حضرت استاد صدیقی روز شنبه از ساعت ۱۷:۳۰ الی ۱۹:۰۰ به تفسیر قرآن با موضوع «اخلاق در قرآن» در مسجد امام رضا علیه السلام حوزه علمیه امام خمینی(ره) پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
- مقدّمه
- خداوند متعال کائنات را بدون سابقهی قبلی آفریده است
- موجِدبودن حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) بسیار آشکار و روشن است
- خداوند متعال پَناهگاهِ مطمئنّی برای بَشر است
- انسان باید از عدل الهی ترس و نسبت به لُطف او اُمید داشته باشد
- تسلیم و قُرب رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از همهی موجودات عالَم بیشتر است
- پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در ابتدا خودشان مُکلّف به تذکّرات الهی هستند
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إلی یوم الدّین».
مقدّمه
یکی از ویژگیهای مولای بزرگوارمان حضرت امام جواد (علیه السلام) حساسیّت ایشان نسبت به حضرت صدیقهی طاهره فاطمه زهرا (سلام الله علیها) بوده است. لذا به همان اندازه که ظُلم به حضرت زهرا (سلام الله علیها) موجب ناراحتی حضرت جواد (علیه السلام) میشود، خدمت و احسان و تولّی به حضرت زهرا (سلام الله علیها) موجب خشنودی ایشان خواهد شد. یک سورهی قدر به بیبی حضرت زهرای مرضیه (سلام الله علیها) هدیه میکنیم.
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ * بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِى لَیْلَهِ الْقَدْرِ * وَ مَا أَدْرَاکَ مَا لَیْلَهُ الْقَدْرِ * لَیْلَهُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ * تَنَزَّلُ الْمَلَائِکَهُ وَ الرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِّن کُلِّ أَمْرٍ * سَلَامٌ هِىَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ[۲]».
انشاءالله بیبی بپذیرند، مادری کنند و نوازش مادرانهشان را مَلموس ما بفرمایند، یک صلواتی مرحمت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
خداوند متعال کائنات را بدون سابقهی قبلی آفریده است
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ * قُلْ أَغَیْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ یُطْعِمُ وَ لَا یُطْعَمُ قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَ لَا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکِینَ[۳]»؛ سورهی مبارکهی انعام از سورههای خاصّ توحیدی است و برای تلاوت آن نیز آثار و پاداشهای ویژهای مُقرّر است. این سه آیهای که دوستان پیشنهاد کردند که بر سر سُفرهی پذیراییهای دلنشینِ این آیات باشیم، آیهی ۱۴ این است که میفرماید: «قُلْ أَغَیْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا»؛ خداوند متعال برخی از آموزهها را برای اینکه مخاطب حسّاس بشود و مطلب را خوب دَرک کند، به صورت استفهام مطرح میفرماید. پیامبر من! بگو: «قُلْ أَغَیْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا»؛ از هرکسی سؤال بشود اگر بنا باشد من سرپرست و ولی و حاکم و دلبری انتخاب کنم، آیا شایسته است که غیرِ خدا را در این اَمر بر خودم سرپرست بگُمارم یا اتّخاذ کنم؟ «فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ»؛ خدایی که اوّلاً او فاطر سماوات و اَرض است. یعنی آسمانها و زمین نبودند و خداوند متعال عَدم را شکافت و بدون هیچ سابقهای، بدون هیچ نمونهای، بدون هیچ طرحی، بدون هیچ نقشهای، بدون هیچ هندسهای و بدون هیچ ارائهی فکری خداوند متعال مُبدئ شد و عَدم را شکافت و از دلِ عَدم نوآوری کرد. آسمان و زمین بیسابقه هستند و نوظهورِ ارادهی قاهرِ حکیم مُطلق هستند. «فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ»؛ هم آسمانهای هفتگانه ابداع حضرت حقّ هستند و ابداع پروردگار عظیم است؛ هم فاطر است، هم فاتِق است، هم خالق است، هم بَدیع است. نسبت به مجموعهی کائنات که تحتِ عنوان «سماوات و اَرض» مطرح شده است که وُسعت آن لایتناهی است، شمارش موجودات آن لاتُعدّ و لاتُحصی است، ولی این مجموعه مَفطور است و فاطرِ آن الله است. این مطلب خیلی مهمّ است. کسی که ما را در ولایت مَفطور کرده است، زیرا ما نبودیم، سابقهای از ما نبوده است، کُپی چیزی نیستیم؛ خداوند متعال ابتدائاً ما را که جزء این مجموعهی لایتناهی هستیم آفرید؛ بیسابقه آفرید و نو آفرید و کار جدیدی بود که هیچ موجودی و هیچکسی قبل از او این کار را نکرده است. آیا چنین کسی شایسته است که انسان اِتّخاذ ولایتش را بکند؟ نه تنها ایجاد فرموده است، نه تنها از کَتم عَدم نور وجود را بیرون کشیده است؛ بلکه در بَقاء هم او نیازهایشان را برطرف میکند. آن کسی که ایجاد کرده است، همان ابقاء میکند. «یُطْعِمُ وَ لَا یُطْعَمُ»؛ در این ایجاد و ابقاء هم که نیازها را برطرف میکند، به کسی نیازی ندارد و «لَا یُطْعَمُ» است.
