آن حضرت (ع) در ادامه، افرادی را که حدیث از پیامبر (ص) نقل می کنند به چهار دسته تقسیم می کند:

«۱ – نخست منافقی که نقاب اسلام بر چهره زده و اظهار ایمان می کند. او بدون هیچ باکی از گناه، متعمدانه به پیامبر (ص) دروغ می بندد.

۲ – کسى که از رسول خدا (ص) چیزى شنیده، اما آن را درست حفظ نکرده، بلکه در آن اشتباه نموده است ولى عمدا به آن حضرت دروغ نبسته، آنچه در اختیار دارد روایت مى‏کند و به آن عمل مى‏نماید و مى‏گوید: من از پیامبر (ص) آن را شنیده‏ام.

۳ – کسى که شنیده پیامبر (ص) به چیزى امر فرموده، در حالى که (این امر موقت بوده و) بعدا پیامبر (ص) از آن نهى نموده و او نهى آن حضرت را نشنیده است و یا این که نهى رسول خدا (ص) را شنیده ولى از امرى که بعدا نموده است بى اطلاع مانده است.

۴ – کسى که نه دروغ به خدا بسته و نه بر پیامبرش، از خوف خدا و براى تعظیم پیامبرش (ص) دروغ را دشمن مى‏دارد، و نیز در آنچه شنیده اشتباهى برایش پیش نیامده است بلکه آن را با تمام جوانبش آن چنان که شنیده حفظ کرده است.»[۲]

با تدبّر و دقّت در این کلام امام علی (ع) می توان این پرسش مهمّ را مطرح نمود که در چنین فضایی، اهل بیت (ع) در جهت پاسداری از میراث گرانبهای متن احادیث پیامبر (ص) چه تلاش و اقداماتی انجام دادند؟ و به تعبیری اهل بیت (ع) چگونه به دفاع از سیره و سخن پیامبر (ص) پرداختند؟ پژوهش حاضر می کوشد تا نَمی از اقدامات معصومان (ع) را در عرصه دفاع از عظمت و ابهّت احادیث           رسول خدا (ص) و پاکسازی این چشمه زلال وحی از خس و خاشاک «وهم» و «جعل»، گونه شناسی و معرّفی نماید.

گونه شناسی دفاع اهل بیت (ع) از متن احادیث نبوی (ص)

نگاهی به تلاشهای حدیثی معصومان (ع) نشان می دهد که سیره ایشان در راستای خنثی سازی پدیده زشت بربستن حدیث به       پیامبر (ص)، شناساندن احادیث ناب از ناسره و نیز در مواجهه با هر گونه نقل و گزارش متن حدیث از پیامبر (ص)؛ به گونه هایی قابل تقسیم است که عبارتند از:

۱ – ارائه ملاکهای متقن برای تشخیص روایات جعلی

دقّت در درون مایه حدیث برای اعتبار سنجی و اطمینان از صحت محتوای آن نیازمند معیارهای کارا و استواری است که بتوان به کمک آنها قاطعانه حکم به صحّت و حجّیت، ضعف یا جعلی بودن حدیث نمود. اهل بیت (ع) نخستین پیشگامانی هستند که با ارائه ملاکهای متقن، پایه های اولیه را برای صحت سنجی متن احادیث منسوب به پیامبر (ص) بنیان نهادند و از این طریق هم از حیثیّت و جایگاه سیره و سخن پیامبر (ص) پاسداری کردند و هم راه روشنی را برای شناسایی و جداسازی سره از ناسره احادیث نبوی (ص) فراروی همگان گذاشتند. با مراجعه و بهره گیری از سیره قولی و عملی معصومان (ع) می توان مهمترین معیارهای ارائه شده را اینچنین برشمرد:

 

الف) قرآن کریم

   قرآن قطعی ترین و محکم ترین متن مکتوب مسلمانان است که الفاظ و معانی آن از طرف خداوند بر قلب پیامبر (ص) نازل شده[۳] و  هیچ تحریف و تغییر و نقصان و زیاده ای در آن راه نیافته است. باطل در آن راه ندارد[۴] و شیطان و شیطانیان را هیچ گونه نفوذی در آن نیست.[۵] از این رو در سیره و مکتب اهل بیت (ع) نخستین معیار برای پی بردن به صحت یا نادرستی انتساب حدیث به پیامبر (ص) و ردّ یا پذیرش آن، عرضه متن حدیث بر قرآن معرّفی شده است. در روایتی به سند صحیح[۶] از امام صادق (ع) نقل شده که فرمود: «خَطَبَ النَّبِیُّ (ص) بِمِنًى فَقَالَ أَیُّهَا النَّاسُ مَا جَاءَکُمْ عَنِّی یُوَافِقُ کِتَابَ اللَّهِ فَأَنَا قُلْتُهُ وَ مَا جَاءَکُمْ یُخَالِفُ کِتَابَ اللَّهِ فَلَمْ أَقُله»[۷] «پیامبر (ص) در منا خطبه ای ایراد نمود و فرمود: ” ای مردم! هر آنچه از من به شما رسید و موافق قرآن بود آن را گفته ام و آنچه به شما رسید و مخالف کتاب خدا بود من آن را نگفته ام”»

اینکه امام صادق (ع) چنین روایتی را از پیامبر (ص) نقل می کند نشانه اهتمام و تأکید اهل بیت (ع) بر ضرورت نقد محتوایی احادیث        نبوی (ص) است. به ویژه آنکه ممنوعیّت نقل و تدوین احادیث پیامبر (ص) در زمان امام صادق (ع) به تازگی از میان برداشته شده بود و جامعه آن زمان به یکباره با انبوهی از احادیث منسوب به پیامبر (ص) روبرو گردیده بود.[۸]

این شیوه از نقد حدیث در سیره اهل بیت (ع) دارای نمونه های عینی و عملی نیز می باشد. برای مثال روزی یحیی بن اکثم در جلسه ای که در آن مأمون و افراد بسیاری حضور داشتند از امام جواد سؤال نمود: «روایت شده که پیامبر (ص) فرمود:”لَوْ لَمْ أُبْعَثْ لَبُعِثَ عُمَرُ”[۹] “اگر من به پیامبری برانگیخته نمی شدم، همانا عمر پیامبر می شد” (نظر شما درباره این روایت چیست؟)» امام جواد در پاسخ فرمود: «کِتَابُ اللَّهِ أَصْدَقُ مِنْ هَذَا الْحَدِیثِ یَقُولُ اللَّهُ فِی کِتَابِهِ “وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِیِّینَ مِیثاقَهُمْ وَ مِنْکَ وَ مِنْ نُوحٍ”[۱۰] فَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثَاقَ النَّبِیِّینَ فَکَیْفَ یُمْکِنُ أَنْ یُبَدِّلَ مِیثَاقَهُ وَ کَانَ الْأَنْبِیَاءُ ع لَمْ یُشْرِکُوا طَرْفَهَ عَیْنٍ فَکَیْفَ یُبْعَثُ بِالنُّبُوَّهِ مَنْ أَشْرَکَ وَ کَانَ أَکْثَرُ أَیَّامِهِ مَعَ الشِّرْکِ بِاللَّهِ»[۱۱] «کتاب خدا از این حدیث صادق تر است. خداوند در کتابش می فرماید: “یاد آر هنگامی را که از پیامبران پیمان گرفتیم و (همچنین) از تو و از نوح …» پس با این میثاقی که خداوند از انبیاء گرفته چطور ممکن است آن را عوض یا تبدیل نماید در حالی که هیچ یک از انبیاء حتی لحظه ای به خداوند شرک نورزیدند؟ چگونه کسی که بیشتر عمرش مشرک بوده به نبوت مبعوث می شود؟»   

