منظور خداوند از آیه «علمه البیان» به صورت علمی چیست؟! آیا صرفاً در مقابل زبان حیوانات مطرح شده، یا بحث رشد و تکامل زبان در کودک است و یا تکامل تدریجی زبان در میان انسان‌ها از بدو خلقت تا کنون؟

پاسخ اجمالی

با توجه به معنای «بیان» که ظاهر کردن و روشن نمودن است، مفسران نظریات مختلف و متفاوتی را در ارتباط با مقصود آیه چهارم سوره رحمان بیان کرده‌اند؛ مانند:

۱ – مقصود از تعلیم بیان، همان سخن گفتن با زبان است.

۲ –  منظور، آموختن اسامی هر چیز و لغات به انسان می‌باشد.

۳ – یعنی راه هدایت و گمراهی را به وی آموخت. معارف دین و دنیا از حلال و حرام، معیشت و زندگی، منطق و… را که مورد نیاز انسان است، به وی تعلیم داد.

۴ – بیان نه فقط نطق و سخن را شامل می‌شود که حتى نوشتن، انواع استدلالات عقلى و منطقى را که روشن کننده مسائل مختلف و پیچیده است، نیز دربرمی‌گیرد.

۵ – انسان با الهامى طبیعى که موهبتى است از ناحیه خداى سبحان، با یکى از این صوت‌هاى تکیه‌‏دار بر مخرج دهان که آن‌را حرف می‌نامند، و یا با چند حرف از این حروف که با هم ترکیب می‌‏کند، علامتى درست می‌کند که آن علامت به مفهومى از مفاهیم اشاره دارد، و به این وسیله آنچه از حس شنونده و ادراکش غایب است را براى او مجسم می‌‏سازد.
و
 

پاسخ تفصیلی

خداوند در قرآن کریم می‌فرماید؛ پس از آن‌که انسان را آفریدم به وی سخن گفتن آموختم: «خَلَقَ الْإِنْسانَ * عَلَّمَهُ الْبَیانَ»؛[۱] انسان را آفرید، و به او «بیان» آموخت.
«
بیان» یعنى ظاهر و روشن کردن.[۲] راغب در مفردات می‌گوید: «بیان» به معنای کشف از چیزی است و اعم از نطق است؛ زیرا نطق مختص انسان است.[۳]
با توجه به این معنا، مفسران نظریات متفاوتی را در ارتباط با مقصود این آیه بیان کرده‌اند؛ مانند:

۱ – مقصود از تعلیم بیان، همان سخن گفتن با زبان است. انسان مکنونات ضمیر خویش را؛ امور پنهانى که در اندرونش وجود دارد، براى دیگران آشکار می‌کند و دیگران براى او آشکار می‌کنند.[۴]

۲ – یعنی نام‌های هرچیزی را به انسان آموخت.[۵]

۳ – نام‌های هر چیز و لغات گوناگون را به انسان آموخت.[۶]

۴ – راه هدایت و گمراهی را به وی آموخت.[۷]

۵ – خداوند آنچه از معارف دین و دنیا، از حلال و حرام، معیشت و زندگی، منطق و… را که مورد نیاز انسان است، به وی آموخت؛ دلیل این معنا آن است که این لفظ را به صورت مطلق آورده است.[۸]

۶ –  «بیان» از نظر لغت معناى گسترده‏ دارد، و به هر چیزى گفته می‌شود که آشکار کننده چیزى باشد. بنابر این نه فقط نطق و سخن را شامل می‌شود که حتى نوشتن، انواع استدلالات عقلى و منطقى که مبین مسائل مختلف و پیچیده است، همه در مفهوم بیان جمع است، هر چند شاخص این مجموعه همان سخن گفتن است.[۹]

