حضرت استاد صدیقی روز شنبه از ساعت ۱۷:۳۰ الی ۱۹:۰۰ به تفسیر قرآن با موضوع «اخلاق در قرآن» در مسجد امام رضا علیه السلام حوزه علمیه امام خمینی(ره) پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إلی یوم الدّین».
صلوات الهی انسان را از ظُلمت به سوی نور هدایت میکند
این آیات مبارکات سورهی مبارکهی بقره آیات جهاد و صبر است، دستور تکیهکردن در مشکلات به مقاوت و نماز است. بعد بشارت است که این بشارت، یک بشارت روحبَخش است. «الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ * أُولَئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَهٌ وَ أُولَئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ[۲]»؛ برای صابرین، نه برای کسانی که صبر مقطعی دارند. برای آنهایی که خداوند متعال دستشان را گرفته است و به این حقیقت مُتحلّی شدهاند. وصفشان صابر است. اِمّا ملکهً و اُمّا وجوداً صابر هستند. «أُولَئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ»؛ صلوات و رحمت متفاوت هستند. مرحوم علّامهی بزرگوار آقای طباطبایی (سلام الله علیه) میگویند خداوند متعال «صَلَوَاتٌ» را به صورت جمع آورده است و «وَ رَحْمَهٌ» به صورت واحد آورده است. بعد به قرینهی آیات دیگری که فرموده است: «هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَ مَلَائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ[۳]»؛ این صلوات و صلاه یک نوع عَطف و اِلتفات است. یک نوع عنایت الهی است که شامل حال بنده میشود و خاصیّت آن این است کسی که مشمول صلوات الهی بشود، خداوند متعال او را از ظُلمات خارج مینماید و وارد وادی نور میشود. یعنی نواقص و نبودها که ظُلمت است، به فضائل و بودها تبدیل میشود. توسعهی در وجود پیدا میکند، کمالات وجودیاش تشدید میشود، تأکید میشود. «وَ رَحْمَهٌ»؛ البته جای «رَحْمَهٌ» جایی است که کسی نیازی دارد، حالی که دارای وصف رحمانیّت یا رحیمیّت است، با این وصف نیاز او را برطرف مینماید، اضطرار او را رَفع میکند. و جملهی آخر خیلی انسان را در مسیر صبر تشویق میکند. «أُولَئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ»؛ اگر کسی اهل مقاومت باشد، خسته نشود و مسیر کَمال را رها نکند، خداوند متعال او را جزء مُهتدین قرار میدهد. رَهیافته غیر از راهشناس است. مُهتدی میشود، میرسد، راه را طی میکند. به تعبیر بعضی از بزرگان لطیفهگویِ ما «خَرش از پُل میگذرد». دیگر احتمال سقوط برایش باقی نمیماند.
در مکتب انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) نسبت به آراء مردم توجّه ویژه شده است
مرحوم علّامه طباطبایی (رضوان الله تعالی علیه) در ذیل این آیهی کریمه بحثی در مکاتب اخلاقی و مبانی این مکاتب دارند. میفرمایند: سه مکتب اخلاقی مطرح است؛ یکمی مکتب حُکماء است. حُکماء به آراء محموده و مُستحصنات تکیه میکنند. هرچیزی یک مرحلهی افراط و یک مرحلهی تفریط و یک حدّ وسط دارد که افراط و تفریط از نظر آراء عُقلاء مَذموم است و اعتدال و حدّ وسط عَدل است. لذا اگر کسی شجاعت دارد، نه جُبن دارد و نه مُتحوّر است. جاهلانه خودش را به صف نمیزند. بین جُبن و تحوّر، شجاعت دارد. کسی نه شرح دارد و نه خُمول دارد، بلکه عفّت دارد. اینها چیزهایی است که عُقلا در همهجای عالَم افراط و تَفریط را نمیپسندند، ولی عدل و اعتدال و حدّ وسط را عموم بَشر قبول دارند. لذا با مطرحکردن این مسأله انسان را تشویق میکنند که در زندگی به دنبال کسب مَلَکات و فضائلی باشد که عِندالعُقلاء او را بپسندند. این مسیر تَرویج اخلاق حُکماء است.
