حضرت استاد صدیقی روز شنبه از ساعت ۱۶:۰۰ الی ۱۷:۳۰ به تفسیر قرآن با موضوع «اخلاق در قرآن» در مسجد امام رضا علیه السلام حوزه علمیه امام خمینی(ره) پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
- بعضی از نُفوس توسط خودِ خداوند متعال توفّی میشوند
- «اصالت روح و بدن» در آیات گوناگون قرآن کریم
- پاسخ حضرت استاد به بیانات دوستان
- حافظین و کاتبینی که مأموریت حفاظت از انسان و کتابت اَعمال او را دارند
- حیات و همهی اَفعال و اَقوال انسان تحت حفاظت حَفظه هستند
- خداوند متعال تا وقتی عُمر انسان به پایان نرسیده باشد، از او حفاظت میکند
- آن چیزی که برای انسان مَقدور شده باشد، نصیب او خواهد شد
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إلی یوم الدّین».
بعضی از نُفوس توسط خودِ خداوند متعال توفّی میشوند
در مورد آیهی کریمهی «وَ هُوَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُمْ بِاللَّیْلِ وَ یَعْلَمُ مَا جَرَحْتُمْ بِالنَّهَارِ ثُمَّ یَبْعَثُکُمْ فِیهِ لِیُقْضَى أَجَلٌ مُسَمًّی[۲]»، مباحثی مطرح بود که بخشی از آن مربوط به آیاتی است که در ظاهر نشان میداد که باید بر روی آن دقّت نمود، الله توفّی میکند، مَلک الموت توفّی میکند و یا رُسُل توفّی میکنند که وَجه جَمع آن به دو صورت بود و ظاهراً این دو وَجه جَمع با یکدیگر مُنافاتی هم ندارند. هر دوی آنها هم قابل قبول هستند، یعنی با هم هم قابل قبول هستند. هم عَدم استقلال مَلک الموت و رُسُل که در واقع این کار، کارِ خداوند متعال است و اینها مَجاری اِعمال قدرت پروردگار متعال در قَبض روح هستند و هرکسی هرکاری انجام بدهد، خداوند متعال آن کار را میکند. توحید اَفعالی اقتضاء میکند که در هرجایی هرکاری و هر اثری که هست، «لا مُؤَثِّرَ فِی الوُجودِ اِلَّا الله سُبحانَهُ وَ تَعالی». از سوی دیگر هم دَرجات اولیاء الله با ما خیلی تفاوت دارد. خداوند متعال نُفوسی را آفریده است که همهی مَلائکه تحت نُفوذ و تَدبیر آن نُفوس هستند. آن کسی که «أَوَّلُ مَا خَلَقَ» هست، اوّلین صادر هست، ملائکه احاطه به وجود او ندارند، ولی او احاطه به وجود ملائکه دارد. بنابراین هم در وَحی اینگونه بود که همیشه مَلک واسطه نبود و خداوند متعال بدون واسطه هم با پیامبرش صحبت میکرد. گاهی هم با واسطه صحبت میکرد. در توفّی هم به همین صورت است. یک عدّهای تحت عنایت مستقیم خداوند متعال قرار میگیرند، خداوند متعال خودش توفّی میکند و جان آنها را میگیرد. در روایات هم داریم که حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) جناب عزرائیل (علیه السلام) را در آسمان چهارم زیارت کردند. البته در حدیث دیگری هم آسمان را ذکر نکرده است، ولی گفته است که وقتی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به آسمان قدم گذاشتند، همهی مَلائکه به حضور نبیّ مکرّم ما مُبتهج بودند، ولی ایشان یک مَلکی را دیدند که چهرهی او قَبض است و لوحی در دست دارد. وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از جناب جبرئیل (علیه السلام) پرسیدند: این چه کسی است؟ عرض کرد: این مَلک الموت است. حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با او هم دیدار داشتند و پرسیدند: این لوح در دست شما چه چیزی است؟ عرضه داشت: این اَرواح همهی کسانی است که قَبض روحشان با من است و این لوح بسان سُفرهای است که همهی نُفوس بر سر این سُفره هستند و در اختیار من هستند. هرگاه هرکسی را خواستم و خداوند متعال مأموریت بدهد، او را قَبض روح میکنم. همچنین در آن حدیث «فضل بن شاذان[۳]» که در مَناقب حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) نوشته است، در آنجا دارد بر اینکه حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از جناب عزرائیل (علیه السلام) پرسید: آیا حضرت علی (علیه السلام) را میشناسی؟ عرض کرد: بله میشناسم. قَبض روح همه با من است جُز شما و علی (علیه السلام) که او بزرگتر از من است. و اَمثال این روایات آمده است که این نظریه را تأیید مینماید که درست است که میفرماید: «اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ[۴]». آنگاه جای این سؤال است که این حدیثی که از حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده است که در هنگام ارتحال ایشان دَرب منزلشان به صدا درآمد و بیبی حضرت زهرا (سلام الله علیها) پُشت دَرب رفتند و آن فردی که دَرب میزد گفت که به مُلاقات نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) آمدم. حضرت زهرا (سلام الله علیها) فرمودند: حال ایشان مناسب نیست و او را برگرداندند. برای مرتبهی دوّم و سوّم هم آن شخص آمد و رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: دخترم! دَرب را باز کنید. او قابض الارواح است و در عالَم از هیچکسی اجازه نخواسته است که حضرت زهرا (سلام الله علیها) گریان شدند. اگر این حقیقت داشته باشد که قَبض روح پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و حضرت علیّ مرتضی (علیه السلام) و کسی که در آن حدّ قرار دارد، با خودِ خداوند متعال است، آمدن حضرت عزرائیل (علیه السلام) و سایر ملائکه به عنوان استقبال خواهد بود. اینها برای استقبال از روح نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) حضور پیدا کردهاند.
