«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏»[۱].

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إالی یوم الدّین».

جمع‌بندی پایانی حضرت استاد

الحمدلله جلسه‌ جلسه‌ی علما است و همه بحمدالله عالِم، اهل مطالعه، تعلیم، تحقیق هستید و از همه‌ی شما هم استفاده کردیم.

sadighi-13970721-Tafsir-Thaqalain_Ir (3)

چند نکته را هم ما احتمال می‌دهیم و تقدیم می‌داریم که روی آن تأمّل بفرمایید. یکی این‌که حروف مقطّعه در قرآن کریم وجود دارد، در برخی از روایات توضیح داده شده است. مثلاً «کهیعص‏[۲]» که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) برای حضرت زینب (سلام الله علیها) گفتند که «ک» کربلا است، «ه» هلاکت است، «ع» عطش است و امثال این‌ها. یعنی این موضع نشان می‌دهد که حرف هم می‌تواند مُشیر باشد، رمز باشد و از آن کلمات در بیاید. یعنی از خصائص کتاب اعجاز پروردگار متعال این است که تنها از کلمات آن نیست که مطلب در می‌آید، بلکه از حروف آن هم می‌شود معانی منظور شود، ولو رمز باشد، پوشش باشد. هم ما را به وادی رمز می‌کشاند که اگر کسی اهل معنا باشد به او رمز می‌دهند، هم «الم * ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدىً لِلْمُتَّقینَ[۳]» اوّل حروف را می‌آورد، بعد می‌فرماید «ذلِکَ الْکِتابُ» و سپس «هُدىً لِلْمُتَّقینَ» را بیان می‌کند. این متّقین هستند که با رموز به پروردگار متعال ارتباط پیدا می‌کنند و پیام‌ها را به صورت رمزی دریافت می‌کنند. این یک نکته‌ای است که گفته نشده است و ائمّه اطهار (علیهم السّلام) با این رموز آشنا بودند و آن‌جاهایی که توضیح دادند، برای ما روشن است.

sadighi-13970721-Tafsir-Thaqalain_Ir (1)

 نکته‌ی دیگر این است که این حکیم، صفت ذوی العقول است. به کامپیوتر نمی‌گویند حکیم است، به انسان می‌گویند حکیم است، به انسان می‌گویند علیم است. صفت مُشبهه است، برای ذوی العقول است. احتمال دهیم علاوه بر آن وجوهی که عزیزان ما با مطالعه بیان کردند، خود قرآن کریم آن‌طور که در روایات هم دارد که فرموده است: «فَإِذَا الْتَبَسَتْ عَلَیْکُمُ الْفِتَنُ کَقِطَعِ اللَّیْلِ الْمُظْلِمِ فَعَلَیْکُمْ بِالْقُرْآنِ فَإِنَّهُ شَافِعٌ مُشَفَّعٌ وَ مَاحِلٌ مُصَدَّقٌ وَ مَنْ جَعَلَهُ أَمَامَهُ قَادَهُ إِلَى الْجَنَّهِ وَ مَنْ جَعَلَهُ خَلْفَهُ سَاقَهُ إِلَى النَّار[۴]»؛ قرآن هم شفاعت دارد و هم شکایت دارد. یعنی قرآن یک حقیقت نوری عقلانی وحیانی است و نقش خود را ایفا می‌‌کند. کسی که از او تبعیّت کرده باشد، امام او قرآن است و او را هدایت می‌کند. اصلاً جلو افتاده است و قیادت می‌کند، نه این‌که راه نشان می‌دهد. دنبال خود می‌کشاند و به بهشت می‌برد و کسی که قرآن را پشت سر انداخته است و می‌خواهد قرآن را امامت کند، خواسته‌های خود را بر قرآن تحمیل می‌کند، مانند همین التقاطی‌ها و غرب‌گراها و روشن فکرهای بیچاره که قرآن کریم نسبت به این‌ها بی‌تفاوت نیست، این‌ها را سوق می‌دهد، هُل می‌دهد و در جهنّم می‌ریزد. این‌که قرآن شافع است، این‌که قرآن شافی است، این‌که قرآن قائد است، این‌که قرآن سائق است و روایاتی در کتاب کافی شریف داریم که در قیامت صفوف بهشتی‌ها که تشکیل می‌شود، یک چهره و یک تمثّل زیبایی، یک شخص زیبایی که زیباترین صورت را دارد از صفوف انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) عبور می‌کند، به اصطلاح از صفوف شهداء سان می‌بیند، به اصطلاح از عارفان، از عابدان سان می‌بیند و وارد حیطه‌ی هر کدام که می‌شود این‌ها مبتهج می‌شوند و می‌گویند این از ما بوده است و هر کدام از این صفوف این را به عنوان شخصی که گویا فرد اکمل آن‌ها بوده است، با او بی‌سابقه نیستند، با او آشنا بودند، همه او را از خود تلقّی می‌کنند و نهایتاً از جانب پروردگار متعال اعلان می‌شود که این قرآن است و با همه است. همه‌ی خوبی‌ها در این قرآن است و همه‌ی خوبان این قرآن را همراه خود دارند.