موجِدبودن حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) بسیار آشکار و روشن است
«قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ»؛ ابتدائاً یک سؤالی است که مُخاطب آن هم فطرت است، هم اندیشه است، هم انگیزه است؛ یعنی در اینجا هم باید حکمت نظری فعّال باشد و هم حککمت عَملیِ انگیزهساز باید وجود داشته باشد. «قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ»؛ بعد از آنکه مطلب بهقَدری واضح است که وقتی سؤال کنیم، با تأمّل اندکی جواب آن روشن است. «وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ[۴]»؛ این سؤال چیزی نیست که کسی در پاسخ آن ابهامی داشته باشد و تردید نماید و بگوید که باید فکر کنم. در خالقیّت خداوند و در موجِدبودن خداوند متعال هم فطرت مورد سؤال قرار بگیرد و از درون طینت و جِبلّت ما و حقیقت کُونیِ ما پاسخ میدهد. کما اینکه در آیهی زَر خداوند متعال «أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ[۵]» را با یکایک ما مطرح فرموده است و به صورت سؤال هم مطرح کرده است. و به گونهای برای همهی موجودات واضح و روشن بوده است. قاطع و بدون هیچ ابهامی پاسخ گفتهاند: «بَلَى». حالا هم سؤال از هر کُون و حقیقتِ خارجی مطرح بشود که غیر الله را اتحّاذِ ولیّ بکنند، در حالیکه «فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ» است، در حالیکه نه تنها ایجاد و حُدوث به ارادهی او قائم است، بلکه بقاء و رَفع نیاز هم مُستند به ارادهی اوست و لاغیر. پاسخ این سؤال را هم فطرت دارد که یعنی شهود، هم اندیشه دارد که یعنی خودش یک بُرهان است و هم نَقل که خداوند متعال دستور میدهد که تو از قول من به اینها بگو. «قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ»؛ من در حال اِخبار به شما هستم که یکی از مأموریتهای من یا اساس توجیه حضور من در این عالَم این است که: «أَنْ أَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَ لَا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکِینَ»؛ مأمور اَمر قدرت لایتناهی و مُطلق آمر هست. فرمان کسی نیست که جای چون و چرا باشد. «أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ»؛ حال که اینگونه است، شما هم «وَ لَا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکِینَ»؛ بر شما قَدغن و ممنوع است که مُشرک باشید. توضیحاتی که مُفسّرین دادهاند با نکاتی که در تفسیر شریف «المیزان» مطرح شده است، قابل توجّه و قابل تقدیر و تشکّر از خداوند متعال و این بزرگان ما هست. مردم در قبول ولایت خالق هستی، هستیِ مُطلق و نورِ مُطلق سه گروه هستند: یک گروه مَجذوب منافع هستند و برای تأمین مصالحشان تشخیص میدهند که مصلحت دستِ مبدأ مُتعال است؛ «بِیَدِهِ الْخَیْرُ[۶]» ؛ «یَا مَنْ بِیَدِهِ نَاصِیَتِى[۷]» ؛ «یَا مَنْ بِیَدِهِ نَوَاصِی اَلْعِبَادِ[۸]» ؛ «مَا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَهٍ فَمِنَ اللَّهِ[۹]» ؛ «وَ مَا بِکُمْ مِنْ نِعْمَهٍ فَمِنَ اللَّهِ[۱۰]»؛ کسی که علاقهی به نعمت دارد، مَصلحت سَنج است، عافیت طلب است، به دنبال سعادت خودش میگردد، تشخیص میدهد که همهی اینها به دست خداوند متعال است. «بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ[۱۱]»؛ خیر به دست اوست، علیالاطلاق خیر به دست اوست. قدرت او هم قدرتِ قاهر است. نمیشود که خداوند متعال چیزی را بخواهد و نشود. این چشمهی بیکرانِ قدرت که خیر به دست اوست، کسی که به دنبال خیر و مصلحت است، یقیناً اجازه نمیدهد که او برای کسی دیگر خوش رَقصی نماید که کاری از او ساخته نیست و خودش فقر است، خودش فقیر است. این از بابِ تأمین مصالح خودش و رسیدن به منافع خودش، اگر دارای فکر سالم باشد، دَرک میکند که منفعت فقط به دست خداوند متعال است. «وَ إِنْ یَمْسَسْکَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلَا کَاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ وَ إِنْ یُرِدْکَ بِخَیْرٍ فَلَا رَادَّ لِفَضْلِهِ یُصِیبُ بِهِ مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ[۱۲]»؛ اینها جَذبهی مصالح دُنیوی و اُخرویشان برای اتّخاذ ولایت الهی به خداوند متعال وصلشان میکند. نه سرپرستی او را، رِبقهی عبودیّت او را به گردنشان میاندازند.
خداوند متعال پَناهگاهِ مطمئنّی برای بَشر است
گروه دیگری نگرانیهایی در زندگی دارند، وحشتهایی دارند. میبینند که حوادث برای آنها قابل پیشبینی نیست و حوادث برای آنها قابل دَفع نیست. اوّلاً نمیدانیم که چه در پیش داریم. ثانیاً اگر میدانستیم هم توانِ دَفع آن را نداریم که قرآن کریم میفرماید که اینها عاجز هستند که ذُبابی را خَلق نمایند و یا ذُباب چیزی از آنها سَلب کند، نمیتوانند از او بگیرند؛ «ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ[۱۳]». یک موجودِ آسیبپَذیرِ گرفتارِ حوادثِ ناگوارِ خارج از حیطهی علم و قدرت، نگران است و برای دَفع ضرر مُحتمل یا ضرر قابل پیشبینی نیاز به یک پَناهگاه دارد. یک پَناهگاه قابل پیشبینی نیاز دارد که تحت ولایت او قرار بگیرد و در پَناه او آرامشی داشته باشد. جز کسی که «فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ» است، برای رَفع مشکلات، برای دَفع مُهلکات باید به جز او پَناه برد یا باید ولایت او را قبول کرد؟ این دو مسأله که مسألهی خوف و مسألهی رَجاء است، مسألهی اُمید و مسألهی ترس است. این برای عُموم بَشر توجیهگَر این است که به یک پَناهگاه مطمئنی تکیه کنند که او در تکیهگاه بودنش قائم به خودش باشد و قائم به غیر نباشد.
