حضرت استاد صدیقی روز شنبه از ساعت ۱۶:۳۰ الی ۱۸:۰۰ به تفسیر قرآن با موضوع «اخلاق در قرآن» در مسجد امام رضا علیه السلام حوزه علمیه امام خمینی(ره) پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
- پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خودشان مُکلّف و برای مُکلّفین به عنوان اُسوه به شمار میروند
- دستور خداوند به پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) برای موحّد بودن ایشان
- رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در ابتدا مُنذر عَشیرهی خود بودند
- ولایت همواره همراه با توحید است
- توجّهی ویژهی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت به مؤمنین
- خَفضِ جِناح پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت به وجود نازنین مولیالموحّدین (علیه السلام)
- پس از توحید و ولایت، تولّی و تبرّی و توکّل به پروردگار عزیز است
- رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پیشوای ساجدینِ عالَم هستند
- همهی عالَم شعاع نور رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند
- پاسخ حضرت استاد به بیانات دوستان
- دعای آخر جلسه
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إلی یوم الدّین».
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خودشان مُکلّف و برای مُکلّفین به عنوان اُسوه به شمار میروند
خداوند متعال در سورهی مبارکهی شعراء، داستان برخی از انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) و فَراعنهی انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) را به صورت آموزههایی مطرح فرموده است و عواقب کار آنها را گوشزد کرده است. حال خطاب به پیامبرش فرموده است: «فَلَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ فَتَکُونَ مِنَ الْمُعَذَّبِینَ[۲]»؛ درس توحید در سراسر آیات قرآن کریم به عنوان محور اصلی دعوت پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) و وحی الهی است. با اینکه نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) بیمهشده هستند و در تمام ابعاد معصوم هستند و مُربّای حضرت حقّ است، لحظهای هم خداوند متعال ایشان را به خودشان واگذار نکرده است. «مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَ مَا قَلَى[۳]»؛ خداوند متعال نازِ پیامبرش را کشیده است و قسم یاد کرده است: «مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ». چنین پیامبری در آیات متعدد مورد تَهدید قرار گرفته است؛ «لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ[۴]»؛ و یا فرموده است: «وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ * لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ[۵]»؛ یا بازهم فرموده است: «بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ[۶]»؛ شبیه آن آیات، این آیهی کریمهی سورهی مبارکهی شعراء است که خداوند منّان به حبیب خود خطاب مینماید: «فَلَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ»؛ نکند که با وجود دلبری که داری، الله که اِله توست، اِله دیگری را هم مورد توجّه قرار بدهی و سپس رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را به «فَتَکُونَ مِنَ الْمُعَذَّبِینَ» تَهدید مینماید. قبلاً هم در مورد نَزائل آن صحبت کردهایم که گاهی در مورد اَقوال در این نوع آیات گفتهاند «ایاک اعنی واسمعی یاجاره» است، به دَر میگوییم که دیوار بشنود؛ ولی مرحوم «علّامه طباطبائی» (رضوان الله تعالی علیه) و برخی از مُفسّرین معتقدند که تکلیف در این عالَم که دارِ تکلیف است، شامل همهی بندگان خداوند میباشد. از رأس هِرم که پیامبران الهی (سلام الله علیهم اجمعین) میباشند تا ذیل آن، همگی بر سر دوراهیها مختار هستند، مُکلّف هستند، مسئول هستند و خداوند منّان هم همیشه حجّت را بر همگان تمام کرده است. معصوم بودن پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، بلکه عقلکُلّ بودن ایشان، بلکه «ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى[۷]» ایشان و همهی آیاتی که دلالت بر این معنا دارد که علیالاطلاق وجود نازنین حضرت خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) جامعِ اسماء جَمالیه و جَلالیهی پروردگار متعال هستند. معذلک فعلالله است و خداوند متعال او را مُکلّف به عبودیّت کرده است و هرآنچه برای هر مُکلّف رَواست که از جانب خداوند متعال خطاب، عِتاب، انذار و تَبشیر بشود، در هیچیک از آنها وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را مُستثنی قرار نداده است. این یکی از جهت این است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) اُسوه هستند و دیگران باید به ایشان تأسی نمایند، پس قاعدتاً باید بَشر باشد و بر سر دوراهیها قرار بگیرد و امکان خروج از مسیر برایش مُهیّا باشد و با وجود امکان خروج، ولی مُطیع دستورات خداوند متعال بشود و خودش را بسازد تا دیگران نیز به ایشات تأسی کنند. «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحَى إِلَیَّ[۸]»؛ از جهت بَشری آنچه را که بر همهی بَشر از جانب خداوند متعال به عنوان دستورالعمل و به عنوان سبک زندگی و به عنوان راه بندگی ارائه شده است، اوّل پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دستورات الهی را دریافت کرده است و سپس به دیگران ابلاغ فرموده است. این هم در جهت اُسوهبودن ایشان اقتضاء میکند که مُکلّف باشد تا اُسوه باشد. اگر مُکلّف نبودند، نمیتوانستند اُلگوی مُکلّفین باشند.
