«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إلی یوم الدّین».

انسان باید همواره خوف از معصیّت الهی داشته باشد

ایّام مِحنت آل‌الله (سلام الله علیهم اجمعین) خصوصاً شهادت جانگُداز سیّد ساجدین حضرت امام زین‌العابدین (علیه الصلاه و السلام) را به محضر آقایمان و به شما افسران آن بزرگوار تسلیت عرض می‌کنم. آیات مبارکات سوره‌ی مبارکه‌ی انعام که اَبعاد توحیدی، جلوه‌های تربیتی و توحیدی در آن موج می‌زنند، مورد توجّه بود و بر سر سُفره‌ی آن قرار گرفته‌ایم. یک‌ مرتبه مرور می‌کنیم تا ببینیم رِزق ما در این جلسه چه خواهد شد. «أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ * قُلْ أَغَیْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ یُطْعِمُ وَ لَا یُطْعَمُ قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَ لَا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکِینَ[۲]»؛ در مورد این آیات کریمه مطالبی را از دوستان استفاده کردیم و مطالبی مطرح شد. آیات مبارکات بعدی که فرموده است: «قُلْ إِنِّی أَخَافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ * مَنْ یُصْرَفْ عَنْهُ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ وَ ذَلِکَ الْفَوْزُ الْمُبِینُ * وَ إِنْ یَمْسَسْکَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلَا کَاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ وَ إِنْ یَمْسَسْکَ بِخَیْرٍ فَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ[۳]»؛ در این آیات کریمه چند نکته وجود دارد که در خاطر ندارم که مطرح شده است و یا مطرح نشده است و از دوستان شنیده‌ایم یا خیر؛ ولی به نظر می‌رسد که توجّه به آن مفید باشد. یکی از آن نکات این است که عذاب الهی با معصیت مُلازمه دارد و خداوند منّان بر اساس سِعه‌ی رحمتش که عذاب الهی و قَهر الهی هم در زیر بیرق رحمت واسعه‌‌ی خداوند متعال است. رحمت پیشاپیش غَضب حرکت می‌نماید. «یَا مَنْ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَهُ[۴]»؛ و این خوف از عذاب الهی بخاطر معصیّت، خودِ این خوف از جلوه‌های رحمت الهی است. بازدارنده است. بَشر بر اساس تمایُلات طبیعی که دارد، باید از یک چیزی حساب ببَرد تا از تسلیم‌شدن در برابر قُوای نیرومندی که او را به سوی گناه سوق می‌دهد، برحَذر باشد. بنابراین خوف از معصیّت یک اَمر مطلوب است و از جلوه‌های رحمتِ پروردگار عالَم است.

اراده‌ی اهل‌بیت (سلام الله علیهم اجمعین) هیچ‌گاه به بدی تعلّق نمی‌گیرد

نکته‌ی دوّم این است که در این آیه‌ی کریمه که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مأمور شده است تا بگوید: «إِنِّی أَخَافُ»، من از عذاب قیامت می‌ترسم، اگر من معصیّت کنم، این مَنِ شخصی نیست؛ بلکه مَنِ نوعی است؛ یعنی نوعِ بَشر باید بترسد و اگر گرفتار معصیّت شد، معصیّت عذاب را به همراه خواهد داشت.

نکته‌ی دیگری که قابل مُلاحظه است، این است که کسانی که می‌گویند قرآن کریم ذهنیّت خودِ نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) است، بعضی از روشنفکران بَدعاقبت و شَقیّ این مطالب را می‌گویند؛ اما این آیات خیلی روشن است که اگر کسی خودش بخواهد این حرف‌ها را بزند، در مورد خودش این‌گونه حرف نمی‌زند؛ بلکه این مأموریت الهی است و خودش را مَقهور و مأمور می‌داند و خودش را از قوانین مُستثنی نمی‌داند. می‌گوید من نیز نگران عذاب قیامت هستم، اگر آلوده به معصیّتی بشوم.

نکته‌ی دیگر این است که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با وجود این‌که معصوم هستند، ولی به صراحت مأمور شده‌اند تا بگویند که اگر من هم معصیّت نمایم، از عذاب الهی در اَمان نیستم و خائف هستم. این نشان می‌دهد که عصمت، اجبار به همراه نمی‌آورد. جَبر تکوینی با تکلیف سازگار نیست. در آیه‌ی کریمه‌ی «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا[۵]»، که در آن‌جا مُفسّرین شیعه «جَزاهُمُ الله عَنِ القُرآنِ وَ عِترَهِ خَیرُ الجَزاء» بر این باور هستند که این اراده، اراده‌ی تکوینی است، «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ» و اراده‌ی تکوینی تخلّف برنمی‌دارد. «إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ[۶]»؛ مُنافاتی ندارد که خداوند متعال اراده کرده است که این‌ها با مبدأ میل خودشان طاهر باشند. یعنی اراده‌ی تکوینی الهی شامل انتخاب معصومانه‌ی این‌ها می‌شود. بنابراین با وجود اختیار و آزادی، این‌ها مبدأ میل‌شان به گونه‌ای است که هیچ‌گاه اراده‌شان تعلّق به بدی نمی‌گیرد.

معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) فکرِ گناه هم در ذهن‌شان خطور نمی‌کند

اگر انسان مقداری در کارهای خودش دقّت نماید، یک طبیب وقتی به نوع ویروس و نوع میکروب آشنایی دارد و می‌داند که ظرف فُلان غذا آلوده به فُلان میکروب بوده است، دیگران که اطّلاع ندارند و یا تخصّص ندارند و چیزی شنیده‌اند، امکان این‌که از این ظرف استفاده کنند وجود دارد؛ ولی یک طبیب متخصّص هرگز این کار را نمی‌کند. از بعضی از عُلما مرحوم «ذُکری» از مرحوم «آیت الله حجّت کوه ‌کَمری[۷]» (رضوان الله تعالی علیه) که قبل از آمدن مرحوم «آیت الله بروجردی» (اعلی الله مقامه الشریف) به شهر قُم، زِعامت حوزه با سه مرجه تقلید بوده است که مرحوم آیت الله حجّت (رضوان الله تعالی علیه)، مرحوم «آیت الله خوانساری[۸]» (رضوان الله تعالی علیه) و مرحوم «آیت الله صدر[۹]» (رضوان الله تعالی علیه) بوده‌اند. این‌ها مدیران حوزه‌ی علمیه‌ی قُم بوده‌اند. مرحوم آیت الله حجّت (رضوان الله تعالی علیه) ویژگی‌هایی دارند. داماد ایشان، استاد ما مرحوم «حاج آقا مرتضی حائری[۱۰]» (اعلی الله مقامه الشریف) یک کتابی بنام «سِرّ دلبران» نوشته‌اند. در آن‌جا از اطّلاع مرحوم آیت الله حجّت (رضوان الله تعالی علیه) از مرگ‌شان و قِداست ایشان مطالب خاصّی را نوشته‌اند و ایشان قبل از وفات‌شان دستور می‌دهند که مُهر ایشان را بیاورند؛ سپس آن را می‌شکنند و بعد هم وقتی به ایشان تُربت را می‌دهند، سُراغ روز یکشنبه را می‌گرفته‌اند و می‌دانستند که در آن روز از دنیا می‌روند. وقتی در آن روز برای ایشان تُربت می‌آورند، می‌گویند: «آخر زادی من الدنیا تربه الحسین (علیه السلام)»؛ اجمالاً جُزء مراجع صاحب‌باطن و نورانی بوده‌اند. به ایشان می‌گویند: این‌که گفته می‌شود معصوم (علیه السلام) هم گناه نمی‌کند و هم فکر گناه نمی‌کند، گناه‌نکردن برای همه جای تصدیق دارد و امکان دارد، ولی چگونه می‌شود که انسان فکرِ گناه نکند که شما می‌گویید معصوم (علیه السلام) فکرِ گناه هم نمی‌کند. ایشان به آن فرد سائل می‌گویند: آیا شما هیچ‌گاه فکر کرده‌اید که بروید در کنار مَزبله بنشینید و از قاذورات آن مَزبله میل کنید؟ گفته بود: هرگز به آن فکر نکرده‌ام. ایشان فرموده بودند: از دیدگاه معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) گناه همان قاذورات است. ما که باطن عمل‌مان را نمی‌دانیم و گاهی نجاست‌خواری می‌کنیم. غیبت نجس است، دروغ نجس است، معاصی نجس هستند. این‌ها قاذورات معنوی هستند و عَفن هم هستند، مُتعفّن هم هستند. فرمودند: «تَعَطَّرُوا بِالاِسْتِغْفَارِ[۱۱]»؛ این عفونتِ گناه را با عطر استغفار بزُدایید. معصوم (علیه السلام) چون اطّلاع دارد که یا اطّلاع شهودی دارد و یا اطّلاع بُرهانی دارد، لذا هیچ‌گاه فکر گناه نمی‌کند.

امکان عملیِ انجام گناه برای معصومین (سلام الله علیهم اجمعین)

بنابراین این آیه یکی از آیاتی است که دلالت دارد بر این‌که عصمت اَمر اختیاری است. مُنافاتی با اختیار معصوم (علیه السلام) ندارد. او هم می‌گوید: «إِنِّی أَخَافُ إِنْ عَصَیْتُ»؛ مشخّص می‌شود که این کار برای او هم مُحال نیست و امکان عملی دارد که او نیز این کار را انجام بدهد. این نکته در آیات مختلف جای توجّه دارد. «لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ[۱۲]» ؛ «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ[۱۳]»؛ یا در آیه‌ای که خداوند متعال تهدید کرده است که می‌فرماید: «وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ * لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ[۱۴]»؛ همه‌ی این‌ها از باب ایّاکَ أعنی یا جاری نیست؛ بلکه خودِ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مُخاطب واقعی هستند، مُنتها خطابِ شخصی نیست و خطابِ نوعی است که یکی از مصادیق آن خودِ رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) است. این هم یک نکته بود که به محضر شما تقدیم کردیم.

