«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏»[۱].

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إالی یوم الدّین».

بیانات دوستان حاضر در جلسه

قسمتِ پایانیِ سوره‌ی مبارکه‌ی فرقان است و بحث را جمع کنید تا ببینیم که ان‌شاء‌الله مرحله‌ی بعدی چه باید کرد، آقای سلطانی اینجا سلطنت دارند و باید ایشان پیشنهادات را بدهند. «أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ * بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * أُوْلئِکَ یُجْزَوْنَ الْغُرْفَهَ بِما صَبَرُوا وَ یُلَقَّوْنَ فِیها تَحِیَّهً وَ سَلاماً[۲]». آیه‌ی ۷۵ هستیم. نکته‌ی اوّلی که خداوند متعالل در رابطه‌ی با این به ذهنِ ما آورده است را خدمت دوستان عرض می‌کنیم و بعد حدود چهار یا پنج تفسیری که دیده شده است را به سمعِ دوستان می‌رسانم. نکته‌ی اوّل این است که خداوند متعال می‌فرمایند: «اُوْلئِکَ» یعنی همان کسانی که عبادالرّحمن هستند «یُجْزَوْنَ الْغُرْفَهَ بِما صَبَرُوا»، می‌گویند «غُرفَه» مکان یا بنایی که فوقِ بنای دیگر است که در المیزان هم به آن اشاره شده است و در مجمع البیان به این اشاره شده است که منظور از «غُرفَه» درجه‌ی رفیعی از بهشت است، ولی در لغت یعنی «بَناءً فَوقَ بَناء»؛ یعنی بنایی که بالای بنای دیگری باشد که منظور در اینجا یعنی یک درجه‌ی عالی در بهشت قرار گرفته است. «أُوْلئِکَ یُجْزَوْنَ الْغُرْفَهَ بِما صَبَرُوا» قطعاً همه‌ی کارِ عبادالرّحمن صبر نبوده است، آن‌ها طاعتِ خداوند متعال را داشته‌اند، ترک معصیت داشته‌اند، نماز شب خوانده‌اند، وقتی یک کسی به آن‌ها دشنام می‌داده است یا جاهلی بوده است، با کرامت برخورد می‌کردند، چرا خداوند متعال از این همه ابعاد صبر را فرموده است؟sadighi-13970707-Tafsir-Thaqalain_Ir (1)

خداوند متعال تقریباً در چهار پنج موضع جزای اهل بهشت را فقط مختص به صبر می‌داند، چرا؟ دو مطلب به ذهنِ ما می‌رسد، یکی بخاطرِ اینکه خودِ صبر انواعِ مختلفی دارد، یعنی چه انسان صبر در مقابل طاعت می‌کند، چه صبر در برابر معصیت، چه صبر در مقابلِ مشقّت‌های دنیا؛ همانطور که طبری به آن اشاره کرده است، اول اینکه همه‌ی مجموعه‌ی طاعت‌ها و تکلیف‌های انسان با صبر است که پیش می‌رود، دوم اینکه شاید این خاصّی از آن عامِّ تدیّن باشد بخاطرِ وجهِ اهمیّتِ صبر، که فرموده است نسبتِ صبر با دین مثل سر به بدن است که اگر سر نباشد انسان زنده نمی‌ماند، اگر هم صبر نباشد دین به وجود نمی‌آید و اصلاً انسان دین‌دار نمی‌شود، لذا خداوند متعال نسبت به قوم بنی‌اسرائیل وقتی آن‌ها را نجات می‌دهد می‌فرماید: به خاطرِ صبری بود که آن‌ها داشتند، نسبت به عبادالرّحمن می‌فرماید: به خاطرِ صبری بود که داشتند، نسبت به «مؤمنون» می‌فرماید به خاطرِ صبری بود که داشتند؛ وقتی خداوند متعال می‌خواهد بفرماید که من ائمه‌ای را که انتخاب می‌کنم می‌فرماید: «لَمَّا صَبَرُوا[۳]»، می‌فرماید بخاطرِ آن صبری بود که پیشه کردند و آن یقینی که داشتند، این صبری که خداوند متعال نسبت به اطاعت‌های دیگر بزرگ می‌کند به خاطرِ این است که: اولاً صبر ریشه‌ی همه‌ی طاعت‌های خداوند متعال است؛ دوماً این‌که صبر مهم‌ترین وجه و ذکر اخصِّ از اطاعت‌های خداوند متعال است که اگر صبر نباشد، هیچ تدیّنی، هیچ تقوایی، هیچ کفِّ نفسی در راهِ بندگیِ خداوند متعال شکل نمی‌گیرد، این هم از این نکته که خدمتتون عرض شد. اما می‌فرماید: «أُوْلئِکَ یُجْزَوْنَ الْغُرْفَهَ بِما صَبَرُوا وَ یُلَقَّوْنَ فِیها تَحِیَّهً وَ سَلاماً»؛ در عبارت «یُلَقَّوْنَ فِیها تَحِیَّهً وَ سَلاماً» کلمه‌ی «لَقِیَ» همانطور که در تفسیرِ شیخ طوسی به آن اشاره شده است یک فعلِ تک مفعولی است، ولی وقتی در بابِ تفعیل می‌رود دو مفعولی می‌شود، وقتی که مجهول می‌شود، یعنی یکی از مفعول‌های آن تبدیل به نافاعل می‌شود، «یُلَقَّوْنَ فِیها تَحِیَّهً وَ سَلاماً» یعنی خداوند متعال عبادالرّحمن را با تحیّت و سلام مواجه می‌کند و یا طبقِ آن‌چه که در نقل‌ها و آیاتِ دیگرِ قرآن آمده است می‌توانیم بگوییم که ملائکه، یا حتّی در سوره‌ی مبارکه‌ی واقعه می‌فرماید: «فَسَلَامٌ لَکَ مِنْ أَصْحَابِ الْیَمِینِ[۴]»، هر کدام از این‌ها می‌توانند فاعلِ این تحیّت و سلام باشند که البته طولی است، خداوند متعال، ملائک و اصحابِ یمین؛ این‌ها کسی را که عبادالرّحمن است را با سلام ملاقات می‌کنند، عبادالرّحمن تحیّت و سلامی از جانبِ خداوند متعال که فاعلِ آن می‌تواند خداوند متعال باشد، ملائک باشد و اصحابِ یمین باشد. این نکاتی بود که به ذهنِ ما رسید. اما در رابطه با نکاتی که در تفاسیر هست، این نکته را هم اضافه کنیم که منظور از این تحیّت و سلام، ایمنی و آن‌چه که باعثِ قرّه اعیُنِ کسانی هست که مؤمن هستند، کما این‌که خداوند متعال می‌فرماید: «لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ[۵]» است، کما این‌که می‌فرماید: «فَسَلَامٌ لَّکَ مِنْ أَصْحَابِ الْیَمِینِ[۶]»، «ادْخُلُوهَا بِسَلَامٍ آمِنِینَ[۷]»، و عباراتِ دیگری که خداوند متعال در رابطه‌ی با بهشتیان تعبیر «سلام» را به کار برده است، اما ما قبلاً هم داشتیم که «سلام» به معنای سلامتی و ایمنی و آرامش است که همان نام خداوند متعال است، به این معناست که یعنی خداوند متعال ایمنی می‌بخشد، سلامتی می‌بخشد، آرامش می‌بخشد. نکته‌ی بعدی هم اینکه تفسیرِ طبری هم اختلاف قرائت واژه‌ی «یُلَقَّوْنَ» را بررسی کرده است که می‌گوید در این آیه‌ی شریفه «یَتَلَقَّون» قرائتِ بهتری است، در تفسیرِ مجمع البیان بحثِ «غُرفه» را مطرح کرده است که به معنای درجه‌ی رفیع گرفته است و البته درباره‌ی معنای لغویِ آن هم بحث کرده که به معنای بنایی است که فوقِ بناها است، و همچنین بحث صبر در آیه را چهار مورد بیان کرده است: امرِ پروردگار، طاعتِ نبی و انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین)، سختی‌هایی که در دنیا کشیده‌اند و سختیِ تکالیفی که خداوند متعال داشته است. مرحوم طبرسی درباره‌ی «یُلَقَّوْنَ فِیها تَحِیَّهً وَ سَلاماً» می‌فرماید: اشاراتی است به ثوابی که از جانبِ خداوند متعال است و ملائکه آن‌ها را با تحیّت و بشارتِ به سلام ملاقات می‌کنند. مرحوم شیخ طوسی در ذیلِ این آیه، آیه‌ی «لَقَّاهُمْ نَضْرَهً وَسُرُورًا[۸]» را مطرح می‌کنند، و این نکته که «یَلقونَ» یک مفعولی است اما وقتی به بابِ تفعیل می‌رود، دو مفعولی می‌شود. یکی از نکاتی که تفسیرِ المیزان اضافه بر این بحث دارد این است که می‌فرمایند در کتاب شریف «درر المنصور» حدیثی هست که صبر بخاطرِ فقر در دنیا به عبادالرّحمن داده شده است و خودِ مرحوم علامه مراد از صبر را صبر بر طاعت و صبر بر معصیّتِ خداوند متعال می‌داند.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

