در این متن می خوانید:
      1. انسان نباید خودش را از سُفره‌ی رحمت الهی مَحروم کند
      2. اراده‌ی الهی انسان را از آتش نجات می‌بخشد
      3. خداوند متعال از چشمه‌ی ولایت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در گِل ما قرار داده است
      4. خداوند متعال از چشمه‌ی ولایت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در گِل ما قرار داده است
      5. خداوند متعال اخلاص را به دلی که خانه‌ی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) باشد، عنایت می‌کند
      6. مالکِ نَفع و ضَرر انسان فقط خداوند متعال است
      7. قهاریّتِ پروردگار متعال بر همه‌ی قدرت‌های عالَم احاطه دارد
      8. حضرت حق‌تعالی خودش شاهدِ رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) است
      9. شهادت پرورگار متعال با ارائه‌ی قرآن کریم است
      10. شهادتِ حسّی و علمی حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) درباره‌ی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)
      11. پیامبران الهی (سلام الله علیهم اجمعین) انذارکنندگان اُمّت‌های خود هستند
      12. پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه‌ی هدی (سلام الله علیهم اجمعین) اِنذارکنندگانِ عالَم هستند
      13. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نشان‌دهنده‌ی راه به دیگران هستند

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إلی یوم الدّین».

انسان نباید خودش را از سُفره‌ی رحمت الهی مَحروم کند

«قُلْ أَغَیْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ یُطْعِمُ وَ لَا یُطْعَمُ قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَ لَا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکِینَ * قُلْ إِنِّی أَخَافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ * مَنْ یُصْرَفْ عَنْهُ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ وَ ذَلِکَ الْفَوْزُ الْمُبِینُ * وَ إِنْ یَمْسَسْکَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلَا کَاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ وَ إِنْ یَمْسَسْکَ بِخَیْرٍ فَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ * وَ هُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَ هُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ * قُلْ أَیُّ شَیْءٍ أَکْبَرُ شَهَادَهً قُلِ اللَّهُ شَهِیدٌ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ أُوحِیَ إِلَیَّ هَذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ أَئِنَّکُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ آلِهَهً أُخْرَى قُلْ لَا أَشْهَدُ قُلْ إِنَّمَا هُوَ إِلَهٌ وَاحِدٌ وَ إِنَّنِی بَرِیءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ[۲]»؛ خداوند متعال حَلاوت بیشتری از کَلام خودش در ذائقه‌ی ما بچشاند. الحقّ و الانصاف آیات تجلیّات ذاتِ رُبوبی است و مرائیِ اسماء الهی است و الحقّ کلام الله است، احسن الحدیث است. کلامی شیرین‌تر، دلنشین‌تر و نافذتر از این کلام در عالَم وجود ندارد و خداوند متعال چه رحمت گُسترده‌ای دارد که ما را بر سر این سُفره نشانده است که هم مَأدُبَه‌الله است و هم مَأدِبَه‌الله است. قرآن کریم هم اَدبستان است و هم محلّ نُزول مائده‌ی آسمانی است، خوراک دل است، خوراک فکر است و خوراک اَبدیّت ما و زندگی همیشگی ما، خوراک مَلکوت و باطن ماست. آیاتی که به فضل الهی در جلسات گذشته از شما استفاده کردیم، چه نکات لطیفی، چه تربیتِ نافذِ توحیدی داشت و الحقّ و الانصاف اگر کسی «لِمَنْ کَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِیدٌ[۳]»؛ ای‌ کاش صاحب‌دل بودیم و آن نور بر زبان‌مان و بر دیده‌مان جریان پیدا می‌کرد؛ ولی ما از حسّ به ماوراء حسّ می‌‌رسیم. تفاوت ما با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در همین است که در مورد رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است: «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ * عَلَى قَلْبِکَ[۴]»؛ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با دل می‌گیرد، با جان می‌گیرد، با حقیقتِ وجودی خودش وَحی را تلقّی می‌کند و آنچه از دل می‌جوشد، بر زبان مبارک ایشان جریان پیدا می‌کند و در عمل ایشان مَشهود می‌شود و انسان او را به عنوان وحی مُمثّل در خارج می‌بیند. ولی ما از سَمع به دلمان می‌رسیم که خدا کند این‌گونه باشد؛ «أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِیدٌ». گوش جان بسپاریم و چشم دلمان باز بشود و از این آیاتی که به صورت الفاظ و مفاهیم بر زبان جاری می‌شود و از زبان به گوش‌ها برخورد می‌کند و از گوش‌ها به هوش‌ها می‌رسد و انسان را هوشمند می‌سازد که از راه خارج نشود. این‌قَدر لطیف است که اصلاً دلیلی ندارد که انسان نسبت به ولایت الهی کمترین تَردید و شَکّی داشته باشد و خودش را از سُفره‌ی ولایت الهی مَحروم نماید.‌

اراده‌ی الهی انسان را از آتش نجات می‌بخشد

خیلی زیبا فرموده است. هم مَعقول آن خیلی زیبا بود، «فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ»، ایجاد و سپس اِبقاء و بعد این‌که عذاب وجود دارد، ما نیاز به ولی و پَناهگاه داریم که ما را از عذاب «یَوْمٍ عَظِیمٍ» نجات بدهد و این‌که اهل نجات از جهات مختلف رَهینِ رَحمت حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) هستند که یکی این است که عَمل ما خودش مَخلوق خداوند متعال است. «وَ اللَّهُ خَلَقَکُمْ وَ مَا تَعْمَلُونَ[۵]»؛ حال آن جهاتی که در جلسات گذشته از زبان مبارک شما شنیدیم و همه‌ی آن‌ها درست بودند، ولی یک جهتش این است که اصلاً امکان ندارد انسان طلبکارِ خداوند متعال بشود؛ زیرا انسان هیچ چیزی ندارد تا عَمل خودش را ندارد. مبدأ میل به دست خداوند متعال است و او شرایط را به گونه‌ای رَقم می‌زند که ما شوق نماز پیدا می‌کنیم، اراده‌ی فَهم قرآن کریم و نشستن بر سر سُفره‌ی قرآن کریم را مبدأ میل ما با مقدّماتی که فراهم شده است تا ما را در یک مَجمع قرآنی جمع کرده است، آن که به دست ما نبوده است. بعد هم اگر عمل و حَسنه‌ای در اَبعاد مختلف زندگی نصیب مؤمنین می‌شود، مگر جُز این است که هم خودش مَخلوق است و هم عَملش مَخلوق است. «اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ[۶]»؛ او خالق همه‌چیز است. بنابراین هیچ طلبی نداریم و نجات ما از جهنّم فَضل ابتدایی خداوند متعال است، رَحمِ پروردگار متعال است. استحقاق ما نیست. همه‌ی ما وارد آتش شدیم. «إِنْ مِنْکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا[۷]» ، «ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا[۸]» ما خودمان، خودمان را نجات نمی‌دهیم؛ خداوند متعال می‌فرماید ما مُتّقین را نجات می‌دهیم. آن پُل تقوایی که انسان با توفیق الهی در زندگی بر روی وادی جهنّم مهندسی و تَرسیم کرده است و آن را ساخته است و از رِیل تقوا خارج نمی‌شود، این نجات الهی است. «ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا»؛ کسانی که به حرف خداوند متعال گوش کردند و با اطاعت خداوند متعال اتّصاف به تقوا پیدا کردند، خداوند متعال این تقوا را پُل نجات قرار داده است و با وجود چنین پُلی باز هم نجات برای اراده‌ی حق‌تعالی است. اگر او اراده‌ی نجات نداشته باشد، شعله‌ی این آتش دامان ما را می‌گیرد.

خداوند متعال از چشمه‌ی ولایت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در گِل ما قرار داده است

همان خدایی که اراده کرد که حضرت ابراهیم (علیه السلام) در داخل آتش نسوزد، بلکه آتش بر او «بَرْدًا وَ سَلَامًا[۹]» بشود، ما هم که «إِنْ مِنْکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا» هستیم، به برکت دینی که خداوند متعال فرستاده است، آدرسی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) داده است، صراط مستقیمی که وجود نازنین حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و ائمه‌ی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) از جانب خداوند متعال برای ما نشان داده‌اند و عینیّت و وجود خارجی‌شان ما را مَجذوب کرده است، «شِیعَتُنا خُلِقُوا مِنْ فاضِلِ طِینِتِنا وَ عُجِنُوا بِماءِ وَلایَتِنا[۱۰]»، آن اُمور اعتباری و ذهنی نیست که ما را نجات می‌دهد؛ بلکه این ارتباط تکوین است که ما با حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و حضرات معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) داریم. او در خلقت ما، در طینت ما، وقتی خداوند متعال خَمیره‌ی ما را، «گِلِ آدم بِسِرشتَند و به پیمانه زدند[۱۱]»، در آن‌جا که گِلِ ما را می‌سِرشت، از چشمه‌ی ولایت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) این سِرشت ریخت و وجودِ ما با آب ولایت شکل گرفت و خداوند عزیز ما را بیگانه‌ی با نور قرار نداد. ما سَرریزِ نور حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و ائمه‌ی معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) هستیم. بنابراین این نجات ما مَعلول آن جَذبه است. آن جَذبه همان کشتی نجات است که دل و جان ما در محبّت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و ائمه‌ی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) مُستقرّ است که هم ولایت و حاکمیّت‌شان را بر مُلک و مَلکوت خودمان پذیرفته‌ایم و آن‌ها دل ما را جَذب کردند. عاشقِ بیچاره که نمی‌تواند خودش به کسی دل بدهد؛ باید دل او را ببَرند تا انسان دل بدهد.

«بی کشش کوشش عاشق به مقامی نرسد     ***     فارغ از سعی بود سالک اگر مجذوب است[۱۲]»

لذا این جَذبه‌ی ولایت حضرت علی (علیه السلام) و اولاد علی (سلام الله علیهم اجمعین) است که ما را در مسیر سِیر الی‌الله بالا بُرد. «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ[۱۳]»؛ آن نوری که ما را می‌بَرد، نور ولایت است، نور محبّت حضرت علی (علیه السلام) و اولاد علی (سلام الله علیهم اجمعین) است.

