«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إلی یوم الدّین».

دشمن پس از نااُمید شدن به دنبال نَفی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ * وَ لَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاکَ لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئًا قَلِیلًا * إِذًا لَأَذَقْنَاکَ ضِعْفَ الْحَیَاهِ وَ ضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لَا تَجِدُ لَکَ عَلَیْنَا نَصِیرًا * وَ إِنْ کَادُوا لَیَسْتَفِزُّونَکَ مِنَ الْأَرْضِ لِیُخْرِجُوکَ مِنْهَا وَ إِذًا لَا یَلْبَثُونَ خِلَافَکَ إِلَّا قَلِیلًا * سُنَّهَ مَنْ قَدْ أَرْسَلْنَا قَبْلَکَ مِنْ رُسُلِنَا وَ لَا تَجِدُ لِسُنَّتِنَا تَحْوِیلًا * أَقِمِ الصَّلَاهَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلَى غَسَقِ اللَّیْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کَانَ مَشْهُودًا * وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَهً لَکَ عَسَى أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقَامًا مَحْمُودًا * وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطَانًا نَصِیرًا * وَ قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقًا[۲]»؛ این این بخش از آیات کریمه‌ی سوره‌ی مبارکه‌ی اسراء که ابتدای آن لسان اِمتنان دارد. « وَ لَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاکَ»؛ عصمت تامّ نبیّ مکرمّ اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) از این آیه به وضوح قابل فَهم و قابل دَرک است. وقتی دشمن نااُمید شد و دَسیسه‌هایی که داشت، این بود که زَعیم و پَرچم‌دار این مکتب را به سازش بکشاند، ولو در جزئیّات باشد.، ولو در یک مورد باشد. این هشدار عظیمی برای همه‌ی رهبران دینی است که دشمن هرجا ببینید که نمی‌تواند مقابله‌ی تامّ و تمام بکند، به آن مقدار کم هم قانع است. ولی این مقدار کم مُقدّمه‌ی نابودی است. به علاوه مکتب توحیدی یک نظام است و قابل تفکیک نیست که انسان در بخشی کنار بیاید و سازش نماید و در بخش دیگری استقامت نماید و در موضع خودش مُستحکم باشد. این مجموعه است و دَرهم تَنیده است و یک روحِ حاکم بر دین و همه‌ی شرائع دین و همه‌ی فضائل اخلاقی و همه‌ی آن‌چه که مربوط به عقیده و اندیشه است، این‌ها به گونه‌ای با یکدیگر انسجام دارد، که هرجای آن را بردارید، به جای دیگری لطمه می‌خورد.‌ این همان توحید است و توحید به همین معناست.‌ یک حقیقت است، یک واقعیّت است. لذا اگر در یک مورد که این‌ها گفته‌اند: به گذشتگان ما بد نگویید، ولی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) اعتنایی نکردند؛ گفتند: به ما یک سال مُهلت بدهید، ولی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) اعتنایی نکردند؛ گفتند: اجازه بدهید که یک سال نماز را نخوانیم، ولی بازهم پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) اعتنایی نکردند؛ گفتند: اجازه بدهید تا فُلان بُت را تا مدّتی داشته باشیم و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) اجازه ندادند. در هیچ خواسته‌ای از خواسته‌های مُشرکین، وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) تَمکین نکردند و در هیچ موضوع عَقیدتی، اخلاقی و عَملی کوتاه نیامدند. این‌گونه نیست، مگر این‌که خداوند متعال استحکامی برای بنده‌ی خودش داشته باشد. خداوند متعال بنده‌اش را کفایت کرد. «أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ[۳]»؛ چون به صورت علی‌الاطلاق عَبد بودند، رُبوبیّت هم علی‌الاطلاق شامل حالش می‌شد. ‌بعد از آن‌که دشمن حَریف خودش را غیر قابل نفوذ دید، در مقام نَفی آن برمی‌آید که خداوند متعال فرمودند: اگر این‌ها بخواهند تو را مُتزلزل کنند و تو را اخراج کنند، خداوند متعال این‌ها را نابود می‌کند. بعد از این تَهدیدی که پروردگار متعال در مورد مُشرکین اعمال کردند، تَهدید اوّل در مورد خودِ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. «إِذًا لَأَذَقْنَاکَ ضِعْفَ الْحَیَاهِ وَ ضِعْفَ الْمَمَاتِ»؛ تَهدید بعدی برای مخالفین و مُشرکین بود که اگر این‌ها در فتنه‌ی خود موفّق بشوند تو را اخراج نمایند، توقّف این‌ها جز مدّت اندکی نخواهد بود و خداوند متعال عذاب استیصال برای این‌ها نازل می‌کند و آن‌ها را ریشه‌کَن می‌کند. پس از این دو تَهدید و دو امتنان که این پیامبر برای خداوند متعال خیلی عزیز است و اگر این‌ها بتوانند پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را این‌گونه تَذلیل نمایند که ایشان را از محلّ خودشان اخراج کنند، خداوند از عُهده‌ی همه برمی‌آید و منشأ نابودی همه‌ی آن‌ها خواهد شد.