مطابق با آیه شریفه ای که بدان استناد شده، خداوند در گذشته از همه پیامبران از جمله انبیاء اولوالعزم حضرت محمد (ص)، حضرت نوح (ع)، حضرت ابراهیم (ع)، حضرت موسی (ع) و حضرت عیسی (ع) میثاقی بسیار محکم و خاصّ به آنان که به نبوتشان ارتباط دارد، گرفته است.[۱۲] محتوای این «میثاق غلیظ» که طبق برخی روایات[۱۳] در نشئه ای غیر از این دنیا صورت گرفته، گرچه در این آیه مجمل است اما می توان با بهره گیری از آیات دیگر مانند آیه «وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثَاقَ النَّبِیِّنَ لَمَا ءَاتَیْتُکُم مِّن کِتَابٍ وَ حِکْمَهٍ ثُمَّ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مُّصَدِّقٌ لِّمَا مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنصُرُنَّهُ…»[۱۴]‏، «إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّهً وَاحِدَهً وَ أَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُون‏»[۱۵] و «شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ وَ ما وَصَّیْنا بِهِ إِبْراهیمَ وَ مُوسى‏ وَ عیسى‏ أَنْ أَقیمُوا الدِّینَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فیهِ…»[۱۶] چنین برداشت نمود که این میثاق اقامه دین، تصدیق و یاری انبیاء قبل و بعد خود و حرکت در خط توحید و یکتاپرستی است. چنین میثاقی هیچ گاه با شرک و کفر سازگار نیست و نمی توان گفت خداوند در آن زمانی که از انبیاء پیش از نبوّتشان پیمان اکید گرفته به آنان اجازه داده تا بخشی از عمرشان را در این دنیا به شرک ورزی سپری نمایند بنابراین انبیاء   لحظه ای این پیمان را نقض نکرده و به خداوند شرک نورزیده اند. با این بیان چگونه ممکن است خداوند میثاق خود را تبدیل و دگرگون نماید و بر خلاف محتوای آن پیمان، از کسانی که بخشی از عمرشان را به شرک می گذرانند چنین میثاق غلیظی را اخذ نماید؟! از این رو مضمون روایت منسوب به پیامبر (ص) از آنجا که مخالف با مضمون آیات قرآن است، نمی توان آن را صادر شده از پیامبری که « وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏ إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحى‏»[۱۷] است، دانست.

 

ب‌)  سنت پیامبر (ص)

   سنت نبوی (ص) که گاه از آن به «سنّت قطعیه نبویّه»[۱۸] نیز یاد می شود یکی دیگر از ملاکهای مهم ارائه شده از سوی اهل بیت (ع)، برای صحت سنجی احادیث منتسب به پیامبر (ص) است. در روایتی از امام جواد (ع) که پیشتر بخشی از آن بیان شد اینگونه نقل شده که فرمود: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) فِی حَجَّهِ الْوَدَاعِ قَدْ کَثُرَتْ عَلَیَّ الْکَذَّابَهُ [الْکِذَابَهُ] وَ سَتَکْثُرُ فَمَنْ کَذَبَ عَلَیَّ مُتَعَمِّداً فَلْیَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ فَإِذَا أَتَاکُمُ الْحَدِیثُ فَاعْرِضُوهُ عَلَى کِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّتِی فَمَا وَافَقَ کِتَابَ اللَّهِ وَ سُنَّتِی فَخُذُوا بِهِ وَ مَا خَالَفَ کِتَابَ اللَّهِ وَ سُنَّتِی فَلَا تَأْخُذُوا بِهِ»[۱۹] «رسول خدا (ص) در حجه الوداع فرمود: “دروغ بر من زیاد شده است و بیش از این نیز (پس از من) زیاد خواهد شد. هر کس عمدا بر من دروغ ببندد پس باید جایگاه خود را در آتش قرار دهد. پس هر گاه حدیثی به شما رسید آن را به کتاب خدا و سنت من عرضه کنید. آنچه موافق قرآن وسنّت من بود آن را بر گیرید و آنچه مخالف قرآن و سنّت من بود بدان اخذ نکنید”»

نمونه عملی این نوع معیار در ادامه حدیث امام جواد (ع) اینگونه بیان شده است:

یحیی بن اکثم به امام جواد عرض نمود: « (از رسول خدا (ص)) روایت شده که فرمود: “أَنَّهُمَا سَیِّدَا کُهُولِ أَهْلِ الْجَنَّهِ”[۲۰] “آن دو (ابوبکر و عمر) آقای پیران اهل بهشتند” نظر شما درباره این روایت چیست؟» امام جواد در بخشی از پاسخ خود فرمود: «… وَ هَذَا الْخَبَرُ وَضَعَهُ بَنُو أُمَیَّهَ لِمُضَادَّهِ الْخَبَرِ الَّذِی قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) فِی الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ بِأَنَّهُمَا سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّهِ» «این خبر را بنی امیّه جعل نموده اند. زیرا محتوای این روایت با آن حدیث رسول خدا (ص) که درباره حسن و حسین (علیهما السلام) فرمود: “همانا آن دو آقای جوانان اهل بهشتند” تضاد دارد.»

وجه تضادّ روایت منسوب به پیامبر (ص) با روایت « الحسن والحسین (ع) سیدا شباب أهل الجنه»[۲۱] که از جمله احادیث «ثابت»[۲۲] و «متواتر»[۲۳] به شمار می رود آن است که اگر طبق مقتضای این دو حدیث گفته شود که ابوبکر و عمر جزء پیرانی هستند که در بهشت همراه با پیران و سید آنان هستند و حسن و حسین (علیهم السلام) جزء جوانانی هستند که در بهشت همراه و سیّد جوانان می باشند؛ باید پاسخ داد که این دو امام (ع) در سنّ جوانی از دنیا نرفته اند تا گفته شود این دو، سید جوانان و ابوبکر و عمر، سید پیرانی هستند که وارد بهشت می شوند. بنابراین مراد از «جوانان» در روایت صفت «مروّت» و «فتوّتی» است که ممکن است در پیران هم وجود داشته باشد. پس آن دو امام (ع) سید جوانان و پیران اهل بهشت از جمله ابوبکر و عمر ـ اگر دارای دو ویژگی مذکور بوده باشند ـ  خواهند بود و با توجّه به این تفسیر، روایت «سیدا کهول اهل الجنّه» متناقض با حدیث قطعی الصدور «الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنّه» می باشد.[۲۴]

۲ – پیرایش حدیث پیامبر (ص) از کج فهمی

یکی دیگر از اقدامات ارزشمند اهل بیت (ع) در حفظ و نشر میراث حدیثی پیامبر (ص)، پیراستن این احادیث از غبار کج فهمی و ارائه فهم دقیق و  مقبول، از متن این سنخ از احادیث است. شاید بتوان گفت این حدیث امام علی (ع) که می فرماید: « اعْقِلُوا الْخَبَرَ إِذَا سَمِعْتُمُوهُ عَقْلَ رِعَایَهٍ لَا عَقْلَ رِوَایَهٍ فَإِنَّ رُوَاهَ الْعِلْمِ کَثِیرٌ وَ رُعَاتَهُ قَلِیلٌ»[۲۵]  « اخبارى را که مى‏شنوید پیرامون آن تفکر کنید، تفکر براى عمل، نه تفکر براى روایت زیرا راویان علم بسیارند و عمل کنندگان بآن کم‏» اشاره به لزوم پیراستن محتوای حدیث از برداشت های نادرست برای عمل به آن داشته باشد. پیرایشی که نتیجه آن مطابق سازی عمل با معنای صحیح حدیث و نیز جلوگیری از نامعتبر و جعلی خواندن بی رویه احادیث می باشد. با این بیان می توان نمونه هایی از روایات اهل بیت (ع) را که با معیار و  میزان به نقد فهم احادیث نبوی (ص) پرداخته اند، چنین بازگو نمود:

الف) ابن ابی عمیر از عبد المؤمن انصاری نقل می کند که به امام صادق (ع) عرض کردم: “گروهی از رسول خدا (ص) روایت می کنند که فرمود: اختلاف امّتم رحمت است” حضرت فرمود: “آری درست می گویند” عرض کردم بنابراین اگر اختلافشان رحمت است پس اجتماعشان باید موجب عذاب باشد امام (ع) فرمود: “اینگونه که تو فکر می کنی و دیگران برداشت می کنند، نیست. مقصود پیامبر (ص) در واقع این سخن خداوند است که می فرماید: “فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَهٍ مِنْهُمْ طائِفَهٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ”[۲۶] “چرا از هر گروهى از آنان، طایفه‏اى کوچ نمى‏کند (و طایفه‏اى در مدینه بماند)، تا در دین (و معارف و احکام اسلام) آگاهى یابند و به هنگام بازگشت بسوى قوم خود، آنها را بیم دهند؟! شاید (از مخالفت فرمان پروردگار) بترسند، و خوددارى کنند” «فَأَمَرَهُمْ أَنْ یَنْفِرُوا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ (ص) وَ یَخْتَلِفُوا إِلَیْهِ فَیَتَعَلَّمُوا ثُمَّ یَرْجِعُوا إِلَى قَوْمِهِمْ فَیُعَلِّمُوهُمْ إِنَّمَا أَرَادَ اخْتِلَافَهُمْ مِنَ الْبُلْدَانِ لا اخْتِلَافاً فِی دِینِ اللَّهِ إِنَّمَا الدِّینُ وَاحِدٌ »[۲۷]«پس خداوند به آنان دستور داده که به سوی رسول خدا (ص) کوچ کنند و به خدمتش رفت و آمد نمایند و (احکام را) فرا بگیرند سپس به سوی قوم خود بازگردند و (آنچه را که یاد گرفته اند) به قوم خود آموزش دهند. مقصود رسول خدا (ص) رفت و آمد در سرزمین هاست نه اختلاف در دین خدا. بی تردید دین یکی است.»”

