«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏»[۱].

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إالی یوم الدّین».

جهت تحصیلِ رضایت حضرت حجّت (ارواحنا فداه) یک صلواتی ختم بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

«شُکرِ» خداوند متعال برای خوبی‌های پروردگار عزیز

نکاتی را که جا مانده است و می‌شود متذکّر شد و می‌توانیم تکمله‌ای برای فرمایش دوستان به حساب بیاوریم، یکی این نکته است که جناب لقمان مشمول عنایت حقّ قرار گرفته است و خداوند متعال به او حکمت داده است. لقمان حکیم از خودش خرج نمی‌کند و ثروتی است که خداوند متعال به او عنایت کرده است و آن‌چه که می‌گوید، داده‌های خداوند متعال است. ولی اگر خداوند متعال بخواهد کسی را برجسته نماید، او را مجرا قرار می‌دهد. این برجسته کردن یک انسان که این حرف‌ها برای خداوند متعال است و خداوند متعال در صدر اعلان می‌نماید که ما به او حکمت دادیم و آن‌ چیزی که دارد، متعلّق به خودش نیست و برای خداوند متعال است و آن چیزی هم که بیان کرده است، داراییِ خداوند متعال را نشر کرده است. خداوند متعال از ابتدا خودش را مطرح می‌نماید، ولی لقمان را بزرگ می‌کند. لقمان را به عنوانِ مجلای خودش و مجرایِ حکمت الهی قرار داده است تا این موضوع تشویقی باشد برای کسانی که درجه‌ی نبوّت و درجه‌ی امامت و ولایت ابراهیمی ندارند؛ ولی راه باز است. اگر انسان بنده باشد، خداوند متعال او را مرآتِ خودش می‌نماید و مخزنِ حکمت خودش قرار می‌دهد و صندوقِ حکمتِ حق‌تعالی است؛ «أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ* بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * وَ لَقَدْ آتَیْنَا لُقْمَانَ الْحِکْمَهَ[۲]»؛ یکی این نکته است که در آن‌جا فرمود: «لَقَدْ آتَیْنَا» و سپس فرموده است: «وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسَانَ[۳]»؛ در آن‌جا یک تنزُّلِ رتبه‌ای داد که لقمان را بزرگ نماید، دوباره خودش را مطرح فرموده است؛ «وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسَانَ» و این جز وصیّتِ خداوند متعال، چیز دیگری نیست. ولی با یک واسطه مطرح نموده است و آن واسطه شأنیتی دارد که ما متوجّه بشویم که این راه باز است و خداوند متعال این کار را انجام داده است. نکته‌‌ی دوم این است که در میان عبادت‌ها که عبادات بر حسبِ تقسیمی که در کلام حضرات معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) آمده است، عبادتِ گروهی به دلیل «خَوْفاً مِنْ نَارِکَ[۴]» است و عبادتِ گروهی دیگر برای «شَوْقاً إِلَی الْجَنَّه[۵]» است؛ ولی عبادتِ گروهی «شُکراً» است و این عبادتِ شُکری، عبادتِ احرار است؛ «و لکن وجدتک أهلاً للعباده فعبدتک[۶]». نکته‌ی آقای حسینی عزیزمان نکته‌ی جالبی بود که خداوند متعال در این‌جا آن قُلّه‌ی حکمت را که در سوره‌ی مبارکه‌‌‌ی اسراء هم با یکدیگر مرور کردیم، در آن‌جا خداوند متعال پس از این‌که حدود بیست دستور را می‌فرماید، در آخر می‌فرماید این آن چیزی است که از حکمت به تو نازل کردیم؛ ولی در این‌جا قُلّه‌ی حکمت است و خداوند متعال می‌خواهد همّت‌ها را بالا ببرد. این‌که جهنّم ترسناک است، درست است؛ این‌که بهشت دارای جاذبه است، صحیح است؛ ولی خداوند متعال فرموده است: «إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزَاءً وَ لَا شُکُورًا[۷]»؛ این نکته در مورد حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) وجود دارد که باید عبودیّت خداوند متعال از بابِ شُکر باشد و باز تذکّر دیگری می‌فرماید که ولو شما جزءِ احرار باشید، نه خوفِ نار باشد، نه طمع بهشت باشد، بلکه از بابِ عکس‌العمل نعمت است. «هَلْ جَزَاءُ الْإِحْسَانِ إِلَّا الْإِحْسَانُ[۸]»؛ خدایا! تو خوب هستی و من به خاطرِ خوبی‌ات، تو را عبادت می‌کنم. باز این موضوع را به خودت مربوط نکنی؛ «وَ مَنْ یَشْکُرْ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ[۹]»؛ شُکرِ کامل، این است که انسان نعمت و مُنعم را ببیند و اصلاً خودش را نبیند. شُکرِ کامل و شُکرِ جامع، دیدن نعمت است و به یادآوردن مُنعم است و خود را جُدا کردن است. هر جا خود بیاید، نوعی طلبکاری است که گویا اگر انسان کاری انجام داده است، باید از‌ خداوند متعال یک توقّعی داشته باشد. حتی در آن‌جایی که انسان خوفاً نیست و حُبّاً است، باید به خودش نگاه کند که من این‌گونه هستم که نه به جهنّم و نه به بهشت توجّه ندارم، خداوند متعال می‌فرماید: «وَ مَنْ یَشْکُرْ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ»؛ باز این را می‌خواهد از زبان جناب لقمان بفرماید که توحیدش، توحیدِ کاملی بوده است و شُکرِ او در مجاریِ توحیدِ افعالی قرار گرفته است. این‌که به صورت «وَ مَنْ یَشْکُرْ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ» می‌باشد، زیرا خودی ندارد.

توصیه کُلّی خداوند متعال به انسان‌ها در برابر والدین

«فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ[۱۰]»؛ او غنیِ مُطلق است و اگر شما در غِنایش او را شُکر و حَمد نکنید، خودش حَمید است؛ «مِنْ شَأْنِهِ أَنْ یُحمَد» است؛ خودش حامد است؛ خودش محمود است. سپس می‌فرماید: «وَ إِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ[۱۱]»؛ در این‌جا لحن آیه با آیه‌ی قبلی متفاوت است. در آن جا می‌فرماید: «آتَیْنَا لُقْمَانَ الْحِکْمَهَ أَنِ اشْکُرْ» که گویا خداوند متعال هم حکمت را در کُلیّتِش می‌گوید و هم خداوند متعال خودش مصداق و عینیّتِ حکمت را القاء می‌نماید. حکمتِ تو این است که عبدِ شاکر باشی،‌ زندگی‌ات جلوه‌ی مرآتِ نعمتِ خداوند متعال و خودِ خداوند متعال باشد. مُنعم و نعمت در آیینه‌ی زندگی تو دیده شود. «وَ إِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ»؛ گویا در این‌جا لقمان به مرحله‌ی فناءِ فی‌الله رسیده است؛ اگر از قولِ لقمان هم بگوید، با توحید منافاتی ندارد. «وَ إِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَ هُوَ یَعِظُهُ یَا بُنَیَّ لَا تُشْرِکْ بِاللَّهِ[۱۲]». آن شُکر خودش توحید خالص است؛ زیرا جز نعمت خداوند متعال، نعمتی وجود ندارد و مُنعمی به جز خداوند متعال وجود ندارد. مانند این است که انسان نانِ کسی را بخورد و دامنِ کس دیگری را بگیرد. در ابتدا فرمود: «أَنِ اشْکُرْ لِلَّهِ[۱۳]» و در این‌جا لقمان به پسرش گفت: «لَا تُشْرِکْ بِاللَّهِ»؛ او تحلیه را گفت و این تخلیه را از زبان خودش مطرح کرد. خداوند متعال از بالا می‌فرماید که کمال را بیان می‌نماید و لقمان از پایین می‌گوید که نفیِ شرک را مطرح می‌کند. سپس پروردگار متعال خواست لقمان را بزرگ کند و خودش را نشان می‌دهد و می‌فرماید: «وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسَانَ»؛ این عبارت «وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسَانَ» همان حکمتی است که خداوند متعال به لقمان داده است. گاهی می‌خواهد از زبان لقمان بیان کند و گاهی می‌خواهد از زبان خودش بیان نماید و خودش را مطرح کند. نکته‌ی بعدی این است که فرموده است: «وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسَانَ»؛ این مسأله‌ی والدین صنفی نیست و بین‌المللی است و متعلّق به همه‌ی مصرها و همه‌ی عصرها و همه‌ی نژادهاست. این‌که انسان موحد باشد و یا مُشرک باشد، تفاوتی ندارد؛  انسان بما هو انسان باید مجاری وجودی خودش را گرامی بدارد. آن بستری که من از آن عبور کردم و بود شدم، یک حقّ انسانی است. لذا اگر پدر و مادر مُشرک هم باشند که در آیه‌ی بعدی امر به شرک، فرع بر این است که خودش مُشرک است؛ ولو مُشرک هم باشند، انسان بما هو انسان وقتی پدر و مادر بود، هر انسانی نسبت به والدینش حقوقی دارد و این جزءِ حقوقِ انسانی است و جزءِ حقوقِ اسلامی نیست. «وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَیْهِ[۱۴]»؛ در مورد این «وَصَّیْنَا» هم می‌تواند توصیه‌ی تکوینی باشد؛ زیرا انسان مطرح و مخاطب است، خداوند متعال فطرتاً انسان را اسیرِ احسان قرار داده است؛ «الإنْسانُ عَبدُ الإحْسانِ[۱۵]»؛ بعد از خداوند متعال، به هیچ کسی در زیر این آسمان به اندازه‌ی پدر و مادر مایه نگذاشته است و احسان نکرده است. لذا خداوند متعال این موضوع را در فطرتِ ما قرار داده است. این‌که سؤال می‌نماید، سؤال از یک موحد نیست؛ این سؤال از عموم و فطرت‌هاست؛ «هَلْ جَزَاءُ الْإِحْسَانِ إِلَّا الْإِحْسَانُ». فرموده است: «وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسَانَ» و