عذاب برزخ زاییده‌ی اعمال انسان در دنیا است

می‌فرماید نه این‌که خداوند ذوالجلال در دوزخ یک مار علی حدّه آفریده بعد آن مار را به جان شخص معذّب می‌اندازد؛ این‌طور نیست. این مار، این کژدم و عقرب، این حاصل فعل خود معذّب است. بعد این بزرگوار مثال می‌زند، می‌فرماید: یک کلمه‌ی درشت به کسی می‌گوید که دل او به درد می‌آید. با به درد آمدن دل او یک نطفه به رحم برزخ منتقل کرده است، یک تزویج صورت گرفته، یک زوجیت واقع شده، یک فاعلیت و یک قابلیت در این‌جا محقّق شده. نطفه به عالم برزخ منتقل می‌شود. این نطفه در رحم برزخ سیر می‌کند. تا وقتی این آدم بمیرد، آن نطفه، آن‌جا در رحم برزخ به مرحله‌ی زایش رسیده است. یک کژدم زاییده می‌شود، یک مار زاییده می‌شود.

Akhavan-Tafsir-13941205-ThaqalainSite (2)

این حاصل فعل خود او است، فعلی که نشأت‌گرفته از نفسانیت است نه نشأت گرفته از فطرت، این فعل از نفسانیت نشأت گرفته است، از آن مرتبتی که فعل آدمی طالب آن نیست، این فعل از همان‌جا نشأت گرفته است. وقتی می‌میرد از آن طرف آن جنین زاده می‌شود، تا به حال در مرحله‌ی جنین بود «إِذْ أَنْتُمْ أَجِنَّهٌ فی‏ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ»[۱] دیده‌ام که بعضی‌ها «أَجِنَّهٌ» را به معنای جن به کار می‌برند و حال آن‌که اجنّه جمع جنین است. «إِذْ أَنْتُمْ أَجِنَّهٌ» وقتی شما در رحم مادر بودید ما همان اجنّه بودیم امّا جنّ نبودیم، جانّ نبودیم. اجنّه جمع جنین است. می‌گویند این‌ها جمع اجنّه.

برخورد خدا با زاییده‌ی عمل توبه‌کار

این جنین در عالم برزخ زاده می‌شود و یک طول عقربی است. اگر در طول حیات خود توبه کرده بود دیگر خدا خود داند که با آن جنین چه کند؟ خدا او را نمی‌کشد چون مولدی است، نمی‌شود بچّه‌ی حرامزاده را کشت. او راه خود را می‌رود و خدا می‌داند با او چه کند. کار او دیگر با خدا است «وَ أَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ»[۲] این را در ذیل این آیه گفته‌اند که آن کسی که توبه کند «وَ أَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ». بعضی‌ها از «وَ أَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ» استفاده کرده‌اند که این امر صور حاصله از آن فعل است که امر آن با خداوند ذوالجلال است. این را دیگر خدا داند که چه کند.

Akhavan-Tafsir-13941205-ThaqalainSite (1)

تکلیف فعل زاییده‌ی انسان در برزخ چیست؟

اگر این آیه‌ی مبارکه هم بر این معنا ناظر نباشد خود مطلب از خارج معلوم است. وقتی می‌میرد اگر توبه نکرده باشد این جنین در برزخ زاده می‌شود مانند طفلی دنبال والدین خود می‌گردد. به عالم قبر می‌آید و خود را به صاحب فعل ملحق می‌کند. این بیان آیت الله شاه‌آبادی بیان بسیار لطیف و دقیقی است. او می‌فرماید: طفل چگونه مادر را می‌بوسد؟ این متولّد هم مادر را می‌بوسد، بوسیدن او به نیش زدن است. این برای آن موجود لذّت است امّا برای آن شخص الم است، برای او همان مرتبه اسقام و آلام است و بعد هم دیگر دلیل ندارد که او از والدین خود جدا بشود.

«یا لَیْتَ بَیْنی‏ وَ بَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ»[۳] این خواسته‌ی آن متولّد نیست، این خواسته‌ی این شخص است که کاش بین من و بین عمل من بعد مشرقین فاصله بود.

-‌ حقیقت آن هم اعتبار است. «یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخیهِ * وَ أُمِّهِ وَ أَبیهِ * وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنیهِ * لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنیهِ»[۴] هر کسی شأن خود را دارد. این‌جا به اعتبار است نه این‌که در عالم حقیقت باشد؛ یعنی خداوند متعال قادر است که این شخص را بدون این دو علّت هم در این عالم محقّق کند. مثل تحقّق جناب عیسی «مِن دونِ أبٍ»، مثل تحقّق جناب آدم و حوّا «مِن دونِ أبٍ وَ أُمٍّ». این‌جا فرقی ندارد، حالا شما می‌خواهید اسم این را حقیقی بگذارید و اسم آن را اعتباری بگذارید این در تقسیم‌بندی جناب عالی است به وکالت از طرف خدا!

سیر استکمال نتایج اعمال انسان تا قیامت

-‌ بله، همین عذاب است. این بیان مرحوم آیت الله شاه‌آبادی بیان بسیار لطیف و دقیقی است. بعد می‌فرماید این همین‌طور در مجاورت این والد خود دارد سیر استکمال برزخی خود را انجام می‌دهد، همین مار یا همین عقرب. وقتی او از برزخ می‌میرد… چون ما یک مرگ از برزخ به قیامت داریم. مایک مرگ از دنیا به برزخ داریم و یک مرگ برزخ به قیامت داریم «قالُوا رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَ أَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا»[۵] می‌فرماید: همان‌طور که او دارد سیر برزخی خود را انجام می‌دهد این شخص- آن مار یا آن عقرب هم سیر برزخی خود را طی می‌کند، همزمان با هم سیر می‌کنند. وقتی این این از برزخ می‌میرد و در قیامت زاده می‌شود آن مار در قیامت مجدّداً زاده می‌شود. حالا این مرتبه به اندازه‌ی کوه شده است. آن هم سیر خودش را می‌کند، آن هم به اندازه‌ی کوه شده، همان‌طور بزرگ شده است که می‌گویند عقرب قیامت به اندازه‌ی شتر است چون باید متناسب با شأن خود در قیامت جلوه کند.