sadighi-13970721-Tafsir-Thaqalain_Ir (2)

نکته‌ی دیگری که وجود دارد، عدم انفکاک قرآن کریم و عترت است. «لَنْ یَفْتَرِقَا[۵]» یک حقیقت فوق العاده‌ای را دارد می‌گوید. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: من قرآن ناطق هستم. اجمالاً حقیقت عینی قرآن، همان که ذوی العقول است وجود نوری حضرات معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) است که آن‌چه در قرآن است، در وجود این‌ها پیاده شده است. قرآن تجلّی اعظم است. وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمّه‌ی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) که اوّل ما خلق هستند، تجلّی اعظم آن اوّل است و همین قرآن است که در آن‌جا آن صورت را دارد. یکی این‌که ما بیاییم این حکیم را به معنی واقعی آن توجّه کنیم، نه این‌که مجازاً بگوییم حکیم نازل کرده است یا آیات آن مُحکم است، بله آیات آن مُحکم است، حکیم هم نازل کرده است، ولی خود آن هم یک حقیقت عقلانی خارجی ملکوتی است که «مِنْ لَدُنْ حَکیمٍ عَلیمٍ[۶]» است و یکی از وجوه این حکیم بودن در آیه‌ی «کِتابٌ أُحْکِمَت[۷]‏» مطرح شده است که «أُحْکِمَتْ آیاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَت‏[۸]».

sadighi-13970721-Tafsir-Thaqalain_Ir (4)

شما همین شش هزار و خورده‌ای آیه را نبینید، اگر بالا بروید یک حقیقت بسیط بیشتر نیست و این جلوه‌ی اوّلی خداوند متعال است، مقام وساطت او حکیم است، مُحکم است، وقتی تنزّل پیدا می‌کند، منتشر می‌شود و همه‌ی نیازهای بَشر را می‌پوشاند. این همان اسم اعظم است، این همان کلمه‌ی تامّه است، این همان موجود بسیط است که در مراحل پایین که می‌آید به تناسب عالم کثرت چَتر می‌شود و همه را می‌پوشاند و در این پوششی که به همه می‌دهد، همه می‌گویند این از ما است. می‌شود از وجوه این حکیم استفاده کرد.

