«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏»[۱].

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إالی یوم الدّین».

خداوند متعال یک قولی داده است و در حال عمل کردن به آن است؛ «لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ[۲]»؛ به ما هم ارتباطی ندارد. ما نه به انقلاب کمک کردیم و نه می‌توانیم به آن کمک کنیم؛ نه به امام حسین (علیه السلام) کمک کردیو و نه امروز می‌توانیم به آن حضرت کمک کنیم و همه‌ی این‌ها از این طرف است و امام حسین (علیه السلام) در حال کمک کردن به ما هستند، امام حسین (علیه السلام) انقلاب ما را پیروز کردند و در حال حاضر هم سیدالشهدا (علیه السلام) خودشان اوضاع را جمع می‌کنند و این سیاست دولت ما نیست، بلکه ضدِ سیاست دولت ما است؛ ولی خداوند متعال راه‌ها را صاف می‌کنند و دنیا را حولِ محورِ امام حسین (علیه السلام) جمع می‌کنند. واقعاً این عبارت «ان الحسین یجمعنا» از آن چیزهایی است که «جرالحقّ علی لِسانه» می‌باشد. «اِنَّ الْحُسین مِصباحُ الْهُدی وَ سَفینَهُ الْنِّجاه[۳]» است.

یک صلواتی مرحمت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

Sadighi-13970812-Tafsir-Thaqalain_IR (1)Sadighi-13970812-Tafsir-Thaqalain_IR (5)

منشأ تمام گناهان انسان، جهالت اوست

ـ رفقا تقریباً مسائل جلسه‌ی گذشته را بیان کردند ولی شما امروز چیزهای جدیدی داشتید و الحمدلله شما مطالعه کردید. انسان لفظ مرحوم را هم به هر کسی نمی‌توانند بگویند؛ تعصّب بعضی نسبت به شیعه، تعصّبِ غلیظی است و خیلی نیش زبان و نیش قلم علیه شیعه بیداد می‌کند. بنابراین باید این موضوع را با احتیاط مطرح کرد.

ـ الحمدلله ربّ‌العالمین.

ما قبلاً توضیحات این آیه را گفته بودیم و جمع‌بندی کامل را کرده بودیم ولی در این جلسه هم برای این‌که ان‌شاءالله نام‌ ما هم در جمعِ استضائه‌کنندگان از قرآن کریم نوشته شود، عرض می‌کنیم که «لَهْوَ الْحَدِیثِ[۴]»، هر چیزی که انسان را از خداوند متعال باز دارد، اسلام آن را ممنوع کرده است؛ «لَا تُلْهِکُمْ أَمْوَالُکُمْ وَ لَا أَوْلَادُکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ[۵]». خداوند متعال در مذمّت دنیا هم فرموده است: «أَنَّمَا الْحَیَاهُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ[۶]»؛ بنابراین کلیه‌ی لهو مذموم است. هر چیزی که انسان را از رفتن به سوی خداوند متعال باز دارد و انسان را از خداوند متعال غافل کند، هر چیزی که منشأ غفلت باشد، لهو است و غفلت هم بسیار خطرناک است. خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرماید: «وَ لَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا یَفْقَهُونَ بِهَا وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لَا یُبْصِرُونَ بِهَا وَ لَهُمْ آذَانٌ لَا یَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ[۷]»؛ لهو پوشش غفلت است، منشأ غفلت است و غفلت هم که به آن صورت خطرناک است. بنابراین هر چیزی حتّی نماز اگر برای انسان لهو باشد، دیگر حقیقتِ صلاتیه ندارد و برای انسان مبعّد است و مقرّب نیست. منتهی خداوند متعال در این‌جا به تناسب شأن نزول، «لَهْوَ الْحَدِیثِ»، را مطرح فرموده است و لهو حدیث هم دو گونه است و این شأن نزول‌ها منافاتی ندارد و مشخص می‌شود که هر دو بوده است؛ هم برای آن قِصّه می‌آوردند، همان‌گونه که گفتید این عطف قِصّه به قِصّه است؛ در شأنِ نزولی دارد بر این‌که این «نضر بن حارث[۸]» داستان‌های ایرانی و افسانه‌ها را آورده بود و آن‌ها را بازگو می‌کرد و به جای قِصّه‌های قرآن کریم بیان می‌کرد. آن دیگری هم مُغنیّ‌ها را می‌خرید و این‌ها از طریق آوازخوانی تهییج شهوت می‌کردند و ایجاد هیجان می‌کردند و مردم را از رجوع به قرآن کریم و توجّه به خداوند متعال باز می‌داشتند. در هر دو صورت لهو الحدیث است. حال بگوییم لهو الحدیث به عنوان مورد ذکر شده است که مورد مُخصّص نیست؛ آن چیزی که مورد عنایت پرودگار متعال در مقام تربیّت بندگانش است، این است که هشدار می‌دهد که هر چیزی که موجب غفلت بشود، شما را از سفرتان باز می‌دارد و به مقصد نخواهید رسید؛ پس حواس‌تان جمع باشد. منتهی چون موضوع در این‌جا حدیث است، «لَهْوَ الْحَدِیثِ» را آورده است. یا بگوییم مورد است و مورد مُخصّص نیست و یا بگوییم که وحدت ملاک دارد. درست است که در این جا «لَهْوَ الْحَدِیثِ» گفته شده است، ولی حکمت «لَهْوَ الْحَدِیثِ» و حرام بودن آن برای چه چیزی است؟ این است که موجب غفلت است. بنابراین اگر حدیث هم نبود و یک فعل و کار و حرکتی بود، این‌ها هم چون ملاک هستند، همین حکم را دارند. چون ملاک هستند، یک چیز هستند. تنقیحِ مَلات می‌شود و از نظر استنباط، ما می‌گوییم که هر چیزی که موجب … بشود.