sadighi-13970707-Tafsir-Thaqalain_Ir (5)

حضرت استاد صدیقی: ماشاء الله! فقط خیلی تند گفتید!

ـ استاد! دیدم دوستان در حال نگاه کردن هستند و گفتم تندتر عرض کنم که شما هم اذیّت نشوید.

حضرت استاد صدیقی: نه این‌گونه نباشید و به آرام حرف زدن عادت کنید.

حضرت آقای یزدی! خیلی وقت است که از حضرتعالی استفاده نکرده‌ایم.

طلبه گرامی آقای یزدی: بسم الله الرّحمن الرّحیم

ـ دو روایت محضر شما عرض می‌کنم، امام باقر (علیه السلام) در ذیل آیه‌ی «أُوْلئِکَ یُجْزَوْنَ الْغُرْفَهَ بِما صَبَرُوا وَ یُلَقَّوْنَ فِیها تَحِیَّهً وَ سَلاماً» می‌فرمایند: منظور از «غُرفه» بهشت است و به واسطه‌ی صبری که بر فتنه‌های دنیا می‌کنند، به بهشت می‌رسند؛ در آیه‌ی ۱۲ سوره‌ی انسان هم هست که می‌فرماید: «وَجَزَاهُم بِمَا صَبَرُوا جَنَّهً وَحَرِیرًا[۹]»؛ پاداشِ خداوند متعال به آن‌ها در مقابلِ صبرشان بهشت و حریر است؛ فرموده‌اند که اولاً که این صبر در برابرِ غم و گرفتاری‌هاست که به بهشت می‌رسند. صبر در برابرِ فتنه‌های دنیا مانندِ پست، مقام، پول و… در سوره‌ی مبارکه‌ی انسان منظور از صبر، صبر در برابرِ فقر و گرفتاری‌هایی است که به آن‌ها می‌رسد.

استاد صدیقی: جزائکم الله خیرا؛ بالاخره هم دل‌تان را نورانی کردید و هم جلسه را به دو حدیث نورانی کردید.

آقای باقرزاده‌ی بزرگوار بفرمایید.

