«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏»[۱].

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إالی یوم الدّین».

شناخت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم

به جهات مختلفی توجّه به شخصیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و کسب و ازدیادِ معرفت ایشان جزء واجبات است. در اصول دین ما تقلید را روا نمی دانیم و می گوییم که باید هرکسی به یقین برسد و شناخت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از شئونِ خداشناسی نیز به شمار می رود. از جلوه های ربوبیّت و حکمتِ خداوند متعال ارسال پیامبران است و ربوبیّت و حکمت الهی بدون ارسال پیامبران الهی کامل نخواهد بود. نکته ی دیگر این است که خداوند متعال جبلّت مؤمنین را با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم عجین و همراه کرده است؛ «شیعتنا خلقوا من فاضل طینتنا یفرحون لفرحنا و یحزنون لحزننا[۲]»؛ (شیعیان ما از زیادى گل ما آفریده شده‏اند در شادى ما شادند و در اندوه ما محزون اند). علاوه بر بعد فکری و عقلی، کششِ وجودی اقتضا می کند که چیزهایی را که مجذوب آن می شویم، بازشناسی کنیم تا دلیل دوست داشتن آن را متوجّه شویم. اگر انسان گرایشی به پدر و مادر و یا فرزندِ خود دارد، به دست آوردن حکمتِ این گرایش، بهره های آن گرایش را تکمیل می کند و ما معتقد هستیم که اساساً وجودمان سر ریزِ وجود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و حضرات معصومین سلام الله علیهم اجمعین است. بنابراین شناختن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، خودشناسی است. در وجود ما چنین حقیقتی نهفته است و ما میلِ به این انوارِ درخشان را فراتر از مسئله آموزشی و قراردادی می بینیم. این امر را در وجود خودمان امری تکمیلی می یابیم و لذا خودآگاهی و خودشناسی اقتضا می کند که آن گرایش ها را بشناسیم و شناخت این گرایشات، شناختِ منشأیی است که این گرایشات از او متبلور شده است.

نکته ی سوم این است که انسان که به کمال علاقه دارد و میلِ به کمال جزء گرایش های فطری و عمیق انسان هاست، پس برای رسیدن به کمال باید کاملی را پیدا کنیم تا خودمان را با او تطبیق دهیم.

نکته ی آخر هم این است که خداوند متعال می فرماید: «لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ لِمَنْ کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَالْیَوْمَ الْآخِرَ وَذَکَرَ اللَّهَ کَثِیرًا[۳]»؛ (البته شما را به رسول خدا (چه در صبر و مقاومت با دشمن و چه دیگر اوصاف و افعال نیکو) اقتدایی نیکوست، برای آن کس که به (ثواب) خدا و روز قیامت امیدوار باشد و یاد خدا بسیار کند). این آیه جزءِ آیاتی است که لطایف بسیاری دارد. اما خداوند متعال ما را مأمور کرده است که اسوه ی خودمان را ببینیم و به او تأسی کنیم. به همین جهت و جهات دیگری که می شود در کنار این نکات بیان کرد، دوستان عزیزمان پیشنهاد درستی کردند که یک مروری به چهره ی مبارک پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در آیینه قرآن داشته باشیم تا هم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را بهتر بشناسیم و هم محبّت خودمان را بازیابی و بازشناسایی کنیم و هم اینکه بتوانیم به امید خدای متعال رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را برای خودمان مقتدا و اُسوه و الگو قرار دهیم و خودمان را با این وجود نازنین تطبیق دهیم.

