در این متن می خوانید:
      1. قدم اوّل یغظه
      2. خلق نظام تکوین با اراده‌ی خدای متعال
      3.  خطرات خواب و مزایای بیداری
      4. نظر آیت الله شاه آبادی در مورد یقظه
      5. اوّلین باور در مورد یقظه
      6. عالم خلق و عالم امر
      7. حرکت گوهر عالم حرکت
      8. روح در مقابل بدن است؟
      9. دلایل قرآن برای تجرّد روح
      10. باقی بودن مجرّد، دومین تصدیق لازمه‌ی بیداری
      11. موجودات عالم امر
      12. تفاوت تجرّد در برزخ و بهشت و جهنّم
      13. وارد شدن انسان با جسمی دیگر در بهشت و جهنّم
      14.  اهمّیّت ابدی دانستن انسان
      15. امور دنیا در مسیر زوال
      16. تحصیل لوازم ضروری عالم ابد از دنیا
      17. دنیا مزرعه‌ی آخرت
      18. اجر مضاعف خدا به اعمال خالص بندگان
      19. نتیجه‌ی اعمال به دست انسان است 
      20. نبود زندگی اجتماعی در آخرت
      21. استفاده‌ی انسان از اعمال خود در عالم آخرت
      22. استفاده‌ی مؤمنین از نور در قیامت
      23. طلب نور منافقین از مؤمنین در آخرت
      24. جواب قرآن در طلب نور منافق از مؤمن
      25. دلایل نور نداشتن منافق در آخرت
      26. هر کسی مسئول عمل خود است
      27. حاضر بودن اعمال انسان در قیامت
      28. بازتاب اعمال انسان در آخرت
      29. شفاعت نتیجه‌ی عمل انسان
      30. شفاعت بازتاب نیّت و عمل انسان
      31. لزوم سنخیّت با امامان برای شفاعت درآخرت
      32. پنج باور در مورد یقظه

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ * بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»

قدم اوّل یغظه

بعد از بیان مقدّمات، اموری که باید در مسئله‌ی اخلاق به عنوان مقدّمه مطرح می‌شد، این‌ها با بیان آیاتی از قرآن بحمدالله گذشت. حالا در مسئله‌ی خود اخلاق دو بحث است؛ یکی مسئله‌ی شناخت آسیب‌ها است که معمولاً از نظر رتبه این مقدّم بر تزکیّه است. یعنی تحلیّه فرع بر تخلیه است. اوّل باید بدانیم وقتی یک انسان اخلاقی می‌خواهد یک سیر اخلاقی داشته باشد، با چه موانعی روبرو است. در جلسه‌ی گذشته خدمت شما عرض کردیم که اوّلین قدم یغظه است. یغظه بیداری بود. وگفتیم حضرت امام و استاد ایشان مرحوم آقای شاه آبادی و برمی‌گردد به خواجه عبدالله انصاری در منازل منازل السّائرین ایشان مسئله‌ی یغظه از این آیه استفاده کرده‌اند. «قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَهٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى‏ وَ فُرادى‏ ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا ما بِصاحِبِکُمْ مِنْ جِنَّهٍ»[۱].

Sadighi-Tafsir-13940830-ThaqalainSite (2)

خلق نظام تکوین با اراده‌ی خدای متعال

آیت الله جوادی آملی می‌فرمایند: هر نظام تکوین را خدای متعال با یک اراده خلق فرموده است براساس این آیه‌ی کریمه‌ای که فکر می‌کنم در سوره‌ی قمر باید باشد «وَ ما أَمْرُنا إِلاَّ واحِدَهٌ کَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ»[۲]. همین‌طور که نظام تکوین با یک اراده سامان یافته است نظام تشریع و نظام هدایت بشر هم با یک آیه ارائه شده است و آن همین آیه است. «قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَهٍ» که آیه‌ ۴۶، سوره‌ی سبأ است. «أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ» خداوند فقط یک چیز خواسته است «إِنَّما» با کلمه‌ی «إِنَّما» که اگر این یک چیز باشد، یعنی همه چیز وجود دارد و آن بیداری است.

 خطرات خواب و مزایای بیداری

آدم خواب است در خواب حرکت ندارد. دفاع ندارد، جذب ندارد، تمام امور انسان فرع بر بیداری او است. انسان که خواب باشد سیلی بیاید، جنازه‌ی آدم را از روی آب برمی‌دارد. زلزله‌ای بیاید، زیر آوار می‌ماند، دزدی بیاید او را غارت می‌کند. تروریسیتی بیاید او را نابود می‌کند ولی وقتی بیدار بود عوامل نابودی را رصد می‌کند مسیر را شناسایی می‌کند، راه درست را طی می‌کند، به مقصد می‌رسد. مصلحت دیده شد که در این رابطه بیانات استاد حضرت امام، مرحوم آقای شاه آبادی را در این کتاب یک مروری داشته باشیم.

