حضرت استاد صدیقی روز شنبه از ساعت ۱۷:۰۰ الی ۱۸:۳۰ به تفسیر قرآن با موضوع «اخلاق در قرآن» در مسجد امام رضا علیه السلام حوزه علمیه امام خمینی(ره) پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
- اخبار غیبی در مورد اعجاز قرآن کریم
- قرآن کریم میتواند برای گروهی مُضرّ باشد
- شش اَمری که مُشرکین از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) درخواست کردند
- اوّلین پاسخ خداوند متعال در ازای درخواستهای مُشرکین از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)
- دوّمین پاسخ خداوند متعال در ازای درخواستهای مُشرکین از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)
- توقّع حسّیبودن خداوند از جانب مُشرکین
- قدرت بَشر بسیار مَحدود است و کار خارقِ عادت از او برنمیآید
- رسول جلوهی قدرت حقتعالی است
- همهی انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) دارای معجزات ابتدایی هستند
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إلی یوم الدّین».
اخبار غیبی در مورد اعجاز قرآن کریم
آیات این بخش از سورهی مبارکهی اسراء در توصیف قرآن کریم و بیان برکات و آثار و ارزشهای والای اعجاز پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است. هم ظرفی که باید این قرآن در آن ظرف قرار بگیرد، خداوند متعال بَشر را برجسته میکند، روح را از عالَم اَمر معرّفی مینماید و بعد هم عظمت روح در حدّی است که این علوم اِکتسابی و ظاهری برای شناخت او کافی به نظر نمیرسد. بعد هم خداوند متعال قدرت خودش را که این اقبال و اِدبار شما نَفعی برای خداوند ندارد و قدرت او لایتناهی است. اگر بخواهد شما را جابجا میکند. آنگاه در عظمت این کتاب الهی، خداوند متعال در مقام تحدّی بیمثالبودن و بَدلنداشتن قرآن کریم و عَدم قدرتِ همهی موجودات مُکلّف در آوردن مانند او را به صراحت، برجسته و روشن بیان مینماید. «قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلَى أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لَا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیرًا[۲]»؛ اطلاق علیالاطلاق است و به جنّ و اِنس زمان پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برنمیگردد؛ بلکه این آیهی کریمه تا دامنهی قیامت صادق است و برای همیشه تحدّی است و بیان روشنی است از اینکه این قرآن مانندی ندارد. اینکه فرموده است «لَا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ»، به این دلیل است که مثلی ندارد که بتوانند مثل آن را بیاورند. اینگونه هم نیست که بگوییم هرکسی در هرگوشهای فکر خودش، گروه خودش و اندیشکدهی خودش را فعّال نماید؛ بلکه «وَ لَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیرًا» است. اگر مجموعهی اندیشمندان، مُتفکّران، عالِمان و همهی کسانی که در این مسیر میخواهند حرکت نمایند، همگی همهی رهاوردشان و فکرشان را متمرکز کنند و بخواهند به صورت یکجا یک دنیایی از نیروهای مرئی و نامرئی در همهی نَسلها فرض بشود که جمع بشوند و یکدیگر را حمایت نمایند و تقسیم کار نمایند، «لَا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ»؛ خداوند متعال چنین توصیفی را با قاطعیّت میگوید و این هم از اخبار غیبی است. یکی از دلایل اعجاز قرآن کریم، همین خبرهاست.
قرآن کریم میتواند برای گروهی مُضرّ باشد
بعد هم خداوند متعال در مورد این قرآن با همهی عظمتش میخواهد بگوید ما یک کاری کردهایم که برای شما قابل هَضم باشد و خوراک شما باشد. «وَ لَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِی هَذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ[۳]»؛ اما اکثرِ مردم از این نعمت استفاده نمیکنند و گرفتار میشوند. سپس انحطاط بشر را بیان کرده است که این هم جزء قدرتنماییهای ذاتِ باعظمتِ خداوند متعال است. از سوی دیگر کتابی را فرستاده است که این کتاب «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ[۴]» است. اگر همهی موجودات جمع بشوند و بخوانند مانند او را بیاورند، امکان ندارد. مثل و مشابه امکان ندارد. از آن سو این قُلّه است، کتاب انسانیّت است، مقام انسان است. این انسانِ کامل و جلوهی خداوند متعال است. این نور مُطلق است. وقتی اوج میگیرد، قرآن میشود. مظهر تامّ «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ» میشود. اگر بخواهد سقوط هم کند، در سقوط نیز مُحیّرالعقول است. آنگاه خداوند متعال مَجرا و بستر انحطاط و سقوط بَشر را با عینیّت آن برای ما بیان فرموده است تا عبرت باشد و نکند که ما نیز در باتلاق غفلت گیر کنیم و این نور عالَمگیر برای ما نه تنها نافع نباشد، بلکه مُضرّ باشد که در چند آیات قبل هم فرموده بود: «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لَا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَارًا[۵]»؛ در بُعد شِفا و رحمتش بَشر به این پِی میبرد که این قُلّه غیر قابل فَتح است و چشمانداز خودش را لایتناهی میبیند. «اِقْرَأْ وَاِرْقَ[۶]»؛ همینجور بالا میرود که هرچه برود میدان دارد. از آن سوی دیگر اگر محروم شد و اگر ظالم شد، خسارتش او را به کجا میرساند؟ اینها گفتند: «وَ قَالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى تَفْجُرَ لَنَا مِنَ الْأَرْضِ یَنْبُوعًا[۷]»؛ مُشرکین به وجود مبارک پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم)، این ظالمینی که گرفتار خسارت هستند و قرآن کریم خسارتشان را ظاهر کرد، خسارتشان را وسعت بخشید، خسارتشان را دامن زد، «قَالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ»، «لَن» نَفیِ اَبد است و نشانهی بستهبودن و مَسخشدنِ روحِ انسانی است. این کتاب، کتابِ آدمهاست؛ آدم فقط مؤمن است و کسی که مؤمن نباشد، آدم نیست و اگر آدم نباشد، با این کتاب سازگاری ندارد و تضادّ او تضادِّ همیشگی و الیالاَبد خواهد بود.