خداوند متعال از چشمه‌ی ولایت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در گِل ما قرار داده است

لذا اگر کسی توفیقی پیدا کرد، پیروزی نصیبش شد، در جنگ با نَفس خودش، در جبهه‌ی جَهاد اکبر و جَهاد اوسط و یا جَهاد اصغر، فکر نکند که خودش پیروز میدان است؛ اگر خداوند متعال شرّ دشمن را مُنصرف نمی‌کرد، انسان مَغلوب هَجمه‌ی دشمن قرار می‌گرفت، در وادی ضَلالت غَرق می‌‌شد و به هَلاکت می‌رسید. عالَم به معنای واقعی کلمه دریاست و کسی نمی‌تواند دریای بی‌ساحل را بدون شنا و این مسیر طولانی و بی‌نهایت را با دست و پا‌زدن خودش را به پایان زندگی عالَم برساند. آن چیزی که ضرورت دارد، آن کشتی است. آن هم هر کشتی‌ای نیست؛ «وَ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنَا[۱۴]»؛ آن کشتی که مهندس آن خودمان هستیم و تو مُجریِ هندسه‌ی ما هستی و این میخ‌ها، میخ‌های عادی نیست. اسماء خَمسه‌ی طیّبه است که این نجات را برای این کشتی تَعبیه کرد و این را کشتی نجات قرار داد. در عالَم هر کسی در این کشتی نبود، همه‌جای عالَم گِرداب است و موج است و طوفان‌های سَهمگینِ دریای زندگی است و همه را به قَعر می‌بَرد و نابود می‌کند. مگر کسی که مورد رَحم خداوند متعال قرار بگیرد که این بودنِ با کشتی نشانه‌ی رحمتِ حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) است و آن‌جا این «فَوزِ مُبین» را خواهیم دید که وقتی وجود نازنین خاتم انبیاء (صلی الله علیه و آله و سلم) در مقابل انتظار همه‌ی انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) و اُمم ایشان ظاهر می‌شود، همه اَخذ می‌کنند به عُجزه‌ی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) دامان پیامبر ما را می‌گیرند. وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هم سُراغ فاطمه‌ی خود را می‌گیرد و حضرت زهرا (سلام الله علیها) در آن‌جا سُفره‌ی شفاعت را می‌گُسترانند. بنابراین عمل ما بدون شفاعت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)، بدون سُفره‌گُستری حضرت زهرا (سلام الله علیها) و بدون وساطت و صَرف آبروی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و اولاد طاهرین ایشان (سلام الله علیهم اجمعین)، ما کجا و نجات از مَنجلاب نَفس و باتلاق گناه و سپس هم آتشی که خودِ خداوند متعال ورود ما را به آن خبر داده است در کجا؟

خداوند متعال اخلاص را به دلی که خانه‌ی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) باشد، عنایت می‌کند

بنابراین این ما نیستیم که از آتش و از مقدّمات آن دور می‌شویم. گناهان ما صورت مُلکی آتش هستند. «الْجَنَّهَ حُفَّتْ بِالْمَکَارِهِ وَ إِنَّ النَّارَ حُفَّتْ بِالشَّهَوَاتِ[۱۵]»؛ آنچه که در این‌جا لذّت نَفس است و لَذائذ مُحرّمه است، ظاهر آن لذّت است؛ ولی مَلکوت آن همان جهنّم است که فرمود: «فَالْیَوْمَ لَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئًا وَ لَا تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ[۱۶]»؛ بِما کُنتُم نیست؛ «لَا تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»؛ مشخّص نیست که چه مقدار از این اعمال ما خالص است. فرمود: «اَلْإِخْلاَصُ سِرٌّ مِنْ أَسْرَارِی اِسْتَوْدَعْتُهُ قَلْبَ مَنْ أَحْبَبْتُ[۱۷]»؛ این اخلاص از اَسرار خداوند متعال است و هر دلی لیاقت ندارد که خانه‌ی رازِ خداوند متعال باشد؛ بلکه دلی که آن دل را خداوند متعال پَسندیده است و مَحبوب خداوند متعال است. «مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ[۱۸]»؛ منظور از این «یُحِبُّهُمْ» همان شیعیان حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در طول تاریخ هستند. دلی که خانه‌ی حضرت علی (علیه السلام) و اولاد علی (سلام الله علیهم اجمعین) است، آن دل محبوب خداوند متعال است و خداوند در آن دل اخلاص می‌گذارد و آن اخلاص مایه‌ی نجات می‌شود که فرمود: «المخلصون علی خطر عظیم[۱۹]»؛ خودِ مُخلصون هم در خطر عظیم هستند.

مالکِ نَفع و ضَرر انسان فقط خداوند متعال است

بعد از آن هم لطایفی که در این آیه‌ی کریمه‌ی «وَ إِنْ یَمْسَسْکَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلَا کَاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ وَ إِنْ یَمْسَسْکَ بِخَیْرٍ فَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ» وجود دارد، الحقّ و الانصاف خیلی دل انسان را آب می‌کند که خداوند متعال خودش را به این وضوح به ما نشان داده است که تو هیچ‌کاره هستی؛ تو هیچ هستی و هیچ‌کاره هستی. خداوند متعال مرحوم «آیت الله حاج آقا حسین فاطمی قُمی[۲۰]» (رضوان الله تعالی علیه) را رحمت نماید. از رُفقای حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) بودند و وقتی حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) به نجف تبعید شدند، رفته بودند و بعد هم با یک وَجد و شَعفی گفته بود: رفتم و در نجف میهمان آقای خمینی شدم. «یُمّاه» را هم بُرده بودم که ایشان به عَیال خودشان یُمّاه می‌گفتند. حاج آقا حسین فاطمی قُمی (رضوان الله تعالی علیه) اهل مُکاشفه بودند و در مورد حضرات معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) داستان‌های مختلفی دارند و جُزء صاحب‌ نَفَس‌های مقبول کُلّ عُلمای شهر قُم بودند. هم دعای نُدبه و هم دعای کمیل در منزل‌شان داشتند. خیلی حرف نمی‌زدند؛ ایشان کَم حرف می‌زدند، ولی مُستمع را بهم می‌ریختند. از جمله جملاتی که از ایشان نَقل شده است، این بود که می‌گفتند: «أنا هیچُ ابنِ هیچ»؛ ولی بنده لَفظ آن را می‌بینم و ایشان اضطرار خودشان را می‌دیدند که جُز خداوند متعال هیچ چیزی نیست و هرچه هست، اوست و این را می‌یافتند؛ «أنا هیچُ ابنِ هیچ». بعد هم کلماتی در مورد خودشان داشته‌اند. به مرحوم «آیت الله بهجت» (اعلی الله مقامه الشریف) مرگ خودشان را نَقل کرده‌اند که نمازشان را خواندند و گفتند: خدایا! پیامبرت به ما خبر داده است که اگر کسی آخرین کَلامش هنگام خروج از این عالَم کلمه‌ی «لا اله الّا الله» باشد، او اهل بهشت است. پاهای خود را رو به سوی قبله دراز کرد و «لا اله الّا الله» را گفت و خاموش شد. «أنا هیچُ ابنِ هیچ». «وَ إِنْ یَمْسَسْکَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلَا کَاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ وَ إِنْ یَمْسَسْکَ بِخَیْرٍ» خیلی عجیب است. این آیه در آیات دیگر توضیح داده شده است. «قُلْ لَا أَمْلِکُ لِنَفْسِی نَفْعًا وَ لَا ضَرًّا[۲۱]»؛ اگر انسان بخواهد به خودش ضرری وارد کند، خودش این ضَرّ را هم نمی‌تواند انجام بدهد. کسانی که اقدام به خودکُشی می‌کنند و یا تصمیم می‌گیرند به دنبال دنیا بروند، یا مثلاً به دنبال کار حَرام بروند، ولی «عَرَفْتُ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بِفَسْخِ الْعَزَائِمِ، وَ حَلِّ الْعُقُودِ، وَ نَقْضِ الْهِمَم[۲۲]»؛ خداوند متعال حائل می‌شود، خداوند متعال مانع می‌شود. انسان نه ضَرر دُنیوی، نه ضَرر اُخروی، نه ضَرر مالی، نه ضَرّ معنوی و فرهنگی دست خودش نیست و هیچ‌کاره است. از خودش نمی‌تواند هیچ ضَرری را دَفع نماید. نه مالک نَفع‌مان نیستیم، بلکه مالک ضَرّمان هم نیستیم. نه این‌که اگر خداوند متعال ما را نگاه دارد، دیگران نمی‌توانند به ما ضرر بزنند؛ بلکه اگر تصمیم داشته باشیم که خودمان را درون چاه بیندازیم، یا در مقابل ماشین برویم و با او تصادف کنیم و انواع مشکلاتی که فکر می‌کنیم خودمان برای خودمان می‌توانیم تدارک ببینیم، خداوند متعال به وضوح به ما فرموده است که تو حتی در ضربه‌زدن به خودت و بُردن آبروی خودت هیچ‌کاره هستی. این خداست. یک جاهایی ستاریّت دارد و یک جاهایی هم این کار را نمی‌کند و پَرده‌ای را که باید بیندازد، وقتی انسان بی‌حَیایی را از حدّ می‌گذراند، خداوند متعال او را رها می‌کند، خداوند متعال دیگر پَرده‌پوشی نمی‌کند؛ آن‌گاه انسان رُسوا می‌شود. این خداست که مالکِ ضَرّ و نَفع ماست. می‌گویند مرحوم آیت الحقّ «آقای میرزا علی آقای قاضی» (سلام الله علیه) این همه گَنج‌ها را در دامان خودشان برای بعد از خودشان به یادگار گذاشتند که یک مورد از آن‌ها مرحوم آیت الله بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) بودند. یکی از اَذکاری که این بزرگوار به شاگردان‌شان توصیه می‌کردند که مُلازم آن باشند، ذکر «یا ضارُّ یا نافِع» بوده است. من اصلاً نه ضارّ هستم و نه نافِع هستم، حتی نسبت به خودم. این آیه بسیار آیه‌ی توحیدیِ دلی و محبّتی است که دقیقاً انسان را به دامان خداوند متعال هُل می‌دهد. خودت را در دامان او بینداز، والّا تو هیچ‌کاره هستی.

قهاریّتِ پروردگار متعال بر همه‌ی قدرت‌های عالَم احاطه دارد

بعد از آن هم قانون کُلّی قهاریّت خداوند متعال بیان شده است. کسی که مالک است، کسی که مُوجِد عالَم است، او احاطه دارد. بر همه‌‌ی مراکز قدرت، بر همه‌ی کانون‌های قدرت، بر همه‌ی اراده‌ها احاطه دارد. «یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ[۲۳]»؛ این قاهِر است که اصلاً هیچ اراده‌ای در برابر او نمی‌تواند تصمیم بگیرد، نمی‌تواند اراده نماید. مرحوم «علّامه طباطبایی» (رضوان الله تعالی علیه) کلمه‌ی «قاهر» را می‌گویند که مُحیط است و چنان احاطه‌ای دارد که هیچ طرف ندارد تا بجُنبد و بخواهد دفاعی از خودش انجام بدهد یا خودی نشان بدهد. «وَ هُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَ هُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ»؛ این افراد قَهّار در دنیا چون نه حَکیم هستند و نه خَبیر هستند، لذا هم قهاریّت‌شان و هم جباریّت‌شان با ظُلم همراه است؛ ولی خداوند قاهِر، خداوند قادر، خداوند مُقتدر چون حکیم و خَبیر است، هرجایی چوبی می‌زند، این چوبی نیست که خداوند می‌زند؛ بلکه این چوبی است که سُنّت خداوند متعال بر این است که عمل خودش را ببیند. این رویش بَذری است که خودش کاشته است؛ لذا هیچ‌گاه نمی‌تواند در روز قیامت از اَحدی شاکی باشد و بگوید که او باعث شده است. «فَلَمَّا کَفَرَ قَالَ إِنِّی بَرِیءٌ مِنْکَ إِنِّی أَخَافُ اللَّهَ رَبَّ الْعَالَمِینَ[۲۴]»؛ در آن‌جا هم یکی از عذاب‌های اهل جهنّم، شِماتت شیطان است. رسماً به این‌ها می‌گوید: مگر من با شما چه کاری کرده‌ام؟! «دَعَوْتُکُمْ[۲۵]»؛ خودتان می‌خواستید که صدای من را پاسخ ندهید. پیامبران الهی (سلام الله علیهم اجمعین) به قَدر زیادی ندا کردند و به آن‌ها لبیک نگفتید و ما هم یک صدایی بلند کردیم که شما به دنبال ما آمدید؛ «فَلَا تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ[۲۶]». لذا این قهاریّت خداوند متعال توأم با حکیم‌ بودن و خَبیر بودن پروردگار متعال است و این چه آرامشی به بنده‌ی خدا می‌دهد، چه اطمینانی می‌دهد که با وجود چنین قاهری، هیچ قاهر و جبّاری نمی‌توانند به ما ضربه‌ای وارد کنند؛ زیرا ما در اَمان حَکیمِ خَبیری هستیم که او «یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ[۲۷]» و «وَ هُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ» است.