قوام همه‌ی ارزش‌های دین به «نماز» است

 سپس خداوند منّان مسأله‌ی نماز را مطرح می‌نماید و بعد از نماز مسأله‌ی دعا را مطرح می‌نماید. این‌ها با یکدیگر تناسب دارند.‌ آن استحکام تمام‌عیار و استحکام نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) که مُتّکی به تثبیتِ الهی بودند که خداوند متعال بسیار عنایت خود را شامل ایشان کرد که نه تنها میل پیدا نکردند، بلکه قریب به میل هم برایشان پیش نیامد. این یک منّت بزرگی است که خداوند متعال این‌گونه هوای تو را دارد که هیچ‌جایی درون تو نفوذ ندارد. ایمان تو ایمانِ کامل است، توحید تو تمام‌عیار است و جز ذات رُبوبی، با هیچ‌قُدرتی و با هیچ‌ نوع وَسوسه‌ای نمی‌توانند در تو نفوذ نمایند. چه خدایی داری! چه‌قَدر هوای تو را دارد! ضمناً این‌قَدر عزیز هستی که اگر این‌ها تو را بیرون می‌کردند، من به حساب‌شان می‌رسیدم. توقّف این‌‌ها در عالَم دنیا توقّفی نبود و همه‌ی این‌ها رفتنی بودند.‌ به دنبال این مسائل فرموده است: «أَقِمِ الصَّلَاهَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلَى غَسَقِ اللَّیْلِ»؛ خداوند متعال مَجاری فیض الهی را بعد از آن‌که عنایت خودش را، کفالت خودش را و کفایت نسبت به عَلمدار جبهه و جبهه اعلان فرمود و منّت گذاشت، حال چرا این‌ کارها را در مورد تو می‌کنیم و این‌قَدر هوای تو را داریم؟ یکی از این مَجاری «نماز» است. «أَقِمِ الصَّلَاهَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلَى غَسَقِ اللَّیْلِ». سپس هم در ادامه فرموده است: «إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کَانَ مَشْهُودًا»؛ این نماز که خداوند متعال پنج نوبت آن را در این آیه‌ی کریمه مطرح فرموده است، در این‌جا صحبت از اقامه‌ی آن است، «أَقِمِ الصَّلَاهَ». در آیات دیگر هم پنج وقت نماز قابل استنباط هست، ولی با اَمر به سَبِّح آمده است و در آن نیز اوقات مَلحوظ شده است. یک آیه‌ی دیگر هم به صورت کُلّی وجود شده است که فرموده است: «إِنَّ الصَّلَاهَ کَانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ کِتَابًا مَوْقُوتًا[۴]»؛ نماز یک عبادت زمان‌دار است و چارچوب زمانی برای آن مهم است. خداوند متعال هم به صورت کُلّی فرموده است و هم به صورت جُزئی مطالب را بیان فرموده است. ولی وقتی صلاه را می‌گوید، «أَقِمِ الصَّلَاهَ» را می‌گوید. این مطالبی است که استادمان حضرت «آیت الله جوادی» (اَطال الله عُمره الشریف) دارند. در مورد کلمه‌ی صلاه اقامه را به کار برده است، ولی در مورد اذکار آن اقامه را به کار نبرده است. در آن‌جا سَبِّح به کار رفته است. نماز جِلوه‌ی توحید است، تجلّی توحید است و توحید ستونی است که قوام همه‌ی ارزش‌ها به این ستون است. خیمه‌ی دین، ابعاد دین، اجزای دین، اَبعاض دین همگی این ستون را لازم دارند. لذا قرآن کریم نماز را نه در بُعد عبادی‌اش یک فریضه‌ی فردی لحاظ نفرموده است، بلکه در مقابله‌ی با دشمن و خُنثی‌کردن سیاست‌های دشمن هم مؤثر می‌داند. نماز یک حُکمی است که ابعاد مختلفی دارد که یک بُعد آن بُعد سیاسی نماز است. هرجایی انسان گرفتار فتنه‌ی دشمن باشد، نماز فتنه‌ی دشمن را از بین می‌برد و نقشه‌های دشمن را خُنثی می‌کند. نماز بُعد خودسازی هم دارد که فرد را می‌سازد؛ «إِنَّ الصَّلَاهَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ[۵]». نماز بُعد تأمین سلامت جسم و روح را دارد؛ «اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَاهِ[۶]». در روایت دارد که «جناب سلمان[۷]» در نماز پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دیده نشدند. حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) سُراغ ایشان را گرفتند؛ گزارش به محضر ایشان عرضه شد که سلمان مریض است. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برای عیادت او آمدند و فرمودند: چه مشکلی داری؟ عرض کرد: دردِ کَمر دارم و اجازه نمی‌دهد که از جای بلند شوم. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: چرا از نماز کمک نگرفتی؟ عرض کرد: نماز چه ارتباطی با دردِ کَمر دارد؟ وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: قرآن متعلَّق ذکر نکرده است و فرموده است: «اسْتَعِینُوا»؛ نفرموده است در چه موردی کمک بگیرید. مشخّص می‌شود که نماز دَوای تمام دردهاست. اگر نماز می‌خواندی، خوب می‌شدی و می‌آمدی.