اولیاء خداوند بر اساس تکیف الهی از لَذائذ دُنیوی بهره می‌بَرند

نکته‌ی بعدی این است که فرموده است: «مَنْ یُصْرَفْ عَنْهُ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ وَ ذَلِکَ الْفَوْزُ الْمُبِینُ»؛ اگر در روز قیامت عذاب از کسی مصروف بشود؛ گاهی انسان را از جهنّم دور می‌کنند ـ که در خاطرم هست این نکات را عرض کرده بودیم ـ گاهی انسان را از عذاب و خطر و جهنّم دور می‌کنند و گاهی خطر را از انسان دَفع می‌کنند، عذاب را از انسان دور می‌کنند. عذاب حَریمی را که نور خداست، با این حریم هرگز نمی‌تواند نزدیک بشود. در حدیث هم داریم که وجود نازنین حضرت خَتمی مَرتبت (صلی الله علیه و آله و سلم و ارواحنا فداه) در روز قیامت وقتی از کنار دوزخ عبور می‌کنند، آتش جهنّم به خاموشی می‌گراید و مُعذّبین در جهنّم سؤال می‌پرسند که چه شده است؟ خبر می‌رسد که حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در حال عبورکردن هستند. به‌قَدری نور قوی است و به قَدری رحمت شدید است که عذاب از ایشان حَیا می‌کند و نمی‌تواند به وادی رحمتِ رحمهً للعالمین نزدیک بشود. همین‌گونه که عذاب، بَلا، مَرض از بعضی‌ها دَفع می‌شود و از بعضی دیگر رَفع می‌شود. بعضی‌ها خودشان را از بَلا کنار نگاه می‌دارند و در مورد بعضی دیگر خداوند متعال بَلا را از آن‌ها دور نگاه می‌دارد. معصیت هم که باطن آن بَلای آخرتی است، به همین صورت است. بعضی‌ها به گونه‌ای هستند که معصیت نمی‌تواند دور آن‌ها بیاید. فَوران نور است، فَوران طهارت است؛ لذا هم خودش پاک است و هم با جوشش طهارتی که در وجودش هست، اطراف او هم پاک است و ناپاکی نمی‌تواند به حَریم او قدم بگذارد. ما در مورد شهدای کربلا در زیارت اربعین و در بعضی دیگر از زیارات داریم: «طِبْتُمْ وَ طَابَتِ الْأَرْضُ الَّتِی فِیهَا دُفِنْتُمْ[۱۵]»؛ هم خودتان پاک هستید و پاک شدید و هم زمینی که شما در آن مدفون هستید، با وجود شما این زمین هم طهارت پیدا کرده است و کانون طهارت شده است. در مورد حضرت یوسف (علی نبیّنا و آله و علیه السلام) خداوند متعال این‌گونه خبر داده است: «کَذَلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشَاءَ[۱۶]»؛ نمی‌گوید که نگذاشتیم یوسف (علیه السلام) این کار را بکند؛ بلکه می‌گوید نگذاشتیم سوء و فَحشاء به سُراغ یوسف (علیه السلام) بیاید. اصلاً حضرت یوسف (علیه السلام) زمینه نداشت. «لَوْلَا أَنْ رَأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ[۱۷]»؛ چیزی را حضرت یوسف (علیه السلام) می‌دید، اصلاً زُلیخا و دیگران برایش مَنفور بودند و جاذبه نداشتند. لذا‌ جان حضرت یوسف (علیه السلام) در این‌جا نبود و در آن‌جا بود. معصیّت برای کسانی است که در این‌جا هستند. اگر انسان بتواند دلش را آسمانی کند و خودش را از جاذبه‌ی زمین به وَراء جاذبه ببرد، دیگر راحت است. بعضی از بزرگان ما مانند مرحوم «آیت الله بهجت» (اعلی الله مقامه الشریف) و اساتیدشان این‌گونه بوده‌اند. یعنی از این‌جا عبور کرده بودند. این‌جا دیگر برایشان جاذبه نداشت و کارهایی که در این‌جا داشتند، خورد و خوراک و این مسائل بر اساس مأموریت بود و بر اساس التذاذ و جاذبه نبوده است. این‌ها خواب و خوراک‌شان به اَمر الهی بود؛ نه بخاطر خودشان و التذاذ خودشان. مُطلقا لذّت‌های برتر، لذّت‌های مادون را بی‌رنگ می‌نماید و این‌ها وقتی با آن عالَم آشنا شدند و با عوالِم مُقرّبین مأنوس شدند، «عَظُمَ الْخَالِقُ فِی أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِی أَعْیُنِهِمْ[۱۸]». شاید خدمت‌تان عرض کرده باشیم و در خاطرتان باشد که در مورد مرحوم «شیخ مرتضی زاهد» (رضوان الله تعالی علیه) می‌گوید که شب زفاف لذّت نماز شب و مناجات سَحَر آن‌چنان روح و جان و دلم را آب کرده بود که هیج رغبتی نسبت به نوعروس نداشتم. اگر حوری هم بود، هیچ گرایشی نداشتم.

«اگر لذت ترک لذت بدانی     *****     دگر شهوت نفس، لذت نخوانی[۱۹]»

بعد می‌گویند که در آن حال التذاذ معنوی و جَذبه‌های آسمانی، یک لحظه خداوند متعال به من هُشدار داد که تو تکلیف داری و بر اساس تکلیف به سُراغ همسرم رفتم و چون ترکِ لذّت بالا بخاطر خداوند متعال بود، اگر بنا بود چیزی به من برسد، در همان شب رسید. ظاهر آن التذاذ دنیا بوده است، ولی واقعاً ترکِ یک لذّت برتر برای لذّت پایین‌تر بوده است. عَن قصدٍ که تقرّب خداوند متعال در این است، این کار را کرد؛ «حَتَّى تَکُونَ أَعْمالِى وَ أَوْرادِى کُلُّها وِرْداً وَاحِداً[۲۰]».

دنیا برای اولیاء الهی و ائمه‌ی هدی (سلام الله علیهم اجمعین) مانند یک زندان است

بنابراین وجود نازنین حضرت خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) هم چون خودشان در دایره‌ی تکلیف قرار گرفته‌اند و رئیس مُکلّفینِ عالَم هستند، از انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) و اولیاء اوّلین مُکلّف خودشان هستند، چون مُکلّف هستند، امکان گناه برایشان وجود دارد. راه برایشان بسته نیست؛ ولی با وجود این‌که راه باز است، هرگز گناه نمی‌کنند. حالا این‌که گناه نمی‌کنند یا بر اساس معرفتی است که نسبت به خداوند متعال دارند و در محضر خداوند متعال آن‌چنان حَیا شدید است که هیچ‌گاه این‌گونه فکری برای ایشان به وجود نمی‌آید. و یا وقتی طهارت انسان شدید شد، یک جَذبه‌هایی از آسمان برایش فرستاده می‌شود؛ «وَ الَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا[۲۱]»؛ این هدایتِ ارشادی نیست؛ بلکه این هدایتِ جَذبه‌ای است. مثلاً می‌گویند سالکِ مَجذوب و یا مَجذوبِ سالک، این‌ها در دایره‌ی جَذبه‌های بالا قرار می‌گیرند و به سوی بالا کِشش پیدا می‌نمایند که اگر بخواهند به این‌جا توجّه پیدا کنند، خلاف آن جَذبه‌هاست و زندگی در این عالَم خیلی برایشان سخت است. این‌که فرموده‌اند: «اَلدُّنْیَا سِجْنُ اَلْمُؤْمِنِ[۲۲]»، شوخی و تبلیغ نیست. اگر ایمان به نصاب خودش برسد، وقتی انسان واقعیّت هستی، وُسعت عالَم برزخ، لذائذ آن‌جا و فوقِ برزخ را باور می‌کند، ماندنش در این‌جا مانند ماندن در زندان است. لذا فرمود: «قُلْ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ هَادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیَاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ[۲۳]»؛ این تَمَنّی موت برای اولیاء الهی است. چرا تَمَنّی دارد؟ برای این‌که این‌جا برایشان سِجن است و همیشه خَلاصی از سِجن برایشان آرزوست. «خُرَّم آن روز کز این منزلِ ویران بروم[۲۴]». این هم یک نکته است که در مورد این آیه‌ی کریمه که فرموده است: «مَنْ یُصْرَفْ عَنْهُ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ»، صرف عذاب از این‌ها، باطن صرف گناه از این‌ها در دنیاست. زیرا پروردگار متعال در دنیا به این‌ها نور و محبّت و جَذبه‌ای داده است که گناه جرأت نمی‌کند به سُراغشان بیاید. شیطان هم نسبت به این‌ها مأیوس است. فرمود: «لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ * إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ[۲۵]»؛ اصلاً طمع ندارد و این مَلعونِ خَبیث جرأت هم نمی‌کند که خودش را به حَریم حضرت خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم)، ائمه‌ی هدی (سلام الله علیهم اجمعین) و حضرت زهرا (سلام الله علیها) نزدیک نماید. لذا با وجود طلوع خورشید نبوّت، آن زوزه را کشید، آن ناله‌ی جانسوز را از عُمق وجودش داشت که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) از رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) پرسیدند: «یَا رَسُولَ اَللَّهِ مَا هَذِهِ اَلرَّنَّهُ[۲۶]»؛ این چه سوز و ناله‌ای است که من می‌شنوم؟ حضرت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هم به ایشان مدال دادند و فرمودند: علی جان! «إِنَّکَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَى مَا أَرَى، إِلَّا أَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِیٍّ[۲۷]». این کسی ‌که ناله‌های شیطان را می‌شنود، ضَجّه‌های ملائکه را بیش از این می‌شنود. مانند دیدن جهنّم است. اگر کسی جنهّم را ببیند که ظُلمت است، قطعاً بهشت را که نور مُطلق است، خواهد دید. این کسی که ناله‌ی شیطان را می‌شنود، تسبیح ملائکه و موجودات را به طریق اُولی می‌شنود. شیطان در برابر عصمت خاتمی که حضرت زهرای مرضیه (سلام الله علیها) و ائمه‌ی معصومین (سلام الله علیهم اجمعین و ارواحنا فداهُم) در دایره‌ی جَذبه‌ی الهی بودند و شیطان از این‌ها مأیوس است و هیچ‌گاه نسبت به این‌ها طمع ندارد؛ «إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ». در آیه‌ی کریمه‌ی «مَنْ یُصْرَفْ عَنْهُ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ»، «یُصْرَفْ» نشانه‌ی عصمت این‌ها در این عالَم است که اصلاً این‌ها شهوت و نیل و رغبتی به گناه نداشتند و گناه از این‌‌ها فاصله داشت. این‌ها یک چشم داشتند و آن چشم حق‌ّ‌بین و خدابین بود. به یکی از عُرفا گفته بودند که سنّی از شما گذشته است و دنیادیده هستید، دنیا را چگونه دیدید؟ گفته بود: من از روزی که خداوند متعال من را به این عالَم آورده است، جُز خداوند را ندیده‌ام. دنیا چیز بی‌ارزشی است که انسان‌های ارزشمند دنیا را نمی‌بینند تا که بگویند دنیا چه مزه‌ای دارد و چه خاصیّتی دارد. خداوند متعال به زبان حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) آوردند که بعضی از حقایق را که فرمودند: «غُرِّی غَیْرِی؛ لَا حَاجَهَ لِی فِیکِ؛ قَدْ طَلَّقْتُکِ ثَلَاثاً لَا رَجْعَهَ فِیهَا[۲۸]»؛ دنیا را آن‌چنان مطرود کردند، آن‌چنان نامَحرم کردند. دیگر راهی برای ارتباط هم نماند.