حضرت حق‌تعالی خودش شاهدِ رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) است

بعد از این آیات با این همه لطافت‌ها و جلوه‌های توحیدی که خداوند متعال مُدام خودش را نشان می‌دهد که دل ما را ببَرد، خداوند متعال پیامبرش را مأمور کرد: «قُلْ أَیُّ شَیْءٍ أَکْبَرُ شَهَادَهً قُلِ اللَّهُ شَهِیدٌ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ»؛ که در شأن نزول این آیه‌ی کریم دارد که مُشرکین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را مورد فشارهای رَوانی قرار می‌دادند و تبلیغات رَوانی و جنگ رَوانی شایع بود. در قرآن کریم هم به قَدری این فضا تُند بوده است که خداوند متعال تَهدید غَلیظ می‌کند که مُنافقون و آن‌هایی که در دلشان مَرَض هست و مُرجفون اگر دست از این فضاسازی‌ها برندارند، «لَنُغْرِیَنَّکَ بِهِمْ[۲۸]»، ما هم تو را اغراء می‌کنیم و دستور می‌دهیم که ریشه‌ی آن را بکَنی و جُز قَلیلی از این‌ها باقی نخواهند ماند. اگر ما دستور حمله و هُجوم به تو بدهیم، این طوفانی که برپا می‌شود، همه‌ی این‌ها را مانند پَر کاه پَراکنده می‌کند و جُز عدّه‌ی قَلیلی باقی نمی‌ماند. یکی از شایعاتی هم که این‌ها باب کرده بودند، این بود که می‌گفتند اگر او پیامبر باشد، یَهود و نَصاری و کتاب‌های آسمانی باید نشانه‌هایی از او می‌گفتند و به ما خبر می‌دادند. باید آن‌ها بشارت می‌دادند و ما بر اساس اظهارات یَهود و نَصاری به سُراغ این آقا می‌رفتیم و او را به عنوان پیامبر می‌شناختیم. یَهود و نَصاری قبل از ظهور نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) مانند بسیاری از ما که ادّعای ظهور امام زمان (ارواحنا فداه) را داریم، ولی وقتی ایشان تشریف می‌آوردند، برخی از ما او را تکفیر می‌کنیم و می‌گوییم که اصلاً او دین جدیدی آورده است و بِدعت‌گذار است و قتل او واجب است؛ دقیقاً مشابه همان کاری که با حضرت امام حسین (علیه السلام) کردند و «شُریح قاضی[۲۹]» گفت که او در برابر اَمیر خروج کرده است و باقی هست و دَمُه هدر است. فتوا داد و این فتوا مخصوص شُریح قاضی در آن زمان نیست؛ وقتی امام زمان (ارواحنا فداه) تشریف می‌آورند، از این عُلما پیدا می‌شوند و در برابر حضرت امام زمان (ارواحنا فداه) فتوا می‌دهند و با ایشان مقابله می‌کنند. این یَهود و نَصاری هم با وجود این‌که خودشان منتظر بودند و بعضی از آن‌ها از بِلاد دیگری آمده بودند. در شهر مدینه برای ظهور حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده بودند، ولی وقتی حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)‌ آمدند، ایشان را تکذیب کردند که قرآن کریم می‌فرماید: «وَ لَا تَکُونُوا أَوَّلَ کَافِرٍ بِهِ[۳۰]»؛ شما که به دیگران این همه خبر و بشارت دادید و حال که او آمده است، خودتان اوّلین کسانی هستید که با او مقابله می‌کنید؟! «قُلْ أَیُّ شَیْءٍ أَکْبَرُ شَهَادَهً»؛ چون مُشرکین به اتّکاء جُهودِ نَصاری و یَهود این‌ها هم زیر بارِ دعوت نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) نمی‌رفتند و می‌گفتند که اهل کتاب شهادتی بر نبوّت شما نمی‌دهند و شما شاهد ندارید، خداوند متعال فرمود: «قُلْ أَیُّ شَیْءٍ أَکْبَرُ شَهَادَهً قُلِ اللَّهُ شَهِیدٌ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ»؛ شما در شاهد چه چیزی را از نظر شهادت در بالاترین وضع می‌بینید و بالاترین شهادت، شهادتِ اوست؟ «قُلِ اللَّهُ»؛ پاسخ این است که بالاتر از الله، شهیدی بین من و شما نیست.

شهادت پرورگار متعال با ارائه‌ی قرآن کریم است

این عبارت «قُلِ اللَّهُ شَهِیدٌ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ» جای دقّت است که این چه نوع شهادتی است؟ در ارتباط با حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) هم آن آیه‌ی کریمه ارتکازِ ذهن همه‌ی عزیزان و عُلماست که فرموده است: «وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا[۳۱]»؛ خداوند متعال فرمود: «قُلْ کَفَى بِاللَّهِ شَهِیدًا بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ[۳۲]»؛ فدای حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بشوم. جلوه‌ی خداوند متعال است، اسم اعظم حق‌تعالی است. شهادت علی (علیه السلام) همان شهادتِ خداوند متعال است. «قُلْ کَفَى بِاللَّهِ شَهِیدًا بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ». یک وَجه در آن‌جا گفته شده است که این‌جا هم جاری و ساری است. شهادت خداوند متعال این است که پروردگار متعال دو مُعجزه‌ای را که هیچ‌کسی نمی‌تواند بیاورد، برای اثبات نبوّت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ارائه فرموده است. یکی قرآن کریم بود که تحدّی کرد و دیگری هم وجود نازنین حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بود. قرآن کریم مُعجزه‌ی صامت خداوند متعال بود و حضرت علی (علیه السلام) مُعجزه‌ی ناطق پروردگار متعال بود. لذا فرمود: «قُلْ کَفَى بِاللَّهِ شَهِیدًا بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ». در این‌جا هم «قُلِ اللَّهُ شَهِیدٌ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ»، شهادت خداوند متعال با ارائه‌ی قرآن کریم است. به دنبال آن هم این قرینه‌ی بر این است که منظور همین است. «وَ أُوحِیَ إِلَیَّ هَذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ»؛ این نشان می‌دهد که این‌ها که که یَهود و نَصاری هستند، با وجود قرآن کریم قبول نکنند. با وجود این‌که در کُتُب احدین، علی‌رَغم تحریفاتی که شده است، هنوز هم اوصاف پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است. در قرآن کریم هم در سوره‌ی مبارکه‌ی «صف» از قول حضرت عیسی ابن مریم (علیه السلام) نقل شده است و خداوند متعال نقل فرموده است: «وَ إِذْ قَالَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ مُصَدِّقًا لِمَا بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْرَاهِ وَ مُبَشِّرًا بِرَسُولٍ یَأْتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ[۳۳]»؛ در آیه‌ی کریمه‌ی دیگری هم که ظاهراً در سوره‌ی اعراف است، فرموده است: «یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِی التَّوْرَاهِ وَ الْإِنْجِیلِ[۳۴]»؛ سپس صفات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را در آن‌جا آورده است و محقّقینی هم که در کتابین اَحدین تحقیق کرده‌اند، لَفظ «فاراقْلیط[۳۵]» و اَلفاظ دیگری را دارند که تطبیق با نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌کند و از نظر تاریخی هم این‌ها هم زمان و هم خصوصیّاتی که در تورات و اِنجیل‌شان بوده است، با وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مُنطبق می‌دیدند. لذا در آن آیه‌ی کریمه فرموده است: «یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ[۳۶]»؛ همان‌گونه که پدر، پسر خودش را با مُعرّفی دیگران نمی‌شناسد و فرزند خودش است و هیچ تَردیدی در آن ندارد و به محض این‌که می‌بیند فرزند خودش را می‌شناسد، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ویژگی‌هایی که در کُتُب سابقین از ایشان ذکر شده بود، هر کسی ایشان را می‌دید، اصلاً تَردیدی وجود نداشت که او همان است؛ ولی مع‌ذلک فرموده‌اند: «حُبُّ اَلدُّنْیَا رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَهٍ[۳۷]» ؛ «وَ جَحَدُوا بِهَا وَ اسْتَیْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ[۳۸]».