ـ در تفسیر المیزان فرموده است که «غُرفه» بنایی است که بالای بنای دیگری قرار گرفته شده است. به این معناست ‌که یک درجه‌ی عالی از بهشت است. برای کسانی که صبر بکنند قرار می‌دهد. صبر هم در این تفسیر به معنای صبر بر طاعت خداوند متعال و ترک معصیت است. البتّه این معنا جدای از صبر بر شدائد و این‌ها هم نیست. یعنی کسی که صبر بر طاعت و ترک معصیت می‌کند، صد درصد صبر بر شدائد هم دارد. صبر در جامعه شأن بالایی دارد و در آیات دیگر می‌خوانیم که از صبر و صلاه کمک بگیرید که یکی از وزنه‌های کمک گرفتن که کمک می‌کند تا انسان ارتقا پیدا بکند، همین صبر است.

sadighi-13970707-Tafsir-Thaqalain_Ir (4)

آقای سلطانی

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»

ـ‌ در سه قسمت آیه‌ی ۸۳ را توضیح می‌دهم. قسمت اوّل که فرمودید: «یُجْزَوْنَ الْغُرْفَهَ»، ظاهراً «الف و لام» آن، «الف و لام» تعریف است. یعنی یک جای خاصّی از بهشت که به تناسب آن معنای لغوی خودش هم دارد که غرفه به معنای طبقه‌ی بالا، یک جای خوب است. بهشت را طبقه، طبقه تصوّر کردند مثل همین منطقه‌ی ماسوله که طبقات بر روی یدیگر قرار گرفته‌اند و کسی که بالا است، خلاصه بر همه‌ی طبقات برتری دارد که حالا مراد از آن غرفه هم شاید همان کلمه‌ی «جَنَّتی[۱۰]» است که خداوند سبحان در سوره‌ی مبارکه‌ی فجر از آن یاد می‌کند. این یک نکته در مورد این‌جا بود که در یک روایت داریم که بهشت به صورت غرفه غرفه است و آن غرفه‌ی بالا مخصوص امیرالمؤمنین (علیه السلام) و شیعیان حضرت است. این روایت را هم نور الثّقلین آورده است.

امّا قسمت دوم آیه بحث «بِما صَبَرُوا» است. نکته‌ی اوّل این است که چرا خدای سبحان در بعضی از آیات مسأله‌ی پاداش بهشتیان را مطرح می‌کند، در بعضی از مواقع عبارتِ «بِما عَمِلُوا» را داریم، در بعضی از موارد عبارت «بِما صَبَرُوا» را داریم؟ این‌که حالا وجه آن چیست یا رابطه‌ی بین «عَمِلُوا» و «صَبَرُوا»  چیست، این دو حالت دارد؛ یا این است که ما بگوییم خود صبر جزء اعمال است. صبر از اعمال جوارحی و اعمال جوانحی است. این‌طور نیست که صبر یک چیز غیر از عمل است. نه، خود صبر هم یک عمل است و از باب ذکر خاص است. یعنی این‌که از مجموعه‌ی اعمال فقط یک نمونه‌ی آن را خدای سبحان ذکر کرده است که دوباره سؤال پیش می‌آید که چرا خدای سبحان از میان همه‌ی اعمال فقط صبر را ذکر کرده است که این نشان می‌دهد که ریشه‌ی همه‌ی اعمال باز همین صبر است که آن اصل و پایه‌ای که سبب می‌شود انسان به این مقام بالا برسد، آن مسأله‌ی صبر است.

sadighi-13970707-Tafsir-Thaqalain_Ir (3)

نکته‌ی بعدی این است که خدای سبحان این‌جا متعلّق صبر را در آیه ذکر نکرده است که «بِما صَبَرُوا» بر چه چیزی صبر کردند و به صورت کلّی بیان شده است. در این‌جا یا باید بگوییم که در واقع قرینه است که در این صورت همان چیزی است که علّامه طباطبائی (رضوان الله تعالی علیه) بحث می‌کند و قرینه‌ی آیات قبلش است که مورد این‌ها صبر را مشخّص می‌کند. صبر در برابر جهالت جاهل و یا صبر در برابر عباد الرّحمن و جهّال است. مسأله‌ی صبر در برابر خواسته‌های نفسانی مثل تکبّر و این موارد است که مشیء عبادالرحمان، مشیء متواضعانه است. این مسأله‌ی صبر در برابر کم‌خوابی ها و رفاه و آرامش‌های ظاهری که عباد الرّحمن بیتوته‌ی در شب دارند یا مسأله‌ی صبر در برابر خواسته‌های نفس، صبر در برابر مشکلات مالی یا تدبیر کردن امور مالی یا مسأله‌ی این‌که عباد الرّحمن در انفاق خود اعتدال دارند و این‌طور نیست هر طور خواستند انفاق داشته باشند. مسأله‌ی … در برابر … نفسانی بحث عدم شرک و گناهان کبیره و قتل و زنا و این‌ها را مثال زده است. مسأله‌ی مشکلات اجتماعی که مجالس لهوِ افراد جاهل و مواجهه‌ی با این‌ها بوده است که باید در برابر این‌ها صبر بکنند و یا مسائل دیگر و موارد دیگری است. لذا از ذکر کردن این موضوع مشخص می‌شود که بله همین‌گونه است و از قرائن مشخّص است که یک چیزی وجود دارد.

امّا به صورت کلّی مرحوم علّامه طباطبائی (رضوان الله تعالی علیه) بحث می‌کنند که ما سه نوع صبر داریم؛ صبر در برابر گناه و حرام، صبر در برابر واجبات و صبر در برابر شدائد و مصائب است که البتّه من در این‌جا یک رجوعی به بحث روایات کردم و بررسی کردم که آیا ما در روایت هم چیزی داریم یا خیر؛ یک روایتی وجود دارد اما ذیل این آیه نیست، ذیل آیه‌ی دیگری است؛ منتها باز هم «بِما صَبَرُوا» دارد که خداوند متعال فرموده است: «أُولئِکَ یُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَیْنِ بِما صَبَرُوا[۱۱]» که جناب ابن هِشام از حضرت صادق (سلام الله علیه) سؤال می‌کند و حضرت در جواب او می‌فرمایند: «بِما صَبَرُوا على التّقیه[۱۲]»؛ این نشان می‌دهد که عباد الرّحمن و مؤمنین علاوه بر سختی‌هایی که می‌کشند برای عبادت و طاعت و سختی‌هایی که هست، یکی از مسائلی که در آن صبر می‌کنند بازگو کردن حقایق و اظهار حقایقی است که در روایت داریم حضرت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) بعضی از مطالب را که به بعضی از اصحاب می‌گفتند، می‌آمدند و می‌گفتند: سینه‌ی ما تنگی می‌کند. خود حضرت سر در چاه فرو می‌بردند. شاید بشود گفت متعلّق صبر فقط منحصر در صبر در برابر سختی یا بحث گناه و حرام نیست. این می‌تواند بر آن دانستنی‌های خود هم صبر بکند، اظهار نکند و تقیّه صبر بکند.