۷ – با توجه به اهمیت بیان در زندگى بشر و با عنایت به این‌که کلمه بیان در آیه مورد بحث به معناى پرده‌‏بردارى از هر چیز است، منظور از بیان در این‌جا کلامى است که از آنچه در ضمیر وجود دارد پرده برمی‌‏دارد؛ لذا از عظیم‌‏ترین نعمت‌‏هاى الهى است، و تعلیم آن نیز از بزرگ‌ترین عنایات خدایى به انسان‌‌ها است؛ لذا کلام، صرف آواز نیست که ما آن‌را با به کار بردن ریه و نای و تارهای صوتی و حلقوم از خود سر دهیم. همان‌طور که حیوانات از خود سر می‌دهند. همچنین صرف تنوع دادن به صوتى که از حلقوم بیرون می‌آید نیست که در نتیجه فرق ما با سایر حیوانات این باشد که ما می‌توانیم از حلقوم خود صدا در آورده، و در فضاى دهان آن‌‌را تکه تکه نموده به اشکال مختلف در آوریم. بلکه انسان با الهامى طبیعى که موهبتى است از ناحیه خداى سبحان، با یکى از این صوت‌هاى تکیه‌‏دار بر مخرج دهان که آن‌را حرف می‌نامند، و یا با چند حرف از این حروف که با هم ترکیب می‌‏کند، علامتى درست می‌کند که آن علامت به مفهومى از مفاهیم اشاره دارد، و به این وسیله آنچه از حس شنونده و ادراکش غایب است را براى او مجسم می‌‏سازد، و شنونده می‌تواند تمامى اوضاع عالم مشهود – چه روشن و درشت آن و چه باریک و دقیقش، چه موجودش و چه معدومش، چه گذشته‏‌اش و چه آینده‌‏اش – را در ذهن خود احضار کند، و پس از حضور مفاهیم به هر وضعى از اوضاع، معانى غیر محسوس را محسوس جلوه می‌دهد. به عبارت دیگر؛ یعنی گوینده با صدایى که از خود در می‌‏آورد، با حروف ترکیب نیافته و ترکیب یافته‌‏اش تمامى اینها را که بیان شد در ذهن شنونده خود حاضر می‌سازد، و در پیش چشم دلش مجسم می‌سازد، به طورى که گویى – هم اعیان آنها را و هم معانى آنها را – می‌بیند.


نقش این نعمت(سخن گفتن) در زندگى انسان نیاز به توضیح ندارد؛ چرا که همه می‌دانیم زندگى آدمیان اجتماعى و مدنى است، و این زندگى در آغاز پیدایش بشر صورت نگرفت، و به ترقى و تکامل امروزیش نرسید، مگر از همین راه که براى هر چیزى نامى نهاد، و بدین وسیله باب تفهیم و تفهم را به روى خود گشود، و اگر این نبود هیچ فرقى میان او و حیوان بی‌زبان نبود، زندگى او نیز مانند حیوانات جامد و راکد می‌ماند.
بهترین و قوی‌‏ترین دلیل بر این‌که الهام الهى بشر را به سوى بیان هدایت نموده، و این‌که مسئله بیان و سخن گفتن ریشه در اصل خلقت دارد، اختلاف لغت‌‏ها و زبان‌ها در امت‌‏هاى مختلف و حتى طوایف مختلف از یک امت است؛ زیرا می‌بینیم که اختلاف امت‌‏ها و طوایف در خصایص روحى و اخلاق نفسانى و نیز اختلاف آنان به حسب مناطق طبیعى که در آن زندگى می‌کنند اثر مستقیم در اختلاف زبان‌هایشان دارد، همچنان‌ که قرآن کریم به این نعمت بزرگ اشاره نموده است: «وَ مِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَ أَلْوانِکُمْ»؛[۱۰] و از نشانه‌‏هاى قدرت او است آفرینش آسمان‌ها و زمین، و اختلاف زبان‌ها و رنگ‌های‌تان.
روشن است که منظور از این‌که فرمود: «عَلَّمَهُ الْبَیانَ»، این نیست که خداى سبحان لغات را براى بشر وضع کرده، و سپس به وسیله وحى به پیامبرى از پیامبران و یا به وسیله الهام به همه مردم، آن لغات را به بشر تعلیم داده باشد؛ به دلیل آن‌که خود انسان بدان جهت که به حکم اضطرار در ظرف اجتماع قرار گرفت طبعاً به اختراع(اعتباری) تفهیم و تفهم، وادار شد، نخست با اشاره و سپس با صدا و در آخر با وضع لغات یعنى قرارداد دسته جمعى به این مهم خود پرداخت، و این همان تکلم و نطق است که گفتیم اجتماع مدنى بشر بدون آن تمام نمی‌شد.