شش اَمری که مُشرکین از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) درخواست کردند
«وَ قَالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى تَفْجُرَ لَنَا مِنَ الْأَرْضِ یَنْبُوعًا»؛ شش اَمر را شرط قبول ایمان اعلان کردهاند و در آخر هم گفتند که اگر این کار را هم بکنی ما ایمان نمیآوریم. این شش اَمر واقعاً شش اَمر بسیار هَوس مَدارانه، غیر منطقی و غیر انسانی است. «حَتَّى تَفْجُرَ لَنَا»؛ «لَنا» نشان میدهد که اینها انسانهای دنیاپرستی بودند و چون مُحیط شهر مکّه «رَبَّنَا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوَادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ[۸]»، با وجود اینکه آن بیابان، بیابانِ سوزانی هست، توقّع اینها از این بود که نه خداوند این کار را انجام بدهد، بلکه «تَفْجُرَ»، از خودِ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) این کار را میخواستند و نه از خدای پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)؛ به ایشان گفتند: شما از خدا بخواهید که این کار را برای ما انجام بدهد. اینها میخواهند پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را در بُنبست قرار بدهند و میگویند: اگر تو راست میگویی و کسی هستی، بیا و این کارها را برای ما انجام بده. یک: «مِنَ الْأَرْضِ» یعنی برای ما از همین زمین غیر ذیزَرع چشمههایی را بجوشان و شکافهایی را برای ما ایجاد کن که آب از آنها جاری بشود. «یَنْبُوعً» یعنی چشمه بجوشد و از این شکافهایی که تو ایجاد میکنی، چشمه مُنفجر بشود و جریان پیدا کند. «أَوْ تَکُونَ لَکَ جَنَّهٌ[۹]»؛ این «لَنا» بود و مورد دوّم «لَکَ» است. تو یک آدمِ فقیرِ بیابانی هستی. اگر میخواهی ما با تو کنار بیاییم، باید یک سِنخیّتی با ما داشته باشی تا تو هم یک ثروت و یا یک زَرق و بَرقی به ما ارائه کن. وقتی تو ادّعای پیامبری داری، این برای تو کاری ندارد. یک کاری انجام بده. «أَوْ تَکُونَ لَکَ جَنَّهٌ مِنْ نَخِیلٍ وَعِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهَارَ خِلَالَهَا تَفْجِیرًا[۱۰]»؛ بیا در این مسابقهی اَشرافیّت و رفاهطلبی از ما جلو بزن. ما هم به دنبال همین چیزها هستیم و اگر تو این چیزها را برای ما ارائه کنی، ما با تو تضادّی نداریم. حتماً انقیاد پیدا خواهیم کرد. اینها ادّعاهای ابتدایی است. «أَوْ تَکُونَ لَکَ جَنَّهٌ»؛ ابتدا خودخواهی و دنیاطلبی خودشان را مطرح کردند، رشوهی کَلانی خواستند که بیا و یک رشوهای به این صورت برای ما دایر کن و چشمههایی را بجوشان که «لَنا» باشد. در مرحلهی دوّم گفتند تو خودت کسی نیستی که ما به زیر پَرچم تو بیاییم. بیا و برای خودت یک ثروت و یک باغهایی از خُرما و درخت دست و پا کنند که اینها جنّت باشند و خیلی توأم باشند و جنگلهای پُرپُشت باشند. تنها درختهای خُرما و انگور که خیلی چشمگیر که پُشت یکدیگر و به صورت فراوان باشند و از خِلال اینها و لابهلای اینها هم آبها جاری بشود. «جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ[۱۱]»؛ چنین چیزی را در دنیا انجام بده. اگر بخواهی دل ما را ببری، با شقّالقَمر دل ما را نمیبری، بلکه دل ما با این پولها و زَرق و برقها نَرم میشود. بیا و این کار را برای ما انجام بده. «تَفْجُرَ لَنَا» اوّلی «لَنا» بود و دوّمی «لَکَ» هست، «أَوْ تَکُونَ لَکَ جَنَّهٌ مِنْ نَخِیلٍ وَعِنَبٍ»؛ که از خِلال اینها هم نَهرهایی جاری بشود و بالاخره یک جَلال و جَبروت و زَرق و برقی باشد که چشمها را خیره کند و بگویند که این میارزد که برویم و برای ما آب و نان دارد، برای ما زَرق و برقها دارد. بیا و چنین چیزی را به ما ارائه کن. حال اگر این جنبهی ایجابی را برای خودِ ما یا برای خودت نکردی و نشد و از تو ساخته نیست، ما در جَنبهی سَلبی هم از تو مُطالبه داریم.