«نماز» پیوند دهنده‌ی انسان با جامعه‌ی توحیدی است

نماز ابعاد ظاهری و باطنی دارد، ابعاد فردی و اجتماعی دارد و ابعاد اخلاقی و سیاسی هم دارد. یک بُعد آن پس از نقشه‌ای که دشمنان داشتند و خداوند متعال حمایت کامل خودش را اعلان می‌کند و به دنبال آن این مسأله را مطرح می‌نماید. مشخّص می‌شود که باید بُعد سیاسی نماز هم مَلحوظ بشود. نکته‌ی دیگری که در مورد نماز وجود دارد، این است که وقتی انسان در نماز «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ[۸]» می‌گوید، نماز پیوند با اجتماع توحیدی و با جامعه‌ی توحیدی است. حتّی وقتی انسان نماز را به صورت فُرادی می‌خواند، باید عموماً هوای بندگان خداوند را داشته باشد و خودش را در جمع ببیند و نباید پیوندش را در هیچ حالی با جامعه‌ی توحیدی قطع نماید. لذا فرمودند: «لاَ صَلاَهَ لِمَنْ لاَ زَکَاهَ لَهُ[۹]». در آیاتی هم اقامه‌ی صلاه با ایتاء زکات غالباً همراه است؛ «یُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاهَ[۱۰]». این هم مسأله‌ی ارتباط نماز با آیات قبلی است و ابعاد مختلفی است که خداوند متعال در نماز به عنوان چشمه‌ی زندگی قرار داده است و ما تشنگان زندگی باید در همه‌ی ابعاد از این چشمه سیراب بشویم و از نماز بَهره بگیریم.

نماز شب برای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) واجب بوده است

نکته‌ی بعدی در مورد نماز شب است که فرموده است: «وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَهً لَکَ عَسَى أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقَامًا مَحْمُودًا»؛ خداوند منّان این نماز شب را برای پیامبرش به عنوان یک فَرض درنظر گرفته است و رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) را مأمور کرده است تا آن را انجام بدهد. در سوره‌ی مبارکه‌ی مزّمل و در سوره‌ی مبارکه‌ی مدّثر و در سوره‌ی مبارکه‌ی زُمر و در سوره‌ی مبارکه‌ی سَجده، مسأله‌ی نماز شب برای پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مطرح شده است. در سوره‌ی مبارکه‌ی سَجده اختصاص به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هم ندارد، ولی نکته‌ای دارد. در سوره‌ی مبارکه‌ی مزّمل نشان‌دهنده‌ی این است که انرژی سَبحِ طَویل روز باید از ارتباط الهیِ شب تأمین بشود. «إِنَّ نَاشِئَهَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْئًا وَ أَقْوَمُ قِیلًا * إِنَّ لَکَ فِی النَّهَارِ سَبْحًا طَوِیلًا[۱۱]»؛ چون بار خیلی سنگین است، بارِ نجات یک نَسل نیست، بارِ به ثَمر رساندن کارهای انبیاء گذشته (سلام الله علیهم اجمعین) از یک سو، حفظ رَهاوَرد انبیاء سَلف (سلام الله علیهم اجمعین) از یک سو است و از سوی دیگر هم ذخیره‌دادن به همه‌ی نَسل‌ها تا دامنه‌ی قیامت است. وسیله‌ی این نجات تنها برای زمان پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نبود؛ «وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا کَافَّهً لِلنَّاسِ[۱۲]» ؛ «لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ[۱۳]»؛ چنین باری است. «أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ * وَ وَضَعْنَا عَنْکَ وِزْرَکَ[۱۴]»؛ این «وِزْر» به گونه‌ای است که هیچ‌کسی این بار سنگین را نداشت. در زیر این آسمان، این بار بر دوش پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) گذاشته شده است. برای تحمّل چنین باری باید در شب چنان ارتباط تو کارساز باشد که بتواند سَبحِ روز تو را سامان بدهد. «إِنَّ لَکَ فِی النَّهَارِ سَبْحًا طَوِیلًا»؛ این کار هدایتی، کار تربیتی، کار سیاسی و ترسیم سبک زندگی تا دامنه‌ی قیامت بدون آن شَفافیّتی که در شب وجود دارد و می‌تواند برنامه‌ی روز تو را تأمین نماید، بدون آن نمی‌توانی این کار را انجام بدهی. مطابق این آیات هم مشخّص می‌شود که نماز شب در خُنثی‌کردن فتنه‌ها و توطئه‌ها و رفعِ نگرانی‌های سیاسی و اجتماعی صاحبِ‌نَقش است. اوّل فرائضی که برای عموم است را مطرح می‌نماید؛ درست است که خطاب به رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) است، ولی حُکم عمومی است؛ ولی وقتی به این‌جا می‌رسد، «نَافِلَهً لَکَ» است. این اختصاص به رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) دارد که روایات هم در این جهت این آیه را تبیین کرده‌اند. از حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) در مورد نوافل پرسیدند، حضرت فرمودند: واجب است. هم حاضرین و هم سؤال‌کننده شوکه شدند و گفتند: وای بر ما! حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمودند: منظور من این بود که بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) واجب است و برای شما واجب نیست. لذا تأثیر نماز شب بسیار مهم است.