دستور خداوند به پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) برای موحّد بودن ایشان
موضوع دیگر هم این است که یکی از مَجاری تربیت حقتعالی همین است. خداوند دائماً هوای پیامبرش را دارد و این نوع هشدارها هم از روی لُطف و محبّت خداوند به حَبیب خود است و برای دیگران نیز تکاندهنده است. آنگونه که عُقاب پَر میریزد، از دیگران چه توقّعی است؟ وقتی خداوند متعال به پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) این انذار را میکند که اگر تو هم از خط خارج شوی، از مُعذّبین خواهی بود. بنابراین این خطاب هیچ مشکلی ندارد که یک خطاب واقعی باشد و مخاطب شخص پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) باشد، شخص رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) باشد، شخص نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) باشد و با شخصیّت حقوقیشان که شخصیّت حقیقیشان هم برای دیگران حجّت است و همان هم شخصیّت حقوقی است و هیچ مُنافاتی با عصمت ندارد. مرحوم علّامه طباطبائی (رضوان الله تعالی علیه) میفرمایند که بعضیها خواستهاند تا خَدشه وارد کنند و گفتهاند: تکلیف مقدّمهی کَمال است. وقتی کسی مسیر بندگی را طیّ کرد و به کَمال رسید، دیگر اینگونه خطابها تحصیلِ حاصل است. وقتی یافته و به آن رسیده و کامل شده است، حال گفتن اینگونه موارد تحصیلِ حاصل است. مرحوم علّامه طباطبائی (رضوان الله تعالی علیه) به حقّ پاسخ میدهند که گاهی انسان حرکت میکند که برسد و گاهی چون رسیده است، به تکلیف خود عَمل میکند. بندگی برای کامل هم جزء جلوههای قُرب الهی و همان عبودیّت حقتعالی است و به تعبیر ما این شَرَف و افتخار است که خداوند متعال همیشه پیامبرش را به شَرَف تکلیف مُشرّف فرموده است و همیشه او را عَبد خودش به حساب میآورد و به او فرمان میدهد و زبانِ حال و قالِ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) که از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) گرفته است، «اِلَهِی کَفَى بِی عِزّاً أَنْ أَکُونَ لَکَ عَبْداً وَ کَفَى بِی فَخْراً أَنْ تَکُونَ لِی رِبّاً[۹]» است. بنابراین بندگی قبل از رسیدن به قُلّهاش که همان اوج قُرب پروردگار متعال است، برای طیّ فاصله است و بعد از رسیدن، جلوهی ذات عبودیّت است. ذاتاً عَبد است و بندگی از او میجوشد و هیچ منافاتی ندارد. بنابراین امر اوّل خداوند و خواستهی اوّل خداوند متعال در این بخش از آیات این است که موحّد مَحض باشد و به در همهی ابعاد توحید ذاتی، صفاتی، افعالی، طاعتی و عملی موحّد باشد و گَردی از غُبار شِرک با مُراقبتی که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) تحت فرمان پروردگار متعال دارد، بر دامن ایشان ننشیند.
رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در ابتدا مُنذر عَشیرهی خود بودند
وقتی دستور به شخص پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) داده شد که دستور مُطاع و مُجرا هم هست، حال میفرماید که وقتی میخواهی نور عبودیّت را به دیگران سرایت و نَشر بدهی، ابتدا از عَشیرهی خود شروع کن؛ «وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ[۱۰]». هم طبعیت قضیّه اینگونه است که انسان باید اوّل خودش و سپس اطرافیان و بستگانش و سپس دیگران را در نظر داشته باشد. این موضوع جهاتی دارد که یک جهت آن این است که «الأقربُ والأقرب» است. جهت دیگرش این است که چون ارحام و اقوام و خویشان انسان زمینهی بیشتری دارند، زیرا رابطهی عاطفی دارند. اگر انسان به آنها بگوید، باید پذیرش بیشتری وجود داشته باشد. وقتی اینها بپذیرند، به عنوان اُلگو میشوند و دیگران هم میبینند که عدّهای راه افتادهاند و اینها هم به دنبال آنها راه میافتند. لذا عَشیره را مطرح فرمودهاند. در بعضی دیگر از تفاسیر آمده است که دلیل اینکه به قوم و خویش عَشیره میگویند، این است که در اجتماعات ۱۰ عدد کاملی است و مجموعههایی که به ۱۰ نفر میرسند، مجموعههای کاملی هستند. از این جهت این توسعه پیدا کرده است و آنجاهایی که بیشتر و یا کمتر از ۱۰ نفر است و به صورت فردی نیست، بلکه به صورت مجموعه است و به آن عشیره میگویند. وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) وقتی این آیه نازل شد، مفاد این آیه را در سال سوّم هجرت عملی کردند. ۴۰ نفر از عَشیرهی خودشان از قبیلهی قُریش و بنیهاشم را دعوت فرمودند و بر حسب نقلهای مختلف که در کتاب «مجمع البیان» با یک شرح و توضیحی دو نقل بیان شده است که در بعضی از آنها آمده است که با یک رانِ گوسفند و در نقل دیگری هم فرموده است با یک بَرّهی چهار ماهه را ذَبح فرمودند و با آن آبگوشت درست کردند و این ۴۰ نفر خوردند و در عین حال که همگی سیر شدند، ولی غذا کم نشد. سپس وقتی حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دعوت کردند، «ابولهب[۱۱]» شروع به هیاهو کردند و نشد که در روز اوّل مطلب به جایی برسد. در روز دوّم باز هم وجود نازنین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) همان جمع را دعوت فرمودند و آن مُعجزه تکرار شد و نقلی هم فرمودند که یک قَدحی وجود داشت که در آن مُختصر شیری ریخته شد و پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ابتدائاً خودشان تناول فرمودند و سپس این جمع ۴۰ نفری را سیراب کردند و بازهم چیزی از آن ظرف کم نشد و این هم معجزهای بود که به چشم خود دیدند، ولی این مرتبه فریاد ابولهب بلند شد و گفت: « ألِهذا جَمَعتَنا؟ دَعاتَنا وَ سَحَّرتَنا[۱۲]»؛ این اوّلین سِحری بود که در مورد ما به کار بردی، «تَبّا لَک[۱۳]»؛ وقتی این عبارت «تَبّا لَک» را گفت، سپس سورهی مبارکهی «تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ وَ تَبَّ[۱۴]» نازل شد. در کتاب مجمع البیان روایات را در این زمینه از بعضی محدّثین اُمم نقل کرده است. حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مقدّمتاً در مورد گذشتهی آنها سؤال پرسید که آیا تا کنون از من دروغی شنیدهاید؟ همه تصدیق کردند که خیر؛ فرمودند: اگر بنده به شما خبر بدهم که جمعی در پُشت این کوه بنا دارند تا به شما حمله کنند، آیا شما آن را رَد میکنید؟ گفتند: خیر، ما خبر شما را خبر صادق میدانیم و میپذیریم. به تعبیر بنده فرمودند حال که صداقت من را تأیید و به آن اقرار کردید، بنده از جانب خداوند متعال مُنذر هستم و اوّلین کسی که به من ایمان بیاورد و مرا تصدیق کند، برادر من و وزیر من و خلیفهی من خواهد بود. حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) سه مرتبه این سخن را تکرار فرمودند و در هر سه مرحله وجود نازنین مولایمان، اوّلالمؤمنین، حضرت امیرالمؤمنین علیبنابیطالب (علیه الصلاه و السلام) اعلان کردند که من ایمان آوردم و با شما بیعت میکنم. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در مرتبهی سوّم فرمودند: تو برادر من هستی، تو وزیر من هستی و پس از من خلیفهی من هستی. کُفّار قُریش شروع به استهزاء کردند و به جناب «ابوطالب» (علیه السلام) میگفتند: «اَمَّرَهُ عَلَیک»؛ فرزندت را به تو امین قرار داد و جلسه را بدون ایمان آوردن ترک کردند و به لجاجت خودشان ادامه دادند.
ولایت همواره همراه با توحید است
دستور سوّمی که خداوند متعال پس از انذار عَشیره فرموده است که مقدّمهی طرح عَدم اِنفکاک ولایت از توحید بود. آیهی اوّل مربوط به توحید بود و آیهی دوّم بستر و مَجرای توحید را با انذار عَشیره، پذیرش حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و رَد آنها مسألهی خلافت مشخّص شد و بستر توحید که ولایت است، معیّن شد و این رسالتی بود که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: «فَأَنَا الْأَوَّلُ وَ أَنَا الْآخِرُ[۱۵]». در ذیل آیهی «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ[۱۶]» ابتدا دعوت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به ولایت بود و در آخر هم دعوت ایشان هم در حجّهالوداع و غدیر بود که ابلاغ فرمودند و هم در بسترشان بیان فرمودند. هرچند که قَلم و دَوات را نیاوردند و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را متّهم و مورد ایذاء و هَتک قرار دادند؛ مرحوم «آیت الله بهجت» (اعلی الله مقامه الشریف) میفرمودند: به اینها نگویید که اهل سنّت هستند، زیرا اینها حُجریه هستند و کسانی هستند که معاذالله پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را به حَجر نسبت دادند. بنابراین بلافاصله پس از آیهی توحید، دستور برای تجلّی توحید بود. معرّفی جلوهی کامل توحید که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) هستند و ولایت الهی که باطن رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و ظاهر و باطن حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بود.
توجّهی ویژهی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت به مؤمنین
دستور سوّم که در آنجا فرمودند: «أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ»؛ سپس عدّهای ایمان میآورند. وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بعد از مسألهی تعیین مسیر ادامهی توحید، به کسانی که زیر پَرچم ولایت قرار میگیرند و مؤمن هستند، توجّه کردند. رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت به اینها یک وظیفهی خاصّ پیدا کردند که مظهر رحیمیّت پروردگار متعال شدند. «وَ اخْفِضْ جَنَاحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ[۱۷]»؛ در رأس مؤمنین حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) قرار دارند و پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مأمور شدند تا حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را زیر جِناح و سایهی خودشان قرار بدهند. «وَ اخْفِضْ جَنَاحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ»؛ این هم کنایه از لینت و نرمش است و هم سایهگُستردن و اینها را از پَراکندگی جمعکردن و اینها را تحت حفاظت خودشان قرار دادن است. همانگونه که مُرغ وقتی بالش را باز میکند، جوجههای پَراکنده را جمع مینمایند و وقتی اینها را در زیر پَر خود میگیرد، هم جمع اینها جمع میشود و هم تحت حفاظت قرار میگیرند و دیگر کسی نمیتواند به اینها آسیبی برساند. وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مأموریت حفاظتی هم نسبت به مؤمنین پیدا کردند؛ «وَ اخْفِضْ جَنَاحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ». شاید این چیزی که گفتیم، ظاهر آیهی کریمه به «لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ» اطلاق دارد؛ ولی مصداق اَجَلّ و اَتَمّ آن حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) هستند. بر حسب روایت حضرت جوادالائمه (علیه الصلاه و السلام) در ذیل آیهی کریمهی «قُلْ هَذِهِ سَبِیلِی أَدْعُو إِلَى اللَّهِ عَلَى بَصِیرَهٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی[۱۸]»، از وجود نازنین حضرت جوادالائمه (علیه الصلاه و السلام) ایراد کردند که از نظر سنّی شما در سنّ طفولیّت هستید، چگونه میشود که شما حجّت خداوند باشید؟ حضرت جوادالائمه (علیه الصلاه و السلام) این آیه را مطرح کردند و فرمودند وقتی جدّم حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) با پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بیعت کردند و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هم ایشان را به عنوان جانشین خودشان پذیرفتند، ۹ سال بیشتر از عُمر مبارک ایشان نگذشته بود. در آنجا حدیث داریم که مُراد از «مَنِ اتَّبَعَنِی» وجود نازنین حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است.