در یک روایت دیگر از حضرت صادق (سلام الله علیه) است که می‌فرمایند: حضرت رسول اکرم پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شیطان را از خود دور می‌کردند، حضرت اظهار نگرانی می‌کردند. خدای سبحان آیه نازل کرد که صبر بکن. این روایت طولانی بود من فقط یک خلاصه‌ای از آن بگویم که می‌فرماید: «وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّکَ یَضیقُ صَدْرُکَ بِما یَقُولُونَ وَ اصْبِرْ عَلى‏ ما یَقُولُونَ[۱۳]»؛ در ادامه بیان می‌کند: «فَصَبَرَ النَّبِیُّ صلّی الله علیه و آله و سلّم فِی جَمِیعِ أَحْوَالِهِ ثُمَّ بُشِّرَ فِی عِتْرَتِهِ بِالْأَئِمَّهِ وَ وُصِفُوا بِالصَّبْرِ فَقَالَ جَلَّ ثَنَاؤُهُ وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ‏ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ کانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ[۱۴]»؛ که این حدیث هم نشان می‌دهد گاهی انسان در برابر این ذات یا عدم ایمان آوردن عدّه‌ای باید صبر بکند. دوست دارد عدّه‌ای هدایت بشوند و چون هدایت نمی‌شوند، انسان به سختی می‌افتد، باز هم باید بر این صبر می‌کند و در مجموع این نشان می‌دهد نتیجه با جزا معلولِ صبر است؛ کما این‌که در همین حدیث شریف هم حضرت این را بیان می‌کند که صبر کردند و آن هنگام خدای سبحان حضرت را بر مشرکین استیلا دادند و مشرکین را کشتند و مسأله‌ی بشارت بود هم از این جهت که بر مشرکین پیروز شدند و هم این‌که خدای سبحان ائمّه‌ی معصومین(سلام الله علیهم اجمعین) را در نسل ایشان قرار داد و در ذیل آن حدیث طولانی خود پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ذکر می‌کند هر کسی در برابر دشمن خود صبر بکند، از دنیا نمی‌رود مگر این‌که خدای سبحان چشمان او را روشن می‌کند و را پیروز بمیراند. امّا قسمت آخر آیه که می‌فرماید: «وَ یُلَقَّوْنَ فِیها تَحِیَّهً وَ سَلاماً» این هم شاید از باب ذکر این است که  همه‌ی آن‌ها در این قرار گرفته است که مشکلات عجیب و غریبی که مسأله‌ی ایذاءهایی بود که از افراد متعدّد می‌چشد و نشان می‌دهد که این‌ها این مشکلات را هم در عالم دنیا داشتند که خدای سبحان با تحیّت و سلام می‌فرماید که جایی که من دیگر هیچ نگرانی و ترسی از این ندارم که من بخواهد اتفاقی برای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بیفتند.

sadighi-13970707-Tafsir-Thaqalain_Ir (2)

حضرت استاد صدیقی: جزاک الله خیرا! الحمدلله! خدا را شکر که متوقّف نیستید، هر دفعه یک چیزی دارید. از خدمت برادر عزیزمان استفاده می‌کنیم.

ـ عرض سلام خدمت حضرتعالی و دوستان عزیز دارم و جلسه‌ی اوّل است که خدمت شما می‌رسم. یک روایت از امام باقر (علیه الصّلاه و السّلام) است در این زمینه است که خدمت شما عرض می‌کنم. امام باقر (علیه الصّلاه و السّلام) می‌فرماید: «الْکَمَالُ کُلُّ الْکَمَالِ التَّفَقُّهُ فِی الدِّینِ وَ الصَّبْرُ عَلَى النَّائِبَهِ وَ تَقْدِیرُ الْمَعِیشَهِ[۱۵]» تمام کمالاتی که انسان چه از نظر مادی و چه از نظر معنوی می‌تواند به دست بیاورد، در این سه مورد خلاصه شده است. اوّل: بحث «تفقّه فی الدّین» است. این‌که انسان دین‌شناس باشد و دین را بشناسد و بتواند کار خودش را انجام بدهد. دوم: «وَ الصَّبْرُ عَلَى النَّائِبَهِ» یعنی صبر کردن در مقابل ناملایمات و مصیبت‌ها «وَ تَقْدِیرُ الْمَعِیشَهِ» این‌که برنامه‌ریزی بکند که معیشت داشته باشد. من به شخصاً که در مورد این سه مورد فکر کردم که در کنار همدیگر قرار گرفتند، به این نتیجه رسیدم که واقعاً این‌ها با همدیگر ارتباط کامل خواهد داشت؛ این‌که مثلاً انسان «التَّفَقُّهُ فِی الدِّینِ» دین شناس باشد، خوب در تمام این زمینه اثرگذار است. منتها اگر صبر در برابر این دین‌شناسی اتّفاق نیفتاد، آنچه که باید برسد و مطلوب باشد، حاصل نمی‌شود. از آن طرف بر اساس یک برنامه‌ریزی حالا معشیت اولیه در بحث امور معیشتی و دنیوی هم باز همین‌طور است. چه بسا انسان صبر نداشته باشند در بحث معیشت دچار مشکلات عدیده‌ای خواهند شد و بالاخره دچار حرام خوردن بشوند. پس این‌ها نشان می‌دهد که این صبر داشتن در تمام زندگی‌ ما، چه از نظر مادی و چه از نظر معنوی، باید اثر بسیار بسزایی داشته باشد و به خاطر همین موضوع هم قبل به آن مواردی که آیه‌ی قرآن احصاء کرد این‌جا می‌رسیم که به واسطه‌ی شکیبایی خود به این مقام غرفه دست پیدا خواهند کرد و به این‌جا می‌رسند.