انسان تا آخر عُمر در مَعرض خطرات نَفسانی قرار دارد

«مَنْ یُصْرَفْ عَنْهُ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ وَ ذَلِکَ الْفَوْزُ الْمُبِینُ»؛ چگونه این فُوز مُبین است؟ کسی که در روز قیامت عذاب حقّ ندارد سُراغ آن‌ها را بگیرد و این‌ها از عذاب الهی مصروف هستند و عذاب از این‌ها دور است و خداوند متعال اجازه نداده است تا آتش سُراغ این‌ها را بگیرد، ملائکه‌ی غِلاظ و شداد دور و بَر این‌ها بیایند، «ذَلِکَ الْفَوْزُ الْمُبِینُ»، خیلی روشن است. چرا؟ برای این‌که بَشر در این عالَم گرفتار نَفسی است که این نَفس پیچیده است. «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالًا * الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا[۲۹]» ؛ «عَسَى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئًا وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ[۳۰]»؛ می‌گویند شخصی به صورت مرتّب در صف اوّل جماعت حضور پیدا می‌کرده است. یک مرتبه دیر می‌آید و می‌بیند که شخص دیگری جای او را گرفته است. یک حالت نَفسانی به او دست می‌دهد و تمام نمازهای گذشته‌اش را قَضا می‌کند و نگران می‌شود که در آن‌جا می‌ایستاده به این دلیل بوده است که نَفس او دوست داشته است که در آن‌جا باشد و خداوند در آن حضور نداشته است. مرحوم «سیّد مرتضی» که رضوان خداوند بر او باد که مرحوم آیت الله بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) هم گفتند که به همین صورت بوده است، مرتّب نمازهای گذشته‌شان را قَضا می‌کردند. سیّد مرتضی (رضوان الله تعالی علیه) وصیّت هم کرده بود که پس از وفات‌شان تمام نمازهای عُمرشان را قَضا کنند. پرسیده بودند: به چه دلیلی این کار را کردید؟ مگر قرائت شما اشکال داشت یا در آن ریا وجود داشت؟ گفته بود: من به قَدری از نمازم مُبتهج و مُلتذّ بودم که نگران هستم تمام نمازهایم را به دلیل آن التذاذ خوانده باشم. لذا هیچ اطمینانی نسبت به هیچ‌یک از نمازهای خود ندارم. انسان این‌قَدر پیچیده است. حتی در لذّتی که از نمازش می‌بَرد، مُحتمل است که شاید این لذّت نَفسانی باشد، نه لذّت قُرب به محبوب باشد.‌ لذا اگر آن‌جا مشخّص شد که کسی در این‌جا خالص بوده است، این فُوز مُبین است. یکی از این جهت است که نجات از نَفس کار هرکسی نیست و انسان تا آخر عُمر هم در مَعرض خطر است و هیچ‌گاه حقّ مغرورشدن به این‌که دیگر من درست هستم و دیگر خراب نمی‌شوم، برایش وجود ندارد. خداوند متعال «بَعلم باعور[۳۱]» را برای ما در همین جهت گفته است. «آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا[۳۲]»؛ خداوند متعال خودش اعلان می‌نماید که این مظهر آیات ما شده بود، مُستجاب الدعوه بود، ولی هَوی آمد و «أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ[۳۳]» شد و خداوند متعال می‌گوید که او آدم بود، ولی تبدیل به سگ شد؛ «فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ[۳۴]». لذا فرمود: «اَلنّاسُ کُلُّهُم هالِکُونَ الاّ العالمونَ وَ العالمونَ کُلُّهُم هالِکُونَ الاّ العاملونَ وَ العاملونَ کُلُّهُم هالِکُونَ الاّ المخلِصونَ والمُخلِصونَ فى خَطَرٍ عَظیم[۳۵]».

انسان باید مراقب باشد تا در هیچ‌ کاری مَغرور نشود

«مَنْ یُصْرَفْ عَنْهُ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ»؛ به جناب «سلمان» گفته بودند که ریش تو مانند دُم سگ می‌ماند. گفته بود: اگر از پُل صراط عبور کردم، سگ نیستم؛ اما اگر عبور نکردم و از آن افتادم، بدتر از سگ هستم. آن هم اطمینان ندارد که به سلامت از پُل صراط عبور می‌کند. اگر کسی عبور کرد، تا عُمرش «ما دُمْتَ لاتَری الشَّیْطانَ مَیِّتا فَلاتَأْمَنْ مَکْرَهُ[۳۶]» خواهد بود. «ما دُمْتَ لاتَری الشَّیْطانَ مَیِّتا فَلاتَأْمَنْ مَکْرَهُ»؛ شیطان در روانشناسی‌اش نظیر ندارد.‌ آخوندی بَلد است، عبادت بَلد است، نماز شب بَلد است. ۱۰ هزار سال همه‌ی این‌ها را تجربه کرده است. لذا نفوذیِ عجیبی است. از طرق عبادت، از طریق فقاهت، از طریق عرفان، از طریق خدمت نفوذ می‌کند. یک انسانِ خیّری در شهر قُم بود که در همه‌ی جبهه‌های خیر طمع داشت و هرجایی هم اطّلاع داشت، یک بَذری را می‌افشاند. پس از مرگ خواب او را دیده بودند. خداوند مرحوم «شهید قُدُّوسی» را رحمت نماید که با ایشان هم مرتبط بود و گاهی به طلبه‌ها هم کمک‌هایی را انجام می‌داد. به او گفته بودند: خوشا به حالت! تو از ثروت خود خوب استفاده کردی. گفته بود: این‌گونه هم که می‌گویید نبوده است. در میان همه‌ی این کارهای خیری که انجام دادیم، یک ۱۰ هزار تومانی دست ما را گرفت. من کارهای خودم را می‌نوشتم، فُلان مسجد، فُلان یتیم‌خانه، فُلان مدرسه، فُلان جهیزیه و برای همه‌ی این‌ها دفتری داشتم و حساب و کتابی داشتم. در آن‌جا که رفتیم، یک مورد را خودم یادداشت نکرده بودم. یک جوانی در کنار پُل آهنچی من را دید و جلو آمد و گفت که جوان هستم و در معرض گناه هستم، ولی پول ندارم تا ازدواج کنم؛ آیا پول می‌دهی تا من ازدواج کنم؟ از او پرسیدم: چقدر می‌خواهی؟ گفت که ۱۰ هزار تومان احتیاج دارم. من هم ۱۰ هزار تومان به او دادم و رفت و ازدواج کرد. اصلاً این ۱۰ هزار تومان نه در خاطرم ماند و نه در جایی آن را ثبت کردم. وقتی به آن‌جا رفتیم، فقط همین ۱۰ هزار تومان بود که خداوند متعال به حساب آورده بود. آنچه را که ما به حساب آورده بودیم، مشخّص شد که فقط خودمان را بزرگ کرده بودیم و خدایی در آن وجود نداشت. لذا هم ریا و هم عُجب و بَطَر انسان را بدبخت می‌کند و شِرک خَفی است و تا آخر عُمر خودش را به انسان نشان نمی‌دهد. انسان کارهای خودش را به حساب خداوند متعال می‌گذارد و وقتی به آن‌جا می‌رود، مشخّص می‌شود که بدبخت است و هیچ‌کاره است. گمان می‌کرد که چه اندازه ذخیره دارد. به آثار دُنیوی مَغرور نشویم.