در این روایت، امام صادق (علیه السلام) با استناد به آیه «نفر»، فهم پرسشگر را از حدیث نبوی «اختلاف امّتی رحمه» اصلاح و برداشت مقبولی را از محتوای حدیث برای او ظاهر نموده اند.

 

ب) معاویه بن وهب به امام صادق (ع) عرض نمود: یابن رسول الله! به نظر شما درباره روایتی که از پیامبر (ص) نقل شده که رسول خدا (ص) پروردگارش را دید[۲۸]، (پیامبر (ص)) بر چه صورتی او را دید؟ امام صادق (ع) در پاسخ فرمود:

«… یَا مُعَاوِیَهُ إِنَّ مُحَمَّداً (ص) لَمْ یَرَ الرَّبَّ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى بِمُشَاهَدَهِ الْعِیَانِ وَ إِنَّ الرُّؤْیَهَ عَلَى وَجْهَیْنِ رُؤْیَهُ الْقَلْبِ وَ رُؤْیَهُ الْبَصَرِ فَمَنْ عَنَى بِرُؤْیَهِ الْقَلْبِ فَهُوَ مُصِیبٌ وَ مَنْ عَنَى بِرُؤْیَهِ الْبَصَرِ فَقَدْ کَفَرَ بِاللَّهِ وَ بِآیَاتِهِ لِقَوْلِ رَسُولِ اللَّهِ ص مَنْ شَبَّهَ اللَّهَ بِخَلْقِهِ فَقَدْ کَفَرَ»[۲۹] «ای معاویه! همانا محمّد (ص) با چشم پروردگار تبارک و تعالی را مشاهده نکرد. زیرا رؤیت بر دو نوع است: رؤیت قلب و رؤیت چشم. پس اگر کسی معنای «رؤیت القلب» را اراده کند او مصیب به حقیقت است اما اگر کسی آن را به «رؤیت البصر» (رؤیت با چشم) تفسیر کند پس به خداوند و آیات او کفر ورزیده است. زیرا رسول خدا (ص) فرمود: ” کسی که خدا را به مخلوقش تشبیه کند کافر شده است.” »

در این روایت، امام صادق (ع) با استناد به سنت پیامبر (ص) معنای نادرست از حدیث نبوی (ص) را که در ذهن پرسشگر رسوخ کرده، ردّ نموده و معنای صحیحی را جایگزین آن می نماید. مضمون حدیثی که مورد استناد امام صادق (ع) قرار گرفته در برخی منابع اهل سنت نیز ذکر شده است.[۳۰]

 

ج) از على بن مغیره نقل شده که گفت: محضر مبارک حضرت ابى عبد اللَّه (علیه السّلام) عرض کردم: «مردم در شهر بوده و مرگ در بینشان واقع مى‏شود مثل این که مرض وباء در بین ایشان شایع مى‏گردد و آنها را از پاى در مى‏آورد آیا مى‏توانند از آن شهر گریخته و جاى دیگر بروند؟» حضرت فرمودند: «آرى.» عرضه داشتم: «به ما رسیده که رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) گروهى را به خاطر این کار ملامت و سرزنش کردند؟» حضرت فرمودند: « أُولَئِکَ کَانُوا رَتَبَهً بِإِزَاءِ الْعَدُوِّ فَأَمَرَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ (ص) أَنْ یَثْبُتُوا فِی مَوْضِعِهِمْ وَ لَا یَتَحَوَّلُوا مِنْهُ إِلَى غَیْرِهِ فَلَمَّا وَقَعَ فِیهِمُ الْمَوْتُ تَحَوَّلُوا مِنْ ذَلِکَ الْمَکَانِ إِلَى غَیْرِهِ فَکَانَ تَحْوِیلُهُمْ مِنْ ذَلِکَ الْمَکَانِ إِلَى غَیْرِهِ کَالْفِرَارِ مِنَ الزَّحْفِ»[۳۱] « آنها گروهى بودند در مقابل دشمن که رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) مأمورشان کرده بودند در جاى خود مانده و به جاى دیگرى نروند، وقتى مرگ و هلاکت در بینشان واقع شد از آن مکان به جاى دیگرى گریختند و این گریز به مثابه این بود که از صحنه نبرد جهاد گریخته بودند از این رو مورد نهى و ملامت قرار گرفتند.»

در این روایت امام صادق (ع) با ذکر سبب صدور حدیث، برداشت نادرست پرسشگر را از سخن پیامبر (ص) اصلاح نموده اند.

 

د) ابوبکر هنگامی که با مطالبه فدک از سوی فاطمه زهرا (س) روبرو شد، روایتی را از پیامبر (ص) نقل نمود که:

« إنا معاشر الأنبیاء لا نورث ذهبا ولا فضه ولا أرضا ولا عقارا ولا دارا ، ولکنا نورث الایمان والحکمه والعلم والسنه»[۳۲] «ما پیامبران هیچ طلا و نقره و زمین و مال و خانه ای را به ارث نمی گذاریم بلکه میراث ما تنها ایمان، حکمت، علم و سنّت است» حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) در پاسخ چنین فرمود: « سبحان اللَّه! هرگز پدرم رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله از کتاب خدا و احکام آن نه منصرف بود و نه مخالف، بلکه تنها بر اساس احکام و سوره‏هاى آن رفتار مى‏کرد، آیا شما باهم توطئه کرده و براى این حیله بهانه و علّتى مى‏تراشید؟ همان گونه که در زمان حیات آن رسول گرامى نیز به او سخنان ناروا نسبت مى‏دادید! هَذَا کِتَابُ اللَّهِ حَکَماً عَدْلًا وَ نَاطِقاً فَصْلًا یَقُولُ “یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ”[۳۳] وَ یَقُولُ “وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ”[۳۴] وَ بَیَّنَ عَزَّ وَ جَلَّ فِیمَا وَزَّعَ مِنَ الْأَقْسَاطِ وَ شَرَعَ مِنَ الْفَرَائِضِ وَ الْمِیرَاثِ وَ أَبَاحَ مِنْ حَظِّ الذُّکْرَانِ وَ الْإِنَاثِ مَا أَزَاحَ بِهِ عِلَّهَ الْمُبْطِلِینَ وَ أَزَالَ التَّظَنِّیَ وَ الشُّبُهَاتِ فِی الْغَابِرِینَ[۳۵]  این قرآن است که با صدایى بلند و رسا و صریح و عادلانه مى‏فرماید: ” [زکریّا گفت: خدایا از سر احسان به من پسرى عطا فرما که پس از من‏] متولّى امور و وارث من و آل یعقوب باشد» و «و سلیمان از داود ارث برد»، و خداوند در قرآن تا حدّى توزیع و توریث و قسط و قانون فرایض طبقات وارث را بیان فرموده است، که موردى براى تردید و اشتباه باقى نمانده است…»

 

از آنجا که مضمون حدیث نبوی (ص) « إنا معاشر الأنبیاء لا نورث ذهبا ولا فضه ولا أرضا ولا عقارا ولا دارا ، ولکنا نورث الایمان والحکمه والعلم والسنه» در  حدیثی از امام صادق (علیه السلام) به نقل از رسول خدا (ص) اینگونه بیان شده که فرمود: « إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَهُ الْأَنْبِیَاءِ وَ ذَاکَ أَنَّ الْأَنْبِیَاءَ لَمْ یُورِثُوا دِرْهَماً وَ لَا دِینَاراً وَ إِنَّمَا أَوْرَثُوا أَحَادِیثَ مِنْ أَحَادِیثِهِمْ فَمَنْ أَخَذَ بِشَیْ‏ءٍ مِنْهَا فَقَدْ أَخَذَ حَظّاً وَافِراً»[۳۶]« همانا علماء وارثان پیغمبرانند زیرا پیغمبران دینار و درهمى به ارث ندادند ولى علم را بارث دادند هر که از آن اخذ کند بهره فراوانى گرفته است.» می توان گفت که حضرت زهرا (س) فهم خلیفه از معنای حدیث را مورد نقّادی عالمانه خود قرار داده اند. یعنی با معیار آیات مربوط به ارث (مانند سوره نمل/۱۶، مریم/۶  و دیگر آیات)، نادرستی برداشت خلیفه اوّل از معنای حدیث نبوی را به او گوشزد نموده اند.