شهادتِ حسّی و علمی حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) درباره‌ی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)

«قُلِ اللَّهُ شَهِیدٌ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ»؛ استاد ما حضرت «آیت الله جوادی آملی» (حفظه الله) در این‌جا یک بیانی دارند که شهادت خداوند متعال یا قَسم خداوند متعال که گاهی به چیزی قَسم خورده است، یا علم خداوند متعال که این‌ها قبول نکردند، «فَلَا یَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ إِنَّا نَعْلَمُ مَا یُسِرُّونَ وَ مَا یُعْلِنُونَ[۳۹]»، این چه نوع علمی است؟ این چه نوع شهادتی است؟ این چه نوع قَسمی است که خداوند متعال برای آن‌ها خورده است؟ ایشان وقتی توضیح می‌دهند، می‌فرمایند که شهادت گاهی حسّی است و گاهی علمی است. شهادت حسّی به این است که یک شخصی که در مَحکمه است که باید در آن‌جا شهادا حسّی باشد. شاهد باید ببیند و مشهود و محسوس خودش را بعد از دیدن تحمّل شهادت کند که این موضوع از یادش نرود و وقتی پُرسیدند، کِتمان نکند. هم تحمّل نماید و هم اَدا کند. در شهادت شهود، تحمّل و اَدای شهادت ۳ رُکن آن هستند که باید شاهد در همه‌جا این ویژگی‌ها را داشته باشد. شهادت مقدّمه‌ی علم است که شاهد با دیدن حسّی و با تحمّل، زیرا گاهی انسان می‌بیند، ولی از کنار آن عبور می‌کند؛ اما گاهی تنها رؤیت نیست و انسان نظر می‌کند و آنچه را که دیده است، در ذهن خودش وَعی می‌کند. در این‌جا آن را جای می‌دهد. این دل ظرف آن مشهود و مَلموس خودش قرار می‌گیرد. بعد از آن‌که تحمّل کرد، در مَحکمه اَحد طرفین می‌آیند و می‌گویند که فُلانی بوده است. وقتی قاضی او را احضار می‌کند، کِتمان شهادت جُزء گناهان است. باید در آن‌جا آنچه را که دیده است و تحمّل کرده است، اَدا نماید. ‌این شهادت حسّی است. اما در مورد «خُزَیمَه بن ثابِت[۴۰]» که فردی علیه رسول اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) ادّعا کرده بود این شُتری که در دست پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است، مربوط به من است و آن را از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) درخواست کردند. حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در این مورد ـ که این مورد بوده است یا مورد دیگری که زِره پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در دست شخص دیگری بوده است ـ از خُزَیمَه خواستند تا شهادت بدهد. خُزَیمَه با وجود این‌که در صحنه هم نبوده است، شهادت داد به این‌که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) درست می‌گویند و ادّعای آن شخص کِذب است. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) خُزَیمَه را «ذوالشهادتین» نامیدند. چرا؟ چون شاهد جُز این است که با یقینش ایمان پیدا کرده است؟ اگر کسی علم پیدا کرد، همان‌گونه که علم حسّی و علوم تجربی ضعیف‌ترین مرحله‌ی علم است. اگر انسان علم بالاتر پیدا کرد، با قَرائن و بَراهین و هرچیزی که هست علم پیدا کرد و آنچه که مشهود دیگران با چشم‌شان و حسّ‌شان است، برای او مشهود قلبش با بُرهان و دلایلی که دارد، باشد؛ اگر آنچه را که عِلمش برایش پیش آورده است را اَدا کند، این همان شهادت است. یعنی مطالبی که این‌قَدر یقینی است که هر کسی دقّت نماید و به مقدّمات آن توجّه داشته باشد و بَراهین را ببیند، خیلی بالاتر از آن علمی است که حسّ برایش فراهم می‌سازد. زیرا خطای حسّ مورد قبول همه‌ی دانشمندان حسّی است؛ ولی اگر کسی بُرهان قطعی داشت و به یقین آنچنانی رسید، این علم و شهود که شهود باطنی است و شهود علمی است، بالاتر از شهودِ حسّی است. لذا پروردگار متعال علاوه بر این‌که شاهد حسّی است، هم قرآن کریم در محضر خودش بوده است؛ وحیِ الهی «مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ[۴۱]» است و از آن‌جا آمده است. و هم آن سفیری که آن را آورده است، «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ»، که روح بالاتر از حضرت جبرئیل (علیه السلام) و همه‌ی مَلائکه است. گاهی حضرت جبرئیل (علیه السلام) می‌آورده است و گاهی روح می‌آورده است؛ «تَنَزَّلُ الْمَلَائِکَهُ وَ الرُّوحُ[۴۲]»؛ «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ * عَلَى قَلْبِکَ»؛ هم او مشهود خداوند متعال است، هم لوحِ مَحفوظ مشهود خداوند متعال است، هم این کتابی که کتابِ لدُنّی است و قبل از لوحِ مَحفوظ در علم الهی بوده است، همه‌ی این‌ها مشهودِ حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) بوده است. بعد هم در فرودگاهی که قلب مبارک پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هست، فرود آمده است و در آن‌جا نَقش بسته است. «سَنُقْرِئُکَ فَلَا تَنْسَى[۴۳]»؛ اصلاً امکان نِسیان هم برای ایشان دیگر پیش نیامده است و همه‌ی این‌ها مشهود پروردگار متعال است، هیچ شاهدی به هیچ‌وَجه چنین شهود و احاطه‌ای ندارد. بنابراین یک مسأله‌ی یقینیِ علمی است. ولی اگر دیگران دقّت کنند، می‌بینند که جای تَردید در آن نیست. در این‌جا تَعبیر شهادت، بَلیغ‌ترین تَعبیر مقامِ علمی است آن عَلیم بالذّات دارد و جوشش علم خودش است و در مقام فِعل تجلّی کرده است تا دیگران ببینند، این شهادت گفته می‌شود و مشکلی هم ندارد. کما این‌که خُزَیمَه بن ثابِت هم به همین عنوان «ذوالشهادتین» بود. سپس از خُزَیمَه پُرسیدند: مگر تو در آن‌جا حضور داشتی؟ پاسخ داد: خیر، من حضور نداشتم. پُرسیدند: پس چگونه شهادت دادی؟ گفت: وقتی من رسالت او را قبول کرده‌ام و خبر از بهشتی می‌دهد که هیچ‌کسی ندیده است، خبر از جهنّمی می‌دهد که هیچ‌کسی شهود نکرده است و من همه‌ی این‌ها را از او می‌پذیرم، یک موضوع جُزئی که اصلاً قابل مقایسه‌ی با آن حقایق نیست، وقتی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌گویند، وقتی من در رسالت ایشان به یقین رسیده‌ام، در اظهاراتِ ایشان می‌توانم رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را تکذیب کنم؟ خیلی بیان رَسایی بوده است. حقّاً هم ذوالشهادتین بوده است و این مدال گوارای او باد که خاتم پیامبران (سلام الله علیهم اجمعین) و نگین انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) چنین مدالی را ارزانی او کرده‌اند.

پیامبران الهی (سلام الله علیهم اجمعین) انذارکنندگان اُمّت‌های خود هستند

«قُلِ اللَّهُ شَهِیدٌ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ أُوحِیَ إِلَیَّ هَذَا الْقُرْآنُ»؛ این قرآنی که خودش شهادت حقّ است، نَفْسِ کلام خداوند متعال است و به تعبیر دعای ۲۷ ماه رجب «أَسْأَلُک بِالتَّجَلِّى الْأَعْظَمِ[۴۴]»، تجلّی اعظم پروردگار متعال است، این عینیّت شهادتِ حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) است، این به من وحی شده است. سپس فلسفه‌ی نزول قرآن کریم را بیان می‌فرمایند: «لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ»؛ تا شما را انذار کنم. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) «وَ إِنْ مِنْ أُمَّهٍ إِلَّا خَلَا فِیهَا نَذِیرٌ[۴۵]»؛ همه‌ی اُمّت نذیر دارند و در مورد ولایت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و مقام تبلیغ حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است: «إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ[۴۶]»؛ لذا این بُعد اِنذاری انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین)، وسیع‌تر از بُعد تَبشیری آن‌هاست؛ زیرا بَشر نوعاً از ترس قانون را رعایت می‌کند. اگر قانون ضمانت اجرای کیفری نداشته باشد، برای قانون‌شکن جریمه و زندان مُعیّن نشود، با تشویق کسی به قانون اعتنا نمی‌کند. ولی اگر ضمانت اجرای قانون، قوانین جَزائی و کیفری دقیق و اجرای درست باشد، همه حساب کار خودشان را می‌کنند. راننده‌ها در رعایت چراغ قرمز بسیار جدّی هستند. مخصوصاً جایی که می‌دانند دوربین هست و تصاویرشان را ضبط می‌کند، سرعت را کُنترل می‌کنند. از چراغ قرمز رَد نمی‌شوند؛ زیرا در کنار آن جریمه و توقیف خودرو وجود دارد. اما در این مسأله‌ی کشف حجاب، این اراده‌ی جدّی را از حاکمیّت نمی‌بینند.‌ لذا این‌گونه ادامه می‌دهند. این مسأله‌ی انذار در تربیت ما نقش اوّل را دارد که باید مواقع خطر و سقوط را به فرزندان‌مان نشان بدهیم. مثلاً می‌گوییم اگر کنار آن‌جا بروی، خواهی افتاد. اگر بگوییم: اگر به آن‌جا نروی من به تو پول می‌دهم، به قَدری مؤثر نیست که بگوییم: اگر به آن‌جا بروی، خواهی افتاد و سرت می‌شکند. همین‌گونه در سایر خطرات این‌گونه است. لذا مَلموس‌ کردن و محسوس کردن خطر برای توده‌ی مردم مؤثرتر از مسأله‌ی بشارت و تشویق است. لذا صِبغه‌ی مهمّ قرآن کریم هم «لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ» است.

پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه‌ی هدی (سلام الله علیهم اجمعین) اِنذارکنندگانِ عالَم هستند

حدود یک‌ ششم از قرآن کریم مربوط به آیات مَعاد است. حدود هزار آیه مربوط به آیات مَعاد است. خداوند متعال مرحوم «علّامه مصباح یزدی» (اعلی الله مقامه الشریف) را رحمت نماید. یکی از کارهایی که ما را مُلزم به انجام آن کرده بودند، استخراجِ آیات موضوعی بود که یکی از آن‌ها آیات مَعاد بود که ما در آن روزها که بنده خودم مقداری کار کرده بودم، توانستیم بیش از ۹۰۰ آیه‌ی قرآن کریم‌ مربوط به آیات مَعاد را استخراج کنیم؛ ولی بعضی‌ها که از ما دقیق‌تر بودند، بیش از هزار آیه درباره‌ی مَعاد را استخراج کرده بودند. این اِنذار قرآن کریم بسیار سازنده است. «لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ»؛ خداوند متعال این قرآن را به من وحی کرده است و این کَلام و ذهنیّت من نیست که خودم آن را بسازم و به شما بگویم. این عینِ کلامِ خداوند متعال است، وحی الهی است که بر من نازل شده است و به من مأموریت داده شده است تا با این قرآن شما را اِنذار کنم. «وَ مَنْ بَلَغَ»؛ جهان، همه‌ی اعصار و اَمصار را در بَرمی‌گیرد. این ندای من، این بیدارباشِ من، این فریاد من فریادی است که همه‌ی مَرزهای زمان و مکان را درمی‌نَوردد و بناست تا به همه‌جای عالَم برسد که امروز رسیده است؛ «لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ». منظور از این عبارت «وَ مَنْ بَلَغَ» این نیست که همه زبان عربی می‌دانند و این قرآنِ وَحی را می‌فَهمند؛ بلکه واقعیّت قرآن کریم و پیام خداوند متعال به همه می‌رسد. یکی از دلایل خاتمیّت نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در آیینه‌ی وَحی الهی این آیه‌ی کریمه است که این اِنذار قرآن کریم مربوط به زمان خودش نیست و الی یوم القامه «مَنْ بَلَغَ» هست. مانند آیه‌ی ولایت است؛ «بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ[۴۷]»؛ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) خواستند تا این را اجرایی کنند، فرمودند: «لِیُبَلِّغِ الشّاهِدُ الغائِبَ[۴۸]»؛ همه‌ی حاضرین به همه‌‌ی غائبین و همه‌ی پدران به همه‌ی پسران باید ابلاغ نمایند. این‌جا هم به همین صورت است؛ «لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ». بعضی‌ها احتمال داده‌اند «وَ مَنْ بَلَغَ» یعنی فاعلِ بَلَغ، اِنذار است. «لِأُنْذِرَکُمْ»؛ فاعلِ اُنذِرَ خود پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند. تنها من مُنذر نیستم، بلکه بعد از من هم حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) و ائمه‌ی هدی (سلام الله علیهم اجمعین) این اِنذار را دارند. ولی ظاهر این آیه‌ی کریمه «لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ» یعنی «وَ مَنْ بَلَغَ بِهِ الْقُرْآنُ». «وَ مَنْ بَلَغَ» مفعول است به کسانی که این قرآن به آن‌ها می‌رسد.