«اصالت روح و بدن» در آیات گوناگون قرآن کریم
بحث دیگری که در جلسهی گذشته مطرح نشد و با عنایت حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) و عنایت مولایمان انشاءالله بحث مفیدی خواهد بود، اصالت روح و بدن است. از این آیات کریمه که «یَتَوَفَّاکُمْ» یا «یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ» یا «تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا[۵]»، توفّی اَخذِ تامّ است. وقتی «کُم» میگویند، یعنی شما همانی هستید که خداوند متعال توفّی میکند، بنابراین بدن اصالتی ندارد. ابزاری در دست روح و نَفس بوده است و خداوند متعال آن چیزی را که من هستم، اَخذ تمام میکند؛ «یَتَوَفَّاکُمْ» ، «تَوَفَّتْهُ». آن چیزی که توفّی میشود، حقیقت انسان است که خداوند متعال آن را توفّی میکند. قَهراً دیگر بدن جایگاهی در آن رُتبه ندارد. اما آیاتی داریم که عینِ همین تَعبیر را دارد و به نظر میرسد که مربوط به بدن هست که این آیات را مُلاحظه بفرمایید. یکی در سورهی مبارکهی «یس» است که فرمود: «مَنْ یُحْیِی الْعِظَامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ * قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنْشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّهٍ[۶]»؛ ظهور دارد در اینکه آن چیزی که رَمیم است، از بین رفته است و خداوند متعال همان را اِحیاء میکند. ظاهراً منظور همین بدن است. آن چیزی که رَمیم شد، بدن بوده است. پروردگار متعال میفرماید که خداوند همان را اِحیاء میکند. این ظهور در این است که برای بدن شأن و جایگاهی هست که هم رَمیم شده است و هم خداوند متعال همان را اِحیاء میکند. در آیهی دیگری دارد که میفرماید: «قَالُوا أَإِذَا ضَلَلْنَا فِی الْأَرْضِ أَإِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ[۷]»؛ منظور از «ضَلَلْنَا» روح نیست؛ آن بدن ماست که در زمین گُم میشود، پوسیده میشود، مُتلاشی میشود، تبدیل به خاک میشود و دیگر بدنی نیست و گُم خواهد شد که پروردگار متعال فرمود: «قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ[۸]». در آیاتی مانند این آیهی ۵۵ سورهی مبارکهی «طه» میفرماید: «مِنْهَا خَلَقْنَاکُمْ[۹]»؛ این بسیار شبیه نَصّ است. «مِنْهَا خَلَقْنَاکُمْ وَ فِیهَا نُعِیدُکُمْ وَ مِنْهَا نُخْرِجُکُمْ تَارَهً أُخْرَى[۱۰]»؛ دقیقاً سیاق همان سیاقِ «قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ» است. در اینجا هم میفرماید: «مِنْهَا خَلَقْنَاکُمْ»؛ شما را از خاک آفریدیم. «وَ فِیهَا نُعِیدُکُمْ»؛ دوباره شما را به خاک برمیگردانیم. «وَ مِنْهَا نُخْرِجُکُمْ تَارَهً أُخْرَى»؛ باز یک بار دیگر شما را از خاک خارج خواهیم کرد که ظاهر این آیهی کریمه این است آن چیزی که از آن خَلق شدهایم که قبل از آن تُراب یا اَرض را دارد، اینکه دوباره شما را برمیگردانیم، روح که زیر خاک نمیرود و خاکی نیست. «وَ مِنْهَا نُخْرِجُکُمْ»؛ روح و حقیقت ما زیر خاک نرفته بود تا از خاک خارج بشود. گویا در اینجا در ظاهر آیات اصالت به بدن داده شده است. مورد دیگر آیهی مبارکهی سورهی مبارکهی «یس» است که فرموده است: «وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذَا هُمْ مِنَ الْأَجْدَاثِ إِلَى رَبِّهِمْ یَنْسِلُونَ[۱۱]»؛ ظاهر این آیهی کریمه هم همین است که وقتی در صور دَمیده میشود، «مِنَ الْأَجْدَاثِ» از بدنها «إِلَى رَبِّهِمْ یَنْسِلُونَ». در آیات ۳ و ۴ سورهی مبارکهی «ق» هم فرموده است: «أَإِذَا مِتْنَا وَ کُنَّا تُرَابًا ذَلِکَ رَجْعٌ بَعِیدٌ * قَدْ عَلِمْنَا مَا تَنْقُصُ الْأَرْضُ مِنْهُمْ وَ عِنْدَنَا کِتَابٌ حَفِیظٌ[۱۲]»؛ منظور از این عبارت «َلِمْنَا مَا تَنْقُصُ الْأَرْضُ مِنْهُمْ» در ذیل آیهی کریمه، بدن است که کم میشود؛ والّا روح که کم نمیشود. ظاهر این آیات این است که اصالت به دلیل اینکه در آنجا فرمود: «اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ» ، «یَتَوَفَّاکُمْ» و «تَوَفَّتْهُ» که این