Sadighi-Tafsir-13940830-ThaqalainSite (3)

نظر آیت الله شاه آبادی در مورد یقظه

ایشان در همین مسئله‌ی یقظه و بیداری که قدم اوّل است، می‌فرمایند: این بیداری پنج امر را لازم دارد، باید ما به پنج چیز باور داشته باشیم تا گفته بشود که ما بیدار هستیم.

اوّلین باور در مورد یقظه

اوّلین مسئله‌ای که باید باور داشت آن تجرّد نفس است. «أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ» قیام لله، انسان بدن نیست، آن چیزی که باید بیدار باشد روح انسان است و آن هم مجرّد است. برای تجرّد روح هم آیه‌ای را که مطرح می‌کنند «یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ»[۳] (قطع کلام)

-‌ این پنج چیز که فرمودید از استاد امام آقای شاه آبادی گفتید؟

-‌ بله.

-‌ این «قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَهٍ» این از کدام بزرگوار است که از یقظه استفاده کرده است؟

-‌ اوّلین خواجه عبدالله انصاری است. بعد از آن دیگر عرفا هر کسی آمده است همین را پذیرفته است تا به امام رسیده است و استاد ایشان که این را پرورش دادند.

عالم خلق و عالم امر

 آن که مربوط به مسئله‌ی روح در قرآن کریم است «یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی»؛ «وَ قَالَ فِی مُوضِعٍ آخَر: أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ»[۴]. خوب این دو آیه کریمه را در کنار هم بگذاریم، در یک آیه فرموده است که خداوند منّان در آنچه که ایجاد فرموده است دو تا عالم ایجاد کرده است یکی عالم خلق است، یکی عالم امر است. در این رابطه مرحوم علّامه‌ی طباطبایی در تفسیر المیزان هم مسئله‌ی «یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی» هم آیه‌ی کریمه‌ی «أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ»[۵] و هم این آیه‌ی «أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ» را به کمک آیه‌ی آخر سوره‌ی یس توضیح دادند که آن‌جا فرموده است: «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ» آن نشان می‌دهد که عالم کن فیکون، عالم تدریج نیست. عالم خلق سر تا به پا عالم تدریج است. «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَهٍ مِنْ طین‏ٍٍٍ»[۶] بعد همین‌طور به تدریج تطوّرات را بیان می‌کند ولی آن‌جا فرمود خلق و امر مقابل هم هستند و مسئله‌ی روح «عَنِ» امر رب است.

حرکت گوهر عالم حرکت

 امر رب است هم در سوره‌ی مبارکه‌ی یس توضیح داده شده است که یک امر دفعی است، تدریج در آن‌جا وجود ندارد. یعنی مجرّد است. چون عالم مادّه عالم حرکت است، عالم دفع نیست. طفره در عالم حرکت محال است، همه چیز باید در مسیر اسباب و مسبّبات در جای خود پیدا بکند، محقّق بشود. گوهر عالم ماده حرکت است، حرکت زمان‌ساز است. سیلان و تدریج، ذاتی موجود متحرّک است، نمی‌شود از این جدا بشود. این در این‌جا زمان است ولی دیگر در عالم کن فیکون زمانی وجود ندارد. اراده همانا، شدن همان.

روح در مقابل بدن است؟

بنابراین این‌جا که فرموده است: «یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ» حالا در مسئله‌ی روح هم مفسّرین بحث کرده‌اند که آیا این روح مقابل بدن است یا روح «تَنَزَّلُ الْمَلائِکَهُ وَ الرُّوحُ»[۷] و آیاتی که «وَ أَیَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ» یا در مورد مؤمنی که اهل برائت است، ظاهراً در سوره‌ی مبارکه‌ی مجادله است. «وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ»[۸] آیا این روح روحی است که در برابر بدن است؟ اسم حقیقت انسان روح است یا چیز دیگر است بحث است ولی حالا اگر در این آیه هم بحث باشد اجمالاً «اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حینَ مَوْتِها وَ الَّتی‏ لَمْ تَمُتْ فی‏ مَنامِها»[۹].

Sadighi-Tafsir-13940830-ThaqalainSite (4)

دلایل قرآن برای تجرّد روح

ادلّه‌ی عقلی و نقلی برای تجرّد روح فراوان است. یکی از اموری که خیلی روشن در آیینه‌ی قرآن به ما نشان می‌دهد که حقیقت ما این بدن نیست، این است که خدای متعال خود ما را توفّی می‌کند در حالی که بدن این‌جا مانده است، جایی نرفته است. آن که قبض شد و پروردگار متعال توفّی کرد و کامل هم گرفت، آن یک چیزی ورای این بدن است. «قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذی وُکِّلَ بِکُمْ»[۱۰] و «تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا»[۱۱] و «اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حینَ مَوْتِها» از هر سه آیه به وضوح خداوند منّان اعلام فرموده است که شما این بدن نیستید.، شما یک چیز دیگر هستید. حالا آن چیز دیگر آیا مجرّد است یا مجرّد نیست؟ جای صحبت است ولی بدن نیست. از سنخیّت این اموری که برای ما محسوس است عالم روح از عالم حس نیست.