انسان به شرط عبور از پُل صراط، تا اَبد رستگار خواهد بود

مرحوم «شیخ رجبعلی خیاط» (رحمت الله علیه) می‌گوید که یک نفر از افرادی که ریاضت می‌کشید را در برزخ دیدم. متوجّه شدم که به صورت مرتّب بر زانوی خودش می‌زند و می‌گوید که ای‌کاش برای خدا کرده بودم. به او گفتم: شما که تَرک دنیا کرده بودید و مُدام حال خلوت داشتید؛ پس شما چرا این‌گونه هستید؟ گفته بود: خیر، من می‌خواستم به اَسرار عالَم واقف بشوم و تهِ دل من این بوده است. می‌خواستم عارف و اهل مُکاشفه بشوم و شدم. وقتی در آن‌جا رفتم، گفتند هرچه می‌خواستی به تو دادیم و برای این‌جا هیچ‌ کاری نکرده‌ای. به این دلیل است که این آیه‌ی کریمه بسیار مهم است. «مَنْ یُصْرَفْ عَنْهُ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ وَ ذَلِکَ الْفَوْزُ الْمُبِینُ»؛ این فُوزِ مُبین بودنِ آن یکی به لحاظ ابدیّت است که اگر در روز قیامت مشخّص شد که انسان سالم از پُل عبور کرد، دیگر تا اَبد عبور کرده است و به مقصد رسیده است؛ پس فُوزِ مُبین است.‌ یکی هم از این جهت است که تنها عملِ انسان نیست. «وَ إِنْ تُبْدُوا مَا فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحَاسِبْکُمْ بِهِ اللَّهُ[۳۷]»؛ خداوند متعال هم کارهای ظاهری‌تان را به حساب می‌آورد و هم نیّات شما را به حساب می‌آورد. آن چیزی را که شما در درون خودتان مَخفی کردید، این‌ها را به حساب می‌آورد. آن‌گاه انسان یک کارهایی انجام می‌دهد که خودش نسبت به آن توجّه ندارد. وجود نازنین نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در یک بیابان به کسانی که همراه ایشان بودند، فرمودند که بروید و هیمه جمع کنید. گفتند: در این بیابان که دشت بی‌آب و علف است، هیچ چیزی وجود ندارد. فرمودند: بروید و بگردید. رفتند و گشتند و هرکسی رهاورد خودش را آورد و یک چیزی شد. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: تا زمانی که نگشته بودید، پراکنده بودند و هیچ‌چیزی دیده نمی‌شد؛ ولی وقتی گشتید و جمع کردید، دیدید که چه مقدار زیادی شد. در روز قیامت هم به همین صورت است. چون انسان خودش را نگشته است، خیال می‌کند که چیزی برای او نیست؛ ولی در آن‌جا می‌گَردند و همه‌چیز را پیدا می‌کنند. آن‌گاه در آن گیر می‌کنید؛ «مَنْ یُصْرَفْ عَنْهُ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ وَ ذَلِکَ الْفَوْزُ الْمُبِینُ». هرچه انسان در این آیه‌ی کریمه تأمّل نماید و میهمان آن بشود، خیلی سازنده است. «ذَلِکَ الْفَوْزُ الْمُبِینُ». آیه‌ی بعدی را هم بر عُهده‌ی دوستان می‌گذاریم. جناب آقای طباطبایی در خدمت شما هستیم.

یک صلواتی مرحمت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

پاسخ جناب استاد به بیانات دوستان

ـ می‌توانید مقداری آن را کامل‌تر کنید؟ این‌که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرماید: «قُلْ إِنِّی أَخَافُ»؛ این نجات فقط خوفِ من نیست. «مَنْ یُصْرَفْ عَنْهُ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ»؛ این‌که من مأمور شدم تا بگویم از عذاب آن روز می‌ترسم، «إِنْ عَصَیْتُ»، یعنی از ولایت خداوند متعال خارج بشوم و چشم طمع بر دیگران داشته باشم، موجب می‌شود که در روز قیامت مُبتلا به عذاب عظیم بشوم. حال اگر در روز قیامت اهل نجات بودم؛ نه این‌که آن خوف من را این‌گونه کرده است، «فَقَدْ رَحِمَهُ وَ ذَلِکَ الْفَوْزُ الْمُبِینُ».

ـ خیلی روشن است. همین‌گونه که در ذهن‌تان آمده است، «لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ * إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ»، نااُمید است و هیچ‌گاه به سُراغشان نمی‌رود. وقتی وسوسه نشدند، به این هم مُبتلا نخواهند شد. مخلَص هستند، نه این‌که مخلِص باشند. خداوند متعال خودش این‌ها را تمیز کرده است و در حَریم خودشان هستند.

ـ خداوند حکیم خواسته است تا بَشر با دو بال پرواز کند. یکی خوف است و دیگری رَجاء است. این دو هم باید مَوازنه داشته باشند. این‌که صاحب امروز حضرت امام سجّاد (علیه الصلاه و السلام) دارند بر این‌که من این‌قدر از خداوند متعال خوف دارم که اگر در زیر این آسمان بنا بود یک نفر مُعذّب بشود، می‌ترسم که آن یک‌ نفر من باشم؛ همچنین این‌قدر به رحمت خداوند متعال اُمید دارم که اگر بنا باشد یک نفر در میان اوّلین و آخرین اهل نجات باشد و مشمول رحمت باشد، اُمید دارم که آن یک نفر من باشم. ولی انذار در کار انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) «وَ إِنْ مِنْ أُمَّهٍ إِلَّا خَلَا فِیهَا نَذِیرٌ[۳۸]» هستند. نقش انذار و خوف در تربیت سنگین‌تر است؛ مُنتها منظور از انذار، انذار از عذاب نیست؛ بلکه انذارِ کُلٌ بِحَسَبه هست. بعضی‌ها «صَبَرْتُ عَلَى عَذابِکَ، فَکَیْفَ أَصْبِرُ عَلَى فِراقِکَ[۳۹]»، خوفِ این‌ها خوف از فراق حضرت حقّ است، خوفِ افتادن از چشم خداوند متعال است و عدّه‌ای هم خوف جهنّم را دارند. اما مُقرّبین «ما عَبَدتُکَ طَمَعًا فی جَنَّتِکَ، ولا خَوفًا مِن نارِکَ[۴۰]» هستند. «ولکِن وَجَدتُکَ أهلاً لِلعِبادَهِ فَعَبَدتُکَ[۴۱]»؛ این‌ها هم خائف هستند، ولی خوف‌شان همان خوفِ فراق است، خوفِ این است که خداوند متعال به آن‌ها نگاه نکند. لذا در مورد حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ[۴۲]». باید بَشر از یک‌چیزی حساب ببَرد؛ والّا تربیت بدون این خوف عملی نیست. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) تصریح کرده‌اند: «إِنِّی أَخَافُ». همچنین آیاتی که حضرتعالی تلاوت فرمودید، خوف هست. ولی این خوف و این نوع چیزها مأموریت الهی برای کسی است که محبّت در وجودش هست، خَلیل خداوند متعال است. وقتی خداوند می‌گوید بترس، می‌ترسد. وقتی خداوند می‌گوید اُمیدوار باش، اُمیدوار می‌شود. وقتی خداوند بگوید دعا کن، دعا می‌کند. وقتی خداوند بگوید دعا نکن، در آن‌جا می‌گوید: « کَفى عِلمُک عَنِ المَقال». در جاهای دیگر دعا کرده است و قرآن کریم دعاهای حضرت ابراهیم (علیه السلام) را نقل کرده است. اجمالاً وقتی محبّت آمد که ثمره‌ی آن معرفت بالاست، اصلاً خودش نیست و خوف او نیز از خودش نیست، رجاء او نیز از خودش نیست و همه‌ی این‌ها بر اساس میل او تنظیم می‌شود. اگر او بخواهد، انسان خودش را به آن صورت تنظیم می‌نماید. «ما رَایْنا الّا جَمیلًا[۴۳]»؛ همه‌اش زیبا بوده است. چون او اداره می‌نماید و من وجود ندارم تا خودم، خودم را اداره کنم. این‌ کسانی که خودشان را به خداوند متعال سپرده‌اند، خوف و رجاءشان را هم خداوند متعال تنظیم می‌نماید. لذا هیچ چیزی مربوط به خودشان نیست. عَبد محض است و عَبد چیزی ندارد. هیچ چیزی برای خودشان نیست.

دعای پایان جلسه

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم امروز ما را به امام سجّاد (علیه السلام) ببخش.

خدایا! ما را از سیّئات‌مان مُستخلص بفرما.

خدایا! تو مَاحیَ السَّیِّئَات هستی، «مُبَدّلَ السَیّئات بالحَسَنات» هستی، گناهان ما را مَحو بفرما.

خدایا! بدی‌های ما را به خوبی تبدیل بفرما.

خدایا! آنچه از خوبی‌ها فضلاً به ما عطا کرده‌ای، از ما نگیر و آنچه را نداده‌ای به ما عنایت بفرما.

خدایا! حَشر ما را در دنیا و آخرت با قرآن کریم، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و دودمان ایشان، صالحین، شهدا و صدیقین قرار بده.

خدایا! تو بزرگ هستی، تو کَریم هستی و عطای کَریم به استحقاق قابل نیست؛ بلکه به فضل اوست. از کَرَم تو کم نمی‌شود؛ پایان کار ما را هم به مُهر شهادت مُزیّن بفرما.

خدایا! در ظهور حضرت مهدی (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف) تعجیل بفرما.

خدایا! در ظهور حضرت مهدی (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف) تَسهیل بفرما.

خدایا! ما را جُزء یاران و عُشّاق حضرت مهدی (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف) قرار بده.

خدایا! مریض‌های ما را شِفا عنایت بفرما.

خدایا! جوان‌های ما را مورد تَرحُّم خودت قرار بده.

بارالها! به حقّ محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم این کشور، مردم شهید داده و خوب این کشور را که نسبت به همه‌ی جاهای دیگر امتیازاتی دارند و نظام و دولت و قُوای سه‌گانه‌ی ما و رهبری نورانی ما را به مقاصد عالیه برسان و دشمن‌شادمان نکن.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۲] سوره مبارکه انعام، آیه ۱۴٫

[۳] سوره مبارکه انعام، آیات ۱۵ الی ۱۷٫

[۴] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای شریف جوشن کبیر.

«یَا مَنْ لَایُرْجىٰ إِلّا فَضْلُهُ، یَا مَنْ لَایُسْأَلُ إِلّا عَفْوُهُ، یَا مَنْ لَایُنْظَرُ إِلّا بِرُّهُ، یَا مَنْ لَایُخافُ إِلّا عَدْلُهُ، یَا مَنْ لَایَدُومُ إِلّا مُلْکُهُ، یَا مَنْ لَاسُلْطانَ إِلّا سُلْطانُهُ، یَا مَنْ وَسِعَتْ کُلَّ شَىْءٍ رَحْمَتُهُ، یَا مَنْ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَهُ، یَا مَنْ أَحاطَ بِکُلِّ شَىْءٍ عِلْمُهُ، یَا مَنْ لَیْسَ أَحَدٌ مِثْلَهُ».

