1 – بخش اول: مؤلّف

۱-۱ – زندگی نامه[۱]

۱-۱-۱ – نام، ولادت و نسب مولف

شیخ محمد رضا بن عباس بن علی بن الحسن مشهور به مروّج طبسی در ۱۸ شعبان ۱۳۱۷ق برابر با ۱۲۷۷ش در مشهد الرضا (ع) هنگامی که والدینش از طبس به زیارت ثامن الحجج (ع) آمده بودند، چشم به جهان گشود. پدر او مرحوم شیخ عبّاس مردی فاضل، و در دیار خود به صلاح و تقوی معروف بود. مرحوم شیخ عباس فرزندش محمد رضا را از همان کودکی با سحر خیزی و مسجد آشنا نمود و پیش از اذان صبح او را برای شرکت در نماز به مسجد جامع طبس می برد.[۲]

۱-۱-۲ – شخصیت اخلاقی

آیت الله شیخ محمد رضا طبسی (ره) افزون بر جایگاه والای علمی ـ که بدان خواهیم پرداخت ـ در بعد عمل و اخلاق از نوادر زمان خود به شمار می رفت. تعابیر بلندی که درباره او از علمای برجسته آن دوران صادر شده مانند: « الصفی الزکیّ المؤتمن» از مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی (ره)[۳]،  «محور رحی التقوی و الحلم» از شیخ ضیاء الدین عراقی (ره)[۴] و «الورع التقی» از آقا بزرگ تهرانی (ره) [۵]و شیخ محمّد حسین کاشف الغطاء (ره) [۶]و تعابیر دیگری نظیر آن، نشان از مقام و منزلت معنوی این عالم ربّانی دارد. این شخصیّت فرزانه را باید به حق الگویی مثال زدنی در برقراری رابطه با خالق و مخلوق دانست. او از یکسو خانه دل را با تهجّد، تضرّع، شب زنده داری و نجواهای عاشقانه با پرودگار یکتا و نیز انس با ذکر و دعا، صفا بخشیده و آن را محلّ تابش انوار الهی کرده بود. از سویی دیگر هنگام حضور در اجتماع خود را مقیّد به آداب معاشرت و مزیّن به سجایا و مکارم اخلاقی می نمود. خصلت هایی چون: «تواضع»، «سعه صدر»، «عزّت نفس»، «احترام به بزرگان و علماء»، «مهربانی با کودکان»، «صبر و استقامت» و «حیاء و وقار» او را در میان همگان محبوب و شهره آفاق ساخته بود. 

۱-۲ – شخصیت علمی

۱-۲-۱ – آغاز تحصیلات

آیت الله شیخ محمّد رضا طبسی (ره) حیات علمی خود را پیش از پانزده سالگی آغاز نمود. وی در این مدّت مبادی اولیه را در طبس نزد پدر خود شیخ عباس و نیز نزد سیّد محمد علی معروف به «میرزا جعفر» فراگرفت و سپس به امر پدرش برای خوشه چینی و بهره گیری از تجارب عالمان توانمند معقول و منقول رخت سفر به مراکز مهمّ علمی بست.[۷] 

۱-۲-۲ – سفرهای علمی

علّامه طبسی (ره) در سال ۱۳۳۷ق در سن پانزده سالگی، به مشهد مقدّس هجرت نمود. او در آنجا علوم ادبی را نزد شیخ محمد تقی ادیب نیشابوری و بخشی از مراحل دروس سطح حوزه را مانند شرح لمعه و معالم نزد سید محمد باقر مدرّس و شیخ کاظم دامغانی گذراند. سپس در سنّ هجده سالگی به قم آمد و با حضور در حلقه درس علمای نامدار و توانایی چون میرزا جواد آقا ملکی تبریزی (ره)، شیخ محمّد علی شاه آبادی (ره) و شیخ عبدالکریم حائری یزدی (ره) در مدّت هفت سال، با همّت و تلاشی تحسین برانگیز، از خوان گسترده و فیوضات علمی و معنوی آنان بهره های فراوان جست. شوق و عطش علم آموزی، وی را آرام نگذاشت و پس از دریافت اجازه اجتهاد از آیت الله العظمی شیخ عبدالکریم حائری یزدی (ره) (مؤسّس حوزه قم)، در سنّ ۲۵ سالگی، رهسپار نجف اشرف شد و با بهره گیری از محضر استوانه های پرآوازه فقه آن دیار همچون سیّد ابوالحسن اصفهانی (ره)، میرزا محمّد حسین نائینی (ره) و شیخ      ضیاء الدین عراقی (ره) بیش از پیش بر ذخایر علمی و فقهی خود عمق و غنا بخشید. علّامه طبسی (ره) در مدّت اقامت خود در نجف اشرف، از ملازمان و مریدان خاصّ سیّد ابوالحسن اصفهانی (ره) و جز اعضاء اصلی گروه استفتاء ایشان شده بود.[۸]

۱-۲-۳ – اساتید و شاگردان

 علّامه طبسی (ره) در ادبیّات، فقه، اصول، تفسیر، عرفان و فلسفه از اساتید بسیاری بهره برده است که برخی از آنان عبارتند از: ۱ـ ادبیات: شیخ محمّد تقی ادیب نیشابوری، ۲ـ فقه: میرزا علی یثربی کاشانی (ره) (مکاسب)، میرزا جوادآقا ملکی تبریزی (ره) (ریاض المسائل)، شیخ عبدالکریم حائری یزدی (ره)، میرزای نائینی (ره)،     آقا ضیاء الدین عراقی (ره)، سید ابوالحسن اصفهانی (ره) و میرزا علی ایروانی (ره)، ۳ـ اصول: شیخ کاظم    دامغانی (ره) (معالم)، میرزا محمّد حسین شهرستانی (ره) (قوانین)، سید محمد تقی خوانساری (رسائل)، میرزای نائینی (ره) و شیخ ضیاء الدین عراقی (ره)، ۴ـ کلام و تفسیر: علّامه شیخ محمّد جواد بلاغی (ره)، ۵ـ فلسفه و عرفان: میرزا علی اکبر یزدی (ره)، سید ابو الحسن رفیعی قزوینی (ره) (اسفار)، شیخ محمد علی شاه آبادی (ره) (فصوص الحکم)، میرزا جواد آقا ملکی تبریزی (ره) (اخلاق و سیر و سلوک). [۹]

همچنین در میان دست پروردگان و شاگردان وی می توان از کسانی چون شیخ مرتضی حائری یزدی (ره) (فرزند مؤسّس حوزه علمیه قم (ره))، میرزا علی نقی منزوی (فرزند آقا بزرگ تهرانی)[۱۰]، شهید صدوقی (ره)، علی دوانی(ره) (مورّخ مشهور)، سید جمال خوئی (ره)، سید ابراهیم حجازی (ره) سید جعفر بهبهانی (ره) و افراد دیگری که بالغ بر پنجاه نفر می شود، نام برد.

۱-۲-۴ – جایگاه علمی از نگاه بزرگان

ملاحظه تعابیر مختلفی از عالمان فرهیخته و پرآوازه که در اجازات اجتهادی و روایتی علّامه شیخ محمّد رضا طبسی (ره) بیان شده و متجاوز از شصت اجازه است[۱۱]؛ همه حکایت از مقام و منزلت والای علمی او  می کند. ما برای نمونه برخی از سخنان بزرگان و آیات عظام را درباره منزلت علمی این فقیه پارسا ذکر می کنیم:

۱ – سید ابوالحسن اصفهانی (ره) (تاریخ اجازه ۱۳۴۸ق): (… صاحب الفکره القویمه و السلیقه المستقیمه…ثقه الاسلام الشیخ محمد رضا الطبسی دامت تأییداته…)[۱۲]

۲ – میرزا محمد حسین نائینی (ره) (تاریخ اجازه ۱۳۴۹ه): «جناب العالم العامل الفاضل الکامل عماد العلماء الاتقیاء سناد الافاضل ثقه الاسلام الحاج الشیخ محمّد رضا الطبسی دام تأییده ممّن بذل جهده فی طلب العلم و العمل به حتّی بلغ درجه سامیه من الاجتهاد…»[۱۳]

۳ – شیخ ضیاء الدین عراقی (ره) (تاریخ اجازه ۱۳۴۹ق): «سناد الفقهاء الراشدین و عماد الفضلاء المجتهدین الشیخ الامجد و الرکن المعتمد غوّاص بحر العلم…الشیخ محمد رضا الطبسی…»[۱۴]

۴ – سید محمد حجّت کوه کمری (ره) (تاریخ اجازه ۱۳۴۹ق) «فقد استجاز منّی فی الروایه و النقل العامل العامل…الحاوی لمرتبتی التقی و الفضل صاحب القریحه القویمه و الطریقه المستقیمه النور الساطع و البرهان القاطع مروّج الاحکام حلّال مشکلات الحلال و الحرام مصباح الضلام ذخر الایام الآمیرزا محمد رضا الطبسی…»[۱۵]

۵ – شیخ عبّاس قمی (ره) (۱۳۴۹ق): «ذی الذهن الوقّاد و الطبع النقّاد زبده الاماثل و ثمره شجره الفضائل الصفی المرضی شیخنا الجلیل الحاج شیخ محمّد رضا الطبسی…)[۱۶]

۶ – شیخ عبدالکریم حائری یزدی (ره): «قد حضر علی هذا الحقیر مدّه مدیده مجدّا مجتهدا فی تنقیح المسائل الشرعیه النظریه من مبانیها المألوفه المعروفه…»[۱۷]

۷ – شیخ آقا بزرگ تهرانی (ره) (۱۳۵۱ق) (…ذی المزایا الفاضله و الاثار الجمیله المحقّق المدقّق صاحب المؤلفات الممتعه و الایادی البیضاء فخر الشیعه و قوام الشریعه العلّامه … الحاجّ الشیخ محمد رضا الشهیر بالمروّج الطبسی القمی…)[۱۸]

۸ – سید حسین طباطبائی بروجردی (ره) (۱۳۶۲ق): «نظر به آنکه جناب مستطاب علم الاعلام رکن الاسلام صفوه المجتهدین آقای حاج شیخ محمّد رضا طبسی دامت برکاته از اجله علماء اعلام نجف اشرف است..و دارای ملکه اجتهاد و تقوی و سداد و مقامات عالیه علما و عملًا می باشند..»[۱۹]

۱-۲-۵ – تألیفات

   علّامه شیخ محمّد رضا طبسی (ره) نزدیک به پنجاه عنوان کتاب در موضوعات متنوّعی چون فقه، اصول، تفسیر، تاریخ، کلام، حدیث و اخلاق نگاشته است که نام تعدادی از آنها در الذریعه آقا بزرگ تهرانی (ره) ثبت شده است. برخی از این آثار عبارتند از:

 

فقه: المنیه فی حکم الشارب و اللحیه (مطبوع)[۲۰]، طریق النجاه رساله عملیه چاپ شده در سال ۱۳۸۲ق نجف[۲۱]، رساله فی الحج (خطی)[۲۲]، رساله فی المعاطاه (خطی)[۲۳]، الحاشیه علی وسیله النجاه سید ابوالحسن اصفهانی (ره) (خطی)[۲۴]، تقریرات بحث سید ابوالحسن اصفهانی (ره) (خطی)[۲۵]، ذخیره الصالحین فی شرح تبصره المتعلمین[۲۶] (خطّی، در حال تصحیح و تخریج مصادر که در این مقاله به معرّفی آن خواهیم پرداخت)؛ اصول: مباحث فی علم الاصول (خطی)[۲۷]، الفوائد الرضویه فی المسائل الاصولیه[۲۸] (تقریرات بحث اصول آیت الله شیخ ضیاء الدین عراقی (ره)، مباحث الفاظ و ادلّه عقلیه، خطی)؛ کلام : اثبات الرجعه[۲۹]، الشیعه و الرجعه (دو جلد، مطبوع)[۳۰] مصباح الظلام فی الرد علی العهدین (مطبوع ۱۳۴۱ق)[۳۱] عقد الفرائد فی اصول العقائد (مطبوع ۱۳۴۴ق)[۳۲]؛ تفسیر: خلاصه البیان فی تفسیر القرآن (تفسیر ۱۳ جزء قرآن، خطی)[۳۳]، تفسیر سوره عمّ (خطی)[۳۴]؛ تاریخ: مقتل الامام الحسین (ع) (مطبوع ۱۴۲۴ق)[۳۵]، منیه الراغب فی ایمان ابی طالب (ع) (مطبوع ۱۴۲۸ق)[۳۶] ، الانوار اللامعه فی تاریخ سیده النساء فاطمه (س) (خطی)[۳۷]؛ حدیث: الاربعون حدیثا عن الاربعین فی فضائل امیر المؤمنین (مطبوع)[۳۸]، درر الاخبار فیما یتعلق بحال الاحتضار (۳جلد) (مطبوع)[۳۹]، تذکره الأحبه و الأبرار (خطی)[۴۰]؛ اخلاق: ذرایع البیان فی عوارض اللسان (مطبوع)[۴۱]، الدر الثمین فی التختّم بالیمین (مطبوع)[۴۲]

۱-۲-۶ – حمایت قاطع از انقلاب اسلامی و رهبری امام خمینی (ره)

آیت الله شیخ محمّد رضا طبسی (ره) از آغاز نهضت اسلامی ایران، همراه با عده ای دیگر از علمای نجف اشرف، با صدور اعلامیه ای بر ضدّ حکّام پهلوی ـ که امضا کنندگان آن نزدیک به سی نفر از بزرگان مانند: «احمد مستنبط غروی»، «حسین همدانی»، «محمد حسین اصفهانی»، «عبد الرزاق مقرّم»، «اسد الله مدنی»، «صدر الدین بادکوبی» و…[۴۳] بودند ـ آشکارا به حمایت از انقلاب اسلامی و اعلان انزجار از اقدامات ظالمانه رژیم طاغوت شاه پرداخت. این عالم فرزانه پس از قیام خونین پانزده خرداد، هنگامی که امام خمینی (ره) به عراق تبعید شدند، شخصًا تا چهل کیلومتری نجف اشرف به استقبال امام (ره) شتافت و با تعطیل نمودن نماز جماعت خود، در نماز جماعت امام خمینی (ره) در مسجد شیخ انصاری (ره) و مدرسه آیت الله بروجردی (ره) شرکت نمود. او تا آخرین لحظات عمر پر بار خویش، حمایت از امام خمینی (ره) را حمایت از امام زمان (ع)  می دانست. همچنین در در دوران دفاع مقدّس در ضمن نامه ای به یکی از  نوادگان خود که در جبهه بود، خطاب به رزمندگان اسلام چنین مرقوم داشت: «…دماغ صدّام را به خاک و خون بمالید که پس از تصفیه عراق و نصب علم و پرچم دولت جمهوری اسلامی، تصفیه بیت المقدس بنمایید و این محل شریف را از جماعت عنود یهود پاک و پاکیزه نمایید و پرچم شریف جمهوری اسلامی نصب بنمایید»[۴۴]

 ۱-۲-۷ – وفات

او سرانجام در شب ۲۵ ربیع الاوّل ۱۴۰۵ ق (۲۸/۱۰/۱۳۶۳ش) پس از گذران عمر خود در راه ترویج و نشر اندیشه و مکتب اهل بیت (ع) به ملکوت اعلی شتافت. انتشار این خبر از طریق روزنامه ها و نیز صدا و سیمای جمهوری اسلامی موجی از غم و اندوه را در میان محافل علمی، حوزه های علمیه، دوستداران و ارادتمندان آن فقیه پارسا پدید آورد. پیکر پاک این عالم ربّانی پس از تشییع باشکوه در بقعه ۳۸ صحن مطهر حضرت معصومه (س) آرام گرفت.  