حضرت استاد صدیقی: جزاکم الله خیرا! از این‌که بحمد الله شهامت دارید و به خود جرأت دادید حرف بزنید با این‌که مطالعه نکرده بودید و فقط به همین مناسبت یک حدیث گفتید که یک چیزی گفته باشید، این‌ها جای تقدیر دارد. إن‌شاءالله جلسات بعد بیشتر استفاده می‌کنیم.

آقای قورچیان

ـ «أُوْلئِکَ یُجْزَوْنَ الْغُرْفَهَ بِما صَبَرُوا وَ یُلَقَّوْنَ فیها تَحِیَّهً وَ سَلاماً» بعد از این‌که این چند صفت از صفاتّ عباد الرّحمن را از آن‌ها خواندیم، این‌جا می‌رسد به این‌که پاداش این‌ها چیست. من حرف دوستان را تکرار نکنم، یک مطلب جدیدی بگویم. غرفه و این‌ها را دوستان فرمودند. یک نکته این است که این غرفه برای عدّه‌ی خاصّی است، برای همه نیست؛ همین ‌که آقای سلطانی فرمودند: نشانه‌ی درجه درجه بودن بهشت است؛ این غرفه که آن درجات عالی باشد، برای عباد الرّحمن است. نکته‌ی دوم معنای «یُجْزَوْنَ» است که حضرتعالی هم به یاد ندارم دو سه سال پیش یک نکته‌ی خیلی جالبی فرمودید؛ جزا این‌که می‌فرماید: «یُجْزَوْنَ» این جزا اشاره دارد که این‌ها یک سری کارهایی داشتند، بعد شما فرموده بودید بهشت را هم به بها می‌دهند، هم به بهانه؛ یعنی هر دو باید باشد. آدم باید یک کاری داشته باشد، خداوند متعال هم با توجّه به آن کار نیکی که دارد، دنبال بهانه است. حالا درجات بالاتر را به او می‌دهد. شما آیه‌ی ۳۶، سوره‌ی نبأ را فرموده بودید که می‌فرماید: «جَزاءً مِنْ رَبِّکَ عَطاءً حِساباً[۱۶]»؛ هم جزا است، هم عطا است ولی حساب دارد. یعنی بخشش بی‌حساب و کتاب نیست. این‌طور نیست که یک کافر باشد، و یا یک دشمن اهل‌بیت (سلام الله علیهم اجمعین) باشد و خدا به او بگوید: به جهنّم برو و یا به بهشت برو؛ طرف یک سری اعمال نیکی دارد، با توجّه به آن جزایی که داشته است حالا خدا یک عطایی هم به او می‌دهد. این از «یُجْزَوْنَ» استفاده می‌شود. یک نکته هم در رابطه با صبر عرض می‌کنم؛ بنده یک تعریف خوبی از صبر مشاهده کردم که این است که انسان باید تحمّل گذشت زمان را داشته باشد. یک سری کارها ولو شده کارهای دنیوی، حتّی در مادیّات شده است، کسی می‌خواهد وسیله‌ای بخرد یا خانه‌ای یا ماشین یا هر چیزی بخرد، باید تحمّل آن گذشت زمان را داشته باشد. کارهای معنوی هم همین‌طور است. آن زمانی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دعوت اسلام را در مکّه آغاز کردند، روی کُره‌ی زمین فقط سه نفر مسلمان بودند. خود ایشان و حضرت علی (علیه السّلام) و حضرت خدیجه (سلام الله علیها)؛ ولی بعد از ۱۳ که از مکّه به مدینه مهاجرت کردند و بعد از ۱۰ سال هم که در مدینه بودند، اسلام تقریباً یک کشور مستقل در آن جزیره العرب شده بود و خیلی پیشرفت کرده بود. انسان باید تحمّل گذشت زمان را داشته باشد. یک وقتی است انسان یک مدرسه‌ای می‌رود، یک کاری را می‌خواهد شروع بکند، مثلاً یک کار فرهنگی باشد، باید این تحمّل را داشته باشد که این در صبر قابل توجّه است. نکته‌ی آخر هم در مورد تحیّت و سلام است؛ بنده یک جستجویی در آیات کردم که این تحیّت و سلام در کجاها به کار برده شده است، از جانب چه کسانی بوده است و آیا این دو تا با هم فرق دارند یا خیر؛ «تحیّت» دعا برای حیات کسی است و این‌که می‌گویند «تحیّت»، یعنی ما دعا می‌کنیم که طرف زنده باشد و «تحیّت» داشته باشد. «سلام» دعا برای امنیت است و منظور این است که این شخص امنیت داشته باشد. گاهی اوقات «تحیّت و سلام» به یک معنی استفاده می‌شوند. حالا آن‌ مواردی که در آیات قرآن کریم است، یکی سوره‌ی یس، آیه‌ی ۵۸ است که می‌فرماید: «سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحیمٍ[۱۷]» این‌جا این سلام را خداوند متعال دارد به این‌ها می‌گوید که در این صورت این عبارت «یُلَقَّوْنَ فیها» می‌تواند سه حالت داشته باشد؛ یا از جانب خداوند متعال باشد یا از جانب ملائکه باشد و یا از جانب خود مؤمنین باشد. ما مثال هر سه‌ی این‌ها را در آیه‌ی قرآن کریم می‌آوریم. این که فرموده است: «سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحیمٍ» سلام از جانب خداوند متعال است. آن‌جایی که از جانب ملائکه باشد، می‌فرماید: «وَ الْمَلائِکَهُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِمْ مِنْ کُلِّ بابٍ * سَلامٌ عَلَیْکُمْ‏[۱۸]» که این‌جا ملائکه به مؤمنین سلام می‌دهند و یا این‌که می‌فرماید: «ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنینَ‏[۱۹]» این هم همین‌طور است. آن‌جایی که دلالت دارد، بعضی آیات هم دارد که «تحیّت و سلام» دلالت بر این دارد که یک چیز هستند. مثلاً در سوره‌ی یونس، آیه‌ی ۱۰ که منظور آن موردی است که در آن‌جا مؤمنین سلام می‌دهند، می‌فرماید: «دَعْواهُمْ فیها سُبْحانَکَ اللَّهُمَّ وَ تَحِیَّتُهُمْ فیها سَلامٌ[۲۰]»؛ خود خداوند متعال دارد می‌فرماید که تحیّت آن‌ها سلام است. یعنی تحیّت مؤمنین در بهشت این است که به همدیگر سلام می‌کنند. پس این‌جا تحیّت و سلام به یک معنی گرفته شده است. یک آیه‌ی دیگری هم است که در آیه‌ی ۲۳ سوره‌ی مبارکه‌ی ابراهیم می‌فرماید: «وَ أُدْخِلَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ تَحِیَّتُهُمْ فیها سَلامٌ[۲۱]‏»؛ این هم دوباره همین است یا «تَحِیَّتُهُمْ یَوْمَ یَلْقَوْنَهُ سَلامٌ»؛ سه مورد است که در قرآن تحیّت به معنای سلام گرفته شده است که در بهشت جدا از این‌ مسأله که مؤمنان حیات هم دارند، حیات با امنیت و آرامش هم دارند. حالا این‌جا مانند بحثی که در فقه می‌گویند: فقیر و مسکین، هنگامی که جدا جدا بیاید، به یک معنی است. وقتی با هم می‌آید، معنای آن‌ها فرق نمی‌کند. شاید در این آیه هم به همین معنی باشد که تحیّت و سلام جدا جدا آمده است  که عطف به هم شده است، شاید همان تحیّت و سلام دو معنی داشته باشد. یکی این است که این‌ها حیات دارند، زنده هستند و هیچ زمانی از دنیا نمی‌روند و حیاتِ خالی هم نیست؛ بعضی وقت‌ها انسان زنده است ولی از زندگی خود لذّت نمی‌برد، در امنیت نیست. ولی کنار این حیات خود یک سلام هم است که آن سلام از سِلم و امنیت و آرامش است. حیات تؤام با آرامش است.