باقی بودن مجرّد، دومین تصدیق لازمه‌ی بیداری

 «اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حینَ مَوْتِها وَ الَّتی‏ لَمْ تَمُتْ فی‏ مَنامِها» تصدیق دومی که لازمه‌ی یقظه و بیداری است مرحوم آقای شاه آبادی می‌فرمایند: اعتقاد به معنا است که مجرّد باقی است و زایل نیست. اگر روح مجرّد است، روح ابدی است. در این‌جا هم حدیث نقل می‌کنند «خُلِقْتُمْ لِلْبَقَاءِ لَا لِلْفَنَاءِ»[۱۲] در آیات کریمه هم می‌فرمایند: قال تعالی «فَکانَتْ هَباءً مُنْبَثًّا * وَ کُنْتُمْ أَزْواجاً ثَلاثَهً»[۱۳] که این ازدواج ثلاثه حالا چه استفاده‌ای این‌جا توضیح ندادند. آیه‌ی دیگری که باز خیلی روشن است «ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ»[۱۴].

-‌ از آیه‌ی «نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی‏»[۱۵] می‌شود استفاده کرد که (قطع کلام)

– اصلاً ایشان به این استدلال کرده است. بقای آن را؟ بقای آن هم بله همین‌طور است.

-‌ فرمودید که عالم یک عالم خلق است و یک عالم امر. عالم خلق را که ما حس می‌کنیم ولی عالم امر تقریباً الآن به کدام عالم گفته می‌شود؟

موجودات عالم امر

-‌ روح از عالم امر است، ملائکه از عالم امر هستند، ولایت از عالم امر است. نبوّت از عالم امر است. مجرّدات همه از عالم امر هستند. مادیّات عالم خلق هستند. عالم زمان است دیگر. آنچه حرکت دارد سیر زمانی دارد، عالم خلق است و آنچه کن فیکون است زمان‌بردار نیست که تمام علوم از این قبیل است، تمام علوم ریاضی قوانین عقلی، فرمول‌های کلّی عالم و ملائکه و روح این‌ها همه از عالم امر به حساب می‌آیند.

-‌ باز خود برزخ و بهشت و جهنّم هم از عالم خلق محسوب می‌شوند؟

تفاوت تجرّد در برزخ و بهشت و جهنّم

-‌ حالا این‌جا بین بزرگان ما بحث است ولی چون ما معاد را طبق نصوص قرآن کریم معاد جسمانی می‌دانیم، بله. در برزخ ما به تجرّد محض که نرسیدیم. برزخ مرحله‌ای است که آثار عمل ما این‌جا به تدریج به ما می‌رسد. این «إِنْ خَیْرٌ فَخَیْرٌ وَ إِنَّ شَرٌّ فَشَرٌّ»[۱۶] در بهشت هم ما «جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ» داریم و «وَ لَحْمِ طَیْرٍ مِمَّا یَشْتَهُونَ‏»[۱۷] همه‌ی این‌ها همین چیزهایی که در دنیا وجود دارد در آن‌جا هم وجود دارد منتها «یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ»[۱۸] آن‌جا این جسم تبدیل به یک جسم دیگری می‌شود ولی جسم است، خوراک است، منتها خوراک این‌جا دفع می‌شود در آن قازورات وجود دارد و سایر لذائذ این‌جا هم با لجن‌های این‌جا آمیخته است ولی در بهشت هیچ نوع دفعی وجود ندارد.

وارد شدن انسان با جسمی دیگر در بهشت و جهنّم

خوب این نشان می‌دهد که یک جسم دیگری است. اگر همین جسم باشد، مصرف جسمانی باشد، عوارض جسم را هم خواهد داشت. بعد این‌که روایات ما دارد که در آن‌جا هیچ نوع عارضه‌ای وجود ندارد، نشان می‌دهد که یک جسم دیگری است ولی به هر حال جسم است. حالا هر شکلی باشد که ما نمی‌دانیم این جسم طاقت نعمت آن‌جا را ندارد. طاقت عذاب آن‌جا را هم ندارد. یک جسمی است که آن نعمت‌ها را تحمّل می‌کند. آن لذائذ را تحمّل می‌کند و آب نمی‌شود. اجمالاً (قطع کلام)

-‌ آیه‌ی قرآن هم همین را می‌فرماید: «عَلى‏ أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثالَکُمْ وَ نُنْشِئَکُمْ فی‏ ما لا تَعْلَمُونَ‏»[۱۹]

-‌ بله. «أَمْثالُکُمْ» خود آن نشان می‌دهد که عین این بدن نیست. ولی بدن است.