قرآن برای انسان ها هدایت است

به همین لحاظ در این جلسه آیه ما قبل آخر سوره مبارکه توبه را مورد بررسی قرار خواهیم داد. خداوند متعال می فرماید: «لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَحِیمٌ[۴]»؛ (همانا رسولی از جنس شما برای (هدایت) شما آمد که فقر و پریشانی و جهل و فلاکت شما بر او سخت می‌آید و بر (آسایش و نجات) شما بسیار حریص و به مؤمنان رئوف و مهربان است). اگر بخواهیم این آیه را فی نفسه بفهمیم، به قرینه آیه مبارکه «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ وَإِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُبِینٍ[۵]»؛ (خدا بر اهل ایمان منّت گذاشت که رسولی از خودشان در میان آنان برانگیخت که بر آنها آیات او را تلاوت می‌کند و آنان را پاک می‌گرداند و به آنها علم کتاب (احکام شریعت) و حقایق حکمت می‌آموزد، و همانا پیش از آن در گمراهی آشکار بودند) یعنی دیگران هیچ سنخیتی با پیامبر ما ندارند. همان گونه که یکی از وجوه تفسیر آیه مبارکه «شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِلنَّاسِ وَبَیِّنَاتٍ مِنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ فَمَنْ شَهِدَ مِنْکُمُ الشَّهْرَ فَلْیَصُمْهُ وَمَنْ کَانَ مَرِیضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّهٌ مِنْ أَیَّامٍ أُخَرَ یُرِیدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَلَا یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ وَلِتُکْمِلُوا الْعِدَّهَ وَلِتُکَبِّرُوا اللَّهَ عَلَى مَا هَدَاکُمْ وَلَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ[۶]»؛ (ماه رمضان ماهی است که قرآن در آن نازل شده برای هدایت بشر و برای راهنمایی و امتیاز حق از باطل، پس هر که دریابد ماه رمضان را باید آن را روزه بدارد، و هر که ناخوش یا در سفر باشد (به شماره آنچه روزه خورده است) از ماهای دیگر روزه دارد، که خداوند برای شما حکم را آسان خواسته و تکلیف را مشکل نگرفته، و خواسته تا اینکه عدد روزه را تکمیل کرده و خدا را به عظمت یاد کنید که شما را هدایت فرمود، باشد که (از این نعمت بزرگ) سپاسگزار شوید) و آیه مبارکه «ذَلِکَ الْکِتَابُ لَا رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِلْمُتَّقِینَ[۷]»؛ (این کتاب که هیچ شک در آن نیست، راهنمای پرهیزگاران است) این است که ناس به جز متّقین نیستند و در روز قیامت هم صورت های برزخی شان ناس نیست و به گونه ی دیگری هستند. قرآن برای انسان ها هدایت است و انسان ها همان متّقین هستند. در این جا هم در آیه مبارکه «لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَحِیمٌ[۸]»؛ منظور از «انفسکم» همان انفس مؤمنین است که روایات هم این موضوع را کاملاً تأیید می کنند. در روایت داریم که امام باقر علیه السلام می فرمایند: «إِنَّ حَدِیثَ آلِ مُحَمَّدٍ صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا یُؤْمِنُ بِهِ إِلَّا مَلَکٌ مُقَرَّبٌ[۹]»؛ یکی از آن روایات ما، همین روایت طینت است. همانگونه که خواجه عبدالله انصاری می گوید: «الهی جلال عزت تو جای اشارت نگذاشت و محو اثبات تو راه اضافت برداشت تا گم گشت آنچه بنده در دست داشت. خداوندا از آن تو می فزود و از آن بنده می کاست تا آخر همان ماند که اول بود راست»[۱۰] که همه از آخر می ترسند اما من از اول می ترسم و منظورش این است که نمی دانم از اول برای من چه چیزی ساخته اند و چه جنسی تحویل من داده اند. این جنس بسیار اهمیّت دارد. جنس کافر اصلاً جنس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیست. آن ها ناری هستند و وجود نازنین پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم نوری می باشند. این مؤمن است که قماشِ وجود او از قماشِ وجود رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است. لذا محذوب می شود و کشش پیدا می کند و به او (پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم) مرتبط می شود. این جزءِ نکاتِ اسرار آمیز است که برای شیعه جالب است که پیامبرِ ما از خودِ ماست و ما نیز از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هستیم.

