تفسیر این آیه شریفه که می‌فرماید، شهدا زنده‌اند و از خداوند روزی می‌گیرند چیست؟ روزی آنها چیست؟ آیا مانند بقیه مردگان در برزخ هستند، یا به دلیل منزلت جای بهتری دارند؟

پاسخ اجمالی

منظور از زنده بودن و زندگى در این آیه، همان حیات و زندگى برزخى است که ارواح پس از مرگ دارند، ولى از آن‌جا که حیات شهیدان یک حیات فوق العاده عالى و آمیخته با انواع نعمت‌هاى معنوى است – و به‌علاوه موضوع سخن، در آیه آنها هستند – تنها نام از آنها برده شده است. آنها بقدرى غرق مواهب حیات معنوى هستند که گویا زندگى سایر برزخیان در مقابل آنها چیزى نیست.
شهیدان زنده‏اند و نزد خدا بوده و روزی و ارتزاق آنان نیز عنداللهی است. مراد از این عندیت و قرب، قرب مکانتی و منزلتی است. درباره این‌که مقصود از این رزق چه رزقی است، تعابیر مختلفی شده است؛ از جمله: رزقى است که مناسب مقام آنها نزد پروردگارشان باشد، یا رزق کریمانه‌ای است که ما از آن آگاهی نداریم.
 

پاسخ تفصیلی

خداوند در قرآن می‌فرماید: «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی‏ سَبیلِ اللَّهِ اَمْواتاً بَلْ اَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یرْزَقُونَ»؛[۱] [اى پیامبر!] هرگز گمان مبر کسانى که در راه خدا کشته شدند، مردگانند! بلکه آنان زنده‌اند، و نزد پروردگارشان روزى داده می‌شوند[۲]
برخی مفسران معتقدند که این آیه درباره شهداى اُحُد نازل شده[۳] و بعضى آن‌را درباره شهداى بدر می‌دانند،[۴]ولى – همان‌طور که شماری از مفسران اسلامی گفته‌اند[۵] – حق این است که پیوند این آیات با آیات گذشته نشان می‌دهد که شان نزول آن بعد از حادثه احد بوده است. اما مضمون و محتواى آیات تعمیم دارد و همه شهدا – از جمله ۱۴ شهید جنگ بدر – را نیز شامل می‌شود.


چنین به نظر می‌رسد که برخی افراد سست ‌ایمان بعد از حادثه احد گردهم آمده و بر دوستان و بستگان خود که در این جنگ شهید شده بودند، تاسف می‌خوردند که چرا آنها مردند و نابود شدند، مخصوصاً هنگامى که به نعمتى می‌رسیدند و جاى آنها را خالى می‌دیدند بیشتر ناراحت می‌شدند، با خود می‌گفتند ما این چنین در ناز و نعمتیم اما برادران و فرزندان ما در قبرها خوابیده‌اند و دستشان از همه جا کوتاه است.

این‌گونه افکار و سخنان علاوه بر این‌که نادرست بود و با واقعیت تطبیق نمی‌کرد، در تضعیف روحیه بازماندگان بى‌اثر نبود. آیه فوق، خط بطلان بر این‌گونه افکار کشیده و مقام شامخ و بلند شهیدان را یاد کرده است.[۶]
منظور از حیات و زندگى در این آیه همان حیات و زندگى برزخى است که ارواح در عالم پس از مرگ دارند،[۷] نه زندگى جسمانى و مادى، اگرچه زندگى برزخى، اختصاصى به شهیدان ندارد، بسیارى دیگر از مردم نیز داراى حیات برزخى هستند،[۸] ولى از آن‌جا که حیات شهیدان یک حیات فوق العاده عالى و آمیخته با انواع نعمت‌هاى معنوى است – و به‌علاوه در این آیه، موضوع سخن، آنها هستند – تنها نام از آنها برده شده است. آنها بقدرى غرق مواهب حیات معنوى هستند که گویا زندگى سایر برزخیان در مقابل آنها چیزى نیست.[۹]


به دیگر سخن؛ حیات پس از مرگ برای همگان، قطعی است و به شهید اختصاص ندارد، و زنده‌بودن شهید بدین معنا نیست که صرفاً او پس از مرگ در برزخ حیات دارد و یا آن‌که تنها او در قیامت زنده می‌شود؛ زیرا همگان دارای حیات برزخی و حیات قیامت‌اند، بلکه معنایش زندگی ویژه برزخی است که شهیدان هم اکنون از آن برخوردارند؛ یعنی از لحاظ درجه برتر از سایر مؤمنان‌اند که حیات برزخی داشته و در برزخ که روضه‌ای از ریاض بهشت است متنعّم‌اند.[۱۰]
توجیه برخی که گفته‌اند مقصود از حیات شهدا در این آیه شریفه عبارت از نورانی‌بودن آنها از جهت برکت‌های معنوی است، ناتمام است؛ نیز زنده بودن شهید به این معنا نیست که او جان خود را در راه میهن، جامعه و سرافرازی همنوعان خود فدا کرده است و چون یادش در خاطره‌ها زنده است، همین معنای اعتباری برای وی حیات شمرده می‌شود. این تصوری خطا و برداشتی باطل است؛ زیرا این‌گونه امور از وهمیات‌اند و نمی‌توانند مبنای صحیحی داشته باشند. ماتریالیست‌ها با تصوّر خوشنام‌شدن و مانند آن خود را دلگرم می‌کنند، در حالی‌که دل‌خوش کردن به عناوینی چون خوشنامی، شهرت به فداکاری و امثال اینها برای کسانی که مرگ را پایان زندگی می‌دانند و به برزخ و معاد و زندگی پس از مرگ اعتقادی ندارند، نمی‌تواند مبنای معقولی داشته باشد. هرکس که مردن را نابودی پندارد و با این‌حال به موهوماتی مانند خوشنامی و زنده ماندن در خاطره‌ها دل خوش دارد، مانند معتقدان به نحوست عدد سیزده، خود را اسیر خرافات کرده است؛ زیرا همان‌گونه که او با مرگ نابود شده است، کسانی که خاطرات او را به یاد دارند نیز با مرگ از بین می‌روند. گذشته از آن‌که برای معدوم، «زنده باد» گفتن اثری ندارد؛ زیرا وی نه مسرور می‌شود و نه متاثّر.[۱۱]