 اهمّیّت ابدی دانستن انسان

نکته‌ی دوم ابدی بودن آدم است، این از آن نکات خیلی سازنده است. آدم‌هایی که خود را ابدی می‌بینند، همه‌ی عمر خود را برای امر موقّت هزینه نمی‌کنند، خود را ابدی می‌سازنند. زندگی برای ابد ذخیره می‌کنند، اگر در باور آن‌ها آمد که باقی هستند و زندگی دائم دارند، برای زندگی دائم هیچ تضییع عمر روا نیست. اگر بنا است انسان لایتناها در عالم بماند و فرصتی هم بیش از ۷۰ سال، ۸۰ سال برای ذخیره‌سازی ندارد، خیلی کم است. باید شب و روز را وقف بکند که برای عالم بقا و عالم لا یتناها توشه برگیرد.

امور دنیا در مسیر زوال

نکته‌ی سومی که ایشان لازمه‌ی بیداری می‌دانند، این است که آدم باید اعتقاد داشته باشد که همه‌ی امور دنیا در مسیر زوال است. «کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ‏»[۲۰] «کُلُّ شَیْ‏ءٍ هالِکٌ إِلاَّ وَجْهَهُ»[۲۱] دنیا موقّت است، زایل است، داثره است، یعنی دثور و کهنگی پیدا می‌کند، فرسودگی پیدا می‌کند و بقایی در دنیا نیست. در این رابطه این آیه را «ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ»[۲۲] «ما عِنْدَکُمْ» یعنی همین دنیا. آن که در تیررس شما است، نزدیک شما است. دنیا را اگر از دنوّ گرفتیم این «عِنْدَکُمْ» خیلی واضح و روشن است، این‌جا که نزدیک است و دست شما می‌رسد همین دنیا است، این نزدیک است. «ما عِنْدَکُمْ» که دنیا است «یَنْفَدُ» ولی آن را که در دسترس شما نیست، به عالم باطن می‌سپارید برای خدا انجام می‌دهید، آن باقی است «ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ».

Sadighi-Tafsir-13940830-ThaqalainSite (1)

تحصیل لوازم ضروری عالم ابد از دنیا

و مسئله‌ی بعدی که تصدیق چهارم است آن این است که هر چه در عالم ابد ما لازم داریم، از مناسبات و ملایمات و کیفیّات آن‌جا باید این‌جا تحصیل کرد. آدم از دنیا که برود، ابزاری برای تولید ندارد، برای ذخیره‌سازی ندارد. هر کار بنا است بکند، باید همین‌جا انجام بدهد. از این عالم که رفت در عالم دیگر دست آدم برای فعّالیّت و تولید باز نیست. این‌جا است که فرموده است: «وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى‏ * وَ أَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرى‏»[۲۳].

دنیا مزرعه‌ی آخرت

 این‌جا پیغمبر خدا فرمودند: «الْیَوْمَ عَمَلٌ وَ لَا حِسَابَ وَ إِنَّ غَداً حِسَابٌ وَ لَا عَمَلَ»[۲۴] این‌جا مزرعه است، این‌جا متجر است، این‌جا محلّ برگزاری امتحان است، حاصل، نتیجه، نمره آن‌جا است ، منافع آن‌جا است. هر کسی هر چه ذخیره بکند، آن‌جا به دست می‌آورد. اگر کسی این‌جا کاری نکرد، آن‌جا دیگر زمینی برای زراعت به او نمی‌دهند، تخمی هم برای پاشیدن به او نمی‌دهند، نهالی هم برای غرس نمی‌دهند، آن‌جا آجری هم برای ساختن قصرهای  به او نمی‌دهند. همه‌ی این‌ها را از این‌جا می‌فرستیم. کسی آن‌جا باغ دارد، زراعت دارد، آب دارد، خانه دارد، همه را یک‌جا از این‌جا فرستاده است. منتها کسی این‌جا کار بکند.

اجر مضاعف خدا به اعمال خالص بندگان

کسانی که برای خدا هستند، خدا هم برای آن‌ها کار می‌کند. «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها»[۲۵] شما یکی بیاورید، ما هم نه تا روی آن می‌گذاریم. «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَهِ» نه «مَن عَمِلَ بِالحَسَنَه» کسی حسنه را با خود به همراه بیاورد، اگر همراه حسنه انسان وارد آخرت شد، «فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها» خدای متعال هم ده برابر و گاهی هم بینهایت خدا اضافه می‌کند. ولی مبنا و زمینه را باید داشته باشد تا خدا اضافه بکند. شما بذر را بپاش. خوب زمین بعضی‌ها خیلی حاصل نمی‌دهد، اگر زمین شما برای خدا بود، «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ»[۲۶] اگر جان شما کلم طیّب بود، عمل صالح که بذر این جان است رویش آن مثل «مَثَلُ الَّذینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّهٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ»[۲۷] دیگر «کُلِّ سُنْبُلَهٍ مِائَهُ حَبَّهٍ وَ اللَّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ».