حضرت استاد صدیقی: جزاکم الله خیرا! طیب الله! بسیار مفید جامع، خیلی خوب بود، استفاده کردیم.

آقای محمّدی

ـ فکر می‌کنم دو تا نکته اشاره نشد و باید اشاره می‌شد این است که این‌که در مورد غرفه‌ها آقای سلطانی اشاره کردند این بحث در مورد رتبه‌ی عالی بودن کنایه‌ای است که دارد می‌گوید: غرفه از بیت بهتر است به خاطر همین غرفه گفته شده است و کنایتاً از این است ‌که درجه‌ی آن‌ها عالی است و از این بابت که چرا به آن‌ها خانه نداند یا غرفه نداند، نیست؛ بلکه به این منظور است که درجه‌ی آن‌ها در آن طرف، کسی که غرفه دارد، طبیعتاً بالاتر از آن کسی است که بیت دارد. حالا آن چیزی که در المیزان آمده است «بناء فوق بناء» که منظور آن هم این بود که این به این معنا است که جایگاه آن بالاتر است، رفیع‌تر است که کنایتاً از این‌که جایگاه او بالاتر است، یکی این قضیه است. موضوع دیگر این است که در مورد صبر، دوستان چیزی نگفتند. فکر می‌کنم مراد از صبری که این‌جا بحث است، یکی صبر بر طاعت است و دیگری صبر بر معصیت است. مشخص است که صبر بر شدائد و این‌ها نیست؛ هر چند که شاید این‌ها هم در ضمنِ آن بیاید؛ ولی چون ما قبلاً در آیات قبلی به این اشاره کردیم که منظور صبر بر طاعت و صبر معصیت است. آیه‌ی قبلی که در مورد عباد الرّحمن است. این «تَحِیَّهً» که دوستان باز هم اشاره کردند ولی این‌طور بهتر است که بگوییم به معنای یک پیش‌کشی است و هر چیزی است که باعث خوشحالی آن طرف مقابل می‌شود و این‌طور که من در المیزان خواندم، هر چیزی است که باعث سرور طرف مقابل می‌شود. هم آن را به او عرضه می‌کنند؛ یعنی حالت یک سروری که خوشحال کننده باشد و خدا می‌داند هر کسی آن طرف با یک چیزی خوشحال می‌شود. یک نفر با امام حسین (علیه السلام) خوشحال می‌شود و این‌که امام حسین (علیه السلام) را ببیند خوشحال می‌شود و این یک تحیّتی برای اوست. یک کسی شاید حوری ببیند، خیلی ذوق بکند. بعد سلام هم است؛ یعنی علاوه بر این‌که این برای او خوشحال کننده است، سلام هم است.

حضرت استاد صدیقی: ماشاءالله؛ بالاخره یک چیزی به دست آوردید.

ـ این حالا در جمع‌های خودمانی آدم با این دانشجوها و این‌ها انس می‌گیرد، وقتی صحبت از نعمت‌های بهشتی و این‌ها می‌رسد بعضی‌ها خوب حالا حوری که در قرآن به آن اشاره شده است و این موارد…

حضرت استاد صدیقی: اشاره نشده است، تصریح شده است.

ـ بله تصریح شده است.

حضرت استاد صدیقی: به صورت مکرّر هم تصریح شده است.