انسان باید از عدل الهی ترس و نسبت به لُطف او اُمید داشته باشد
خداوند متعال یکی از وُعاظ فقید تهران را رحمت نماید. ایشان میگفت: من مدّتها در درس آقای «حجّت کوه کَمری[۱۴]» (رضوان الله تعالی علیه) میرفتم که در تدریس در حوزهی علمیه قُم جزء نفرات اوّل بودهاند و مُجتهدپَرور هم بودهاند و پدر عیال مرحوم «حاج آقا مرتضی حائری[۱۵]» (رضوان الله تعالی علیه) فرزند مؤسس حوزهی علمیّه بودهاند. هم از نظر علمی در مکانت بالا بودند و هم از نظر معنوی چیزهایی که پَراکنده نقل شده است، حکایت از یک خَشیّت که فرموده است: «إِنَّمَا یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ[۱۶]». مرحوم حاج آقا مرتضی حائری (رضوان الله تعالی علیه) کتابی به نام «سِرّ دلبران» دارند. در آنجا آمادگی مرحوم آقای حجّت کوه کَمری (رضوان الله تعالی علیه) برای پَرواز هم که روز آن را میدانستند و هم ساعت آن را اطّلاع داشتند، بیان شده است. و اینکه مُهرشان را قبل از آنکه وفات کنند، آوردهاند و شکستهاند و هنگامی که تُربت را آوردند و به کامشان ریختند، گفته بودند: «آخر زادی من الدنیا تربه الحسین[۱۷]» و پَرواز کرده بودند. ما داستانهای دیگری را هم به صورت مُستند شنیدهایم و در این جهت جزء اعجوبهها هستند. ایشان به این آقایی که در شهر قُم مُقرّر درس ایشان هستند، وقتی می خواسته به شهر تهران بیاید، میگوید برای خداحافظی خدمت ایشان رفتم و یک سفارشی به بنده کردند. گفتند: میروی به کسی تکیه کن که او تکیهگاه نخواهد. به هرکسی تکیه کنی روزی میافتد و تو نیز خواهی افتاد. آن کسی که نمیافتد خداوند متعال است. حَواست جمع باشد. همین جملهای که وجود نازنین حضرت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) دارند که فرمودهاند: «لَا یَرْجُوَنَّ أَحَدٌ مِنْکُمْ إِلَّا رَبَّهُ؛ وَ لَا یَخَافَنَّ إِلَّا ذَنْبَهُ[۱۸]»؛ امید فقط به خداوند متعال است. غیرِ خداوند کارهای نیست. ذاتِ همهی موجودات، ذاتِ امکانی و فقر است و از هیچکسی کاری ساخته نیست. و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که اوّل مخلوق هستند، اوّل صادر هستند، اوّل تعیُّن الهی هستند، مأمور میشوند که این حقیقت را به صراحت اعلان نماید. «قُلْ لَا أَمْلِکُ لِنَفْسِی نَفْعًا وَ لَا ضَرًّا[۱۹]» ، «ضَرًّا وَ لَا نَفْعًا وَ لَا یَمْلِکُونَ مَوْتًا وَ لَا حَیَاهً وَ لَا نُشُورًا[۲۰]»؛ او که «رَحْمَهً لِلْعَالَمِینَ[۲۱]» است، او که همه است. اگر همهی عوالِم خُلاصه بشوند، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) خواهد شد. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) وقتی نَشر میشوند، یک بخششان این عوالِم میشود. این عوالِم کوچکتر از وجود نازنین رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است. اما با همهی عظمتشان مأمور میشوند که اعلان کنند من هیچکاره هستم. هیچکاری از من ساخته نیست. نه مالک نَفعم هستم و نه مالک زیانم هستم. این خیلی عجیب است. اگر کسی بخواهد به خودش صدمه هم بزند، کاری از او ساخته نیست. بیخود این کارها را انجام میدهد و اگر خداوند متعال نخواهد، انسان نمیتواند به خودش هم صدمه بزند. هیچ اثری نداریم. وقتی موجودی هیچِ هیچ است، اگر بخواهد به چیزی یا به کسی اُمید داشته باشد، باید به هستی اُمید داشته باشد نه به نیستی و هستی هم فقط یکی است و آن هم خداوند متعال است. در مورد ترس هم اینگونه است؛ «وَ لَا یَخَافَنَّ إِلَّا ذَنْبَهُ[۲۲]»؛ آن کسی که بَلا بر سر انسان میآورد، خودش است. هیچ دشمنی، هیچ قدرتی و هیچ گَردنکُلفتی نمیتوانند هیچ غلطی بکنند. انسان یک گناه میکند، خداوند متعال یک ظالمی را بر او مُسلّط میکند؛ انسان یک گناه میکند، زندگیاش تلخ میشود؛ انسان یک گناه میکند، دَربهای توفیق بر روی او بسته میشود. هرچه دست و پا میزند، به جایی نمیرسد. بنابراین باید از عَدل خداوند متعال ترسید و به لُطف خداوند متعال اُمید داشته باشیم.
