیض خداوند متعال عامّ است و ارادهاش بر این تعلّق گرفته است که اینها هم به مقدار سِعهی وجودی خودشان از اصل وجود و لوازم وجود بَهره ببَرند.
پروردگار حکیم تمام عالَم را توسط ملائکهی خود اداره مینماید
نکتهی دیگر این است که وقتی خداوند متعال به انسان نعمتهای زیادی عنایت میکند، در قِبال هر نعمتی یک مسئولیت وجود دارد. یک زمانی خداوند متعال فقط به ما چشم داده است، ما خودمان را در حَدّ چشممان بدهکار خداوند متعال میدانیم. یا توجّه داریم که خداوند متعال چه نعمتی به ما داده است. کسانی که نابینا هستند، «من فقد حسا فقد علما[۱۰]»؛ هر حسّی را که فرد فاقد آن است، از مَعلوماتی که حاصل آن حسّ است بیبَهره است. ما با چشممان چه زیباییهایی را میبینیم! چه چهرههای نورانی را در ذهن خودمان مُنقّش میکنیم! اما اینها این حسّ را ندارند. حال اگر در کنار چشم به گوشمان نیز توجّه داشتیم و دیدیم که این گوش عجب نعمتی است! «چه خوش است صوت قرآن زتو دلرُبا شنیدن». خداوند متعال به ما گوشی داده است که اگر توفیق داشتیم و پاک شدیم، میتوانیم نَوای الهی را از حُلقوم مبارک قرآن ناطق بشنویم. ما با گوشمان چه صداهای دلانگیزی را میشنویم. با گوشمان در درس مینشینیم و چه اساتید خوبی جان و روح ما را نَوازش میدهند! سایر نعمتها هم به همین صورت است. یعنی هر نعمتی را انسان به یاد بیاورد و توجّه داشته باشد که خداوند متعال چنین نعمتی را به ما داده است، هم اِبتهاج او بیشتر میشود و محبّت خداوند متعال را بیشتر لَمس و دَرک میکند و هم حالت بدهی و انقیادش بیشتر میشود. دیگر از سمع مَست میشود. حالا که خداوند متعال به ما چشم و گوش داده است، اگر ما متوجّه بشویم که ما برای این اِبصار یک خادمی داریم که مَعصوم هم هست و یک مَلَک سبب دیدن من است. اگر انسان را اِکرام کنند، غذایی را که خودش میتواند بخورد، خداوند متعال بدون واسطه هم میتوانست آن را به خُورد انسان بدهد، یک خادمی برای او قرار داده است که در طَبق میگذارد و با تَشریفات برایش میآورد، خودِ این موضوع اِقتضای یک شُکر جدیدی دارد. خداوند متعال این «فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْرًا[۱۱]» را که مجموعهی عالَم را با این مأمورین نامَرئی تَدبیر میکند، اداره میکند. قطرات باران را یک مَلَک میآورد. هر قطره توسط یک مَلَکی به سوی ما آورده میشود. اینها خَدمهی ما هستند، ولی ما نسبت به این موضوع توجّه نداریم. خداوند متعال در این قسمت خواسته است تا به ما بگوید تنها این نعمتهای مَحسوس نیستند که شما به اینها رسیدهاید. حال خداوند متعال کاسهی سر را به نَحوی قرار داده است که حافظ مَغز ماست. استخوان مُحکمی را به صورت یک کاسهی مُحیط قرار داده است. ما فقط این را میبینیم؛ ولی «إِنْ کُلُّ نَفْسٍ لَمَّا عَلَیْهَا حَافِظٌ[۱۲]» را که ما نمیبینیم. خداوند متعال خودش به ما میفرماید که تنها این نیست؛ غیر از اینها ما یک موجودات نامَرئی و لطیف را قرار دادهایم که اینها در همهجا با شما هستند و شما را تنها نمیگذارند.
انسان در تمام اَعمال و اَقوال الهی مَحفوف به مأمورین نامَرئیِ الهی است
مرحوم «آیت الله بهاءالدینی» (سلام الله علیه و رحمت الله علیه) مُدّتها با این روستای «خُرابات» در اطراف شهر قُم رفت و آمد داشتند که آنها هم انسانهای خیلی بامعرفتی نبودند؛ ولی چه مأموریتی بود که ایشان به آنجا میرفتند و تَبلیغ میکردند و با مردم آن منطقه مَحشور بودند. در آنجا از ایشان کراماتی هم نَقل میشود. ایشان فرموده بودند: من دیدم که دو نفر با یکدیگر در حال دعوا هستند. یک کسی سنگ بزرگی را برداشت و محکم به سرش زد. من گفتم که کار او دیگر تمام است. دیدم که چیزی نشد. او را صدا زدم و گفتم: این باید تو را ناکار میکرد، باید تو را از پا میانداخت. گفت: من حِرز حضرت جواد (علیه السلام) را دارم. خاطرم جمع است که این چیزها به من اثر نمیکند. این موضوع را ما متوجّه نیستیم که تنها این اُمور ظاهریّه نیستند؛ بلکه وقتی خداوند متعال میفرماید: «الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ[۱۳]»؛ این غیب سراسری است. هر ظاهر و هر مُلکی، مَلکوتی دارد و خداوند متعال به هر بَهانهای میخواهد ما را از این وابستگی به عالَم ماده و عالَم کَثرت بالا بکشد. روزنههای غیب را برای ما باز میکند که ما با غیب اُنس بیشتری داشته باشیم و بدانیم که کار از آنجا تنظیم میشود. اگر آنجا درست بشود، اینجا هم درست است؛ والّا درست نخواهد شد. «مَنْ أَصْلَحَ أَمْرَ آخِرَتِهِ، أَصْلَحَ اللَّهُ لَهُ أَمْرَ دُنْیَاهُ[۱۴]». آخرت برای شما مَحسوس نیست و دنیا برای شما مَحسوس است. و چون این را حسّ میکنید، فقط حَواس شما به اینجاست. آن چیزی که نامَحسوس است را رها کردهاید، حالا چون آنجا رهاست، اینجا هم خراب میشود. ولی اگر به فکر آنجا بودید، خداوند متعال اینجا را هم خودش قول داده است که هرکسی ایمان و تقوا داشت، خداوند متعال زندگیاش را هم اصلاح مینماید. «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِیدًا * یُصْلِحْ لَکُمْ أَعْمَالَکُمْ[۱۵]»؛ خداوند متعال کارهای شما را اصلاح میکند. خودش کارهایی را که میخواهید انجام بدهید، اصلاح مینماید. لذا این تذکّر آیات مختلف به اینکه شما در اَبعاد مختلف مَحفوف به مأمورینی هستید که آنها را نمیبینید. اینها مأمور حَفظهی شما هستند. هم مأمور حَفظهی اَعمال شما هستند و هم مأمور حَفظهی اَقوال شما هستند؛ هم مأمور حَفظهی عَلن شما هستند و هم مأمور حَفظهی سِرّ شما هستند و نسبت به سِرّ خودتان هم بیتوجّه نباشید. «وَ إِنْ تُبْدُوا مَا فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحَاسِبْکُمْ بِهِ اللَّهُ[۱۶]»؛ این وَسوسههای داخلی و نیّات شما همگی حساب و کتاب دارد. مَلَکات شما همگی در مَحضر حقتعالی حاضر است و روز قیامت «یَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ[۱۷]»، همهی اینها در حساب دادگاه عَدل الهی برای شما ممکن است شادکننده باشد و ممکن است که دردسرساز باشد. باید به این نکته نیز توجّه داشت که این حَفظه اوّلاً خَدمهی ما هستند؛ با وجود اینکه مَعصوم هستند، خداوند متعال اینها را برای ما فرستاده است و اینها حفاظت میکنند. هم مَزید شُکر میشوند که شُکر در میان عبادتها عبادتی است که خداوند متعال پاداش آن را به ذاتِ خودش مُعرّفی کرده است؛ «لَئِنْ شَکَرْتُمْ[۱۸]»؛ نمیگوید که کارت را به پیامبرم واگذار میکنم و یا به فرشتگانم میسپارم؛ بلکه با حرف «لام» تأکید و با مُتکلّم مَعالغیر که میخواهد عظمت خود را برساند، میفرماید: «لَأَزِیدَنَّکُمْ[۱۹]»؛ اصلاً خودم عُهدهدارِ کار تو هستم و شخصاً خودم به کار تو رسیدگی خواهم کرد؛ «لَأَزِیدَنَّکُمْ». آن موقع ما شُکر نعمتهای ظاهری را میکنیم، ولی این حَفظهی باطنی که نَقش اساسی در دست آنهاست را به حساب نمیآوریم. خداوند متعال هم یک مَعارفی عنایت کرده است که اِکتسابی نیست؛ «یُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ[۲۰]»؛ شما در کارگاهها و در آزمایشگاههای با چشمهای مُسلّح به آنچه که مادی است، میتوانید دست پیدا کنید؛ اما کدام دانشگاه میتواند مَلَک را تجربه کند؟ با کدام چشم مُسلّح میتوانند اینها را ببینند؟ پروردگار متعال هم «عَلَّمَکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ[۲۱]» و هم «یُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ» را فرموده است. اصلاً امکان نداشت، «مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ»، ممکن نبود که شما به اینها دست پیدا کنید. اینها نکاتی است که انسان در وجود خودش یک چیزی را احساس میکند. ما در این جمع همدیگر را میبینیم، ولی هرکدام از ما یک تیم هستیم. در کنار ما هستند. «إِذْ یَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّیَانِ عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمَالِ قَعِیدٌ[۲۲]»؛ ما چه زمانی برای اینها حساب باز کردیم؟! چه زمانی اینها را اِکرام کردیم؟ چه زمانی به اینها سلام کردیم؟ چه زمانی از اینها تشکر کردیم؟ خیلی نکتهی محبّتآمیزی است که پروردگار متعال خواسته است تا هم بر شُکر ما افزوده بشود و هم بر مُراقبت ما افزوده بشود. گاهی انسان خودش را تنها میبیند، اما گاهی هرجایی را که مینگرد، متوجّه میشود که یک تیم وجود دارند که اینها به تمام یاختههای ما اِشراف دارند، به تمام اَسرار علمی و قلبی و احساسی ما و فکر ما اِشراف دارند. اینها حضور در ظاهر و باطن ما دارند. این دو نوع تلقّی در زندگی است، دو نوع برخورد است. انسانی که خودش را به عُیون الهی مَحفوف میبیند و انسانی که غافل است و گمان میکند که میتواند هر حرفی را در هرجایی بزند. مثلاً میگوید: کسی که نیست، فقط خودمان هستیم. مگر نمیگوییم فقط خودمان هستیم و بعد هم هر حرفی را پیش خودمان میزنیم؟ در حالیکه یقیناً خودمان نیستیم. «وَ إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحَافِظِینَ * کِرَامًا کَاتِبِینَ[۲۳]»؛ این هم یک نکتهای در ارتباط با حَفظهای بود که پروردگار متعال به ما گوشزد فرمودند.