منتها نکته‌ی شایعی که از حروف مقطّعه برای همه قابل فهم است همان چیزی است که بالاخره این را برای شما دادیم و همه‌ی شما باین حروف آشنا هستید. ما با چیزی که غیر قابل درک باشد این قرآن را نساخته‌ایم، این را با همین الفاظ ساختیم. این به وجه اعجاز قرآن دارد اشاره می‌کند که هدایت است. آن نکته‌ای که گاهی گفته شده است «هُدىً وَ رَحْمَهً[۹]»، «هُدىً وَ بُشْرى‏[۱۰]»، «هُدىً وَ مَوْعِظَهٌ[۱۱]»، می‌خواهد این بستر هدایت را بگوید؛ چیزی که هدایت است، هدایت بدون بشارت جذب نمی‌کند. هدایت باید یک جاذبه‌ای داشته باشد، باید چیزی را ارائه کند تا دل‌ها به او مشتاق شود. هم بشارت‌های قرآنی در بستر هدایت الهی قرار می‌گیرد و هم موعظه است و هم نور است. این هدایت کلّی است، خداوند متعال مجاری هدایت را با این صفاتی که در آیات مختلف آمده است بیان کرده است. ممکن است برای همه صادق باشد و ممکن است بعضی از یک مجرا و بعضی از بستری دیگری استفاده کنند که در آن آیه‌ی دیگر هم فرمود: «بِالْحِکْمَهِ وَ الْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتی‏ هِیَ أَحْسَنُ[۱۲]»؛ هدایت قرآن کریم مجاری مختلف دارد و این مجاری، مجاری است که هر کسی می‌خواهد از هدایت قرآن استفاده کند و برای جامعه منشأ هدایت باشد باید این مجاری را حتماً در نظر داشته باشد و از این بسترها استفاده کند تا به هدایت برسد.

sadighi-13970721-Tafsir-Thaqalain_Ir (5)

نکته‌ی دیگری که از دوستان نشنیدیم و قابل ذکر است در مورد حضرت یوسف (علیه السلام) است که آن دو نفر که آن خواب را دیدند، گفتند: «إِنَّا نَراکَ مِنَ الْمُحْسِنین‏[۱۳]»؛ چون محسن هستید، این تأویل چه ارتباطی با محسن بودن حضرت یوسف (علیه السلام) دارد که قرآن نقل می‌کند که گفتند: «إِنَّا نَراکَ مِنَ الْمُحْسِنین». بعد هم که قرآن کریم مطالب و آن زوایای سِیر حضرت یوسف (علیه السلام) را در سوره‌ی یوسف نقل می‌کند، می‌فرماید: «إِنَّهُ مَنْ یَتَّقِ وَ یَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یُضیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنینَ[۱۴]» . در آن‌جا تقوا و صبر را مطرح می‌کند و بعد می‌فرماید: «لا نُضیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنینَ[۱۵]».

sadighi-13970721-Tafsir-Thaqalain_Ir (6)