 

۲ – بخش دوّم: کتاب «ذخیره الصالحین فی شرح تبصره المتعلّمین»

۲-۱ – نام کتاب

این موسوعه فقهی بنا بر تصریح مؤلّف در نسخه خطّی خود، به «ذخیره الصالحین فی شرح تبصره المتعلّمین» نامگذاری شده است. بزرگانی چون آقابزرگ تهرانی[۴۵]  و سید حسن امین[۴۶] نیز از این کتاب با همین عنوان یاد      می کنند. بنابراین همانطور که از نام کتاب پیداست، این اثر فقهی در شرح کتاب «تبصره المتعلّمین» علّامه حلّی (ره) (م۷۲۶ق) نگاشته شده است.

۲-۲ – پیشینه شرح نگاری بر «تبصره» علّامه (ره)

«تبصره المتعلمین فی احکام الدین» علّامه حلی (ره) یک دوره کامل فقه موجز فتوایی از طهارت تا دیات است که با وجود حجم بسیار اندک آن مسائل بسیاری از احکام را در خود جای داده است. کوتاهی و روانی عبارات این کتاب موجب شده تا فقهای بسیاری به شرح، تعلیقه و حاشیه نویسی بر آن همّت گمارند. آقا بزرگ طهرانی (ره) نزدیک به چهل شرح بر تبصره علامه حلّی (ره) گزارش نموده که اسامی برخی از آنها فهرست وار ذکر می گردد:

۱ – «صراط الیقین فی شرح تبصره المتعلمین» تالیف شیخ أحمد أحسائی (م ۱۲۴۱ق)[۴۷]؛

۲ – «شرح التبصره» تالیف علامه سید محمد علی حسینی مرعشی مشهور به شهرستانی (م۱۲۸۷ق) شرحی مبسوط و مزجی دارای ۱۵هزار بیت در مبحث طهارت، دماء و صوم.[۴۸]

۳ – «هدایه المسترشدین فی شرح تبصره المتعلمین» تالیف سید محمد تقی نقوی لکهنوی (م۱۲۸۹ق)[۴۹]؛

۴ – «بصائر السالکین فی شرح تبصره المتعلمین» شرحی مبسوط در ۱۸ مجلد تالیف سیّد مهدی قزوینی (م۱۳۰۰ق)[۵۰]

۵ – «شرح التبصره» تالیف سید هاشم موسوی أحسائی (م ۱۳۰۹ق) از ابتدا تا مبحث قبله[۵۱]؛

۶ – «شرح التبصره» تالیف شیخ محمد حسین أحسائی (م ۱۳۱۰ ق.)[۵۲]؛

۷ – «نصره المستبصرین فی شرح تبصره المتعلمین» تالیف‏ محمد حسن أسترآبادی (م۱۳۱۸ق) تا آخر بحث «المیاه» مسأله اشتباه مطلق با مضاف[۵۳]؛

۸ – التذکره فی شرح التبصره تالیف سید أبو القاسم رضوی (م ۱۳۲۴ق)[۵۴]؛

۹ – «نفائس التذکره فی شرح التبصره» تالیف محمد رضا غراوی نجفی، (تاریخ نگارش ۱۳۲۸ق)[۵۵]؛

۱۰ – «تکمله التبصره» تالیف آخوند محمد کاظم خراسانی (م۱۳۲۹ق)[۵۶]؛

۱۱ – «إکمال الدین فی شرح تکمله تبصره المتعلمین» تالیف‏ سید حسن میر موسوی قزوینی حائری (ت۱۲۹۶ق) شامل مباحث طهارت، خمس، وقف و طلاق، حاصل تقریرات بحث علامه آخوند خراسانی[۵۷]؛

۱۲ – «التکمله فی شرح التبصره» تالیف إسماعیل تبریزی شامل مباحث بیع تا دیات (مطبوع در سال ۱۳۳۷ق)[۵۸]؛

۱۳ – «شرح التبصره» تالیف شیخ ضیاء الدین عراقی (م ۱۳۶۱ ه.)[۵۹]

۱۴ – «شرح التبصره» تالیف سید عبد الحسین شرف الدین عاملی (م ۱۳۷۸ ه.)[۶۰]؛

۱۵ – ذخیره الصالحین فی شرح تبصره المتعلمین» تالیف شیخ محمد رضا مروّج طبسی (م۱۴۰۵ق)[۶۱]

۱۶ – «فقه الصادق» تالیف سید صادق روحانی قمی (معاصر)[۶۲].

۲-۳ – زمان تالیف

همانطور که از مقدّمه مؤلّف بر می آید تاریخ شروع نگارش این کتاب پس از وفات آیت الله العظمی سیّد ابوالحسن اصفهانی (ره) بوده است. در مجلّد اول از نسخه خطی مؤلّف، پیش از ورود به شرح کتاب الطهاره، تاریخ شروع تألیف «غرّه ربیع الثانی ۱۳۶۵ق» درج شده است. آقا بزرگ تهرانی (ره) نیز در کتاب خود تاریخ شروع تألیف را پس از وفات سید ابوالحسن اصفهانی (ره) گزارش نموده است.[۶۳] همچنین تألیف آخرین مباحث این کتاب (از کتاب الصید تا آخر کتاب القصاص و الحدود) بنابر آنچه که در نسخه خطی آن آمده، در ماه صفر سال ۱۳۹۰ق پایان یافته است. بنابر این نگارش آن ۲۵ سال به طول انجامیده است.

۲-۴ – انگیزه نگارش

مؤلّف در مقدمه کتاب «ذخیره الصالحین» انگیزه خود را از تألیف آن چنین بازگو می کند: « فیقول العبد الجانی محمّد رضا الطبسی النجفی المتوغّل فی الدار الفانی بعد رحله السید السند و الحبر المعتمد استاذ الفقهاء و المجتهدین آیه الله فی العالمین … السید ابو الحسن الموسوی الاصبهانی تغیّرت الاوضاع فرأیت أنّ الاصلح لی دینا و دنیا الاشتغال بالفقه الذی هو المرجع الوحید للنجاه و لیس وراءه [شیء] فبغیت کتابه و شرحا نافعا علی احدی المتون الفقهیه فاخترت من بینها ما صدر من قلم محیی الدین القویم انه الحق و الیقین العلّامه الحلی رحمه الله تعالی (کتاب التبصره) فانها مع وجازتها حاویه لمعظم الابحاث الفقهیه تغمد الله بغفرانه و اسکنه اعلی الدرجات من جنانه لیکون لی تذکره و لمن بعدی من اولادی تبصره…»[۶۴]

۲-۵ – ابواب فقهی مطرح شده در «ذخیره الصالحین»

نسخه خطی کتاب ذخیره الصالحین بر اساس و به ترتیب فصول تبصره المتعلمین علّامه حلّی (ره) در هفت مجلّد سامان یافته است. مصنّف پس از مقدّمه ای کوتاه ـ که در آن از صنعت ادبی «براعت استهلال» استفاده و انگیزه و هدف خود را از تألیف این کتاب به اختصار بیان نموده است ـ  با درج تاریخ شروع و پایان طرح مباحث، به شرح عبارات «تبصره» در تمام ابواب فقهی آن پرداخته است. متأسّفانه یک جلد این کتاب که حاوی مباحث نکاح، طلاق، عتق و أیمان است، مفقود است.

۲-۶ – فهرست مطالب کتاب الصلاه تا فیما یتعلق بافعال الصلاه

علّامه طبسی (ره) در حاشیه مجلّدات ذخیره الصالحین، مباحثی را که خود مطرح کرده، عنوان گذاری نموده است. فهرست برخی از موضوعاتی که او در «کتاب الصلاه» تا ابتدای مبحث «فیما یتعلّق بافعال الصلاه»  بدان متعرّض شده، بدین شرح است:

[الفصل‏] الأول- فی أعدادها

المقدمه الاولی فی اعداد الفرائض الیومیه، فی النوافل و ما قیل فیها، فی سقوط نوافل النهاریه فی السفر، فی سقوط الوتیره و عدمها فی السفر، فی النوافل الیومیه و اللیلیه، فی أنه هل یجوز قضاء النوافل؟

الفصل الثانی- فی أوقاتها

فی بیان ما ورد فی أن للمغرب وقتا واحدا، فی الاقوال فی آخر وقت المغرب و العشاء، فیما ذهب الیه العامه فی وقت الصلاتین، فی ان لذوی الاعذار الوقت باق الی قبل الفجر، فی أن افضل اوقات صلاه الصبح ما هو؟ فی جواز الإتیان بصلاه اللیل و لو فی اول اللیل، فی ان الصلاه الغفیله صلاه مستقلّه، فی اخبار «من ادرک» عامه و خاصّه

الفصل الثالث- فی القبله

فی القبله و ماهیتها، فی کراهه الفریضه جوف الکعبه، فیما یتعلّق بمعرفه القبله، فی انّ محلّ الکعبه هو القبله لا البنیه، [فیما] اذا تعذّر علیه القبله و لو ظنّا، فیما یتعلّق بالصلاه فی السفینه، فی انه هل یجوز تکرار الصلاه الی اربع جهات مع التمکن من تحصیل القبله؟ فیما یتعلّق باحکام القبله، فی انّ الناسی الی جهه القبله کالظانّ ام لا؟، لو صلّی مستدبر القبله.

الفصل الرابع- فی اللباس‏

فی بطلان الصلاه فی المغصوب، فی کراهه استصحاب الحدید، فی انّ التحنک هل هو مخصوص بالصلاه او مستحب مطلقا؟، فیما یکره فیه الصلاه و ما یشترط فیه، فی وجوب ستر المرأه شعرها، فی عدم وجوب ستر القدمین، فی استحباب ستر الرأس لها، فیما یصلّی فیه الرجل و المرأه، فیما ینبغی ان یلبس و ما لاینبغی، فیمن لم یجد غیر الحریر و المغصوب.

الفصل الخامس- فی المکان‏

فی کراهه صلاه الرجل و المرأه معا، فی مراتب الفضل فی المساجد، فیما یصحّ السجود علیه و ما لایصحّ، فیما قیل من عدم جواز السجود علی القطن و الکتان، فی انّ افضل افراد الارض التربه الحسینیه، فی کراهه الصلاه علی القبر، فی کراهه الصلاه الی القبر، فیما دلّ من الاخبار علی جواز الصلاه خلف قبور الائمّه (ع)، فی جواز التقدم علی قبر المعصوم (ع) فی الصلاه و عدمه

الفصل السادس- فی الأذان و الإقامه

فیما ورد من الاخبار فی کیفیّه الاذان، فی کون الشهاده بالولایه جزء منها او لا؟، فی فصول الاقامه، فی انه هل الحکایه مختصّه بالاذان او یشمل الاقامه؟ ان الحکایه هل هی فی الاذان الاعلامی و الصلاتی او مطلقا؟، هل یجوز فی الاذان الاعلامی ازید من واحد او لا؟ فیما ورد من الاقوال فی الاذان و الاقامه وجوبا و استحبابا، فی عدم تاکدهما للنساء، فیما یوذن او یقیم، فی سقوط الاذان و الاقامه لمن دخل علی الجماعه، فی انّه هل السقوط رخصه او عزیمه، فی انّ الحکم مختصّ بالمسجد او عام؟

۲-۷ – شیوه نگارش

همانطور که پیشتر بیان شد، علّامه طبسی (ره) عبارات تبصره را به سبک «مزجی» شرح نموده است. یعنی شرح خود را در لابلای کلمات و عبارات «تبصره» قرار داده است. سیری در کتاب الصلاه «ذخیره الصالحین» نشان می دهد که شیوه مؤلّف در شرح «تبصره المتعلّمین» و سبک او در طرح مباحث فقهی اینگونه بوده است:

پیش از ورود به به شرح عبارات علّامه، و گاه در لابلای مباحث، هر جا موضوع فقهی نیازمند توضیح لغوی و اصطلاحی باشد، مورد بررسی قرار می گیرد. برای مثال در آغاز بحث صلاه می گوید: «(کتاب الصلاه) التی هی من افضل الفرائض…و هی لغهً الدعاء … و فی العرف المتشرّعه عباره عن عباده مخصوصه مرکّبه من عدّه امور شرعیّه…»[۶۵] و یا در آغاز ورود به بحث قبله می گوید: « (الفصل الثالث) من فصول کتاب الصلاه (فی) ما یتعلّق ب(القبله) قال فی المجمع فی «قبل»: «و القبل من کل شیء خلاف دبره قیل سمّی قبلا لأنّ صاحبه یقابل به غیره و منه القبله لأنّ المصلّی یقابلها»[۶۶] نیز هنگام شرح عبارت (وامّا النوافل)[۶۷] می گوید: «قال فی المجمع: “و النفل الزیاده و الانفال ما زاده الله … و سمّیت النافله من الصلاه لأنّها زیاده علی الفرض»[۶۸]

 

ادلّه و مستندات فقهی فروع مطرح شده در متن «تبصره» را ذکر می کند. مانند: « (و) أمّا (وقت نافله المغرب بعدها) الی بعد اتیان صلاه المغرب للاخبار الکثیره منها: ما عن مولانا الصادق (ع) للحارث بن النَّصری “ وَ أَرْبَعُ رَکَعَاتٍ بَعْدَ الْمَغْرِبِ یَا حَارِثُ لَا تَدَعْهَا فِی سَفَرٍ وَ لَا حَضَرٍ[۶۹] »[۷۰] و یا مانند: « (و وقت نافله اللیل بعد انتصافه) کما علیه مذهب علمائنا و عن المعتبر[۷۱] و المنتهی[۷۲] دعوی اجماع علمائنا علیه … و مادلّ علی ما فی المتن فهی عدّه روایات منها: صحیحه فضیل عند احدهما (ع) “ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) کَانَ یُصَلِّی بَعْدَ مَا یَنْتَصِفُ اللَّیْلُ ثَلَاثَ عَشْرَهَ رَکْعَهً.[۷۳]…» [۷۴]

 