خَفضِ جِناح پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت به وجود نازنین مولیالموحّدین (علیه السلام)
پس مُنافاتی ندارد که در مورد این آیهی کریمه هم بگوییم که پس از مسألهی توحید و مسألهی تعیین خلیفه، عبارت «لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ» هم افاضه به همان خلیفه دارد و همان خلیفه مورد نظر حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) است و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مأمور بودند تا نسبت به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) خَفضِ جِناح کنند، چنانکه بالاترین خَفضِ جِناح را در مورد حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) انجام میدادند. وقتی این آیهی کریمهی «إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ[۱۹]» نازل شد، روایت دارد که حضرت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) وضو گرفتند و حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را به حضور خواستند و فرمودند: «إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ»، دست بر سینهی خودشان گذاشتند و فرمودند: «وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ» و سپس با وضو دست بر سینهی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) گذاشتند و فرمودند که آن هادی تو هستی. از این نوع خَفضِ جِناح که بدون وضو دست به بدن مبارک حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) نمیزنند، تا آنجایی که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را در آغوش میگیرند و عَرق جَبین ایشان را میگیرند و به عنوان تبرّک به بدن نازنین خودشان ملموس مینمایند. بنابراین خَفضِ جِناحی که رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت به «اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ» دارند، برای هیچکسی به این اندازه خَفضِ جِناح ندارند. وقتی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به سفر میرفتند و فاصله میافتاد، حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بیقراری میکردند. برای ابلاغ آیهی برائت که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را فرستادند و ایشان با تأخیر آمدند، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) رسماً اظهار ناراحتی میکردند و مأمور فرستادند که برای من از بازگشت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بشارت بیاورید، سپس به استقبال حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) رفتند و ایشان را در آغوش گرفتند و گریه کردند؛ «وَ اخْفِضْ جَنَاحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ». بنابراین ولایت محور است، بستر جمع شیعیان و تابعین است پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هم مأمور بودند تا با خَفضِ جِناح این محور و مجموعهی مؤمنین را هم جمع کنند و هم اینها را مُلزم به یکدیگر نماید که با این انضمام «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا[۲۰]» میشود و تولید قدرت میشود و جَلال و شکوه و حماسه از آن خَلق میشود؛ «وَ اخْفِضْ جَنَاحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ». همچنین عبارت «لِمَنِ اتَّبَعَکَ» یعنی «لِمَن اَطاعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ».
پس از توحید و ولایت، تولّی و تبرّی و توکّل به پروردگار عزیز است
دستور بعدی این است که فرموده است: «فَإِنْ عَصَوْکَ فَقُلْ إِنِّی بَرِیءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ[۲۱]»؛ به کسانی که تبعیّت نکردند و تمرُّد کردند و تمسخر کردند که مصداق بارز آن هستند، بگو که من از این عمل شما بَریء هستم. بنابراین در همان منشور اوّل، ولایت و برائت در کنار یکدیگر مطرح شده است. ولایت بدون برائت توحید نیست، ولایت بدون برائت دین نیست. انسان متدیّن با دو بال پرواز میکند که یکی بال ولایت و دیگری بال برائت است. بعد از آیهی توحید، آیهی ولایت مطرح میشود و پس از آیهی ولایت، مسألهی تبرّی و تولّی در کنار یکدیگر مطرح میشود.
دستور پنجم این است که فرموده است: «وَ تَوَکَّلْ عَلَى الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ[۲۲]»؛ اینکه انسان مخالف پیدا کند و عدّهای ناسازگاری نشان دادند، عدّهای مقابله کردند و اینکه جرأت داشته باشی و از اعمال اینها اعلان بیزاری کنی، راه آن توکّل است. «وَ تَوَکَّلْ عَلَى الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ»؛ این دو صفت حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) که یکی عزیز است. «ارضٌ عُزاز»؛ زمینی که به زیر آب نمیرود و بلند است و هرجایی کسی شکستناپذیر باشد و هیچکس نتواند قُلّهی آن را فتح نماید،او عزیز است. خداوند متعال از جهتی که عزیز است، توکّل به او باعث میشود تا خطری برای تو و برای دین تو ایجاد آسیبی نداشته باشد. از طرف دیگر هم رحیم است و نسبت به دشمنان لایُغلب است و نسبت به تو و پیروان تو رحمتِ رحیمیّه دارد، رحمت ویژه دارد، عنایت خاصّ دارد، هدایت ایصالی و پاداشی دارد. بنابراین نکند که از آنها اطاعت کنی، بلکه از آنها برائت داشته باش و سنگر تو هم سنگر توکّل بر عزیزِ رَحیم خواهد بود.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پیشوای ساجدینِ عالَم هستند