نفرموده است «وَ وَصَّیْنَا المُؤمِن» و یا فرموده باشد «وَ وَصَّیْنَا اَهلَ التّقوی»؛ ما انسان را توصیه کردیم و این نشان می‌دهد که این موضوع از حقوقِ انسانی و حقوقِ بین‌المللی است، حقوقِ فَرا مذهبی و فَرا مکتبی است. «بِوَالِدَیْهِ»؛ در این‌جا خداوند متعال خواسته است تا خصوصیّت را برساند. هر کسی که نسبتی با والدینِ خودش دارد، هیچ کس دیگری نمی‌تواند این نسبت را داشته باشد. این‌ها والدینِ خودت هستند. هیچ کسی نمی‌تواند جای پدر و یا جای مادر انسان را بگیرد. «بِوَالِدَیْهِ»؛ یعنی پدر و مادر خودت هستند ولی دارای یک شأن و رتبه‌ای هستند که انحصار دارد و بین تو و آن این نسبت برقرار است و هیچ کسی جای این‌ها را پُر نمی‌کند؛ «بِوَالِدَیْهِ». اما این‌که چه چیزی وصیّت کردیم، در این‌جا نیاورده است و متعلَّقِ وصیّت را در این‌جا بیان نفرموده است؛ برای این‌که ذهنِ هر سامعی به سوی آن چیزی که مورد توقّع و مورد انتظار است، برود. می‌گویند «جانِ تو و جانِ فلانی» یا مثلاً «تو را به فلانی سفارش می‌کنم»؛ این به این معنی است که هرکاری می‌توانی انجام بدهی، هر حمایتی می‌توانی انجام بدهی، هر خدمتی می‌توانی انجام بدهی، مضایقه نکن و انجام بده. «وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَیْهِ»؛ خداوند متعال این توصیه‌ی کُلّی را فرموده است، به همه‌ی انسا‌ن‌ها فرموده است، در همه‌ی عصرها فرموده است، در همه‌ی مناطق جغرافیایی فرموده است و در همه‌ی سطوح بَشری فرموده است. این موضوع رنگ بر نمی‌دارد، نژاد بر نمی‌دارد و از قوانین فطری و جهان‌شُمولِ اسلام است. مانند «وَ لَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیَاءَهُمْ[۱۶]» است. کم‌فروشی و ضایع کردن حقّ مردم، در هر جایی باشد، زشت است. این مسأله‌ی والدین، جزءِ مسائلِ بین‌المللی، جهان‌شُمول، فَرا مرزی، فَرا منطقه‌ای، فَرا زمانی و یک چیز مُطلقِ مُطلق است. بعد از این‌که این توصیه را می‌فرماید، در بخش مادر به دنبال بزرگ کردن علّت هستند و انگیزه بدهند؛ لذا فرموده است: «حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْنًا عَلَى وَهْنٍ[۱۷]»؛ این هم تنقیحِ مَناط است که می‌فرماید: «إن أفضل الأعمال أحمزها[۱۸]»؛ او که رنجِ بیشتری برده است، دارای حقّ بیشتری می‌باشد و طلبِ بیشتری دارد. پدر این حَمل را نداشته است و این بار به دوش او نبوده است؛ این مادر بوده است که باردار شده است و فرزند بارِ او شده است و بارِ او به گونه‌ای بوده است که شب‌ها هم آن را حَمل می‌کرده است. هیچ‌گاه این بار بر روی زمین گذاشته نشده است؛ «حَمَلَتْهُ»؛ یعنی او حمّاله است. حَملِ او مقطعی نیست و در تمام دورانِ حَمل، این بار همراه او بوده است. اگر انسان باری را بردارد و خسته بشود، آن را روی زمین می‌گذارد و نفسی تازه می‌کند و دوباره به مسیرش ادامه می‌دهد؛ اما در مورد مادر این‌گونه نیست و هیچ‌گاه این فرصت برای او به وجود نیامده است. یک حَملی بوده است که همیشه مُلازمِ او بوده است. «حَمَلَتْهُ أُمُّهُ»؛ بازهم ضمیر را به کار می‌برد و منظور این است که مادرِ خودت است، «أُمُّهُ»؛ «وَهْنًا عَلَى وَهْنٍ»؛ درباره‌ی عبارت «وَهْنًا عَلَى وَهْنٍ» چون در طول حمل هرچه رُشدِ فرزند بیشتر می‌شود، شیره‌ی وجودی مادر را بیشتر می‌کِشد. آن هنگامی که یک عَلقه بود، به اندازه‌ی خودش بود ولی هر چه پیش می‌رود، نیازش بیشتر می‌شود و این نیازش را از آن خزینه و ذخیره‌ی مادر استفاده می‌نماید و خودش از جایی نمی‌آورد. لذا هرچه پیش می‌رویم، وَهن بیشتر می‌شود؛ زیرا شیره را بیشتر می‌خورد؛ «وَهْنًا عَلَى وَهْنٍ».