«أَوْ تُسْقِطَ السَّمَاءَ کَمَا زَعَمْتَ عَلَیْنَا کِسَفًا[۱۲]»؛ یا آسمان بر ما بریزد. شنیدهاید که میگویند: آسمان بر سرش خراب شد؟ این آسمان بر سر ما خراب بشود، به آن صورتی که تو فکر میکنی. «کَمَا زَعَمْتَ» چون در سورهی یونس و بعضی دیگر از سورهها از این خبرها داده است، لذا اینها هم اشاره میکنند: «کَمَا زَعَمْتَ عَلَیْنَا کِسَفًا»؛ «کِسَف» جمع «کِسوَه» است. مانند «قِطَع» که جمع «قطعه» است. هم لفظاً مانند هم هستند و هم از نظر معنایی مانند هم هستند. «کِسَفًا أَوْ تَأْتِیَ بِاللَّهِ وَ الْمَلَائِکَهِ قَبِیلًا[۱۳]»؛ یا بیا و این قدرتنمایی را اظهار کن که تو میتوانی آسمان را بر سر ما خراب کنی. قطعهقطعه بشود. بگو که شهابسنگها بر سرِ ما ببارند و به صورت قطعهقطعه بیایند و ما را از پای دربیاورند. دیگر پُررویی و جهالت را به این بَسنده نکردند. «أَوْ تَأْتِیَ بِاللَّهِ»؛ گفتند: برو خداوند را احضار کن که نزد ما بیاید و ما ببینیم که تو خیلی قدرت داری و میتوانی خدا را بیاوری. «أَوْ تَأْتِیَ بِاللَّهِ»؛ اگر تنها خدا را بیاوری، ما قبول نداریم؛ باید خداوند را با قُشونش نزد بیاوری. «وَ الْمَلَائِکَهِ»؛ همهی ملائکه را با خداوند نزد ما بیاور که آن هم به صورت «قَبِیلًا» باشد. برای «قَبِیلًا» سه معنا گفتهاند و جمع آن نیز شاید این باشد که این خدا و ملائکه بیایند و حقّانیّت تو را ضمانت و تضمین کنند. امضاء کنند و نزد ما شهادت بدهند و بگویند که ما ضامن هستیم و این راست میگوید. یا «قَبِیلًا» یعنی رو در روی ما بیایند. وقتی ما میآییم، آنها نیز رو در روی ما بیایند و ما خدا و ملائکه را ببینیم. به صورت رو در رو آنها را ببینم. و یا «قَبِیلًا» از همان قبیله است که به معنای گروهگروه است. اگر اینها یک گروه بیایند، کافی نیست؛ بلکه به صورت دستهدسته پیش ما بیایند و ما از اینها سان ببینیم و بدانیم که تو دارای چنین مِکنت و اقتداری هستی.
«أَوْ یَکُونَ لَکَ بَیْتٌ[۱۴]»؛ دوباره به سوی گوسالهپَرستی و اَشرافیّت و مُرفّهی بیدَرد بازگشتند. باز به این برگشتند که این ادّعای تو تناسبی با وضعِ ما ندارد. اگر بخواهی ما با تو کنار بیاییم، باید یک سِنخیّتی داشته باشی. باید چه کاری بکنی؟ «أَوْ یَکُونَ لَکَ بَیْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ»؛ یک خانهی مُزیّن، طلا، جواهرات، تختهای مُرصّع آماده کن. «زُخْرُفٍ» به معنای زینت است. «أَوْ تَرْقَى فِی السَّمَاءِ[۱۵]»؛ یا نردبان بگذار و بالا برو. ما هم مینشینیم و بالارفتن تو را تماشا میکنیم. «أَوْ تَرْقَى فِی السَّمَاءِ وَ لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِیِّکَ[۱۶]»؛ تنها بالارفتن ما را قانع نمیکند؛ «حَتَّى تُنَزِّلَ عَلَیْنَا کِتَابًا نَقْرَؤُهُ»؛ اگر بر تو کتاب نازل شده است، بر ما چه چیزی نازل میشود؟ بالا برو و برای خودمان کتاب بیاور. چرا کتاب برای تو باشد؟ مگر ما چه چیزی از تو کمتر داریم؟ تو میگویی این قرآن کتاب خداوند متعال است که بر تو نازل شده است. پس ما در اینجا چهکاره هستیم؟ اگر چنین ارتباطی با چنین کانونِ قدرت داری، برو و از او یک کتاب هم برای ما بگیر و بیاور. کتابی که «نَقْرَؤُهُ» باشد، نه اینکه تو خودت برای ما تلاوت و قرائت کنی. ما میخواهیم کتاب به خودِ ما بیاید و ما خودمان آن را قرائت کنیم.