در آیهی بعدی، پس از آنکه دستور توکّل میدهد، توجّه به اینکه خدای متعال عنایت ویژه دارد و هر کار خیری که مؤمن انجام بدهد، خداوند متعال میبیند و صدای او را هم میشنود و خداوند متعال نسبت به کسانی که مورد عنایت نیستند، هم نظر خاصّ ندارد و هم آنها را نگاه نمیکند و هم صدای آنها را نمیشنود. «وَ اسْمَعْ دُعَائِی إِذَا دَعَوْتُکَ وَ اسْمَعْ نِدَائِی إِذَا نَادَیْتُکَ وَ أَقْبِلْ عَلَیَّ إِذَا نَاجَیْتُکَ[۲۳]»؛ «الَّذِی یَرَاکَ[۲۴]»؛ خداوند همه را میبیند، ولی بسیاری را نادیده گرفته است و آنها را رها کرده است. یعنی هیچ توجیهی برای اقبال به اینها وجود ندارد که کسی به آنها توجّه نماید و نگاه عنایت و محبّتی نسبت به اینها داشته باشد. اما نسبت به تو اعلان میکنیم: «الَّذِی یَرَاکَ حِینَ تَقُومُ[۲۵]»؛ وقتی در برابر شِرک، در برابر الحاد، در برابر طُغیان، در برابر لِجاجت و در برابر جهالت قیامِ مُطلق میکنی و یا به دنبال آن فرموده است: «وَ تَقَلُّبَکَ فِی السَّاجِدِینَ[۲۶]»؛ این قرینهای برای این باشد که قیام در نماز مورد توجّه پروردگار متعال است، به مضمون آن حدیث شریف که «اگر نمازگزار میدانست مادامی که اشتغال به نماز دارد، چه کسی او را تماشا میکند، حاضر نمیشد نمازش را رها کند»، خداوند متعال به عنوان مصداق وجود نازنین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را معرّفی مینمایند و میگویند که وضع تو اینگونه است: «الَّذِی یَرَاکَ حِینَ تَقُومُ * وَ تَقَلُّبَکَ فِی السَّاجِدِینَ»؛ وقتی که برای نماز «تَقُومُ حَتَّى تَوَرَّمَ قَدَمَاهَا[۲۷]»؛ اینقَدر قیام ایشان استمرار داشت و طولانی بود که قدمهای مبارکشان متورّم شده بود و خداوند متعال اینها را نادیده نمیگیرد. خداوند متعال نسبت به اینها نظر میکند؛ «حِینَ تَقُومُ * وَ تَقَلُّبَکَ فِی السَّاجِدِینَ». منظور از عبارت «تَقَلُّبَکَ فِی السَّاجِدِینَ» با توجّه به اینکه جمعِ ساجدین است، میگویند که توجّه خداوند متعال نسبت به نماز جماعت است که وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از همان روزهای اوّل نماز را به صورت جماعت اقامه کردند. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و حضرت خدیجهی کبری (سلام الله علیها) از مأمومین ایشان بودند. این دو تمام عالَم بودند و وقتی این دو به پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) اقتدا میکردند، گویا تا روز قیامت همهی نمازگزاران و همهی ملائکه و همهی مُسبّحین با امامت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) «وَ لِلَّهِ یَسْجُدُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ[۲۸]» بودند و «ساجدین» فقط به ذَویالعقول بازنمیگردد، بلکه هرچه در آسمان و زمین است همگی دائماً در حال سَجده هستند و با پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) سَجده میکنند. «تَقَلُّبَکَ فِی السَّاجِدِینَ»؛ محور سَجده و امام سُجودشان تو هستی.
همهی عالَم شعاع نور رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند
یا ظهور آن نماز جماعت است که سَجدهی جمعی است. اگر هم اینگونه نباشد و «ساجدین» به معنای هر کسی باشد که در هر جایی سَجده میکند، در این زیارت جامعهی کبیره فرموده است: «وَ أَسْماؤُکُمْ فِی الْأَسْماءِ، وَ أَجْسادُکُمْ فِی الْأَجْسادِ، وَ أَرْواحُکُمْ فِی الْأَرْواحِ، وَ أَنْفُسُکُمْ فِی النُّفُوسِ، وَ آثارُکُمْ فِی الْآثارِ، وَ قُبُورُکُمْ فِی الْقُبُورِ[۲۹]»؛ گویا زیارت جامعهی کبیره این عبارت «تَقَلُّبَکَ فِی السَّاجِدِینَ» را شرح کرده است که تمام سَجدهها در عالَم شعاع سَجدهی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است. کمااینکه تمام زیباییهای عالَم اینگونه است و اسم شما در اسمها است؛ کسی اسمی ندارد و همه با شما نشان میگیرند و شما به همه نشان میدهید و نشاندارشان میکنید. در قبور و در عالَم برزخ هم «قُبُورُکُمْ فِی الْقُبُورِ» است؛ همه زیر پَرچم شما هستند. هرچه هست و نیست، همگی شعاع وجود شما و شعاع نور شماست. نهایتاً هم میفرماید: «إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ»؛ منظور از «سَمیعِ عَلیم» همان «یَرَاکَ» است و نتیجه و ظهور آن در عَلیمبودن است و خداوند متعال آنهایی را که در حال سَجده ذکر خداوند متعال را میگویند، نسبت به اینها هم «سَمِعَ اللّه ُلِمَنْ حَمِدَهُ» است، سامع است، سَمیع است.
