«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏»[۱].

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إالی یوم الدّین».

 در مسئله‌ی «یُجْزَوْنَ الْغُرْفَه[۲]» و بعد به دنبال آن که می‌فرماید: «خالِدینَ فیها حَسُنَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً[۳]»، نکته‌ی آقای قورچیان که در مورد «خالدین» می‌گوید، یعنی اطمینان پیدا کردن به این‌که این زوال در آن نیست. وقتی انسان نمی‌داند که همیشه در این‌جا وجود دارد یا خیر، یک دغدغه‌ای دارد. خداوند متعالوند متعال مرحوم آقای فرید اراکی را رحمت کند که می‌فرمودند: فراق شیرین‌تر از وصال است؛ چون انسان مادامی که تحمّل هجران می‌کند، امید وصال دارد. این امید انسان را بالنده می‌کند، سرزنده نگه می‌دارد؛ امّا در وصال خوفِ فراق دارد، آن خوف انسان را اذیّت می‌کند.

sadighi-13970714-Tafsir-Thaqalain_Ir (7)sadighi-13970714-Tafsir-Thaqalain_Ir (1)

خداوند متعال نسبت به این‌جا این خوف را برداشته است و خلود را مطرح فرموده است. اوّل خلود را می‌گوید و بعد مستقر و مقام را بیان می‌نماید. با توجّه به این‌که در آیه‌ی قبل «ساءَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً[۴]» آمده است، آن احتمال که حضرتعالی مطرح کردید، ایشان هم به دنبال شما ادامه دادند، آن غرّه در این‌جا نمی‌آید. یعنی به قرینه‌ی آن‌جا نمی‌آید. آن‌جا «ساءَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً» است و این‌جا «حَسُنَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً» است. مگر از باب استعاره باشد؛ «ذُقْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزیزُ الْکَریم[۵]‏» به او می‌گویم بچش! تو خیلی عزیز و کریم بودی. مثلاً در این‌جا هم اگر آن‌گونه باشد وگرنه به طور طبیعی در آن‌جا «ساءَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً» یعنی هم قرارگاه بدی داری و هم محلّ اقامت بدی داری. در این‌جا هم همین‌طور است؛ یعنی انسان استقرار پیدا می‌کند. گاهی مستقر است، ولی مقیم نیست. یک شب هم است مستقر است، ولی این «مُقام» را می‌گوید، یعنی علاوه بر استقراری که پیدا کرده است، مقیم هم شده است و این‌جا مانده است و این یک نکته راجع به مسئله‌ی خلود و مستقر و مُقام بود که خدمت شما عرض کردیم.

sadighi-13970714-Tafsir-Thaqalain_Ir (6)sadighi-13970714-Tafsir-Thaqalain_Ir (5)

 امّا «قُلْ ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْ لا دُعاؤُکُمْ[۶]»؛ همان‌طور که آقای قورچیان فرمودند، اعتقاد من بر این است که شامل هر دو می‌شود که ارزش شما به این است که خداوند متعال شما را می‌خواند و شما خداوند متعال را می‌خوانید. «قُلْ ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی» به علاوه خداوند متعال در این‌جا حقیقت خارجی را بیان نمی‌کند، بلکه شرط را می‌گویند و در حال درس دادن هستند. اگر ارتباط شما با خداوند متعال نباشد، چه ارتباط از آن طرف که خداوند متعال شما را می‌خواند و چه از این طرف که شما خداوند متعال را می‌خوانید، ارزشی پیدا نمی‌کنید. خداوند متعال این قرآن را نازل کرده است و پیامبر فرستاده است و شما را دعوت کرده است «اسْتَجیبُوا[۷]»؛ اگر شما استجابت کردید، این دعوت الهی برای شما مایه‌ی ارزش، وزانت و سنگینی می‌شود. این نظیر «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ ... وَ لکِن‏[۸]»؛ خلاف آن را کردند. این‌جا هم همین‌طور است. این‌جا اگر مراد مشرکین باشد، قاعده‌ی این‌که دعا برای شما ارزش می‌آورد، تکان نمی‌خورد و سر جای خود است، ولو خطاب به مشرکین باشد و شما که قرینه می‌فرمودید آیات ابتدایی سوره در ارتباط با دعوت کفّار است و پایان سوره‌ی مبارکه هم به آن رسیده است، منافاتی ندارد. این‌ها چه دعا کنند و چه دعا نکنند، دارد راه نشان می‌دهد. «قُلْ ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْ لا دُعاؤُکُمْ[۹]». فارغ از این‌ است که مؤمنین قبول می‌کنند و دعا می‌کنند و ارزش پیدا می‌کنند و مؤمنین تکذیب می‌کنند و گرفتار عذاب می‌شوند. اصلاً در این مقام نیست. ولی یک روزنه‌ای دارد نشان می‌دهد، یک راه نجاتی دارد نشان می‌دهد و آن هم دعا است. حالا اگر کفّار باشند «کَذَّبْتُم‏» هیچ مشکلی برای سیاق آیه و این نوعه برداشت ایجاد نمی‌کند. قرینه‌ای که آقای طباطبائی (رحمت الله علیه) می‌فرمایند، آن‌ها در حدّ بزرگی خود بزرگ می‌بینند، ولی این قرینه نمی‌شود که دعوت خداوند متعال بر این‌‌ها است و این‌ها مشرکین هستند. چه این‌ها مشرک باشند و چه مؤمن باشند، خداوند متعال می‌فرماید: اگر دعای شما نبود اعتنای خداوند متعال برای شما هم نیست. وزانت و سنگینی که «فَأَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوازینُهُ * فَهُوَ فی‏ عیشَهٍ راضِیَهِ * وَ أَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوازینُهُ * فَأُمُّهُ هاوِیَهٌ[۱۰]»؛ اگر کسی می‌خواهد سنگین شود و سقوط نکند باید اهل دعا باشد، ولی هیچ منافاتی ندارد که بگوییم دعوت پروردگار متعال…sadighi-13970714-Tafsir-Thaqalain_Ir (3) 