سرشت ما از سرشت اهل بیت علیهم السلام است

در زیارت جامعه کبیره آمده است که می فرماید: «بِأبى أنْتُمْ وَ اُمّى وَ نَفْسى وَ أهْلى وَ مالى ذکْرُکُم فِى الذّاکِرینِ وَ أسْماؤُکُمْ فِى الأْسْماءِ وَ أجْسادُکُمْ فِى الْأجْسادِ وَ أرْواحُکُمْ فِى الأْرْواحِ وَ أنْفُسُکُمْ فِى النُّفُوسِ وَ آثارُکُمْ فِى الآْثارِ وَ قُبُورُکُمْ فِى الْقُبُورِ ، فَما أحْلى أسْماءَکُم وَ أکْرَمَ أنْفُسَکُمْ وَ أعْظَمَ شَأْنَکُمْ وَ أجَلَّ خَطَرَکُمْ وَ أوْفى عَهْدَکُمْ وَ أصْدَقَ وَ عْدَکُمْ ، کَلامُکُمْ نُورٌ وَ أمْرُکُمْ رُشْدٌ وَ وَصِیَّتُکُمْ التَّقْوى وَ فَعَلُکُمُ الْخَیْرُ وَ عادَتُکُمُ الإحْسانُ وَ سَجیّتُکُمُ الْکَرَمُ وَ شأنُکُمُ الْحَقُّ والصِّدْقُ وَ الرِّفْقُ وَ قَوْلُکُمْ حُکْمٌ وَ حَتْمٌ وَ رَأیُکُمْ عِلْمٌ وَ حِلْمٌ وَ حَزْمٌ ، إنْ ذُکِرَ الخَیْرُ کُنْتُمْ أوّلَهُ وَ أصْلَهُ وَ فَرْعَهُ وَ مَعْدِنَهُ وَ مَأواهُ وَ مُنْتَهاهُ[۱۱]»؛ (پدرم و مادرم و خودم و خانواده ام و دارایى ام فدایتان باد! یاد شما، در [ زبان ] ذکر کنندگان است و نام هاى شما، در میان نام هاست و پیکرهایتان، با دیگر پیکرهاست و ارواح شما، در میان دیگر روح هاست و جان هایتان، در زمره جان هاست و آثارتان، در میان دیگر آثار است و قبرهایتان، در شمارِ سایر قبرها. پس نام هایتان، چه شیرین است و جان هایتان، چه گرامى است و مقامتان، چه بزرگ است و موقعیت شما، چه والاست و پیمانتان، چه استوار است و وعده تان چه راست است، سخن شما، نور است و دستور شما، رشد [ و هدایت ] است و سفارش شما، تقواست و کارتان، خیر [ و خوبى ] است و شیوه شما، احسان است و سرشت شما، بزرگوارى است و شأن شما، درستى و راستى و مدارا کردن است و گفته شما، دستور است و [ عمل بدان ] حتمى است و اندیشه شما، دانش و بردبارى و دوراندیشى است. اگر از خیر یاد کرده شود، شما نخستین و ریشه و شاخه و معدن و جایگاه و نهایتش هستید). قبرِ مؤمنین شعبه ی قبرِ آن هاست و ما در برزخ هم به آن ها متصّل هستیم و با رفتن مان هم از آن ها جدا نشده ایم و شعبه های اهل بیت علیهم السلام هستیم و جانِ ما، جانِ شماست و حقیقتِ ما، حقیقتِ شماست و ما ذیلِ شما هستیم؛ ما سایه و جلوه ی شما هستیم؛ ما ریزه های وجودِ شما هستیم و این موضوع بسیار مهم است.