یک صلواتی مرحمت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
پاسخ حضرت استاد به بیانات دوستان
ـ طیب الله! توضیحی در مورد فرمایش دوستان عرض میکنم. خداوند منّان خواسته است تا بفرماید نبوّت با سلطنت و قدرتهای دُنیوی تفاوت دارد که یکی همان اِنذارِ عَشیره است. در میان مُلوک و سلاطین، قانون برای خارج از دودمان سلطنت است، ولی در مورد پیامبر میفرماید که اوّل خودت و سپس اطرافیانت را انذار کن. نکتهی بعدی هم این است که همین قضیّهای که خداوند متعال در جریان حضرت زهرا (سلام الله علیها) هم بیان فرموده است که قابلهها برای تولّد بیبی نیامدند، نقش خداوند متعال بود. هیچ دستی این لیاقت را نداشت که حوراء انسیه را به دنیا بیاورد، جز اینکه از آنجا به استقبال ایشان بیایند. در شهادت ایشان هم به همین صورت بود و حضرت زهرا (سلام الله علیها) وصیّت کردند که هیچکسی نباشد. همهی اینها از عالَم بالا مهندسیشده است.
ـ در این آیات که صحبتی از یاری گرفتن از حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) نشده است؛ ولی بر فرض که چنین فرضی باشد و از روایات چنین چیزی استفاده بشود، اوّلاً سنّتشکنی در جامعهای که تار و پود آن بُتپرستی و نژادپَرستی و اَشرافیّت است، حال پیامبر یتیم به نزد اینها آمده است و چیزی میفرماید که اصلاً با آن تبتخر و تکبّرشان سازگاری ندارد. به علاوه طبیعت ثانوی که مربوط به بُتپرستی و اینهاست و دَرافتادن با سیرهی اجدادشان کار بسیار سختی است و در باطن قضیّه هم «وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ[۳۰]» تنها مسألهی مقابلهی با بُتپرستی نبود؛ بلکه تغییر هویّت حاکمیّت در دنیا بود که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بناست آن را ادامه دهند. همهی این موارد وحشتناک بودند. برای کسی که عِدّه و عُدّه و گروه و تیم ندارد، بیاید و ارتجالاً وارد بشود و چنین چیزی را بگوید، مشخّص میشود که خیلی «أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ * وَ وَضَعْنَا عَنْکَ وِزْرَکَ[۳۱]» بود، والّا کار پیش نمیرفت. خداوند خیرتان بدهد!
ـ خیلی نکات لطیف و خوبی بود و به گونهای جمعبندی هم بود. الحمدلله.
دعای آخر جلسه
خدایا! الها! رحیما! ستّارا! غفّارا! هادیا! قلوب ما را به معرفت و محبّت خودت و قرآنت و پیامبرت و همهی تجلیّات اعظم خود که ائمهی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) و حضرت زهرا (سلام الله علیها) هستند، همواره گرم و نورانی بدار.
خدایا! لحظهای ما را از کشتی حضرت امام حسین (علیه السلام) پیاده نکن.
خدایا! به حقّ محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم که در برابر این همه طوفان، دین، ایمان، اعتقاداتِ حقّه، تشرّع، اعتقاد به نظام و ولایت فقیهمان را از ما زَوال نیاور.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم مشکلات کشور را در مسیر توحید برطرف بفرما.
خدایا! مسئولین ما را گرفتار شِرک نگردان.
الها! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم چشم ما را به جَمال امام زمانمان (اروحنا فداه) و قلوبمان را به محبّت و معرفت ایشان روشن و گرم نگاهدار.
خدایا! همهی مشکلات و مشکلات مورد نظر را مُرتفع بفرما.
خدایا! همهی مریضها و مریضهای مورد نظر و جناب آقای موسوی را شِفای عاجل و شِفای کامل روزی بفرما.
خدایا! خاتمهی عُمر ما را به مُهر شهادت مُزیّن بگردان.
خدایا! سایهی رهبر خوبمان را مُستدام بدار.
خدایا! امام راحل (رضوان الله تعالی علیه)، شهدا، مَشایخ و ذویالحقوق ما را که دستشان از این دنیا کوتاه شده است، طَبقهایی از نور بر سر سُفرهی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و دودمان ایشان بر آنها نازل بفرما.
وَ صَلی الله عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرین
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۲] سوره مبارکه شعراء، آیه ۲۱۳٫
[۳] سوره ضحی، آیه ۳٫
[۴] سوره مبارکه زمر، آیه ۶۵٫
«وَ لَقَدْ أُوحِیَ إِلَیْکَ وَ إِلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ».
[۵] سوره مبارکه حاقه، آیات ۴۴ الی ۴۶٫
[۶] سوره مبارکه مائده، آیه ۶۷٫
«یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ ۖ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ ۚ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ».
[۷] سوره مبارکه نجم، آیه ۸٫
[۸] سوره مبارکه کهف، آیه ۱۱۰٫
«قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحَىٰ إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَٰهُکُمْ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ ۖ فَمَنْ کَانَ یَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَ لَا یُشْرِکْ بِعِبَادَهِ رَبِّهِ أَحَدًا».
[۹] کنز الفوائد، جلد ۱، صفحه ۳۸۶.
«وَ أَخْبَرَنِی شَیْخِی أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ اَلْحُسَیْنُ بْنُ عُبَیْدِ اَللَّهِ بْنِ عَلِیٍّ اَلْوَاسِطِیُّ رَضِیَ اَللَّهُ عَنْهُ قَالَ أَخْبَرَنِی أَبُو مُحَمَّدٍ هَارُونُ بْنُ مُوسَى اَلتَّلَّعُکْبَرِیُّ قَالَ أَخْبَرَنِی أَبُو عَلِیٍّ مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامِ بْنِ سَهْلٍ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مَالِکٍ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحَسَنِ اَلزَّیَّاتُ قَالَ حَدَّثَنَا حَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَهَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ : کَانَ مِنْ دُعَاءِ أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْهِ إِلَهِی کَفَى بِی عِزّاً أَنْ أَکُونَ لَکَ عَبْداً وَ کَفَى بِی فَخْراً أَنْ تَکُونَ لِی رِبّاً إِلَهِی أَنْتَ لِی کَمَا أُحِبُّ وَفِّقْنِی لِمَا تُحِبُّ».