هرکسی از هرجایی آمده باشد، به همانجا مَردود خواهد شد
اما آیهای که امروز در مَحضر این آیهی کریمه هستیم، انشاءالله نظری به ما داشته باشند و نوری به ما بدهند که به وجودِ ما جَذب بشود، غذای روح ما بشود و ذخیرهی زندگی باطنی و ملکوتی ما بشود. میفرماید: «ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلَاهُمُ الْحَقِّ أَلَا لَهُ الْحُکْمُ وَ هُوَ أَسْرَعُ الْحَاسِبِینَ[۲۴]»؛ این مسألهی «عِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ[۲۵]» و سپس «وَ هُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ[۲۶]» را مطرح مینماید. سپس مسألهی حَفظه و بعد فرموده است: «رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلَاهُمُ الْحَقِّ أَلَا لَهُ الْحُکْمُ وَ هُوَ أَسْرَعُ الْحَاسِبِینَ»؛ پروردگار متعال این آیات را بنحوی قرار داده است که مطالب به یکدیگر مُرتبط هستند. ابتدائاً گَنجینههای علم خودش را که مفاتح غیب هستند؛ هم کلیدها و هم گَنجینهها نزد خودش هستند و شما هرچه هزینه میکنید، از آن گَنجینه به شما داده میشود. در حال مصرفکردن از خَزائن خداوند متعال هستید. شما هیچچیزی ندارید. هم علومتان و هم اَرزاق ظاهریتان تنزّلیافتهی خَزائن و مَفاتح الهی هستند. بعد از سِعهی علم، خداوند متعال سِعهی قدرتش را به رُخ ما کشید. «وَ هُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ»؛ آن کسی که عِلمش آنگونه است و آن کسی که قدرتش اینگونه است، تفوّق بر فوق عِباد دارد، او برای شما حَفظه دارد. بعد از آنکه این هشدار را به ما دادند که شما در هیچچیزی استقلال ندارید، هم در حفاظت جان خودتان و آنچه لازمهی حیات است، او حفاظت شما را به مأمورینی سپرده است و هم اینکه کارهای شما از بین نمیرود؛ زیرا مأمورین ثَبت و تلقّی داریم. اَعمال شما هوا نمیشود، دود نمیشود. عینِ عَمل شما در کَف حفاظت مأمورین مُقتدر الهی قرار میگیرد و مَحفوظ میماند. حال میفرماید: «رُدُّوا إِلَى اللَّهِ»؛ ابدیّت هم مقداری به یادتان بیاید که هرکسی به اینجا آمده است، «رُدُّوا» مَردود میشود به همانجایی که در آنجا بوده است. «رُدُّوا إِلَى اللَّهِ»؛ شما خیال میکنید پیش یک بَشر ضعیف برمیگردید؟ یا نزد یک مَلَک برمیگردید؟ خیر، «رُدُّوا إِلَى اللَّهِ»؛ بَناست تا شما لِقاء الهی را داشته باشید. بَناست تا با ذاتِ لایتناهی، قدرت لایَزال و علم بیکَران به آنجا برگردید. انسان خجالت میکشد. ما قطرهای هم نیستیم.
انسان هیچِ هیچ است
خداوند متعال مرحوم «آیت الله حاج آقا حسین فاطمی قُمی[۲۷]» (رضوان الله تعالی علیه) را رحمت نماید. در شهر قُم استاد اخلاق بودند و از شاگردان مرحوم آقای «میرزا جواد آقای ملکی تبریزی[۲۸]» (اعلی الله مقامه الشریف) بودند و از خِصیصین آن بزرگوار بودند و دارای کرامت هم بودند. ایشان گاهی در درس اخلاقشان میفرمودند: «أنا هیچ ابن هیچ ابن هیچ» و بعد گریه میکردند. به این نیستی خودش وحشت میکرده است و با صدای بلند اشک میریخته است و گریه میکرده است. انسان هیچ است، هیچِ هیچ است. آن وقت این هیچِ هیچ چقدر برای خودش حساب باز کرده است! از همه میرَنجد که ما را تحویل نگرفتند، ما را دعوت نکردند، در مقابل پای ما بلند نشدند، حقّ ما را ندادند. برای خودش خیلی حقّ قائل است ولی برای دیگران اینگونه نیست و یکطرفه خواهد بود. «أنا هیچ ابن هیچ ابن هیچ».
انسان مُتعلّق به هرکسی باشد، به همان بازخواهد گشت
«رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلَاهُمُ الْحَقِّ»؛ تَعبیرات بسیار دَقیق و ظریف و لطیفی است. هم بدانید که شما در اینجا نبودهاید و از جای دیگری به اینجا آمدهاید و بَناست تا مَردود بشوید. این ابدیّت و اَزلیّت را در خودتان جدّی بگیرید. شما موجودِ حادثِ این عالَمی نیستید و فانیِ با مرگ هم نیستید. شما بودهاید و الآن هم هستید و بعد هم به خانهی اَبد منتقل میشوید و خواهید مُرد؛ «وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَ مَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ[۲۹]». یا در آن آیهی کریمه فرموده است: «وَ أَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُوا بَلَى[۳۰]»؛ بالاخره یک وِعائی، یک رُتبهای و در یک جایگاهی انسان حضور او را دریافته است. در یک عالَمی بدون هیچ واسطهای او با ما تخاطُباً خودم را مُخاطب قرار داده است، مُشرّف شدهام و به من افتخار داده است. با من حرف زدهای، «أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ». من هم بدون هیچ پیام و بدون هیچ واسطه و حجابی در مَحضر او بودهام و به او «بَلَى» گفتهام؛ «رُدُّوا إِلَى اللَّهِ». «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ[۳۱]»؛ ما از او هستیم و در اینجا هم «إِلَى اللَّهِ» را آورده است، زیرا مالِ او بودیم و از او هستیم. بازگشت ما هم به سوی الله است؛ «رُدُّوا إِلَى اللَّهِ». نمیفرماید: «رُدُّوا إِلَى الجَنَّه»، یا «رُدُّوا إِلَى الجَحیم»، بلکه میفرماید: «رُدُّوا إِلَى اللَّهِ»؛ مالِ هرکسی هستیم، به صاحبمان برمیگردیم.