تسلیم و قُرب رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از همهی موجودات عالَم بیشتر است
این خوف و اُمید به صورت واقعبینانه ما را به خداوند متعال میرساند و عقل ما فَتوا میدهد که خوفِ ولیّ به جز خداوند برای ما حَرام است، فطرت ما میگوید راه بسته است و نقل هم که الی ماشاءالله به ما میگوید که جز او پَناهی نیست. وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) «أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ» هستند. منظور از این «أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ» یا به اعتبار این است که پروردگار متعال در عالَم زَر از مخلوقات خودش برای ربوبیّت خودش اقرار گرفت. اوّلین کسی که «بَلی» را گفته است، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است. یا نه در سِیرِ نزولی اوّلین موجودی که تعیُّن پیدا کرده است و صادر اوّل شده است و چون قُرب او از همهی موجودات بیشتر است، معرفتش هم بیشتر است، خضوع و تسلیمش هم بیشتر است، لذا «أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ» آن کسی است که بیشتر از همه به کانون قدرت، به کانون جَلال و به کانون جَمال راه پیدا کرده است. ذوب در او میشود. «أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ» در سِیرِ نزولی در عالَم تکوین که خزائن الهی تنزُّل پیدا کرده است و ما و موجودات مختلف شدهایم، وقتی سِیرِ صعودی میکند به وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) میرسد که او هم «عَیْبَهُ عِلْمِهِ[۲۳]» است و هم مخزنِ همهی موجودات است. چون اوّل است، «أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ» هم هست. و یا اینگونه نیست و «أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ» وقتی اسلام را به عالَم عرضه کرد، «آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِ[۲۴]» ، وَ ما اُنزلَ من قَبله قبل از آنکه دیگران را به ایمان و رضا و تسلیم و طاعت دعوت نماید، خودش تسلیم بوده است و سپس دیگران را دعوت کرده است. دیگران مأمور هستند که از او تأسّی نمایند. او پیشگام است. در آیین خودش پیشگام است، در قبول برنامههای دین پیشگام است و در تسلیم هم به همهی معانیاش و در همهی اَبعاد آن اوّلین نفر است. یا اینگونه نیست و مُراد از این عبارت «أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ» اوّل به صورت رُتبی است، نه زمانی و نه ابعاد مختلف دیگری که نام بُرده شد. ما در زیارتنامهی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به پدر مظلوممان عرض میداریم: «السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَلِیَّ اللّهِ، أَنْتَ أَوَّلُ مَظْلُومٍ[۲۵]»؛ «وَ قَتْلِهِمُ الْأَنْبِیَاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ[۲۶]»؛ چقدر پیامبران الهی کُشته شدند! همهی انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) مظلوم بودند؛ ولی به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) میگوییم: «أَوَّلُ مَظْلُومٍ». زیرا درجهی مظلومیّت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) با هیچ مظلومی قابل مقایسه نیست. او مظلوم اوّل است. «أَوَّلُ مَظْلُومٍ» یعنی درجه و رُتبهی اوّل. هیچکسی در رُتبهی مظلومیّت به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) نمیرسد. این «أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ» هم تسلیم رُتبی نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) است که خداوند منّان در اثر نورانیّتی که در وجود ایشان قرار داده است…
«آن کس که تو را شناخت جان را چه کند ***** فرزند و عَیال و خانمان را چه کند[۲۷]»
آن معرفتی را که یک مؤمن نسبت به حقّ مُتعال میتواند داشته باشد، اوّلین عارف او بود. اگر اولّین عارف او بوده است، پس اوّلین مُسلم هم خودش بوده است. خودش را تسلیم معبود خودش کرده است.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در ابتدا خودشان مُکلّف به تذکّرات الهی هستند
«وَ لَا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکِینَ»؛ حَواست باشد که جامعه آلوده به شِرک است و نکند که غُبار بر دامان تو هم بنشیند و تو را هم گرفتار شِرک نماید. این عبارت «وَ لَا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکِینَ» هم هدایت تشریعی است، هم تکوینی است. هشدارهای خداوند متعال به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) تَهدید نیست و لُطف است. هرچه مقام بالاتر باشد، خداند متعال بیشتر هوای او را دارد. «لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ[۲۸]» ؛ «وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ * لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ[۲۹]»؛ این را هم تأکیداً به پیامبرش میگوید: «وَ لَا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکِینَ». نه اینکه زمینه در پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) وجود دارد؛ با اینکه زمینه در رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) وجود ندارد، میخواهد بگوید اینکه اُسوهی من برای شماست، اینکه اُلگوی من برای شماست، اینکه پیک من برای شماست، خودش هم مُکلّف است و ما در پذیرش تکلیف نسبت به او تأکیدمان بیشتر از شماست. لذا اگر او از مَرز عبودیّت خارج بشود، در همهی اَبعاد عذابش با شما قابل مُقایسه نیست که در آن آیات سورهی مبارکهی اسراء که با یکدیگر مرور کردیم و آن آیات خیلی دل من را آب کرد و برای مدّتی هرگاه یاد آن میافتادم، دلم میشکست. «وَ لَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاکَ لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئًا قَلِیلًا * إِذًا لَأَذَقْنَاکَ ضِعْفَ الْحَیَاهِ وَ ضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لَا تَجِدُ لَکَ عَلَیْنَا نَصِیرًا[۳۰]»؛ باید خیلی به خداوند متعال پَناه بُرد. وقتی وجود نازنین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که عزیزکردهی خودِ خداوند متعال است، مُربّای خودِ خداوند متعال است، خداوند خودش که ذات رُبوبی است بدون واسطه او را تحت ولایت قرار داده است؛ «أَلَمْ یَجِدْکَ یَتِیمًا فَآوَى[۳۱]»؛ از همان ابتدا تا انتها همهکارهاش خداوند متعال بوده است، در عینِ حال فرموده است: «لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئًا قَلِیلًا * إِذًا لَأَذَقْنَاکَ ضِعْفَ الْحَیَاهِ وَ ضِعْفَ الْمَمَاتِ».