۳ – ردّ حدیث منسوب به پیامبر (ص)          

اهل بیت (ع) هنگامی که با افترا و انتساب دروغین حدیث به رسول خدا (ص) مواجه می شدند، بدون مجامله و با بیانی صریح پرده از جعلی بودن حدیث منسوب به پیامبر (ص) بر می داشتند و گاه در این میان به انگیزه های شوم چنین جریانی می پرداختند. برای نمونه در روایتی از انس بن مالک چنین به پیامبر (ص) نسبت داده شده که ایشان بر چشمان مفسدان «عرینه»[۳۷] میل داغ کشید.[۳۸] امام سجّاد (علیه السلام) به شدّت این نسبت ناروا را انکار نمود و فرمود: «لا والله ما سمل رسول الله (صلى الله علیه وسلم) عینا ولا زاد اهل اللقاح على قطع ایدیهم وارجلهم»[۳۹] «به خدا سوگند، پیامبر خدا (ص) به هیچ چشمی میل نکشید و درباره مفسدان عرینه بیش از آنچه قرآن فرمان داده بود[۴۰]، عمل نکرد و تنها دست و پایشان را برید»

در این روایت، امام سجّاد (علیه السلام) با استناد به قرآن کریم با صراحت حدیث نسبت داده شده به پیامبر (ص) را ردّ می کند.

مؤیّد روایت نقل شده از امام سجّاد (ع)، سخنی از علاّمه طباطبایی (ره) است که درباره نحوه مجازات مفسدان عرینه از دیدگاه اهل بیت (ع) می فرماید:     

« در روایاتى که از ائمه اهل بیت (ع) وارد شده، اسمى از چشم در آوردن برده نشده است»[۴۱]

به نظر می آید حدیثی که انس بن مالک آن را به رسول خدا (ص) نسبت داده است، دارای انگیزه ای سیاسی و در راستای تثبیت پایه های حکام بنی امیه و توجیه انواع شکنجه های جسمی و روحی مخالفانشان بوده است. شاهد این مطلب سخنی از امام باقر (ع) در این زمینه است که می فرماید: « إِنَّ أَوَّلَ مَا اسْتَحَلَّ الْأُمَرَاءُ الْعَذَابَ لِکَذِبَهٍ کَذَبَهَا أَنَسُ بْنُ مَالِکٍ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص أَنَّهُ سَمَرَ یَدَ رَجُلٍ إِلَى الْحَائِطِ وَ مِنْ ثُمَّ اسْتَحَلَّ الْأُمَرَاءُ الْعَذَاب»[۴۲] «نخستین چیزی که حاکمان آن را حلال شمردند، شکنجه بود. به خاطر دروغی که انس بن مالک به رسول خدا (ص) بست (آن افترا این بود:) پیامبر(ص) دست مردی را با میخ به دیوار کوفت.»

 شاید بتوان روایتی را که سیوطی از ابوهریره اینگونه نقل می کند که: « فاتى بهم النبی صلى الله علیه و سلم فقطع أیدیهم و أرجلهم و سمر أعینهم قال أبو هریره فیهم نزلت هذه الآیه إِنَّما جَزاءُ الَّذِینَ یُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ قال فترک النبی صلى الله علیه و سلم الأعین بعد»[۴۳] «پیامبر (ص) آنان را نزد خود آورد و دستان و پاهایشان را قطع نمود و بر چشمانشان داغ نهاد. ابوهریره می گوید: “آیه «إِنَّما جَزاءُ الَّذِینَ یُحارِبُونَ اللَّهَ…» درباره آنان نازل شد و پس از آن پیامبر (ص) (داغ نهادن) بر چشمان را ترک نمود» مؤیّد دیگری برای جعلی بودن حدیث ساختگی انس بن مالک برشمرد. زیرا طبق روایت ابوهریره آیه شریفه عمل داغ نهادن بر چشمان اخلال گران به امنیّت عمومی را ردّ نموده و مورد تأیید قرار نداده است. و این از نظر نتیجه همسو با روایت امام سجّاد (ع) است. زیرا ایشان در ردّ روایت انس بن مالک استناد به همین آیه مذکور نمودند.

۴ – تصحیح حدیث پیامبر (ص)

یکی از آسیبهای وارد شده بر احادیث نبوی (ص) تحریف متن آنها در جهت تأمین اغراض قدرت طلبان و دین فروشان بوده است. تحریف متن در واقع همان تغییر و تبدیل کلمات و یا افزودن و کاستن عمدی متن اصلی حدیث است. اهل بیت (ع) با آگاهی از این آسیب، به تصحیح و پاکسازی احادیث نبوی (ص) از تحریفات متنی پرداختند. در اینجا به برخی از نمونه ها می پردازیم:

الف) در منابع اهل سنّت از قول پیامبر (ص) پایه های اسلام اینگونه بیان شده است: « قال رسول الله (صلى الله علیه وسلم) بنى الاسلام على خمس شهاده ان لا اله الا الله وان محمدا رسول الله واقام الصلاه وایتاء الزکاه والحج وصوم رمضان»[۴۴] «رسول خدا (ص) فرمود: اسلام بر پنج پایه بنا شده است: شهادت بر «لا اله الّا الله و محمّد رسول الله»، «اقامه نماز»، «پرداخت زکات»، «حجّ» و «روزه ماه رمضان»».

در حالی که در روایات اهل بیت (ع) همین حدیث به گونه ای دیگر از رسول خدا (ص) نقل شده است. در حدیثی که راوی آن امام رضا (ع) از امام کاظم (ع) از امام صادق (ع) و او از پدران پاک و مطهرش و آنان از امام علی (ع) هستند؛ چنین نقل نموده اند که فرمود:  «سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (ص) یَقُولُ بُنِیَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسِ خِصَالٍ عَلَى الشَّهَادَتَیْنِ وَ الْقَرِینَتَیْنِ قِیلَ لَهُ أَمَّا الشَّهَادَتَانِ فَقَدْ عَرَفْنَاهُمَا فَمَا الْقَرِینَتَانِ قَالَ الصَّلَاهُ وَ الزَّکَاهُ فَإِنَّهُ لَا یُقْبَلُ أَحَدُهُمَا إِلَّا بِالْأُخْرَى وَ الصِّیَامِ وَ حِجِّ بَیْتِ اللَّهِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا وَ خُتِمَ ذَلِکَ بِالْوَلَایَهِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ “الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً”[۴۵]»[۴۶] «از رسول خدا (ص) شنیدم که فرمود: “اسلام بر پنج خصلت بنا نهاده شده است: بر «شهادتین» و «قرینتین» به پیامبر (ص) عرضه شد: معنای شهادتین را می دانیم اما معنای «قرینتان» چیست؟ فرمود: «نماز» و «زکات» که قرین یکدیگر هستند. همانا هیچ یک بدون دیگری پذیرفته نمی شود. (و نیز بنا شده) بر «روزه» و «حجّ» خانه خدا برای کسی که استطاعت دارد و این خصلت ها به «ولایت» ختم می شود. زیرا خدای عزّ و جلّ فرمود: “امروز، دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آیین (جاودان) شما پذیرفتم”»

در این روایت، «نماز» و «زکات» با عنوان «قرینتین» خود یک خصلت و پایه از ارکان دین معرفی شده است و در خاتمه با استناد به قرآن کریم، پنجمین و آخرین پایه اسلام، «ولایت» امیرالمؤمنین (علیه السلام) به شمار آمده است. نکته قابل توجّه در این روایت آن است که اوّلا در سند این روایت ائمّه معصوم (ع) قرار دارند و ثانیا این روایت را به نقل از پیامبر اکرم (ص) نقل نموده اند. این بدان معناست که سلسله نورانی اهل بیت (ع) هر کدام تأکید ویژه ای بر تصحیح متن حدیث نبوی (ص) که در مجامع حدیثی اهل سنّت ذکر شده، داشته اند و ایشان سعی نموده اند با إسناد حدیث به پیامبر (ص) همگان را به تحریف رخ داده در متن متوجه سازند. تحریفی که منجر به حذف «ولایت» از متن حدیث به عنوان رکنی از ارکان دین شده است. 

 

ب)  در منابع معتبر اهل سنّت درباره استجابت دعا در ساعات آخر شب، از رسول خدا (ص) اینگونه نقل شده است:          

«قال رسول الله (صلى الله علیه وسلم) إذا مضى شطر اللیل أو ثلثاه یَنزِلُ الله تبارک وتعالى إلى السماء فیقول هل من سائل یعطى هل من داع یستجاب له هل من مستغفر یغفر له حتى ینفجر الصبح»[۴۷] «هنگامی که نصف یا دو سوّم شب می گذرد، خدای تبارک و تعالی به آسمان نازل می شود و می گوید: “آیا درخواست کننده ای هست تا به او عطا کنم؟ آیا دعا کننده ای هست تا او را اجابت نمایم؟ آیا آمرزش خواهی هست تا او را مورد مغفرت قرار دهم؟ (این ندا ادامه دارد) تا این که صبح می دمد.»