 نکته‌ی دیگری که از آیه‌ی دیگری استفاده می‌کنیم، این است که خداوند متعال می‌فرماید: «وَ ابْتَغِ فیما آتاکَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَهَ وَ لا تَنْسَ نَصیبَکَ مِنَ الدُّنْیا وَ أَحْسِنْ کَما أَحْسَنَ اللَّه[۱۶]‏»؛ در آن‌جا دارد احسان را توضیح می‌دهد. هم احسان تخلّق به اخلاق الله است «أَحْسِنْ کَما أَحْسَنَ اللَّه» و هم به دنبال آن می‌فرماید: «وَ ابْتَغِ فیما آتاکَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَهَ»؛ محسن کسی است که خداوند متعال هر چیزی به او داده است همه را ذخیره می‌کند و هیچ چیزی ضایعات ندارد. «وَ ابْتَغِ فیما آتاکَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَهَ». این هم یک نشانه‌ای از محسن است. یک بخش مسئله هم این‌جا به تعبیر آقایان هم هم در بحثِ در حُسن فعلی و هم در حُسن فاعلی آمده است. حُسن فعل آن اقامه‌ صلاه و ایتاء زکات است و حُسن فاعلی آن یقینی است که در ذیل آیه آمده است که در سوره‌ی مبارکه‌ی بقره که همین شرایع را فرموده است: «وَ بِالْآخِرَهِ هُمْ یُوقِنُونَ[۱۷]». آن صفت فاعل است که خداوند متعال به این‌ها یقین می‌دهد و آن آیه‌ی کریمه که می‌فرماید: «وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقینَ[۱۸]»؛ این عبادتی که انسان را به یقین می‌رساند، یک یقین اوّلیّه داریم و بعد یک یقین کامل داریم که «علم الیقین» و «عین الیقین» و «حق الیقین» است. هم در این‌جا بعد از مسأله‌ی نماز و زکات، یقین را مطرح می‌کند و هم در سوره‌ی بقره چند حُکم را می‌گویند و بعد می‌فرمایند: «وَ بِالْآخِرَهِ هُمْ یُوقِنُونَ». این یقین می‌تواند نتیجه‌ی بندگی باشد که «وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقینَ». مع ذلک می‌تواند منشأ حُسن فعلی باشد. یک مرحله‌ی پایینی از یقین است که از آن عمل می‌جوشد و این اعمال که آمد، این چشمه را شدیدتر می‌کند. انسان به «علم الیقین» می‌رسد یا به «حق الیقین» نائل می‌شود. این‌ها نکاتی است که هم تشویق به عمل است و هم فهم قرآن کریم است و می‌شود از این‌ها استفاده کرد.

اضف علی ذلک عرفا و بزرگان ما در مسئله‌ی احسان به یک روایتی تکیه دارند و این حضرت یوسف (علیه السلام) هم که خداوند متعال می‌فرماید: «لا نُضیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنینَ» با دو بال تقوا و صبر مجهّز است و خداوند متعال، اجر مُحسنین را ضایع نمی‌کند، فرمودند: «أَنَّهُ سُئِلَ عَنِ اَلْإِحْسَانِ فَقَالَ أَنْ تَعْبُدَ اَللَّهَ کَأَنَّکَ تَرَاهُ فَإِنْ لَمْ تَکُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ یَرَاکَ[۱۹]‏»؛ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرمایند: احسان این است. احسان یعنی انسان به مقامی برسد که در کلاس حضور باشد، به مرحله‌ی فناءِ مطلق رسیده باشد، گویا خداوند متعال را می‌بیند و یا اگر در آن درجه نباشد، درجه‌ی نازل‌تر آن این است که خود را در محضر ببیند. اگر در حضور نمی‌بیند «فَإِنَّهُ یَرَاک» در این مقام ببیند. مقام احسان، مقام رفیعی است که اگر کسی رسید یا اهل حضور و فناء است، یا اهل علم الیقین است، اهل ذکر است، اهل ارتباط است. همیشه خود را در محضر خداوند متعال می‌بیند که عالم محضر خداوند متعال است، در محضر خداوند متعال معصیّت واقع نمی‌شود.

sadighi-13970721-Tafsir-Thaqalain_Ir (8)

سؤال از حضرت استاد و پاسخ به سؤالات دوستان

-‌ حاج آقا می‌شود کسی مسلمان نباشد و بعد محسن باشد و در این «حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقینَ[۲۰]»؟

پاسخ حضرت استاد: آن نکته‌ای که در آن جهت است، هم در بُعد حکمت عملی، هم در بُعد حکمت نظری این عبارت «هُدىً لِلْمُتَّقینَ[۲۱]»  افرادی هستند که به اقتضاءِ «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها[۲۲]» هم تشخیص می‌دهند و هم در مقام عمل با آن‌چه که تشخیص فطری است، مخالفت نمی‌کنند. این آن تقوای اوّلیه است. هم در بُعد عقلی و هم در بُعد عملی است که در این‌جا هم مسأله محسن است، در آن‌جا مسأله‌ی متّقی است که هدایت برای این‌ها است. خود قرآن کتاب هدایت است، نیامده چطور این‌ها متّقی بودند، محسن بودند؟!