مولویّت و حقّبودن حقتعالی
«رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلَاهُمُ»؛ با توجّه به آیات گذشته «أَ لَسْتُمْ تَعْلَمُونَ أَنِّی أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ[۳۲]»؛ در روز غدیر وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) این آیهی کریمه را خواندند و مردم «بَلَى» را گفتند . بعد فرمود: «فَمَنْ کُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِیٌّ مَوْلاَهُ[۳۳]»؛ این مولا به معنای اُولی به تصرّف است. او که «عِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ» است، او که «وَ هُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ» است، او که «یَحْفَظُونَهُ» است، او که با این صفات برای شما تجلّی کرد، «رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلَاهُمُ»؛ چون دارای آن قدرت علمی است، دارای قدرت لایَزال است و باید برای شما اینگونه تَدبیر دارد، چنین کسی مولاست. این توجیه اُولی به تصرّفبودن و مولویّت حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) است. با مُختصر تفاوتی این نکته را که این اُولی هم گفته است، توجیه مولویّت و اُولی به تصرّفبودن است که علّامهی بزرگوار صاحب تفسیر «المیزان» به این نکته توجّه کردهاند. «رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلَاهُمُ الْحَقِّ»؛ وقتی الله حقّ است، نظام حقّ است و باطل جایگاهی ندارد. شما بَناست تا به حقّ برگردید. اگر حقّ نباشید، وضعتان خَراب است. «رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلَاهُمُ الْحَقِّ»؛ حقّ یعنی ثابت، یعنی غیرِ قابل فَنا. «مَوْلَاهُمُ الْحَقِّ»؛ دیگران همگی تغییر دارند، مبدأ و مسیر و مُنتها دارند؛ ولی آن کسی که در عین اوّل بودن آخر است و در عین ظاهر بودن باطن است و خودش است، «یا هو» ، «یا من لیس إلّا هو»، این حقّ است؛ «رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلَاهُمُ الْحَقِّ».
خداوند خودش حسابگر مَحکمهی عَدل الهی است
«وَ هُوَ أَسْرَعُ الْحَاسِبِینَ»؛ این هشدارهای قبلی که مَکتب تربیتی برای ما بود، این آیاتی که ما را با خداوند متعال مُرتبط میکرد و به ما معرفتالله میداد و نَحوهی ارتباط فکری و قلبی و جوارحی ما را با حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) تنظیم میکرد، حالا در پایان میگوید: «هُوَ أَسْرَعُ الْحَاسِبِینَ»؛ او خودش حساب را بررسی میکند و حسابِ دادگاه عَدل الهی به عُهدهی خودش است و او «أَسْرَعُ الْحَاسِبِینَ» است. کسانی که در مُحاسبات گرفتار کُندی میشوند، اینها یا باید عَجز داشته باشند، یا باید جَهل داشته باشند، یا باید غافل باشند، یا باید ناسی باشند. کسی که هم قادر است، هم عالِم است و هم مَصون از همهی عوارض و حوادث است، این از یک طرف است و از طرف دیگر خداوند متعال عامل به بالإراده است و عامل بالحرکه نیست. کار خداوند متعال با اراده است. کار ارادی هم زمان نمیبَرد و هم هیچ سنگینی ندارد. خداوند متعال در قیامت به بعضیها هزار قَصر میدهد. اینها خیال میکنند که قَصرهای آنجا هم مانند اینجاست که بُمبها بریزند و اینگونه صحنههای دلخراشی را به وجود بیاورند. خیر، بلکه فرموده است: «إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ[۳۴]»؛ پروردگار متعال حسابش نیز همراه با اراده است و ارادهی او هم «إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ» است. لذا چون مُحاسب است، نیاز به ماشین حساب ندارد، نیاز به فشاردادن دکمههای کامپیوتر ندارد، اراده است. یکی از این جهت «أَسْرَعُ الْحَاسِبِینَ» است. نکتهی دوّم این است که اینجا عالَم لَفّ است و آنجا عالَم نَشر است. فرمود: «اقْرَأْ کِتَابَکَ کَفَى بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیبًا[۳۵]»؛ همین الآن هم انسان تمام عُمرش را اگر خلوت کند، تمام اَعمالش را در یک لحظه میبیند. از دوران کودکی تا کنون زمان نمیبَرد. انسان گرفتار نِسیان هست، گرفتار غفلت هست؛ ولی اگر این حضور ذهن برایش باشد، تمام عُمر خودش را در یک لحظه میبیند. آنجا این لایههای وجودی باز میشود. ما هر روز یک صفحهای را پیچیدهایم و لَفّ کردهایم. طومار عُمر ما باز بود؛ «وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَیْئًا[۳۶]»؛ هرچه بر عُمر ما اضافه شد، این صفحات را پیچیدیم تا عُمرمان به اتمام رسید. این کاغذ باز، بسته شد و به پایان رسید. روز قیامت هم میگویند: حالا باز کنید؛ «تُبْلَى السَّرَائِرُ». اینها چیزهایی است که با خودم همراه است و نمیخواهند از جایی بیاورند. در درون خودم است. همینجا هم میتوانستم خاطراتم را بسیار سریع مُرور کنم، در آنجا هم «وَ جَوَارِحُکُمْ جُنُودُهُ وَ ضَمَائِرُکُمْ عُیُونُهُ[۳۷]» جوارح انسان عُیون حقّ است و این طوماری را که خودش پیچیده است، خداوند متعال در آنجا باز میکند و میگوید: «اقْرَأْ کِتَابَکَ». همانگونه که شهادت در روز قیامت «یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ[۳۸]» است که هم جوارح شهادت میدهند و هم اَفعال خودش شهادت میدهد. کارهای انسان در آنجا شهادت میدهند. انسان نگاه میکند. «فَالْیَوْمَ لَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئًا[۳۹]» ، «إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ[۴۰]»؛ این خودِ عَمل است. شما چه کاری میتوانید انجام بدهید؟ خود عَمل را میبینید. عَمل هم از عامِل جُدا نیست. عَمل با خودِ عامِل است. انسان نمیتواند عَملش را از خودش جُدا کند. به همین دلیل است که دیر یا زود دامان او را میگیرد. کارهایی که انسان نباید انجام میداده و انجام داده است، از بین نرفته است؛ از وجودِ انسان هم خارج نشده است. این من هستم که خودم را با این ویژگیها ساختهام. هزاران ما و عَقرب و گَزندهها و موجودات خطرناکی که دیدن آنها وحشتناک است، همهی اینها خودم هستم. انسان از خودش وحشت میکند، خودش خطرناک شده است. لذا خداوند متعال که بَناست در روز قیامت تجلّی نماید، یکی از جَلوات و مَظاهر او خودِ انسان است که انسان در آنجا «أَسْرَعُ الْحَاسِبِینَ» است. خودش، خودش را میبیند که همین است. ویترین است و نگاه میکند. در آنجا دیگر زمانی وجود ندارد و تمام شده است. فقط انسان هست و خودش. لذا اوّل و آخر در یکجا جمع است و هیچ مُعطّلی ندارد. در این زمینه چند روایت هم در کتاب «مَجمع البیان[۴۱]» نقل شده است و هم در سایر تفاسیر آمده است.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۲] سوره مبارکه انعام، آیه ۶۱٫
«وَ هُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ ۖ وَ یُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَهً حَتَّىٰ إِذَا جَاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَ هُمْ لَا یُفَرِّطُونَ».
[۳] سوره مبارکه انفطار، آیه ۱۲٫
[۴] سوره مبارکه ق، آیه ۱۸٫
[۵] سوره مبارکه رعد، آیه ۱۱٫
«لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّىٰ یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ ۗ وَ إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلَا مَرَدَّ لَهُ ۚ وَ مَا لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَالٍ».
[۶] سوره مبارکه یونس، آیه ۲۱٫
«وَ إِذَا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَهً مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُمْ إِذَا لَهُمْ مَکْرٌ فِی آیَاتِنَا ۚ قُلِ اللَّهُ أَسْرَعُ مَکْرًا ۚ إِنَّ رُسُلَنَا یَکْتُبُونَ مَا تَمْکُرُونَ».
[۷] سوره مبارکه نجم، آیه ۸٫
«ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى».
[۸] سوره مبارکه رعد، آیه ۱۷٫
«أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِیَهٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَدًا رَابِیًا ۚ وَ مِمَّا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِی النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْیَهٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ ۚ کَذَٰلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْبَاطِلَ ۚ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفَاءً ۖ وَ أَمَّا مَا یَنْفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ ۚ کَذَٰلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ».
[۹] الکافی، جلد ۱، صفحه ۱۸۳.
«عِدَّهٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ اَلْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْحُسَیْنِ بْنِ صَغِیرٍ عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنْ رِبْعِیِّ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ أَنَّهُ قَالَ: أَبَى اَللَّهُ أَنْ یُجْرِیَ اَلْأَشْیَاءَ إِلاَّ بِأَسْبَابٍ فَجَعَلَ لِکُلِّ شَیْءٍ سَبَباً وَ جَعَلَ لِکُلِّ سَبَبٍ شَرْحاً وَ جَعَلَ لِکُلِّ شَرْحٍ عِلْماً وَ جَعَلَ لِکُلِّ عِلْمٍ بَاباً نَاطِقاً عَرَفَهُ مَنْ عَرَفَهُ وَ جَهِلَهُ مَنْ جَهِلَهُ ذَاکَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ نَحْنُ».
[۱۰] ابراهیمی دینانی، غلامحسین، قواعد کلی فلسفی در فلسفه اسلامی، ج ۲، ص ۴۳۵-۴۴۲، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۶٫
«قاعده فلسفی «من فقد حسا فقد علما»، یعنی کسی که برخی حواس را نداشته باشد، برخی از علوم و دانشها را هم نخواهد داشت. بر اساس این قاعده، منشأ اصلی تمام ادراکات حصولی و علوم ظاهری انسان، حواس ظاهری است که در انسان و اکثر حیوانات به صورت مشترک وجود دارد. به گونهای که اگر فرض شود انسانی از تمام حواس بیبهره باشد، از تمام علوم و دانشها هم بینصیب خواهد بود. و اگر بعضی از حواس را نداشته باشد، از بعضی دانشها سهمی ندارد؛ زیرا بر اساس این قاعده، مجاری پیدایش علوم و ابواب حصول دانش، حواس آدمی است که با فقدان هر کدام از این مجاری یا ابواب، بخشی از دانش بشری از بین میرود. گفتنی است که منظور از علم در این قاعده، علم حصولی است که مَقسَم تصور و تصدیق است و به دو بخش نظری و بدیهی تقسیم شده است؛ لذا علم حضوری که نوع خاصی از علوم است به هیچ وجه در دایره این قاعده نیست. مدلول این قاعده از گذشتههای دور مورد توجه فلاسفه و حکمای باستان بوده و به شکلهای مختلف مورد بحث و گفتوگو قرار گرفته، و حکمای مسلمان نیز مفاد این قاعده را پذیرفته و در برخی موارد به آن استناد کردهاند».