امّا این روایت از دیدگاه امام رضا (ع) دچار تحریف شده است. شخصی به نام ابراهیم بن ابی محمود می گوید: «از امام رضا (ع) درباره حدیثی که مردم آن را از رسول خدا (ص) نقل می کنند که فرمود: « إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى یَنْزِلُ کُلَّ لَیْلَهٍ إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْیَا» پرسیدم که نظر شما دراین باره چیست؟ آن حضرت در پاسخ فرمود:

«لَعَنَ اللَّهُ الْمُحَرِّفِینَ لِلْکَلِمِ عَنْ مَوَاضِعِهِ وَ اللَّهِ مَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) کَذَلِکَ إِنَّمَا قَالَ (ص) “إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى یُنْزِلُ مَلَکاً إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْیَا کُلَّ لَیْلَهٍ فِی الثُّلُثِ الْأَخِیرِ وَ لَیْلَهَ الْجُمُعَهِ فِی أَوَّلِ اللَّیْلِ فَیَأْمُرُهُ فَیُنَادِی هَلْ مِنْ سَائِلٍ فَأُعْطِیَهُ هَلْ مِنْ تَائِبٍ فَأَتُوبَ عَلَیْهِ هَلْ مِنْ مُسْتَغْفِرٍ فَأَغْفِرَ لَهُ یَا طَالِبَ الْخَیْرِ أَقْبِلْ یَا طَالِبَ الشَّرِّ أَقْصِرْ فَلَا یَزَالُ یُنَادِی بِهَذَا إِلَى أَنْ یَطْلُعَ الْفَجْرُ فَإِذَا طَلَعَ الْفَجْرُ عَادَ إِلَى مَحَلِّهِ مِنْ مَلَکُوتِ السَّمَاءِ”»[۴۸] «خدا لعنت کند افرادى را که کلمات را از محلّ خود جابجا و تحریف مى‏کنند، سوگند به خدا، پیامبر چنین سخنى نگفته است، بلکه فرموده‏اند: “خداوند تعالى در ثلث آخر هر شب، و هر شب جمعه از أوّل شب، فرشته‏اى را به آسمان دنیا مى‏فرستد و آن فرشته به فرمان خداوند ندا مى‏کند: آیا درخواست‏کننده‏اى هست تا حاجتش را برآورم؟ آیا توبه‏کننده‏اى هست تا توبه‏اش را بپذیرم؟ آیا آمرزش خواهى هست تا او را بیامرزم؟ اى طالب خیر! به این سو بیا، اى طالب شرّ! دست نگهدار! و این فرشته تا طلوع فجر این ندا را ادامه مى‏دهد و هنگام طلوع فجر به محلّ خود در ملکوت آسمان باز مى‏گردد”، این حدیث را پدرم از جدّم و او از پدرانش از قول رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) برایم نقل کرد.»

مطابق با حدیث امام رضا (ع) تحریف رخ داده در روایت نبوی (ص) تبدیل «یُنزِلُ» به «یَنزِلُ» و حذف کلمه «ملکاً» از متن حدیث است. این امر موجب شده که برخی شارحان، روایت تحریف شده را  ضمن پذیرش متن آن، با تکلّف بسیار و یا آنگونه که امام رضا (ع) تصحیح نموده اند، معنا کنند و این جای بسی شگفتی است. برای مثال نووی می گوید: «معناه تَنزِلُ رحمتُه وأمرُه وملائکتُه کما یقال فعل السلطان کذا إذا فعله أتباعه بأمره»[۴۹] نظیر این معنا را ابن حجر عسقلانی نیز ذکر می کند. او به نقل از ابن عربی می گوید: «فأما قوله «یَنزِلُ» فهو راجع إلى أفعاله لا إلى ذاته بل ذلک عباره عن ملکه الذی ینزل بأمره ونهیه»[۵۰] وی در ادامه ضبط دیگری از «یَنزِلُ» را نقل می کند و می گوید: «وقد حکى أبو بکر بن فورک أن بعض المشایخ ضبطه بضم أوّله (یُنزِلُ) على حذف المفعول أی «یُنزِلُ ملکًا» ویقویه ما رواه النسائی من طریق الأغر عن أبی هریره وأبی سعید بلفظ “أن الله یمهل حتى یمضی شطر اللیل ثم یأمر منادیا یقول هل من داع فیستجاب له” الحدیث»[۵۱]

۵ – تفسیر حدیث پیامبر (ص)

یکی دیگر از گونه های دفاع اهل بیت (ع) از احادیث رسول خدا (ص) شرح و تبیین مفردات و جملات آن بوده است. این اقدام اهل بیت (ع) از دو جهت دارای اهمیت است: نخست آنکه اقدامی پیش گیرانه برای ردّ نمودن و جعلی خواندن روایات پیامبر (ص) به شمار می رود. دوّم آنکه فهم درست حدیث پیامبر (ص) نقشی به سزا در اعتقادات فکری و رفتارهای عملی ایفا می کند. در اینجا به برخی از این موارد اشاره می کنیم:

الف) ابواسحاق می گوید: «به امام علی بن الحسین (ع) عرض کردم: معنای این سخن پیامبر (ص) که فرمود: “مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ”[۵۲] چیست؟ حضرت در پاسخ فرمود: “أَخْبَرَهُمْ أَنَّهُ الْإِمَامُ بَعْدَهُ” “پیامبر (ص) به مردم خبر داد که علی (ع) امام پس از خود می باشد”»[۵۳] همچنین در روایت دیگری از ح

در این حدیث امام سجّاد (ع) مفاد جمله “مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ” را به اختصار شرح نموده اند.

 

ب) امام صادق (ع) از پدران گرامیش و آنان از امام حسین (ع) روایت کرده اند که امام علی (ع) در پاسخ به پرسشی درباره مصادیق «عترت» در حدیث نبوی (ص): «إِنِّی مُخَلِّفٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی»[۵۴] فرمود: « أَنَا وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ الْأَئِمَّهُ التِّسْعَهُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ تَاسِعُهُمْ مَهْدِیُّهُمْ وَ قَائِمُهُمْ لَا یُفَارِقُونَ کِتَابَ اللَّهِ وَ لَا یُفَارِقُهُمْ حَتَّى یَرِدُوا عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (ص) حَوْضَهُ»[۵۵] «من و حسن و حسین و نُه امامى که از فرزندان حسین‏اند، و نُهمى آنان مهدى (ع) که قائمشان است، آنان از کتاب خدا جدا نگردند، و کتاب خدا هم از ایشان جدا نشود، تا همگى بر پیامبر خدا بر لب حوض (کوثر) وارد گردند»‏

در این روایت، امام علی (ع) به مفرد شناسی حدیث نبوی (ص) پرداخته اند.

 

ج) حماد بن عثمان می گوید: «به امام صادق (ع) عرض کردم فدایت شوم! معنای این سخن پیامبر (ص) که فرمود: “إِنَّ فَاطِمَهَ أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَحَرَّمَ اللَّهُ ذُرِّیَّتَهَا عَلَى النَّارِ ” “فاطمه دامان خویش را پاک داشت پس خدا ذرّیه او را بر آتش حرام ساخت” چیست؟ آن حضرت در پاسخ فرمود: ” الْمُعْتَقُونَ مِنَ النَّارِ هُمْ وُلْدُ بَطْنِهَا الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ زَیْنَبُ وَ أُمُّ کُلْثُومٍ” “آزاد شدگان از آتش تنها فرزندان بلافصل فاطمه (س) یعنی حسن (ع)، حسین (ع)، زینب (س) و ام کلثوم (ع) می باشند”»[۵۶]

در این حدیث نیز، امام صادق (ع) به تبیین واژه «ذرّیه» که در حدیث نبوی (ص) به کار رفته، پرداخته اند. همچنین از این حدیث اینگونه فهمیده می شود که این پندار رایج در میان عوامّ که آتش دوزخ را بر همه سادات و ذریّه پیامبر (ص) حرام می دانند، مورد تخطئه و اصلاح قرار گرفته است.