نماز شب برای مقابله‌ی با قدرت‌های جهنّمی بسیار مؤثر است

یکی از زمینه‌های اقتدار حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه)، همین گریه‌های سحر ایشان بود. ایشان هم اهل تهجُّد بودند و هم بُکاء ایشان عجیب بود. آقای «حاج عیسی» که در خدمت حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) بودند، برای بنده تعریف کردند. ایشان می‌گفتند: شبی برای قضای حاجت از خواب بیدار شدم و هنگامی که از جلوی اتاق حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) عبور می‌کردم، صدای ناله‌ی حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) و گریه‌ی توأم با هِق‌هِق ایشان مرا زمین‌گیر کرد. سر به دیوار گذاشته بودم و من هم با گریه‌ی حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه)، گریه می‌کردم. حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) بیرون آمدند و دیدند که من سر بر روی دیوار گذاشته‌ام و گریه می‌کنم؛ از من پرسیدند: تا جوان هستی، کاری برای خودت بکن، زیرا مانند ما پیر می‌شوی و دیگر کاری از تو ساخته نخواهد بود. تا جوانی هر کاری می‌توانی انجام بده. لذا این مقابله‌ی با قدرت‌های جهنّمی عالَم‌گیر مانند آمریکا، فَریب‌کارِ پیچیده‌ای مانند انگلیس و کشورهای کُمونیستی که در آن روز قدرت داشتند، هر کدام‌شان یک جهنّم عالَم‌گیری بودند. خاموش کردن این آتش جز اشک‌های سحر عملی نمی‌شد. این برنامه‌ریزی قرآن کریم برای پیروزی در میدان سیاست و در مقابله‌ی با فتنه‌ها، هم خود نمازهای یومیه در آن نقش دارد و هم نماز شب جای خودش را دارد.

نماز شب انسان را به مقام محمود نائل می‌کند

یکی نقش نماز در پیشگیری از بَلاها و آفت‌های سیاسی و ظاهری و باطنی و آفت اقتصادی است. مرحوم آقای «میرزا جواد آقای ملکی تبریزی[۱۵]» (اعلی الله مقامه الشریف) در کتاب «لقاءالله[۱۶]» خود حدیثی نقل کرده‌اند و برای نماز شب ۳۰ فضیلت نقل فرموده‌اند که یکی از آن‌ها وُسعت رِزق است، یکی از آن‌ها صحّت بدن است، یکی از آن‌ها محبوب‌شدن و امثال این موارد است. نماز شب برای مُوحّد یک گنج و ثروتی است که در جبهه‌های مختلف به کار انسان می‌آید که از جمله در مقابله‌ی با سیاست‌های پیچیده و فتنه‌گری‌ها و وَسوسه‌های دشمن غَدّار است.‌ یکی توجّه به این نکته است و نکته‌ی بعدی این است که در زُدودن تمام نواقص و عیوب و رسیدن به مقام محمود که مقام محمود مقامی است که هیچ‌کسی نمی‌تواند هیچ‌گونه عیبی در آن پیدا کند. ستوده‌ی مطلق است. «محمد، ستوده، امین، استوار[۱۷]». این قابل‌ ستایش بودن علی‌الاطلاق که متعلّق به خود خداوند متعال است و اگر کسی در این جهت بخواهد جِلوه‌ی خداوند متعال بشود و کسی نتواند هیچ ایرادی از او بگیرد، باید در کلاس نماز شب خودش را بسازد. این کلاسی است که نه تنها فتنه‌ی دشمنان این عالَم و وَسوسه‌های شیاطین روزگار را خُنثی می‌کند، بلکه انسان را به مقام محمود می‌رساند که جلوه‌ی تامّ الهی می‌شود و در توحید به کمال و قُلّه می‌رسد. در مظهریّت خداوند، همه‌ی صفات جَمال را دارا خواهد بود. هم سُبّوحیّت و هم قُدّوسیّت الهی را خداوند متعال در فناء فی‌الله به او خواهد داد. این هم نکته‌ی دیگری در مورد نماز شب بود.