[۱۱] سوره مبارکه نازعات، آیه ۵٫
[۱۲] سوره مبارکه طارق، آیه ۴٫
[۱۳] سوره مبارکه بقره، آیه ۳٫
«الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ».
[۱۴] نهج البلاغه، حکمت ۸۹؛ راه اصلاح امور دنیا.
«و قال (علیه السلام): مَنْ أَصْلَحَ مَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ اللَّهِ، أَصْلَحَ اللَّهُ مَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ النَّاسِ؛ وَ مَنْ أَصْلَحَ أَمْرَ آخِرَتِهِ، أَصْلَحَ اللَّهُ لَهُ أَمْرَ دُنْیَاهُ؛ وَ مَنْ کَانَ لَهُ مِنْ نَفْسِهِ وَاعِظٌ، کَانَ عَلَیْهِ مِنَ اللَّهِ حَافِظٌ».
[۱۵] سوره مبارکه احزاب، آیات ۷۰ و ۷۱٫
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِیدًا * یُصْلِحْ لَکُمْ أَعْمَالَکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ ۗ وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزًا عَظِیمًا».
[۱۶] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۸۴٫
«لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الْأَرْضِ ۗ وَ إِنْ تُبْدُوا مَا فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحَاسِبْکُمْ بِهِ اللَّهُ ۖ فَیَغْفِرُ لِمَنْ یَشَاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشَاءُ ۗ وَ اللَّهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ».
[۱۷] سوره مبارکه طارق، آیه ۹٫
[۱۸] سوره مبارکه ابراهیم، آیه ۷٫
«وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ ۖ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ».
[۱۹] همان.
[۲۰] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۵۱٫
«کَمَا أَرْسَلْنَا فِیکُمْ رَسُولًا مِنْکُمْ یَتْلُو عَلَیْکُمْ آیَاتِنَا وَ یُزَکِّیکُمْ وَ یُعَلِّمُکُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ یُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ».
[۲۱] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۳۹٫
«فَإِنْ خِفْتُمْ فَرِجَالًا أَوْ رُکْبَانًا ۖ فَإِذَا أَمِنْتُمْ فَاذْکُرُوا اللَّهَ کَمَا عَلَّمَکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ».
[۲۲] سوره مبارکه ق، آیه ۱۷٫
[۲۳] سوره مبارکه انفطار، آیه ۱۰ و ۱۱٫
[۲۴] سوره مبارکه انعام، آیه ۶۲٫
[۲۵] سوره مبارکه انعام، آیه ۵۹٫
«وَ عِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ لَا یَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ ۚ وَ یَعْلَمُ مَا فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ ۚ وَ مَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَهٍ إِلَّا یَعْلَمُهَا وَ لَا حَبَّهٍ فِی ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَ لَا رَطْبٍ وَ لَا یَابِسٍ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُبِینٍ».
[۲۶] سوره مبارکه انعام، آیه ۶۱٫
«وَ هُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ ۖ وَ یُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَهً حَتَّىٰ إِذَا جَاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَ هُمْ لَا یُفَرِّطُونَ».
[۲۷] حاج سید حسین فرزند علامه سید اسحاق و نوۀ سید محمّد رضوى قمى، ملقب به«فاطمى»،از فضلا و زهّاد و اساتید علم اخلاق بود. تولدش در قم اتفاق افتاد. و در مهد علم و فضیلت پرورش یافت و به تحصیل علوم دینى روآورد .وى در دروس عالى حوزه را از محضر آیتاللّه شیخ عبد الکریم حائرى یزدى و دروس اخلاقى را از محضر علامه سالک و اصل میرزا جواد ملکى تبریزى بهرهمند شد. نامبرده اکثر عمر خود را صرف ترویج دین و تعظیم شعائر مذهبى و اقامۀ جماعت و تدریس علم اخلاق و تربیت و تهذیب نفوس مستعد،نمود.وى چندین سال بنا به امر آیتاللّه سید محمّد حجت کوهکمرى در مدرسۀ حجتیه در روزهاى تعطیل به تدریس اخلاق نظرى اشتغال داشت و نیز در منزل خود به احیاى همین امر کوشا بود. درر الاخبار، در دو جلد از آثار اوست. فاطمى در روز سهشنبه /۲۷شوال۱۳۸۹/ ق مطابق با /۱۶دى۱۳۴۸/ ش در قم چشم از جهان فروبست و پیکرش در وسط قبرستان شیخان به خاک سپرده شد.از او فرزندى به نام سید اصغر فاطمى به جاى مانده بود.