اوّلین پاسخ خداوند متعال در ازای درخواستهای مُشرکین از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)
تا به اینجا اینها شش مُطالبهی غیرِ منطقیِ بهانهجویانهی نامربوط از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) داشتند که آن هم از خودِ رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) درخواست کردند و در هیچجایی صحبتی از خداوند ندارد که بگو تا خداوند چنین کاری را انجام بدهد؛ بلکه میگویند ما کسی را قبول میکنیم که خودش بتواند این خواستههای ما را عملی کند. حالا خداوند متعال به اینها پاسخ میدهد. «قُلْ»؛ ما دستور میدهیم که بگویی و تو خودت کارهای نیستی. این «قُلْ» در اینجا جایگاه دارد. «قُلْ»؛ از ابتدا میخواهد بگوید تو رسول هستی و خودت هیچ استقلالی نداری و شأن و جایگاه تو اجرای دستوراتِ مُرسل تو هست. «قُلْ»؛ بگو، از پیش خودت هم چیزی نداری که بگویی و ما میگوییم که بگو: «قُلْ سُبْحَانَ رَبِّی»؛ لذا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) «قُلْ» را نیز آوردهاند. اگر عُرفی باشد، نباید «قُلْ» را بگویند. خداوند به ایشان فرموده است که بگو، او نیز میآید و میگوید: بگو؛ به چه دلیلی این کار را کردهاند؟ اما میخواهند بگویند که اصلاً من وجود ندارم. اشتباه شما این است که شما ربوبیّت را با نبوّت اشتباه گرفتهاید. شما از من توقّع ربوبیّت دارید، در حالیکه من هیچکاره هستم و حتی این «قُلْ» را که گفته است، نمیتوانم حذف نمایم. «قُلْ» را نیز به شما میگویم. «قُلْ»؛ بگو: «سُبْحَانَ رَبِّی هَلْ کُنْتُ إِلَّا بَشَرًا رَسُولًا»؛ اوّلین جواب مُنزّهبودنِ ساحتِ حقّ است. خداوند صاحب جَلال است و بالاتر از آن است که با چشم دیده شود و هرچه شما خواستید و هرکسی هرچه خواست، او ناچار باشد که این کارها را انجام بدهد. «سُبْحَانَ رَبِّی»؛ این هم در کُل پاسخ است که خداوند منزّه است از اینکه بازیچهی یک عدّه طلبکارِ مُدّعیِ جاهلِ بی همهچیز و بی همهکَس باشد. خداوند منزّه است. در یکی دو جا هم مصداقاً یعنی مُستحیل است که شما میگویید خداوند را به همراه ملائکه بیاور. اینها توقّع حسّیبودن، یعنی مانند همان قوم موسی (علیه السلام) که میگفتند: «اجْعَلْ لَنَا إِلَهًا کَمَا لَهُمْ آلِهَهٌ[۱۷]» یا «نَرَى اللَّهَ جَهْرَهً[۱۸]» ، «وَ أُشْرِبُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ[۱۹]» است. انسانهای مادّی بودند، انسانهای حسّی بودند و در مورد ماورای حسّ کور بودند و چشم ماورائیشان باز نشده بود. لذا اگر بخواهند خدایی را هم پرستش کنند، خدایی را نیاز دارند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بتواند دست او را بگیرد. همچنین اگر مَلَکی را قبول دارند، مَلَکی است که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) میتواند آنها را بیاورد و دست او را در دستِ اینها بگذارد و او را حسّ و لَمس کنند. در حالیکه «لَا تُدْرِکُهُ الْأَبْصَارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصَارَ[۲۰]» است؛ در حالیکه «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ» است. خداوند متعال در حسّ نمیگُنجد. خداوند «لَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلَى[۲۱]» ، «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ * اللَّهُ الصَّمَدُ * لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ * وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُوًا أَحَدٌ[۲۲]» است. خداوند از چیزهایی که اینها میگویند، مُنزّه است. خداوند مَرئی نیست، خداوند محل نیست، خداوند مَلموس نیست، خداوند مَحسوس نیست. «سُبْحَانَ رَبِّی»؛ این «رَبِّی» هم جایگاه دارد. من در هیچجایی خودم نیستم و همیشه تحتِ ربوبیّت هستم. من خودم هیچکاری، هیچ شأنی و هیچ اقدامی ندارم. او ربّ من است و من نیز مَربوب هستم. «سُبْحَانَ رَبِّی»؛ ربّ من و مالک مُدبّر من منزّه است. این جواب کُلّی پاسخ همهی آنهاست؛ خصوصاً «أَوْ تَأْتِیَ بِاللَّهِ وَ الْمَلَائِکَهِ قَبِیلًا»، خداوند منزّه است از اینکه شما توقّع داشته باشید او را مَحسوس لَمس نمایید.