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نشان‌دهنده‌ی راه به دیگران هستند

«أَئِنَّکُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ آلِهَهً أُخْرَى»؛ حال که می‌بینید خداوند متعال وَحی نازل کرده است، خداوند متعال مُعجزه نشان داده است، خداوند متعال در کتابش جلوه کرده است و با این تجلّی شهادت داده است. خودِ ذاتِ رُبوبی به میان آمده است و در وحدانیّتش با این قرآن کریم خودش را نشان داده است، «أَئِنَّکُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ آلِهَهً أُخْرَى». «قُلْ لَا أَشْهَدُ»؛ پیامبر من! این‌ها که بیراهه می‌روند، تو که کارشناس هستی، تو که بَلدچی هستی، به آن‌ها بگو. من که راه را بَلد هستم، این راه را تأیید نمی‌کنم. «قُلْ لَا أَشْهَدُ قُلْ إِنَّمَا هُوَ إِلَهٌ وَاحِدٌ وَ إِنَّنِی بَرِیءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ»؛ در این‌جا تولّی و تبرّی هم گُنجانده شده است.

حالا دوست داریم که از دوستان عزیزمان استفاده کنیم. وقت زیاد نیست، ان‌شاءالله از محضر دو سه نفر از عزیزمان استفاده کنیم.

یک صلواتی مرحمت بفرمایید.

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۲] سوره مبارکه انعام، آیات ۱۴ الی ۱۹٫

[۳] سوره مبارکه ق، آیه ۳۷٫

«إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَذِکْرَىٰ لِمَنْ کَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِیدٌ».

[۴] سوره مبارکه شعراء، آیات ۱۹۳ و ۱۹۴٫

«نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ * عَلَىٰ قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ»

[۵] سوره مبارکه صافات، آیه ۹۶٫

[۶] سوره مبارکه زمر، آیه ۶۲٫

«اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ ۖ وَ هُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ».

[۷] سوره مبارکه مریم، آیه ۷۱٫

«وَ إِنْ مِنْکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا ۚ کَانَ عَلَىٰ رَبِّکَ حَتْمًا مَقْضِیًّا».

[۸] سوره مبارکه مریم، آیه ۷۲٫

«ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ نَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیهَا جِثِیًّا».

[۹] سوره مبارکه انبیاء، آیه ۶۹٫

«قُلْنَا یَا نَارُ کُونِی بَرْدًا وَ سَلَامًا عَلَىٰ إِبْرَاهِیمَ».

[۱۰] شجره طوبی، ج ۱، ص ۳. / بحارالانوار، ج ۵۳، صص ۳ و ۲٫

«شِیعَتُنا خُلِقُوا مِنْ فاضِلِ طِینِتِنا وَ عُجِنُوا بِماءِ وَلایَتِنا یَحْزَنُونَ لِحُزْنِنا و یَفْرَحُونَ لِفَرَحِنا».

[۱۱] حافظ، غزلیات، غزل شماره ۱۸۴.

[۱۲] صائب تبریزی، دیوان اشعار، غزلیات، غزل شماره ۱۴۴۱.

[۱۳] سوره مبارکه حدید، آیه ۲۸٫

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ۚ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ».

[۱۴] سوره مبارکه هود، آیه ۳۷٫

«وَ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنَا وَ وَحْیِنَا وَ لَا تُخَاطِبْنِی فِی الَّذِینَ ظَلَمُوا ۚ إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ».

[۱۵] نهج البلاغه، خطبه ۱۷۶؛ سختی اطاعت و راحتی معصیت.

«و من خطبه له (علیه السلام) و فیها یَعِظ و یبیّن فضل القرآن و یَنهى عن البدعه: عِظَه الناس: انْتَفِعُوا بِبَیَانِ اللَّهِ وَ اتَّعِظُوا بِمَوَاعِظِ اللَّهِ وَ اقْبَلُوا نَصِیحَهَ اللَّهِ، فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ أَعْذَرَ إِلَیْکُمْ بِالْجَلِیَّهِ وَ [أَخَذَ] اتَّخَذَ عَلَیْکُمُ الْحُجَّهَ وَ بَیَّنَ لَکُمْ مَحَابَّهُ مِنَ الْأَعْمَالِ وَ مَکَارِهَهُ مِنْهَا لِتَتَّبِعُوا هَذِهِ وَ تَجْتَنِبُوا هَذِهِ؛ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) کَانَ یَقُولُ إِنَّ الْجَنَّهَ حُفَّتْ بِالْمَکَارِهِ وَ إِنَّ النَّارَ حُفَّتْ بِالشَّهَوَاتِ؛ وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ مَا مِنْ طَاعَهِ اللَّهِ شَیْءٌ إِلَّا یَأْتِی فِی کُرْهٍ وَ مَا مِنْ مَعْصِیَهِ اللَّهِ شَیْءٌ إِلَّا یَأْتِی فِی شَهْوَهٍ، فَرَحِمَ اللَّهُ امْرَأً نَزَعَ عَنْ شَهْوَتِهِ وَ قَمَعَ هَوَى نَفْسِهِ، فَإِنَّ هَذِهِ النَّفْسَ أَبْعَدُ شَیْءٍ مَنْزِعاً وَ إِنَّهَا لَا تَزَالُ تَنْزِعُ إِلَى مَعْصِیَهٍ فِی هَوًى. وَ اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّ الْمُؤْمِنَ لَا یُصْبِحُ وَ لَا یُمْسِی إِلَّا وَ نَفْسُهُ ظَنُونٌ عِنْدَهُ، فَلَا یَزَالُ زَارِیاً عَلَیْهَا وَ مُسْتَزِیداً لَهَا؛ فَکُونُوا کَالسَّابِقِینَ قَبْلَکُمْ وَ الْمَاضِینَ أَمَامَکُمْ، قَوَّضُوا مِنَ الدُّنْیَا تَقْوِیضَ الرَّاحِلِ وَ طَوَوْهَا طَیَّ الْمَنَازِلِ.

فضلُ القرآن: وَ اعْلَمُوا أَنَّ هَذَا الْقُرْآنَ هُوَ النَّاصِحُ الَّذِی لَا یَغُشُّ وَ الْهَادِی الَّذِی لَا یُضِلُّ وَ الْمُحَدِّثُ الَّذِی لَا یَکْذِبُ، وَ مَا جَالَسَ هَذَا الْقُرْآنَ أَحَدٌ إِلَّا قَامَ عَنْهُ بِزِیَادَهٍ أَوْ نُقْصَانٍ، زِیَادَهٍ فِی هُدًى أَوْ نُقْصَانٍ مِنْ عَمًى؛ وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ لَیْسَ عَلَى أَحَدٍ بَعْدَ الْقُرْآنِ مِنْ فَاقَهٍ وَ لَا لِأَحَدٍ قَبْلَ الْقُرْآنِ مِنْ غِنًى، فَاسْتَشْفُوهُ مِنْ أَدْوَائِکُمْ وَ اسْتَعِینُوا بِهِ عَلَى لَأْوَائِکُمْ فَإِنَّ فِیهِ شِفَاءً مِنْ أَکْبَرِ الدَّاءِ وَ هُوَ الْکُفْرُ وَ النِّفَاقُ وَ الْغَیُّ وَ الضَّلَالُ. فَاسْأَلُوا اللَّهَ بِهِ وَ تَوَجَّهُوا إِلَیْهِ بِحُبِّهِ وَ لَا تَسْأَلُوا بِهِ خَلْقَهُ إِنَّهُ مَا تَوَجَّهَ الْعِبَادُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى بِمِثْلِهِ. وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ شَافِعٌ مُشَفَّعٌ وَ قَائِلٌ مُصَدَّقٌ وَ أَنَّهُ مَنْ شَفَعَ لَهُ الْقُرْآنُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ شُفِّعَ فِیهِ وَ مَنْ مَحَلَ بِهِ الْقُرْآنُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ صُدِّقَ عَلَیْهِ، فَإِنَّهُ یُنَادِی مُنَادٍ یَوْمَ الْقِیَامَهِ. أَلَا إِنَّ کُلَّ حَارِثٍ مُبْتَلًى فِی حَرْثِهِ وَ عَاقِبَهِ عَمَلِهِ غَیْرَ حَرَثَهِ الْقُرْآنِ، فَکُونُوا مِنْ حَرَثَتِهِ وَ أَتْبَاعِهِ وَ اسْتَدِلُّوهُ عَلَى رَبِّکُمْ وَ اسْتَنْصِحُوهُ عَلَى أَنْفُسِکُمْ وَ اتَّهِمُوا عَلَیْهِ آرَاءَکُمْ وَ اسْتَغِشُّوا فِیهِ أَهْوَاءَکُمْ.