[۲۸] میرزا جواد آقا مَلکی تبریزی (رضوان الله تعالی علیه) فقیه، عارف و استاد اخلاق. کتاب المراقبات یا اعمال السَّنَه از آثار اوست. گفته شده امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) از شاگردان اوست اما به گفته آیتالله خامنهای (مدّ ظله العالی) رهبر جمهوری اسلامی ایران، امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) فقط دو بار درس وی حاضر شده است. میرزا جواد آقا ملکی تبریزی (رضوان الله تعالی علیه)، فرزند میرزاشفیع در تبریز متولد شد. تاریخ دقیق ولادت وی مشخص نیست، اما گفته شده اواخر قرن ۱۳ یا اوایل قرن ۱۴ قمری بودهاست. دلیل نامگذاری او به ملکی، نسبت فامیلی با خاندان ملکالتجار تبریزی است. ملکی تبریزی برای تحصیل به نجف رفت و در سال ۱۳۲۱ قمری، به تبریز بازگشت و به ترویج دین پرداخت. در سال ۱۳۲۹ق (۱۲۹۰ش) و در ابتدای جریانات مشروطه و درگیریهای تبریز مجبور به عزیمت به قم شد و تا پایان عمر نیز در همانجا ماند. میرزا جواد آقا (رضوان الله تعالی علیه) در ۱۱ ذیالحجه سال ۱۳۴۴ق (۳۱ خرداد ۱۳۰۵ش) درگذشت. پیکر او پس از تشییع در قبرستان شیخان قم به خاک سپرده شد.
[۲۹] سوره مبارکه حجر، آیه ۲۱٫
[۳۰] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۷۲٫
«وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ ۖ قَالُوا بَلَىٰ ۛ شَهِدْنَا ۛ أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیَامَهِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هَٰذَا غَافِلِینَ».
[۳۱] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۵۶٫
«الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ».
[۳۲] إثبات الهداه بالنصوص و المعجزات، جلد ۳، صفحه ۲۸۶.
«وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ زَیْدِ بْنِ أَرْقَمَ: أَنَّهُ سُئِلَ عَنْ حَدِیثِ غَدِیرِ خُمٍّ؟ قَالَ: کُنَّا بِالْجُحْفَهِ فَخَرَجَ إِلَیْنَا رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ظُهْراً وَ هُوَ آخِذٌ بِعَضُدِ عَلِیٍّ، فَقَالَ: أَیُّهَا اَلنَّاسُ أَ لَسْتُمْ تَعْلَمُونَ أَنِّی أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ، قَالُوا: بَلَى، قَالَ: فَمَنْ کُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِیٌّ مَوْلاَهُ».
[۳۳] همان.
[۳۴] سوره مبارکه یس، آیه ۸۲٫
[۳۵] سوره مبارکه اسراء، آیه ۱۴٫
[۳۶] سوره مبارکه نحل، آیه ۷۸٫
«وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَیْئًا وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصَارَ وَ الْأَفْئِدَهَ ۙ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ».
[۳۷] نهج البلاغه، خطبه ۱۹۹٫
«و من کلام له (علیه السلام) کان یوصی به أصحابه: الصلاه: تَعَاهَدُوا أَمْرَ الصَّلَاهِ وَ حَافِظُوا عَلَیْهَا وَ اسْتَکْثِرُوا مِنْهَا وَ تَقَرَّبُوا بِهَا، فَإِنَّهَا «کانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ کِتاباً مَوْقُوتاً»؛ أَلَا تَسْمَعُونَ إِلَى جَوَابِ أَهْلِ النَّارِ حِینَ سُئِلُوا: «ما سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ؟ قالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ» وَ إِنَّهَا لَتَحُتُّ الذُّنُوبَ حَتَّ الْوَرَقِ وَ تُطْلِقُهَا إِطْلَاقَ الرِّبَقِ، وَ شَبَّهَهَا رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) بِالْحَمَّهِ تَکُونُ عَلَى بَابِ الرَّجُلِ فَهُوَ یَغْتَسِلُ مِنْهَا فِی الْیَوْمِ وَ اللَّیْلَهِ خَمْسَ مَرَّاتٍ، فَمَا عَسَى أَنْ یَبْقَى عَلَیْهِ مِنَ الدَّرَنِ. وَ قَدْ عَرَفَ حَقَّهَا رِجَالٌ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ لَا تَشْغَلُهُمْ عَنْهَا زِینَهُ مَتَاعٍ وَ لَا قُرَّهُ عَیْنٍ مِنْ وَلَدٍ وَ لَا مَالٍ؛ یَقُولُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ: «رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَهٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاهِ وَ إِیتاءِ الزَّکاهِ»؛ وَ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) نَصِباً بِالصَّلَاهِ بَعْدَ التَّبْشِیرِ لَهُ بِالْجَنَّهِ، لِقَوْلِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ «وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاهِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها» فَکَانَ یَأْمُرُ بِهَا أَهْلَهُ وَ یَصْبِرُ [یُصَبِّرُ] عَلَیْهَا نَفْسَهُ.
الزکاه: ثُمَّ إِنَّ الزَّکَاهَ جُعِلَتْ مَعَ الصَّلَاهِ قُرْبَاناً لِأَهْلِ الْإِسْلَامِ، فَمَنْ أَعْطَاهَا طَیِّبَ النَّفْسِ بِهَا فَإِنَّهَا تُجْعَلُ لَهُ کَفَّارَهً وَ مِنَ النَّارِ حِجَازاً وَ وِقَایَهً، فَلَا یُتْبِعَنَّهَا أَحَدٌ نَفْسَهُ وَ لَا یُکْثِرَنَّ عَلَیْهَا لَهَفَهُ؛ فَإِنَّ مَنْ أَعْطَاهَا غَیْرَ طَیِّبِ النَّفْسِ بِهَا یَرْجُو بِهَا مَا هُوَ أَفْضَلُ مِنْهَا، فَهُوَ جَاهِلٌ بِالسُّنَّهِ، مَغْبُونُ الْأَجْرِ، ضَالُّ الْعَمَلِ، طَوِیلُ النَّدَمِ.