منشأ گناه چیست؟

منشأ گناه این است که انسان طالب مقام حب است. حالا این حب را در جای منفی به کار می‌برد، حبّ مال می‌کند «زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ»[۶]. حب مطلوب فطرت است، عقرب مخلوق از مقام حب نیست، مخلوق از شأن دیگری است لذا او در شأن خود ملتذ است امّا صاحب عذاب در شأن خود ملتذ نیست و از آن جهت که منشأ عذاب فطرت است یعنی آن خواسته‌ی فطری که این صاحب عذاب، به صاحب فطری خود نرسیده است. لذلک همواره در ایذاء و در علل است.

تجسّم اعمال در قیامت

-‌ این‌که انسان در قیامت مسخ می‌شود مثلاً مورچه می‌شود، خوک می‌شود (قطع کلام)

-‌ فطرت انسان که از بین نمی‌رود، فعلیت او فعلیت نملیّت شده، فعلیت خنزیریت شده، فطرت او فطرت انسانی است. فعلیت با فطرت در عذاب در مقام تزاحم واقع می‌شود لذلک می‌فرماید خودشان خود را می‌خورند، خودخوری می‌کنند، دست خود را می‌خورند، روده‌ی خود را می‌خورند، این همان خودخوری است که منشأ آن منشأ فطرت و فعلیت است. از سوی دیگر در فطرت خود طالب مقام قرب است و در فعلیت خود گرفتار هرمان شده است.

-‌ مثل کسی که شأن او در شأن رئیس جمهور است و من او را مسئول جای خیلی کوچکی قرار دهم (ادغام صدا ۱۰:۴۲؟؟) این باعث می‌شود او معذّب شود.

-‌ وقتی این «وَضعُ شَیءٍ فِی غَیرِ مَوضِعِه» باشد… از امیر المؤمنین (علیه السّلام) پرسید: «صِفْ لَنَا الْعَاقِلَ»[۷] فرمودند: «یَضَعُ الشَّیْ‏ءَ مَوَاضِعَهُ»، «فَصِفْ لَنَا الْجَاهِلَ» فرمودند: «فَعَلْت‏»، گفتم. عاقل آن کسی است که هر چیزی را در جا و محلّ خود قرار می‌دهد؛ این در محلّ خود قرار نگرفته. وقتی در محلّ خودش قرار نگرفته این همان موضوع عذاب می‌شود.

عذاب قیامت هیچ‌گاه گوارا نخواهد شد

این اشکالی که مطرح کردند بر این‌که عذاب قیامت بعداً دفع می‌شود و از بین می‌رود اشکال بی‌اساسی است. «فَبَشِّرْهُ بِعَذابٍ أَلیمٍ‏»[۸] بعضی گفته‌اند ریشه‌ی عذاب از عذب است؛ عذب به معنی گوارا است. بعضی گفته‌اند به معنای چشیدن است. چون چشیدن در اغلب موارد با گوارایی توأم است، از باب تغلیب عذب را به معنای گوارایی گفته‌اند و الّا گاهی هم به معنای ناگوار است، گفته‌اند معنای چشیدن دارد.

این‌که گفته عذاب می‌شود «فَبَشِّرْهُ بِعَذابٍ أَلیمٍ‏» یعنی نه این‌که این معنای عذبیّت در آن باشد معنای چشش است؛ یعنی آن مقام الم را می‌چشد نه این‌که بر او گوارا می‌شود.

عذب بود نام نهندش عذاب                 مشنو اگر بیم عذابت دهند

البتّه آن شعر است و در شعر چنین بیاناتی زیاد است، منعی ندارد امّا این‌که نه حقیقت آن این است که عذاب گوارا می‌شود بلکه اگر گوارا باشد به نسبت نفس الامر خودش گوارا است؛ یعنی برای آن کسی که شایسته‌ی آن شأن است مثل آن موجودات و جانواران ریز میکروسکوپی دریاچه‌ی ارومیه؛ آن‌ها به نمک ملتذ هستند، برای آن‌ها عذب است نه برای کسی که به آب شیرین ملتذ است لذلک محتمل است که اگر این عذاب بودن را هم به معنای گوارایی بگیریم این برای اهلش باشد نه برای این انسان، آدمی در این مقام قرار بگیرد. آدمی در این مقام قرار نمی‌گیرد، آدم باید به فطرت خود برسد تا این‌که ملتذ بوده باشد در غیر این صورت او هم اهل عذاب است.

«وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا وَ نَبِیِّنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ»


 

[۱]– سوره‌ی نجم، آیه ۳۲٫

[۲]– سوره‌ی بقره، آیه ۲۷۵٫

[۳]– سوره‌ی زخرف، آیه ۳۸٫

[۴]– سوره‌ی عبس، آیات ۳۴ تا ۳۷٫

[۵]-‌ سوره‌ی غافر، آیه ۱۱٫

[۶]– سوره‌ی آل عمران، آیه ۱۴٫

[۷]– نهج البلاغه، ص ۵۱۰٫

[۸]– سوره‌ی لقمان، آیه ۷٫