[۱۰] سوره مبارکه شعراء، آیه ۲۱۴٫
[۱۱] عبدالعُزّی بن عبدالمُطَّلب (درگذشته ۲ق) مشهور به ابولَهَب، عموی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و از سرسختترین دشمنان پیامبر اسلام بود. ابولهب و همسرش، ام جمیل پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را بسیار آزار دادند و در مخالفت با اسلام از هیچ کوششی فرو گذار نکردند؛ به همین جهت سوره مسد در نکوهش رفتارهای او و همسرش نازل شد. ثویبه، کنیز ابولهب، مدتی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را شیر داد. عتبه و عتیبه، پسران ابولهب نیز، با رقیه و ام کلثوم، دو دختر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ازدواج کرده بودند اما پس از ظهور اسلام و نزول سوره مسد، ابولهب و همسرش پسرانشان را وادار به طلاق دادن دختران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) کردند. او معجزات پیامبر را سحر میدانست و همواره با بدگویی از پیامبر مانع از تبلیغ اسلام میشد. وقتی قریشیان تصمیم به تحریم مسلمانان و بنی هاشم گرفتند، او تنها فرد از بنی هاشم بود که با قریش همراهی کرد. ابولهب از جمله سران قریش بود که تصمیم به قتل شبانه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گرفت. او در جنگ بدر شرکت نکرد، ولی به جای خود شخص دیگری را فرستاد. ابولهب هفت روز پس از واقعه بدر در اثر بیماری درگذشت.
[۱۲] المسد: ۱ و ۲. / صحیح البخاری: ج ۴ ص ۱۷۸۷ ح ۴۴۹۲، صحیح مسلم: ج ۱ ص ۱۹۳ ح ۲۰۸، مسند ابن حنبل: ج ۱ ص ۶۰۲ ح ۲۵۴۴، سنن الترمذی: ج ۵ ص ۴۵۱ ح ۳۳۶۳، الطبقات الکبری: ج ۱ ص ۲۰۰ کلّها نحوه، دانشنامه قرآن و حدیث، ج ۱۵، ص ۱۳۲.
«صحیح البخاری عن ابن عبّاس: لَمّا اُنزِلَت: «وأَنْذِرْ عَشیرَتَک الأقْرَبینَ» صَعِدَ النَّبی (صلی الله علیه و آله و سلم) عَلَی الصَّفا، فَجَعَلَ ینادی: «یا بَنی فِهرٍ، یا بَنی عَدِی» لِبُطونِ قُرَیشٍ، حَتَّی اجتَمَعوا، فَجَعَلَ الرَّجُلُ إذا لَم یستَطِع أن یخرُجَ أرسَلَ رَسولاً لِینظُرَ ما هُوَ فَجاءَ أبو لَهَبٍ وقُرَیشٌ، فَقالَ: «أرَأَیتَکم لَو أخبَرتُکم أنَّ خَیلاً بِالوادی تُریدُ أن تُغیرَ عَلَیکم أکنتُم مُصَدِّقِی». قالوا: نَعَم، ما جَرَّبنا عَلَیک إلّا صِدقاً. قالَ: «فَإِنّی نَذیرٌ لَکم بَینَ یدَی عَذابٍ شَدیدٍ». فَقالَ أبو لَهَبٍ: تَبّا لَک سائِرَ الیومِ! ألِهذا جَمَعتَنا؟! فَنَزَلَت: «تَبَّتْ یدَا أَبِی لَهَبٍ وَ تَبَّ * مَا أَغْنَی عَنْهُ مَالُهُ وَ مَا کسَبَ».
[۱۳] همان.
[۱۴] سوره مبارکه مسد، آیه ۱٫
[۱۵] تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج ۱۵، ص ۵۳۴. / بحارالأنوار، ج ۳۹، ص ۳۴۸. / المناقب، ج ۲، ص ۳۸۶؛ «انا الاول و الاخر … الی آخر» محذوف.
«أمیرالمؤمنین (علیه السلام)- مَعَاشِرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُسْلِمِینَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ أَثْنَی عَلَی نَفْسِهِ فَقَالَ هُوَ الْأَوَّلُ یَعْنِی قَبْلَ کُلِّ شَیْءٍ وَ الْآخِرُ یَعْنِی بَعْدَ کُلِّ شَیْءٍ وَ الظَّاهِرُ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ وَ الْباطِنُ لِکُلِّ شَیْءٍ سَوَاءٌ عِلْمُهُ عَلَیْهِ سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی فَأَنَا الْأَوَّلُ وَ أَنَا الْآخِرُ إِلَی آخِرِ کَلَامِه أَنَا الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ وَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیْم».
[۱۶] سوره مبارکه حدید، آیه ۳٫
«هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ ۖ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ».
[۱۷] سوره مبارکه شعراء، آیه ۲۱۵٫
[۱۸] سوره مبارکه یوسف، آیه ۱۰۸٫
«قُلْ هَٰذِهِ سَبِیلِی أَدْعُو إِلَى اللَّهِ ۚ عَلَىٰ بَصِیرَهٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی ۖ وَ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ».