هر جا که عبارات «تبصره» مبهم باشد به رفع آن و کشف مراد علّامه (ره) همّت می گمارد. مانند: « (اذا زالت الشمس) ای عن دائره نصف النهار و فی کشف اللثام: “عن وسط السماء بإجماع المسلمین…”[۷۵] و الحقّ ما قلناه»[۷۶] و یا: « و کیف کان (فإذا صار کذلک) ای صار زیاده کلّ شیء ذراعا او قدمین بأیّ تعبیر عبّرنا (و لم) یکن (یصلّ شیئا من النافله اشتغل بالفریضه)…»[۷۷] و یا: « (و) کذا یکره للمصلّی (اشتمال الصمّاء) قال فی الصحاح: “اشتمال الصمّاء ان تجلّل [جسدک] بثوبک نحو شمله الاعراب بأکسیتهم و هو أن یردّ الکساء من قبل یمینه علی یده الیسری و عاتقه الایسر ثمّ یردّه ثانیه من خلفه علی یده الیمنی و عاتقه الایمن فیغطّیهما جمیعا”[۷۸]» [۷۹]

 

شارح (ره) علاوه بر طرح و تبیین فروع ذکر شده در متن «التبصره»، با گشودن بابی با عنوان «تنبیهات»، «فروع» و «مسائل» و گاه نیز بدون تصریح به این عناوین، آنچه را که علّامه (ره) متعرّض آن نشده به تفصیل بحث نموده است. مانند: «و امّا صلاه اللیل و کیفیتها و ان لم یتعرّض لها المصنف فلا باس بالاشاره الیها نذکرها فی طیّ تنبیهات…» [۸۰]

 

انواع مستندات روایی یک فرع فقهی را همراه با متن آنها، گرچه طولانی هم باشد؛ نقل می کند. برای مثال مصنّف روایات متعدّدی را درباره «فضیلت اذان» ذکر می کند که نخستین آنها روایتی طولانی از بلال مؤذّن رسول خدا (ص) است که طلیعه آن چنین است: « حَمَلْتُ مَتَاعِی مِنَ الْبَصْرَهِ إِلَى مِصْرَ فَقَدِمْتُهَا فَبَیْنَمَا أَنَا فِی بَعْضِ الطَّرِیقِ إِذَا أَنَا بِشَیْخٍ طَوِیلٍ شَدِیدِ الْأُدْمَهِ أَبْیَضِ الرَّأْسِ وَ اللِّحْیَهِ…»[۸۱] علّامه طبسی (ره) پس از نقل این روایت می گوید: «و إنا تعرّضنا بتمامه لما فیه من المطالب النافعه»[۸۲]

 

مصنّف هنگام تبیین هر مسأله فقهی علاوه بر ذکر دلائل روایی، به نقل عبارات آثار فقهی همچون «المبسوط»، «المعتبر»، «شرائع الاحکام»، «قواعد الاحکام»، «الذکری»، «کشف اللثام»، «مستند الشیعه» و …که دلالت بر آن مسأله دارد، می پردازد: « و أمّا اذا اعتقت الامه فی اثناء الصلاه و هی مکشوفه الرأس و علمت بذلک فعن الشیخ أنّه “إن قدرت علی ثوب تغطی رأسها وجب علیها أخذه و تغطیه الرأس …” [۸۳]»[۸۴] همچنین علّامه طبسی (ره) در شرح خود، به نقل عبارات برخی فقها توجهّی ویژه دارد که می توان به طور خاص از «وسیله النجاه» سیّد ابوالحسن اصفهانی (ره)، «نجاه العباد» و «جواهر الکلام» شیخ حسن نجفی (ره) و «اللمعات النیره» آخوند خراسانی (ره) نام برد. او از این منابع بسیار نقل قول می کند و پیش از نقل عبارات، از آنان با عناوینی چون «سیدنا الاستاذ، السید الفقیه» (سید ابوالحسن اصفهانی (ره))، «الشیخ الاکبر، شیخنا الاجلّ، شیخنا الفقیه، شیخنا الامام» (صاحب جواهر (ره)) و «العلّامه الخراسانی» (آخوند خراسانی (ره)) یاد و احترام می کند. مانند: « و قال شیخنا الامام فی النجاه: “الاقوی صحه صلاه کلّ من الرجل و المرأه مع المحاذاه التامّه فضلا عن الناقصه …” [۸۵]»[۸۶]

 

علّامه طبسی (ره) تنها به نقل عبارات فقهای شیعه بسنده نمی کند. او در برخی موارد برای تقویت مضمون روایت یا اثبات اختلافی بودن مسأله میان علمای عامّه، با ذکر منبع، از آنان نقل قول می کند: « اقول و ما عندنا من کتبهم غیر ما یقوله ابن الرشد فی بدایته ص۸۷: “المسأله الثالثه اختلفوا فی المغرب هل لها وقت موسّع کسائر الصلوات ام لا؟ فذهب قوم الی أنّ وقتها واحد غیر موسّع و هذا هو اشهر الروایات عن مالک و عن الشافعی”[۸۷]…. »[۸۸] شارح پس از نقل نسبتا طولانی از عبارات ابن رشد الحفید می گوید: «اقول نقلنا الکلام بطوله لیعلم أنّ المساله ایضا عندهم من المسائل الخلافیه أوّلها و آخرها…»[۸۹]

 

مؤلّف «ذخیره الصالحین» تنها ناقل عبارات فقهاء نیست. او در جای جای کتاب خود، «نقل» و «نقد»، و «تتبّع» و «تحقیق» را در کنار یکدیگر قرار داده است. برای مثال صاحب حدائق ذیل عنوان «فی العوره التی یجب سترها فی الصلاه و عن الناظر المحترم» می گوید: «‏ و اما استثناء الکفّین و القدمین فلا یخلو من غموض بل ربما کان الظاهر منها العدم، و ذلک لان مبنى استدلالهم بصحیحه محمد بن مسلم المذکوره على ان الظاهر ان القمیص لا یستر ذلک عاده، و هذا انما یتم لو علم ان ثیاب النساء فی وقت خروج هذه الاخبار فی تلک الدیار کانت على ما یدعونه، و لم لا یجوز ان دروعهن کانت مفضیه إلى ستر أیدیهن و أقدامهن کما هو المشاهد الآن فی نساء أعراب الحجاز بل أکثر بلدان العرب؟ فإنهم یجعلون القمیص واسعه الأکمام مع طول زائد فیها بحیث تکون طویله الذیل تجر على الأرض…»[۹۰] شارح تبصره به این کلام اینگونه اشکال می کند: «اقول: إنّ الاحکام الفرعیه لیست بنائها علی هذه الامور الاستحسانیه و هذا عجیب منه حیث یستشکل غالبا علی القوم بأمثالها و الحاصل نحن ندور مدار الدلیل او التعبد به فان لم یثبت دلیل قویّ علی وجوب سترهما مضافا الی ما ادّعاه فی الجواهر[۹۱] من السیره و الاجماع علی عدم وجوب سترهما فاذا شککنا فی وجوب الستر و عدمه فالاصل یقتضی عدمه کما لایخفی فلا تصل النوبه الی مثل هذا الوجه الغیر الوجیه…»[۹۲] همچنین در نقد این کلام از محقّق حلّی (ره) در مبحث «لباس المصلّی» که می گوید: « مسئله: و لا تجوز الصلاه فیما یستر ظهر القدم لیس له ساق‏ کالنعل السندی، و الشمشک قاله الشیخان فی النهایه و المقنعه، و مستند ذلک فعل النبی صلّى اللّه علیه و آله، و عمل الصحابه، و التابعین…»[۹۳] چنین می نویسد: «هذا عجیب من مثله، فانّ عدم لبسه النبی (ص) اعمّ من عدم کونه جائزا و لا اعتماد و لا اعتناء بعدم لبس الصحابه فعلا او ترکا. نعم لو ثبت عدم لبسه من مثل علیّ او سلمان و أبی ذرّ و أضرابهم ربّما یقع الاشکال فیه و إلّا عدم لبس فلان و فلان لا قیمه له…»[۹۴] نیز در ذیل این کلام از فاضل هندی (ره) درباره استحباب فصل به «سجده» و «خطوه» میان اذان و اقامه که می گوید: «و لم أظفر بخصوصهما بنصّ و لکن ذکرهما الشیخان و غیرهما، إلّا أنّ السجده جلسه و زیاده راجحه»[۹۵] آن را اینگونه نقد می نماید: «اقول: و هو لیس کذلک فإنّ فی کتاب فلاح السائل عن بکر بن محمّد عن ابی عبدالله (ع) قال: “مَنْ سَجَدَ بَیْنَ الْأَذَانِ وَ الْإِقَامَهِ فَقَالَ فِی سُجُودِهِ سَجَدْتُ لَکَ خَاضِعاً خَاشِعاً…” [۹۶]»[۹۷]

 

مصنّف (ره) از پذیرش متن روایتی که با قول مشهور مخالف است، خودداری می کند. برای مثال در بحث فصول اذان، درباره حدیث عبد الله بن سنان که می گوید: « سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) عَنِ الْأَذَانِ؟ فَقَالَ: تَقُول:اللَّهُ أَکْبَرُ اللَّهُ أَکْبَرُ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ …»[۹۸] نظر خود را اینگونه بیان می کند: «اقول: و هل الروایه منطبقه علی ما هو المشهور من الاذان؟ و المسأله لا تخلو عن اشکال، و الاظهر الاقوی ما علیه المشهور لکونه خالیا عن المحذور»[۹۹]

 

مصنّف (ره) قول مشهور را نیز مورد نگاه نقّادانه خود قرار می دهد و با بررسی مستندات آن، گاه بر خلاف مشهور فتوا می دهد: « و الحاصل لا تنافی بین الاخبار اصلا فیجوز اختیارا علی الاقوی فعلها قبلا او بعدا و لکنّ المشهور بل ادّعی الاجماع علی عدم جواز تقدیمها علی الانتصاف…»[۱۰۰]

 

علّامه طبسی (ره) پس از ذکر مستندات فقهی هر مسأله و طرح ادلّه موافق و مخالف، با عبارت «أقول» و     «و الحاصل» به نتیجه گیری و جمع بندی بحث می پردازد و نظریه نهایی خود را اعلام می کند. مثلا در بحث «فیما یتعلّق بالصلاه فی السفینه» پس از طرح آراء مختلف و ذکر روایاتی که ظهور در جواز دارد مانند: صحیحه جمیل بن درّاج که از امام صادق (ع) سؤال کرد: «تَکُونُ السَّفِینَهُ قَرِیبَهً مِنَ الْجُدِّ فَأَخْرُجُ وَ أُصَلِّی؟ قَالَ صَلِّ فِیهَا أَمَا تَرْضَى بِصَلَاهِ نُوحٍ (ع) »[۱۰۱] می گوید: «و الحاصل القول بالجواز علی نحو الاطلاق نظرا الی تلک الاخبار مشکل مضافا الی أنّه لا ندری کیفیه صلاه نوح النبی علیه السلام أنّها کانت من حیث الکیفیه و الکمیّه مثل صلاتنا و لعلّه کانت مثل الاذکار و الاوراد التی لایعتبر فیها ما یعتبر فی صلاتنا فتأمّل جیّدا»[۱۰۲]

۲-۸ – آشنایی با برخی دیدگاه های مؤلّف

در لا به لای عبارات پربار فقیه فرزانه علّامه طبسی (ره) در کتاب الصلاه «ذخیره الصالحین»، مبانی اصولی و دیدگاه های فقهی او نهفته است که آگاهی از آنها در شناخت درست و بررسی همه جانبه دیدگاه های این فقیه پارسا و کوشا اهمّیت بسیار دارد. ما به ذکر نمونه هایی از دیدگاه های اصولی و فقهی او می پردازیم: 

۲-۸-۱ – دیدگاه های اصولی

۱ – در باب اجتماع امر و نهی، امتناعی است: «اقول: المسأله محلّ کلام و اختلاف عظیم لأنّ اصحابنا بین طائفتین قائل باجتماع الامر و النهی و قائل بامتناعه و مبنی المسأله هو هذا و الذی بنینا علیه فی السابق الامتناع فعلیه لا یتقرّب به ضروره صدور الفعل منه و الحال هذه محرّما مبغوضا…»[۱۰۳]

۲ – شهرت و عمل اصحاب را جابر ضعف سند می داند: «قلت و لا یضرّ ضعف السند فی بعضها بعد کونها معمولا بها عند الاصحاب»[۱۰۴] «و مرسل ابن مسکان المنجبر بالشهره..»[۱۰۵]

۳ – او با پذیرش قاعده «تسامح در ادله سنن» برخی احکام فقهی را بدان مستند می کند: « … و إن کان بعنوان الاستصحاب أیضا لابأس به فان غایه ما فی الباب رمی الروایه بالضعف و علی فرضه لایضرّ للتسامح فی ادلّه الاستحباب…»[۱۰۶] و یا در جای دیگر می گوید: «او یصلّی مواجها (الی باب مفتوح) و نسب ذلک الی المشهور و فی المهذّب[۱۰۷] انّه مذهب الاکثر و لا بأس به للتسامح فی أدلّته»[۱۰۸]

۴ – امر به شیء مقتضی نهی از ضد نیست: «و اما ایقاع غیرها فالظاهر ان الصحه و الفساد مبنیان علی ما فی الاصول من أنّ الامر بالشیء یقتضی النهی بالنسبه الی الضدّ ام لا؟ و حیث ان المختار عدم اقتضائه حرمه الضدّ»[۱۰۹]

۵ – تعلّم را واجب مقدّمی می داند: «و هل التعلّم واجب نفسی بحیث لو ترکه عوقب علیه أو لا بل غیری مقدّمی و العقاب علی ترک القراءه فی الصلاه؟… و المشهور انه واجب غیریّ و هو الحقّ لعدم الدلیل علی کونه واجبا نفسیا بل علی التحقیق انّه واجب مقدّمی کما نقحناه فی الاصول»[۱۱۰]

۶ – او در مسأله «دوران امر بین اقلّ و اکثر ارتباطی» اقلّ را متیقّن و مازاد بر آن را جاری مجرای اصاله البرائه می داند: «لما حقّقناه فی الاصول من انّ المسأله من صغریات الاقلّ و الاکثر الارتباطیین و اخترنا فیها بانّ الاقلّ هو المتیقّن و الزائد علیه مجری اصاله البرائه»[۱۱۱]

۷ – از دیدگاه وی، نهی در معاملات دلالت بر فساد نمی کند: «.. لأنّ النهی فی المعاملات لایدلّ علی الفساد کما بیّن فی الاصول عند التحقیق»[۱۱۲]

۲-۸-۲ – دیدگاه های فقهی

۱ – شهادت بر ولایت امیر المؤمنین (ع) را در اذان مستحبّ و به عنوان ثانوی واجب می داند: «فعلیه فالقول باستحباب الشهاده الثالثه لعلیّ بن ابی طالب بالولایه قوی جدا بل لا یبعد القول بالوجوب بعنوان الثانوی فی هذا العصر المشؤوم و هذا هو التمیّز بین الشخص شیعیّا او سنّیا»[۱۱۳]