نتیجه‌ی اعمال به دست انسان است 

 پس حبه برای ما است، این حبه را اگر ما در زمین پاک غرس کردیم «وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ»[۲۸] است ولی چون زارع خدا است، او به زرع ما برکت می‌دهد، حارس ما هستیم «أَ فَرَأَیْتُمْ ما تَحْرُثُونَ * أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ»[۲۹] اگر ما هرس خود را درست انجام دادیم، زمین دل خود را هم ورز کردیم «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّى‏»[۳۰] اگر ورز کردیم، زواید آن را زدیم، شاخه‌های اضافی را دور کردیم، زمین دل ما پاک شد، این رویش دارد. منتها میزان رویش آن بستگی دارد به میزان اخلاص ما و عنایت حق تعالی. زارع ما نیستیم خدا می‌رویاند. خدا هم درجه‌ی اخلاص را می‌بیند و به آن حساب گاهی ده برابر، گاهی دو برابر، «إِنْ تُقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً یُضاعِفْهُ لَکُمْ»[۳۱] ده برابر و هفتصد برابر و یضاعف «مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ‏» همه‌ی این‌ها است.

نبود زندگی اجتماعی در آخرت

و امّا نکته‌ی پنجمی که لازمه‌ی یقظه و بیداری است، آن این است که در آن‌جا زندگی اجتماعی نیست، هر کسی قائم به خود است از دیگری «لا بَیْعٌ فیهِ وَ لا خُلَّهٌ وَ لا شَفاعَه»[۳۲] آن‌جا هر کسی مهمان عمل خود است. آن‌جا پدر به فریاد انسان برسد، فرزند به فریاد انسان برسد، دوست بیاید، پارتی داشته باشد، کاری برای او بکند، هیچ وقت عملی نیست. می‌فرمایند: «الخَامِس التَّصدِیق بِأنَّ الإنسَان البَاقِی مَحرومٌ مِن مِلَائِماتِ الغِیر تَکویناً» آن‌جا عالم تشریع نیست، عالم تکوین است.

استفاده‌ی انسان از اعمال خود در عالم آخرت

«وَلا یُمکِن لِلإنسَان الإستِظلَال بِالظِّلِه الغِیر» آن‌جا سایه‌ی غیر بر سر انسان نمی‌افتد، هر کسی خودش است. «وَ الإستِنَارُ بِنُورِ رَبِّهِ فِی غَیر عَالَمِ الطِّبیعِهِ» نه استفاده‌ی از ملایمات غیر ممکن است و نه استظلال. استظلال یعنی پناه گرفتن. آدم اگر برای خود پناهگاه نساخته باشد، در آن‌جا کسی نمی‌تواند به ما پناه بدهد و پناهگاه ما باشد. «بَل استِنَارَهُ» آدم خود نور نبرده باشد، نمی‌تواند از نور دیگران استفاده بکند که در این‌جا چند آیه مطرح می‌کنند ولی به نظر ما واضح‌ترین آیه، آیه‌ی سوره‌ی حدید است که این‌جا نیاوردند.

استفاده‌ی مؤمنین از نور در قیامت

 «یَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ یَسْعى‏ نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ بُشْراکُمُ الْیَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ‏ * یَوْمَ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ»[۳۳] این آیه خیلی نص است. «یَوْمَ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ لِلَّذینَ آمَنُوا انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ قیلَ ارْجِعُوا وَراءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً فَضُرِبَ بَیْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ باطِنُهُ فیهِ الرَّحْمَهُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ‏ * ُنادُونَهُمْ أَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ قالُوا بَلى‏ وَ لکِنَّکُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَکُمْ وَ تَرَبَّصْتُمْ وَ ارْتَبْتُمْ وَ غَرَّتْکُمُ الْأَمانِیُّ حَتَّى جاءَ أَمْرُ اللَّهِ وَ غَرَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ» منافقین و منافقات داد می‌زنند، می‌گویند: «انْظُرُونا» به مؤمنینی که نور دارند که در آیه‌ی قبل فرمود که نوری است که «یَسْعى‏ نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدیهِمْ» خیلی عجیب است نور متحرّک است و ساعی است ره‌گشا است. یک نوری است که راه را از راست و از جلوی برای مؤمن باز می‌کند، حرکت می‌کند.

طلب نور منافقین از مؤمنین در آخرت

منافق و منافقه معطّل هستند. نوری که راه را برای آن‌ها باز بکند، ندارند، محبوس هستند، راه آن‌ها باز نیست. آن‌جا نور راه باز می‌کند. آن‌ها به این مؤمنین می‌گویند: یک نگاهی به ما بکنید «انْظُرُونا» یک نگاه به ما بکنید، «نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ» که ما از نور شما اقتباس بکنیم، قبسی. یک مقداری از نور شما داشته باشید که ما بتوانیم راه را برویم.

Sadighi-Tafsir-13940830-ThaqalainSite (6)

جواب قرآن در طلب نور منافق از مؤمن

 نمی‌گوید مؤمنین با این‌ها حرف می‌زنند، گویا لیاقت ندارند که مؤمن حتّی به این‌ها پاسخ بدهند. «قیلَ ارْجِعُوا وَراءَکُمْ» قائل چه کسی است؟ قرآن نقل نمی‌کند. به این‌ها گفته می‌شود که «ارْجِعُوا وَراءَکُمْ» به دنیا برگردید، «قیلَ ارْجِعُوا وَراءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً» اگر نور می‌خواهید این‌جا کسی نور ندارد، هر کسی آورده است، از آن‌جا آورده است. «قیلَ ارْجِعُوا وَراءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً» تا می‌خواهند به دنیا برگردند «فَضُرِبَ بَیْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ» یک دیواری مقابل آن‌ها کشیده می‌شود که دارای دربی است، یک طرف آن مؤمنین قرار می‌گیرند رابطه‌ی بین آن‌ها و این‌ها به کلّی قطع می‌شود که آن طرف رحمت است و این طرف عذاب است.