[۵] سوره مبارکه احزاب، آیه ۳۳٫

«وَ قَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَ لَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّهِ الْأُولَىٰ ۖ وَ أَقِمْنَ الصَّلَاهَ وَ آتِینَ الزَّکَاهَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ ۚ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا».

[۶] سوره مبارکه یس، آیه ۸۲٫

[۷] سید محمد حُجَّت کوه‌کمَری (۱۳۱۰- ۱۳۷۲ق) فقیه، رجالی و از مراجع تقلید شیعه. وی نزد اساتید فقه و اصول همانند سید ابوالحسن اصفهانی، عبدالکریم حائری، میرزا محمدحسین نائینی و آقا ضیاء عراقی، سید محمدکاظم طباطبائی یزدی شاگردی کرد. پس از درگذشت آیت الله حائری از مراجع ثلاث شد و به اداره حوزه علمیه قم پرداخت. مدرسه حجتیه در شهر قم از آثار به جای مانده از دوران مرجعیت او است که در آن زمان بی‌نظیر بوده است. مرتضی حائری یزدی و عباس مصباح‌زاده دامادهای ایشان بودند. پدرش، سیدعلی کوه‌کمری تبریزی، فرزند علینقی، از عالمان و فقهای دوره خود بود. سیدعلی در تبریز به دنیا آمد. دروس عالی فقه و اصول را در نجف نزد حبیب الله رشتی، فاضل ایروانی و فاضل شربیانی آموخت. سیدمحمد حجت پس از یک دوره بیماری سخت، در ۶۲ سالگی در دوشنبه ۳ جمادی‌الاول ۱۳۷۲ ق- ۲۹ دی ۱۳۳۱ش در قم وفات یافت و در اتاقی کنار مسجد مدرسه حجّتیه به خاک سپرده شد.

[۸] محمدتقی خوانساری (۱۳۰۵-۱۳۷۱ق) فقیه و مرجع تقلید شیعی قرن چهاردهم هجری بود. در ۱۳۳۲ق با شروع جنگ جهانی اول و درگیر شدن حکومت عثمانی با دولت انگلیس و اشغال شدن بعضی از مناطق جنوبی عراق، خوانساری با تعدادی از طلبه‌ها و علمای نجف به مقابله با اشغالگران برخاستند. او در این جنگ مجروح و به مدت چهار سال به سنگاپور تبعید شد. خوانساری به اراک و سپس به قم رفت. خوانساری بعد از درگذشت شیخ عبدالکریم حائری و قبل از ورود آیت الله بروجردی از مراجع تقلید بود. او در برابر اقدامات رژیم محمدرضا پهلوی موضع‌گیری می‌کرد. یکی از حوادث معروف زندگی خوانساری، اقامه نماز باران توسط وی در منطقه خاکفرج قم است که پس از سه روز خواندن نماز، باران زیادی از آسمان بارید. سید محمد تقی خوانساری داماد آیت الله اراکی بوده است. محمدتقی، تحصیل مقدمات علوم دینی را در خوانسار به پایان برد و در ۱۳۲۲ق برای ادامه تحصیل به عراق رفت. او نزد محمد کاظم خراسانی، سید محمد کاظم طباطبائی یزدی، شیخ الشریعه اصفهانی، محمد حسین نائینی، و آقا ضیاء عراقی، فقه و اصول آموخت و از عراقی اجازه اجتهاد نیز دریافت کرد. همچنین در حکمت و فلسفه اسلامی از درس شیخ علی قوچانی استفاده کرد. خوانساری سپس به زادگاهش بازگشت و به دعوت عبدالکریم حائری یزدی راهی اراک شد و در مدرسه علمیه آنجا به تدریس پرداخت. محمدتقی در ۱۳۴۰ق همراه با حایری به قم رفت و ضمن تدریس دروس فقه و اصول، در درس حائری یزدی نیز حضور یافت. پس از وفات حائری، گروهی از علما و مردم مرجعیت او را پذیرفتند و او همراه با سید محمد حجت کوه کمره ای و سید صدرالدین صدر تا ورود سید حسین طباطبایی بروجردی به قم، مسئولیت رسیدگی به وضع طلاب و سرپرستی حوزه علمیه قم را برعهده داشت. خوانساری در تثبیت مرجعیت حاج آقا حسین بروجردی و اقامت او در قم نقش جدی داشت.

[۹] سید محمدعلی بن اسماعیل صدر مشهور به سید صدرالدین صدر (۱۲۹۹ – ۱۳۷۳ق) از مراجع تقلید شیعه و متخصص در اصول، رجال و تفسیر. او وصی عبدالکریم حائری یزدی بود و پس از وفات استاد خود، به همراه سید محمد حجت و سید محمد تقی خوانساری، سرپرستی حوزه علمیه قم را بر عهده داشت و در حفظ حوزه کوشید. وی پدر امام موسی صدر و سید رضا صدر است. خاندان صدر اصالتاً از مردم جَبَل عامِل لبنان هستند. نسب آن‌ها از طریق جناب ابراهیم اصغر به امام کاظم (علیه السلام) می‌رسد. بنا‌ به نقل سید حسن صدر اجداد آن‌ها بدون استثناء فقیه و مجتهد بوده‌اند. هنگامی که پدرش سید اسماعیل صدر در سال ۱۳۱۴ هجری قمری به کربلا هجرت کرد، او نیز به این شهر رفت و به بهره‌گیری از پدر و دیگر استادان کربلا پرداخت. سپس به سفارش پدرش، برای تکمیل تحصیلات، رهسپار نجف شد و دروس دوره سطح و خارج را آنجا آموخت. صدرالدین صدر مورد توجه آیت الله حائری بود. موسس حوزه علمیه قم عبدالکریم حائری یزدی در دوران کهنسالی خود نگران آینده حوزۀ تازه تاسیس بود. او به منظور تقویت حوزه علمیه قم و تامین آینده آن، از صدر برای اقامت در قم دعوت کرد. وی با اعزام گروهی به مشهد او را به قم فرا خواند. صدر علاوه بر تدریس سطوح عالی، از مشاوران حائری شمرده می‌شد و در امور حوزه نیز به او کمک می‌کرد. آیت الله حائری، صدر را وصی خود قرار داد و به پیشنهاد صدر، سید محمد حجت نیز به وصایت وی برگزیده شد. پس از وفات عبدالکریم حائری یزدی، مرجعیت و زعامت حوزه به آیات عظام حجت، خوانساری و صدر رسید و این سه معروف به مراجع ثلاث شدند. این مدیریت ده سال طول کشید. سید صدرالدین صدر در ۵ دی ۱۳۳۲ش برابر با ۱۹ ربیع‌الثانی ۱۳۷۳ق درگذشت. آیت الله بروجردی بر پیکر وی نماز گذارد و او را در کنار قبر شیخ عبدالکریم حائری، در حرم فاطمه معصومه به خاک سپردند.

[۱۰] مرتضی حائری یزدی (۱۳۳۴-۱۴۰۶ق) فقیه و عالم امامی، فرزند شیخ عبدالکریم حائری. حائری پس از انقلاب اسلامی ایران از اعضای مجلس خبرگان قانون اساسی و مؤسس صندوق ذخیره علوی در قم بود.ایشان داماد سید محمد حجت کوه‌کمری وسید مصطفی خمینی داماد اوست. مرتضی حائری یزدی، نخستین پسر شیخ‌ عبدالکریم حائری یزدی، مؤسس حوزه علمیه قم، در ۱۴ ذی‌الحجه ۱۳۳۴ق در اراک به دنیا آمد. در شش سالگی همراه پدر به قم رفت. حائری در شب ۲۴ جمادی‌الثانی ۱۴۰۶ ق، مصادف با ۱۵ اسفند ۱۳۶۴ش، درگذشت و پس از تشییع، سید محمد رضا گلپایگانی بر وی نماز خواند، و در مسجد بالا سر حرم حضرت معصومه، نزدیک مدفن پدرش شیخ عبدالکریم حائری به خاک سپرده شد. امام خمینی در پیام تسلیتی وی را از پیشگامان نهضت و دوست صمیمی خود یاد کرد. مرتضی حائری ادبیات را در قم، در درس محمد علی ادیب تهرانی و شیخ ابوالقاسم نحوی فراگرفت. او پس از گذراندن مراحل اولیه سطح فقه و اصول، سطوح عالی را نزد سید محمد تقی خوانساری و سید محمد رضا گلپایگانی و سید محمد محقق یزدی، فراگرفت. مدتی در محضر پدر خود شاگردی نمود و پس از وفات او، حدود پانزده سال در درس‌های فقه و اصولِ پدر همسر خود (سید محمد حجت کوه کمره ای) و سید احمد خوانساری شرکت کرد. حائری از کسانی بود که برای اقامت آیت‌الله سید حسین بروجردی در قم تلاش کرد و مدتی در حلقه درس وی حضور یافت. او بخش الهیاتِ اسفار صدر المتألهین را خصوصی درس گرفت و بر سایر مباحث آن کتاب نیز با مطالعه و رجوع به امام خمینی وقوف یافت. حائری با امام خمینی رفاقت دیرینه داشت همین رفاقت باعث شد مصطفی خمینی فرزند امام را به دامادی بپذیرد. حائری از دو مرجع تقلید نجف، سید ابوالحسن اصفهانی و آقا ضیاءالدین عراقی، گواهی اجتهاد داشت، و پس از سال‌ها تدریس مقدمات و سطح، از حدود سی سالگی به تدریس خارج فقه و اصول پرداخت که نزدیک سی‌سال طول کشید. وی از استادان حوزه و به دقت و ژرف‌اندیشی معروف بود و شاگردان بسیاری تربیت کرد که برخی از آنان از مدرّسان بزرگ حوزه شدند. حائری، علاوه بر تدریس فقه و اصول، جلسات تفسیر قرآن و عقاید نیز داشت.