۲ – او به تبعیت از مشهور، تقدّم نمازگزار بر قبر معصوم (ع) را مکروه می داند: «فاذن ما علیه المشهور من القول بالکراهه هو الاقوی»[۱۱۴]

۳ – وقت نماز عشاء برای مختار تا نیمه شب و برای مضطرّ (خواب، فراموشی، حیض) تا طلوع فجر است: «فتحصّل أنّ الوقت المختار فی صلاه العشاء الآخره علی المختار إلی انتصاف اللیل…و أمّا المضطرّ لنوم او نسیان او حیض فالاظهر بقاء الوقت له الی طلوع الفجر…»[۱۱۵]

۴ – وقت مغرب با ذهاب حمره مشرقیه تحقق می یابد. از دیدگاه او ذهاب حمره مشرقیه اماره و علامت استتار خورشید در افق است. می گوید: «فعلیه انّ القول الثانی لو لم نقل بکونه اقوی لا اشکال فی انّه احوط فان استتار القرص کثیرا ما یشتبه امره بواسطه الجبال و الاظلّه و لاجل ذلک قد جعل شارع اماره و علامه علی تحقّقها بذهاب الحمره المشرقیّه»[۱۱۶]

۵ – مصنّف (ره) ادای نافله شب را پیش از نیمه شب نیز جایز می داند: «و الحاصل لا تنافی بین الاخبار اصلا فیجوز اختیارا علی الاقوی فعلها قبلا و بعدا…»[۱۱۷] و اینگونه استدلال می کند: «انّ النوافل هی الهدایا و الهدیّه متی أتی بها المهدی قبلت المهدی الیه»[۱۱۸]

۶ – او در عین پذیرش جواز ارتزاق مؤذّن از بیت المال، اخذ اجرت بر اذان را بنابر احتیاط جایز نمی داند: «فالاحوط ان لم نقل بکونه اقوی … عدم جواز الاخذ بهذا العنوان»[۱۱۹]

۷ – دعا برای چهل مؤمن در نماز شب با این کیفیت که دست چپ را بلند کند و با دست راست شمارش نماید فاقد دلیل است: «الدعاء لأربعین من المؤمنین رافعا یده الیسری و حاسبا بالید الیمنی و القدر المتیقّن منه العدول مطلقا حیّا کان أو میّتا و قد عرفت بهذه الکیفیّه لا دلیل علیه إلّا ما مرّ من نقل النبوی …»[۱۲۰] تنها دلیل موجود، نقل نبوی (ص) است که مفاد آن استحباب دو رکعت نماز پیش از شروع نماز شب و دعا برای چهل مؤمن در سجده آن نماز می باشد.[۱۲۱]

۸ – وی مطابق با مشهور متأخّرین نماز مردی را که در کنار یا روبروی او زنی نماز می خواند ،جایز و مکروه می داند: «و الجمع بین الاخبار ما علیه المتاخرین»[۱۲۲] «فإذن الاقوی ما علیه المشهور من اصحابنا المتاخرین من القول بالجواز و الکراهه»[۱۲۳]

۹ – او به تبعیّت از صاحب مدارک جزئیّت بسمله برای سوره ها (غیر از فاتحه الکتاب) را به مشهور متأخران نسبت می دهد: « و أمّا کونها جزء من بقیّه السور غیر ما قام الدلیل علی عدمه مثل سوره البراءه فالمقطوع بین عامّه المتأخرین أنّها جزء لها کما فی المدارک[۱۲۴]»[۱۲۵] وی در ادامه با نقل مستندات روایی، این قول را تقویت و اختیار می کند: «فإذن ما ذهب إلیه المشهور لکونه خالیاً عن المحذور».[۱۲۶]

۱۰ – قنوت در نماز به زبان فارسی جایز است: «بل قوله (وَ قالَ رَبُّکُمُ ادْعُونی‏ أَسْتَجِبْ لَکُمْ)[۱۲۷]لا اختصاص بلغه دون لغه و حاله دون حاله … و قوله “کلّ شیء مطلق”[۱۲۸] و إطلاقات القنوت و أنّه “لا أعلم شیئا موقّتا”[۱۲۹] و امثالها … فالأقوی إذن الجواز … نعم الأحوط الغیر اللازم الترک و کذلک العربی الملحون»[۱۳۰]

۱۱ – نماز جمعه در زمان غیبت معصوم (ع) واجب تخییری و افضل الفردین است: « .. و الحاصل من المجموع من حیث المجموع … التخییر و اختیار الجمعه أفضل الفردین…»[۱۳۱]

۱۲ – او بر خلاف مشهور قائل به کراهت تکلّم در أثناء خطبه های نماز جمعه است: « و الحاصل أنّ الاقوی ما علیه الشیخ و الکرکی من الکراهه»[۱۳۲] وی در مقام تأیید این قول به برخی روایات از جمله روایت محمّد بن مسلم از امام صادق (ع) استناد می کند که می فرماید: « إِذَا خَطَبَ الْإِمَامُ یَوْمَ الْجُمُعَهِ فَلَا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ أَنْ یَتَکَلَّمَ حَتَّى یَفْرُغَ الْإِمَامُ مِنْ خُطْبَتِهِ وَ إِذَا فَرَغَ الْإِمَامُ مِنَ الْخُطْبَتَیْنِ تَکَلَّمَ مَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ أَنْ تُقَامَ الصَّلَاهُ..»[۱۳۳]

۱۳ – بیع پس از اذان نماز جمعه حرمت تکلیفی دارد. این حرمت تنها بیعی را شامل می شود که مانع سعی و حضور در نماز جمعه شود: « و الحاصل أنّ البیع الذی کان مانعا عن السعی و الحضور یکون محرّما لا مطلق البیع»[۱۳۴]

۱۴ – تکبیر زائد را در نماز عیدین مستحبّ می داند: « التنبیه الأوّل: التکبیر الزائد هو واجب أم لا؟ مقتضی الجمع بین الاخبار الاستحباب»[۱۳۵]. همچنین درباره قنوت آن می گوید: « .. و الظاهر أنّ حال القنوت حال التکبیرات الکلام. قال فی الشرائع: ” و بتقدیر الوجوب أی التکبیرات هل القنوت واجب أم لا؟ قال: الأظهر لا،..”[۱۳۶]»[۱۳۷]

۱۵ – شکّ مأموم به درک رکوع امام پس از اقتدا نمودن، اگر پیش از فراغت از رکوع باشد بنا بر عدم آن خواهد بود و اگر بعد از فراغت از رکوع باشد دیگر به این شکّ اعتنا نمی شود: « فهو إمّا أن یحصل له هذا الشکّ قبل الفراغ من الرکوع و رفع رأسه أو بعده فعلی الأوّل یبنی علی العدم و علی الثانی علی عدم العدم و البناء علی أنّه کان راکعا و لم یلتفت إلیه ..»[۱۳۸]

۱۶ – حکم مشهور مبنی بر حرمت تزیین مساجد به طلا را فاقد دلیل قوی و خلاف اصل می داند: «و لیس فی المسأله إلّا الظنّ الحاصل من الشهره المحکیه و أیّ دلیل یدلّ علیه؟ و لکن مع ذلک لا نتجاسر و لانخالفهم و لایمکن القول بالتحریم لأنّه حکم مخالف للأصل یحتاج إلی دلیل قویّ لا مثل الظنّ الحاصل من الشهره و کیف کان لاینبغی ترک الاحتیاط و الله العالم»[۱۳۹]

۱۷ – اگر مجموع رفت و برگشت مسافر هشت فرسخ و هر یک چهار فرسخ یا بیشتر باشد در صورتی نماز شکسته است که قصد برگشت در همان روز را داشته باشد: « .. و المختار هو قول المشهور فإنّ ما هو المستفاد من الأدلّه هو أنّ ما هو الموضوع لفعل الصلاه إنّما هو قصد المسافه إلی ثمانیه فراسخ و لا تقصیر فی أقلّ من هذا المقدار و لا خصوصیّه لطیّ تلک المسافه امتدادیه مستمرّه بل لها مصداقان: الأوّل: طیّ تلک المسافه من مبدأ الشروع إلی نهایتها بحیث کان المقصد ذهابیا فقط. و الثانی: طیّ تلک المسافه لا أنقص منها غایه الأمر ملفّقه و مرکّبه من الذهاب و الإیاب مع ارادته الرجوع و مع عدمه المنع من التقصیر و لیس لها ثالث…»[۱۴۰] او در ادامه مستندات روایی این قول را ذکر می کند.

۱۸ – احوط آن است که مسافری که قصد اقامه ده روز در محلّی دارد، اگر از حدّ ترخّص محلّ اقامت خود خارج شود، باید بین شکسته و تمام جمع نماید: « .. و لکنّ الأحوط فیما اذا تجاوز عن حدّ الترخص الجمع بین القصر و الإتمام مطلقا کان من نیّته من الإبتداء أو لا»[۱۴۱]

۱۹ – خفاء هر یک از اذان یا دیوارهای شهر در تحقّق حدّ ترخص کفایت می کند و خفاء هر دو با هم شرط نیست: « من الشروط المعتبره فی التقصیر أن یتواری عنه أی عن الشخص الذی خرج من محلّه و أراد السفر جدران و حیطان بلده أو یخفی علیه أذان مصره … فلا یلزم وجودهما معاً أی خفاء الأذان و الجدران بل یکفی حصول أحدهما فی وجوب القصر علی الأشهر…»[۱۴۲]

۲۰ – «حائر حسینی (ع)» شامل اطراف ضریح، رواق و حرم مطهرّ سیّد الشهداء (ع) می شود: «الإنصاف أنّ التعدّی من الحرم الشریف و ما یتعلّق بها مشکل لکون الحکم علی خلاف القاعده … فالمتیقّن بل الأحوط الإقتصار علی أطراف الضریح الشریف و إن کان دخول تمام الحرم بل الرواق الشریف لایخلو عن قوّه نعم الأحوط القصر و الله العالم»[۱۴۳]

 

۲-۹ – شیوه حلّ اختلاف احادیث

    تعامل علّامه طبسی (ره) با روایات فقهی بسیار محتاطانه است. سیره او به جای طرد و جعلی خواندن روایت، ردّ علم آن به خدا و رسولش (ص)[۱۴۴] می باشد. وی تلاش می کند تا بر مبنای معیارهای عرفی و منطقی و با به کارگیری روشهای ضابطه مند، تعارض نمایی میان روایات را حلّ و فصل نماید. ما در اینجا برخی از شیوه هایی را که علّامه طبسی (ره) در حلّ اختلاف میان اینگونه روایات به کار گرفته است؛ ذکر می نماییم:

۲-۹-۱ – جمع دلالی عرفی

اینکه آیا نماز مغرب دارای یک وقت است یا دو وقت؟ اخبار مختلفی وجود دارد. در برخی از این روایات نماز مغرب فقط یک وقت دارد. مانند صحیحه ادیم بن الحرّ از امام صادق (ع) که فرمود: «إِنَّ جَبْرَئِیلَ أَمَرَ رَسُولَ اللَّهِ (ص) بِالصَّلَوَاتِ کُلِّهَا فَجَعَلَ لِکُلِّ صَلَاهٍ وَقْتَیْنِ إِلَّا الْمَغْرِبَ فَإِنَّهُ جَعَلَ لَهَا وَقْتاً وَاحِدا»[۱۴۵] در حالی که از عموم برخی دیگر از روایات استفاده می شود که نماز مغرب مانند سائر نمازها دارای دو وقت است. مانند صحیحه ابن سنان از امام صادق (ع) که فرمود: «لِکُلِّ صَلَاهٍ وَقْتَانِ وَ أَوَّلُ الْوَقْتَیْنِ أَفْضَلُهُمَا…‏»[۱۴۶] مصنف (ره) با استناد به کلام فیض کاشانی (ره) و علّامه خراسانی (ره) دو وجه جمع ذکر می کند. نخست به نقل از فیض در «الوافی» می گوید: «أقول و الذی یظهر لی من مجموع الأخبار و التوفیق بینها أن مجموع هذا الوقت هو الوقت الأول للمغرب و أما الوقت الثانی لها فهو من سقوط الشفق إلى أن یبقى مقدار أربع رکعات إلى انتصاف اللیل و إنما ورد نفی وقتها الثانی فی بعض الأخبار لشده التأکید و الترغیب فی فعلها فی الوقت الأول زیاده على الصلوات الأخر حتى کأنّ وقتها الثانی لیس وقتا لها إلّا فی الأسفار أو للمضطرین و ذوی الأعذار»[۱۴۷] علّامه طبسی (ره) در تأیید بیان فیض (ره) می گوید: «و یؤیّد ذلک ما ورد فی ذمّ من أخّر صلاه المغرب حتّی تشتبک النجوم علی ما رواه فی الفقیه عن ابی عبدالله (ع) قال: “مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ أَخَّرَ الْمَغْرِبَ طَلَباً لِفَضْلِهَا وَ قِیلَ لَهُ إِنَّ أَهْلَ الْعِرَاقِ یُؤَخِّرُونَ الْمَغْرِبَ حَتَّى تَشْتَبِکُ النُّجُومُ فَقَالَ هَذَا مِنْ عَمَلِ عَدُوِّ اللَّهِ أَبِی الْخَطَّاب‏”[۱۴۸] »[۱۴۹] همچنین شارح تبصره (ره)، وجه دوّم جمع را از علّامه آخوند خراسانی (ره) اینگونه نقل می کند: «و التوفیق العرفی بین الاخبار و ان کان یقتضی تخصیص عموم لکل صلاه وقتان. بغیر المغرب. الا ان اختلاف الاخبار فی آخر وقت فضیلتها أو آخر وقت أجزائها فی السفر و الحضر و الضروره و غیرها کسائر الصلوات. یوجب حمل الصحیحتین على ان الوقت الواحد انما هو لأفضل افرادها. هذا مضافا الى ان دلالتهما على ان لها مطلقا وقتا واحدا لیس إلا بالإطلاق. و دلاله قوله “لکل صلاه وقتان” على ان لها أیضا وقتین بالعموم فیکون أقوى و لا محیص عن حمل الأضعف على الأقوى کما لا یخفى»[۱۵۰] ‏علّامه طبسی (ره) پس از نقل این عبارات می گوید: «لابدّ من تلک الأخبار من أحد التصرّفین إمّا ما ذکرناه و أیّدناه ما عن المحدّث الکاشانی و إمّا ما عن العلّامه الخراسانی (نوّر الله مرقدهما)»[۱۵۱]