الأمانه: ثُمَّ أَدَاءَ الْأَمَانَهِ، فَقَدْ خَابَ مَنْ لَیْسَ مِنْ أَهْلِهَا؛ إِنَّهَا عُرِضَتْ عَلَى السَّمَاوَاتِ الْمَبْنِیَّهِ وَ الْأَرَضِینَ الْمَدْحُوَّهِ وَ الْجِبَالِ ذَاتِ الطُّولِ الْمَنْصُوبَهِ، فَلَا أَطْوَلَ وَ لَا أَعْرَضَ وَ لَا أَعْلَى وَ لَا أَعْظَمَ مِنْهَا وَ لَوِ امْتَنَعَ شَیْءٌ بِطُولٍ أَوْ عَرْضٍ أَوْ قُوَّهٍ أَوْ عِزٍّ لَامْتَنَعْنَ، وَ لَکِنْ أَشْفَقْنَ مِنَ الْعُقُوبَهِ وَ عَقَلْنَ مَا جَهِلَ مَنْ هُوَ أَضْعَفُ مِنْهُنَّ وَ هُوَ الْإِنْسَانُ «إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولًا.
علمُ اللّه تعالى: إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى لَا یَخْفَى عَلَیْهِ مَا الْعِبَادُ مُقْتَرِفُونَ فِی لَیْلِهِمْ وَ نَهَارِهِمْ، لَطُفَ بِهِ خُبْراً وَ أَحَاطَ بِهِ عِلْماً؛ أَعْضَاؤُکُمْ شُهُودُهُ وَ جَوَارِحُکُمْ جُنُودُهُ وَ ضَمَائِرُکُمْ عُیُونُهُ وَ خَلَوَاتُکُمْ عِیَانُه».
[۳۸] سوره مبارکه نور، آیه ۲۴٫
«یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ».
[۳۹] سوره مبارکه یس، آیه ۵۴٫
«فَالْیَوْمَ لَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئًا وَ لَا تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ».
[۴۰] سوره مبارکه تحریم، آیه ۷٫
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ کَفَرُوا لَا تَعْتَذِرُوا الْیَوْمَ ۖ إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ».
[۴۱] مجمعُ البیان فی تفسیر القُرآن، از مهمترین تفاسیر قرآن کریم نوشته فضل بن حسن طبرسی (متوفای ۵۴۸ق) عالم دینی و مفسر شیعی. این تفسیر را دانشمندان شیعه و سنی ستوده و از آن به عنوان یکی از منابع قدیم تفسیری یاد کردهاند. مجمع البیان از گونه تفاسیر ادبی قرآن است و پژوهشگران، اهمیت این اثر را در جامعیت، اتقان و استحکام مطالب، ترتیب دقیق، تفسیر روشن و سودمند و انصاف در نقد و بررسی آرا دانستهاند. این تفسیر شامل مباحثی چون: قرائت، اعراب، لغات، بیان مشکلات، ذکر موارد معانی و بیان، شأن نزول آیات، اخبار وارده در آیات و شرح و تبیین قصص و حکایات است. گفته شده طبرسی از نادر مفسران شیعی است که به علم مناسبات توجه کرده است. برخی از مورخان داستانی از علامه طبرسی نقل میکنند که حکایت از انگیزه وی را در نوشتن این تفسیر دارد. بر اساس این داستان، زمانی علامه طبرسی سکته کرده و خانوادهاش با تصور این که وی مرده است او را به خاک سپردند. وی در قبر به هوش آمده و نذر میکند که اگر خداوند او را از درون قبر نجات دهد کتابی را در تفسیر قرآن بنویسد. همان شب فردی به قصد دزدیدن کفن وی، قبر را شکافته و علامه از قبر بیرون آمد و نذر خود را ادا کرد.
این داستان را نخستین بار میرزا عبدالله افندی در ریاض العلماء نقل کرده است با توجه به این که طبرسی عالم قرن ششم است و افندی از علمای قرن دوازدهم است این داستان نیاز به سند دارد ولی افندی این داستان را بدون سند و به عنوان «مشهور بین خاص و عام» نقل کرده است. محدث نوری نیز تصریح دارد که این داستان در هیچ منبعی قبل از ریاض العلماء نقل نشده است. مجمع البیان شامل مباحثی چون: قرائت، اعراب، لغات، بیان مشکلات، ذکر موارد معانی و بیان، شأن نزول آیات، اخبار وارده در آیات و شرح و تبیین قصص و حکایات است. این تفسیر بسیار متاثر از تبیان شیخ طوسی است، با این تفاوت که طبرسی با تقسیمبندی مباحث، زمینه استفاده بهتر و گزینش آسانتر استفادهکننده را فراهم ساخته است. کسانی که به هر قسمت از تفسیر، علاقمند باشند، میتوانند بهراحتی به همان قسمت از ادبیات، قرائت و تفسیر مراجعه کنند. مجمع البیان به بحثهای موضوعی نمیپردازد و نظریات مفسران اهل سنت را نقل و با روش عالمانه نقد میکند. گفته شده مبحث تناسب آیات در این تفسیر از ویژگیهای بارز مجمع است و به این ترتیب، نظم و پیوند نامعلوم و یا دیریاب آیات نسبت به یکدیگر آشکار میشود و طبرسی از نادر مفسران شیعی است که به علم مناسبات توجه کرده است. نقلقولهای متعدد وعدم انتخاب یا ترجیح مصداقی معین ازآنها یکی دیگر ازویژگیهای این تفسیر است.
پاسخ دهید