 

د) معاویه بن وهب می گوید: «به امام صادق (ع) عرض نمودم به ما گفته‏اند که در زمان رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) یکى از انصار از دنیا رفت در حالى که دو دینار بدهکار بود، رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) حاضر نشد تا بر جنازه وى نماز بخواند و به اصحابش فرمود: “صَلُّوا عَلَى صَاحِبِکُمْ”[۵۷] “بر برادرتان نماز بخوانید” تا اینکه یکى از خویشانش آن دین را به عهده گرفت. آیا این صحّت دارد؟ آن حضرت در پاسخ فرمود: ” ذَلِکَ الْحَقُّ ثُمَّ قَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) إِنَّمَا فَعَلَ ذَلِکَ لِیَتَّعِظُوا وَ لِیَرُدَّ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَ لِئَلَّا یَسْتَخِفُّوا بِالدَّیْنِ… ” “آرى صحیح است، و البتّه این کار را رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) بدان جهت کرد که مردم متوجّه شوند که هر کس دِینى به گردن دارد ادا نماید و دیگر اینکه قرضى را بى‏اهمیّت تلقّى نکنند…”»[۵۸]

 

ه) ابن ابی عمیر می گوید: «از امام موسی بن جعفر (ع) درباره معنای این سخن رسول خدا (ص) که می فرماید: “الشَّقِیُّ مَنْ شَقِیَ فِی بَطْنِ أُمِّهِ وَ السَّعِیدُ مَنْ سَعِدَ فِی بَطْنِ أُمِّهِ”[۵۹] سؤال کردم. حضرت در پاسخ فرمود: «الشَّقِیُّ مَنْ عَلِمَ اللَّهُ وَ هُوَ فِی بَطْنِ أُمِّهِ أَنَّهُ سَیَعْمَلُ أَعْمَالَ الْأَشْقِیَاءِ وَ السَّعِیدُ مَنْ عَلِمَ اللَّهُ وَ هُوَ فِی بَطْنِ أُمِّهِ أَنَّهُ سَیَعْمَلُ أَعْمَالَ السُّعَدَاءِ»[۶۰] «بدبخت کسی است که خداوند از همان زمانی که او در رحم مادرش است می داند که او کارهای بدبختان را خواهد کرد؛ و خوشبخت کسی است که خداوند از همان زمانی که او در رحم مادرش است می داند که او کارهای خوشبختان را خواهد کرد.»

در این حدیث، امام کاظم (ع) ضمن پذیرش صدور روایت نبوی (ص)، تفسیری مقبول و دلنشین از آن ارائه می دهد و آن این است که خداوند متعال سرنوشت همه انسانها را قبل از تولّد آنان می داند. بی تردید اگر معنای حدیث آن بود که خداوند برخی انسانها را فطرتا خوشبخت و برخی دیگر را ذاتا بدبخت آفریده و همانگونه در رحم مادر قرار داده است، لازمه اش مجبور بودن همه انسانها در پیمودن راه سعادت و شقاوت خواهد بود در حالی که چنین معنایی خلاف وجدان آدمی و عقل بدیهی است. چنان که در حدیثی از امام صادق (ع) آمده است: « إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ خَلْقَهُ جَمِیعاً مُسْلِمِینَ أَمَرَهُمْ وَ نَهَاهُمْ وَ الْکُفْرُ اسْمٌ یَلْحَقُ الْفِعْلَ حِینَ یَفْعَلُهُ الْعَبْدُ وَ لَمْ یَخْلُقِ اللَّهُ الْعَبْدَ حِینَ خَلَقَهُ کَافِراً إِنَّهُ إِنَّمَا کَفَرَ مِنْ بَعْدِ أَنْ بَلَغَ وَقْتاً لَزِمَتْهُ الْحُجَّهُ مِنَ اللَّهِ فَعَرَضَ عَلَیْهِ الْحَقَّ فَجَحَدَهُ فَبِإِنْکَارِهِ الْحَقَّ صَارَ کَافِراً»[۶۱] «خداوند تمام آفریده های خود را بر صفت تکلیف و اسلام آفرید و به آنان امر و نهی نمود و کفر آن زمان وصف فعل قرار می گیرد که بنده آن را به انجام می رساند. خداوند وقتی بنده ای را آفرید، او را کافر نیافرید. همانا بنده، زمانی کافر گشت که حجّت از سوی خدا به او رسید و بر او عرضه شد. ولی او آن را انکار نمود. پس به خاطر انکار کردن حقّ، کافر گردید.»

نتیجه

۱ – اهل بیت (علیهم السلام) با توجه به خسارت ها و آسیب های  وارده بر احادیث پیامبر (ص) که نتیجه کوتاهی های حاکمان و غرض ورزی های دنیاپرستان در مقابل این میراث گرانبها و ارزشمند بود، به گونه های مختلفی به دفاع عالمانه از سیره و سخن پیامبر (ص) پرداختند که عبارتند از: ارائه ملاکهای متقن برای تشخیص روایات جعلی، پیرایش حدیث پیامبر (ص) از کج فهمی، ردّ حدیث منسوب به پیامبر (ص)، تصحیح و تفسیر حدیث پیامبر (ص). چنین رویکردی به متن احادیث پیامبر (ع) میزان اهتمام معصومان (ع) را نسبت به حفظ و نشر سنّت قطعی پیامبر (ص) نشان می دهد.

۲ – اهل بیت (ع) نخستین پیشگامانی هستند که به پاک سازی چشمه زلال احادیث پیامبر (ص) از خس و خاشاک «وهم» و «جعل» پرداختند و پا به میدان رویارویی با جاعلان، تحریف گران و کج اندیشان روایات نبوی (ص) نهادند.

۳ – اهل بیت (ع) به شاگردان و دیگر مخاطبان خود راه دفاع عالمانه و روشمند از سیره و سخن رسول خدا (ص) را آموزش داده اند.

۴ – خاندان پاک و مطهّر پیامبر (ص) تنها مرجع مطمئنّ برای معرّفی سنّت و سیره قطعی نبوی (ص) به شمار می روند.

۵ – منابع حدیثی اهل سنّت که غالب روایاتشان به پیامبر (ص) نسبت داده شده است، باید بر اساس آموزه های ناب اهل بیت (ع) مورد بازبینی و تجدید نظر قرار بگیرد.

 

 

کتابنامه

۱ – قرآن کریم

۲ – نهج البلاغه، تصحیح صبحی صالح، قم، مؤسسه دار الهجره، بی تا.

 ۳ – الاحتجاج، طبرسى، احمد بن على، مشهد، نشر مرتضى،اوّل، ۱۴۰۳ ه ق.

۴ – آشنایی با علوم حدیث، علی نصیری، قم، مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، اوّل، ۱۳۸۲ش.

۵ – الامالی، شیخ صدوق، تحقیق: قسم الدراسات الاسلامیّه مؤسّسه البعثه ، قم، مؤسّسه البعثه، اوّل، ۱۴۱۷ق.

۶ – بحار الانوار، مجلسی محمد باقر، بیروت، مؤسّسه الوفاء، بی تا

۷ – بحر الفوائد، میرزای آشتیانی، قم، کتابخانه آیه الله مرعشی نجفی، ۱۴۰۳ق.

۸ – تحفه الأحوذی فی شرح الترمذی، المبارکفوری، بیروت، دار الکتب العلمیّه، اوّل، ۱۴۱۰ق.

۹ – خصائص أمیر المؤمنین (ع)، احمد بن شعیب النسائی، تحقیق: محمد هادی امینی، بی جا، مکتبه نینوی الحدیثه، بی تا.

۱۰ – الدر المنثور، سیوطی جلال الدین، قم، کتابخانه آیه الله مرعشى نجفى، ۱۴۰۴ ق.

۱۱ – دراسات فی علم الدرایه، مامقانی، تحقیق و تلخیص: غفاری علی اکبر، قم، جامعه الامام الصادق (ع)، اوّل، ۱۳۶۹ش.

۱۲ – روضه المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، مجلسى محمد تقى، تحقیق و تصحیح: سید حسین موسوى کرمانى- شیخ على‏پناه اشتهاردى- سید فضل الله طباطبائى، قم، مؤسسه فرهنگى اسلامى کوشانبور، دوم، ۱۴۰۶ ه ق

۱۳ – السقیفه و فدک، احمد بن عبدالعزیز جوهری، تحقیق: محمد هادی امینی، بیروت، شرکه الکتبی، دوّم، ۱۴۱۳ق.

۱۴ – سنن ابن ماجه، محمد بن یزید قزوینی، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، بیروت، دار الفکر، بی تا.

۱۵ – سنن ابی داود، ابی داود سلیمان بن اشعث سجستانی، بیروت: دار الفکر، اول، ۱۴۱۰ق

۱۶ – سنن الدارمی، الدارمی عبد الله بن بهرام، دمشق، مطبعه الاعتدال، بی تا.

۱۷ – السنن الکبرى، احمد بن حسین بن علی البیهقی، بیروت، دارالفکر، بی تا.