دلایل نور نداشتن منافق در آخرت

آن وقت این‌ها می‌گویند: «أَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ» آن‌جا که با هم زندگی می‌کردیم، ما که با شما بودیم. گفته می‌شود: «بَلى‏ وَ لکِنَّکُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَکُمْ» شما با خود فتنه کردید، خود را دگرگون کردید. «وَ غَرَّتْکُمُ الْأَمانِیُّ» آرزوها شما را مغرور کرد، فریفته شدید. «وَ غَرَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ».

هر کسی مسئول عمل خود است

 آیاتی که در این‌جا مطرح فرمودند: «وَ کُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فی‏ عُنُقِهِ»[۳۴] نامه‌ی هر کسی به گردن خود است. یعنی هر کسی گردن‌گیر عمل خود است. کسی بار دیگری را به گردن نمی‌گیرد. اگر ثواب دارد، بر دوش خود او است؛ اگر گناه هم دارد، بر روی دوش خود او است. «وَ کُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فی‏ عُنُقِهِ» این آیه‌ی کریمه در سوره‌ی اسراء، آیه ۱۳ است. آیه‌ی بعدی آیه‌ی ۴۹، سوره‌ی کهف است.

حاضر بودن اعمال انسان در قیامت

 «وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً» هر کسی هر کاری کرده است، آن‌جا حاضر می‌یابد. نه این‌که بعداً به او بدهند، همین که انسان برود هر چه کرده است، می‌یابد. انسان با عمل خود می‌رود. عمل که از انسان جدا نمی‌شود. آدم هر کجا می‌رود، با عمل خود می‌رود. بدی یا خوبی هر کاری که کرده است، این ذخیره‌ی جان او است، در لایه‌های وجود او ذخیره شده است «وَ وَجَدُوا» این‌جا نمی‌یابد. این‌جا غیبت‌ها، دروغ‌ها، نیش زبان‌ها، انسان را ناراحت نکرده است، انسان هیچ چیزی نمی‌فهمد. ولی به محض این‌که پرده کنار رفت، آدم تمام گناهان خود را همراه می‌بیند و همه‌ی ثواب‌ها را هم همراه می‌بیند. آن‌جا می‌یابد، نه این‌که می‌بیند. خود را می‌یابد، آن‌جا انسان خود را می‌یابد. «فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ»[۳۵] «وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً».

بازتاب اعمال انسان در آخرت

 این شبه دلیل است. چون هر کسی عملی از خود را به دست می‌آورد زمینه‌ای برای ظلم خدا که نیست. هیچ کسی نمی‌تواند دیگری را متّهم بکند تا خدا را متّهم بکند. چرا؟ برای این‌که همه می‌بینند که کار خود آن‌ها است، به آن‌ها برگشته است. هر کاری انسان بکند، همان را به او می‌دهند. جهنّم کار انسان است، بهشت هم کار خود آدم است. این‌جا جهنّم و بهشت خود را نمی‌یابیم، با مرگ خود یا خود را در جهنّم  یا در بهشت می‌بینیم. ولی جهنّم را خود ما ساختیم، بهشت را هم خود ما ساختیم منتها این‌جا نمی‌فهمیم آن‌جا «وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً» آدم به خوبی خیلی روشن، اصلاً جایی و زمینه‌ای برای شکایت کردن و انکار کردن و به گردن دیگری انداختن هیچ نمی‌ماند. هر کسی خودش و عمل خودش، هیچ چیزی دیگر نیست.

-‌ پیروی این آیات به بحث شفاعت تخصیص نمی‌خورد. هر کسی تحت اعمال خود است و ظلّ دیگری بر او نیست. در حالی که ما آیاتی در بحث شفاعت داریم که همین‌طور که بعضی‌ها در دنیا در ظلّ اولیای الهی بودند، مثل ائمّه، در آخرت هم شامل  پناه و هدایت آن‌ها می‌شود. درست است عمل خود او را آورند ناچیز است امّا با شفاعت آن‌ها کأنّه ظاهر می‌شود که این آیات می‌تواند تخصیص بخورد.

-‌ خیلی سؤال به جا و خوبی است. خوب هر کسی بخواهد جواب بدهد بفرمایید.

-‌ در همان بحث شفاعت شما فرمودید که هر کسی آن‌جا شفاعت نمی‌شود، باید لیاقت خود را در آن دنیا حاصل بکند، آن‌جا شفاعت حاصل بشود، این هم جزء اعمال خود او است.