[۱۹] سوره مبارکه رعد، آیه ۷٫
«وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَهٌ مِنْ رَبِّهِ ۗ إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ ۖ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ».
[۲۰] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۰۳٫
«وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَ لَا تَفَرَّقُوا ۚ وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَ کُنْتُمْ عَلَىٰ شَفَا حُفْرَهٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْهَا ۗ کَذَٰلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ».
[۲۱] سوره مبارکه شعراء، آیه ۲۱۶٫
[۲۲] سوره مبارکه شعراء، آیه ۲۱۷٫
[۲۳] مفاتیح الجنان، فرازی از مناجات شعبانیه.
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اسْمَعْ دُعَائِی إِذَا دَعَوْتُکَ وَ اسْمَعْ نِدَائِی إِذَا نَادَیْتُکَ وَ أَقْبِلْ عَلَیَّ إِذَا نَاجَیْتُکَ فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَیْکَ وَ وَقَفْتُ بَیْنَ یَدَیْکَ مُسْتَکِیناً لَکَ مُتَضَرِّعاً إِلَیْکَ رَاجِیاً لِمَا لَدَیْکَ ثَوَابِی وَ تَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِی وَ تَخْبُرُ حَاجَتِی وَ تَعْرِفُ ضَمِیرِی وَ لا یَخْفَى عَلَیْکَ أَمْرُ مُنْقَلَبِی وَ مَثْوَایَ وَ مَا أُرِیدُ أَنْ أُبْدِئَ بِهِ مِنْ مَنْطِقِی وَ أَتَفَوَّهَ بِهِ مِنْ طَلِبَتِی وَ أَرْجُوهُ لِعَاقِبَتِی وَ قَدْ جَرَتْ مَقَادِیرُکَ عَلَیَّ یَا سَیِّدِی فِیمَا یَکُونُ مِنِّی إِلَى آخِرِ عُمْرِی مِنْ سَرِیرَتِی وَ عَلانِیَتِی وَ بِیَدِکَ لا بِیَدِ غَیْرِکَ زِیَادَتِی وَ نَقْصِی وَ نَفْعِی وَ ضَرِّی إِلَهِی إِنْ حَرَمْتَنِی فَمَنْ ذَا الَّذِی یَرْزُقُنِی وَ إِنْ خَذَلْتَنِی فَمَنْ ذَا الَّذِی یَنْصُرُنِی».
[۲۴] سوره مبارکه شعراء، آیه ۲۱۸٫
«الَّذِی یَرَاکَ حِینَ تَقُومُ».
[۲۵] همان.
[۲۶] سوره مبارکه شعراء، آیه ۲۱۹٫
[۲۷] مناقب آل أبی طالب علیهمالسلام ، ابن شهر آشوب مازندرانی ج ۳ ص ۳۴۱ ؛ بحارالانوار،علامه مجلسی ج ۴۳ ص ۸۴.
«مَا کَانَ فِی هَذِهِ الْأُمَّهِ أَعْبَدُ مِنْ فَاطِمَهَ کَانَتْ تَقُومُ حَتَّى تَوَرَّمَ قَدَمَاهَا».
[۲۸] سوره مبارکه رعد، آیه ۱۵٫
«وَ لِلَّهِ یَسْجُدُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعًا وَ کَرْهًا وَ ظِلَالُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصَالِ».
[۲۹] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت شریف جامعهی کبیره.
«بِکُمْ فَتَحَ اللّٰهُ، وَ بِکُمْ یَخْتِمُ، وَ بِکُمْ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَ بِکُمْ یُمْسِکُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلّا بِإِذْنِهِ، وَ بِکُمْ یُنَفِّسُ الْهَمَّ، وَ یَکْشِفُ الضُّرَّ، وَ عِنْدَکُمْ مَا نَزَلَتْ بِهِ رُسُلُهُ، وَ هَبَطَتْ بِهِ مَلائِکَتُهُ، وَ إِلىٰ جَدِّکُمْ آتاکُمُ اللّٰهُ مَا لَمْ یُؤْتِ أَحَداً مِنَ الْعالَمِینَ، طَأْطَأَ کُلُّ شَرِیفٍ لِشَرَفِکُمْ، وَ بَخَعَ کُلُّ مُتَکَبِّرٍ لِطاعَتِکُمْ، وَ خَضَعَ کُلُّ جَبَّارٍ لِفَضْلِکُمْ، وَ ذَلَّ کُلُّ شَیْءٍ لَکُمْ، وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِکُمْ، وَ فازَ الْفائِزُونَ بِوَلایَتِکُمْ، بِکُمْ یُسْلَکُ إِلَى الرِّضْوانِ، وَ عَلَىٰ مَنْ جَحَدَ وِلایَتَکُمْ غَضَبُ الرَّحْمٰنِ، بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی وَ نَفْسِی وَ أَهْلِی وَ مَالِی، ذِکْرُکُمْ فِی الذَّاکِرِینَ، وَ أَسْماؤُکُمْ فِی الْأَسْماءِ، وَ أَجْسادُکُمْ فِی الْأَجْسادِ، وَ أَرْواحُکُمْ فِی الْأَرْواحِ، وَ أَنْفُسُکُمْ فِی النُّفُوسِ، وَ آثارُکُمْ فِی الْآثارِ، وَ قُبُورُکُمْ فِی الْقُبُورِ».
[۳۰] سوره مبارکه مائده، آیه ۶۷٫
«یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ ۖ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ ۚ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ».
[۳۱] سوره مبارکه شرح، آیات ۱ و ۲٫
پاسخ دهید