مکتب دوّم مکتب انبیاء و سُفرای الهی (علیهم و علی افضلهم صلوات الله) است که اینها به حقیقت توجّه دارند. به آراء مردم تکیه نمیکنند، بلکه به آنچه که برای بَشر موجب سعادت میشود، موجب نجات از آتش جهنّم میشود، موجب نیل به جنّتالنّعیم میشود، به فردوس و جنّات عَدن میرسند. نوعاً اِنذار و تَبشیر دارند؛ از اموری اِنذار و تخفیف میکنند و به امور دیگری تشویق میکنند و بشارت میدهند که مُتربّیاتن مکتب انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) تقوا را رعایت میکنند و چیزهایی را که برایشان موجب فضیلت میشود، واقعاً برایشان کمال ایجاد میکند، سَعید در دنیا و آخرت به حساب میآیند، تکرار میکنند. به صورت مرتّب بین خوف و رَجاء هستند و با رعایت حُدود و عمل به مُقرّراتی که خداوند متعال مُقرّر فرموده است، به همان نتایجی که حُکماء میگویند میرسند؛ ولی فارغ از این هستند که مردم بپسندند یا نپسندند. خودشان به یک مَلَکات خوبی نائل میشوند و خوب میشوند و از بدیها دور میشوند. احیاناً در مکتب انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) هم نسبت به آراء مردم توجّه شده است یا آثار عمل وجود دارد. «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ[۴]»؛ یا اینکه فرموده است: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا[۵]». به هرحال طریقهی انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) تکیه به حقایق یا واقعیت خارجی است. آراء و توهّمات و تخیّلات مورد توجّه نیست، ولی معذلک این خودش یک نکتهای است که گاهی رسیدن به فضائل واقعی و عینی بازتاب اجتماعی هم دارد. تربیت اینها صرفاً جاذبههای جامعه نیست، ولی عکسالعمل و نتیجهاش توجّه مردم، پسندیدن مردم و محبوبیّت در جامعه هم خواهد شد.
مکتب انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) اجازه نمیدهد که انسان بد بشود
مرحوم استاد علّامه طباطبایی (اعلی الله مقامه الشریف) که رضوان خداوند بر ایشان باد، با تحلیلی که دارند مکتب اسلام مُنحصراً قُلّه را فتح کرده است و در مورد پَرهیز از رذائل و رسیدن به فضائل آمده است و از اساس مشکل را برطرف کرده است. از جمله در این آیهی کریمه که فرموده است: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ»؛ انسان طالب عزّت است، انسان از قدرت میترسد. اگر کسی عزّت میخواهد، «فَلِلَّهِ الْعِزَّهُ جَمِیعًا[۶]»، و اگر کسی خوفِ از قدرت دارد، قدرت از آنِ خداوند متعال است. او «عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ[۷]» است؛ او «یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ[۸]» است. و بر اساس آنچه خداوند متعال در آیات کتاب توحیدی جلوه کرده است، این است که اوّل خودش است، آخر خودش است، عزّت خودش است، قدرت خودش است، همهچیز از اوست و همهچیز به او برمیگردد و موجودات استقلالی ندارند. در مکتب انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) به این فقر وجودی استعداد نبوده است که آن را تبلیغ نمایند؛ لذا وَعدهی بهشت دادهاند، از جهنّم ترساندهاند، از عواقب عمل و نکباتی که گناه در همین عالَم دامان گناهکار را میگیرد، تربیتشان یک تربیت اِنذار و تَبشیری از این مسیر بوده است که بَشر خودش را مُستقل میبیند و میخواهد کَسب مکارم و نَفی رذائل نماید. اما در اسلام وقتی خداوند متعال خودش را به عنوان حقیقت مُطلق نشان میدهد، هیچ موجود مُستقلی باقی نمیماند که او کارهای باشد. هرچه خوبی هست، خداوند متعال است و در فطرت انسانی هم جاذبهی کمال مُطلق، جمال مُطلق و علم مُطلق در وجود ما هست؛ لذا حرکت ما به سوی حقّ، حرکت یک وابسته، حرکت فقر به سوی غِناء، حرکت نَقص به سوی کمال، حرکت زشتیها به سوی جمال و همهی اینها یک حرکت درونی، یک جوشش و یک جَذبه است که انسان با دل خودش و با وجود خودش مَجذوب آن کمال مُطلق است؛ «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ[۹]». لذا انسانِ مُوحّد مانند حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. «وَ إِنْ أَدْخَلْتَنِی النَّارَ أَعْلَمْتُ أَهْلَهَا أَنِّی أُحِبُّکَ[۱۰]»؛ بخاطر جهنّم نیست که از گناه پَرهیز میکنم؛ بلکه دارم به طور مستقیم به خودت میگویم اگر من را به جهنّم ببری و بین من و احبّاء خود قائل میشوی و من در همانجا هم من فقط تو را دارم. «أَعْلَمْتُ أَهْلَهَا أَنِّی أُحِبُّکَ»؛ این مکتب اصلاً زمینهای باقی نمیگذارد که انسان بد بشود. او به جز خوب چیزی نمیبیند. اصلاً بدی وجود ندارد. هستی او، حیات او، قِیّومیّت او، «وَ کُلُّ شَیْءٍ قَائِمٌ بِهِ[۱۱]»، همهی موجودات حیّ قیوّم علیالاطلاق هستند. ما هم بستهی به او هستیم و هم وابستهی به او هستیم و همهجا جلوهی اوست. چنین تربیتی اساساً زمینهای برای رذائل باقی نمیگذارد و از اساس این حرکت یک حرکت حُبّی است، یک حرکت عبودی است و جَذبه هم از آن طرف است.