 تا زمانی که خداوند متعال به ما آدرس ندهد، ما دعا بلد نیستیم. او آدرس می‌دهد. «هم دعا از تو اجابت هم ز تو[۱۱]». خداوند متعال دعوت می‌کند و ما هم بر اساس دعوت خداوند متعال دعا می‌کنیم و این عبارت «لَوْ لا دُعاؤُکُم[۱۲]‏» هم می‌تواند اضافه‌ی مصدر به فاعل باشد و هم می‌تواند مفعول باشد و انسان هیچ مشکلی در این جهت نمی‌بیند. این «فَقَدْ کَذَّبْتُم‏[۱۳]» مانند دو آیه‌ای است که در خصوص دعا آمده است. فرمود: «ادْعُونی‏ أَسْتَجِبْ لَکُم‏[۱۴]». دنبال آن چیست؟ «إِنَّ الَّذینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتی‏ سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرینَ[۱۵]» با این‌که آن‌جا متن دعوت به دعا است، «ادْعُونی‏ أَسْتَجِبْ لَکُم» این‌جا هم به قرینه‌ی همان آیه‌ی «فَقَدْ کَذَّبْتُم‏» می‌خواهد بگوید شما قدر نمی‌دانید و گرفتار تکذیب شدید و «وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَکُمْ أَنَّکُمْ تُکَذِّبُونَ[۱۶]‏»؛ عوض این‌که از این استفاده کنید، سوء استفاده می‌کنید.

sadighi-13970714-Tafsir-Thaqalain_Ir (2)

به هر تقدیم، این برای کفّار تهدید باشد یا مذمّت برای آن‌ها باشد، در هر شرایطی این مسئله‌ی دعا در آن‌جا آمده است هیچ مشکلی ایجاد نمی‌کند، هم با سیاق هم با واقعیّت آیات و چون عبادالرّحمن است، اقتضای عبادالرّحمن این است که همین هم در آن سیاق است؛ ولو در انتها گروهی را مطرح می‌کند که این‌ها… حالا خیلی اطمینان به این ندارم، ولی در بدو امر به نظر می‌رسید که این هم باید در آن سیاق باشد. این جزء امتیازات بندگان صالح خداوند متعال است که این‌ها با دعا وزانت خود را بالا می‌برند.

sadighi-13970714-Tafsir-Thaqalain_Ir (4)

وَ صَلی الله عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرین

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۲] سوره‌ مبارکه فرقان، آیه ۷۵٫

[۳] سوره‌ مبارکه فرقان، آیه ۷۶٫

[۴] سوره‌ مبارکه فرقان، آیه ۶۶٫

[۵] سوره مبارکه دخان، آیه ۴۹٫

[۶] سوره‌ مبارکه فرقان ، آیه ۷۷٫

[۷] سوره‌ مبارکه انفال، آیه ۲۴ / سوره‌ مبارکه شوری، آیه ۴۷٫

[۸] سوره‌ مبارکه اعراف، آیه ۹۷٫

[۹] سوره‌ مبارکه فرقان، آیه ۷۷٫

[۱۰] سوره‌ مبارکه قارعه، آیات ۶ تا ۹٫

[۱۱] مولانا، مثنوی معنوی، دفتر دوم، بخش ۱۸، تتمه قصه مفلس.

[۱۲] سوره‌ مبارکه فرقان، آیه ۷۷٫

[۱۳] سوره‌ مبارکه فرقان، آیه ۷۷٫

[۱۴] سوره‌ مبارکه غافر، آیه ۶۰٫

[۱۵] همان.

[۱۶] سوره‌ مبارکه واقعه، آیه ۸۲٫