مصنّف در جمع صحیحه معمّر بن خلّاد از امام رضا (ع) که فرمود: «َ لَا بَأْسَ بِالصَّلَاهِ بَیْنَ الْمَقَابِرِ مَا لَمْ یُتَّخَذِ الْقَبْرُ قِبْلَه»[۱۵۲] و موثّقه عمّار: «ٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی حَدِیثٍ قَالَ سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ یُصَلِّی بَیْنَ الْقُبُورِ قَالَ لَا یَجُوزُ ذَلِکَ إِلَّا أَنْ یَجْعَلَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ الْقُبُورِ إِذَا صَلَّى عَشَرَهَ أَذْرُعٍ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ عَشَرَهَ أَذْرُعٍ مِنْ خَلْفِهِ وَ عَشَرَهَ أَذْرُعٍ عَنْ یَمِینِهِ وَ عَشَرَهَ أَذْرُعٍ عَنْ یَسَارِهِ ثُمَّ یُصَلِّی إِنْ شَاء»[۱۵۳] می گوید: «تقیّد هذه الاخبار بالموثّقه فی غایه البعد، فالاولی حمل الموثّقه علی الکراهه کیف و لم یقل احد من اصحابنا بحرمه الصلاه فیما بین القبور إلّا ما حکی عن الدیلمی[۱۵۴] و هو لایضرّنا، بل یمکن لنا أن نقول بأنّ المستفاد من التعلیل أنّ النهی عن الصلاه لأجل اتخاذ القبور قبله و إلّا فلو صلّی من غیر أن یتّخذها قبله فلا یشمل هذه الروایه، کما لایخفی.»[۱۵۵]

۲-۹-۲ – مل بر تقیه:

صاحب «ذخیره الصالحین» در بحث « فی کیفیه صلاه العراه جماعه» پس از نقل صحیحه ابن سنان که متن آن چنین است: «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْمٍ صَلَّوْا جَمَاعَهً وَ هُمْ عُرَاهٌ قَالَ یَتَقَدَّمُهُمُ الْإِمَامُ بِرُکْبَتَیْهِ وَ یُصَلِّی بِهِمْ جُلُوساً وَ هُوَ جَالِس»[۱۵۶] می گوید: «و لایعارض ما فی روایه قرب الاسناد عن الصادق (ع) “ فَإِنْ کَانُوا جَمَاعَهً تَبَاعَدُوا فِی الْمَجَالِسِ ثُمَّ صَلَّوْا کَذَلِکَ فُرَادَى‏”[۱۵۷] فهذه الروایه محموله علی صوره الانفراد و عدم ارادتهم الصلاه جماعه او محموله علی التقیه فأنّه علی ما فی الحدائق[۱۵۸] منع جماعه من العامّه إلّا فی الظلمه حذرا من بدو العوره»[۱۵۹]

مصنّف در بحث «فی دوران صحّه السجود علی الارض و عدمه» پس از نقل روایت معاویه بن عمّار: «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) عَنِ الصَّلَاهِ فِی‏ السَّفِینَهِ إِلَى أَنْ قَالَ یُصَلِّی عَلَى الْقِیرِ وَ الْقُفْرِ وَ یَسْجُدُ عَلَیْه»[۱۶۰]‏ می گوید: «و لکنّه یعارضها صحیحه زراره قال: “ قُلْتُ لَهُ أَسْجُدُ عَلَى الزِّفْتِ یَعْنِی الْقِیرَ فَقَالَ لَا وَ لَا عَلَى الثَّوْبِ الْکُرْسُفِ … الخ”[۱۶۱] مضافا الی حملها علی الضروره و علی التقیّه …»[۱۶۲]

۲-۹-۳ – اعراض مشهور:

علّامه طبسی (ره) در بحث «فی صوره الاذان» پس از نقل روایت عبد الله بن سنان : « سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) عَنِ الْأَذَانِ فَقَالَ تَقُولُ: اللَّهُ أَکْبَرُ اللَّهُ أَکْبَرُ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ حَیَّ عَلَى الصَّلَاهِ حَیَّ عَلَى الصَّلَاهِ حَیَّ عَلَى الْفَلَاحِ حَیَّ عَلَى الْفَلَاحِ حَیَّ عَلَى خَیْرِ الْعَمَلِ حَیَّ عَلَى خَیْرِ الْعَمَلِ اللَّهُ أَکْبَرُ اللَّهُ أَکْبَرُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّه‏»[۱۶۳] می گوید: «اقول: و هذه الروایه مخالفه لقول المشهور من حیث نقص التکبیرین من أوّل الاذان.»[۱۶۴] او در ادامه می گوید: «و روایه معلّی بن خنیس قال: “ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) یُؤَذِّنُ فَقَالَ اللَّهُ أَکْبَرُ اللَّهُ أَکْبَرُ اللَّهُ أَکْبَرُ اللَّهُ أَکْبَرُ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ …‏”[۱۶۵] خلاف ما فی حدیث عبد الله بن سنان المذکور. اقول: و هل الروایه منطبقه علی ما علیه المشهور من الاذان؟ و المسأله لاتخلو عن إشکال، و الاظهر الاقوی ما علیه المشهور، لکونه خالیا عن المحذور»[۱۶۶]

۲-۱۰ – نحوه بررسی دلالی احادیث

علّامه طبسی (ره) پس از نقل مستندات روایی احکام، به نقد متن و بررسی دلالی آنها می پردازد. او با دقّت های فقه الحدیثی، استفاده و برداشت خود را ذیل احادیث بیان کرده، هر جا که دلالت حدیث بر مقصود، ناتمام یا مخدوش باشد، ذکر می کند. در اینجا برای آشنایی با نحوه بررسی دلالی احادیث در «ذخیره الصالحین»، به ذکر نمونه هایی از آن می پردازیم:

۱ – ذیل روایت «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ وَضَّاحٍ قَالَ کَتَبْتُ إِلَى الْعَبْدِ الصَّالِحِ (ع) یَتَوَارَى الْقُرْصُ وَ یُقْبِلُ اللَّیْلُ ثُمَّ یَزِیدُ اللَّیْلُ ارْتِفَاعاً وَ تَسْتَتِرُ عَنَّا الشَّمْسُ وَ تَرْتَفِعُ فَوْقَ اللَّیْلِ حُمْرَهٌ وَ یُؤَذِّنُ عِنْدَنَا الْمُؤَذِّنُونَ أَفَأُصَلِّی حِینَئِذٍ وَ أُفْطِرُ إِنْ کُنْتُ صَائِماً أَوْ أَنْتَظِرُ حَتَّى تَذْهَبَ الْحُمْرَه الَّتِی فَوْقَ اللَّیْلِ فَکَتَبَ إِلَیَّ أَرَى لَکَ أَنْ تَنْتَظِرَ حَتَّى تَذْهَبَ الْحُمْرَهُ وَ تَأْخُذَ بِالْحَائِطَهِ لِدِینِک‏.»[۱۶۷] می گوید: «اقول: لاتخلو الروایه عن اضطراب فانه امّا ان یحمل علی انّ الاستتار یکفی إلّا أنّه یجب الانتظار تحصیلا للقطع بتحقّقه و إمّا أن یحمل علی عدم الکفایه فکیف أمره الامام علیه السلام بالاحتیاط مع کون المقام من الشبهات الحکمیّه التی رفعها علی الامام علیه السلام؟ فالذی یظهر لهذا الاحقر حملها علی التقیه فأنّ قوله ” أَرَى لَکَ أَنْ تَنْتَظِرَ” تکون تحصیلا لتحقّق الاستتار و الامام (صلوات الله علیه) تلطّفا له ضرب له الاحتیاط اللازم حفظا لمذهبه.»[۱۶۸]

 

2 – ذیل صحیحه فضیل: «عَنْ أَحَدِهِمَا أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) کَانَ یُصَلِّی بَعْدَ مَا یَنْتَصِفُ اللَّیْلُ ثَلَاثَ عَشْرَهَ رَکْعَه» [۱۶۹] و روایت عبید بن زراره «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِذَا صَلَّى الْعِشَاءَ أَوَى إِلَى فِرَاشِهِ فَلَمْ یُصَلِّ شَیْئاً حَتَّى یَنْتَصِفَ اللَّیْل‏»[۱۷۰] می گوید: «اقول: ظاهر الروایتین کما فی المتن علی التاخیر الی النصف و لکن هذا لا یدلّ علی التوقیف و التوقیت و انّه لا یکون مشروعا قبل النصف، و من المحتمل کون ذلک لاجل ادراک الفضیله»[۱۷۱]

 

3 – در ذیل روایت علی بن جعفر (ع): «سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ قُطِعَ عَلَیْهِ أَوْ غَرِقَ مَتَاعُهُ فَبَقِیَ عُرْیَاناً وَ حَضَرَتِ الصَّلَاهُ کَیْفَ یُصَلِّی قَالَ إِنْ أَصَابَ حَشِیشاً یَسْتُرُ بِهِ عَوْرَتَهُ أَتَمَّ صَلَاتَهُ بِالرُّکُوعِ وَ السُّجُودِ وَ إِنْ لَمْ یُصِبْ شَیْئاً یَسْتُرُ بِهِ عَوْرَتَهُ أَوْمَأَ وَ هُوَ قَائِم‏»[۱۷۲] می گوید: «اقول ظاهر اطلاق المتن کون الحشیشه فی حال الاختیار ایضا یمکن التستّر به و لکنّ هذه الروایه ناطقه بأنّها اذا لم یصب شیئا من الثوب و أصاب الحشیشه یتستّر به کما هو مورد السؤال بأنّ الرجل قطع علیه» [۱۷۳]

 

4 – در ذیل روایت علی بن جعفر (ع): «أَنَّهُ دَخَلَ حَمَّاماً بِالْمَدِینَهِ فَأَخْبَرَهُ صَاحِبُ الْحَمَّامِ أَنَّ أَبَا جَعْفَرٍ ع کَانَ یَدْخُلُهُ فَیَبْدَأُ فَیَطْلِی عَانَتَهُ وَ مَا یَلِیهَا ثُمَّ یَلُفُّ إِزَارَهُ عَلَى أَطْرَافِ إِحْلِیلِهِ وَ یَدْعُونِی فَأَطْلِی سَائِرَ بَدَنِهِ فَقُلْتُ لَهُ یَوْماً مِنَ الْأَیَّامِ إِنَّ الَّذِی تَکْرَهُ أَنْ أَرَاهُ قَدْ رَأَیْتُهُ قَالَ کَلَّا إِنَّ النُّورَهَ سُتْرَه»[۱۷۴] می گوید: «قلت: الانصاف أنّ هذه الروایه لا ظهور فیها للقول بالتخییر بل کما قلنا ناظره فیما اذا کان الانسان فاقدا للثوب ثمّ بعد ذلک تصل النوبه الی هذه الامور لا أنّه احد الافراد المخیّره فیها.» [۱۷۵]

 

5 – ذیل روایت «کَانَتِ الشِّیعَهُ تَسْأَلُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) عَنْ لُبْسِ السَّوَادِ قَالَ فَوَجَدْنَاهُ قَاعِداً عَلَیْهِ جُبَّهٌ سَوْدَاءُ وَ قَلَنْسُوَهٌ سَوْدَاءُ وَ خُفٌّ أَسْوَدُ مُبَطَّنٌ بِسَوَادٍ ثُمَّ فَتَقَ نَاحِیَهً مِنْهُ وَ قَالَ أَمَا إِنَّ قُطْنَهُ أَسْوَدُ وَ أَخْرَجَ مِنْهُ قُطْناً أَسْوَدَ ثُمَّ قَالَ بَیِّضْ قَلْبَکَ وَ الْبَسْ مَا شِئْت‏»[۱۷۶] می گوید: «اقول: یستفاد من هذه الاخبار و غیرها مرجوحیّه لبسها خصوصا مع ما یستفاد من بعضها أنّ ذلک لباس اهل النار»[۱۷۷]

 

6 – ذیل روایت «عن مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ أَنَّ بَعْضَ أَصْحَابِنَا کَتَبَ إِلَى أَبِی الْحَسَنِ الْمَاضِی (ع‏) یَسْأَلُهُ عَنِ الصَّلَاهِ عَلَى الزُّجَاجِ قَالَ فَلَمَّا نَفَذَ کِتَابِی إِلَیْهِ تَفَکَّرْتُ وَ قُلْتُ هُوَ مِمَّا أَنْبَتَتِ الْأَرْضُ وَ مَا کَانَ لِی أَنْ (أَسْأَلَ) عَنْهُ قَالَ فَکَتَبَ إِلَیَّ لَا تُصَلِّ عَلَى الزُّجَاجِ وَ إِنْ حَدَّثَتْکَ نَفْسُکَ أَنَّهُ مِمَّا أَنْبَتَتِ الْأَرْضُ وَ لَکِنَّهُ مِنَ الْمِلْحِ وَ الرَّمْلِ وَ هُمَا مَمْسُوخَان‏»[۱۷۸] می گوید: «اقول: و من المحتمل انّ نسبه المسخ الیهما باعتبار صیرورتهما حقیقه اخری غیر باقیتین علی حالتهما الاوّلیّه و امّا القیر فهو مثل الملح و العقیق و الذهب و الفضّه ممّا خرجت عن عنوان الارض و إن کانت متکوّنه منها…»[۱۷۹]

۲-۱۱ – سیری در برخی احادیث نقل شده در «ذخیره الصالحین»

نگارنده این مقاله، پس از مصدر یابی و تحقیق کتاب «ذخیره الصالحین» از ابتدای صلاه تا فیما یتعلّق بأفعال الصلاه به نکاتی که حاصل پژوهش در ذیل احادیث نقل شده در این کتاب بوده، دست پیدا نموده است که فهرست وار برخی از آنها ذکر می گردد:

۱ – در همان فصل در بحث «السجود علی القطن و الکتّان» روایتی را از «الحسن بن علی بن کیسان» با این طلیعه نقل می کند: «کَتَبْتُ إِلَى أَبِی الْحَسَنِ الثَّالِثِ (ع) أَسْأَلُهُ عَنِ السُّجُودِ عَلَى الْقُطْنِ…»[۱۸۰] این عنوان (الحسن بن علی بن کیسان) در برخی مصادر مانند المعتبر محقق حلّی (ره)[۱۸۱]، المختلف علّامه حلّی (ره)[۱۸۲] و کشف اللثام فاضل هندی (ره)[۱۸۳] نیز دیده می شود. محقّق خویی (ره) ذیل عنوان «الحسین بن علی کیسان» می گوید: « أقول: لا یبعد وقوع التحریف فیه و الصحیح الحسن بن علی بن کیسان کما تقدم فی أسناد عده من الروایات.»[۱۸۴] با این وجود در مصادری چون وسائل الشیعه[۱۸۵]، مدارک الاحکام[۱۸۶]، الوافی[۱۸۷]، الحدائق الناضره[۱۸۸] و جواهر الکلام[۱۸۹] نام راوی با عنوان «الحسین بن علی بن کیسان» ضبط شده است.