ـ یکی از چیزهایی که آن‌ها به شوخی از ما می‌پرسند، این است که می‌گویند: اگر یک نفر به جای حوری هوس چیز دیگری بکند چه؟ این‌طور به ذهن من رسید گفتم: آن‌جا امیال انسان‌ها مثل دنیا نیست که هوس‌های دیگری داشته باشند که خلافِبندگی باشد؛ یعنی هوس معصیت آن‌جا جز لذّت حساب نمی‌شود. درست است یا یک چیز دیگری است؟

حضرت استاد صدیقی: قطعاً همین‌طور است. انسان که کامل بشود، اصلاً چیزهای پَست را نمی‌خواهد. نه نمی‌خواهد به ذهن خود بیاورد، اصلاً نمی‌خواهد. می‌گویند: به مرحوم آقای حجّت کوه کمره‌ای که مدرسه‌ی حجّتیّه را ساخته‌اند، گفته بودند: این‌که معصوم گناه نمی‌کند، برای انسان قابل درک است، ولی این‌که فکر گناه نمی‌کند چیست و چطور می‌تواند این را تصوّر بکند کسی فکر گناه هم نکند؟ ایشان گفته بودند: شما هیچ وقت فکر کرده بودید، بروید مَزبله، از آن‌ها بخورید در زباله‌دانی بروید آشغالی را بخورید؛ حالا او یک چیز بدتر را گفته بود. پاسخ داده بود: خیر. ایشان گفته بود: برای معصوم این‌ها قَذرات است، تمام معاصی قاذورات هستند چیزهای عَفِن هستند. آن‌ها هم از جهت معرفت و هم از نظر رتبه‌ی وجودی در یک شأنی هستند. وقتی انسان کمالی دارد، نقص نمی‌خواهد. این‌ها همه عوارض و نواقص است. این عالَم، عالَم تزاحم است؛ از این‌جا که عبور بکنند، اصلاً جایی برای این‌ها نمی‌ماند. آن کسانی که به دنبال این چیزها هستند، از این آشغال‌ها خوردند، خودشان هم آشغال شدند. آشغال‌دانی عالم هم جهنّم است، در آن‌جا می‌افتند. کسانی که از این‌ها عبور کردند، بهشت هستند. وقتی هم رسیدند، در آن‌جا خواست آن‌ها، خواست خداوند متعال است. خداوند متعال هم جز خوبی، جز کمال، اراده‌ی و مشیّت‌اش تعلّق نمی‌گیرد. خداوند متعال کامل است و اراده‌ی کمال دارد. بله این حرف، حرف درستی است.

حضرت آقای حسینی استاد ما هستند هر زمانی خواستند می‌توانیم از ایشان استفاده کنیم؛ شما افاضه‌تان را بفرمایید تا جمع‌بندی را به آقای حسینی بسپاریم.

رضا زاده

ـ چند تا نکته از کلّ این آیات به ذهن من آمد، یکی این است که خداوند در این عباد الرّحمن، حدِّ کفِ (اقل) عباد الرّحمن را معرّفی می‌کند نه حدّ اعلای آن را. این مطلب را به ذهن من مُتبادر می‌کند که همیشه از نفی استفاده می‌کند. یعنی میان یک قدم بالاتر از شرّ است. یعنی «لا یَشْهَدُونَ الزُّورَ[۲۲]» خداوند این بدی را از این‌ها نفی می‌کند، این‌ها بدی‌ها را از خود دور می‌کنند. سعی در خوبی‌ها دارند. حالا شاید این ادّعایی که دارم احتیاج به توضیح بیشتر داشته باشد، ولی فعلاً همین قدر کفایت می‌کند که عرض بکنیم خداوند تبارک و تعالی در جزای این‌ها هم، مثل آیات دیگر که ما سراغ داریم، همه چیز را تمام و کمال به عنوان جزا معیّن نمی‌فرماید. می‌فرماید: «أُوْلئِکَ یُجْزَوْنَ الْغُرْفَهَ»؛ این جزا آن مقابله‌ای است که کفایت بکند. یعنی این ثَمن، کفایت این مُثمن را می‌کند. این جزا کفایت عمل این‌ها را می‌کند که این‌ها چه چیزی را ببرند؟ غرفه‌ای را ببرند و یک مکان بالایی را از بهشت داشته باشند ولی ما در آیات سوره‌ی مؤمنین و این‌ها فضائل خیلی بیشتری از این را می‌بینیم که خداوند وعده داده است در آن نفس مطمئنّه «جَنَّتی‏» را می‌فرماید و ما می‌بینیم که ظاهراً از این مرتبه بالاتر هم وجود دارد. بالاتر از غرفه  که یک مکان خوبی از بهشت باشد، هم وجود دارد.  نکته‌ی بعدی این است که این‌جا می‌فرماید: «بِما صَبَرُوا»؛ اگر این «ما» را، «ماء» مصدریّه بگیریم، یعنی به «صَبرِهِم» یعنی این «با» هم «باء» مقابله می‌شود، در مقابل صبرشان جزا داده می‌شود. این صبر است که به همه‌ی افعال این‌ها ماهیت می‌دهد و موجب می‌شود که این‌ها لایق پاداش بشوند. اگر این‌ها همراه با صبر نباشد، ظاهراً هیچ اذیتی ندارند. این همان نکته‌ای است که ما ترکِ… ما یک ترک داریم، یک انجام ندادن داریم و یک عدم فعل داریم. این‌‌ها این‌طور نیستند که با شرّ روبرو نمی‌شوند؛ بلکه با شرّ روبرو می‌شوند ولی صبر بر آن شرور دارند. با هَمزات شیطان، با شیطان گلاویز می‌شوند و صبر می‌کنند و شکست نمی‌خورند، بلکه مقابله می‌کنند. یعنی این اجر را به خاطر مقابله‌ی خود می‌برند. مثلاً ممکن است کسی «لا یَشْهَدُونَ الزُّورَ» هم باشد ولی«لا یَشْهَدُونَ الزُّورَ» اراده‌ی خود او نیست، بلکه این‌که محیط آن‌ها پاکی بوده است که این‌طور‌ چیزها را نمی‌بیند. اگر «ما» در «بِما صَبَرُوا» را «ماء» به معنای موصول اسمی بدانیم؛ یعنی «بالّتی صبروا علیه»، یعنی به خاطر آن عملی که آن عمل این وصف را داشت که صبر همراه آن بوده است، آن وقت عمل موجب پاداش این‌ها می‌شود که یک قیدی به نام صبر دارد. یک مقدار متفاوت می‌شود حالا توضیح بیشتری می‌خواهد. ولی این معنای اوّل خیلی متبادر است و معنای دوم احتیاج به تقلید دارد و ظهور هم یک مقدار سخت است. به همین دلیل «بِما صَبَرُوا» را همان «بصبرهم» در نظر می‌گیریم؛ یعنی این‌ها چون صبور بودند، پاداش دریافت کردند. حالا مرحوم علّامه (رحمت الله علیه) می‌فرماید که از آیات گذشته ما دو نوع صبر را می‌بینیم؛ یکی صبر بر طاعت است و یکی صبر معصیت است و کسی که این دو را داشته باشد، صبر بر مصائب هم خواهد داشت و بالملازمه خواهد بود؛ نه این‌که این‌طور آیاتی را ذکر کرده باشد، در این آیات این‌ها ذکر نشده است. و این‌که «یُجْزَوْنَ الْغُرْفَهَ بِما صَبَرُوا» این‌ها مجهول استفاده نمی‌شود؛ این‌جا… خدا نمی‌آورد. یعنی مثلاً خداوند جزای آن‌ها را می‌دهد. این مؤیّد حرف من است که این‌ها همه چیز را در بهشت نمی‌برند و یک مقدار کم دارند و درصد بالایی از نعمت‌های بهشتی را ندارند، بلکه شاید آن‌ها را اصحاب یمین بدانیم، نه اصحاب … چون جزای این‌ها کنار الله نمی‌آید، چون شرفِ الله در جزای این‌ها وارد نمی‌شود، همه‌ی این‌ها مجهول است. «وَ یُلَقَّوْنَ فیها تَحِیَّهً وَ سَلاماً» همان‌طور که آقای محمّدی فرمودند، علّامه‌ی طباطبایی (رحمت الله علیه) درباره‌ی تحیّت می‌فرمایند: آن چیزی است که وقتی به انسان می‌دهند، انسان خوشحال می‌شود. این فقط یک جمله نیست، چون که بحث ملاقات هم است، «یُلَقَّوْنَ فیها» به این‌ها نشان داده می‌شود، تحیّت ظاهراً آن جمله‌ی زنده باشی نیست و کلامی نیست؛ بلکه یک حقیقتی است که این‌ها با آن روبرو می‌شوند و آن حقیقت این‌ها را خوشحال می‌کند. این سلام هم به همین‌ صورت است؛ این‌طور نیست که ملائکه می‌آیند به آن‌ها می‌گویند: سلام! این ظاهراً یک چیزی بالاتر از این است که فقط در کلام نیست. چون ملاقات با تحیّت می‌کند و ملاقات با سلام می‌کنند. این ظاهراً یک مقدار بالاتر از این لفظ تحیّت باشد، و خوش‌آمد نیست؛ بلکه یک حقایقی بالاتر از این‌ها هم است که به این‌ها نشان داده می‌شود.