Sadighi-13970812-Tafsir-Thaqalain_IR (2)Sadighi-13970812-Tafsir-Thaqalain_IR (4)

«مَنْ یَشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ[۹]»؛ یعنی منشأ تمام گناهانی را که بَشر مرتکب می‌شود، جهل است و جهل هم به معنی عدم دانش نیست؛ بلکه به معنای بی‌‌عقلی است. جهالت در اصطلاح اخلاقی، همان سفاهت است. «وَ مَنْ یَرْغَبُ عَنْ مِلَّهِ إِبْرَاهِیمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ[۱۰]»؛ و شاهد روشن آن هم صحبت حضرت یوسف (علیه السلام) با پروردگار متعال است که می‌فرمایند: «وَ إِلَّا تَصْرِفْ عَنِّی کَیْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَیْهِنَّ وَ أَکُنْ مِنَ الْجَاهِلِینَ[۱۱]»؛ عالمانه می‌گویند ولی می‌گوید که جزءِ جاهلین می‌شوم. یعنی دیگر چراغِ عقل خاموش می‌شود. هرکسی که در وادی معصیّت بیفتد، قهراً در ظلمات نفس غرق می‌شود و نور عقل و نور ایمان در آن‌جا کار نمی‌کند. این عبارت «بِغَیْرِ عِلْمٍ» به این معنا نیست که نمی‌داند؛ بلکه مُشرک هم می‌آید و قرآن را می‌شنود و آن را می‌فهمد و چه بسا خوب هم می‌فهمد. این آیه‌ی کریمه‌ای که می‌فرماید: «وَ جَحَدُوا بِهَا وَ اسْتَیْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ[۱۲]»؛ یقین دارند. یعنی علم آن‌ها، علمِ تردیدناپذیر نیست و از نظر فهمی، خیلی خوب فهمیده‌اند ولی از نظر حکمت عملی مغلول است و دلش بسته است، فکرش باز است ولی دلش بسته است. بنابراین جهالت دارد. «بِغَیْرِ عِلْمٍ» به معنای «بِغَیْرِ عقلٍ» است.