علاوه بر این فعل خداى تعالى عبارت است از تکوین و ایجاد، و قهراً شامل امور اعتبارى نمی‌شود؛ زیرا امور اعتبارى عبارت است از قرارداد دسته جمعى. و این امر اعتبارى حقیقت خارجى ندارد، تا خلقت و تکوین خداى تعالى شامل آن نیز شده باشد و بگوییم زبان‌هاى مختلف را خدا خلق کرده است. آنچه خدا خلق کرده انسان و فطرت او است، فطرتى که او را به تشکیل اجتماع مدنى، و سپس به وضع لغات واداشت، و او را به این معنا رهنمون شد که الفاظى را علامت معانى قرار دهد، به طورى که وقتى فلان کلمه را به شنونده القا می‌کند ذهن شنونده منتقل به فلان معنا شود. نظیر این‌که گوینده خود معنا را به او نشان داده باشد. همچنین او را رهنمون شد به این‌که اشکال مخصوصى از خط را علامت آن الفاظ قرار دهد، پس خط خود مکمل غرض کلام است، و کلام را ممثل می‌سازد، همان‌طور که کلام معنا را مجسم می‌ساخت.[۱۱]

۸ – البته روایاتی نیز وجود دارند که ناظر به برخی بطون این آیه هستند، مانند: «عَلَّمَهُ‏ الْبَیانَ‏ قَالَ ذَاکَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلَّمَهُ بَیَانَ کُلِّ شَیْ‏ءٍ مِمَّا یَحْتَاجُ النَّاسُ إِلَیْهِ»؛[۱۲] منظور از این آیه، وجود مقدس امام علی(ع) است که خداوند بیان آنچه مورد نیاز مردم است را به وی آموخت. طبیعی است که این روایت ناظر به یکی از کامل‌ترین مصادیق آیه بوده و بر همین اساس، به شمول آیه نسبت به دیگر انسان‌ها ضرری وارد نخواهد کرد.

 

 منبع :اسلام کوئیست


[۱]. الرحمن، ۳، ۴.

[۲]. مصطفوی، حسن، تفسیر روشن، ج ‏۱۶، ص ۷۰، تهران، مرکز نشر کتاب، چاپ اول، ۱۳۸۰ش.

[۳]. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق، داودی، صفوان عدنان، ص ۱۵۶، دمشق، بیروت، دارالقلم‏، الدار الشامیه، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.

[۴]. مطهری، مرتضی، مجموعه ‏آثار، ج ‏۲۷، ص ۳۲، تهران، صدرا، ۱۳۸۱ش.

[۵]. ثعلبی نیشابوری، ابو اسحاق احمد بن ابراهیم، الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، ج ‏۹، ص ۱۷۷، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ اول، ۱۴۲۲ق؛ رشیدالدین میبدى، احمد بن ابى سعد، کشف الأسرار و عده الأبرار، تحقیق، حکمت، على اصغر، ج ‏۹، ص ۴۰۶، تهران، امیر کبیر، چاپ پنجم، ۱۳۷۱ ش.

[۶]. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، بلاغی‏، محمد جواد، ج ‏۹، ص ۲۹۹، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، ۱۳۷۲ش.

[۷]. سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج ‏۶، ص ۱۴، قم، کتابخانه آیه الله مرعشی نجفی، ۱۴۰۴ق.

[۸]. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج ‏۲۷، ص ۶۷، بیروت، دار المعرفه، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.

[۹]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ‏۲۳، ص ۹۹، تهران، دار الکتب الإسلامیه، چاپ اول، ۱۳۷۴ش.

[۱۰]. روم، ۲۲.

[۱۱]. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏۱۹، ص ۹۵- ۹۶، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، ۱۴۱۷ق؛ طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه، موسوی همدانی، سید محمد باقر، ج ‏۱۹، ص ۱۵۷- ۱۵۹، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، ۱۳۷۴ش.

[۱۲]. صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمّد(ص)، محقق، مصحح، کوچه باغی، محسن بن عباسعلی، ج ‏۱، ص ۵۰۶، قم،‏ مکتبه آیه الله المرعشی النجفی، چاپ دوم، ۱۴۰۴ق.