خداوند در قرآن کریم و در آیه ۳۶ سوره زخرف می فرماید: “و هر کس از یاد خدا غافل شود شیطانی برای او می گماریم تا همنشین او شود”. این چگونه ممکن است که خدای رحمان فقط به علت یک اشتباه انسان شیطانی برای او قرار دهد تا همراه او شود؟

پاسخ اجمالی

آیه مطرح شده در پرسش، معنایش این است که نتیجه سرپیچی از دستورات الاهی و غفلت از یاد خداوند در مسیر زندگی، همراهی شیطان را به دنبال دارد، و روی گردانی از یاد خدا تنها یک اشتباه و گناه کوچک نیست، بلکه موضوعی است که به دلیل گناهان کوچک و بزرگ در طول زمان حاصل می شود. به بیان دیگر، غافل شدن از یاد خدا بر اثر ارتکاب گناهان، نتیجه طبیعی اش فاصله از خدا و همنشینی با شیطان است که با رحمانیت خداوند تضادی ندارد.

پاسخ تفصیلی

در این ارتباط باید توجه داشت که مراد از آیه این نیست که خداوند به سبب یک اشتباه انسان، شیطانی را همراه او کند، خداوند در این سوره می فرماید: “وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرین‏”؛[۱]مراد از “ذکر” در این آیه قرآن است.[۲] بنابر این معنای آیه چنین می شود که هر کس از یاد خدا و دستورات و احکام قرآن روی برگرداند و به آن عمل نکند، شیطانی همراه او شود. امام علی (ع) در تفسیر این آیه می فرمایند: هر کس به گناه آلوده شود، از یاد خدا رو گردان می شود، و هر که از آن کس که خدا به طاعتش فرمان داده پیروی نکند، شیطانى برایش مشخص شود که پیوسته قرین او باشد.[۳]

 

با توجه به این تفسیر امیر المؤمنین(ع) بدیهی است که دوری از یاد خدا تنها یک اشتباه نیست، تا قرین نمودن شیطان با رحمانیت خداوند در تضاد باشد، بلکه این موضوع در بستر زمانی طولانی و بعد از انجام گناهان فراوان برای انسان حاصل می شود.

 

در تفسیر نمونه در شرح این آیه چنین آمده است:

آنجا که در آیات پیشین سخن از دنیاپرستانى بود که همه چیز را بر معیارهاى مادى ارزیابى مى‏کنند، در آیات مورد بحث از یکى از آثار مرگبار دلبستگى به دنیا که بیگانگى از خدا است سخن مى‏گوید. مى‏فرماید: “ر کس از یاد خدا روگردان شود شیطانى را به سراغ او مى‏فرستیم، و همواره با او قرین خواهد بود”! “وَ مَنْ یَعْشُ[۴] عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ“.[۵]

 

 

آرى غفلت از ذکر خدا و غرق شدن در لذات دنیا، و دلباختگى به زرق و برق آن، موجب مى‏شود که شیطان بر انسان مسلط شود و همواره قرین او باشد، و رشته‏اى در گردنش افکنده،” مى‏برد هر جا که خاطرخواه او است”! بدیهى است جاى این ندارد که کسى تصور جبر از این آیه کند؛ چرا که این نتیجه اعمالى است که خود آنها انجام داده‏اند. به ویژه غرق شدن در لذات دنیا و آلوده شدن به انواع گناهان، نخستین‏ تأثیرش این است که پرده بر قلب و چشم و گوش انسان مى‏افتد، او را از خدا بی گانه مى‏کند، و شیاطین را بر او مسلط مى‏سازد، و تا آن جا ادامه مى‏یابد که گاهى راه بازگشت به روى او بسته مى‏شود؛ چرا که شیاطین و افکار شیطانى از هر سو او را احاطه مى‏کنند، و این نتیجه عمل خود انسان است هر چند نسبت آن به خداوند نیز به عنوان “مسبب الاسباب” بودن صحیح مى‏باشد، این همان چیزى است که در آیات دیگر قرآن به عنوان “تزیین شیطان” «فَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ»،[۶] یا ولایت شیطان «فَهُوَ وَلِیُّهُمُ الْیَوْمَ»،[۷] تعبیر شده است.

 

 

قابل توجه این که عبارت ” نُقَیِّضْ” با توجه به مفهوم لغوى آن، هم دلالت بر استیلاء شیاطین دارد، و هم قرین بودن آنها، در عین حال جمله ” فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ” بعد از آن آمده تا این معنا را تأکید کند که شیاطین از این گونه افراد هرگز جدا نمى‏شوند! تعبیر به “رحمان” اشاره لطیفى است به این که آنها چگونه از خدایى که رحمت عامش همگان را فراگرفته روى‏گردان مى‏شوند، و از یاد او غافل مى‏گردند؟.

آیا چنین کسانى جز این سرنوشتى مى‏توانند داشته باشند که همنشین شیاطین، و محکوم فرمان آنها شوند.

 

در ضمن بعضى از مفسران احتمال داده‏اند که “شیاطین” در این جا معناى وسیعى دارد که حتى شیاطین انس را شامل مى‏شود، و آن را اشاره به “رؤسا و سردمداران ضلالت” دانسته‏اند که مستولى و مسلط بر غافلان از یاد خدا مى‏شوند و با آنها قرین هستند، و این توسعه بعید نیست‏.[۸]

 

منبع:اسلام کوئست


[۱] زخرف، ۳۶.

[۲] طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج ۹، ص ۷۴، انتشارات ناصر خسرو، تهران،۱۳۷۲ ش.

[۳] صدوق، محمد بن علی، الخصال، ج ۲، ص ۶۳۴، انتشارات جامعه مدرسین، قم، ۱۴۰۳ ق.

[۴] یعش “از ماده” عشو” (بر وزن نشر) هنگامى که با” الى” متعدى شود (عشوت الیه) به معناى هدایت یافتن به وسیله

چیزى است با چشمانى ضعیف، هنگامى که با “عن” متعدى شود (عشو عنه) به معناى اعراض کردن و رویگردان شدن از چیزى است، و در آیه مورد بحث منظور همین است (لسان العرب ماده عشو).

[۵] “نقیض” از ماده “قیض” (بر وزن فیض) در اصل به معناى پوست روى تخم مرغ است، سپس به معناى مستولى ساختن چیزى بر چیز دیگر آمده.

[۶] نحل، ۶۳.

[۷] نحل، ۶۳.

[۸] مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ۲۱، ص ۶۴، دار الکتب الإسلامیه، تهران، ۱۳۷۴ش.