این نوع توجّه که به روشنی در آیه شریفه «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ وَإِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُبِینٍ[۱۲]»؛ آمده است، اول اشاره به مؤمنین می فرماید و سپس ادامه آیه را می فرماید. فی نفسه اگر حساب کنیم، این گونه می شود؛ این نکاتی که آقای سلطانی بیان کردند، بسیار جالب بود؛ «لقد جاءکم» از کجا آمده است؟ مشخص می شود که رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم در یک جایی بودند و از آن جا نزول اجلال کرده اند و این آیه با وجود اینکه جای برتری داشت، نشان دهنده یک نوع امتان است و همان چیزی است که در زیارت جامعه کبیره نیز آمده است که می فرماید: «خَلَقَکُمُ اللّهُ أنْوارا فَجَعَلَکُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقینَ حَتّى مَنَّ عَلَیْنا بِکُمْ فَجَعَلَکُمْ فی بُیُوتٍ أذِنَ اللّهُ أنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فیهَا اسْمُهُ[۱۳]»؛ (خداوند، شما را [ به صورت ] نورهایى آفرید و گِرداگِرد عرش خود، قرارتان داد تا این که به واسطه شما، بر ما نعمت بزرگى عطا فرمود. پس شما را در خانه هایى قرار داد که خداوند، رخصت داده است که بزرگ داشته شوند و نام وى در آن ها یاد شود). خیلی دلرُباست. این موضوع که اهل بیت علیهم السلام ترجمان قرآن کریم هستند، هم ادعیه و هم در روایات و هم زیارت نامه ها همگی تجلیّات وحی هستند. «کَلَامُکُمْ نُورٌ وَ أَمْرُکُمْ رُشْدٌ وَ وَصِیَّتُکُمُ التَّقْوَی وَ فِعلِکَم الخَیر[۱۴]»؛ (سخن شما نور بخش دل ها و فرمان شما هدایت است. سفارش شما تقوا و کار شماخیر و نیکی است) و اساس آن هم همین است.

مخیّر بودن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم

این آمدنِ وجود نازنین پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم از یک مرحله ای به مرحله ای است و مبدأ عینِ قرآن کریم است؛ «وَإِنَّکَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ[۱۵]»؛ (و تو (ای رسول ما) آیات قرآن (عظیم) از جانب خدایی حکیم و دانا (به وحی) بر تو القا می‌شود). قرآن کریم به ما رسیده است ولی از کجا آمده است؟ یک سمت قرآن به خداوند متصل است و ذیلِ آن جایی است که دست ما به دامانش می رسد. وجود نازنین پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم هم «اوّلُ ما خَلَقَ» هستند، مقام قُرب الهی ایشان بالاترین مقام است ولی خداوند می فرماید: «جاءَکُم». تعبیر «جاءَ» همان گونه که به حق بیان کردند، تمام امور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم حتی زمان مرگ شان اختیاری است و در آمدن شان هم اجباری نبود؛ کما اینکه خزائن الهی به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم عرضه شد و جبرئیل کلیدش را آورد اما خود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند من نمی خواهم این کلید را داشته باشم و دوست دارم روزی سائل باشم و روز دیگر شاکر باشم و این زهد را خودشان انتخاب کردند. حتی آمدن شان را هم خودشان انتخاب نمودند؛ «لَقَد جاءَکُم» هم مرحله مرحله ی بالایی بود و هم مجیء اش اختیاری بود و خودشان انتخاب کردند و قبول فرمودند. این وجود مبارک پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بود و وجود نازنین حضرت زینب کبری سلام الله علیها در کنارِ بدن شریف امام حسین علیه السلام به امام سجاد علیه السلام عرضه داشتند که خودمان این راه را انتخاب کردیم. در این جا اصلاً تناسبی با آن ها وجود ندارد؛ این جا (دنیا) محیط تنگی است و وجود آن ها در این جا نمی گُنجد ولی برای هدایت ما (انسان ها) پذیرفتند که بیایند. خداوند متعال ایشان را مخیّر قرار دادند و خودشان آمدن به این جا (دنیا) را انتخاب کردند و حیثیّت و شأن آمدن شان هم، آمدنِ فردی و محمّدی نبود؛ بلکه آمدن شان هم آمدنِ رسالتی است و این موضوع هم از افتخاراتِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است و با وجود اینکه خودشان آمده اند، اما خودشان کاره ای نیستند و پیام خداوند متعال را آورده اند و رسولِ اوست.