دوّمین پاسخ خداوند متعال در ازای درخواستهای مُشرکین از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)
پاسخ دوّم دو وَجهی است و به اصطلاح دو شُعبه دارد. «هَلْ کُنْتُ إِلَّا بَشَرًا رَسُولًا[۲۳]»؛ شما از یک بَشر چیزهایی که فوق طاقت بَشر است را درخواست میکنید. این چیزهایی که شما خواستید، اینها نمیخواستند بگویند که تو چاه حَفر کن و قَنات جاری کن؛ بلکه میخواستند بگویند مُعجزه کن و همین الآن با اراده یک کاری انجام بده که ما باغهایی داشته باشیم و آبها در آنها جاری باشد. خودت یک باغِ آنچنانی داشته باشی و نَخل و عِنَب داشته باشی. اینها همهی این موارد را هم بدون مَجاری عادی از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) درخواست میکردند. یا خداوند و ملائکه را بیاوری و یا بالا بروی و برای ما کتاب بیاوری. مگر تو انحصارطلب هستی که این کتاب برای تو باشد؟ ما هم آدم هستیم و برای ما نیز کتاب بیاور. این «بَشَرًا» یعنی هیچیک از آن چیزهایی که شما خواستید، در شأن و حیطهی یک بَشر نیست. وَجه دوّم «رَسُولًا» هست. من رسول هستم و ربّ نیستم. رسول به معنای رسول است. یعنی من از جانب او مأمور هستم و تبلیغ اَوامر او را میکنم. من مُبلّغ هستم، من پیک هستم. هرچه او گفت را میآورم و من خودم استقلالی ندارم. هم در بُعد بَشری این خواستها در حیطهی قدرت هیچ بَشری نیست و هم اگر من را رسول میدانید، رسول که استقلال ندارد. این را از خودِ من میخواهید، من که مُستقل نیستم؛ من رسول هستم و خودتان هم من را رسول میدانید. خداوند متعال این پاسخها را هم به صورت خیلی خُلاصه به همهی این اَراجیفی که اینها بافته بودند، به صورت خیلی منطقی، گویا و خُلاصه پاسخِ دندانشکن به اینها مرحمت فرمود. این برای این آیهی کریمه بود.
یک صلواتی مرحمت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
توقّع حسّیبودن خداوند از جانب مُشرکین
خلاصه در این آیه خداوند متعال هم میخواهد بفرماید این سُفرهی هدایتی که به عنوان قرآن برای شما باز کردهام یک نُسخهی انحصاری است. با داشتنِ این نُسخه چشم به جای دیگری ندوزید. این همهچیز است. لذا اگر همهی عالَم، اوّلین و آخرین جمع بشوند، چنین چیزی که خداوند به شما داده است را نمیتوانند برای شما بیاورند. نکتهی آموزندهی دیگرش این است که وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هیچ شأنی جز اجرای دستوراتِ خداوند ندارد. لذا پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) «بما هو بَشر» هیچکاره است. «بما هوَ رسول» یعنی فقط در محدودهی رسالتش کارهای هست و خارج از رسالت هیچ شأنی که حال هر اندازهای فشار باشد، لَجوجها لجاجت کنند، وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) رسول است و شأن ایشان شأن وابستگی به ربّ ایشان است. رسول اوست و جز رسالت کاری از ایشان ساخته نیست. نکتهی دیگر این است که میخواهد به ما بگوید اگر کسی در مسیر قرآن و رسول بود، افرادِ سَفیهِ لَجوج برای زمان خودِ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که نیست؛ «لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ[۲۴]»؛ این مادّیون، این حسیّون توقّعاتشان در همهی اَدوار از ارباب عُقول و از ارباب اَدیان یک توقّعاتِ حسابنشده است. لذا شما اینها را حرف تازهای نبینید و خودتان را مُعطّل اینها نکنید.