بهترین دعایی که خداوند به نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) آموختند، «صداقت» است

بعد از نماز شب، نیایش و دعاست. «وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطَانًا نَصِیرًا»؛ مشخّص می‌شود که صداقت حرف اوّل را می‌زند و معمولاً شکست‌ها معلولِ بی‌صداقتی است. خداوند متعال به پیامبرش دعا می‌آموزد و آن هم یک دعایی است که همه‌چیز با آن تأمین خواهد شد. چیز دیگری را نیاورده است و فقط همین صداقت را ذکر کرده است. «وَ قُلْ»؛ اگر می‌خواهی هوای تو را داشته باشیم، به رُبوبیّت ما دل بده. ما مالک هستیم و مِلک خودمان را تربیت می‌کنیم. «وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ»؛ این عبارهٌ اُخری ثَبات‌قدم است که من در همه‌ی اُمور هم دُخول صادقانه داشته باشم و هم خروجم صادقانه باشد. مبدأ و فَرجام همراه با صداقت باشد. این صداقت هم این است که ظاهر و باطن، فَراز و نشیب مواضع انسان را تغییر ندهد. «نُزِّلَتْ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِی الْبَلَاءِ، کَالَّتِی نُزِّلَتْ فِی الرَّخَاءِ[۱۸]»؛ بَلاء و رَخاء برایشان تغییر حالت و تغییر شخصیّت پیش نمی‌آورد و ثَبات دارند. «یُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَ فِی الْآخِرَهِ[۱۹]»؛ این دعا چه سِلاحی است، چه سنگری است، چه سِپَری است! در میان دعاها هم بهترین دعا، دعایی است که خداوند متعال بر زبان پیامبرش گذاشته است که انسان با خدای خودش صادق باشد. «گیرم که خلق رابه طریقی فریفتی»؛ اما انسان نمی‌تواند خداوند را فَریب بدهد.‌ صداقت با خداوند، صداقت با خود که انسان بر سر خودش کُلاه نگذارد و صداقت با خَلق خداوند که باید انسان در همه‌ی این‌ها ثابت‌قَدم باشد.

نکاتی در مورد مقام والای حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام)

روز ولادت قمر مُنیر بنی‌هاشم (علیه السلام) است. ما هم از حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) توقّع صِله داریم. مادر حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) هم باب‌الحوائج هستند. حضرت اُمّ‌البنین (سلام الله علیها) چه مقامی دارند. نذورات خیلی‌ها به حضرت اُمّ‌البنین (سلام الله علیها) مُجرّب است و حاجت می‌گیرند. برای این‌که ما هم عرض اَدبی کرده باشیم، ۳ نکته در مورد حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) وجود دارد که برای بنده جزء اموری است که عَقل از آن حیران است.‌ یکی این است که چهار امام دست این بزرگوار را بوسیده‌اند. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در روز ولادت بوسیدند، حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) و حضرت امام حسین (علیه السلام) و حضرت امام زین‌العابدین (علیه السلام) هم دست ایشان را بوسیده‌اند. البته بنده در مورد حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) موردی را ندیدم، ولی مشهور این است و حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و حضرت امام حسین (علیه السلام) و حضرت امام زین‌العابدین (علیه السلام) دست ایشان را بوسیده‌اند. این مقام خیلی بالایی است. امام دست حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) را بوسیده‌ است و یک انسان عادی بوسه نزده است که بگوییم عاطفی بوده است. عاطفه‌ی ائمه‌ی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) هم توحید و تکلیف و وظیفه بوده است. «لَا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ[۲۰]»؛ وقتی حضرت امام حسین (علیه السلام) بر دست حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) بوسه می‌زنند، مأمور هستند و خداوند ایشان را مأمور کرده است تا این دست را ببوسند.‌

نکته‌ی دوّم این است که ما در ارزش‌گذاری به امور عبودی و امور حُبّی و قُربی، این عبادات هرکدام جایگاه خودش را دارد؛ لذا هر کسی کار خیری انجام بدهد، نمی‌تواند مُدّعی باشد که من بهترین کار را انجام داده‌ام؛ «فَوْقَ کُلِّ ذِی بِرٍّ بَرٌّ[۲۱]». در برابر هر کار خوبی، می‌توان کار بهتری هم پیدا کرد و می‌توان دیگران را بهتر از خود دید که آن‌ها کار بهتر از ما انجام داده‌اند؛ «حَتَّى یُقْتَلَ اَلرَّجُلُ فِی سَبِیلِ اَللَّهِ[۲۲]»؛ قتلِ فی سبیل‌ الله قُلّه است. دیگر بالاتر از آن بِرّی وجود ندارد. حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) بر حسب آن‌چه که امام در مورد ایشان فرموده است، «أنَّ لِلعَبّاسِ عِندَاللّه ِ مَنزِلَهٌ یَغبِطُهُ بِها جَمیعُ الشُّهداءِ یَومَ القیامَهِ[۲۳]»، شهدای اوّلین و آخرین که چه جزء «شهدای بَدر» باشند، چه جزء «شهدای اُحُد» باشند و چه جزء «شهدای کربلا» باشند که در میان شهدا مُمتاز عالَم هستند، این‌ها در مقایسه‌ی با حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) همگی می‌بینند که فاصله خیلی زیاد است؛ «یَغبِطُهُ بِها جَمیعُ الشُّهداءِ».