ضَمائر مربوط به روح بود، اما در اینجا ضَمائر مربوط به بدن است. پاسخی که مطرح فرمودند، این است که تکیه در اصالت روح به «یَتَوَفَّاکُمْ» ضَمیر نیست؛ به خودِ توفّی است. توفّی تمام الأخذ است. چون تمام الأخذ است، این نَصّ در این است که شما هرچه بودید، خداوند متعال به صورت تمام شما را گرفت. در اینجا این تَعبیر نیست؛ «مِنْهَا خَلَقْنَاکُمْ وَ فِیهَا نُعِیدُکُمْ وَ مِنْهَا نُخْرِجُکُمْ تَارَهً أُخْرَى»، چون آن دلالتش تامّ بر این مَعناست، در اینجا باید ضَمیری مُضمر در نظر گرفت: «مِنْهَا خَلَقْنَا اَبدانَکُم وَ فِیهَا نُعِیدُ اَبدانَکُم وَ مِنْهَا نُخْرِجُ اَبدانَکُم تَارَهً أُخْرَى». و قَرینهی بسیار روشنی وجود دارد که اصالت از آنِ روح است، آیات مربوط به شهداست که فرمود: «وَ لَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ * فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ[۱۳]»؛ بدن شهید که قطعهقطعه شده است، دَفن شده است و یا سوخته است، مانند بدن نازنین زیدِ شهید، این بدن را از بین بُردهاند. بدن از بین رفته است، ولی خداوند متعال خبر میدهد که «عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ» هستند. مشخّص میشود که بدن اصالتی ندارد. اینکه بدن بسوزد، بدن قطعهقطعه بشود و یا بدن زیر خاک برود، تفاوتی ندارد. آن چیزی که «عِنْدَ رَبِّهِمْ» هست، حقیقتِ شهید است که قائم به روحِ اوست و خداوند متعال آن را قَبض مینماید. هم کلمهی توفّی دلالت تامّ بر این مَعنا دارد و هم این آیهی کریمهی در ارتباط با شهدا دلالت بر این مَعنا میکند. آیهی کریمهی «إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَى رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ[۱۴]» هم یک ظهوری دارد که اگر مسألهی بدن بود، بدن با مرگ دیگر کَدحی نخواهد داشت. پوسیده شده است و از بین رفته است؛ ولی خداوند متعال به لَفظ کادِح فرموده است که انسان برای همیشه سِیر الیالله دارد. قبل از مرگ و بعد از مرگ تا مُلاقات الهی. اگر بدن اصالتی داشت و یا حتّی جُزئیّتی داشت، میگفتیم که نیمی بدن است و نیمی دیگر روح است. هم در آیهی شهادت و هم در این آیهی کریمه مشخّص میشود که اصالت از آنِ روح است و بدن ابزاری است که در دست روح برای او کار میکند. بدن عَملهی نَفس انسانی است، مَرکبِ نَفس انسانی است. از این آیهی کریمه که فرموده است: «إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَهِ إِنِّی خَالِقٌ بَشَرًا مِنْ طِینٍ * فَإِذَا سَوَّیْتُهُ[۱۵]»؛ تا به اینجا مربوط به بدن است، ولی در ادامه میفرماید: «وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ[۱۶]»؛ در آن مراحلِ سُلالهی از حَمأ مَسنون و تصفیهی بدن، سَجده مَطرح نیست؛ اما وقتی «وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ» را میفرماید، سَجده را مَطرح مینماید. در بحث روایی هم در مورد آیهی کریمهی «وَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا[۱۷]» از وجود نازنین نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده است که فرمودهاند: «مَعَ کَلّ إنسانٍ مَلَک إذا نامَ یأخُذُ نَفسَه فإن أذن الله…[۱۸]»؛ این مربوط به آیات توفّی و وَجه جَمع بین خودِ آیات توفّی و وَجه جَمع بین «خَلَقْنَاکُمْ» و «مِنْهَا خَلَقْنَاکُمْ» و آیاتی است که به روح اصالت میدهد. حال در این مطلب از دوستان استفاده میکنین تا سُراغ آیهی کریمهی «وَ هُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَ یُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَهً[۱۹]» برویم. آقای دهقانی بفرمایید.
پاسخ حضرت استاد به بیانات دوستان
اصلاً سیاق آیهی کریمه این است که او اِستبعاد میکند و خداوند متعال هم رَفع اِستبعاد میکند. مگر در ابتدا از خاک خَلق نکردیم؟ خاک بود ولی آن را زنده کردیم. حال هم که رَمیم است، میتوانیم آن را زنده کنیم. یعنی خیلی نازل به اصالت روح و جسم نیست. این نکتهی درستی است.
ـ جناب آقای سلطانی بفرمایید.