«گر که ز معشوق نباشد کشش ***** کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد»
مکتب اخلاقی که علّامه طباطبایی (اعلی الله مقامه الشریف) معرّفی مینمایند
مرحوم «نراقی[۱۲]» (اعلی الله مقامه الشریف) یک تحلیلی دارند که معشوق عاشقتر از عاشق است. ولی شدّت وجود او: «یا من هو اختفی لفرط نوره ***** الظاهر الباطن فی ظهوره[۱۳]». همینگونه که ما نمیتوانیم وجود حقتعالی را به علت شدّتش دَرک کنیم، محبّتش هم به همین صورت است. بعد خداوند متعال خودش شاهد میآورد و در سورهی مبارکهی مائده فرموده است: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ[۱۴]»؛ هرجا محبّتی نسبت به خداوند متعال وجود دارد، قبل ازآن محبّت خداوند نسبت به او آمده است. ما که دل نمیدهیم، بلکه او از ما دل میبَرد. لذا همیشه عنایت از اوست. ما که نیستیم، اوست که ما را هست میکند و جَذبهی اوست که نیستیهای ما را به جَلوات جمال و جَلال تبدیل میکند. بنابراین مکتبی را که آقای طباطبایی (اعلی الله مقامه الشریف) در مکاتب اخلاقی معرّفی میکنند و در چندین جا خواستهاند این را تَفهیم نمایند که مکتب توحیدی، اخلاقش نیز توحیدی است. اخلاقش انتفاعی نیست، اجتماعی نیست؛ اخلاق فردی و اجتماعیاش هم توحیدی است. همهی حرکاتش بر اساس محبّت حقتعالی است. هم اخلاق فردی فردِ مؤمن بر اساس حقّ است و هم جامعهی توحیدی چه مورد هجوم قرار بگیرند و چه مورد تشویق، برایشان تفاوتی ندارد که در همین آیهی کریمهی سورهی مبارکهی مائده فرموده است: «یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّهٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّهٍ عَلَى الْکَافِرِینَ یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لَا یَخَافُونَ لَوْمَهَ لَائِمٍ». در مکتب حُکماء اینگونه نیست. آنجا آراء محموده است و جامعه مطرح است. در مکتب انبیاء سَلف حقیقت مطرح است؛ اما مبدأ و مبنای طلب فضائل و اخلاقیبودن یا پَرهیز از جهنّم است و یا نیل به بهشت است و یا آثاری است که خوبی در همین عالَم در جامعه دارد. همهی اینها هم مورد توجّه هست. لکن نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهلبیت عصمت و طهارت (سلام الله علیهم اجمعین) همگی این حقیقتِ خودشان را به زبان آوردهاند که: «مَا عَبَدْتُکَ خَوْفاً مِنْ نَارِکَ وَ لاَ طَمَعاً فِی جَنَّتِکَ لَکِنْ وَجَدْتُکَ أَهْلاً لِلْعِبَادَهِ فَعَبَدْتُک[۱۵]»؛ یا فرمودهاند: «قَوْمٌ عَبَدُوا اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَوْفاً فَتِلْکَ عِبَادَهُ اَلْعَبِیدِ وَ قَوْمٌ عَبَدُوا اَللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى طَلَباً لِلثَّوَابِ فَتِلْکَ عِبَادَهُ اَلْأُجَرَاءِ[۱۶]» در مورد گروه سوّم در بعضی از عبارت «شُکراً» را آورده است و در بعضی دیگر «حُبّاً» را آورده است، «فَتِلْکَ عِبَادَهُ اَلْأَحْرَارِ[۱۷]».