۱۸ – سنن النسائی، احمد بن شعیب نسائی، بیروت: دار الفکر، اول،۱۳۴۸ق.

۱۹ – سنن ترمذی، محمد بن عیسی الترمذی، بیروت: دار الفکر، دوم،۱۴۰۳ق.

۲۰ – شرح البدایه فی علم الدرایه، شهید ثانی،

۲۱ – شرح صحیح مسلم،یحیی بن شرف النووی، بیروت: دار الفکر، اول، ۱۴۲۱ق.

۲۲ – صحیح ابن حبان، محمد بن حبان بن احمد، تحقیق: شعیب الأرنؤوط، بیروت، مؤسسه الرساله، دوّم، ۱۴۱۴ق.

۲۳ – صحیح بخاری،محمد بن اسماعیل البخاری،بیروت: دار الفکر، ۱۴۲۴ق

۲۴ – صحیح مسلم، مسلم بن حجاج نیشابوری، بیروت، دار الفکر، بی تا.

۲۵ – الصوارم المهرقه فى نقد الصواعق المحرقه، قاضى نور الله شوشترى، تهران، نهضت، ۱۳۶۷ ه ش.

۲۶ – فتح الباری شرح صحیح البخاری، العسقلانی ابن حجر، بیروت، دار المعرفه للطباعه و النشر، بی تا.

۲۷ – فضائل الصحابه، نسائی احمد بن شعیب، بیروت، دار الکتب العلمیه، بی تا

۲۸ – فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، محمد عبد الرؤوف المناوی، تحقیق: احمد عبدالسلام، بیروت، دار الکتب العلمیّه، اوّل، ۱۴۱۵ق.

۲۹ – قرب الاسناد، حمیرى عبد الله بن جعفر، تهران کتابفروشى نینوا، بی تا.

۳۰ – کتاب السنه، عمرو بن أبی عاصم الضحاک، تحقیق: محمد ناصر الدین الآلبانی، بیروت، المکتب الاسلامی، سوّم، ۱۴۱۳ق.

۳۱ – کتاب المسند، الامام الشافعی، تحقیق: مطبعه بولاق الامیریّه و النسخه المطبوعه فی بلاد الهند، بیروت، دار الکتب العلمیّه، بی تا.

۳۲ – کنز العمال، متقی هندی تحقیق: شیخ بکری حیانی، شیخ صفوه السقا، بیروت، مؤسّسه الرساله، بی تا.

۳۳ – الکافی، کلینی (ره) محمد بن یعقوب، تهران، دار الکتب الاسلامیّه، چهارم، ۱۴۰۷ق.

۳۴ – کتاب التفسیر، عیاشی محمد بن مسعود، تهران، چاپخانه علمیه، ۱۳۸۰ق.

۳۵ – لسان العرب، ابن منظور،بیروت، دار صادر، چهارم ، ۲۰۰۵م.

۳۶ – مبانی نقد متن الحدیث، بیضانی قاسم،

۳۷ – مجمع البحرین، طریحی فخر الدین، تحقیق: حسینی سیّد احمد، بی جا، مکتب نشر الثقافه الاسلامیّه، دوّم، ۱۴۰۸ق.

۳۸ – المحاسن، برقى ابو جعفر احمد بن محمد بن خالد، قم، دار الکتب الإسلامیه، دوم، ۱۳۷۱ ه ق.

۳۹ – المستدرک علی الصحیحین، الحاکم النیشابوری محمد، تحقیق یوسف المرعشلی، بیروت، دار المعرفه

۴۰ – مسند احمد، احمد بن حنبل، بیروت، دار صادر، بی تا

۴۱ – المصنف، ابن أبی شیبه الکوفی، تحقیق: سعید محمد اللحام، بیروت، دار الفکر، بی تا.

۴۲ – المصنف، عبد الرزاق الصنعانی، تحقیق: حبیب الرحمن الاعظمی، بی جا، المجلس العلمی، بی تا.

۴۳ – معانی الاخبار، شیخ صدوق، محمّد بن على بن بابویه، قم، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، ۱۴۰۳ ه ق.

۴۴ – المعجم الکبیر، الطبرانی سلیمان بن احمد، تحقیق: حمدی عبد المجید السلفی، قاهره مکتبه ابن تیمیه، دوّم، بی تا.

۴۵ – معجم مقاییس اللغه ، احمد بن فارس بن زکریا، بیروت: دار احیاء التراث العربی ، اول، ۱۴۲۹ق.

۴۶ – من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق، محمّد بن على بن بابویه، قم، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، دوم، ۱۴۱۳ق.

۴۷ – المیزان فی تفسیر القرآن، محمد حسین طباطبایی، ترجمه: سید محمد باقر موسوى همدانى، قم‏، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسین حوزه علمیه قم‏، پنجم‏، ۱۳۷۴ ش‏.

۴۸ – وضع و نقد حدیث، مسعودی عبدالهادی،تهران: سمت، قم: دانشکده علوم حدیث، اوّل، ۱۳۸۸ش

 

 


[۱] نهج البلاغه، تصحیح صبحی صالح، خطبه ۲۱۰٫

[۲] همان

[۳] شعراء/۱۹۲ـ۱۹۴

[۴] فصلت/۴۲

[۵] صافات/۸

[۶] روضه المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، مجلسی محمد تقی، ج‏۶، ص.۳۴

[۷] الکافی، الکلینی، ج‏۱، ص ۶۹ ؛ همچنین نک: قرب الاسناد، حمیری عبد الله بن جعفر، ج۱، ص۴۴؛ المحاسن، برقی، ج۱، ص۲۲۱٫

[۸] حضرت امام جعفر بن محمّد (علیهما السلام) ملقب به «صادق» متولّد ۸۳  و متوفی ۱۴۸هجری در مدینه است. بخشی از حیات طیّبه آن حضرت مقارن با حکومت عمر بن عبد العزیز از حاکمان بنی امیه بود. او که به سال ۹۹ هجری به خلافت رسید رسما فرمان پایان منع تدوین احادیث رسول خدا (ص) را صادر کرد و در نامه ای به مردم مدینه از آنان دعوت نمود تا به ثبت و کتابت احادیث پیامبر (ص) بپردازند. (سنن دارمی، ج۱، ص۱۳۷) از این رو می توان گزینش و انتشار چنین روایاتی از پیامبر (ص) را نوعی زمان شناسی و نیاز سنجی امام صادق (ع) در آن دوران ارزیابی کرد.

[۹] نک: مسند احمد، ج۴، ص۱۵۴؛ المستدرک علی الصحیحین، النیشابوری الحاکم، ج۳، ص۸۵؛ المعجم الکبیر، الطبرانی، ج۱۷، ص۲۹۸

[۱۰] أحزاب / ۷ «وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِیِّینَ میثاقَهُمْ وَ مِنْکَ وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْراهیمَ وَ مُوسى‏ وَ عیسَى ابْنِ مَرْیَمَ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ میثاقاً غَلیظاً» «یاد آر هنگامی را که از پیامبران پیمان گرفتیم و (همچنین) از تو و از نوح و ابراهیم و موسى و عیسى بن مریم، و ما از همه آنان پیمان محکمى گرفتیم»

[۱۱] الاحتجاج، طبرسی، ج۲ ، ص۴۴۸ .

[۱۲] المیزان فی تفسیر القرآن، محمد حسین طباطبایی، ترجمه: سید محمد باقر موسوى همدانى ، ج۱۶، ص۴۱۵٫

[۱۳] کتاب التفسیر، عیاشی، ج۲، ص۳۹؛ الدر المنثور، ج۵، ص۱۸۳ ـ۱۸۴

[۱۴] آل عمران/۸۱

[۱۵] انبیاء/۹۲٫

[۱۶] شوری/۱۳

[۱۷] نجم/۳ـ ۴٫

[۱۸] بحر الفوائد، ج۴، ص۶۵٫

[۱۹] الاحتجاج، ج۲، ص۴۴۷ .

[۲۰] نک: مسند احمد، ج۱، ص۸۰؛ سنن ابن ماجه، ج ۱، ص ۳۶؛ سنن ترمذی، ج ۵، ص ۲۷۲٫

[۲۱] – فضائل الصحابه، أحمد بن حنبل  ص ۲۰؛ مسند احمد، احمد بن حنبل ج ۳، ص ۳؛ سنن ابن ماجه، القزوینی محمد بن یزید، ج ۱، ص ۴۴ ؛  سنن ترمذی، ج ۵، ص ۳۲۱ ؛ المستدرک علی الصحیحین، النیشابوری الحاکم ،ج ۳   ص ۱۶۷؛ السنن الکبرى، النسائی، ج ۵ ، ص ۸۱ ؛  صحیح ابن حبان ، ج ۱۵ ،  ص ۴۱۳ ؛ خصائص أمیر المؤمنین (ع)، النسائی،  ص ۱۲۳٫

[۲۲] شرح مسلم نووی، ج ۱۶، ص ۴۱٫

[۲۳]  فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، المناوی، ج ۳، ص ۵۵۰ .