[۱۱] الأمالی (للطوسی)، جلد ۱، صفحه ۳۷۲.

«وَ بِهَذَا اَلْإِسْنَادِ، عَنْ أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ (عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ) ، أَنَّهُ قَالَ: تَعَطَّرُوا بِالاِسْتِغْفَارِ لاَ تَفْضَحْکُمْ رَوَائِحُ اَلذُّنُوبِ».

[۱۲] سوره مبارکه زمر، آیه ۶۵٫

«وَ لَقَدْ أُوحِیَ إِلَیْکَ وَ إِلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ».

[۱۳] سوره مبارکه مائده، آیه ۶۷٫

«یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ ۖ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ ۚ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ».

[۱۴] سوره مبارکه حاقه، آیات ۴۴ الی ۴۶٫

[۱۵] مصباح‏المتهجد،شیخ طوسی ص ۷۱۸ . / إقبال‏الأعمال ،سید بن طاووس ص  ۳۳۴ نحوه. / البلدالأمین ، ابراهیم بن على عاملى کفعمى‏ ص  ۲۸۹نحوه. /  بحارالأنوار ، علامه مجلسی ج۹۸ ص  ۲۰۱٫

«السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَوْلِیَاءَ اللَّهِ وَ أَحِبَّاءَهُ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَصْفِیَاءَ اللَّهِ وَ أَوِدَّاءَهُ السَّلَامُ‏ عَلَیْکُمْ یَا أَنْصَارَ دِینِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَنْصَارَ رَسُولِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَنْصَارَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَنْصَارَ فَاطِمَهَ سَیِّدَهِ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَنْصَارَ أَبِی مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْوَلِیِّ النَّاصِحِ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَنْصَارَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی طِبْتُمْ وَ طَابَتِ الْأَرْضُ الَّتِی فِیهَا دُفِنْتُمْ وَ فُزْتُمْ فَوْزاً عَظِیماً فَیَا لَیْتَنِی کُنْتُ مَعَکُمْ فَأَفُوزَ مَعَکُم‏».

[۱۶] سوره مبارکه یوسف، آیه ۲۴٫

«وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ ۖ وَ هَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَىٰ بُرْهَانَ رَبِّهِ ۚ کَذَٰلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشَاءَ ۚ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ».

[۱۷] همان.

[۱۸] نهج البلاغه، خطبه ۱۹۳؛ خطبه متقین.

«… أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى خَلَقَ الْخَلْقَ حِینَ خَلَقَهُمْ غَنِیّاً عَنْ طَاعَتِهِمْ آمِناً مِنْ مَعْصِیَتِهِمْ لِأَنَّهُ لَا تَضُرُّهُ مَعْصِیَهُ مَنْ عَصَاهُ وَ لَا تَنْفَعُهُ طَاعَهُ مَنْ أَطَاعَهُ. فَقَسَمَ بَیْنَهُمْ مَعَایِشَهُمْ وَ وَضَعَهُمْ مِنَ الدُّنْیَا مَوَاضِعَهُمْ. فَالْمُتَّقُونَ فِیهَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ؛ مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ وَ مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَادُ وَ مَشْیُهُمُ التَّوَاضُعُ، غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ، نُزِّلَتْ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِی الْبَلَاءِ کَالَّتِی نُزِّلَتْ فِی الرَّخَاءِ وَ لَوْ لَا الْأَجَلُ الَّذِی کَتَبَ اللَّهُ [لَهُمْ‏] عَلَیْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَجْسَادِهِمْ طَرْفَهَ عَیْنٍ شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ، عَظُمَ الْخَالِقُ فِی أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِی أَعْیُنِهِمْ، فَهُمْ وَ الْجَنَّهُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُعَذَّبُونَ، قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَهٌ وَ شُرُورُهُمْ مَأْمُونَهٌ وَ أَجْسَادُهُمْ نَحِیفَهٌ وَ حَاجَاتُهُمْ‏ خَفِیفَهٌ وَ أَنْفُسُهُمْ عَفِیفَهٌ، صَبَرُوا أَیَّاماً قَصِیرَهً أَعْقَبَتْهُمْ رَاحَهً طَوِیلَهً تِجَارَهٌ مُرْبِحَهٌ یَسَّرَهَا لَهُمْ رَبُّهُمْ، أَرَادَتْهُمُ الدُّنْیَا فَلَمْ یُرِیدُوهَا وَ أَسَرَتْهُمْ فَفَدَوْا أَنْفُسَهُمْ مِنْهَا. أَمَّا اللَّیْلَ فَصَافُّونَ أَقْدَامَهُمْ تَالِینَ لِأَجْزَاءِ الْقُرْآنِ یُرَتِّلُونَهَا تَرْتِیلًا یُحَزِّنُونَ بِهِ أَنْفُسَهُمْ وَ یَسْتَثِیرُونَ بِهِ دَوَاءَ دَائِهِمْ فَإِذَا مَرُّوا بِآیَهٍ فِیهَا تَشْوِیقٌ رَکَنُوا إِلَیْهَا طَمَعاً وَ تَطَلَّعَتْ نُفُوسُهُمْ إِلَیْهَا شَوْقاً وَ ظَنُّوا أَنَّهَا نُصْبَ أَعْیُنِهِمْ وَ إِذَا مَرُّوا بِآیَهٍ فِیهَا تَخْوِیفٌ أَصْغَوْا إِلَیْهَا مَسَامِعَ قُلُوبِهِمْ وَ ظَنُّوا أَنَّ زَفِیرَ جَهَنَّمَ وَ شَهِیقَهَا فِی أُصُولِ آذَانِهِمْ فَهُمْ حَانُونَ عَلَى أَوْسَاطِهِمْ مُفْتَرِشُونَ لِجِبَاهِهِمْ وَ أَکُفِّهِمْ وَ رُکَبِهِمْ وَ أَطْرَافِ أَقْدَامِهِمْ یَطْلُبُونَ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى فِی فَکَاکِ رِقَابِهِمْ…».

[۱۹] سعدی، مواعظ، غزلیات، غزل شماره ۶۲.

[۲۰] مصباح‏ المتهجد،شیخ طوسی ص ۸۴۴ ؛ إقبال‏الأعمال ، سید ابن طاووس‏ ص ۷۰۶ ؛ البلدالأمین ، ابراهیم بن على عاملى کفعمى‏ص ۱۸۸ ؛ مفاتیح الجنان ، شیخ عباس قمی ، ص ۶۲ (فرازی از دعای شریف دعای کمیل).

«…یَا رَبِّ یَا رَبِّ یَا رَبِّ؛ یَا إِلٰهِى وَ سَیِّدِى وَ مَوْلاىَ وَ مالِکَ رِقِّى، یَا مَنْ بِیَدِهِ نَاصِیَتِى، یَا عَلِیماً بِضُرِّى وَ مَسْکَنَتِى، یَا خَبِیراً بِفَقْرِى وَ فاقَتِى، یَا رَبِّ یَا رَبِّ یَا رَبِّ، أَسْأَلُکَ بِحَقِّکَ وَ قُدْسِکَ وَ أَعْظَمِ صِفاتِکَ وَ أَسْمائِکَ، أَنْ تَجْعَلَ أَوْقاتِى مِنَ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ بِذِکْرِکَ مَعْمُورَهً، وَ بِخِدْمَتِکَ مَوْصُولَهً؛ وَ أَعْمالِى عِنْدَکَ مَقْبُولَهً، حَتَّىٰ تَکُونَ أَعْمالِى وَ أَوْرادِى کُلُّها وِرْداً وَاحِداً، وَ حالِى فِى خِدْمَتِکَ سَرْمَداً. یَا سَیِّدِى یَا مَنْ عَلَیْهِ مُعَوَّلِى، یَا مَنْ إِلَیْهِ شَکَوْتُ أَحْوالِى، یَا رَبِّ یَا رَبِّ یَا رَبِّ، قَوِّ عَلىٰ خِدْمَتِکَ جَوارِحِى، وَ اشْدُدْ عَلَى الْعَزِیمَهِ جَوانِحِى، وَ هَبْ لِىَ الْجِدَّ فِى خَشْیَتِکَ، وَ الدَّوامَ فِى الاتِّصالِ بِخِدْمَتِکَ، حَتّىٰ أَسْرَحَ إِلَیْکَ فِى مَیادِینِ السَّابِقِینَ؛ وَ أُسْرِعَ إِلَیْکَ فِى البَارِزِینَ، وَ أَشْتاقَ إِلىٰ قُرْبِکَ فِى الْمُشْتاقِینَ، وَ أَدْنُوَ مِنْکَ دُنُوَّ الْمُخْلِصِینَ، وَ أَخافَکَ مَخافَهَ الْمُوقِنِینَ، وَ أَجْتَمِعَ فِى جِوارِکَ مَعَ الْمُؤْمِنِینَ. اللّٰهُمَّ وَ مَنْ أَرادَنِى بِسُوءٍ فَأَرِدْهُ، وَ مَنْ کادَنِى فَکِدْهُ، وَ اجْعَلْنِى مِنْ أَحْسَنِ عَبِیدِکَ نَصِیباً عِنْدَکَ، وَ أَقْرَبِهِمْ مَنْزِلَهً مِنْکَ، وَ أَخَصِّهِمْ زُلْفَهً لَدَیْکَ، فَإِنَّهُ لَایُنالُ ذٰلِکَ إِلّا بِفَضْلِکَ، وَ جُدْ لِى بِجُودِکَ، وَ اعْطِفْ عَلَىَّ بِمَجْدِکَ؛ وَ احْفَظْنِى بِرَحْمَتِکَ، وَ اجْعَلْ لِسانِى بِذِکْرِکَ لَهِجاً، وَ قَلْبِى بِحُبِّکَ مُتَیَّماً، وَ مُنَّ عَلَىَّ بِحُسْنِ إِجابَتِکَ، وَ أَقِلْنِى عَثْرَتِى، وَ اغْفِرْ زَلَّتِى، فَإِنَّکَ قَضَیْتَ عَلىٰ عِبادِکَ بِعِبادَتِکَ، وَ أَمَرْتَهُمْ بِدُعائِکَ، وَ ضَمِنْتَ لَهُمُ الْإِجابَهَ، فَإِلَیْکَ یارَبِّ نَصَبْتُ وَجْهِى، وَ إِلَیْکَ یَا رَبِّ مَدَدْتُ یَدِى، فَبِعِزَّتِکَ اسْتَجِبْ لِى دُعائِى، وَ بَلِّغْنِى مُناىَ، وَ لَا تَقْطَعْ مِنْ فَضْلِکَ رَجائِى، وَ اکْفِنِى شَرَّ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ مِنْ أَعْدائِى؛ یَا سَرِیعَ الرِّضا، اغْفِرْ لِمَنْ لَایَمْلِکُ إِلّا الدُّعاءَ، فَإِنَّکَ فَعَّالٌ لِما تَشَاءُ، یَا مَنِ اسْمُهُ دَوَاءٌ، وَ ذِکْرُهُ شِفاءٌ، وَ طَاعَتُهُ غِنىً، ارْحَمْ مَنْ رَأْسُ مالِهِ الرَّجاءُ، وَ سِلاحُهُ الْبُکَاءُ، یَا سَابِغَ النِّعَمِ، یَا دَافِعَ النِّقَمِ، یَا نُورَ الْمُسْتَوْحِشِینَ فِى الظُّلَمِ، یَا عَالِماً لَایُعَلَّمُ، صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ افْعَلْ بِى مَا أَنْتَ أَهْلُهُ، وَ صَلَّى اللّٰهُ عَلىٰ رَسُولِهِ وَ الْأَئِمَّهِ الْمَیامِینَ مِنْ آلِهِ وَ سَلَّمَ تَسْلِیماً کَثِیراً».