«غلامِ همتِ آنم که زیرِ چرخِ کبود ***** ز هر چه رنگِ تعلق پذیرد آزادست[۱۸]»
لذا انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) مورد تکذیب قرار گرفتند، استهزاء شدند، مُبتلا به غُربت بودند، مُتّهم به جُنون بودند؛ ولی خَم به ابرو نمیآوردند. چون اخلاقشان اخلاق توحیدی بود. حُرّ بودند. اساس حرکتشان بیتعلّقی به غیرِ خداوند، وارستگی از ماسوی و وابستگی به خداوند متعال بوده است.
جلسهی گذشته به اندازهی کافی راجع به این آیهی کریمه صحبت شد، ولی این نکتهای که مرحوم آقای طباطبایی (اعلی الله مقامه الشریف) آمدهاند و مکاتب را مَرزبندی کردهاند و امتیاز دینِ قَویمِ اسلام را بر سایر اَدیان به این است که شَراشرِ امور تربیتیاش بر اساس باور به خداوند متعال و وابستگی به حقتعالی است و حرکت موحّدین حرکت حُبّی است، جَذبه است، جَذبه است، جَذبه است.
یک صلواتی مرحمت بفرمایید.
وَ صَلی الله عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرین
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۲] سوره مبارکه بقره، آیات ۱۵۶ و ۱۵۷٫
[۳] سوره مبارکه احزاب، آیه ۴۳٫
«هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَ مَلَائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ ۚ وَ کَانَ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیمًا».
[۴] سوره مبارکه اعراف، آیه ۹۶٫
«وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَىٰ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ لَٰکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ».
[۵] سوره مبارکه مریم، آیه ۹۶٫
[۶] سوره مبارکه فاطر، آیه ۱۰٫
«مَنْ کَانَ یُرِیدُ الْعِزَّهَ فَلِلَّهِ الْعِزَّهُ جَمِیعًا ۚ إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ ۚ وَ الَّذِینَ یَمْکُرُونَ السَّیِّئَاتِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ ۖ وَ مَکْرُ أُولَٰئِکَ هُوَ یَبُورُ».
[۷] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۸۹٫
«وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ ۗ وَ اللَّهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ».
[۸] سوره مبارکه فتح، آیه ۱۰٫
«إِنَّ الَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ ۚ فَمَنْ نَکَثَ فَإِنَّمَا یَنْکُثُ عَلَىٰ نَفْسِهِ ۖ وَ مَنْ أَوْفَىٰ بِمَا عَاهَدَ عَلَیْهُ اللَّهَ فَسَیُؤْتِیهِ أَجْرًا عَظِیمًا».
[۹] سوره مبارکه حدید، آیه ۳٫
«هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ ۖ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ».
[۱۰] مصباح المتهجد، شیخ طوسی، ص ۸۴۴ / اقبال الاعمال ، سید بن طاووس : ص ۷۰۸ / مصباح کفعمی، ابراهیم بن علی عاملی کفعمی : ص ۵۵۷٫
«…إِلَهِی إِنْ أَخَذْتَنِی بِجُرْمِی أَخَذْتُکَ بِعَفْوِکَ وَ إِنْ أَخَذْتَنِی بِذُنُوبِی أَخَذْتُکَ بِمَغْفِرَتِکَ وَ إِنْ أَدْخَلْتَنِی النَّارَ أَعْلَمْتُ أَهْلَهَا أَنِّی أُحِبُّکَ إِلَهِی إِنْ کَانَ صَغُرَ فِی جَنْبِ طَاعَتِکَ عَمَلِی فَقَدْ کَبُرَ فِی جَنْبِ رَجَائِکَ أَمَلِی إِلَهِی کَیْفَ أَنْقَلِبُ مِنْ عِنْدِکَ بِالْخَیْبَهِ مَحْرُوماً وَ قَدْ کَانَ حُسْنُ ظَنِّی بِجُودِکَ أَنْ تَقْلِبَنِی بِالنَّجَاهِ مَرْحُوماً إِلَهِی وَ قَدْ أَفْنَیْتُ عُمُرِی فِی شِرَّهِ السَّهْوِ عَنْکَ وَ أَبْلَیْتُ شَبَابِی فِی سَکْرَهِ التَّبَاعُدِ مِنْک…».