Sadighi-13970812-Tafsir-Thaqalain_IR (3)

وَ صَلی الله عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرین

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۲] سوره مبارکه توبه، آیه ۳۳٫

[۳] بحرانی، سید هاشم، مدینه المعاجز، تحقیق عزت الله مولایی همدانی، بی جا، مؤسسه المعارف الاسلامیه، چاپ اول، ۱۴۱۴ق، ج۴، ص۵۲٫

[۴] سوره مبارکه لقمان، آیه ۶٫

[۵] سوره مبارکه منافقون، آیه ۹٫

[۶] سوره مبارکه حدید، آیه ۲۰٫

[۷] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۷۹٫

[۸] «نَضْر بن حارِث» (متوفی ۲ق) پسرخاله حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و از بزرگان قریش بود که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را بسیار آزرد. نضر یکی از پرچمداران قریش در جنگ بدر بود که پس از اسارت به دستور رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)کشته شد. به گفته ابن عباس، صحابی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، همه‌ آیاتی که در آن لفظ «أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ» (افسانه‌های پیشینیان) آمده است اشاره به نضر بن حارث دارد.

«نضر بن حارث بن علقمه بن کَلَده بن عبدمناف» (متوفی ۲ق) پسرخاله حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، از بزرگان قریش و از سرسخت‌ترین دشمنان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در مکه محسوب می‌شد. او آگاهی‌هایی درباره ‌کتاب‌های ایرانیان و دیگر اقوام داشت و تاریخ آنان را در حیره (در نزدیکی شهر نجف کنونی) خوانده بود و با مسیحیان و یهودیان نیز ارتباط داشت. ابن کثیر، از مفسران قرن هشتم قمری، نوشته است نضر بن حارث با نقل داستان‌های رستم و اسفندیار ادعای هماوردی با قرآن کرد. وی پس از اسارت در جنگ بدر، در محلی به نام «صفراء» و یا در «اثیل» (جایی بین بدر و صفراء) با دستور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و به دست امام علی (علیه السلام) کشته شد. نضر بن حارث، از متعصب‌ترین افراد قریش در دشمنی و تکذیب حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. در مخالفت او با پیامبر اسلام آمده است که هرگاه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، تبلیغ رسالت می‌نمود و کلام خدا را بر مردم می‌خواند، او نیز در مقابله با ایشان قصه رستم و اسفندیار و داستان‌ها و حکایت‌های پادشاهان ایران را ‌بازگو می‌کرد. دیگر اقدامات نضر علیه پیامبر عبارتند از: تحریک و تغییر موضع دیگران علیه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)؛ از جمله طراحان و هم‌پیمانان قریش در نقشه‌ قتل پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در لیله المبیت؛ نویسنده‌ پیمان‌نامه شعب ابی‌طالب، در جریان محاصره مسلمانان و بنی‌هاشم. به گفته «ابوسعد خرگوشی»، از صوفیان و نویسندگان شافعی مذهب مشهور در قرن چهارم هجری، نضر بن حارث در جریانی قصد جان پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را کرده بود؛ اما با عنایت پروردگار، ترس و وحشت بر او مستولی گشته و نتوانست نیت خود را به اجرا درآورد. به اعتقاد بعضی از مفسران چند آیه از قرآن در مذمت نضر بن حارث نازل شده است. از جمله آیه ۳ سوره حج، آیه ۴۲ سوره فاطر و آیه ۷ سوره جاثیه که بیانگر سرکشی و عناد کافران در برابر وحی است، آیه ۵ سوره فرقان مربوط به اتهام «بَشَری خواندن قرآن»، آیه ۳۱ سوره انفال و ۵ سوره فرقان مربوط به اتهام «افسانه پیشینیان بودن داستان‌های قرآن» و آیه ۳۲ سوره انفال و آیه ۱۶ سوره ص درباره «درخواست عذاب نضر بن حارث از خدا». به گفته ابن عباس، صحابی پیامبر، هشت آیه از آیات سوره قلم درباره‌ نضر بن حارث نازل شده است، به ویژه آیه پانزدهم این سوره که می‌فرماید: «إِذا تُتْلی عَلَیهِ آیاتُنا قال أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ» (در حالی که هرگاه آیات ما بر او خوانده شود می‌گوید: اینها افسانه‌های پیشینیان است) و همه‌ آیاتی که در آن لفظ «أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ» آمده است، اشاره به نضر دارد.

[۹] سوره مبارکه لقمان، آیه ۶٫

[۱۰] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۳۰٫

[۱۱] سوره مبارکه یوسف، آیه ۳۳٫

[۱۲] سوره مبارکه نمل، آیه ۱۴٫