«وَ لَا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکِینَ»؛ مرحوم علّامه طباطبایی (اعلی الله مقامه الشریف) در تفسیر المیزان تحلیلی دارند که میفرمایند چرا مُشرکین به غیرِ خدا آلوده شدند؟ چرا وَثنی شدند؟ چرا صَنمی شدند؟ میفرمایند یکی از این دو جهت است: یا به دلیل نیازی است که انسان برای بَقای خودش دارد، نیاز به باران دارد، نیاز به نور آفتاب دارد، نیاز به نور ماه دارد، نیاز به راهنمایی ستارگان در آن زمانها احساس میشده است، چون اینها محجوب بودند، نمیتوانستند مُستقیماً بگویند مبدأ همهی حوادث خداوند است، برای رَفع هر نیازی آمده بودند و یک رَبّی درست کرده بودند. یا وَثنیها آمدند و مبدأ خیر و شرّ را جُدا کردند. این نیازها باعث شد که در خیر مبدأیی را ببیند و گرایش به او را اظهار کنند، عبودیّت او را بپذیرند، ولایت او را اتّخاذ نمایند. نسبت به شُرور و ترسهایی هم که دارند، آنجا هم اتّخاذِ ولیّ در هر موردی برای نجات از خطری به یک بُت یا صَنمی پَناهنده میشدند. اسلام آمد و اصل اینکه بَقاء انسان و رَفع نیازهای انسان مبدأیی میخواهد، تصحیح کرد. اصل اینکه بَشر موجودِ ضعیفی است و از هر سویی خطر تَهدیدش می کند، این را تأیید کرد؛ ولی آمد آن توهّمشان را به تعقّل تبدیل کرد و استدلالی برخورد کرد. کسی که «فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ» است با کسی که خودش مَخلوق است و هیچچیزی ندارد، قابل مقایسه نیست. آمد هم در مسألهی رَجاء مبدأ خیرات را به دل و جان بَشر و اندیشهی بَشر معرّفی کرد و هم در مصونماندن از خطرات و حفاظت از شُرور و آفات، آن کسی که به شما جان داده است، دَفع خطر هم از آنِ اوست و دیگران مؤثر نیستند. این توضیحات را که ایشان دادهاند، بعد میگویند: «مِن المُمکن»؛ مسأله فَراتر از این حرفهاست. اینکه در روایات ما عبادتکنندگان به سه گروه تقسیم شدهاند، عدّهای طمعاً خداوند متعال را عبادت میکنند که اینها بازرگانان هستند. عدّهای خوف هستند که اینها بَردگان هستند. و عدّهای شُکراً یا حُبّاً عبادت میکنند که اینها اَحرار هستند و اینها برجستگانِ از بندگانِ خوبِ خداوند متعال هستند. خداوند علیِّ حکیمِ منّان در این آیهی کریمه دارد به ما آن کسی که مبدأ همهی نعمتهاست، موجِد هست و همهچیز خودش هست، مُستقیماً ما را به سوی او میبرد که هرچه هست خودش است و غیر از او چیزی نیست. لذا میخواهند ما جزء اَحرار باشیم، ولینعمتمان را بشناسیم، وجود از اوست، بقاء هم از اوست. اگر خوف و رجائی هم نباشد، وابسته هستیم. فقط ما و او هستیم و غیر از او نداریم. لذا این نوع معرفت که اصلاً انسان غیرِ خدا را نمیبیند که برایشان حسابی باز کند که یکی از موارد غیرِ خدا جهنّم است، یکی از موارد غیرِ خدا بهشت است، یکی از موارد غیرِ خدا مَضارّ و منافع دُنیوی است. همهی اینها مَعلولِ علّت لایضارّ هستند که خودش هست. همهکاره خودش هست و کسی کارهای نیست. لذا این نوع شناخت که فرموده است: «أَغَیْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ»، از ابتدا ما را به ایجادِ و ابقاء متوّجه میکند، نه به نَفع و زیان که طمعاً یا خوفاً باشد. فقط من و او هستیم. من از او هستم و هرچه هست از اوست. بنابراین جای شُکر نعمت است، جای محبّت است. حُبّاً او را به عنوان ولیّ اتّخاذ کنیم، شُکراً او را به عنوان ولیّ اتّخاذ کنیم. این عُصارهی مطلبی بود که حضرت علّامه طباطبایی (اعلی الله مقامه الشریف) در کتاب شریف المیزان آوردهاند.
یک صلواتی مرحمت بفرمایید.
وَ صَلی الله عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرین
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۲] سوره مبارکه قدر.
[۳] سوره مبارکه انعام، آیه ۱۴٫
[۴] سوره مبارکه لقمان، آیه ۲۵٫
«وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ ۚ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ ۚ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لَا یَعْلَمُونَ».
[۵] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۷۲٫
«وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ ۖ قَالُوا بَلَىٰ ۛ شَهِدْنَا ۛ أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیَامَهِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هَٰذَا غَافِلِینَ».
[۶] تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج ۱۶، ص ۲۹۴. / بحارالأنوار، ج ۷۹، ص ۳۲۳. / بحارالأنوار، ج ۷۹، ص ۳۲۸؛ «و هو حی لایموت بیده الخیر» محذوف.
«الصّادق (علیه السلام)- أَنَّهُ سُئِلَ عَنْ هَذِهِ الْآیَهًِْ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ الْغُرُوب فَقَالَ فَرِیضَهًٌْ عَلَی کُلِّ مُسْلِمٍ أَنْ یَقُولَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِهَا عَشْرَ مَرَّاتٍ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ لَهُ الْمُلْکُ وَ لَهُ الْحَمْدُ یُحْیِی وَ یُمِیتُ وَ هُوَ حَیٌّ لَا یَمُوتُ بِیَدِهِ الْخَیْرُ وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیر».