الحَثُّ على العمل: الْعَمَلَ الْعَمَلَ، ثُمَّ النِّهَایَهَ النِّهَایَهَ، وَ الِاسْتِقَامَهَ الِاسْتِقَامَهَ، ثُمَّ الصَّبْرَ الصَّبْرَ، وَ الْوَرَعَ الْوَرَعَ. إِنَّ لَکُمْ نِهَایَهً فَانْتَهُوا إِلَى نِهَایَتِکُمْ وَ إِنَّ لَکُمْ عَلَماً فَاهْتَدُوا بِعَلَمِکُمْ وَ إِنَّ لِلْإِسْلَامِ غَایَهً فَانْتَهُوا إِلَى غَایَتِهِ وَ اخْرُجُوا إِلَى اللَّهِ بِمَا افْتَرَضَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَقِّهِ وَ بَیَّنَ لَکُمْ مِنْ وَظَائِفِهِ، أَنَا شَاهِدٌ لَکُمْ وَ حَجِیجٌ یَوْمَ الْقِیَامَهِ عَنْکُمْ. أَلَا وَ إِنَّ الْقَدَرَ السَّابِقَ قَدْ وَقَعَ وَ الْقَضَاءَ الْمَاضِیَ قَدْ تَوَرَّدَ، وَ إِنِّی مُتَکَلِّمٌ بِعِدَهِ اللَّهِ وَ حُجَّتِهِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى «إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَهُ أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّهِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ» وَ قَدْ قُلْتُمْ رَبُّنَا اللَّهُ فَاسْتَقِیمُوا عَلَى کِتَابِهِ وَ عَلَى مِنْهَاجِ أَمْرِهِ وَ عَلَى الطَّرِیقَهِ الصَّالِحَهِ مِنْ عِبَادَتِهِ، ثُمَّ لَا تَمْرُقُوا مِنْهَا وَ لَا تَبْتَدِعُوا فِیهَا وَ لَا تُخَالِفُوا عَنْهَا، فَإِنَّ أَهْلَ الْمُرُوقِ مُنْقَطَعٌ بِهِمْ عِنْدَ اللَّهِ یَوْمَ الْقِیَامَهِ. ثُمَّ إِیَّاکُمْ وَ تَهْزِیعَ الْأَخْلَاقِ وَ تَصْرِیفَهَا، وَ اجْعَلُوا اللِّسَانَ وَاحِداً وَ لْیَخْزُنِ الرَّجُلُ لِسَانَهُ، فَإِنَّ هَذَا اللِّسَانَ جَمُوحٌ بِصَاحِبِهِ وَ اللَّهِ مَا أَرَى عَبْداً یَتَّقِی تَقْوَى تَنْفَعُهُ حَتَّى [یَخْتَزِنَ] یَخْزُنَ لِسَانَهُ، وَ إِنَّ لِسَانَ الْمُؤْمِنِ مِنْ وَرَاءِ قَلْبِهِ وَ إِنَّ قَلْبَ الْمُنَافِقِ مِنْ وَرَاءِ لِسَانِهِ، لِأَنَّ الْمُؤْمِنَ إِذَا أَرَادَ أَنْ یَتَکَلَّمَ بِکَلَامٍ تَدَبَّرَهُ فِی نَفْسِهِ فَإِنْ کَانَ خَیْراً أَبْدَاهُ وَ إِنْ کَانَ شَرّاً وَارَاهُ، وَ إِنَّ الْمُنَافِقَ یَتَکَلَّمُ بِمَا أَتَى عَلَى لِسَانِهِ لَا یَدْرِی مَا ذَا لَهُ وَ مَا ذَا عَلَیْهِ. وَ لَقَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) لَا یَسْتَقِیمُ إِیمَانُ عَبْدٍ حَتَّى یَسْتَقِیمَ قَلْبُهُ وَ لَا یَسْتَقِیمُ قَلْبُهُ حَتَّى یَسْتَقِیمَ لِسَانُهُ. فَمَنِ اسْتَطَاعَ مِنْکُمْ أَنْ یَلْقَى اللَّهَ تَعَالَى وَ هُوَ نَقِیُّ الرَّاحَهِ مِنْ دِمَاءِ الْمُسْلِمِینَ وَ أَمْوَالِهِمْ سَلِیمُ اللِّسَانِ مِنْ أَعْرَاضِهِمْ فَلْیَفْعَلْ.

تحریم البِدَع: وَ اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّ الْمُؤْمِنَ یَسْتَحِلُّ الْعَامَ مَا اسْتَحَلَّ عَاماً أَوَّلَ وَ یُحَرِّمُ الْعَامَ مَا حَرَّمَ عَاماً أَوَّلَ، وَ أَنَّ مَا أَحْدَثَ النَّاسُ لَا یُحِلُّ لَکُمْ شَیْئاً مِمَّا حُرِّمَ عَلَیْکُمْ وَ لَکِنَّ الْحَلَالَ مَا أَحَلَّ اللَّهُ وَ الْحَرَامَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ. فَقَدْ جَرَّبْتُمُ الْأُمُورَ وَ ضَرَّسْتُمُوهَا وَ وُعِظْتُمْ بِمَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ وَ ضُرِبَتِ الْأَمْثَالُ لَکُمْ وَ دُعِیتُمْ إِلَى الْأَمْرِ الْوَاضِحِ فَلَا یَصَمُّ عَنْ ذَلِکَ إِلَّا أَصَمُّ وَ لَا یَعْمَى عَنْ ذَلِکَ إِلَّا أَعْمَى، وَ مَنْ لَمْ یَنْفَعْهُ اللَّهُ بِالْبَلَاءِ وَ التَّجَارِبِ لَمْ یَنْتَفِعْ بِشَیْءٍ مِنَ الْعِظَهِ وَ أَتَاهُ التَّقْصِیرُ مِنْ أَمَامِهِ حَتَّى یَعْرِفَ مَا أَنْکَرَ وَ یُنْکِرَ مَا عَرَفَ. [فَإِنَّ النَّاسَ] وَ إِنَّمَا النَّاسُ رَجُلَانِ: مُتَّبِعٌ شِرْعَهً وَ مُبْتَدِعٌ بِدْعَهً، لَیْسَ مَعَهُ مِنَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ بُرْهَانُ سُنَّهٍ وَ لَا ضِیَاءُ حُجَّهٍ.

القرآن: [فَإِنَ] وَ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ یَعِظْ أَحَداً بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ، فَإِنَّهُ حَبْلُ اللَّهِ الْمَتِینُ وَ سَبَبُهُ الْأَمِینُ وَ فِیهِ رَبِیعُ الْقَلْبِ وَ یَنَابِیعُ الْعِلْمِ وَ مَا لِلْقَلْبِ جِلَاءٌ غَیْرُهُ، مَعَ أَنَّهُ قَدْ ذَهَبَ الْمُتَذَکِّرُونَ وَ بَقِیَ النَّاسُونَ أَوِ الْمُتَنَاسُونَ، فَإِذَا رَأَیْتُمْ خَیْراً فَأَعِینُوا عَلَیْهِ وَ إِذَا رَأَیْتُمْ شَرّاً فَاذْهَبُوا عَنْهُ، فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) کَانَ یَقُولُ: یَا ابْنَ آدَمَ اعْمَلِ الْخَیْرَ وَ دَعِ الشَّرَّ فَإِذَا أَنْتَ جَوَادٌ قَاصِدٌ.

انواع الظلم: أَلَا وَ إِنَّ الظُّلْمَ ثَلَاثَهٌ: فَظُلْمٌ لَا یُغْفَرُ وَ ظُلْمٌ لَا یُتْرَکُ و ظُلْمٌ مَغْفُورٌ لَا یُطْلَبُ؛ فَأَمَّا الظُّلْمُ الَّذِی لَا یُغْفَرُ فَالشِّرْکُ بِاللَّهِ، قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: «إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ»، وَ أَمَّا الظُّلْمُ الَّذِی یُغْفَرُ فَظُلْمُ الْعَبْدِ نَفْسَهُ عِنْدَ بَعْضِ الْهَنَاتِ، وَ أَمَّا الظُّلْمُ الَّذِی لَا یُتْرَکُ فَظُلْمُ الْعِبَادِ بَعْضِهِمْ بَعْضاً، الْقِصَاصُ هُنَاکَ شَدِیدٌ لَیْسَ هُوَ جَرْحاً بِاْلمُدَى وَ لَا ضَرْباً بِالسِّیَاطِ وَ لَکِنَّهُ مَا یُسْتَصْغَرُ ذَلِکَ مَعَهُ. فَإِیَّاکُمْ وَ التَّلَوُّنَ فِی دِینِ اللَّهِ فَإِنَّ جَمَاعَهً فِیمَا تَکْرَهُونَ مِنَ الْحَقِّ خَیْرٌ مِنْ فُرْقَهٍ فِیمَا تُحِبُّونَ مِنَ الْبَاطِلِ، وَ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ یُعْطِ أَحَداً بِفُرْقَهٍ خَیْراً مِمَّنْ مَضَى وَ لَا مِمَّنْ بَقِیَ.

لزومُ الطاعه: یَا أَیُّهَا النَّاسُ طُوبَى لِمَنْ شَغَلَهُ عَیْبُهُ عَنْ عُیُوبِ النَّاسِ وَ طُوبَى لِمَنْ لَزِمَ بَیْتَهُ وَ أَکَلَ قُوتَهُ وَ اشْتَغَلَ بِطَاعَهِ رَبِّهِ وَ بَکَى عَلَى خَطِیئَتِهِ، فَکَانَ مِنْ نَفْسِهِ فِی شُغُلٍ وَ النَّاسُ مِنْهُ فِی رَاحَهٍ».

[۱۶] سوره مبارکه یس، آیه ۵۴٫

[۱۷] منیه المرید فی أدب المفید و المستفید، جلد ۱، صفحه ۱۳۳.

«وَ قَالَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ مُخْبِراً عَنْ جَبْرَئِیلَ عَنِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنَّهُ قَالَ: اَلْإِخْلاَصُ سِرٌّ مِنْ أَسْرَارِی اِسْتَوْدَعْتُهُ قَلْبَ مَنْ أَحْبَبْتُ مِنْ عِبَادِی».

[۱۸] سوره مبارکه مائده، آیه ۵۴٫

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّهٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّهٍ عَلَى الْکَافِرِینَ یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لَا یَخَافُونَ لَوْمَهَ لَائِمٍ ۚ ذَٰلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ ۚ وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ».

[۱۹] مجلسی ، بحار ، بیروت ، الوفا ، ۱۴۰۳ ق ، ج ۷۰ ، ص ۲۴۵٫

[۲۰] حاج سید حسین فرزند علامه سید اسحاق و نوۀ سید محمّد رضوى قمى، ملقب به«فاطمى»،از فضلا و زهّاد و اساتید علم اخلاق بود. تولدش در قم اتفاق افتاد. و در مهد علم و فضیلت پرورش یافت و به تحصیل علوم دینى روآورد .وى در دروس عالى حوزه را از محضر آیت‌اللّه شیخ عبد الکریم حائرى یزدى و دروس اخلاقى را از محضر علامه سالک و اصل میرزا جواد ملکى تبریزى بهره‌مند شد. نامبرده اکثر عمر خود را صرف ترویج دین و تعظیم شعائر مذهبى و اقامۀ جماعت و تدریس علم اخلاق و تربیت و تهذیب نفوس مستعد،نمود.وى چندین سال بنا به امر آیت‌اللّه سید محمّد حجت کوه‌کمرى در مدرسۀ حجتیه در روزهاى تعطیل به تدریس اخلاق نظرى اشتغال داشت و نیز در منزل خود به احیاى همین امر کوشا بود. درر الاخبار، در دو جلد از آثار اوست. فاطمى در روز سه‌شنبه /۲۷شوال۱۳۸۹/ ق مطابق با /۱۶دى۱۳۴۸/ ش در قم چشم از جهان فروبست و پیکرش در وسط قبرستان شیخان به خاک سپرده شد.از او فرزندى به نام سید اصغر فاطمى به جاى مانده بود. عالم وارسته، عارف شیعی حاج سید حسین فاطمی قمی، شاگرد عالم بزرگوار وعارف بزرگ حاج میرزا جواد آقا ملکی تبریزی در شب نهم محرم الحرام سال ۱۲۹۷ در شهر مقدس قم به دنیا آمد. وی از سادات فاطمی بودند که اجدادشان همه در قم ساکن ومورد احترام اهل قم بودند و نسبت شریفش به موسی مبرقع فرزند جوادالائمه می رسد. ایشان پس از گذراندن دوران کودکی به تحصیل پرداخت ونردبان کمال وعلم وادب را به سرعت طی کردو به مدارج عالی رسید. ایشان به راستی از محضر پر فیض حاج میرزا جواد ملکی تبریزی بهره ها برد و این استاد عارف در تعیین مسیر زندگیشان سهم بسزایی داشت. محفل درس اخلاق حاج آقا حسین فاطمی شاگردان زیادی ازفضلای معاصر حوزه علمیه را گرد می آورد در اینجا به ذکر نام عده ای از آنان می پردازیم: آیت الله استادی، آیت الله خرازی، آیت الله عراقچی و آیت الله روح الله شاه آبادی.