قدرت بَشر بسیار مَحدود است و کار خارقِ عادت از او برنمیآید
نکتهی آخر هم یکی بیان جَلال الهی است که خداوند «سُبُّوح» است، «سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ[۲۵]»، خدایی را که اینها در ذهن آفریدهاند، خدا نیست؛ بلکه خداوند خدایی است که در ذهن اینها نمیگُنجد و این خدای مُنزّه ربّ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است که هیچکسی نمیتواند او را وصف نماید. این ربّ رسول ماست. نکتهی آخر خم این است که قدرت بَشری مَحدودتر از آن است که کارهای خارقِ عادت از آن سر بزند. بَشر باید حدّ خودش را بشناسد؛ «رَحِمَ اللّه ُ امرَءً عَرَفَ قَدرَهُ وَ لَم یَتَعَدَّ طَورَهُ[۲۶]»؛ انسان باید مَحدودهی حرکت بَشری خودش را بشناسد و خودش را با خدای خودش عَریض نکند و با خداوند مواسات نکند.
رسول جلوهی قدرت حقتعالی است
نکتهی آخر هم این است که وجود نازنین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در عین اینکه بَشر و رسول بودند، «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ[۲۷]»، امتیاز ایشان آن است. اگر بَشر به غیب عالَم مُتّصل بشود و گیرندهاش از مقام لَدَیاللّهی بگیرد، بَشر میتواند به آنجا برسد؛ اما نه «بما هو بَشر»، بلکه «بما هو رسول» که «یُوحَى إِلَیَّ[۲۸]» است. این هم از هُنرنماییهای خداوند متعال است. بَشرِ ناتوانِ عاجز در اثر اتّصال به مبدأ متعال و قدرت لایتناهی شقّالقَمر میکند. این شقّالقَمر کارِ خودش نیست، بلکه رسالت و مأموریتِ اوست. حضرت عیسی (علیه السلام) مُرده را زنده کردند، «أُبْرِئُ الْأَکْمَهَ[۲۹]»، ولی در هیچجا استقلال نداشتند و همهجا به اذن خداوند بود. «وَ تُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بِإِذْنِی[۳۰]»؛ رسول با آن اذن که ارادهی تکوینی حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) است، خداوند برایش کار میکند و رسول خودش کارهای نیست. اگر شقّالقَمر هست، اگر سوسمار در محضر ایشان سخن میگوید و شهادت میدهد، اگر درخت حرکت میکند، همهی اینها کار خداوند است و کار رسول نیست. رسول یعنی کسی که استقلالی ندارد. یعنی جلوه و آیینه است و در حال نشاندادن قدرت پروردگار است و خودش نیست؛ بلکه وابسته به جایی است و در حال نشاندادن آن است. مرعای او هست.
همهی انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) دارای معجزات ابتدایی هستند
نکتهی دیگری که در این رابطه هست، این است که معجزه بر اساس تقسیم به دو بخش تقسیم شده است: یکی معجزهی ابتدایی است که فرموده است: «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ[۳۱]»؛ همهی پیامبران با بیّنه و مُعجزه آمدهاند. هر پیامبری یکی از لوازم پیامبریاش داشتن معجزه است. این معجزهی ابتدایی است. اوّلین معجزهی وجود نازنین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) همان «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ[۳۲]» بود که خداوند متعال افتخار داد و ایشان را مأمور کرد و ایشان هم آن چیزی را که خداوند برایشان قرائت کرده بود، قرائت نمود. معجزهی ابتدایی حضرت موسی (علیه السلام) هم همان «یَد بیضا[۳۳]» و عصا بود که اینها جزء معجزات ابتدایی حضرت موسی (علیه السلام) بود. بخش دوّم معجزاتی هستند که مردم از ایشان میخواهند. این بخش دوّم را خودشان ابتدائاً مأموریت ندارند که این کار را انجام بدهند، ولی وقتی جامعه از ایشان میخواهد، به آن معجزهی «اقتراحی» میگویند. معجزهی اقتراحی لزوماً اینگونه نیست که واقع بشود. گاهی خداوند متعال از این کارها کرده است و گاهی هم اعتنایی به این درخواستها نکرده است. باز این هم انتخاب خودِ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیست. هرجایی خداوند متعال خودشان خواستند و ارادهشان تعلّق گرفت و پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به خواست مردم اظهار کارِ خارقِ عادت کردهاند و معجزه ارائه کردهاند، هرجایی هم خداوند متعال دستور نداده است و اذنی نبوده است، مانند همینجائ که اینها شش اَمر را خواستند و هیچیک از آنهم پاسخ مثبت نگرفتند. معجزهی اقتراحی با معجزهی ابتدایی یک تفاوت دیگر هم دارد. تفاوتهای زیادی دارد و یک تفاوت دیگر هم دارد که اگر معجزهی اقتراحی واقع شد و اینها ایمان نیاوردند، نمیمانند و خداوند متعال آنها را نابود میکند و به هَلاکت میرسند.
یک صلواتی مرحمت بفرمایید.
وَ صَلی الله عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرین
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۲] سوره مبارکه اسراء، آیه ۸۸٫
[۳] سوره مبارکه اسراء، آیه ۸۹٫
«وَ لَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِی هَٰذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ فَأَبَىٰ أَکْثَرُ النَّاسِ إِلَّا کُفُورًا».