[۷] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای شریف کمیل.
«یَا إِلٰهِى وَ سَیِّدِى وَ مَوْلاىَ وَ مالِکَ رِقِّى، یَا مَنْ بِیَدِهِ نَاصِیَتِى، یَا عَلِیماً بِضُرِّى وَ مَسْکَنَتِى، یَا خَبِیراً بِفَقْرِى وَ فاقَتِى، یَا رَبِّ یَا رَبِّ یَا رَبِّ، أَسْأَلُکَ بِحَقِّکَ وَ قُدْسِکَ وَ أَعْظَمِ صِفاتِکَ وَ أَسْمائِکَ، أَنْ تَجْعَلَ أَوْقاتِى مِنَ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ بِذِکْرِکَ مَعْمُورَهً، وَ بِخِدْمَتِکَ مَوْصُولَهً؛ وَ أَعْمالِى عِنْدَکَ مَقْبُولَهً، حَتَّىٰ تَکُونَ أَعْمالِى وَ أَوْرادِى کُلُّها وِرْداً وَاحِداً، وَ حالِى فِى خِدْمَتِکَ سَرْمَداً. یَا سَیِّدِى یَا مَنْ عَلَیْهِ مُعَوَّلِى، یَا مَنْ إِلَیْهِ شَکَوْتُ أَحْوالِى، یَا رَبِّ یَا رَبِّ یَا رَبِّ، قَوِّ عَلىٰ خِدْمَتِکَ جَوارِحِى، وَ اشْدُدْ عَلَى الْعَزِیمَهِ جَوانِحِى، وَ هَبْ لِىَ الْجِدَّ فِى خَشْیَتِکَ، وَ الدَّوامَ فِى الاتِّصالِ بِخِدْمَتِکَ، حَتّىٰ أَسْرَحَ إِلَیْکَ فِى مَیادِینِ السَّابِقِینَ؛ وَ أُسْرِعَ إِلَیْکَ فِى البَارِزِینَ، وَ أَشْتاقَ إِلىٰ قُرْبِکَ فِى الْمُشْتاقِینَ، وَ أَدْنُوَ مِنْکَ دُنُوَّ الْمُخْلِصِینَ، وَ أَخافَکَ مَخافَهَ الْمُوقِنِینَ، وَ أَجْتَمِعَ فِى جِوارِکَ مَعَ الْمُؤْمِنِینَ…».
[۸] إقبال الأعمال، جلد ۱، صفحه ۱۳۰.
«یَا مَنْ کَانَ وَ یَکُونُ وَ لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ یَا مَنْ لاَ یَمُوتُ وَ لاَ یَبْقَى إِلاَّ وَجْهُهُ اَلْجَبَّارُ یَا مَنْ یُسَبِّحُ اَلرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَ اَلْمَلاٰئِکَهُ مِنْ خِیفَتِهِ یَا مَنْ إِذَا دُعِیَ أَجَابَ وَ یَا مَنْ إِذَا اُسْتُرْحِمَ رَحِمَ وَ یَا مَنْ لاَ یُدْرِکُ اَلْوَاصِفُونَ صِفَتَهُ مِنْ عَظَمَتِهِ یَا مَنْ لاٰ تُدْرِکُهُ اَلْأَبْصٰارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ اَلْأَبْصٰارَ وَ هُوَ اَللَّطِیفُ اَلْخَبِیرُ یَا مَنْ یَرَى وَ لاَ یُرَى وَ هُوَ بِالْمَنْظَرِ اَلْأَعْلَى یَا مَنْ لاَ یُعِزُّهُ شَیْءٌ وَ لاَ یَفُوتُهُ [فَوْقَهُ] أَحَدٌ یَا مَنْ بِیَدِهِ نَوَاصِی اَلْعِبَادِ أَسْأَلُکَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ عَلَیْکَ وَ حَقِّکَ عَلَى مُحَمَّدٍ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَرْحَمَ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ کَمَا صَلَّیْتَ وَ بَارَکْتَ وَ تَرَحَّمْتَ عَلَى إِبْرَاهِیمَ وَ آلِ إِبْرَاهِیمَ فِی اَلْعَالَمِینَ إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ».
[۹] سوره مبارکخه نساء، آیه ۷۹٫
«مَا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَهٍ فَمِنَ اللَّهِ ۖ وَ مَا أَصَابَکَ مِنْ سَیِّئَهٍ فَمِنْ نَفْسِکَ ۚ وَ أَرْسَلْنَاکَ لِلنَّاسِ رَسُولًا ۚ وَ کَفَىٰ بِاللَّهِ شَهِیدًا».
[۱۰] سوره مبارکه نحل، آیه ۵۳٫
«وَ مَا بِکُمْ مِنْ نِعْمَهٍ فَمِنَ اللَّهِ ۖ ثُمَّ إِذَا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فَإِلَیْهِ تَجْأَرُونَ».
[۱۱] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۲۶٫
«قُلِ اللَّهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشَاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ ۖ بِیَدِکَ الْخَیْرُ ۖ إِنَّکَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ».
[۱۲] سوره مبارکه یونس، آیه ۱۰۷٫
[۱۳]سوره مبارکه حج، آیه ۷۳٫
«یَا أَیُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ ۚ إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ یَخْلُقُوا ذُبَابًا وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ ۖ وَ إِنْ یَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَیْئًا لَا یَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ۚ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ».