نکته‌ی سوّم تعبیر حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) در روز عاشورا است که فرمودند: «بِنَفسی أنتَ[۲۴]»؛ این موازنه‌ی با امامت و رسالت است. یعنی در توحید در رَده‌ی انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) و در رَده‌ی ائمه‌ی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) مظهرِ تامّ بوده‌اند. این قُربانی‌شدن حضرت امام حسین (علیه السلام) در مورد شخص نیست؛ بلکه ایشان در مورد اسماء الهی قُربانی می‌شوند. یعنی عبّاسی نبوده‌اند، بلکه فناء فی‌الله بوده است و مُطلق بوده است. والّا امام عقلاً و نقلاً به دونِ خودش قُربانی نمی‌شود. همه‌ی عالَم به قُربان یک تار موی امام می‌شود. پس مشخّص می‌شود که حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) چنان ذوب بوده‌ است که مانند خودشان بوده است، مانند خدایش بوده است. این هم چند نکته‌ای بود که راجع به قمر مُنیر بنی‌هاشم حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) به محضر شما تقدیم داشتیم.

ما این جلسه‌ی شما را دوست دارم و به برکت اخلاص شما حرفمان می‌آید؛ ولی این مرتبه جمع دوستان جمع نبود. الحمدلله یک نفر از شما هم کافی است تا انسان با دل بیاید و بنشیند و حرف بزند و حرف بشنود.

«یا کاشِفَ الْکَرْبِ عَنْ وَجْهِ الْحُسَیْنِ اِکْشِفْ کَرْبنا، اِکْشِفْ کُرُوبَ المُؤمِنین، اِکْشِفْ کُرُوبَ قائِدَنا، اِکْشِفْ کَربَ امامِ زَمانِنا بِحَقِ اَخْیکَ الْحُسَیْنِ عَلَیهِ السَّلام».

صلوات مرحمت بفرمایید.

وَ صَلی الله عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرین

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۲] سوره مبارکه اسراء، آیات ۷۴ الی ۸۱٫

[۳] سوره مبارکه زمر، آیه ۳۶٫

«أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ ۖ وَ یُخَوِّفُونَکَ بِالَّذِینَ مِنْ دُونِهِ ۚ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ».

[۴] سوره مبارکه نساء، آیه ۱۰۳٫

«فَإِذَا قَضَیْتُمُ الصَّلَاهَ فَاذْکُرُوا اللَّهَ قِیَامًا وَ قُعُودًا وَ عَلَىٰ جُنُوبِکُمْ ۚ فَإِذَا اطْمَأْنَنْتُمْ فَأَقِیمُوا الصَّلَاهَ ۚ إِنَّ الصَّلَاهَ کَانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ کِتَابًا مَوْقُوتًا».

[۵] سوره مبارکه عنکبوت، آیه ۴۵٫

«اتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتَابِ وَ أَقِمِ الصَّلَاهَ ۖ إِنَّ الصَّلَاهَ تَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْکَرِ ۗ وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ ۗ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ».

[۶] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۵۳٫

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَاهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ».

[۷] سلمان فارسی ایرانی، از جلیل‌القدرترین صحابی پیامبر اسلام (صلی ‌الله‌ علیه ‌و ‌آله ‌و سلم) و از شیعیان خاص و یاران امام علی (علیه ‌السّلام) می‌باشد که به بالاترین درجه‌های ایمان و کمال رسید و این شایستگی را یافت که پیامبر خدا (صلی ‌الله‌ علیه ‌و ‌آله ‌و سلم) درباره او بگوید: «سلمان از ما اهل بیت است». سلمان در زمان خلیفه دوم حاکم مدائن شد؛ سیره حکومتداری وی برگرفته از سیره پیامبر اسلام (صلی ‌الله‌ علیه ‌و ‌آله ‌و سلم) بود که مورد بازخواست خلیفه قرار گرفت. سلمان سرانجام در سال ۳۴ یا ۳۶ ه. ق، در آخر خلافت عثمان، در سن بین دویست پنجاه سال تا سیصد پنجاه سال در مدائن مریض شد و دارفانی را وداع گفت و توسط امیرالمومنین در مدائن به خاک سپرده شد. نام سلمان در مراحل گوناگون زندگی او تا پیش از پذیرش اسلام با ابهام روبروست. در منابع کهن مطلقا اشاره‌ای به نام سابق او نشده است اما از قرن ششم منابعی همچون مجمل التواریخ و القصص نام قبل از اسلام او را “ماهبه بن بدخشان بن آذرحبسس بن مرد سالار” ضبط کرده‌اند و در منابع دیگر نیز از این زمان به بعد اسامی‌ای شبیه به این مورد را ضبط کرده‌اند که احتمالا همۀ آنها تصحیف کلمه “ماه به” در ردیف “روزبه” و “سال به” از اسامی رایج ایرانی پیش اسلام در ایران می‌باشند و همچنین کلمه “آذرجسس” نیز تغیر یافته “آذر گشنسب”می‌باشد.