[۴] سوره مبارکه شوری، آیه ۱۱٫
«فَاطِرُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ ۚ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجًا وَ مِنَ الْأَنْعَامِ أَزْوَاجًا ۖ یَذْرَؤُکُمْ فِیهِ ۚ لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ ۖ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ».
[۵] سوره مبارکه اسراء، آیه ۸۲٫
[۶] تفصیل وسائل الشیعه إلی تحصیل مسائل الشریعه، جلد ۶، صفحه ۱۸۹.
«وَ فِی اَلْمَجَالِسِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ مَاجِیلَوَیْهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی اَلْقَاسِمِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ اَلْبَرْقِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ اَلْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنِ اَلصَّادِقِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فِی حَدِیثٍ أَنَّهُ قَالَ: عَلَیْکُمْ بِتِلاَوَهِ اَلْقُرْآنِ، فَإِنَّ دَرَجَاتِ اَلْجَنَّهِ عَلَى عَدَدِ آیَاتِ اَلْقُرْآنِ، فَإِذَا کَانَ یَوْمُ اَلْقِیَامَهِ یُقَالُ لِقَارِئِ اَلْقُرْآنِ، اِقْرَأْ وَ اِرْقَ فَکُلَّمَا قَرَأَ آیَهً یَرْقَى دَرَجَهً».
[۷] سوره مبارکه اسراء، آیه ۹۰٫
[۸] سوره مبارکه ابراهیم، آیه ۳۷٫
«رَبَّنَا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوَادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِیُقِیمُوا الصَّلَاهَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَهً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ».
[۹] سوره مبارکه اسراء، آیه ۹۱٫
«أَوْ تَکُونَ لَکَ جَنَّهٌ مِنْ نَخِیلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهَارَ خِلَالَهَا تَفْجِیرًا».
[۱۰] همان.
[۱۱] سوره مبارکه ابراهیم، آیه ۲۳٫
«وَ أُدْخِلَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ ۖ تَحِیَّتُهُمْ فِیهَا سَلَامٌ».
[۱۲] سوره مبارکه اسراء، آیه ۹۲٫
«أَوْ تُسْقِطَ السَّمَاءَ کَمَا زَعَمْتَ عَلَیْنَا کِسَفًا أَوْ تَأْتِیَ بِاللَّهِ وَ الْمَلَائِکَهِ قَبِیلًا».
[۱۳] همان.
[۱۴] سوره مبارکه اسراء، آیه ۹۳٫
«أَوْ یَکُونَ لَکَ بَیْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقَىٰ فِی السَّمَاءِ وَ لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِیِّکَ حَتَّىٰ تُنَزِّلَ عَلَیْنَا کِتَابًا نَقْرَؤُهُ ۗ قُلْ سُبْحَانَ رَبِّی هَلْ کُنْتُ إِلَّا بَشَرًا رَسُولًا».
[۱۵] همان.
[۱۶] همان.
[۱۷] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۳۸٫
«وَ جَاوَزْنَا بِبَنِی إِسْرَائِیلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلَىٰ قَوْمٍ یَعْکُفُونَ عَلَىٰ أَصْنَامٍ لَهُمْ ۚ قَالُوا یَا مُوسَى اجْعَلْ لَنَا إِلَٰهًا کَمَا لَهُمْ آلِهَهٌ ۚ قَالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ».
[۱۸] سوره مبارکه بقره، آیه ۵۵٫
«وَ إِذْ قُلْتُمْ یَا مُوسَىٰ لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّىٰ نَرَى اللَّهَ جَهْرَهً فَأَخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَهُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ».
[۱۹] سوره مبارکه بقره، آیه ۹۳٫
«وَ إِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَکُمْ وَ رَفَعْنَا فَوْقَکُمُ الطُّورَ خُذُوا مَا آتَیْنَاکُمْ بِقُوَّهٍ وَ اسْمَعُوا ۖ قَالُوا سَمِعْنَا وَ عَصَیْنَا وَ أُشْرِبُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِکُفْرِهِمْ ۚ قُلْ بِئْسَمَا یَأْمُرُکُمْ بِهِ إِیمَانُکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ».
[۲۰] سوره مبارکه انعام، آیه ۱۰۳٫
«لَا تُدْرِکُهُ الْأَبْصَارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصَارَ ۖ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ».
[۲۱] سوره مبارکه روم، آیه ۲۷٫
«وَ هُوَ الَّذِی یَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ ۚ وَ لَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلَىٰ فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ ۚ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ».
[۲۲] سوره مبارکه اخلاص، آیات ۱ الی ۴٫
[۲۳] سوره مبارکه اسراء، آیه ۹۳٫
[۲۴] سوره مبارکه احزاب، آیه ۲۱٫
«لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ لِمَنْ کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثِیرًا».