[۲۱] سوره مبارکه عنکبوت، آیه ۶۹٫

«وَ الَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا ۚ وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ».

[۲۲] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۶۴، صفحه ۲۴۲.

«محص، [التمحیص] ، عَنْ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: اَلدُّنْیَا سِجْنُ اَلْمُؤْمِنِ وَ جَنَّهُ اَلْکَافِرِ فَأَمَّا اَلْمُؤْمِنُ فَیُرَوَّعُ فِیهَا وَ أَمَّا اَلْکَافِرُ فَیُمَتَّعُ فِیهَا».

[۲۳] سوره مبارکه جمعه، آیه ۶٫

[۲۴] حافظ، غزلیات، غزل شماره ۳۵۹.

[۲۵] سوره مبارکه ص، آیات ۸۲ و ۸۳٫

[۲۶] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۶۰، صفحه ۲۶۴. / نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲ (خطبه قاصعه)، بخش ۱۶، فضائل حضرت امیرالمؤمنین (علیه الصلاه و السلام).

«وَ قَدْ عَلِمْتُمْ مَوْضِعِی مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) بِالْقَرَابَهِ الْقَرِیبَهِ وَ الْمَنْزِلَهِ الْخَصِیصَهِ، وَضَعَنِی فِی [حَجْرِهِ‏] حِجْرِهِ وَ أَنَا وَلَدٌ [وَلِیدٌ] یَضُمُّنِی إِلَى صَدْرِهِ وَ یَکْنُفُنِی فِی فِرَاشِهِ وَ یُمِسُّنِی جَسَدَهُ وَ یُشِمُّنِی عَرْفَهُ وَ کَانَ یَمْضَغُ الشَّیْ‏ءَ ثُمَّ یُلْقِمُنِیهِ، وَ مَا وَجَدَ لِی کَذْبَهً فِی قَوْلٍ وَ لَا خَطْلَهً فِی فِعْلٍ، وَ لَقَدْ قَرَنَ اللَّهُ بِهِ (صلی الله علیه وآله) مِنْ لَدُنْ أَنْ کَانَ فَطِیماً أَعْظَمَ مَلَکٍ مِنْ مَلَائِکَتِهِ یَسْلُکُ بِهِ طَرِیقَ الْمَکَارِمِ وَ مَحَاسِنَ أَخْلَاقِ الْعَالَمِ لَیْلَهُ وَ نَهَارَهُ، وَ لَقَدْ کُنْتُ أَتَّبِعُهُ اتِّبَاعَ الْفَصِیلِ أَثَرَ أُمِّهِ، یَرْفَعُ لِی فِی کُلِّ یَوْمٍ مِنْ أَخْلَاقِهِ عَلَماً وَ یَأْمُرُنِی بِالاقْتِدَاءِ بِهِ، وَ لَقَدْ کَانَ یُجَاوِرُ فِی کُلِّ سَنَهٍ بِحِرَاءَ فَأَرَاهُ وَ لَا یَرَاهُ غَیْرِی، وَ لَمْ یَجْمَعْ بَیْتٌ وَاحِدٌ یَوْمَئِذٍ فِی الْإِسْلَامِ غَیْرَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) وَ خَدِیجَهَ وَ أَنَا ثَالِثُهُمَا، أَرَى نُورَ الْوَحْیِ وَ الرِّسَالَهِ وَ أَشُمُّ رِیحَ النُّبُوَّهِ، وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّهَ الشَّیْطَانِ حِینَ نَزَلَ الْوَحْیُ عَلَیْهِ (صلی الله علیه وآله)، فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا هَذِهِ الرَّنَّهُ؟ فَقَالَ هَذَا الشَّیْطَانُ قَدْ أَیِسَ مِنْ عِبَادَتِهِ، إِنَّکَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَى مَا أَرَى، إِلَّا أَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِیٍّ وَ لَکِنَّکَ لَوَزِیرٌ، وَ إِنَّکَ لَعَلَى خَیْرٍ».

[۲۷] همان.

[۲۸] نهج البلاغه، حکمت ۷۷؛ بی‌اعتنایی امیرالمؤمنین به دنیا.

«وَ مِنْ خَبَرِ ضِرَارِ بْنِ [ضَمْرَهَ الضَّابِیِ] حَمْزَهَ الضَّبَائِیِّ عِنْدَ دُخُولِهِ عَلَى مُعَاوِیَهَ وَ مَسْأَلَتِهِ لَهُ عَنْ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام)، وَ قَالَ فَأَشْهَدُ لَقَدْ رَأَیْتُهُ فِی بَعْضِ مَوَاقِفِهِ وَ قَدْ أَرْخَى اللَّیْلُ سُدُولَهُ وَ هُوَ قَائِمٌ فِی مِحْرَابِهِ، قَابِضٌ عَلَى لِحْیَتِهِ، یَتَمَلْمَلُ تَمَلْمُلَ السَّلِیمِ وَ یَبْکِی بُکَاءَ الْحَزِینِ وَ [هُوَ] یَقُولُ: یَا دُنْیَا یَا دُنْیَا، إِلَیْکِ عَنِّی؛ أَ بِی تَعَرَّضْتِ؟ أَمْ إِلَیَّ [تَشَوَّفْتِ] تَشَوَّقْتِ؟ لَا حَانَ حِینُکِ؛ هَیْهَاتَ، غُرِّی غَیْرِی؛ لَا حَاجَهَ لِی فِیکِ؛ قَدْ طَلَّقْتُکِ ثَلَاثاً لَا رَجْعَهَ فِیهَا؛ فَعَیْشُکِ قَصِیرٌ وَ خَطَرُکِ یَسِیرٌ وَ أَمَلُکِ حَقِیرٌ. آهِ مِنْ قِلَّهِ الزَّادِ وَ طُولِ الطَّرِیقِ وَ بُعْدِ السَّفَرِ وَ عَظِیمِ الْمَوْرِدِ».

[۲۹] سوره مبارکه کهف، آیات ۱۰۳ و ۱۰۴٫

[۳۰] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۱۶٫

«کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ ۖ وَ عَسَىٰ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ ۖ وَ عَسَىٰ أَنْ تُحِبُّوا شَیْئًا وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ ۗ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ».

[۳۱] بَلعم باعورا عالمی معاصر حضرت موسی (علیه‌السّلام) و برخوردار از آیت الهی بود که بر اثر پیروی از شیطان و هوای نفس به گمراهی و انحطاط گرایید؛ در این مقاله سرگذشت بلعم باعورا را از کتب مقدس (تورات) و روایات اسلامی و سوره اعراف در قرآن مجید بیان می‌کنیم. بَلعَم بن باعور، شخصیتی در تورات و روایات اسلامی که نخست در سبیل هدایت بود و سپس گمراه شد. نام پدرش را بعور، باعورا، باعرا و اَبَر گفته‌اند. اگر بلعم واژه‌ای عربی باشد به معنی مردی است که زیاد‌ می‌خورد و غذا را‌ می‌بلعد. اما گویند بلعم همان بِلْعام در تورات و نامی عبری‌ می‌باشد به معنای «خداوند مردم» بلعم باعورا از علماء بنی‌اسرائیل، معاصر حضرت موسی (علیه‌السّلام) بود که در یکی از قریه‌های بلقاء شام زندگی می‌کرد. ابن قتیبه در روایتش از وهب بن منبّه، بلعم را از نوادگان دختری لوط پیامبر دانسته، اما طبرسی به نقل از ابوحمزه ثمالی، و ثعلبی او را از نوادگان پسری لوط معرفی کرده‌اند. برخی گفته‌اند که بلعم همان لقمان است که حکایت‌های او پیش از اسلام در میان اعراب رواج داشته است، هر چند ثعلبی نام پدر هر دو را باعور گفته است، اما او نسب بلعم را به لوط و نسب لقمان را به تارخ پدر ابراهیم رسانیده است. طبری در روایات خود از ابن مسعود و مجاهد، بلعم را از بنی‌اسرائیل دانسته است و در دو روایتش از ابن عباس او را یمنی و کنعانی معرفی کرده است. بغوی و دیگران نیز از او پیروی کرده‌اند. بلعم پیشگویی می‌کرد و از حوادث آینده خبر می‌داد. گویا پیرو آئین ابراهیم بوده و مردم از اطراف به نزد او می‌آمدند تا دربارۀ آنان پیشگویی کند و برای برکت‌یافتن دارایی و زندگی آنها دعا کند.