درعید نوروز سال ۱۳۴۰، دژخیمان رژیم پهلوی به مدرسه فیضیه حمله کردند وطلاب را زدند واز بام مدرسه به زیر انداختند و در همان ایام جرقه انقلاب زده شد. حاج آقا حسین فاطمی در مشهد بودند. ایشان در رویای صادقه ای دیدند حضرت امام رضا (علیه السلام) نشسته اند و امام خمینی طرف راست حضرت نشسته اند و حضرت در عالم خواب به امام اشاره کردند وفرمودند: «این مجاهد فی سبیل الله است.» و این جمله را سه بار تکرار نمودند. پس از آن حاج آقا حسین فاطمی در قم پیک فرستادند منزل امام، که مشتاق دیدارشان می باشند.حضرت امام هم با حاج آقا مصطفی به منزلشان رفتند به امام محبت کردند و جز پشتیبانان حرکت امام خمینی (رحمه الله) بودند. آنچه از ایشان به یادگار مانده کتابی ارزشمند در دو جلد بنام” جامع الدرر” است که شامل گوهرهای فراوانی از حکایت خوبان وکلمات نورانی اهل بیت عصمت وطهارت است. عارف فاطمی علاوه بر دم موثر وپند آموزش از قریحه لطیف شاعرانه نیز برخورداربود. باری آن بزرگ مرد، عمری در خدمت به دین با پاکی ومعنویت زیست. سرانجام در ۲۷ شوال سال ۱۳۸۹ این سرای خاکی را بدرود گفت و در قبرستان نورانی شیخان محل تدفین بسیاری از اولیا خدا به خاک سپرده شد.

[۲۱] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۸۸٫

«قُلْ لَا أَمْلِکُ لِنَفْسِی نَفْعًا وَ لَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ ۚ وَ لَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لَاسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَ مَا مَسَّنِیَ السُّوءُ ۚ إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِیرٌ وَ بَشِیرٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ».

[۲۲] نهج البلاغه، حکمت ۲۵۰؛ اراده‌ خدا فوق اراده‌هاست.

[۲۳] سوره مبارکه انفال، آیه ۲۴٫

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ ۖ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ».

[۲۴] سوره مبارکه حشر، آیه ۱۶٫

«کَمَثَلِ الشَّیْطَانِ إِذْ قَالَ لِلْإِنْسَانِ اکْفُرْ فَلَمَّا کَفَرَ قَالَ إِنِّی بَرِیءٌ مِنْکَ إِنِّی أَخَافُ اللَّهَ رَبَّ الْعَالَمِینَ».

[۲۵] سوره مبارکه ابراهیم، آیه ۲۲٫

«وَ قَالَ الشَّیْطَانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ ۖ وَ مَا کَانَ لِیَ عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطَانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی ۖ فَلَا تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ ۖ مَا أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَ مَا أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ ۖ إِنِّی کَفَرْتُ بِمَا أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ ۗ إِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ».

[۲۶] همان.

[۲۷] سوره مبارکه فتح، آیه ۱۰٫

«إِنَّ الَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ ۚ فَمَنْ نَکَثَ فَإِنَّمَا یَنْکُثُ عَلَىٰ نَفْسِهِ ۖ وَ مَنْ أَوْفَىٰ بِمَا عَاهَدَ عَلَیْهُ اللَّهَ فَسَیُؤْتِیهِ أَجْرًا عَظِیمًا».

[۲۸] سوره مبارکه احزاب، آیه ۶۰٫

«لَئِنْ لَمْ یَنْتَهِ الْمُنَافِقُونَ وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدِینَهِ لَنُغْرِیَنَّکَ بِهِمْ ثُمَّ لَا یُجَاوِرُونَکَ فِیهَا إِلَّا قَلِیلً».

[۲۹] شریح بن حارث کندی مشهور به شریح قاضی از چهره‌های اجتماعی، قضایی و تا حدی سیاسی صدر اسلام. به دستور عمر بن خطاب قاضی کوفه شد و عثمان هم منصب قضای او را تثبیت کرد. او در زمان حکومت امام علی (علیه السلام) به دلیل بعضی قضاوت‌های نادرست تبعید شد. برخی او را از عوامل اصلی در بسیج مردم کوفه و شام علیه امام حسین (علیه السلام) می‌دانند. مورخان مدت قضاوت شریح را از ۵۳ تا ۷۵ سال ذکر کرده‌اند. منابع، تاریخ دقیق تولد شریح را ذکر نکرده‌اند، ولی با توجه به اینکه اکثر منابع معتبر، سال وفات او را ۷۸ یا ۸۰ هجری و سن او را در هنگام مرگ ۱۰۶ تا ۱۱۰ سال دانسته‌اند، تاریخ ولادت او، حدودا ۳۰ سال قبل از هجرت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده است. اما مطابق روایت ابن حجر عسقلانی که سن او را به هنگام رسیدن به منصب قضاوت کوفه ۴۰ سال دانسته، تاریخ ولادت او حدودا همزمان با تولد امام علی (علیه السلام) بوده است. از دوران کودکی و نوجوانی او جز چند خبر کوتاه، چیزی در دسترس نیست؛ یکی از این خبر‌ها مربوط به اسارت وی و مادرش در دوران نوجوانی و دیگری در رابطه با خبر ازدواج وی با دختری از بنی تمیم به نام زینب است. خبری کوتاه از تعلیم و آموزش دیدن او در نزد معاذ بن جبل وجود دارد.

در مورد اینکه شریح از صحابه بود یا تابعین، میان مورخان و رجالیان اختلاف نظر وجود دارد. بعضی او را در ردیف تابعین به حساب آورده‌اند که زمان جاهلیت را هم درک نموده است، اما ابن حجر گزارشی از ملاقات کوتاه او با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آورده و کوشش دارد که وی را جزء صحابه به حساب آورد. در حالی که ذهبی، صحابی بودن او را رد کرده است. ابن وکیع اسلام آوردن شریح را قبل از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تأیید کرده، ولی ملاقات او با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را مردود می‌داند. در زمان خلافت ابوبکر، شریح از جمله تازه مسلمانان به شمار می‌رفت؛ به همین دلیل، عنصر مهمی در شهر مدینه به حساب نمی‌آمد. این امر سبب ناشناخته ماندن شخصیت وی و عدم کسب مسوولیت دولتی در دوره ابوبکر گردیده و اعتراضات مردم مدینه، پس از انتخاب شریح به قضاوت در کوفه نیز این گفته را تأیید می‌کند. از مهم‌ترین ابهامات راجع به نقش شریح در جریان نهضت کربلا این است که آیا فتوای شریح مبنی بر وجوب جهاد با امام حسین (علیه السلام) واقعیت داشته است یا خیر؟ مبنای این تردید، مربوط به ضرب‌المثلی در زبان فارسی است که دهخدا به آن اشاره دارد و در میان مردم به خصوص شیعیان شایع است. البته دهخدا نیز تأکید کرده است که این خبر سند ندارد. مترجم کتاب الفین علامه حلی نیز به فتوای شریح اشاره کرده است. اما این مطلب در خود الفین نیست بلکه در تعلیقات کتاب آمده که مترجم آن را اضافه نموده است.

اخباری در مورد استعفای شریح از منصب قضاوت در زمان شورش ابن زبیر در منابع نیامده است. در این رابطه ابن سعد و ابن خلدون گفته‌اند که شریح در فاصله سال‌های بحرانی، پس از استعفای معاویه دوم ۶۴ تا ۷۳ق به مدت ۹ سال در کار خود درنگ نمود و حتی به مدت سه سال از منصب قضاوت کناره گیری کرد. علت این امر طبق گفته ابن سعد، ترس او از عدم امنیت جانی در هنگام تصدی این منصب بوده است. ابن خلدون آورده است: مختار پس از تسلط بر کوفه و آرام کردن اوضاع این شهر، شریح قاضی را که به دنبال بروز فتنه در جهان اسلام، از منصب قضای کوفه استعفا کرده و خانه نشین شده بود، به کار قضاوت برگرداند. سپاهیان مختار و به خصوص شیعیان او، با این کار مخالفت نموده و از مختار خواستند که وی را عزل کند. آن‌ها دلایل مخالفت خود را عثمانی بودن شریح، مغضوب علی (علیه السلام) قرار گرفتن و تبعید او به بانقیا توسط امام، گواهی دادن علیه حجربن عدی و کوتاهی ورزیدن در پیام رسانی به هم قبیلگان او ذکر می‌کردند. شریح نیز پس از شنیدن این اعتراضات، خود را به بیماری زد، در نتیجه مختار نیز که تاب تحمل اعتراضات بسیار یاران خود را نداشت، شریح را از کار برکنار نمود. سن شریح در هنگام مرگ از یکصد تا یکصد و بیست و هفت سال گزارش شده است. ظن قوی وجود دارد که سن او در هنگام مرگ ۱۰۶ تا ۱۱۰ سال بوده است. دلایل اختلاف اخبار، نامشخص بودن سال دقیق تولد و وفات او و دور شدن وی از کارهای مهم جامعه در واپسین سال‌های عمر بوده است. منابع مختلف، سال وفات او را از سال ۷۲ تا ۹۹ هجری گزارش کرده‌اند.

[۳۰] سوره مبارکه بقره، آیه ۴۱٫

«وَ آمِنُوا بِمَا أَنْزَلْتُ مُصَدِّقًا لِمَا مَعَکُمْ وَ لَا تَکُونُوا أَوَّلَ کَافِرٍ بِهِ ۖ وَ لَا تَشْتَرُوا بِآیَاتِی ثَمَنًا قَلِیلًا وَ إِیَّایَ فَاتَّقُونِ».

[۳۱] سوره مبارکه رعد، آیه ۴۳٫

«وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا ۚ قُلْ کَفَىٰ بِاللَّهِ شَهِیدًا بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ».

[۳۲] همان.

[۳۳] سوره مبارکه صف، آیه ۶٫

«وَ إِذْ قَالَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ مُصَدِّقًا لِمَا بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْرَاهِ وَ مُبَشِّرًا بِرَسُولٍ یَأْتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ ۖ فَلَمَّا جَاءَهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ قَالُوا هَٰذَا سِحْرٌ مُبِینٌ».

[۳۴] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۵۷٫

«الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِی التَّوْرَاهِ وَ الْإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَائِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلَالَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ ۚ فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ ۙ أُولَٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ».