[۲۴]  برای تفصیل بیشتر نک: الصوارم المهرقه فى نقد الصواعق المحرقه، شوشتری قاضی نور الله، ص ۳۴۰٫

[۲۵] بحارالانوار، مجلسی محمّد باقر، ج‏۲، ۱۶۱؛ نهج البلاغه، سیّد رضی، تصحیح صبحى صالح، قصار ۹۸ ص ۴۸۵٫     

[۲۶] توبه/۱۲۲٫

[۲۷] معانی الاخبار، شیخ صدوق، ص ۱۵۷٫

[۲۸] این ادعا که پیامبر (ص) در این دنیا پروردگار را با چشم رؤیت نموده در برخی منابع اهل سنت اینگونه بیان شده است: « عن عکرمه ، عن ابن عباس ، عن النبی صلى الله علیه وسلم قال : ” رأیت ربی عزوجل “» کتاب السنه، عمرو بن أبی عاصم، ص ۱۸۸؛ همچنین نک به: شرح مسلم نووی، ج ۳ ، ص۵؛ المصنف، ابن أبی شیبه الکوفی، ج ۷،   ص ۴۴۵؛ السنن الکبرى، نسائی ج ۶، ص ۴۷۲٫

[۲۹] بحار الانوار، ج۴، ص۵۴٫

[۳۰]   کنز العمال، متقی هندی، ج۱ ، ص ۹۹: «۴۴۵ من شبه الله بشئ أو ظن إن الله یشبهه شئ فهو من المشرکین [ أبو نعیم عن جویبر عن الضجاک عن ابن عباس

[۳۱] علل الشرائع، شیخ صدوق، ج۲، ص۵۲۱٫

[۳۲] السقیفه و فدک، جوهری، ص۱۰۳٫

[۳۳] نمل/۱۶

[۳۴] مریم/۶

[۳۵] الاحتجاج، ج۱ ، ص۱۰۴٫

[۳۶] الکافی، ج ۱، ص۳۲؛ من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۳۸۷؛ امالی صدوق، ص۶۰

[۳۷] در روایتی از امام صادق (ع) وارد شده که عده‏اى از قبیله «بنى ضبّه» در حالى که همه بیمار بودند به حضور رسول خدا (ص) رسیدند، حضرت به ایشان دستور داد «چند روزى نزد من بمانید جناب تا بیماریتان بر طرف شده ، آن گاه شما را به جنگ خواهم فرستاد»، آنان گفتند: «ما را از مدینه خارج ساز»، رسول خدا (ص) آنان را (در بیابان مدینه) نزد شتران صدقه فرستاد تا از بول آنها بنوشند و شیر آنها را بخورند. هنگامی که همه بهبودى یافتند و نیرومند شدند، سه نفر از چوپانهاى رسول خدا (ص) را به قتل رساندند، رسول خدا (ص) على (ع) را براى دستگیرى و سرکوبى آنان روانه کرد، حضرت على آنان را در یک وادى پیدا کرد که به حال سرگردانى افتاده بودند، چون آن بیابان نزدیکى‏هاى یمن بود و آنان نمى‏توانستند از آن وادى خارج شوند، پس على (ع) اسیرشان کرده به نزد رسول خدا (ص) آورد، و آیه شریفه:” إِنَّما جَزاءُ الَّذِینَ یُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَساداً أَنْ یُقَتَّلُوا أَوْ یُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ” (مائده/۳۳) در این مورد نازل شد. رک: الکافی، ج۷، ص۲۴۵٫

[۳۸] صحیح مسلم ، ج ۵ ، ص ۱۰۳؛ السنن الکبرى، بیهقی، ج ۹، ص ۷۰؛ تحفه الأحوذی، مبارکفوری، ج ۱، ص ۲۰۶؛ سنن ترمذی، ج۱، ص۴۹؛ سنن نسائی، ج۷، ص۱۰۰ ؛ المستدرک علی الصحیحین، نیشابوری، ج۴، ص۳۶۷٫

[۳۹] کتاب المسند، الامام الشافعی، ص ۳۱۵؛  السنن الکبرى، بیهقی، ج ۹، ص ۶۹ـ۷۰٫

[۴۰] «إِنَّما جَزاءُ الَّذینَ یُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَساداً أَنْ یُقَتَّلُوا أَوْ یُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ أَوْ یُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذلِکَ لَهُمْ خِزْیٌ فِی الدُّنْیا وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَهِ عَذابٌ عَظیم» (مائده/۳۳)‏

[۴۱] ترجمه تفسیر المیزان، ج۵، ص۵۴۱٫

[۴۲] علل الشرایع ج۲، ص۷۲۲-۷۲۳،حدیث۱۸؛ بحار الانوار، ج۷۶، ص۲۰۳٫

[۴۳] الدرالمنثور، سیوطی، ج۲، ص۲۷۸٫

[۴۴] صحیح بخارى، ج ۱، ص ۸ ؛  صحیح مسلم ، ج ۱، ص ۳۴؛سنن ترمذی، ج ۴، ص ۱۱۹؛ مسند احمد، ج ۲،ص ۱۲۰٫

[۴۵] مائده/۳

[۴۶] بحار الانوار، ج۶۵، ص۳۷۹ـ۳۸۰٫

[۴۷]   صحیح مسلم ، ج ۲ ،  ص ۱۷۶؛ مسند احمد ، ج ۱، ص ۳۸۸ ؛  صحیح بخارى، ج ۲، ص ۴۷ ؛  سنن ترمذی، ج۱ ، ص ۲۷۷؛ المصنف، صنعانی عبد الرزاق، ج ۱۰،    ص ۴۴۴؛  سنن نسائی، ج ۶ ، ص ۱۲۵؛ صحیح ابن حبان، ج ۳، ص ۲۰۱٫

[۴۸] بحارالانوار، ج‏۳، ص ۳۱۴٫

[۴۹] –  شرح مسلم نووی، ج ۶ ، ص ۳۶٫

[۵۰] فتح الباری، عسقلانی ابن حجر، ج ۳ ، ص ۲۵٫

[۵۱] همان.

[۵۲] فضائل الصحابه، احمد بن حنبل، ص۱۴؛ مسند احمد، ج۱، ص۸۴؛ سنن ابن ماجه، ج۱، ص۴۶؛ سنن ترمذی، ج۵، ص۲۹۷؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۰۹ ـ ۱۱۰؛ المصنّف، عبدالرزّاق صنعانی، ج۱۱، ص۲۲۵؛ المصنف، ابن ابی شیبه کوفی، ج۷، ص۴۹۵ و… .

[۵۳] بحارالانوار، ج‏۳۷، ص ۲۲۳٫

[۵۴] ؛ مسند احمد، ج ٣، ص ١۴؛ فضائل الصحابه، ص۱۵؛ سنن دارمی، ج ٢، ص ۴٣٢ ؛ المستدرک علی الصحیحین، ج ٣، ص ١٠٩؛ السنن الکبری ، بیهقی، ج۷، ص۳۰ـ ۳۱ و… .

[۵۵] بحارالانوار، ج‏۲۳، ص ۱۴۷٫

[۵۶] همان ، ج‏۴۳، ص ۲۳۱

[۵۷] سنن دارمی ، ج۲، ص۲۶۳؛ صحیح بخاری، ج۳، ص۵۶؛ سنن ابن ماجه، ج۲، ص۸۰۴؛ سنن ابی داود، ج۲، ص۱۱۲؛ سنن ترمذی، ج۲، ص۲۶۶؛ سنن نسائی، ج۴، ص۶۵؛ السنن الکبری، بیهقی، ج۶، ص۷۲٫

[۵۸] الکافی، ج‏۵، ص: ۹۳٫

[۵۹] مسند احمد، ج۲، ص۱۷۶؛ صحیح مسلم، ج۸، ص۴۵؛ سنن ابن ماجه، ج۱، ص۱۸؛ المعجم الصغیر، طبرانی، ج۲، ص۵؛ المعجم الاوسط، طبرانی، ج۸، ص ۲۲۳٫

[۶۰] التوحید، شیخ صدوق، ص۳۵۶؛ بحار الانوار، ج۵، ص۱۵۷؛ الکافی، کلینی، ج۸، ص۸۱؛ من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج۴، ص۳۷۷

[۶۱] احتجاج، طبرسی، ج۲، ص۳۴۱٫