حافظین و کاتبینی که مأموریت حفاظت از انسان و کتابت اَعمال او را دارند
«وَ هُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَ یُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَهً حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَ هُمْ لَا یُفَرِّطُونَ[۲۰]»؛ این عبارت «هُوَ الْقَاهِرُ» در آیات قبلی هم بود و توضیح لازم را از زبان دوستان عزیز شنیدیم و از تفاسیر نیز استفاده کردیم. در مورد عبارت «فَوْقَ عِبَادِهِ»، اگر «فَوْقَ عِبَادِهِ» هم نمیآمد، خودِ قاهربودن آن تفوّق و احاطه را داشت؛ ولی این برای تأکید است که عبد، عبد است و وقتی عبد باشد، همیشه ظلّ عنایت خداوند متعال است، در قَبضهی قدرت خداوند متعال است، مُحاط به وجود حقتعالی است. این هم یک نوع تذکّر است به اینکه عبد در برابر مولا مَقهور است و به هر درجهای ارتقاء پیدا کند، قاهر او را تحت سُلطهی خودش دارد، در قَبضهی خودش دارد و او نسبت به آن قاهر تسلیم مَحض است. «یُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَهً»؛ این یک مطلبی است که بین پرانتز گفته میشود. قاهریّت خداوند متعال اقتضاء میکند، موجود مَقهور نمیتواند خودش از خود مُحافظت نماید؛ بلکه اگر بعد از ایجاد او چند صَباحی در این عالَم هست، مَعلول این است که خداوند متعال مُدبّرات اَمر را ارسال میکند و این مَلائکه هستند که انسان تا را مرگ و تا وقتی که مَلک الموت مأموریت پیدا نکرده است، موجودات دیگری مأمور حفاظت هستند. «یُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَهً»؛ احتمال دیگری هم وجود دارد که این «حَفَظَهً» هم حَفظهی اَعمال باشد. نظیر آیات کریمهی «إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحَافِظِینَ[۲۱]» که در سورهی مبارکهی انفطار آمده است. «إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحَافِظِینَ * کِرَامًا کَاتِبِینَ * یَعْلَمُونَ مَا تَفْعَلُونَ[۲۲]»؛ که در آنجا این حافظین ویژگیهایی دارند که یکی از ویژگیها کَرامت اینهاست. اینها موجودات ارزشی هستند و برخوردشان با آن سوژههایشان که آنها این را زیر نظر گرفتند، برخورد مأمورین خَشن نیست؛ بلکه حتی در برابر گناه و جنایاتی که احیاناً از عَبد صادر میشود، آنها مأموریتی برای برخورد و یا افشا و یا فضاحت بنده ندارند. در نهایت بزرگواری با او هستند. ضمن اینکه هر عملی هست، آنها اجازه نمیدهند که این عمل از بین برود و حافظ اَعمال هستند، مَع ذلک کَرامت دارند. نکتهی دّوم هم در مورد کاتِبین است. اینها کتابت میکنند که کتابت آنها به صورت قلم و کاغذ نیست؛ بلکه حقیقت عمل را دریافت میکنند و نگاه میدارند. «یَعْلَمُونَ مَا تَفْعَلُونَ»؛ این کتابتِ آنها بر اساس علمی است که بر عمل شما دارند که نتیجه این خواهد شد که اینها حافظ اَعمال هستند. ناظر اَعمال هستند، حافظ اَعمال هستند، کاتب اَعمال هستند و این حفاظت و کتابت بر اساس علمی است که آنها دارند. و در این آیهی کریمهی «وَ یُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَهً» هم این احتمال وجود دارد که اینها حَفظهی اَعمال هستند؛ لکن باید توجّه داشت که قرآن کریم مراحل و تنوّع در حفاظتها را به رُخ بندگانش کشیده است. در سورهی مبارکهی «ق» فرموده است: «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ وَ نَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ[۲۳]»؛ این حضور خودِ حقتعالی است که فرمود: ما انسان را خَلق کردیم. از جایی که او مَخلوق ماست، «نَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ»؛ نه عمل او را، بلکه آن وَسوسهای که عامل عَمل میشود، ما وَسوسههای نَفس او را هم میدانیم. سپس مطلب را به صورت خیلی عَمیقتر برای بندهاش تبیین فرموده است: «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ»؛ یعنی ما به خودش و عملش نزدیکتر از خودش هستیم؛ «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ». به دنبالهی آن میفرماید: «إِذْ یَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّیَانِ عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمَالِ قَعِیدٌ[۲۴]»؛ به یاد بیاورید و متوجّه باشید که دو متلقّی دریافت کننده هستند؛ «إِذْ یَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّیَانِ». تلقّی گرفتن است، دریافت کردن است. دو مأمور مأموریت تلقّی دارند. «عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمَالِ قَعِیدٌ»؛ اینها از راست و چپ که ظاهر آن این است که یکی از متلقّیها بر یَمین است و متلقّی دیگر بر شِمال است و «قَعید» هم هستند، یعنی حالت اینها همیشه این است که از کنار او بلند نمیشوند. هرجایی ما باشیم، این دو بزرگوار در کنار ما قُعود دارند و هیچگاه از ما اِنفصال پیدا نمیکنند. «مَا یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ[۲۵]»؛ این مرحلهی سوّم است. البته اگر انسان با یک زاویه نگاه کند، آن «یَتَلَقَّى» تلقّی اَفعال را میکند و این «مَا یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ» که اینها دوتا نیستند، بلکه رقیبی است که صفت آن «عَتید» میباشد. یک مُراقبی است که عَتید و آماده است. او الفاظ را «مَا یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ» لَدای آن قول «رَقِیبٌ عَتِیدٌ» است؛ یک مُراقبی است که او غفلت ندارد، خواب ندارد، نِسیان ندارد؛ آمادگی کامل را دارد تا لَفظی جا نماند و همهی اَلفاظ را تلقّی میکند. میشود هم هر دو را اعم در نظر گرفت. هم آن «مُتَلَقِّیَانِ» اَفعال و اَلفاظ و