 در روایت هم دارد کسی در محضر وجود نازنین پیامبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) عرض کرد که من مُشرک بودم و در زمان شرک خود نود یا چند ناقه به افرادی که می‌خواستند دختر خود را بکشند، دادم و نگذاشتم که این کار را انجام بدهند؛ به این‌ها بخشیدم و از قتل اولادشان نجات شان دادم؛ آیا برای من مفید است؟ حضرت فرمودند در شرک چیزی رویش ندارد، ولی این کارها را کردید خداوند متعال شما را مسلمان کرده است. یعنی نتیجه‌ی کارهای فطری انسان را به هدایت شرعی و هدایت جذبی می‌رساند.

sadighi-13970721-Tafsir-Thaqalain_Ir (9)

دعا

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) ما را هدایت بفرما.

خدایا! همیشه دل‌های ما را به معرفت خودت و اولیاءات و انبیاءات و ائمه‌ی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) روشن بفرما.

خدایا! ما را به خودمان واگذار مکن.

خدایا! همه‌ی ما را در بهشت همسایه‌ی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه‌ی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) قرار بده.

الها! مشکلات این کشور را به دست دوستان برطرف بفرما.

خدایا! ما را محتاج بیگانه نفرما.

خدایا! کسانی که قصد وابسته کردن مسلمان‌ها و کشور انقلابی را به کشورهای مُلحد و مُشرک دارند، خدایا شیشه‌ی عُمرشان را بشکن.

خدایا! این حسرت را بر دلشان بگذار.

بارالها! پروردگارا! امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) را برسان.

بارالها! پروردگارا! سلام و ارادت این جمع را و درخواست عفومان را به محضر امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) ابلاغ بفرما.

خدایا! سایه‌ی پُر برکت رهبر عزیزمان را مُستدام بدار.

وَ صَلی الله عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرین

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۲] سوره‌ مبارکه مریم، آیه ۱٫

[۳] سوره‌ مبارکه بقره، آیات ۱ و ۲٫

[۴] الکافی (ط – الإسلامیه)، ج‏ ۲، ص ۵۹۹٫

[۵] إرشاد القلوب، جلد ۱، صفحه ۱۳۱؛ حدیث ثقلین.

متن حدیث شریف: «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ اَلثَّقَلَیْنِ مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِی کِتَابَ اَللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی وَ إِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ اَلْحَوْضَ».

[۶] سوره‌ مبارکه نمل، آیه ۶٫

[۷] سوره‌ مبارکه هود، آیه ۱٫

[۸] همان.

[۹] سوره‌ مبارکه انعام، آیه ۱۵۴؛ سوره‌ مبارکه اعراف، آیه ۵۲٫

[۱۰] سوره‌ مبارکه بقره، آیه ۹۷، سوره‌ مبارکه نمل، آیه ۲٫

[۱۱] سوره‌ مبارکه آل عمران، آیه ۱۳۸ / سوره‌ مبارکه مائده، آیه ۴۶٫

[۱۲] سوره‌ مبارکه نحل، آیه ۱۲۵٫

[۱۳] سوره‌ مبارکه یوسف، آیات ۳۶ و ۷۸٫

[۱۴] سوره‌ مبارکه یوسف، آیه ۹۰٫

[۱۵] سوره‌ مبارکه یوسف، آیه ۵۶٫

[۱۶] سوره‌ مبارکه قصص، آیه ۷۷٫

[۱۷] سوره‌ مبارکه بقره، آیه ۴٫

[۱۸] سوره‌ مبارکه حجر، آیه ۹۹٫

[۱۹] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۶۷، صفحه ۲۱۹.

[۲۰] سوره‌ مبارکه حجر، آیه ۹۹٫

[۲۱] سوره‌ مبارکه بقره، آیه ۲٫

[۲۲] سوره‌ مبارکه شمس، آیه ۸٫