 

2 – در همان فصل و بحث، روایتی را از «داود الصیرفی» با این طلیعه نقل می کند: «سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ الثَّالِثَ (ع) هَلْ یَجُوزُ السُّجُودُ عَلَى الْقُطْن‏…»[۱۹۰] عنوان مذکور، در المختلف علّامه (ره)[۱۹۱] و شرح الرساله الصلاتیه شیخ یوسف بحرانی (ره)[۱۹۲] نیز وجود دارد. امّا در دیگر مصادری چون المعتبر محقّق حلّی (ره)[۱۹۳]، التذکره و المنتهی علّامه حلّی (ره)[۱۹۴]، الذکری شهید اوّل (ره)[۱۹۵]، الحدائق بحرانی (ره)[۱۹۶] و جواهر الکلام نجفی (ره)[۱۹۷] عنوان «داود الصرمی» ضبط شده است.

 

3 – مصنّف (ره) در «الفصل الثانی فی اوقاتها»، تنبیه هفتم «فی عدم جواز النوافل قبل الزوال» صحیحه زراره را اینگونه نقل می کند: «کان رسول الله (صلى الله علیه و آله) لا یصلی من اللیل شیئا إذا صلى العتمه حتى ینتصف اللیل، و لا یصلی من النهار حتى تزول الشمس»[۱۹۸] در حالی که روایت زراره در مصادر حدیثی چنین ثبت شده است: «عَنْ زُرَارَهَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (ع) قَالَ کَانَ عَلِیٌّ (ع) لَا یُصَلِّی مِنَ اللَّیْلِ شَیْئاً إِذَا صَلَّى الْعَتَمَه…»[۱۹۹] به نظر می آید مصنّف (ره) با اعتماد به کتاب جواهر الکلام[۲۰۰] روایت را اینگونه در کتاب خود نقل نموده است. گرچه هنگام نقل این روایت نامی از «جواهر الکلام» نمی برد.

 

4 – در «الفصل الثانی فی اوقاتها»، در ذیل «المسأله الاولی» به نقل از «کشف اللثام» روایت نبوی (ص) را اینگونه نقل می کند: «و عن النبی (ص) من فاتته فریضه فلیقضها اذا ذکرها ما لم یتمّ یتضیّق وقت حاضره»[۲۰۱] نگارنده پس از تحقیق فراوان در مصادر حدیثی به روایتی نبوی با این لفظ دست پیدا نکرد. بلکه آنچه در برخی منابع ضبط شده بدین شرح است:

محقّق حلّی (ره) روایت را بدون آنکه به پیامبر (ص) نسبت دهد، اینگونه نقل می کند: «لقوله علیه السّلام “من فاتته فریضه فلیقضها إذا ذکرها ما لم یتضیّق وقت حاضره”»[۲۰۲].

صاحب جواهر (ره) به نقل از «رسّیات» سیّد مرتضی (ره) می گوید: «و الآخر المروی عن رسیات المرتضى “من ترک صلاه ثم ذکرها فلیصلها إذا ذکرها، فذلک وقتها”»[۲۰۳]

در عوالی اللئالی به نقل از پیامبر (ص) چنین آمده است: « وَ قَالَ النَّبِیُّ ص مَنْ فَاتَتْهُ فَرِیضَهٌ فَلْیَقْضِهَا کَمَا فَاتَتْهُ»[۲۰۴]

 

5 – در «الفصل الثالث فیما یتعلّق بالقبله» ذیل این عبارت از تبصره: «و المصلّی فی الکعبه یستقبل أیّ جدرانها شاء» روایت را اینگونه نقل می کند: «تصلح صلاه المکتوبه فی جوف الکعبه»[۲۰۵] این حدیث با این لفظ در وسائل الشیعه[۲۰۶] ضبط شده است. صاحب وسائل پس از نقل این روایت می گوید: «اقول لفظه (لا) هنا غیر موجوده فی النسخه التی قوبلت بخط الشیخ و هی موجوده فی بعض النسخ و علی تقدیر عدم وجودها فهو محمول علی الجواز و ما تقدّم علی الکراهه»[۲۰۷] با این وجود در نسخ موجود از تهذیب[۲۰۸] و استبصار[۲۰۹] لفظ «لاتصلح» درج شده است. برای مثال شیخ طوسی (ره) در استبصار در «بَابُ الصَّلَاهِ فِی جَوْفِ الْکَعْبَه» نخست سه روایت نقل می کند: «۱ـ أَخْبَرَنِی أَبُو الْحُسَیْنِ بْنُ أَبِی جِیدٍ الْقُمِّیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ الْوَلِیدِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ أَبَانٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ فَضَالَهَ عَنْ مُعَاوِیَهَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ لَا تُصَلِّ الْمَکْتُوبَهَ فِی الْکَعْبَهِ فَإِنَّ النَّبِیَّ (ص) لَمْ یَدْخُلِ الْکَعْبَهَ فِی حَجٍّ وَ لَا عُمْرَهٍ وَ لَکِنَّهُ دَخَلَهَا فِی الْفَتْحِ فَتْحِ مَکَّهَ وَ صَلَّى رَکْعَتَیْنِ بَیْنَ الْعَمُودَیْنِ وَ مَعَهُ أُسَامَهُ بْنُ زَیْدٍ. ۲ـ عَنْهُ عَنْ صَفْوَانَ وَ فَضَالَهَ عَنِ الْعَلَاءِ عَنْ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحَدِهِمَا (ع) قَالَ لَا تَصْلُحُ صَلَاهُ الْمَکْتُوبَهِ فِی جَوْفِ الْکَعْبَهِ ۳ـ فَأَمَّا مَا رَوَاهُ الْحُسَیْنُ بْنُ سَعِیدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ یُونُسَ بْنِ یَعْقُوبَ قَالَ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع حَضَرَتِ الصَّلَاهُ الْمَکْتُوبَهُ وَ أَنَا فِی الْکَعْبَهِ أَ فَأُصَلِّی فِیهَا قَالَ صَلّ»[۲۱۰]

 آنگاه شیخ (ره) در ذیل این سه روایت اینگونه توضیح می دهد: «فَلَا یُنَافِی هَذَا الْخَبَرُ الْخَبَرَیْنِ الْأَوَّلَیْنِ لِأَنَّ الْوَجْهَ فِی هَذَا الْخَبَرِ أَنْ نَحْمِلَهُ عَلَى حَالِ الضَّرُورَهِ الَّتِی لَا یَتَمَکَّنُ الْإِنْسَانُ مِنَ الْخُرُوجِ مِنْهَا فَحِینَئِذٍ یَجُوزُ لَهُ الصَّلَاهُ فِیهَا عَلَى أَنَّ ذَلِکَ مَکْرُوهٌ غَیْرُ مَحْظُورٍ وَ قَدْ صَرَّحَ بِذَلِکَ فِی قَوْلِهِ لَا تَصْلُحُ صَلَاهُ الْمَکْتُوبَهِ فِی جَوْفِ الْکَعْبَهِ وَ ذَلِکَ صَرِیحٌ بِالْکَرَاهِیَهِ وَ الْخَبَرُ الْأَوَّلُ وَ إِنْ کَانَ لَفْظُهُ لَفْظَ النَّهْیِ فَمَعْنَاهُ الْکَرَاهِیَهُ بِدَلَالَهِ مَا فَسَّرَهُ فِی الْخَبَرِ الثَّانِی وَ مَا وَرَدَ مِنْ جَوَازِهِ فِی الْخَبَرِ الثَّالِث‏»[۲۱۱] بعید نیست که با این بیان شیخ (ره) بگوییم لفظ «لاتصلح» صحیح است.

 

6 – در «الفصل الرابع فی اللباس» ذیل عبارت « (و) کذا یکره له الصلاه فی (القباء المشدود فی غیر الحرب)» می گوید: «قلت: و لعلّ المستند فیه ما روی العامّه أنّ النبی (ص) قال: “لا یصلّی احدکم و هو محزّم”»[۲۱۲] این روایت با این لفظ در «الذکری»[۲۱۳]، «جامع المقاصد»[۲۱۴]، «روض الجنان»[۲۱۵]، «بحار الانوار»[۲۱۶] و «الحدائق الناظره»[۲۱۷] نقل شده است. امّا در منابع عامّه به چنین متنی دست نیافتیم. بلکه آنچه موجود است به لفظ «نهی أن یصلّی الرجل حتّی یحتزم»[۲۱۸]، «نهی (ص) أن یصلّی الرجل بغیر حزام»[۲۱۹]، «أنّه (ص) أمر بالتحزّم فی الصلاه»[۲۲۰] و «..أن لایصلّی الرجل إلّا و هو محتزم»[۲۲۱] می باشد.

 

 

کتابنامه

۱ – قرآن کریم

۲ – ابن اثیر جزری مبارک بن محمّد، النهایه فی غریب الحدیث، تحقیق: طاهر احمد زاوی و محمود محمّد طناحی،  ج۱، قم مؤسّسه اسماعیلیان، چهارم، ۱۳۶۴ش.

۳ – ابن رشد الحفید ابو الولید محمّد بن أحمد القرطبی الأندلسی، بدایه المجتهد و نهایه المقتصد، تنقیح و تصحیح: خالد عطّار،ج۱، بیروت دارالفکر، اوّل ۱۴۱۵ق.

۴ – ابی داود سلیمان بن اشعث سجستانی، سنن ابی داود، تحقیق و تعلیقه: سعید محمّد لحام، ج۲، بیروت دار الفکر، اوّل ۱۴۱۰ق

۵ – احسائی ابن ابی جمهور محمّد بن علی (ره)، عوالی اللئالی، ج۲، قم دار سیّد الشهداء للنشر، اوّل ۱۴۰۵ق.

۶ – أحمد بن حنبل، مسند احمد، ج۲، بیروت دار صادر، بی تا.

۷ – آخوند خراسانی (ره) محمّد کاظم، اللمعات النیّره، ج۲، قم دفتر انتشارات اسلامی، اوّل ۱۴۱۳ق.

۸ – أعلمی حائری محمّد حسین، دائره المعارف الشیعیّه، ج ۱۶، بیروت مؤسّسه الأعلمی للمطبوعات، دوّم ۱۴۱۳ق.

۹ -آقا بزرگ تهرانی (ره)، الذریعهإلى‏تصانیف‏الشیعه، ج۳، ‏۱۱، قم اسماعیلیان و تهران کتابخانه اسلامیه، ۱۴۰۸ق.

۱۰ – آقا بزرگ تهرانی، طبقات أعلام الشیعه (نقباء البشر فی القرن الرابع عشر)، ج۲، مشهد دار المرتضی للنشر، دوّم ۱۴۰۴ق.

۱۱ – امین سیّد حسن، مستدرکات‏أعیان‏الشیعه، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، ۱۴۰۸ق.

۱۲ – أمینی محمّد هادی، معجم المطبوعات النجفیه، نجف مطبعه الآداب، اوّل ۱۳۸۵ق.

۱۳ – بحرانی (ره) یوسف بن أحمد، الحدائق الناضره، تصحیح و تحقیق: ایروانی محمّد تقی و مقرّم سیّد عبدالرزّاق، ج۷ ، قم دفتر انتشارات اسلامی، اوّل ۱۴۰۵ق.

۱۴ – بحرانی یوسف بن أحمد، شرح الرساله الصلاتیه، تصحیح و تحقیق: أبواحمد عادل بن أحمد بحرانی، بوشهر محمّد بن شیخ عبدالمجید، اوّل ۱۴۰۳ق.

۱۵ – بیهقی احمد بن حسین، السنن الکبری، ج۲، بیروت دار الفکر، بی تا.

۱۶ – پورامینی محمّد امین، نگرشی کوتاه بر زندگی پربار حضرت آیه الله طبسی (ره).

۱۷ – جوهری اسماعیل بن حماد، الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیّه، تحقیق: أحمد غفور عطّار، بیروت دارالعلم للملایین، چهارم ۱۴۰۷ق.

۱۸ – حرّ عاملی (ره) محمّد بن حسن، وسائل الشیعه، ج۴، قم مؤسّسه آل البیت (ع)، اوّل ۱۴۰۹ق.

۱۹ – حرزالدین محمّد، معارف الرجال فی تراجم العلماء و الأدباء، تعلیقه: محمّد حسین حرزالدین، قم کتابخانه آیت الله العظمی مرعشی نجفی (ره)، ۱۴۰۵ق.

۲۰ – حلّی جمال الدین أحمد بن محمّد (ره)، المهذّب البارع،تصحیح و تحقیق: عراقی مجتبی، ج۱، قم دفتر انتشارات اسلامی، اوّل ۱۴۰۷ق.

۲۱ – حمیری عبدالله بن جعفر (ره)، قرب الاسناد، ج۱، قم مؤسّسه آل البیت (ع)، اوّل ۱۴۱۳ق.

۲۲ – خوئی سیّد ابوالقاسم (ره)، معجم رجال الحدیث، ج۶، قم مدینه العلم، سوّم ۱۴۰۳ق.

۲۳ – دوانی علی، نهضت روحانیون ایران، تهران انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، دوّم ۱۳۷۷ش.

۲۴ – دیلمی سلّار حمزه بن عبدالعزیز (ره)، المراسم العلویه و الأحکام النبویه، تصحیح و تحقیق: محمود بستانی، قم منشورات الحرمین، اوّل ۱۴۰۴ق.

۲۵ – ریحان یزدی سیّد علیرضا، آیینه دانشوران، مقدّمه و تعلیقات: باقری بیدهندی ناصر، قم انتشارات کتابخانه آیت الله العظمی مرعشی نجفی (ره)، سوّم ۱۳۷۲ش.

۲۶ – سبحانی جعفر، موسوعه طبقات الفقهاء، ج۱۳، قم مؤسّسه امام صادق (ع)، ۱۴۱۸ق.

۲۷ – سیّد بن طاوس رضی الدین علی (ره)، فلاح السائل و نجاح المسائل، قم انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، اوّل ۱۴۰۶ق.

۲۸ – شهید اوّل (ره) محمّد بن مکی عاملی، ذکری الشیعه، ج۳، قم مؤسّسه آل البیت (ع)، اوّل ۱۴۱۹ق.

۲۹ – شهید ثانی (ره) زین الدین بن علی عاملی،  روض الجنان، ج۲، قم دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، اوّل ۱۴۰۲ق.

۳۰ – شیخ صدوق (ره) محمّد بن علی بن بابویه، علل الشرائع ،ج۲، قم کتابفروشی داوری، اوّل ۱۳۸۶ق.

۳۱ – شیخ صدوق (ره) محمّد بن علی بن بابویه، من لایحضره الفقیه، ج۱، قم دفتر انتشارات اسلامی، دوّم ۱۴۱۳ق.

۳۲ – شیخ طوسی (ره) محمّد بن حسن، المبسوط، تصحیح و تحقیق: کشفی سیّد محمّد تقی، ج۱، تهران المکتبه المرتضویه، سوّم ۱۳۸۷ق.