[۱۴] سید محمد حجت کوهکمری، فقیه و مرجع تقلید امامی قرن چهاردهم. وی در ۲۹ شعبان سال ۱۳۱۰ق/۱۲۷۱ش در تبریز در خانوادهای روحانی به دنیا آمد. خانوادهاش از سادات کوهکمر، محلی از توابع اَهَر در منطقه آذربایجان شرقی بودند. نسب او به علیاصغر، فرزند امام سجاد (علیه السلام) میرسد. لذا آنان را حسینی کوه کمری میخوانند. پدرش، سیدعلی کوهکمری تبریزی، فرزند علینقی، از عالمان و فقهای دوره خود بود. سیدعلی در تبریز به دنیا آمد. دروس عالی فقه و اصول را در نجف نزد حبیب الله رشتی، فاضل ایروانی و فاضل شربیانی آموخت. سیدمحمد حجت پس از یک دوره بیماری سخت، در ۶۲ سالگی در دوشنبه ۳ جمادیالاول ۱۳۷۲ ق- ۲۹ دی ۱۳۳۱ش در قم وفات یافت و در اتاقی کنار مسجد مدرسه حجّتیه به خاک سپرده شد.
در سوگ او مجالس متعددی برگزار و در رثایش اشعار بسیاری سروده شد. سیدمحمد حجت، ادبیات، ریاضیات، طب قدیم و برخی علوم جدید را در تبریز آموخت. بیشتر دروس مقدماتی فقه و اصول و کتاب ریاضالمسائل سیدعلی طباطبایی را نیز در همانجا نزد پدرش فراگرفت و خود به تدریس شرح لمعه شهیدثانی پرداخت. پس از آن در ۱۳۳۰ق/۱۲۹۱ش برای ادامه تحصیل به نجف رفت. وی از برخی استادانش همچون میرزای نائینی، شیخالشریعه اصفهانی و آقاضیاءالدین عراقی گواهی اجتهاد و اجازه روایت دریافت نمود. همچنین پدرش، سیدابوتراب خوانساری، عبدالله مامقانی، سیدحسن صدر، شیخ محمدباقر بیرجندی، شیخعبدالکریم حائری یزدی و محمدحسین کاشفالغطاء به او اجازه روایت دادند.
[۱۵] مرتضی حائری یزدی، نخستین پسر شیخ عبدالکریم حائری یزدی، مؤسس حوزه علمیه قم، در ۱۴ ذیالحجه ۱۳۳۴ق در اراک به دنیا آمد. در شش سالگی همراه پدر به قم رفت. حائری در شب ۲۴ جمادیالثانی ۱۴۰۶ ق، مصادف با ۱۵ اسفند ۱۳۶۴ش، درگذشت و پس از تشییع، سید محمد رضا گلپایگانی بر وی نماز خواند، و در مسجد بالا سر حرم حضرت معصومه، نزدیک مدفن پدرش شیخ عبدالکریم حائری به خاک سپرده شد. امام خمینی در پیام تسلیتی وی را از پیشگامان نهضت و دوست صمیمی خود یاد کرد. مرتضی حائری ادبیات را در قم، در درس محمد علی ادیب تهرانی و شیخ ابوالقاسم نحوی فراگرفت. او پس از گذراندن مراحل اولیه سطح فقه و اصول، سطوح عالی را نزد سید محمد تقی خوانساری و سید محمد رضا گلپایگانی و سید محمد محقق یزدی، فراگرفت. مدتی در محضر پدر خود شاگردی نمود و پس از وفات او، حدود پانزده سال در درسهای فقه و اصولِ پدر همسر خود (سید محمد حجت کوه کمره ای) و سید احمد خوانساری شرکت کرد. حائری از کسانی بود که برای اقامت آیتالله سید حسین بروجردی در قم تلاش کرد و مدتی در حلقه درس وی حضور یافت. او بخش الهیاتِ اسفار صدر المتألهین را خصوصی درس گرفت و بر سایر مباحث آن کتاب نیز با مطالعه و رجوع به امام خمینی وقوف یافت. حائری با امام خمینی رفاقت دیرینه داشت همین رفاقت باعث شد مصطفی خمینی فرزند امام را به دامادی بپذیرد.
[۱۶] سوره مبارکه فاطر، آیه ۲۸٫
«وَ مِنَ النَّاسِ وَ الدَّوَابِّ وَ الْأَنْعَامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ کَذَٰلِکَ ۗ إِنَّمَا یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ ۗ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ غَفُورٌ».
[۱۷] ری شهری، ص ۲۶۷-۲۷۳؛ شریفرازی، ۱۳۳۲-۱۳۳۳ ش، ج ۱، ص ۱۶۵-۱۶۶.
[۱۸] نهج البلاغه، حکمت ۸۲؛ سفارش به پنج چیز مهم.
«وَ قَالَ (علیه السلام): أُوصِیکُمْ بِخَمْسٍ لَوْ ضَرَبْتُمْ إِلَیْهَا آبَاطَ الْإِبِلِ لَکَانَتْ لِذَلِکَ أَهْلًا: لَا یَرْجُوَنَّ أَحَدٌ مِنْکُمْ إِلَّا رَبَّهُ؛ وَ لَا یَخَافَنَّ إِلَّا ذَنْبَهُ؛ وَ لَا یَسْتَحِیَنَّ أَحَدٌ مِنْکُمْ إِذَا سُئِلَ عَمَّا لَا یَعْلَمُ أَنْ یَقُولَ لَا أَعْلَمُ؛ وَ لَا یَسْتَحِیَنَّ أَحَدٌ إِذَا لَمْ یَعْلَمِ الشَّیْءَ أَنْ یَتَعَلَّمَهُ؛ وَ عَلَیْکُمْ بِالصَّبْرِ، فَإِنَّ الصَّبْرَ مِنَ الْإِیمَانِ کَالرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ، وَ لَا خَیْرَ فِی جَسَدٍ لَا رَأْسَ مَعَهُ، وَ لَا [خَیْرَ] فِی إِیمَانٍ لَا صَبْرَ مَعَهُ».