سلمان مشهور به کنیه ابو عبدالله در بعد از اسلام بود و از اهالی روستای جی از توابع اصفهان، پدرش دهقان و از متدینین زرشتی بود و سلمان نیز در کودکی از پیروان این آیین بود آیین مسیح در نخستین جلوه مثل بارقه‌ای از ایمان بر قلب روزبه می‌تابد یک روز که وی از سوی پدر برای سرکشی به مزرعه فرستاده شده بود در مسیر راه خود عبادتگاهی را دید که تعدادی در آن مشغول نیایش و عبادت هستند روح کنجکاوی و پرسشگری او باعث شد تا او به دنبال حقیقت این آئین تازه باشد و از پیروان این آئین دربارۀ کیششان سؤالاتی پرسید و علاقۀ خود را نیز به آنان ابراز کرد و با راهنمایی آنان به این دین در آمد و آئین مسیحیت را اختیار کرد. این عمل وی سبب شد که از سوی پدر و خانواده مورد مؤاخذه قرار گیرد. دربارۀ آزادی سلمان از بردگی روایات زیادی نقل شده است ولی روایتی که بیشتر به آن اعتماد شده است به این قرار است که سلمان به دستور پیامبر (صلی ‌الله‌ علیه ‌و ‌آله ‌و سلم) با ارباب خود قرار داد بست که در ازاء سیصد تا چهارصد درخت خرما زرد و قرمز که می‌کارد و به ثمر می‌رساند آزاد شود اما این کار چند سال طول می‌کشید، و با اعجاز پیامبر (صلی ‌الله‌ علیه ‌و ‌آله ‌و سلم) بود که درختان خرما به سرعت به ثمر نشستند و خرمای تازه دادند و سلمان آزاد شد. لذا به همین دلیل سلمان در جنگ‌های اولیه اسلام شرکت نداشت و نخستین جنگی که موفق به شرکت در آن بعد از آزادی شد جنگ خندق بود.

[۸] سوره مبارکه فاتحه، آیه ۵٫

[۹] مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، جلد ۷، صفحه ۲۴.

[۱۰] سوره مبارکه مائده، آیه ۵۵٫

«إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَ هُمْ رَاکِعُونَ».

[۱۱] سوره مبارکه مزمل، آیات ۶ و ۷٫

[۱۲] سوره مبارکه سبأ، آیه ۲۸٫

«وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا کَافَّهً لِلنَّاسِ بَشِیرًا وَ نَذِیرًا وَ لَٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ».

[۱۳] سوره مبارکه انعام، آیه ۱۹٫

«قُلْ أَیُّ شَیْءٍ أَکْبَرُ شَهَادَهً ۖ قُلِ اللَّهُ ۖ شَهِیدٌ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ ۚ وَ أُوحِیَ إِلَیَّ هَٰذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ ۚ أَئِنَّکُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ آلِهَهً أُخْرَىٰ ۚ قُلْ لَا أَشْهَدُ ۚ قُلْ إِنَّمَا هُوَ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ وَ إِنَّنِی بَرِیءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ».

[۱۴] سوره مبارکه شرح، آیات ۱ و ۲٫

[۱۵] میرزا جواد آقا مَلکی تبریزی (رضوان الله تعالی علیه) فقیه، عارف و استاد اخلاق. کتاب المراقبات یا اعمال السَّنَه از آثار اوست. گفته شده امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) از شاگردان اوست اما به گفته آیت‌الله خامنه‌ای (مدّ ظله العالی) رهبر جمهوری اسلامی ایران، امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) فقط دو بار درس وی حاضر شده است. میرزا جواد آقا ملکی تبریزی (رضوان الله تعالی علیه)، فرزند میرزاشفیع در تبریز متولد شد. تاریخ دقیق ولادت وی مشخص نیست، اما گفته شده اواخر قرن ۱۳ یا اوایل قرن ۱۴ قمری بوده‌است. دلیل نامگذاری او به ملکی، نسبت فامیلی با خاندان ملک‌التجار تبریزی است. ملکی تبریزی برای تحصیل به نجف رفت و در سال ۱۳۲۱ قمری، به تبریز بازگشت و به ترویج دین پرداخت. در سال ۱۳۲۹ق (۱۲۹۰ش) و در ابتدای جریانات مشروطه و درگیری‌های تبریز مجبور به عزیمت به قم شد و تا پایان عمر نیز در همان‌جا ماند. میرزا جواد آقا (رضوان الله تعالی علیه) در ۱۱ ذی‌الحجه سال ۱۳۴۴ق (۳۱ خرداد ۱۳۰۵ش) درگذشت. پیکر او پس از تشییع در قبرستان شیخان قم به خاک سپرده شد.