اَقوال را و انگیزهای که این را ایجاد کرده است و روحی که «الْخَبِیثَاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَ الْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثَاتِ وَ الطَّیِّبَاتُ لِلطَّیِّبِینَ[۲۶]» است، آن وضعیّتی که روح هرکسی دارد، اگر روح طیّب باشد، عمل طیّب و قولِ طیّب از او صادر میشود و اگر روح خَبیث باشد، عمل خَبیث و قولِ خَبیث از او صادر میشود. در مورد اَفعال و اَقوال را هم میتوانیم بگوییم که هر دو آیهی کریمه شامل هر دو جهت میشود. در این آیهی کریمه هم عبارت «یُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَهً» یعنی حافظ اَعمال شما، حافظ اَقوال شما و حافظ نیّات شما هستند که فعل باطنی است. نیّت انسان هم فعل است و در اختیار او میباشد. انسان نیّت میکند، فلذا مؤاخذ به نیّات هم هست؛ «إِنْ تُبْدُوا مَا فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحَاسِبْکُمْ بِهِ اللَّهُ[۲۷]»؛ هم آنچه را که ابداء میکند و هم آنچه را که در باطنتان اِخفاء میکنید، خداوند متعال شما را به همهی اینها تحت حساب قرار خواهد داد، مؤاخذه خواهد کرد و باید حساب پَس بدهید. همچنین این احتمال هم وجود دارد که این عبارت «یُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَهً» شبیه «إِنْ کُلُّ نَفْسٍ لَمَّا عَلَیْهَا حَافِظٌ[۲۸]» باشد که در آنجا منظور نگهبان و نگاهدار است. هرکسی که به این عالَم میآید، تا وقتی اَجل او نیاید، مأموریت حفاظت عُهدهدار دَفع خطر از او هستند و مأمورین رِزق هم عُهدهدارِ رِزق او هستند. وقتی اَجل رسید، مأموریت حَفظه و مأموریت مأمورین رِزق پایان میپذیرد و آنها کنار میکشند و مأمور قَبض روح کار خودش را انجام میدهد. این احتمال هم وجود دارد که اَعم باشد. منظور از عبارت «یُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَهً» هم حافظ اَعمال است، حافظ اَقوال است که «لَا یُفَرِّطُونَ»، هیچچیزی را جا نمیگذارند. همانگونه که در قَبض روح «لَا یُفَرِّطُونَ» است، این عبارت مربوط به همهی آن باشد. اینها هم در در قَبض روح تا وقتی اَجل مُسمّی نرسیده است، نه جلو میاُفتند و نه از وقتی که رسیده است، تأخیر دارند. در حفاظتشان هم به همین صورت است. هم حافظِ روح ما هستند، حافظِ توفیقات ما هستند، حافظِ عبادات ما هستند و هم حافظِ مشکلات ما هستند، حافظِ سیّئات ما هستند. همهی اینها را شامل میشود.
حیات و همهی اَفعال و اَقوال انسان تحت حفاظت حَفظه هستند
«وَ هُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ»؛ او قاهر است، او مُسلّط است، او مُحیط است، او مُسخّر است و عِباد تحت نُفوذ و تحت قُدرت و تحت قَهّاریت او هستند. چون قاهر است، یکی از جلوههای قاهریّت همین مأمورینی هستند که اینها احاطه دارند. اگر شما نَفَس میکشید، اگر شما تحصیل علم میکنید، اگر شما عبادت میکنید، اگر شما ذکر میگویید، همگی مَعمول این «حَفظه» هستند. اینها هستند که هوای شما را دارند و مجموعهی اَعمال و اَقوال شما و ادامهی حیات شما تحت حفاظت حَفظه است. از سوی دیگر هم بیدار باشید! گمان نکنید که کار تمام شده است. ظُلمی واقع شده است و دیگر پَرونده بسته شده است؛ خیر اینگونه نیست. «وَ لَا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غَافِلًا عَمَّا یَعْمَلُ الظَّالِمُونَ[۲۹]» ؛ «إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ[۳۰]»؛ این ملائکه هم حفاظت وجود شما را در تَداوم فیض الهی، فیض وجود، فیض حیات، فیض عزّت، فیض معرفت، فیض محبّت و فیض توفیقاتی که دارید، مَقهور حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) است که مَجرای قهّاریت خداوند متعال این حَفظهی حقتعالی هستند. «حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ[۳۱]»؛ اینها حفاظت خودشان و مَجرابودن برای قهّاریت خودشان را دارند تا وقتی که مُوت یکی از اینها را اَخذ کند. «تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا»؛ وقتی مرگ رسید، رُسُل ما او را توفّی میکنند که بعضی از مُفسّرین احتمال میدهند همان حَفظهای که برای حفاظت مُرسل بودند، این رُسُل همانها هستند که هم حفظ و اِبقاء برای آنها بود و هم توفّی مربوط به همانهاست. احتمال این هم وجود دارد، ولی از روایاتی که در این زمینه آمده است که مأمورین رِزق با مأمورین حفاظت، در بین مُدبّرات اَمر تقسیم کار صورت گرفته است. «مَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ[۳۲]»؛ خداوند متعال چهار مَلَک را رُکن عالَم قرار داده است که سیّد ملائکه جناب جبرئیل (علیه السلام) است و بعد جناب اسرافیل (علیه السلام) و جناب میکائیل (علیه السلام) و جناب عزرائیل (علیه السلام) هستند. اینها اَرکان مُدبّرات هستند و خداوند متعال به هرکدام جِیش و قُشونی داده است که اینها با آن قُشونشان کارها و مأموریتهای مُحوّله را انجام میدهند. بخش علوم و معارف و معنویّات مربوط به جناب جبرئیل (علیه السلام) است که اَمین وَحی است و نور الهی را میآورد. اَرزاق مربوط به جناب میکائیل (علیه السلام) است. روحدادن مربوط به جناب اسرافیل (علیه السلام) است که او جان را میدهد. قَبض روح هم مربوط به جناب عزرائیل (علیه السلام) میباشد. از آیات شریفهی قرآن کریم هم این کارها تَفکیک شده است. لذا میتوان گفت این رُسُل که برای توفّی مأموریت دارند، با آن «یُرسل» که آنها هم رسول هستند؛ ولی در مورد حَفظه شاید به دو صورت باشند. ولی از آیهی کریمه هیچ قَرینهای برای اینکه آنها غیر از او هستند یا همانها هستند، به دست نمیآید.