[۳۲] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۷۵٫

«وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَکَانَ مِنَ الْغَاوِینَ».

[۳۳] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۷۶٫

«وَ لَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَ لَٰکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَوَاهُ ۚ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ ۚ ذَٰلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا ۚ فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ».

[۳۴] همان.

[۳۵] محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، ج ۷، ص ۲۴۵، روایت ۱۸٫

قال الصادقُ (عَلَیهِ السّلام): هَلَکَ العاملونَ الاّ العابِدوُنَ و هَلَکَ العابدونَ الا العاملونَ و هَلَکَ العاملونَ الاّ الصادقونَ و هَلَکَ الصادقون الا المخلِصوُنَ و هَلَکَ المخلصُونَ الا المُتَّقُونَ و هَلَکَ المُتَّقونَ الاّ موقنین لعلى خطر عظیم‌و ادنى حد الاخلاص بذل العبد طقته ثم لا یجعل لعلمه عند الله قدرا.

[۳۶] الخصال، ج ۱، ص ۲۱۷٫

«قال اللَّه تبارک و تعالی لموسی علی نبینا و آله و علیه السلام: یا موسی احْفِظْ وَصِیتی لَک بِارْبَعَهِ اشْیاءٍ. اوَّلُهُنَّ: ما دُمْتَ لا تَری ذُنوُبَک تَغْفِرُ، لا تَشْتَغِلْ بِعُیوبِ غَیرِک. وَ الثَّانِیهُ: ما دُمْتَ لا تَری کنُوزی قَدْ نَفِدَتْ، فَلا تَغْتَمَّ بِسَبَبِ رِزْقِک. وَ الثّالِثَهُ: ما دُمْتَ لا تَری زَوالَ مُلْکی، فَلا تَرْجِ احَداً غَیری. وَ الرَّابِعَهُ: ما دُمْتَ لا تَری الشَّیطانُ مَیتاً، فَلا تَأْمَنُ مَکرَهُ».

[۳۷] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۸۴٫

«لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الْأَرْضِ ۗ وَ إِنْ تُبْدُوا مَا فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحَاسِبْکُمْ بِهِ اللَّهُ ۖ فَیَغْفِرُ لِمَنْ یَشَاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشَاءُ ۗ وَ اللَّهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ».

[۳۸] سوره مبارکه فاطر، آیه ۲۴٫

«إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ بِالْحَقِّ بَشِیرًا وَ نَذِیرًا ۚ وَ إِنْ مِنْ أُمَّهٍ إِلَّا خَلَا فِیهَا نَذِیرٌ».

[۳۹] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای شریف کمیل.

«…یا إِلٰهِى وَ رَبِّى وَ سَیِّدِى وَ مَوْلاىَ، لِأَیِّ الْأُمُورِ إِلَیْکَ أَشْکُو، وَ لِمَا مِنْها أَضِجُّ وَ أَبْکِى، لِأَلِیمِ الْعَذابِ وَ شِدَّتِهِ، أَمْ لِطُولِ الْبَلَاءِ وَ مُدَّتِهِ. فَلَئِنْ صَیَّرْتَنِى لِلْعُقُوبَاتِ مَعَ أَعْدائِکَ، وَ جَمَعْتَ بَیْنِى وَ بَیْنَ أَهْلِ بَلَائِکَ، وَ فَرَّقْتَ بَیْنِى وَ بَیْنَ أَحِبَّائِکَ وَ أَوْلِیائِکَ، فَهَبْنِى یَا إِلٰهِى وَ سَیِّدِى وَ مَوْلاىَ وَ رَبِّى، صَبَرْتُ عَلَىٰ عَذابِکَ، فَکَیْفَ أَصْبِرُ عَلَىٰ فِراقِکَ، وَ هَبْنِى صَبَرْتُ عَلىٰ حَرِّ نَارِکَ، فَکَیْفَ أَصْبِرُ عَنِ النَّظَرِ إِلَىٰ کَرامَتِکَ؟ أَمْ کَیْفَ أَسْکُنُ فِى النَّارِ وَ رَجائِى عَفْوُکَ؟ فَبِعِزَّتِکَ یَا سَیِّدِى وَ مَوْلاىَ أُقْسِمُ صَادِقاً، لَئِنْ تَرَکْتَنِى نَاطِقاً لَأَضِجَّنَّ إِلَیْکَ بَیْنَ أَهْلِها ضَجِیجَ الْآمِلِینَ، وَ لَأَصْرُخَنَّ إِلَیْکَ صُراخَ الْمُسْتَصْرِخِینَ، وَ لَأَبْکِیَنَّ عَلَیْکَ بُکَاءَ الْفَاقِدِینَ، وَ لَأُنادِیَنَّکَ أَیْنَ کُنْتَ یَا وَلِىَّ الْمُؤْمِنِینَ، یَا غَایَهَ آمالِ الْعارِفِینَ، یَا غِیاثَ الْمُسْتَغِیثِینَ، یَا حَبِیبَ قُلُوبِ الصَّادِقِینَ، وَ یَا إِلٰهَ الْعالَمِینَ؛ أَفَتُراکَ سُبْحَانَکَ یَا إِلٰهِى وَ بِحَمْدِکَ تَسْمَعُ فِیها صَوْتَ عَبْدٍ مُسْلِمٍ سُجِنَ فِیها بِمُخالَفَتِهِ، وَ ذاقَ طَعْمَ عَذابِها بِمَعْصِیَتِهِ، وَ حُبِسَ بَیْنَ أَطْباقِها بِجُرْمِهِ وَ جَرِیرَتِهِ، وَ هُوَ یَضِجُّ إِلَیْکَ ضَجِیجَ مُؤَمِّلٍ لِرَحْمَتِکَ، وَ یُنادِیکَ بِلِسانِ أَهْلِ تَوْحِیدِکَ، وَ یَتَوَسَّلُ إِلَیْکَ بِرُبُوبِیَّتِکَ؟ یَا مَوْلاىَ فَکَیْفَ یَبْقىٰ فِى الْعَذابِ وَ هُوَ یَرْجُو مَا سَلَفَ مِنْ حِلْمِکَ؟ أَمْ کَیْفَ تُؤْلِمُهُ النَّارُ وَ هُوَ یَأْمُلُ فَضْلَکَ وَ رَحْمَتَکَ ؟ أَمْ کَیْفَ یُحْرِقُهُ لَهِیبُها وَ أَنْتَ تَسْمَعُ صَوْتَهُ وَ تَرىٰ مَکانَهُ؟ أَمْ کَیْفَ یَشْتَمِلُ عَلَیْهِ زَفِیرُها وَ أَنْتَ تَعْلَمُ ضَعْفَهُ؟ أَمْ کَیْفَ یَتَقَلْقَلُ بَیْنَ أَطْباقِها وَ أَنْتَ تَعْلَمُ صِدْقَهُ؟ أَمْ کَیْفَ تَزْجُرُهُ زَبانِیَتُها وَ هُوَ یُنادِیکَ یَا رَبَّهُ؟ أَمْ کَیْفَ یَرْجُو فَضْلَکَ فِى عِتْقِهِ مِنْها فَتَتْرُکُهُ فِیها، هَیْهاتَ ما ذٰلِکَ الظَّنُ بِکَ، وَ لَا الْمَعْرُوفُ مِنْ فَضْلِکَ، وَ لَا مُشْبِهٌ لِمَا عَامَلْتَ بِهِ الْمُوَحِّدِینَ مِنْ بِرِّکَ وَ إِحْسانِکَ؛ فَبِالْیَقِینِ أَقْطَعُ، لَوْلَا مَا حَکَمْتَ بِهِ مِنْ تَعْذِیبِ جَاحِدِیکَ، وَ قَضَیْتَ بِهِ مِنْ إِخْلادِ مُعانِدِیکَ، لَجَعَلْتَ النَّارَ کُلَّها بَرْداً وَ سَلاماً، وَ مَا کانَ لِأَحَدٍ فِیها مَقَرّاً وَ لَا مُقاماً، لَکِنَّکَ تَقَدَّسَتْ أَسْماؤُکَ أَقْسَمْتَ أَنْ تَمْلَأَها مِنَ الْکَافِرِینَ، مِنَ الْجِنَّهِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ، وَ أَنْ تُخَلِّدَ فِیهَا الْمُعانِدِینَ، وَ أَنْتَ جَلَّ ثَناؤُکَ قُلْتَ مُبْتَدِئاً، وَ تَطَوَّلْتَ بِالْإِنْعامِ مُتَکَرِّماً، ﴿أَفَمَنْ کَانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کَانَ فَاسِقاً لَا یَسْتَوُونَ…».

[۴۰] عوالی اللآلی : ۱/ ۴۰۴ / ۶۳ ، و : ۲ / ۱۱ / ۱۸ ، شرح نهج البلاغه لابن میثم البحرانیّ : ۵/۳۶۱ وفیه: «ما عبدتک خوفًا من عقابک ولا طمعًا فی ثوابک بل …» ، شرح مائه کلمه لأمیر المؤمنین علیه السلام : ۲۳۵٫ / بحارالانوار، ج ۴۱، باب ۱۰۱، ص ۱۴ [بجای نارک و جنّتک به ترتیب عقابک و ثوابک آمده است. از علی علیه السلام].

[۴۱] همان.

[۴۲] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۰۷٫

[۴۳] صحیفه امام، ج ‏۲۰، ص ۲۰۴٫