[۱۱] نهج البلاغه، خطبه ۱۰۹٫
«کُلُّ شَیْءٍ خَاشِعٌ لَهُ وَ کُلُّ شَیْءٍ قَائِمٌ بِهِ، غِنَى کُلِّ فَقِیرٍ وَ عِزُّ کُلِّ ذَلِیلٍ وَ قُوَّهُ کُلِّ ضَعِیفٍ وَ مَفْزَعُ کُلِّ مَلْهُوفٍ، مَنْ تَکَلَّمَ سَمِعَ نُطْقَهُ وَ مَنْ سَکَتَ عَلِمَ سِرَّهُ وَ مَنْ عَاشَ فَعَلَیْهِ رِزْقُهُ وَ مَنْ مَاتَ فَإِلَیْهِ مُنْقَلَبُهُ. لَمْ تَرَکَ الْعُیُونُ فَتُخْبِرَ عَنْکَ بَلْ کُنْتَ قَبْلَ الْوَاصِفِینَ مِنْ خَلْقِکَ، لَمْ تَخْلُقِ الْخَلْقَ لِوَحْشَهٍ وَ لَا اسْتَعْمَلْتَهُمْ لِمَنْفَعَهٍ، وَ لَا یَسْبِقُکَ مَنْ طَلَبْتَ وَ لَا یُفْلِتُکَ مَنْ أَخَذْتَ، وَ لَا یَنْقُصُ سُلْطَانَکَ مَنْ عَصَاکَ وَ لَا یَزِیدُ فِی مُلْکِکَ مَنْ أَطَاعَکَ، وَ لَا یَرُدُّ أَمْرَکَ مَنْ سَخِطَ قَضَاءَکَ وَ لَا یَسْتَغْنِی عَنْکَ مَنْ تَوَلَّى عَنْ أَمْرِکَ. کُلُّ سِرٍّ عِنْدَکَ عَلَانِیَهٌ وَ کُلُّ غَیْبٍ عِنْدَکَ شَهَادَهٌ. أَنْتَ الْأَبَدُ فَلَا أَمَدَ لَکَ وَ أَنْتَ الْمُنْتَهَى فَلَا مَحِیصَ عَنْکَ وَ أَنْتَ الْمَوْعِدُ فَلَا [مُنْجِیَ] مَنْجَى مِنْکَ إِلَّا إِلَیْکَ. بِیَدِکَ نَاصِیَهُ کُلِّ دَابَّهٍ وَ إِلَیْکَ مَصِیرُ کُلِّ نَسَمَهٍ. سُبْحَانَکَ مَا أَعْظَمَ شَأْنَکَ، سُبْحَانَکَ مَا أَعْظَمَ مَا نَرَى مِنْ خَلْقِکَ وَ مَا أَصْغَرَ کُلَّ عَظِیمَهٍ فِی جَنْبِ قُدْرَتِکَ، وَ مَا أَهْوَلَ مَا نَرَى مِنْ مَلَکُوتِکَ وَ مَا أَحْقَرَ ذَلِکَ فِیمَا غَابَ عَنَّا مِنْ سُلْطَانِکَ، وَ مَا أَسْبَغَ نِعَمَکَ فِی الدُّنْیَا وَ مَا أَصْغَرَهَا فِی نِعَمِ الْآخِرَهِ».