خداوند متعال تا وقتی عُمر انسان به پایان نرسیده باشد، از او حفاظت میکند
«وَ هُمْ لَا یُفَرِّطُونَ»؛ حال این عبارت «وَ هُمْ لَا یُفَرِّطُونَ»، «الاقرب یمنع الابعد»؛ اگر مربوط به این مَلائکهی توفّی باشد، یعنی اینها در قَبض روح بسیار دَقیق هستند. عَقربهی اَجل را در آن لحظهای که عَقربه به آنجا رسید، اینها کار خودشان را انجام میدهند و هیچ نوع مُصامحهای در کارشان نیست. در روایات ما دارد که میبینید بعضی از کسانی که جان میدهند، چشمشان باز است؛ ولی بعضی دیگر چشمشان بسته است. میگویند که مَلک الموت یا مأمورین مَلک الموت (سلام الله علیهم اجمعین) وقتی میآیند، اگر چشم باز باشد، اجازهی بستن چشم را هم به او نمیدهند و اگر چشم بسته باشد، اینها مُهلت بازکردن چشم را هم پیدا نمیکنند. خیلی مُسلّط هستند، مُقتدر هستند و در اجرای مأموریتشان هم دَقیق هستند و تَفریط نمیکنند. یا اینگونه نباشد و به هر دو مربوط باشد. «یُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَهً» «وَ هُمْ لَا یُفَرِّطُونَ»؛ در اینها «تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا» «وَ هُمْ لَا یُفَرِّطُونَ». اگر مُراد از این حَفظه «إِنْ کُلُّ نَفْسٍ لَمَّا عَلَیْهَا حَافِظٌ» باشد، یک آیهی دیگری هم در قرآن کریم داریم که به ما اطمینان میدهد که اگر اَجل انسان نرسیده باشد، به جبهه برود، به آتش بیفتد و یا در دریا بیفتد، نخواهد مُرد. چون آن حَفظه مأمور حفاظت او هستند. «لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ[۳۳]»؛ خداوند متعال مُعقّباتی قرار داده است؛ اینها مأمورینی هستند که تعقیب میکنند و از مقابل یا پُشت سر مأمور حفاظت هستند. از اَمر و تَدبیر الهی این اَمر مُسلّم است. لذا حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: «إِنَّ عَلَیَّ مِنَ اللَّهِ جُنَّهً حَصِینَهً، فَإِذَا جَاءَ یَوْمِی انْفَرَجَتْ عَنِّی[۳۴]»؛ خداوند متعال یک دِژی را برای حفاظتِ من قرار داده است که من در آن دِژ مَحفوظ هستم. اما وقتی روزگارم به پایان رسید، «انْفَرَجَتْ عَنِّی»، دیگر آن دِژ از من فاصله میگیرد و من را وامیگذارد و آن مَلک موت میآید و کار خودش را انجام میدهد. بنابراین عُمر پیشبینی شده است، عُمر مهندسیشده است. خداوند منّان برای حفاظت بندگانش مأمورنی را قرار داده است که آنها نیازی به پوشیدن لباس ضدّ گُلوله هم ندارند. در «جنگ بَدر» خداوند متعال مَلائکهای را با لباسهای سفید سوار بر اسب اَبلق فرستاد که هزار مَلائکه کمک کردند و یکی از مُشرکینی که به دَرک واصل نشده بود، به مکّه رفت و برای یکی از سران مُشرکین نَقل میکرد و میگفت: آنها میزدند، ولی شمشیر ما به آنها کاری نبود که او هم بسیار عصبانی شد که دید او در حال نَقل مُعجزهای به نَفع قُشون اسلام است، سیلی محکمی به او زد و دهانش پُر از خون شد. اینگونه که برای بنده نَقل کردهاند، این موضوع در جریان جنگ ۳۳ روزه هم از سیمای خودِ صهیونیستها نَقل شد که اینها موجوداتِ سفیدپوشی را میدیدند که به اینها گُلوله اثر نداشت و یا گُلوله به اینها نمیرسید. اجمالاً باید این موضوع برای انسان یک اطمینانی باشد که اَجل، رِزق و علم همگی تقسیم شده است و آن چیزی که باید نصیب ما بشود، خواهد رسید.