[۱۶] رساله لِقاء‌ُالله تألیف میرزا جواد ملکی تبریزی (متوفای ۱۳۴۳ق) با موضوع دیدار الهی به‌معنای عرفانی آن و اثبات نظریه وحدت وجود بر مبنای عارفان است. بخش نخست این کتاب به زبان فارسی و بخش پایانی آن به زبان عربی است. اولین‌بار این اثر توسط میرزا خلیل کمره‌ای با نام سیر‌و‌سلوک منتشر شده بود. صادق حسن‌زاده نیز با ترجمه بخش عربی آن و با ضمیمه کردن رساله لقاءاللّه از امام خمینی و ملامحسن فیض کاشانی و نامه عرفانی میرزا جواد به کمپانی و یک قصیده از حسن حسن‌زاده آملی، آن را در یک جلد با نام رساله لقاءالله منتشر کرد. رساله لقاء‌الله کتابی عرفانی و اخلاقی از میرزا جوادآقا ملکی تبریزی است که با طرحی ساده و روشن مراتب سیر و سلوک را بیان کرده است. مولف در این کتاب با استناد به آیات قرآن کریم، به دنبال اثبات، لقا و دیدار الهی به معنای عرفانی آن است که مورد توجه اهل سلوک واقع شده است. امام‌خمینی(ره) در کتاب شرح‌ چهل‌حدیث، رساله لقاء‌الله مرحوم ملکی تبریزی را به عنوان منبع کامل برای مطالعه بیشتر در مورد چگونگی و کیفیت دیدار الهی معرفی می‌کند. علامه تهرانی این کتاب را از نفیس‌ترین کتب تدوین‌شده در عرفان و سلوک برشمرده است. علّامه حسن‌زاده آملی، مطالعه رساله‌ لقاءاللّه را سودمند معرفی می‌کند که خود نیز از آن کتاب بهره‌های فراونی برده است.

[۱۷] کتاب «خودآموز نصاب یا کلیات نصاب الصبیان»، همان کتاب «نصاب الصبیان» ابو نصر فراهی سجستانی است که استاد حسن زاده، آن را تصحیح نموده و همراه با چندین بیت اشعار ملحقه و اعراب کلمات مشکله و پانوشت‌های ارزنده، به امر علامه شعرانی، با نام یاد شده، به چاپ رسانده است.

[۱۸] نهج البلاغه، خطبه ۱۹۳؛ صفات پرهیزگاران.

«فَالْمُتَّقُونَ فِیهَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ؛ مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ وَ مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَادُ وَ مَشْیُهُمُ التَّوَاضُعُ؛ غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ، وَ وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ؛ نُزِّلَتْ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِی الْبَلَاءِ، کَالَّتِی نُزِّلَتْ فِی الرَّخَاءِ؛ وَ لَوْ لَا الْأَجَلُ الَّذِی کَتَبَ اللَّهُ [لَهُمْ‏] عَلَیْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَجْسَادِهِمْ طَرْفَهَ عَیْنٍ شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ؛ عَظُمَ الْخَالِقُ فِی أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِی أَعْیُنِهِمْ؛ فَهُمْ وَ الْجَنَّهُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا، فَهُمْ فِیهَا مُنَعَّمُونَ، وَ هُمْ وَ النَّارُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا، فَهُمْ فِیهَا مُعَذَّبُونَ؛ قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَهٌ وَ شُرُورُهُمْ مَأْمُونَهٌ وَ أَجْسَادُهُمْ نَحِیفَهٌ وَ حَاجَاتُهُمْ‏ خَفِیفَهٌ وَ أَنْفُسُهُمْ عَفِیفَهٌ؛ صَبَرُوا أَیَّاماً قَصِیرَهً، أَعْقَبَتْهُمْ رَاحَهً طَوِیلَهً، تِجَارَهٌ مُرْبِحَهٌ یَسَّرَهَا لَهُمْ رَبُّهُمْ؛ أَرَادَتْهُمُ الدُّنْیَا فَلَمْ یُرِیدُوهَا، وَ أَسَرَتْهُمْ فَفَدَوْا أَنْفُسَهُمْ مِنْهَا».

[۱۹] سوره مبارکه ابراهیم، آیه ۲۷٫

«یُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَ فِی الْآخِرَهِ ۖ وَ یُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِینَ ۚ وَ یَفْعَلُ اللَّهُ مَا یَشَاءُ».

[۲۰] سوره مبارکه انبیاء، آیه ۲۷٫

[۲۱] الکافی، جلد ۲، صفحه ۳۴۸.

«عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ اَلنَّوْفَلِیِّ عَنِ اَلسَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : فَوْقَ کُلِّ ذِی بِرٍّ بَرٌّ حَتَّى یُقْتَلَ اَلرَّجُلُ فِی سَبِیلِ اَللَّهِ فَإِذَا قُتِلَ فِی سَبِیلِ اَللَّهِ فَلَیْسَ فَوْقَهُ بِرٌّ وَ إِنَّ فَوْقَ کُلِّ عُقُوقٍ عُقُوقاً حَتَّى یَقْتُلَ اَلرَّجُلُ أَحَدَ وَالِدَیْهِ فَإِذَا فَعَلَ ذَلِکَ فَلَیْسَ فَوْقَهُ عُقُوقٌ».

[۲۲] همان.

[۲۳] بحار الأنوار، ج ۲۲، ص ۲۷۴٫

[۲۴] الإرشاد، ج ۲، ص ۹۰٫

«حضرت امام حسین علیه السلام: یا عَبّاسُ إرکَبْ، بِنَفسی أنتَ یا أخی».