[۱۲] احمد نراقی معروف به فاضل نراقی (۱۱۸۵–۱۲۴۵ق) فرزند ملا مهدی نراقی از عالمان شیعه در قرن سیزدهم هجری بود. او پس از وفات پدرش، مرجعیت را در کاشان عهدهدار شد. فاضل نراقی، تألیفات متعددی در علوم مختلف اسلامی دارد که مستند الشیعه، عوائد الایام و کتاب اخلاقی معراج السعاده معروفترین آنها هستند. او در حمله روسها به ایران و اشغال مناطقی از آن، سرپرستی مردم در تظاهرات را برعهده داشت. ملا احمد در سال ۱۱۸۵ق مطابق با ۱۱۵۰ش در نراق به دنیا آمد. وی دوران نوجوانی را در کاشان در محضر پدرش به تحصیل مقدمات و سطح گذراند و شروع به تدریس معالم و مطول نمود. او در سال ۱۲۰۵ق همراه پدر به عتبات عالیات رفت و از اساتید آنجا استفاده کرد و پس از کسب درجه اجتهاد به تدریس، بحث، تألیف و تصنیف پرداخت. ملا احمد پس از وفات پدرش در سال ۱۲۰۹ق به کاشان برگشت و به جای پدرش مرجعیت عامه به او منتقل شد. او را رئیس علی الاطلاق میگفتند. از ملا احمد نراقی در علوم مختلف اسلامی تألیفات متعددی بجای مانده است. معراج السعاده، کتابی به زبان فارسی در اخلاق اسلامی از مشهورترین آثار او بهشمار میرود. نراقی کتابی نیز به صورت کشکول به خصوص در علوم غریبه به نام الخزائن نوشته است که با تصحیح و تعلیق علیاکبر غفاری و حسنزاده آملی چاپ شده است. گفته شده وی به زبان عربی، عبری و لاتین تسلط داشته است همچنین تسلطش بر علوم مختلف باعث شده که کتابهای متنوعی تألیف نماید. کتاب سیف الأمه و برهان المله که در رد شبهات کشیش انگلیسی هانری مارتین نوشته شده را نشان از تسلط وی بر مذهب مسیحیت و حساسیتش در جوابگویی به افکار انحرافی دانستهاند. ملا احمد در فنون شعری نیز مهارت داشت و به صفایی تخلص میکرد و بیشتر اشعار او اخلاقی، عاشقانه، ذوقی و عارفانه بوده است.
او در ۲۳ ربیعالثانی سال ۱۲۴۵ق در اثر وبایی که نراق، کاشان و اطراف آن را فرا گرفته بود، از دنیا رفت. پیکرش را به نجف منتقل نموده در کنار قبر پدرش در حرم امام علی (علیه السلام) به خاک سپردند. سید محمدباقر خوانساری از قول بعضی از شاگردان ملا احمد نراقی داستانی نقل کرده که در هنگام انتقال جنازه نراقی به نجف بهخاطر گرمی شدید هوا میترسیدیم جنازه متعفن شود. در یکی از منازل بین راه جنازه را بر زمین گذاشتیم من برای اطلاع از این موضوع به نزدیک جنازه رفتم اما جز رائحهای طیب که گویا بوی مشک ناب بود چیزی استشمام نکردم و این وضع ادامه داشت و تا هنگام دفن تغییری در بدنش حاصل نشد. همچنین مدرس تبریزی صاحب ریحانه الادب پس از نقل این داستان از استادش سید احمد خسروشاهی نقل کرده وقتی که میخواستند جنازه سید محمد خسروشاهی را در قبر بگذارند جنازه ملا مهدی و ملا احمد نراقی سالم دیده شده است.
[۱۳] شرح منظومه ۱، مطهری، مرتضی، جلد ۱، صفحه ۸٫
[۱۴] سوره مبارکه مائده، آیه ۵۴٫
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّهٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّهٍ عَلَى الْکَافِرِینَ یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لَا یَخَافُونَ لَوْمَهَ لَائِمٍ ۚ ذَٰلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ ۚ وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ».
[۱۵] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۶۷، صفحه ۱۸۶.
[۱۶] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۶۷، صفحه ۲۳۶.
«بِمَا رَوَاهُ اَلْکُلَیْنِیُّ بِطَرِیقٍ حَسَنٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: اَلْعُبَّادُ ثَلاَثَهٌ قَوْمٌ عَبَدُوا اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَوْفاً فَتِلْکَ عِبَادَهُ اَلْعَبِیدِ وَ قَوْمٌ عَبَدُوا اَللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى طَلَباً لِلثَّوَابِ فَتِلْکَ عِبَادَهُ اَلْأُجَرَاءِ وَ قَوْمٌ عَبَدُوا اَللَّهَ حُبّاً لَهُ فَتِلْکَ عِبَادَهُ اَلْأَحْرَارِ وَ هِیَ أَفْضَلُ اَلْعِبَادَهِ».
[۱۷] همان.
[۱۸] حافظ، غزلیات، غزل شماره ۳۷.
پاسخ دهید