آن چیزی که برای انسان مَقدور شده باشد، نصیب او خواهد شد
بنابراین باید اشتغال و دَغدغهی فکری ما به تشخیص وظیفهی ما باشد. دَغدغهی رِزق و مرگ و این موارد بازدارنده است و بیخودی انسان را ناراحت میکند. کسی که اَجل را قبول دارد، «الأجلُ حارس»، اَجل خودش حراست میکند. زیرا تا وقتی نیامده است، کسی قدرت بر گرفتن جانِ ما را ندارد. این باعث میشود تا انسان نَتَرس باشد. مانند «حاج قاسم سلیمانی» (اعلی الله مقامه الشریف) که خودش در جبههها میجَنگید و در خطّ مقدّم جبهه حضور داشت. وجود مبارک حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در حالات نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) میفرمایند: هرگاه «اذا اشتدّ بنا الحراق[۳۵]»، وقتی تنور جنگ اِحمرار و اشتعال پیدا میکرد، «التجینا برسولاللَّه (صَلَّىَ اللهُ عَلَیهِ وَآلِهِ وَ سَلَّم)[۳۶]»؛ ما به پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پَناه میبُردیم و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از همهی ما به آنها نزدیکتر بودند. اجمالاً «یُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَهً» چه ناظر بر این باشد که اینها حافظین اَعمال ما هستند، مُراقبین عملکرد ما هستند، تشکیلدهندگان پَروندهی ما هستند و چه ناظر بر این باشد که هم جان ما، هم دین ما و هم اَعمال ما را حفظ میکنند، چه شامل باشد و چه شامل نباشد، آیات دیگری داریم که هم اَعمال تحت حفاظت است و ما مُراقب داریم، ما مأمورین حفاظتی داریم و هم در حفظ جانمان اینگونه است که به هر دو مورد تَصریح شده است که هم مَلائکهی جان داریم که حافظ جان ما هستند و هم مَلائکهی اَعمال داریم. به صورت جُدا جُدا آمده است و احتمال دارد که این آیهی کریمه فقط شامل اَعمال باشد و احتمال هم دارد که اَعمّ از اَعمال و اَقوال و حفاظت جان باشد.
یک صلواتی مرحمت بفرمایید.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۲] سوره مبارکه انعام، آیه ۶۰٫
«وَ هُوَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُمْ بِاللَّیْلِ وَ یَعْلَمُ مَا جَرَحْتُمْ بِالنَّهَارِ ثُمَّ یَبْعَثُکُمْ فِیهِ لِیُقْضَىٰ أَجَلٌ مُسَمًّى ۖ ثُمَّ إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ ثُمَّ یُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ».
[۳] فضل بن شاذان بن خلیل اَزْدی نیشابوری (درگذشت: ۲۶۰ق)، متکلم و فقیه مذهب امامی بود. طوسی، او را در شمار اصحاب امام هادی (علیه السلام) آورده است. وی در بغداد از مشایخی چون محمد بن ابیعمیر (د ۲۱۷ق) بهره برد و با حسن بن علی بن فضّال آشنا شد. ابن شاذان سپس به کوفه رفت و در آنجا از حسن بن محبوب، احمد بن محمد بن ابینصر بزنطی، صفوان بن یحیی و نصر بن مزاحم منقری بهره جست. طوسی ابن شاذان را در شمار اصحاب امام هادی (علیه السلام) آورده است. با توجه به حضور ابن شاذان در عراق در ربع اول قرن ۳ق، احتمال روایت مستقیم او از امام جواد و امام هادی وجود دارد، اما اینکه در آثار ابن بابویه به احادیثی برمیخوریم که حکایت از استماع مستقیم ابن شاذان از امام رضا (علیه السلام) دارد، امری غریب است. ابن شاذان، در زمان امام حسن عسکری (علیه السلام) از معتبرترین عالمان امامی خراسان بهشمار میرفت. کشی از ارتباط دورادور او با آن حضرت خبر داده است. در مورد رابطه او با امام حسن عسکری (علیه السلام) روایات بر دو دسته است؛ در یکدسته سخنانی از آنحضرت در عتاب و سرزنش وی وارد شده و در برخی ترحم امام (علیه السلام) نسبت به وی و مدح او دیده میشود. شیخ طوسی از وی بهعنوان متکلمی جلیلالقدر یاد کرده است.
[۴] سوره مبارکه زمر، آیه ۴۲٫
«اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا ۖ فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضَىٰ عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَ یُرْسِلُ الْأُخْرَىٰ إِلَىٰ أَجَلٍ مُسَمًّى ۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ».
[۵] سوره مبارکه انعام، آیه ۶۱٫
«وَ هُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ ۖ وَ یُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَهً حَتَّىٰ إِذَا جَاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَ هُمْ لَا یُفَرِّطُونَ».
[۶] سوره مبارکه یس، آیات ۷۸ و ۷۹٫
«وَ ضَرَبَ لَنَا مَثَلًا وَ نَسِیَ خَلْقَهُ ۖ قَالَ مَنْ یُحْیِی الْعِظَامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ * قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنْشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّهٍ ۖ وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ».
[۷] سوره مبارکه سجده، آیه ۱۰٫
«وَ قَالُوا أَإِذَا ضَلَلْنَا فِی الْأَرْضِ أَإِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ ۚ بَلْ هُمْ بِلِقَاءِ رَبِّهِمْ کَافِرُونَ».
[۸] سوره مبارکه سجده، آیه ۱۱٫
«قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ».
[۹] سوره مبارکه طه، آیه ۵۵٫
«مِنْهَا خَلَقْنَاکُمْ وَ فِیهَا نُعِیدُکُمْ وَ مِنْهَا نُخْرِجُکُمْ تَارَهً أُخْرَى».
[۱۰] همان.
[۱۱] سوره مبارکه یس، آیه ۵۱٫
[۱۲] سوره مبارکه ق، آیات ۳ و ۴٫
[۱۳] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۶۹ و ۱۷۰٫
«وَ لَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا ۚ بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ * فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لَا هُمْ یَحْزَنُونَ».
[۱۴] سوره مبارکه انشقاق، آیه ۶٫
«یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَىٰ رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ».
[۱۵] سوره مبارکه ص، آیات ۷۱ و ۷۲٫
[۱۶] همان.
[۱۷] سوره مبارکه زمر، آیه ۴۲٫
[۱۸] تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۳، ص۲۳۸ بحارالأنوار، ج۵۸، ص۲۷/ نورالثقلین؛ «فهو مما… السماء والارض» محذوف/ البرهان؛ «و التی لم تمت فی منامها» محذوف.