شفاعت نتیجه‌ی عمل انسان

-‌ «هذا تمام الکلام» یعنی اگر این‌جا کسی با پیغمبر ارتباط برقرار نکرده باشد، این رابطه‌ی حبّی که بین ما و رسول الله بین ما و آل ایشان است آن مقدار ارتباط ما پاکی ما است. «شِیعَتُنَا مِنَّا خُلِقُوا مِن فَاضِلِ طِینَتِنَا وَ عُجِنُوا بِمَاءِ وِلَایَتِنا»[۳۶] یک مقداری از وجود آن‌ها در وجود ما است. این گناهان مثل خاکستری است که روی آتش را گرفته است. آن دوران برزخ گرفتاری‌هایی مرگ، آمدن نکیر و منکر مدام این خاک‌ها را کنار می‌زند تا قیامت می‌رسد. شفاعت سنخیّت بین شافع و مشفوع له است. امر مشترکی بین این دو است. لذا شفاعت هم نتیجه‌ی عمل خود ما است. بالاخره آدم گنه‌کاری که واقعاً برای امام حسین سینه چاک است این عمل او نیست؟ این اشک‌ها عمل او نسیت؟ برای امام حسین اطعام می‌کند و الآن إن‌شاءلله موفّق باشید برای اربعین خوب در مسیر این عراقی‌هایی که هیچ چیزی ندارند، دارایی‌های خود را ذخیره می‌کنند که زائران کربلا را پذیرایی بکنند، هر گناهی دارند این هستند. برای امام حسین مایه می‌گذارد؛ یعنی ادّعا نیست، در عمل هم می‌رساند که این آن را دارد، امام حسین را دارد، ائمّه را دارد.

شفاعت بازتاب نیّت و عمل انسان

 لذا شفاعت هم نوعی بازتاب نیّت و عمل خود انسان است. لذا فرمود: «لا یَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضى‏»[۳۷] یا «وَ رَضِیَ لَهُ قَوْلاً»[۳۸] یا «عِنْدَ اللَّهِ عَهْداً»[۳۹] این‌ها را در همین کلاس خواندیم، گذراندیم که در مسئله‌ی شفاعت یکی «رَضِیَ لَهُ قَوْلاً» است یکی ارتضای پروردگار متعال است، یکی هم عهدی با خدا داشته باشد. این عهد اگر نباشد، آن‌جا رابطه قطع است.

-‌ هر کسی آن‌جا مستقل است و تحت ظلّ دیگری نیست.

-‌ آن دیگری نیست. یعنی آن ارتباط تکوینی است. انساب همه قطع می‌شود. عمل همه موجود است اگر عملی من را با پیغمبر مرتبط کرده است، این ارتباط این‌جا، باطن آن هم آن‌جا است ولی انساب غیر اکتسابی همه از بین می‌رود.

-‌ اگر کسی هیچ عملی هم نداشته باشد امکان ندارد که ائمّه بخواهند او را از آن منجلاب نجات بدهند؟

لزوم سنخیّت با امامان برای شفاعت درآخرت

-‌ ما نمی‌دانیم چون کرم خدا این‌قدر زیاد است، سعه‌ی رحمت ائمّه‌ی این‌قدر زیاد است ولی ظاهر ادلّه این است «ثُمَّ کانَ عاقِبَهَ الَّذینَ أَساؤُا السُّواى‏ أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ»[۴۰] نه این‌که این درست می‌رود و مایه را می‌برد و آن‌جا مورد توجّه قرار نمی‌گیرد، مایه‌ی او را شیطان در این‌جا از او می‌گیرد. او را بدبخت به آن‌جا می‌فرستد. یعنی دیگر اصلاً سخنیّتی با امامان به هیچ وجه باقی نمانده است، دیگر هیچ پاکی در وجود او نیست. خوب باید یک روزنه‌ای باشد. اگر آن روزنه هم بسته شد، «خَتَمَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ»[۴۱] شد دیگر می‌شود «أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ»[۴۲] «أَوْ لا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ»[۴۳] «لَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ»[۴۴].

-‌ «لا یَمْلِکُونَ الشَّفاعَهَ إِلاَّ مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً»[۴۵].

-‌ آیه‌ی دیگری در این رابطه «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ خَیْراً یَرَهٌ * وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَه‏ُُ»[۴۶] آن‌جا در مرآء و منظر است. هر کسی گذشته‌ی خود را بد یا خوب می‌بیند. یک‌جا فرمود: می‌یابد. این‌جا می‌فرماید: می‌بیند. و قال تعالی ایضاً، در سوره‌ی مبارکه‌ی اعراف، آیه‌ی ۵۰٫ «إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُما عَلَى الْکافِرینَ». قبل از این را بخوانید.

-‌ «‌وَ نادى‏ أَصْحابُ النَّارِ أَصْحابَ الْجَنَّهِ أَنْ أَفیضُوا عَلَیْنا مِنَ الْماءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ قالُوا إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُما عَلَى الْکافِرینَ».