ارواح ما از ابدان اهل بیت علیهم السلام است

نکته چهارم خداوند متعال نمی فرماید «منکم»، بلکه می فرماید: «مِن اَنفُسِکُم»؛ زیرا اگر می فرمودند «منکم» شامل جنبه های ظاهریِ ما هم می شد ولی ما در کتاب اصول کافی روایت داریم که می فرماید ارواح ما از جایی خلق شده که ابدانِ آن ها از آن جا خلق شده است. بنابراین جانِ ما با بدنِ آن ها سنخیت دارد ولی بدنِ ما نسبت به آن ها در درجه ی بسیار پایینی قرار دارد و گونه ی دیگری است. وجود نازنین پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم «منکم» نیست بلکه «مِن اَنفُسِکُم» است و از سنخِ جانِ شماست؛ از بُعدِ «نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی[۱۶]» (از روح خود در او بدمیدم) شماست؛ در ابدان این گونه نیست ولی «مِن اَنفُسِکُم» است؛ حتی بدنِ نازنین شان در مرحله ی جانِ ما قرار دارد و در مرحله ی پایین تر از جانِ ما قرار ندارد.

«عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ»؛ «ارضٌ عُزاز» زمین بالایی است که آب در آن قرار نمی گیرد و این توسعه داده شده است و هرجایی که زیرِ بار نمی رود و مغلوب نمی شود و چیزی بر او استیلاء پیدا نمی کند، معنی «عزیز» پیدا می کند. خداوند متعال عزیز است به این معنی که غالبی است که هیچ گاه مغلوب نمی شود. اما با کلمه «علی» یعنی هم به معنی کمیاب استعمال شده است؛ «عزیزٌ وجوده» یعنی مانند او کم پیدا می شود و هم به این معنی است که در وجود من نمی گُنجد و نمی توانم تحمل کنم. یعنی اگر شما ناراحت شوید برای من قابل هضم نیست؛ این موضوع را بر نمی تابد و جذب نمی کند. این مشکلی که ما ناراحت شویم موضوعی است که در وجود نازنین پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم جای نمی گیرد. این هم از عنایات خیلی ویژه است که ناراحتی های ما برای پیامبرِ ما قابل قبول نیست. لذا به هیچ وجه حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم راضی نمی شوند که امّت شان دچار مشکلی بشود. «وَلَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَى[۱۷]»؛ (و پروردگار تو به زودی به تو چندان عطا کند که تو راضی شوی (در دنیا نصرت و در آخرت مقام شفاعت به تو بخشد)). به همین دلیل که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم تحمّل نمی کنند، در آن جا رعایت این عدم تحمّل شان را بکند و شفاعت کبری را به ایشان عطا فرموده است که این موضوع جبران بشود؛ «عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ».

«حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ» همان جوری که فرمودند همه ی شئون سعادت ما را شامل می شود. آن چه که برای امّت سعادت است، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم کم نمی گذارد؛ همان گونه که پدر برای لباس و تحصیل و خوراک و آسایش فرزندش حریص است و کم نمی گذارد. وجود نازنین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم هم برای همه ی شئون هستند؛ برای عزّت و استقلال، مناعت، نورانیّت، بهشتی شدن ما و … هستند. آن چه که خیر و سعادت است، همه را شامل می شود؛ «حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَحِیمٌ». «وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَهً لِلْعَالَمِینَ[۱۸]»؛ (و (ای رسول) ما تو را نفرستادیم مگر آنکه رحمت برای اهل عالم باشی). حتی کفّار و منافقین هم علت وجود پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هستند؛ «لَوْلَاک مَا خَلَقْتُ الْأَفْلَاک[۱۹]»؛ (به عزت و جلالم قسم اگر تو نبودی افلاک را خلق نمی‌کردم). اما رأفت و رحیمیّت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم مخصوص مؤمنین است و حصر در مؤمنین دارد. یک ذیلی هم دارد که اگر عمری داشتیم ان شاءالله در جلسه ی آینده خدمت تان عرض خواهیم کرد.

وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِین‏

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۲] بحارالانوار، ج‏۵، ص‏۲۲۵٫

[۳] سوره مبارکه احزاب، آیه ۲۱٫

[۴] سوره مبارکه توبه، آیه ۱۲۸٫

[۵] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۶۴٫

[۶] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۸۵٫

[۷] سوره مبارکه بقره، آیه ۲٫

[۸] سوره مبارکه توبه، آیه ۱۲۸٫

[۹] اصول کافی: کتاب الحجه/ حدیث صعب و مستصعب ائمه علیهم السّلام/ حدیث اول

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ جَابِرٍ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:

إِنَّ حَدِیثَ آلِ مُحَمَّدٍ صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا یُؤْمِنُ بِهِ إِلَّا مَلَکٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِیٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ فَمَا وَرَدَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَدِیثِ آلِ مُحَمَّدٍ ص فَلَانَتْ لَهُ قُلُوبُکُمْ وَ عَرَفْتُمُوهُ فَاقْبَلُوهُ وَ مَا اشْمَأَزَّتْ مِنْهُ قُلُوبُکُمْ وَ أَنْکَرْتُمُوهُ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلَى الْعَالِمِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ وَ إِنَّمَا الْهَالِکُ أَنْ یُحَدِّثَ أَحَدُکُمْ بِشَیْ‌ءٍ مِنْهُ لَا یَحْتَمِلُهُ فَیَقُولَ وَ اللَّهِ مَا کَانَ هَذَا وَ اللَّهِ مَا کَانَ هَذَا وَ الْإِنْکَارُ هُوَ الْکُفْرُ.

ترجمه: محمد بن یحیى، از محمد بن حسین، از محمد بن سِنان، از عمّار بن مروان، از جابر روایت کرده است که گفت: امام محمد باقر علیه السلام فرمود که: «رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود که:

حدیث آل محمد، دشوار و در غایت دشوارى است که به آن ایمان نمى‌آورد، مگر فرشته مقرّب، یا پیغمبرى که مرسل باشد (که خدا او را به سوى خلائق فرستاده باشد)، یا بنده‌اى که خدا دل او را از براى ایمان آزموده باشد. پس آنچه بر شما وارد شود از حدیث آل محمد صلى الله علیه و آله و دل‌هاى شما براى آن نرم شود و آن را بشناسید، قبول کنید آن را و آنچه دل‌هاى شما از آن گرفته شود و نفرتى به هم رساند و آن را نشناسید، رد کنید آن را به سوى خدا و به سوى رسول و به سوى عالم و امام از آل محمد. و جز این نیست که سبب هلاکت آن‌که هلاک مى‌شود، آن است که یکى از شما حدیث شود به چیزى از آن‌که تاب تحمل و برداشتن آن را ندارد، پس بگوید: به خدا سوگند، که این، نبود. به خدا سوگند، که این نبود. و انکار، کفر است».

[۱۰] خواجه عبدالله انصاری، مناجات شماره ۱۷۲.

[۱۱] زیارت شریف جامعه کبیره.

[۱۲] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۶۴٫

[۱۳] زیارت شریف جامعه کبیره.

[۱۴] همان.

[۱۵] سوره مبارکه نمل، آیه ۶٫

[۱۶] سوره مبارکه ص، آیه ۷۲٫

[۱۷] سوره مبارکه ضحی، آیه ۵٫

[۱۸] سوره مبارکه انبیاء، آیه ۱۰۷٫

[۱۹] بکری، الانوار فی مولد النبی، ۱۴۱۱ق، ص۵؛ مجلسی،‌ بحارالأنوار، ۱۴۰۳ق، ج۱۵، ص۲۸.