[۱۹] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۸۸٫
«قُلْ لَا أَمْلِکُ لِنَفْسِی نَفْعًا وَ لَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ ۚ وَ لَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لَاسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَ مَا مَسَّنِیَ السُّوءُ ۚ إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِیرٌ وَ بَشِیرٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ».
[۲۰] سوره مبارکه فرقان، آیه ۳٫
«وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَهً لَا یَخْلُقُونَ شَیْئًا وَ هُمْ یُخْلَقُونَ وَ لَا یَمْلِکُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَ لَا نَفْعًا وَ لَا یَمْلِکُونَ مَوْتًا وَ لَا حَیَاهً وَ لَا نُشُورًا».
[۲۱] سوره مبارکه انبیاء، آیه ۱۰۷٫
« وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَهً لِلْعَالَمِینَ».
[۲۲] نهج البلاغه، حکمت ۸۲؛ سفارش به پنج چیز مهم.
[۲۳] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۲۳، صفحه ۱۱۷.
«نهج، ، [نهج البلاغه] ، قَالَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فِی خُطْبَتِهِ عِنْدَ ذِکْرِ آلِ اَلنَّبِیِّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ : هُمْ مَوْضِعُ سِرِّهِ وَ لَجَأُ أَمْرِهِ وَ عَیْبَهُ عِلْمِهِ وَ مَوْئِلُ حُکْمِهِ وَ کُهُوفُ کُتُبِهِ وَ جِبَالُ دِینِهِ بِهِمْ أَقَامَ اِنْحِنَاءَ ظَهْرِهِ وَ أَذْهَبَ اِرْتِعَادَ فَرَائِصِهِ وَ مِنْهَا یَعْنِی قَوْماً آخَرِینَ زَرَعُوا اَلْفُجُورَ وَ سَقَوْهُ اَلْغُرُورَ وَ حَصَدُوا اَلثُّبُورَ لاَ یُقَاسُ بِآلِ مُحَمَّدٍ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ مِنْ هَذِهِ اَلْأُمَّهِ أَحَدٌ وَ لاَ یُسَوَّى بِهِمْ مَنْ جَرَتْ نِعْمَتُهُمْ عَلَیْهِ أَبَداً هُمْ أَسَاسُ اَلدِّینِ وَ عِمَادُ اَلْیَقِینِ إِلَیْهِمْ یَفِیءُ اَلْغَالِی وَ بِهِمْ یَلْحَقُ اَلتَّالِی وَ لَهُمْ خَصَائِصُ حَقِّ اَلْوَلاَیَهِ وَ فِیهِمُ اَلْوَصِیَّهُ وَ اَلْوِرَاثَهُ».
[۲۴] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۸۵٫
«آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ ۚ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلَائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لَا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ ۚ وَ قَالُوا سَمِعْنَا وَ أَطَعْنَا ۖ غُفْرَانَکَ رَبَّنَا وَ إِلَیْکَ الْمَصِیرُ».
[۲۵] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت پنجم امیرالمومنین حضرت امام علی (علیه السلام).
«السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَلِیَّ اللّٰهِ، أَنْتَ أَوَّلُ مَظْلُومٍ، وَ أَوَّلُ مَنْ غُصِبَ حَقُّهُ، صَبَرْتَ وَ احْتَسَبْتَ حَتَّىٰ أَتَاکَ الْیَقِینُ، فَأَشْهَدُ أَنَّکَ لَقِیتَ اللّٰهَ وَ أَنْتَ شَهِیدٌ، عَذَّبَ اللّٰهُ قاتِلَکَ بِأَنْواعِ الْعَذابِ وَ جَدَّدَ عَلَیْهِ الْعَذابَ، جِئْتُکَ عارِفاً بِحَقِّکَ، مُسْتَبْصِراً بِشَأْنِکَ، مُعادِیاً لِأَعْدائِکَ وَ مَنْ ظَلَمَکَ، أَلْقىٰ عَلَىٰ ذٰلِکَ رَبِّی إِنْ شَاءَ اللّٰهُ، یَا وَلِیَّ اللّٰهِ، إِنَّ لِی ذُنُوباً کَثِیرَهً فَاشْفَعْ لِی إِلىٰ رَبِّکَ فَإِنَّ لَکَ عِنْدَ اللّٰهِ مَقَاماً مَعْلُوماً، وَ إِنَّ لَکَ عِنْدَ اللّٰهِ جَاهاً وَ شَفاعَهً وَ قَدْ قالَ اللّٰهُ تَعالىٰ: ﴿وَ لاٰ یَشْفَعُونَ إِلاّٰ لِمَنِ ارْتَضىٰ﴾».
[۲۶] سوره مبارکه نساء، آیه ۱۵۵٫
«فَبِمَا نَقْضِهِمْ مِیثَاقَهُمْ وَ کُفْرِهِمْ بِآیَاتِ اللَّهِ وَ قَتْلِهِمُ الْأَنْبِیَاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَ قَوْلِهِمْ قُلُوبُنَا غُلْفٌ ۚ بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَیْهَا بِکُفْرِهِمْ فَلَا یُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِیلًا».
[۲۷] مولانا، دیوان شمس، رباعیات، رباعی شماره ۴۹۱.
[۲۸] سوره مبارکه زمر، آیه ۶۵٫
«وَ لَقَدْ أُوحِیَ إِلَیْکَ وَ إِلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ».
[۲۹] سوره مبارکه حاقه، آیات ۴۴ الی ۴۶٫
[۳۰] سوره مبارکه اسراء، آیات ۷۴ و ۷۵٫
[۳۱] سوره مبارکه ضحی، آیه ۶٫
پاسخ دهید