«وَ فِصَالُهُ فِی عَامَیْنِ[۱۹]»؛ در این‌جا هم پروردگار عزیز خواسته است هم مسأله‌ی شیر را مطرح نماید و هم یک نکته‌ی دیگری را هم بفرماید که این در خِلال دو سال می‌باشد؛ «فِی عَامَیْنِ»، در خِلال دو سال است، «وَ فِصَالُهُ فِی عَامَیْنِ»؛ شیر دادن طی دو سال است و فِصال آن هم در این دو سال، هر زمانی اقتضا کرد، می‌تواند باشد. گویا این یک نوع سماحَتی است و مَجالی است که به مادر داده شده است تا اگر زمانی دارای ضعفِ زیادی بود، بتواند غذا را جایگزین شیرِ خودش بکند و به او شیر بدهد؛ «وَ فِصَالُهُ فِی عَامَیْنِ». «أَنِ اشْکُرْ لِی وَ لِوَالِدَیْکَ[۲۰]»؛ این وصیّتی که ما در ابعاد مختلف نسبت به مادر کردیم، همان شُکر است. دلیل آن چیست؟ این است که شُکر برای دیدن نعمت است و اوّلین نعمت هستیِ مُطلق است که خداوند متعال به ما وجود داده است و دوّمین مورد آن مجرای آن وجود است که آن پدر و مادر بوده است. لذا این مجرای خالقیتِ خداوند متعال است، مجرای ربوبیّتِ خداوند متعال است، مجرای رحمانیّتِ خداوند متعال است، مجرای رحیمیّتِ خداوند متعال است. پدر و مادر در جلوه بودن صفاتِ حق‌تعالی بسیار ویژه هستند. لذا کسی که پدر و مادر را به عنوان مجرایِ وجودی که خداوند متعال قرار داده است، عینِ شُکر خودِ خداوند متعال است. خداوند متعال فرمود: «فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ وَ اشْکُرُوا لِی وَ لَا تَکْفُرُونِ[۲۱]»؛ یا خودم را ببین و یا نعمتم را ببین. یا با خودم هستی و یا سرِ سُفره‌ی من هستی. این پدر و مادر اوّلین سُفره است و وقتی که انسان بخواهد از هر نعمتی استفاده کند، تا زمانی که پدر برای من پدر نشده است و مادر برای من مادر نشده است، من از هیچ یک از نعمت‌های الهی برخوردار نیستم. بنابراین استفاده‌ی از مجموعه‌ی نعمت‌ها، فرعِ بر تحقّقِ ولادت و تحقّقِ وصفِ والدیّت برای والدین است. لذا این مجرای وجود و مجرای صفات دیگر است و شُکرِ این، شُکرِ نعمتِ حیثی نیز می‌باشد و خداوند متعال به این صورت قرار داده است.