[۲۵] سوره مبارکه صافات، آیه ۱۵۹٫
[۲۶] غرر الحکم: ۲۳۳، حدیث ۴۶۶۶؛ شرح نهج البلاغه: ۱۶/ ۱۱۸٫
[۲۷] سوره مبارکه کهف، آیه ۱۱۰٫
«قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحَىٰ إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَٰهُکُمْ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ ۖ فَمَنْ کَانَ یَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَ لَا یُشْرِکْ بِعِبَادَهِ رَبِّهِ أَحَدًا».
[۲۸] همان.
[۲۹] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۴۹٫
«وَ رَسُولًا إِلَىٰ بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنِّی قَدْ جِئْتُکُمْ بِآیَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ ۖ أَنِّی أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَهِ الطَّیْرِ فَأَنْفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْرًا بِإِذْنِ اللَّهِ ۖ وَ أُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْیِی الْمَوْتَىٰ بِإِذْنِ اللَّهِ ۖ وَ أُنَبِّئُکُمْ بِمَا تَأْکُلُونَ وَ مَا تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ ۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَهً لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ».
[۳۰] سوره مبارکه مائده، آیه ۱۱۰٫
«إِذْ قَالَ اللَّهُ یَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ اذْکُرْ نِعْمَتِی عَلَیْکَ وَ عَلَىٰ وَ الِدَتِکَ إِذْ أَیَّدْتُکَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَ کَهْلًا ۖ وَ إِذْ عَلَّمْتُکَ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ التَّوْرَاهَ وَ الْإِنْجِیلَ ۖ وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَهِ الطَّیْرِ بِإِذْنِی فَتَنْفُخُ فِیهَا فَتَکُونُ طَیْرًا بِإِذْنِی ۖ وَ تُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بِإِذْنِی ۖ وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتَىٰ بِإِذْنِی ۖ وَ إِذْ کَفَفْتُ بَنِی إِسْرَائِیلَ عَنْکَ إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ فَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ إِنْ هَٰذَا إِلَّا سِحْرٌ مُبِینٌ».
[۳۱] سوره مبارکه حدید، آیه ۲۵٫
«لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَ أَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَ الْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ ۖ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَ مَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَیْبِ ۚ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ».
[۳۲] سوره مبارکه علق، آیه ۱٫
[۳۳] ید بَیضَاء (دست تابان) از جمله معجزات نهگانه حضرت موسی (علیه السلام) که قرآن از آن یاد کرده است. در این معجزه، دست حضرت موسی (علیه السلام) سفید و درخشان میشد. این معجزه یکبار قبل از رفتن به ملاقات فرعون و یکبار در حضور فرعون واقع شد. تورات نیز این معجزه را نقل کرده که در برخی جزئیات، متفاوت از نقل قرآن است. معجزه ید بیضاء (دست تابان) از جمله معجزات نهگانه حضرت موسی (علیه السلام) بوده است. قرآن در سورههای اعراف، طه، شعراء، نمل و قصص از آن یاد کرده و آن را چنین نقل کرده است: «اسْلُکْ یَدَکَ فِی جَیْبِکَ تَخْرُجْ بَیْضَاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ: دستت را در گریبانت ببر تا بدون هیچ عیبی سفید و درخشان بیرون آید». بنا بر آیات قرآن این معجزه یکبار قبل از رفتن موسی به ملاقات فرعون و برای آمادگی حضرت موسی (علیه السلام) رخ داد بار دیگر در نزد فرعون، واقع شد. مفسران در تبیین معنای بیضا اختلاف دارند: بنابر نظر برخی از مفسران، اعجاز ید بیضاء به این نحو بوده که دست حضرت موسی (علیه السلام) نورانی گشته و از آن نور پراکنده میشد. نور این دست به نحوی بود که برای همه افراد حاضر در نزد فرعون قابل دیدن بود. برخی از روایات نیز بر این مطلب دلالت دارند.
برخی دیگر از مفسران معتقدند که رنگ پوست حضرت موسی (علیه السلام) گندمگون بوده است. در این اعجاز دست حضرت موسی (علیه السلام) کاملا سفید گشته و همین سبب تعجب دیگران گشت. در آیات قرآن ذکر معجزه ید بیضاء همیشه با قید «مِنْ غَیرِ سُوء» همراه بوده است. مفسران این تعبیر را به این معنا میدانند که سفیدی دست حضرت موسی (علیه السلام) به مانند دست انسان مریض و دارای بیماری پوستی نبوده است. برخی از روایات شیعه و اهل سنت نیز همین معنا را تأیید میکنند. اما متن تورات برخلاف این است: «خداوند باز به او گفت: حال دستت را در بغلت فرو ببر. دستش را در بغلش فرو برد (همین که) آن را بیرون آورد اینک دستش بَرَص گرفته، چون برف (سفید شده) بود.* گفت: دستت را به بغلت بازگردان. دستش را به بغلش بازگردانید. (همینکه) آن را از بغلش بیرون آورد اینک مثل بدنش گردید».
پاسخ دهید