شهیدان زنده‏اند و نزد خدا و روزی و ارتزاق آنان نیز عنداللهی است. مراد از این عندیت و قرب، قرب مکانتی و منزلتی است؛[۱۲] زیرا خداوند سبحان از جسم بودن، مکان داشتن و امثال آن منزّه است و روح مجرّد از جسمیت می‌تواند به خداوند قرب معنوی داشته باشد. از تقدیم ظرف «عِندَ رَبِّهِم» بر فعل «یرزَقون»، اهتمام به این قرب دانسته می‌شود.


حیات شهیدان، نزد خدا، واقعی است؛ و چون هرچه نزد خدا وجود دارد ثابت است، تمام آنچه به شهیدان می‌رسد از زوال مصون است و آنان به سبب بهره‌مندی از حیات و رزق عنداللهی، جاودانه متنعم‌اند.[۱۳]
زنده بودن شهید تنها به معنای آگاه بودن از اسرار آخرت هم نیست؛ چون این نیز به شهید اختصاص ندارد، بلکه شهید حیاتی ویژه دارد. البته هر کس که در حدّ و مقام شهید باشد، چنین زندگانی‌ای را بعد از مرگ خواهد داشت.[۱۴]
درباره این‌که مقصود از این رزق چه رزقی است، تعابیر مختلفی شده است؛ از جمله: رزقى است که مناسب مقام آنها نزد پروردگارشان باشد،[۱۵] یا رزق کریمانه‌ای است که ما از آن آگاهی نداریم.[۱۶]

 

 

[1]. آل عمران، ۱۶۹.

[۲]. آیه ۱۵۴ سوره بقره نیز مشابه با آیه یاد شده است.

[۳]. بیضاوی، عبدالله بن عمر، انوار التنزیل و اسرار التاویل، ج ‏۲، ص ۴۸، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، ۱۴۱۸ق.

[۴]. سبزواری نجفی، محمد بن حبیب الله، الجدید فی تفسیر القرآن المجید، ج ‏۲، ص ۱۸۷، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، چاپ اول، ۱۴۰۶ق.

[۵]. برای نمونه ر.ک: فیض کاشانی، ملا محسن، الاصفی فی تفسیرالقرآن، ج ‏۱، ص ۱۸۲، قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۴۱۸ق؛ مغنیه، محمد جواد، تفسیر الکاشف، ج ‏۲، ص ۲۰۲ – ۲۰۳، تهران، دار الکتب الاسلامیه، چاپ اول، ۱۴۲۴ق؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ‏۳، ص ۱۶۸ – ۱۶۹، تهران، دار الکتب الاسلامیه، چاپ اول، ۱۳۷۴ش.

[۶]. تفسیر نمونه، ج ‏۳، ص ۱۶۹.

[۷]. شریف لاهیجی، محمد بن علی، تفسیر شریف لاهیجی، ج ‏۱، ص ۴۰۲، تهران، دفتر نشر داد، چاپ اول، ۱۳۷۳ش؛ تفسیر نمونه، ج ‏۳، ص ۱۷۰.  

[۸]. حیات برزخى براى دو دسته است نیکوکارانى که در درجه عالى هستند و بدکارانى که فوق العاده وضع بدى دارند.

[۹]. تفسیر نمونه، ج ‏۳، ص ۱۷۰.

[۱۰]. جوادی آملی، عبدالله، تسنیم، ج ۱۶، ص ۲۸۷ – ۲۸۸، قم، انتشارات اسراء، چاپ دوم، ۱۳۸۸ش

[۱۱]. همان.

[۱۲]. الاصفى فی تفسیرالقرآن، ج ‏۱، ص ۱۸۲؛ تسنیم، ج ۱۶، ص ۲۷۸.

[۱۳]. تسنیم، ج ۱۶، ص ۲۷۸.

[۱۴]. همان، ص ۲۸۸ – ۲۸۹.

[۱۵]. گنابادی، سلطان محمد، تفسیر بیان السعاده فی مقامات العباده، ج ‏۱، ص ۳۱۳، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، چاپ دوم، ۱۴۰۸ق

[۱۶]. ملاحویش آل غازی، عبدالقادر، بیان المعانی، ج ۵، ص ۴۲۵، دمشق، مطبعه الترقی، چاپ اول، ۱۳۸۲ق.