[۳۵] فاراقْلیط تلفظ عربی کلمه پاراکلیتوس یونانی است که در انجیل یوحنا آمده و در فرهنگ مسیحی به معنای «تسلی دهنده» تفسیر شده است. به اعتقاد مسیحیان مراد از آن روح القدس است ولی مسلمانان اعتقاد دارند که این واژه در واقع شکل تحریف شده یا اشتباه آمیز واژه پریکلوتوس به معنای بسیار ستوده شده [= احمد] و مقصود از آن رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است و آیه ۶ سوره صف قابل تطبیق با همین فراز از انجیل یوحنا و در واقع بشارت به آمدن حضرت محمد  (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌باشد. فاراقلیط تلفظ عربی کلمه پاراکلیتوس یونانی است که در انجیل یوحنا آمده و به معنای مدافع، وکیل، شفیع یا میانجی بوده است و در فرهنگ کلیسایی به معنای «تسلی دهنده» تفسیر شده است. گفته شده تنها در انجیل یوحنّا از فاراقلیط موعود سخن گفته شده و آمده است که او پس از عیسی (علیه السلام) می‌آید و همه‌ چیز را تعلیم می‌دهد و جهان را داوری خواهد کرد. در ترجمه فارسی عهد جدید این کلمه به معنای تسلّی دهنده و روح القدس ترجمه شده است.

به اعتقاد مسلمانان، این واژه در واقع، شکل تحریف‌شده یا اشتباه‌آمیز واژه پریکلوتوس است که معنای آن بسیار ستوده شده [= احمد] است و این ترجمه دقیق یونانی واژه آرامی موحمنه (Mawhamana) است. ماوردی بر این نکته تصریح نموده که فارقلیط از ریشه‌ای به معنای «حمد» گرفته شده است. نظریاتی کهن وجود دارد که در آنها فارق لیطا یا بارقلیط به معنی «آنکه حق و باطل را از هم جداسازد» تفسیر شده است. و ابن قیم بر این امر تصریح دارد که برخی فارقلیط را بر احمد مذکور در قرآن منطبق دانسته‌اند. در قرآن آمده است که حضرت عیسی (علیه السلام) فرمود: … وَمُبَشِّرً‌ا بِرَ‌سُولٍ یأْتِی مِن بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ (ترجمه: و بشارتگر به پیامبری که پس از من آید و نامش احمد است [هستم])[ صف۶] برخی مفسران در ذیل این آیه به نقل و توضیح درباره اسم احمد و لفظ معادل آن که گفته‌اند فاراقلیط است، پرداخته‌اند.

[۳۶] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۴۶٫

«الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ ۖ وَ إِنَّ فَرِیقًا مِنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ».

[۳۷] إرشاد القلوب، جلد ۱، صفحه ۲۱.

«وَ قَدْ قَالَ اَلنَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : حُبُّ اَلدُّنْیَا رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَهٍ وَ مِفْتَاحُ کُلِّ سَیِّئَهٍ وَ سَبَبُ إِحْبَاطِ کُلِّ حَسَنَهٍ».

[۳۸] سوره مبارکه نمل، آیه ۱۴٫

«وَ جَحَدُوا بِهَا وَ اسْتَیْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَ عُلُوًّا ۚ فَانْظُرْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَهُ الْمُفْسِدِینَ».

[۳۹] سوره مبارکه یس، آیه ۷۶٫

[۴۰] خُزَیمَه بن ثابِت، ملقب به ذوالشهادتین از صحابه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و از یاران حضرت علی (علیه السلام). به دلیل پذیرفته شدن گواهی او به‌منزله گواهی دو نفر، پیامبر او را ذوالشهادتین خواند. وی در جنگ صفین در رکاب حضرت علی (علیه السلام) به شهادت رسید. خزیمه بن ثابت بن فاکه بن ثَعْلَبَه بن ساعده انصاری، اهل مدینه، از قبیله اوس و طایفه بنی‌خَطْمَه، از اصحاب پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و یاران حضرت علی (علیه السلام) بود. مادرش، کبْشَه دختر اَوْس، از بنی‌ساعده بود. کنیه او را ابوعماره نوشته‌اند. درباره زمان اسلام آوردن خزیمه نظرات مختلفی وجود دارد. برخی اسلام وی را پیش از غزوه بدر (سال دوم هجری) و گروهی پس از آن و پیش از غزوه احد (سال سوم) دانسته‌اند. او پس از اسلام آوردن به همراه عمیر بن عدی بن خرشه مأمور شکستن بت‌های قبیله خود شد. خزیمه بن ثابت به ذوالشهادتین ملقب است، او در گواهی خواستن بر صحت یک دادوستد، شهادت داد و رسول خدا شهادت او را به منزله شهادت دو شاهد عادل پذیرفت. گواهی خزیمه درباره اسبی از پیامبر، به نام مُرْتَجِز، بود که پیامبر آن را از یک اعرابی خرید؛ اما آن اعرابی معامله را به تحریک برخی منافقان انکار کرد و خزیمه به نفع رسول خدا شهادت داد. پس از آن، پیامبر فرمود: «هر که خزیمه به نفع یا بر ضد وی برای او شهادت دهد، او را بس است». این امر موجب موقعیت برای خزیمه شد و مردم مدینه اعم از اوس و خزرج بدین امر افتخار می‌کردند. خزیمه بن ثابت در غزوه بدر و جنگ‌ها و غزوات پس از آن در سپاه مسلمانان شرکت کرد. به روایتی، وی نخستین‌بار در غزوه احد حضور یافت، هر چند نویسندگان مَغازی از وی در شمار یاران پیامبر در غزوۀ احد یاد نکرده‌اند و گفته شده است که وی پس از غزوۀ احد در غزوات حضور یافت. در فتح مکه، خزیمه پرچم طایفه بنی‌خطمه را حمل می‌کرد. برخی منابع اهل‌سنت نقل کرده‌اند وی در خواب دید که بر پیشانی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سجده می‌کند، وقتی خواب خود را بازگو کرد پیامبر ضمن تصدیق رؤیای وی به خزیمه اجازه داد بر پیشانی‌اش سجده کند.

خزیمه در جنگ صفین از سپاهیان امام بود. در جنگ صفّین، پس از آنکه عمار یاسر به شهادت رسید، خزیمه به چادر خویش رفت، غسل کرد و سپس به میدان جنگ آمد و نبرد کرد تا به شهادت رسید. شهادت خزیمه در سال ۳۷، در مرحله‌ای از جنگ صفّین روی داد که آتش پیکار شدید شد و به «یوم وقعه الخمیس» معروف گشته است. امام علی (علیه السلام) خزیمه را جزو شهدای صفّین و از برادران خویش یاد کرده که تا آخر بر راه حق پایدار ماندند. با این حال بنا بر برخی از منابع ضمن تایید حضور خزیمه در جنگ جمل و در جنگ صفّین، وی تا قبل از شهادت عمار، جنگ نمی‌کرده است، که این مطلب از نظر علمای شیعه صحت ندارد. برخی راویان گفته‌اند که خزیمه بن ثابت در زمان عثمان درگذشت و آن کسی که در صفّین حضور داشت، فرد دیگری همنام او بود، اما شهادت خزیمه بن ثابت در صفّین، طبق روایات عام و خاص، متواتر است به گفته تستری انکار شهادت خزیمه در صفّین، از سوی معاندان برای بیان این مطلب است که مجاهدان بدر، علی (علیه السلام) را در صفّین یاری نکرده‌اند. همچنین این نظر که خزیمه فردی غیر از ذوالشهادتین است، ناشی از تعصب‌های برخاسته از تبلیغات امویان است.

[۴۱] سوره مبارکه نمل، آیه ۶٫

«وَ إِنَّکَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ».

[۴۲] سوره مبارکه قدر، آیه ۴٫

«تَنَزَّلُ الْمَلَائِکَهُ وَ الرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ».

[۴۳] سوره مبارکه اعلی، آیه ۶٫

[۴۴] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای شب ۲۷ ماه رجب؛ شیخ کفعمی در کتاب «بلد الامین» فرموده است: شب مبعث این دعا را بخوانید.

«…اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُک بِالتَّجَلِّى الْأَعْظَمِ فِى هٰذِهِ اللَّیْلَهِ مِنَ الشَّهْرِ الْمُعَظَّمِ، وَ الْمُرْسَلِ الْمُکَرَّمِ، أَنْ تُصَلِّىَ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَنْ تَغْفِرَ لَنا مَا أَنْتَ بِهِ مِنَّا أَعْلَمُ، یَا مَنْ یَعْلَمُ وَ لَا نَعْلَمُ. اللّٰهُمَّ بارِکْ لَنا فِى لَیْلَتِنا هٰذِهِ الَّتِى بِشَرَفِ الرِّسالَهِ فَضَّلْتَها، وَ بِکَرامَتِکَ أَجْلَلْتَها، وَ بِالْمَحَلِّ الشَّرِیفِ أَحْلَلْتَها. اللّٰهُمَّ فَإِنّا نَسْأَلُکَ بِالْمَبْعَثِ الشَّرِیفِ، وَ السَّیِّدِ اللَّطِیفِ، وَ الْعُنْصُرِ الْعَفِیفِ، أَنْ تُصَلِّىَ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَنْ تَجْعَلَ أَعْمالَنا فِى هٰذِهِ اللَّیْلَهِ وَ فِى سائِرِ اللَّیالِى مَقْبُولَهً، وَ ذُنُوبَنا مَغْفُورَهً، وَ حَسَناتِنا مَشْکُورَهً، وَ سَیِّئاتِنا مَسْتُورَهً، وَ قُلُوبَنا بِحُسْنِ الْقَوْلِ مَسْرُورَهً، وَ أَرْزاقَنا مِنْ لَدُنْکَ بِالْیُسْرِ مَدْرُورَهً…».

[۴۵] سوره مبارکه فاطر، آیه ۲۴٫

«إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ بِالْحَقِّ بَشِیرًا وَ نَذِیرًا ۚ وَ إِنْ مِنْ أُمَّهٍ إِلَّا خَلَا فِیهَا نَذِیرٌ».

[۴۶] سوره مبارکه رعد، آیه ۷٫

«وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَهٌ مِنْ رَبِّهِ ۗ إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ ۖ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ».

[۴۷] سوره مبارکه مائده، آیه ۶۷٫

«یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ ۖ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ ۚ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ».

[۴۸] بحارالانوار: ج۳۷، ص۱۴۱، ح ۳۵.

«یا مَعشَرَ المُسلِمینَ، لِیُبَلِّغِ الشّاهِدُ الغائِبَ : اُوصی مَن آمَنَ بی وصَدَّقَنی فَلیَتَوَلَّ عَلِیّا مِن بَعدی ؛ فَإِنَّ وِلایَتَهُ وِلایَتی ، ووِلایَتی وِلایَهُ اللّهِ ! أمرٌ عَهِدَهُ إلَیَّ رَبّی ، وأمَرَنی أن اُبَلِّغَکُموهُ».