«الباقر (علیه السلام)- مَا مِنْ أَحَدٍ یَنَامُ إِلَّا عَرَجَتْ نَفْسُهُ إِلَی السَّمَاءِ وَ بَقِیَتْ رُوحُهُ فِی بَدَنِهِ وَ صَارَ بَیْنَهُمَا سَبَبٌ کَشُعَاعِ الشَّمْسِ فَإِذَا أَذِنَ اللَّهُ فِی قَبْضِ الْأَرْوَاحِ أَجَابَتِ الرُّوحُ وَ النَّفْسُ وَ إِنْ أَذِنَ اللَّهُ فِی رَدِّ الرُّوحِ أَجَابَتِ النَّفْسُ وَ الرُّوحُ وَ هُوَ قَوْلُهُ سُبْحَانَهُ اللهُ یَتَوَفَّی الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها وَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنامِها فَمَهْمَا رَأَتْ فِی مَلَکُوتِ السَّمَاوَاتِ فَهُوَ مِمَّا لَهُ تَأْوِیلٌ وَ مَا رَأَتْ فِیمَا بَیْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ فَهُوَ مِمَّا یُخَیِّلُهُ الشَّیْطَانُ وَ لَا تَأْوِیلَ لَهُ».
[۱۹] سوره مبارکه انعام، آیه ۶۱٫
«وَ هُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ ۖ وَ یُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَهً حَتَّىٰ إِذَا جَاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَ هُمْ لَا یُفَرِّطُونَ».
[۲۰] همان.
[۲۱] سوره مبارکه انفطار، آیه ۱۰٫
[۲۲] سوره مبارکه انفطار، آیات ۱۰ الی۱۲٫
[۲۳] سوره مبارکه ق، آیه ۱۶٫
[۲۴] سوره مبارکه ق، آیه ۱۷٫
[۲۵] سوره مبارکه ق، آیه ۱۸٫
[۲۶] سوره مبارکه نور، آیه ۲۶٫
«الْخَبِیثَاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَ الْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثَاتِ ۖ وَ الطَّیِّبَاتُ لِلطَّیِّبِینَ وَ الطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّبَاتِ ۚ أُولَٰئِکَ مُبَرَّءُونَ مِمَّا یَقُولُونَ ۖ لَهُمْ مَغْفِرَهٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ».
[۲۷] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۸۴٫
«لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الْأَرْضِ ۗ وَ إِنْ تُبْدُوا مَا فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحَاسِبْکُمْ بِهِ اللَّهُ ۖ فَیَغْفِرُ لِمَنْ یَشَاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشَاءُ ۗ وَ اللَّهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ».
[۲۸] سوره مبارکه طارق، آیه ۴٫
[۲۹] سوره مبارکه ابراهیم، آیه ۴۲٫
«وَ لَا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غَافِلًا عَمَّا یَعْمَلُ الظَّالِمُونَ ۚ إِنَّمَا یُؤَخِّرُهُمْ لِیَوْمٍ تَشْخَصُ فِیهِ الْأَبْصَارُ».
[۳۰] سوره مبارکه فجر، آیه ۱۴٫
[۳۱] سوره مبارکه مؤمنون، آیه ۹۹٫
«حَتَّىٰ إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ».
[۳۲] سوره مبارکه صافات، آیه ۱۶۴٫
[۳۳] سوره مبارکه رعد، آیه ۱۱٫
«لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّىٰ یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ ۗ وَ إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلَا مَرَدَّ لَهُ ۚ وَ مَا لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَالٍ».
[۳۴] نهج البلاغه، خطبه ۶۲؛ مرگ به دست خداست.
«و من کلام له (علیه السلام) لما خُوفَ من الغیله: وَ إِنَّ عَلَیَّ مِنَ اللَّهِ جُنَّهً حَصِینَهً، فَإِذَا جَاءَ یَوْمِی انْفَرَجَتْ عَنِّی وَ أَسْلَمَتْنِی، فَحِینَئِذٍ لَا یَطِیشُ السَّهْمُ وَ لَا یَبْرَأُ الْکَلْمُ».
[۳۵] غرایب ۹.
«و فی حدیثه ( علیه السلام ) : کُنَّا إِذَا احْمَرَّ الْبَأْسُ اتَّقَیْنَا بِرَسُولِ اللَّهِ ( صلى الله علیه وآله ) فَلَمْ یَکُنْ أَحَدٌ مِنَّا أَقْرَبَ إِلَى الْعَدُوِّ مِنْهُ . و معنى ذلک أنه إذا عظم الخوف من العدو و اشتد عضاض الحرب فزع المسلمون إلى قتال رسول الله ( صلى الله علیه وآله ) بنفسه فینزل الله علیهم النصر به و یأمنون مما کانوا یخافونه بمکانه. و قوله إذا احمر البأس کنایه عن اشتداد الأمر و قد قیل فی ذلک أقوال أحسنها أنه شبه حمی الحرب بالنار التی تجمع الحراره و الحمره بفعلها و لونها و مما یقوی ذلک قول رسول الله ( صلى الله علیه وآله ) و قد رأى مجتلد الناس یوم حنین و هی حرب هوازن الآن حمی الوطیس فالوطیس مستوقد النار فشبه رسول الله ( صلى الله علیه وآله ) ما استحر من جلاد القوم باحتدام النار و شده التهابها . انقضى هذا الفصل و رجعنا إلى سنن الغرض الأول فی هذا الباب».
[۳۶] همان.
پاسخ دهید