-‌ هم تشنه هستند و هم گرسنه هستند و التماس می‌کنند که به ما هم از آنچه خدا به شما روزی کرده است، از آب یا طعام یک چیزی بدهید و اعلان می‌شود که «إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُما عَلَى الْکافِرینَ» کفر بسته شدن دل است، دیگر روزنه‌ای برای تابش رحمت برای او باقی نمانده است و آن‌جا هم داشتن دیگران برای آن‌ها خیری ندارد. و آیه‌ی آخری که به عنوان شاهد اوردند آیه ۲۰، سوره‌ی مبارکه‌ی سجده است. «کُلَّما أَرادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْها أُعیدُوا فیها» ‏هیچ کسی به آن‌ها کمک نمی‌کند خود آن‌ها هم هرچه تلاش می‌کنند، تلاش کردن آن‌ها این‌ها را به جایی نمی‌رساند.

Sadighi-Tafsir-13940830-ThaqalainSite (5)

پنج باور در مورد یقظه

 بنابراین این پنج باور شاخه‌های یقظه است قیام لله است، اگر انسان بنا باشد بیدار باشد تا سیل او را نبرد، تا زیر آوار نماند، تا دزدی او را غارت نکند، تا جانی در مورد او جنایت نکند، باید این‌ها را همراه خود داشته باشد و الّا معلوم می‌شود بیدار نبوده است. آدم بیدار چشم خود را باز می‌کند این‌ها را پیدا می‌کند، این پنج امر را پیدا می‌کند.

«وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ»


[۱]– سوره‌ی سبأ، آیه‌ ۴۶٫

[۲]– سوره‌ی قمر، آیه ۵۰٫

[۳]– سوره‌ی اسراء، آیه ۸۵٫

[۴]– سوره‌ی اعراف، آیه ۵۴٫

[۵]– سوره‌ی نساء، آیه ۵۹٫

[۶]– سوره‌ی مؤمنون، آیه ۱۲٫

[۷]– سوره‌ی قدر، آیه ۴٫

[۸]– سوره‌ی مجادله، آیه ۲۲٫

[۹]– سوره‌ی زمر، آیه ۴۲٫

[۱۰]– سوره‌ی سجده، آیه ۱۱٫

[۱۱]– سوره‌ی انعام، آیه ۶۱٫

[۱۲]– غرر الحکم و درر الکلم، ص ۲۷۲٫

[۱۳]– سوره‌ی واقعه، آیات ۷ و ۸٫

[۱۴]– سوره‌ی نحل، آیه ۹۶٫

[۱۵]– سوره‌ی حجر، آیه ۲۹ و سوره‌ی ص، آیه ۷۲٫

[۱۶]– بحار الأنوار، ج ‏۶۷، ص ۳۸۵٫

[۱۷]– سوره‌ی واقعه، آیه ۲۱٫

[۱۸]– سوره‌ی ابراهیم، آیه ۴۸٫

[۱۹]– سوره‌ی واقعه، آیه ۶۱٫

[۲۰]– سوره‌ی الرّحمن، آیه ۲۶٫

[۲۱]– سوره‌ی قصص، آیه ۸۸٫

[۲۲]– سوره‌ی نحل، آیه ۹۶٫

[۲۳]– سوره‌ی نجم، آیات ۳۹ و ۴۰٫

[۲۴]– الکافی، ج ‏۸، ص ۵۸٫

[۲۵]– سوره‌ی انعام، آیه ۶۰٫

[۲۶]– سوره‌ی فاطر، آیه ۱۰٫

[۲۷]– سوره‌ی بقره، آیه ۲۶۱٫

[۲۸]– سوره‌ی اعراف، آیه ۵۸٫

[۲۹]– سوره‌‌ی واقعه، آیات ۶۳ و ۶۴٫

[۳۰]– سوره‌ی اعلی، آیه ۱۴٫

[۳۱]– سوره‌ی تغابن، آیه ۱۷٫

[۳۲]– سوره‌‌ی بقره، آیه ۲۵۴٫

[۳۳]– سوره‌ی حدید، آیات ۱۲ و ۱۳٫

[۳۴]– سوره‌ی اسراء، آیه ۱۳٫

[۳۵]– سوره‌ی ق، آیه ۲۲٫

[۳۶]– بحار الأنوار، ج ‏۵۳، ص ۳۰۳٫

[۳۷]– سوره‌ی انبیاء، آیه ۲۸

[۳۸]– سوره‌ی طه، آیه ۱۰۹٫

[۳۹]– سوره‌ی بقره، آیه ۸۰٫

[۴۰]– سوره‌ی روم، آیه ۱۰٫

[۴۱]– سوره‌‌ی بقره، آیه ۷٫

[۴۲]– سوره‌ی منافقون، آیه ۶٫

[۴۳]– سوره‌ی توبه، آیه ۸۰٫

[۴۴]– سوره‌ی منافقون، آیه ۶٫

[۴۵]– سوره‌ی مریم، آیه ۸۷٫

[۴۶]– سوره‌ی زلزله، آیات ۷ و ۸٫