۳۳ – شیخ طوسی (ره) محمّد بن حسن، تهذیب الأحکام، ج۲، تهران دار الکتب الاسلامیه، چهارم ۱۴۰۷ق.

۳۴ – شیخ طوسی (ره) محمّد بن حسن، مصباح المتهجّد، بیروت مؤسّسه فقه الشیعه، اوّل ۱۴۱۱ق.

۳۵ – شیخ طوسی (ره) محمّد بن حسن،الاستبصار، ج۱، تهران دار الکتب الإسلامیه، اوّل ۱۳۹۰ق.

۳۶ – طبسی محمّد جعفر، منیه الراغب فی ایمان ابی طالب (ع)، قم بوستان کتاب، دوّم ۱۳۸۶ش.

۳۷ – طبسی نجفی (ره) محمّد رضا، مقتل الامام الحسین (ع)، تحقیق و تعلیقه: پور امینی محمّد امین، قم مؤسّسه محبّین، اوّل ۱۴۲۴ق.

۳۸ – طبسی نجفی محمّد رضا، ذخیره الصالحین فی شرح تبصره المتعلمین، ج۱، (نسخه خطی).

۳۹ – عاملی موسوی (ره)محمد بن علی، مدارک الاحکام ،ج۳، بیروت، مؤسّسه آل البیت (ع)، اوّل ۱۴۱۱ق.

۴۰ – علّامه حلّی (ره) حسن بن یوسف بن مطهّر ،تذکره الفقهاء، ج۲، قم مؤسّسه آل البیت (ع)، اوّل ۱۴۱۴ق.

۴۱ – علّامه حلّی (ره) حسن بن یوسف بن مطهّر، تبصره المتعلّمین، تصحیح و تحقیق: یوسفی غروی محمّد هادی، تهران مؤسسه چاپ و نشر وابسته به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، اوّل ۱۴۱۱ق.‌

۴۲ – علّامه حلّی (ره) حسن بن یوسف بن مطهّر، مختلف الشیعه، ج۲، قم دفتر انتشارات اسلامی، دوّم ۱۴۱۳ق.

۴۳ – علّامه حلّی (ره) حسن بن یوسف بن مطهّر، منتهی المطلب، ج۴، مشهد مجمع البحوث الاسلامیّه، اوّل ۱۴۱۲ق.

۴۴ – علّامه مجلسی (ره) محمّد باقر، بحار الانوار، ج۸۱، بیروت مؤسّسه الطبع و النشر، اوّل ۱۴۱۰ق.

۴۵ – فاضل هندی محمّد بن حسن، کشف اللثام، ج۳، قم دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرّسین حوزه علمیّه قم، اوّل ۱۴۱۶ق.

۴۶ – فیض کاشانی (ره) محمّد محسن بن مرتضی، الوافی، تصحیح و تحقیق: حسینی اصفهانی ضیاء الدین، ج۷، إصفهان کتابخانه امام امیرالمؤمنین علی (ع)، اوّل ۱۴۰۶ق.

۴۷ – کرکی محقّق ثانی (ره) علی بن حسین ، جامع المقاصد ، ج۲، قم مؤسّسه آل البیت (ع)، دوّم ۱۴۱۴ق.

۴۸ – کلینی محمّد بن یعقوب (ره)، الکافی، تصحیح و تحقیق: غفّاری علی اکبر، ج۳، تهران دارالکتب الإسلامیه، چهارم ۱۴۰۷٫

۴۹ – مجلّه حوزه، سال ششم (مهر ماه ۱۳۶۸ش)، شماره ۳۴٫

۵۰ – مجلّه کیهان فرهنگی، بهمن ۱۳۶۳، شماره ۱۱٫

۵۱ – محقّق حلّی (ره) جعفر بن حسن، المعتبرفی شرح المختصر، تصحیح و تحقیق: محمّد علی حیدری و دیگران، ج۲، قم مؤسّسه سیّد الشهداء (ع)، اوّل ۱۴۰۷ق.

۵۲ – محقّق حلّی (ره) جعفر بن حسن، شرائع الاسلام، عبدالحسین محمّد علی بقّال، ج۱، قم مؤسّسه اسماعیلیان، دوّم ۱۴۰۸ق.

۵۳ – نجفی (ره) محمّد حسن، نجاه العباد، بی جا، بی نا، بی تا (چاپ سنگی).

۵۴ – نجفی محمّد حسن (ره)، جواهر الکلام، تصحیح و تحقیق: قوچانی عبّاس و آخوندی علی، ج۸، بیروت دار إحیاء التراث العربی، هفتم ۱۴۰۴ق.

 

 


[1] برای آگاهی بیشتر درباره زندگینامه و شخصیّت آیت الله العظمی شیخ محمّد رضا طبسی (ره) نک به: نقباء البشر، ۲/۸۹۹؛ الذریعه، ۱/۹۲ و ۸/۱۱۷ و ۱۰/۲۴ و  ۱۵/۲۹۳؛ المطبوعات النجفیه، ۱۲۹، ۱۸۷، ۲۴۶ و ۳۵۲؛ معارف الرجال، ۲/۱۸۸؛ دائره المعارف الشیعیّه، ۱۶/۳۸۰؛ مستدرکات اعیان الشیعه، ۳/۲۳۰؛ مجلّه کیهان فرهنگی، بهمن ۱۳۶۳ش، شماره ۱۱؛ مجلّه حوزه، شماره ۳۴؛ آیینه دانشوران، ص۴۲۵ـ۴۲۶؛ نگرشی کوتاه بر زندگی پربار حضرت آیه الله طبسی (ره). همچنین اخیرا کتاب دیگری به قلم پژوهشگر ارجمند، حجّت الاسلام و المسلمین محمّد جواد طبسی (فرزند مؤلّف «ذخیره الصالحین») نگارش یافته که به تفصیل و جامع به زندگینامه و بررسی حیات علمی آیت الله العظمی شیخ محمّد رضا طبسی (ره) پرداخته که به زودی چاپ و منتشر خواهد شد.

[۲]مقدمه التحقیق منیه الراغب فی ایمان ابی طالب (ع)، محمّد جعفر طبسی، ص۱۱ـ۱۲ ؛ نگرشی کوتاه بر زندگی پربار حضرت آیه الله طبسی (ره)، محمّد امین پورامینی، ص۶ـ۷

[۳] مقدمه التحقیق منیه الراغب فی ایمان ابی طالب (ع)، ص۱۵

[۴] همان

[۵] همان

[۶] همان

[۷] مقدمه التحقیق منیه الراغب فی ایمان ابی طالب (ع)، ص۱۲ ؛ مستدرکات‏أعیان‏الشیعه، ج‏۳، ص: ۲۳۰ .

[۸] منیه الراغب، ص۱۳ ؛ مستدرکات اعیان الشیعه، ج۳، ص۲۳۰٫

[۹] مقدمه التحقیق منیه الراغب، ص۱۳ ؛ مستدرکات اعیان الشیعه، ج۳، ص۲۳۰

[۱۰] الذریعهإلى‏تصانیف‏الشیعه، ج‏۱۱، ص: ۲۴

[۱۱] مقدمه منیه الراغب، ص۲۳

[۱۲] همان، ص۱۵

[۱۳] همان.

[۱۴] همان.

[۱۵] همان، ص۱۸

[۱۶] همان، ص۲۱

[۱۷] همان، ص۱۶         

[۱۸] همان، ص۱۷٫

[۱۹] نگرشی کوتاه بر زندگی پر بار حضرت آیه الله طبسی (ره)، ص۴۲٫

[۲۰] این کتاب به زبان فارسى در سال ۱۳۵۸ ق، به قلم مؤلف تألیف شده، سپس آقاى سید میر محمد کاظمى قزوینى در سال ۱۳۶۲ق آن را با عنوان «المنیه فی حکم الشارب ..» به عربى ترجمه نموده است و آنگاه همین کتاب با عنوان «تراش ریش از نظر اسلام» به قلم آقای محمّدی اشتهاردی به فارسی برگردانده شده است. رک: مقدّمه التحقیق مقتل الامام الحسین، محمّد امین پور امینی، ص۲۶٫ لازم به ذکر است که در مطلع این کتاب تقریظ آیت الله العظمی سیّد ابوالحسن اصفهانی (ره) درج شده که بخشی از آن چنین است: «هذه الرساله الشریفه و الجوهره اللطیفه من رشحات قلم علم الاعلام…الشیخ محمّد رضا الطبسی دامت تأییداته فقد اتعب نفسه الشریفه و اتی بما لا مثیل له..»

[۲۱] مقدمه منیه الراغب، ص۲۸

[۲۲] همان.

[۲۳] همان.

[۲۴] همان.

[۲۵] همان.

[۲۶] الذریعه، ج۱۰، ص۱۶

[۲۷] منیه الراغب، ص۳۰

[۲۸] همان، ص۳۰؛ الذریعه، ج۱۶، ص۳۴۰٫

[۲۹] الذریعه، ج۱، ص۹۲؛ منیه الراغب، ص۲۷

[۳۰] این کتاب به قلم آقای سید میر شاه ولد با عنوان ستاره درخشان به فارسی ترجمه و تاکنون بارها تجدید چاپ شده است. مقدمه التحقیق مقتل الامام الحسین (ع)، ص۲۶

[۳۱] الذریعه، ج ۲۱، ص۱۱۲؛ این کتاب به قلم استاد جعفر الهادی به عربی با عنوان «دروس فی النصرانیه» ترجمه شده است. مقدمه التحقیق مقتل الامام الحسین (ع)، ص۲۷٫

[۳۲] الذریعه، ج۱۵، ص۲۹۳٫

[۳۳] مقدمه التحقیق مقتل الامام الحسین (ع)، ص۲۷٫

[۳۴] همان.

[۳۵] این کتاب به کوشش محقّق فرزانه شیخ محمّد امین پورامینی تحقیق و چاپ شده است.

[۳۶] این کتاب به کوشش استاد و محقق حوزه شیخ محمد جعفر طبسی تحقیق و به قلم آقای محمدی اشتهاردی (ره) با عنوان «ابوطالب یگانه مدافع اسلام» به فارسی ترجمه شده است.

[۳۷] الذریعه، ج۲، ص۴۳۹؛ مقدّمه التحقیق منیه الراغب فی ایمان ابی طالب (ع)، ص۲۹٫

[۳۸] الذریعه، ج۱، ص۴۳۲؛ مقدّمه التحقیق منیه الراغب فی ایمان ابی طالب (ع)، ص۲۷٫

[۳۹] الذریعه، ج۸، ص۱۱۷؛ مقدّمه التحقیق منیه الراغب فی ایمان ابی طالب (ع)، ص۲۷٫

[۴۰] الذریعه ج۴، ص۲۷؛ مقدّمه التحقیق منیه الراغب فی ایمان ابی طالب (ع)، ص۲۹٫

[۴۱] الذریعه، ج۱۰، ص۲۴؛ مقدّمه التحقیق منیه الراغب فی ایمان ابی طالب (ع)، ص۲۷

[۴۲] این کتاب به قلم  آقای رازی (ره) با عنوان «گوهر وزین» به فارسی ترجمه و چاپ شده است. مقدمه التحقیق منیه الراغب فی ایمان ابی طالب (ع)، ص۲۷ـ۲۸٫

[۴۳] نهضت روحانیون ایران، ج۳، ص۲۷۶ـ۲۷۷٫

[۴۴] نگرشی کوتاه بر زندگی پربار…، ص۳۴ و ۳۶٫

[۴۵] الذریعهإلى‏تصانیف‏الشیعه، ج‏۱۰، ص: ۱۶

[۴۶]     مستدرکات‏أعیان‏الشیعه، ج‏۳، ص: ۲۳۰

[۴۷] الذریعه، ج۱۵، ص۳۹٫

[۴۸] همان، ج۱۳، ص۱۳۵٫

[۴۹] همان، ج۲۵، ص۱۹۴؛ موسوعه طبقات الفقهاء، ج۱۳، ص۵۳۸

[۵۰] الذریعه، ج۳، ص۱۲۵٫

[۵۱] همان، ص۱۳۸٫

[۵۲] همان، ج۱۳، ص۱۳۴

[۵۳] همان، ج۲۴، ص۱۷۷٫

[۵۴] همان، ج۴، ص۲۱٫

[۵۵] همان، ج۲۴، ص۲۴۰٫

[۵۶] همان، ج۴، ص۴۱۲٫

[۵۷] همان، ج ۱۳، ۱۵۱٫

[۵۸] همان، ج۴، ص۴۰۹٫

[۵۹] همان، ج۱۳، ص۱۳۵٫

[۶۰] همان، ج۱۳، ص۱۳۴٫

[۶۱] همان، ج۱۰، ص۱۶

[۶۲] همان، ج۱۳، ص۱۳۵٫

[۶۳] همان، ج۱۰، ص۱۶

[۶۴] ذخیره الصالحین فی شرح تبصره المتعلمین، ج۱، ص۱ (خطی)

[۶۵] ذخیره الصالحین، ج۲، ص۱٫ (تمامی آدرسها مطابق با نسخه خطی این کتاب است)

[۶۶] همان، ص۳۸٫

[۶۷] تبصره المتعلّمین، ص۳۸٫

[۶۸] ذخیره الصالحین، ج۲، ص۱۷٫

[۶۹] تهذیب الاحکام، ج۲، ص۹، ح۱۶؛ وسائل الشیعه، ج۴، ص۴۸، ح۹، ابواب اعداد الفرائض.

[۷۰] ذخیره الصالحین، ج۲، ص۱۹٫

[۷۱] المعتبر، ج۲، ۵۴؛

[۷۲] منتهی المطلب، ج۴، ص۹۷٫

[۷۳] تهذیب الاحکام، ج۲، ص۱۱۷، ح۲۱۰؛ وسائل الشیعه، ج۴، ص۲۴۸، ح۳، ابواب المواقیت.