وَ صَلی الله عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرین

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۲] سوره مبارکه لقمان، آیه ۱۲٫

[۳] سوره مبارکه لقمان، آیه ۱۴٫

[۴] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۶۷، صفحه ۱۸۶.

متن روایت شریف: «وَ قَالَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ سَیِّدُ اَلْمُوَحِّدِینَ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْهِ: مَا عَبَدْتُکَ خَوْفاً مِنْ نَارِکَ وَ لاَ طَمَعاً فِی جَنَّتِکَ لَکِنْ وَجَدْتُکَ أَهْلاً لِلْعِبَادَهِ فَعَبَدْتُک».

[۵] علل الشرائع، الشیخ الصدوق، ج۱، ص۵۷٫

[۶] تفسیر الصافی، ج ۳، ص ۳۵۳٫

متن روایت شریف: « قال أمیر المؤمنین علیه السلام: إلهی ما عبدتک خوفاً من نارک و لا طمعاً فی جنّتک و لکن وجدتک أهلاً للعباده فعبدتک».

[۷] سوره مبارکه انسان، آیه ۹٫

[۸] سوره مبارکه الرحمن، آیه ۶۰٫

[۹] سوره مبارکه لقمان، آیه ۱۲٫

[۱۰] همان.

[۱۱] سوره مبارکه لقمان، آیه ۱۳٫

[۱۲] همان.

[۱۳] سوره مبارکه لقمان، آیه ۱۲٫

[۱۴] سوره مبارکه لقمان، آیه ۱۴٫

[۱۵] غرر الحکم : ۲۶۳٫

[۱۶] سوره مبارکه هود، آیه ۸۵٫

[۱۷] سوره مبارکه لقمان، آیه ۱۴٫

[۱۸]بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۷۹، صفحه ۲۲۸.

[۱۹] سوره مبارکه لقمان، آیه ۱۴٫

[۲۰] همان.

[۲۱] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۵۲٫