[۷۴] ذخیره الصالحین، ج۲، ص۲۰٫

[۷۵] کشف اللثام، ج۳، ص۲۴٫

[۷۶] ذخیره الصالحین، ج۲، ص۶٫

[۷۷] همان، ص۱۹٫

[۷۸] الصحاح جوهری، ص۱۹۶۸، ذیل ماده (صمم)

[۷۹] ذخیره الصالحین، ج۲، ص۶۰٫

[۸۰] همان، ص۲۲٫

[۸۱] من لایحضره الفقیه، ج۱، ص۲۹۲ـ۲۹۷، ح۹۰۵؛ الوافی، ج۷، ص۵۶۸ـ۵۷۰؛ بحار الانوار، ج۸۱، ص۱۲۳ـ۱۲۷٫

[۸۲] ذخیره الصالحین، ج۲، ص۸۷٫

[۸۳] المبسوط، ج۱، ص۸۷ـ۸۸٫

[۸۴] ذخیره الصالحین، ج۲، ص۶۵٫

[۸۵] نجاه العباد، ص۹۸، (چاپ سنگی)

[۸۶] ذخیره الصالحین، ج۲، ص۷۲٫

[۸۷] بدایه المجتهد و نهایه المقتصد، ج۱، ص۸۱٫

[۸۸] ذخیره الصالحین، ج۲، ص۱۳ـ۱۴٫

[۸۹] همان، ص۱۴٫

[۹۰] الحدائق الناضره، ج۷ ، ص۷ـ۹٫

[۹۱] جواهر الکلام، ج۸، ص۱۶۸ـ۱۶۹٫

[۹۲] ذخیره الصالحین، ج۲، ص۶۳ـ۶۴٫

[۹۳] المعتبر فی شرح المختصر، ج‏۲، ص ۹۳

[۹۴] ذخیره الصالحین، ج۲، ص۵۸٫

[۹۵] کشف اللثام، ج۳، ص۳۷۹٫

[۹۶] فلاح السائل، ص۱۵۲؛ وسائل الشیعه، ج۵، ص۴۰۰، ح۱۴، ابواب الاذان و الاقامه. ادامه روایت چنین است: «..ذَلِیلًا یَقُولُ اللَّهُ مَلَائِکَتِی وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی لَأَجْعَلَنَّ مَحَبَّتَهُ فِی قُلُوبِ عِبَادِیَ الْمُؤْمِنِینَ وَ هَیْبَتَهُ فِی قُلُوبِ الْمُنَافِقِین»

[۹۷] ذخیره الصالحین، ج۲، ص۹۲٫

[۹۸] تهذیب الاحکام، ج۲، ص۵۹ـ۶۰، ح۲؛ وسائل الشیعه، ج۵، ص۴۱۴ـ۴۱۵، ح۵، ابواب الاذان و الاقامه.

[۹۹] ذخیره الصالحین، ج۲، ص۸۸٫

[۱۰۰] همان، ص۲۱٫

[۱۰۱] من لایحضره الفقیه، ج۱، ص۴۵۶ـ۴۵۷، ح۱۳۲۱؛ وسائل الشیعه، ج۴، ص۳۲۰، ح۳، ابواب القبله

[۱۰۲] ذخیره الصالحین، ج۲، ص۴۹٫

[۱۰۳] همان، ص۶۹ ذیل عبارت: «(و یبطل) الصلاه (فی) الشیء (المغصوب)… و لکنّه (مع علم الغصب)..»

[۱۰۴] همان، ص۳۷٫

[۱۰۵] همان، ص۶۶٫

[۱۰۶] همان، ص۵٫

[۱۰۷] المهذّب البارع، ج۱، ص۳۳۸

[۱۰۸]ذخیره الصالحین، ج۲،ص۷۴

[۱۰۹] همان، ص۳۲٫

[۱۱۰] همان، ص۱۱۶٫

[۱۱۱] همان، ص۱۲۰٫

[۱۱۲] همان، ص۲۲۴٫

[۱۱۳] همان، ص۹۰٫

[۱۱۴] همان، ص۸۴٫

[۱۱۵] همان، ص۱۴٫

[۱۱۶] همان، ص۱۱ـ۱۲٫

[۱۱۷] همان، ص۲۱٫

[۱۱۸] همان.

[۱۱۹] همان، ص۹۶

[۱۲۰] همان، ص۲۶٫

[۱۲۱] مصباح المتهجّد، ص۱۳۳؛ وسائل الشیعه، ج۸، ص۱۶۴، ح۱، ابواب بقیّه الصلوات المندوبه.

[۱۲۲] همان، ص۷۰٫

[۱۲۳] همان، ص۷۱٫

[۱۲۴] مدارک الاحکام ،ج۳، ص۳۴۰٫

[۱۲۵] ذخیره الصالحین، ج۲، ص۱۴۱٫

[۱۲۶] همان، ص۱۴۲٫

[۱۲۷] غافر / ۶۰ . 

[۱۲۸] من لایحضره الفقیه، ج۱، ص۳۱۷، ح۹۳۷، باب وصف الصلاه؛ وسائل الشیعه، ج۶، ص۲۸۹، ح۳، ابواب القنوت.

[۱۲۹] الکافی، ج۳، ص۳۴۰، ح۸؛ تهذیب الاحکام، ج۲، ص۳۱۴ ـ۳۱۵، ح۱۳۷؛ وسائل الشیعه، ج۶، ص۲۷۷، ح۱، ابواب القنوت.

[۱۳۰] ذخیره الصالحین، ج۲، ص۱۸۶٫

[۱۳۱] ذخیره الصالحین، ج۲، ص۲۱۴٫

[۱۳۲] ذخیره الصالحین، ج۲، ص۲۱۸٫

[۱۳۳] الکافی،  ج۳،ص۴۲۱، ح۱؛ تهذیب الاحکام، ج۳، ص،۲۰، ح۷۱؛ وسائل الشیعه، ج۷، ص۳۳۰، ح۱، ابواب صلاه الجمعه.

[۱۳۴] ذخیره الصالحین، ج۲، ص۲۲۳٫

[۱۳۵] همان، ص۲۲۹٫

[۱۳۶] شرائع الاسلام، ج۱، ص۹۲٫

[۱۳۷] ذخیره الصالحین، ج۲، ص۲۳۰٫

[۱۳۸] همان، ص۳۰۷٫

[۱۳۹] همان، ص۳۳۸٫

[۱۴۰] همان، ص۳۴۹٫

[۱۴۱] همان، ص۳۵۵٫

[۱۴۲] همان، ص۳۵۹٫

[۱۴۳] همان، ص۳۶۴٫

[۱۴۴] همان، ص۱۵٫

[۱۴۵] تهذیب الاحکام، ج۲، ص۲۶۰؛ ح۷۲ ؛ وسائل الشیعه، ج۴، ص۱۸۹، ح۱۱، ابواب المواقیت.

[۱۴۶] الکافی، ج۳، ص۲۷۴، ح۳؛ الاستبصار، ج۱، ص۲۴۴، ح۱؛ تهذیب الاحکام، ج۲، ص۳۹ـ۴۰، ح۷۴؛ وسائل الشیعه، ج۴، ص۱۱۹، ح۴، ابواب المواقیت.

[۱۴۷] الوافی، ج۷، ص۲۶۲ـ۲۶۳٫

[۱۴۸] من لایحضره الفقیه، ج۱، ص۲۲۰، ح۶۶۱؛ وسائل الشیعه، ج۴، ص۱۸۸، ح۶ و ۷، ابواب المواقیت.

[۱۴۹] ذخیره الصالحین، ج۲، ص۷٫

[۱۵۰] اللمعات النیّره، ج۲، ص۷٫

[۱۵۱] ذخیره الصالحین، ج۲، ص۸٫

[۱۵۲] تهذیب الاحکام، ج۲، ص۲۲۸، ح۱۰۵؛ وسائل الشیعه، ج۵، ص۱۵۹، ح۳، ابواب مکان المصلّی

[۱۵۳] الکافی، ج۳، ص۳۹۰، ح۱۳؛ تهذیب الاحکام، ج۲، ص۲۲۸، ح۱۰۴؛ وسائل الشیعه، ج۵، ص۱۵۹، ح۵، ابواب مکان المصلّی.

[۱۵۴] المراسم، ص۶۵؛ المختلف، ج۲، ص۱۰۵٫

[۱۵۵] ذخیره الصالحین، ج۲، ص۸۲٫

[۱۵۶] تهذیب الاحکام، ج۲، ص۳۶۵، ح۴۵؛ وسائل الشیعه، ج۴، ص۴۵۰، ح۱، ابواب لباس المصلّی.

[۱۵۷] قرب الاسناد، ج۱، ص۶۶؛ وسائل الشیعه، ج۴، ص۴۵۱، ابواب لباس المصلّی.

[۱۵۸] الحدائق الناضره، ج۷، ص۴۹٫

[۱۵۹] ذخیره الصالحین، ج۲، ص۶۷ـ۶۸٫

[۱۶۰] تهذیب الاحکام، ج۳، ص۲۹۵، ح۳؛ وسائل الشیعه، ج۵، ص۳۵۴ـ۳۵۵، ح۶، ابواب ما یسجد علیه.

[۱۶۱] الکافی، ج۳، ص۳۳۰، ح۲، تهذیب الاحکام، ج۲، ص۳۰۳، ح۸۲، وسائل الشیعه، ج۵، ص۳۴۶، ح۱، ابواب ما یسجد علیه.

[۱۶۲] ذخیره الصالحین، ج۲، ص۷۹٫

[۱۶۳] تهذیب الاحکام، ج۲، ص۵۹ـ۶۰؛ وسائل الشیعه، ج۵، ص۴۱۴ـ۴۱۵، ح۵، ابواب الاذان و الاقامه.

[۱۶۴] ذخیره الصالحین، ج۲، ص۸۸٫

[۱۶۵] تهذیب الاحکام، ج۲، ص۶۱، ح۵؛ وسائل الشیعه، ج۵، ص۴۱۵، ح۶، ابواب الاذان والاقامه.

[۱۶۶] ذخیره الصالحین، ج۲، ص۸۸٫

[۱۶۷] تهذیب الاحکام، ج۲، ص۲۵۹، ح۶۸؛ وسائل الشیعه، ج۴، ص۱۷۶ـ۱۷۷، ح۱۴، ابواب المواقیت.

[۱۶۸] ذخیره الصالحین، ج۲، ص۱۲٫

[۱۶۹] تهذیب الاحکام، ج۲، ص۱۱۷، ح۲۱۰؛ وسائل الشیعه، ج۴، ص۲۴۸، ح۳، ابواب المواقیت.

[۱۷۰] من لایحضره الفقیه، ج۱، ص۴۷۷، ح۱۳۷۵؛ وسائل الشیعه، ج۴، ص۲۴۸، ح۱، ابواب المواقیت.

[۱۷۱] ذخیره الصالحین، ج۲، ص۲۰٫

[۱۷۲] تهذیب الاحکام، ج۲، ص۳۶۵، ح۴۷؛ وسائل الشیعه، ج۴، ص۴۴۸، ح۱، ابواب لباس المصلّی.

[۱۷۳] ذخیره الصالحین، ج۲، ص۵۴٫

[۱۷۴] الکافی ،ج۶، ص۴۹۷، ح۷؛ من لایحضره الفقیه، ج۱، ص۱۱۷، ح۲۵۰؛ وسائل الشیعه، ج۲، ص۵۳، ح۱، ابواب آداب الحمّام.

[۱۷۵] ذخیره الصالحین، ج۲، ص۵۴٫

[۱۷۶] علل الشرائع ،ج۲، ص۳۴۷، ح۵، باب ۵۶؛ وسائل الشیعه، ج۴، ص۳۸۵، ح۹، ابواب لباس المصلّی.

[۱۷۷] ذخیره الصالحین، ج۲، ص۵۹٫

[۱۷۸] الکافی، ج۳، ص۱۸۷، ح۱۴؛ تهذیب الاحکام، ج۲، ص۳۰۴، ح۸۷؛ وسائل الشیعه، ج۵، ص۳۶۰، ح۱، ابواب ما یسجد علیه.

[۱۷۹] ذخیره الصالحین، ج۲، ص۷۹٫

[۱۸۰] ذخیره الصالحین، ج۲، ص۷۷٫

[۱۸۱] المعتبر، ج۲، ص۱۱۹٫

[۱۸۲] المختلف، ج۲، ص۱۱۸٫

[۱۸۳] کشف اللثام، ج۳، ص۳۴۳٫

[۱۸۴] معجم رجال الحدیث، ج۶، ص۴۹، ذیل عنوان «الحسین بن علی بن کیسان».

[۱۸۵] وسائل الشیعه، ج۵، ص۳۴۸، ح۷، ابواب ما یسجد علیه.

[۱۸۶] مدراک الاحکام، ج۳، ص۲۴۷٫               

[۱۸۷] الوافی، ج۸، ص۷۴۲٫

[۱۸۸] الحدائق الناضره، ج۷، ص۲۵۰٫

[۱۸۹] جواهر الکلام، ج۸، ص۴۲۵٫

[۱۹۰] ذخیره الصالحین، ج۲، ص۷۷٫

[۱۹۱] المختلف، ج۲، ص۱۱۷٫

[۱۹۲] شرح الرساله الصلاتیه، ص۴۱٫

[۱۹۳] المعتبر، ج۲، ص۱۱۹٫

[۱۹۴] التذکره، ج۲، ص۳۴۷؛ المنتهی، ج۴، ص۳۵۵٫

[۱۹۵] الذکری، ج۳، ص۱۴۰٫

[۱۹۶] الحدائق الناضره، ج۷، ص۲۴۹٫

[۱۹۷] جواهر الکلام، ج۸، ص۴۲۵٫

[۱۹۸] ذخیره الصالحین، ج۲، ص۲۷٫

[۱۹۹] تهذیب الاحکام، ج۲، ص۲۶۶، ح۹۸؛ وسائل الشیعه، ج۴، ص۲۳۱، ح۶، ابواب المواقیت.

[۲۰۰] جواهر الکلام ج‏۷ ، ص۱۸۳

[۲۰۱] ذخیره الصالحین، ج۲، ص۳۲٫

[۲۰۲] المعتبر، ج۲، ص۶۰٫

[۲۰۳] جواهر الکلام، ج۱۳، ص۸۴٫

[۲۰۴] عوالی اللئالی، ج۲، ص۵۴٫

[۲۰۵] ذخیره الصالحین، ج۲، ص۳۹٫

[۲۰۶] وسائل الشیعه، ج۴، ص۳۳۷، ح۵، ابواب القبله.

[۲۰۷] همان.

[۲۰۸] تهذیب الاحکام، ج۵، ص۲۷۹، ح۱۲٫

[۲۰۹] الاستبصار، ج۱، ص۲۹۸، ح۲٫

[۲۱۰] همان.

[۲۱۱] همان، ص۲۹۹٫

[۲۱۲] ذخیره الصالحین، ج۲، ص۶۰٫

[۲۱۳] الذکری، ص۱۴۸ (چاپ سنگی).

[۲۱۴] جامع المقاصد ، ج۲، ص۱۰۹٫

[۲۱۵] روض الجنان، ج۲، ص۵۶۵٫

[۲۱۶] بحار الانوار، ج۸۰، ص۲۰۸٫

[۲۱۷] الحدائق الناضره، ج۷، ص۱۴۴٫

[۲۱۸] مسند احمد، ج۲، ص۳۷۸؛ السنن الکبری بیهقی، ج۲، ص۲۴۰٫

[۲۱۹] سنن ابی داود، ج۲، ص۱۱۷، ح۳۳۶۹٫

[۲۲۰] النهایه فی غریب الحدیث، ج۱، ص۳۶۵٫

[۲۲۱] مسند احمد، ج۲، ص۴۵۸٫