حضرت استاد صدیقی: جزاکم الله خیرا! خیلی خوب بود و نکات لطیفی بود. حالا از آیات درمی‌آید یا درنمی‌آید، ولی نکات لطیفی بود قابل استفاده هم بود و مدّتی هم نبودید و این یک مقداری جبران مافات بود.

اگر شما مایل هستید جمع‌بندی بفرمایید.

ـ صبر تشکیکی است. یعنی گاهی اوقات یک چیزهای ناملایمی وجود دارد، درون ما آشفته است، به هم ریخته است ولی عکس العمل نشان نمی‌دهیم. ولی یک مرتبه اطمینان نفس است و آن مرتبه‌ی بالاتر است که إن‌شاءالله خداوند متعال روزی ما بفرماید. نکته‌ی دوم این است که خیلی از نکته‌ای که دوستان گفتند که چرا صبر را بین اعمال انتخاب کرده است؟ بعضی از اخلاقیّون تمام کمالات اخلاقی را به صبر برگرداندند. شجاعت را صبر در میدان جنگ ذکر کردند. حلم را صبر در برابر غریزه‌ی جنسی ذکر کردند. حلم را صبر در برابر غضب ذکر کردند و از این دست مواردی که بیان شده است. نکته‌ی پایانی هم این است که در بعضی از آیات دارد که «نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ[۲۳]»، «صَبَرُوا ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ[۲۴]»؛ یعنی صبر را دوباره تقسیم کرده است. صبر برای خداوند متعال و شاید صبری که برای خداوند متعال نباشد. این‌ها تفکیکی است که در آیات وجود دارد است و به نظر من جالب است و در پایان وعده‌هایی که در برابر صبر در قرآن داده شده است خیلی بالا است. مثل این‌که می‌فرماید: «انَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ[۲۵]»، «یُحِبُّ الصَّابِرینَ[۲۶]‏»؛ و یا آن آیه‌ای که می‌فرماید: «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا[۲۷]».

حضرت استاد صدیقی: جزاکم الله خیرا! چیز جدیدی بود و تکلمه‌ی خوبی بود.

یک صلواتی ختم بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

سؤال از حضرت استاد: امیرالمؤمنین علی (علیه السّلام) در نامه‌ای که به مالک اشتر می‌نویسند، یک دستوراتی را می‌فرمایند، یک نکته‌ای را دارند که من وقتی این آیات را می‌بینم یک مقدار برای من سؤال شده است که حضرت می‌فرماید: آن کسی که تو را به خاطر عمل قبیحی که انجام ندادی مدح می‌کند، او را مذمّت بکن، او را از خود طرد بکن. به خاطر عمل قبیحی که نکردی، دارد تو را مدح می‌کند. یعنی مدح ترک قبیح، جایز نیست. ولی این‌جا ما می‌بینیم خداوند متعال دارد این‌ها را مدح می‌کند و طرد نمی‌کند. این سؤال است و می‌خواستم اگر ممکن است شما پاسخ را بفرمایید.

بین کار ارادی و غیر ارادی تفاوت وجود دارد

حضرت استاد صدیقی: بسم الله الرحمن الرّحیم. الحمدلله دوستان هم اهل مطالعه هستند و هم بحمد الله بعضی از دوستان ما اهل تتبّع هستند و برخی از دوستان ما علاوه بر این دو مورد، اهل تحقیق و تحلیل هم هستند و در مجموع استفاده کردیم. ابتدائاً فرمایشات آقایان را جمع‌بندی بکنم. اوّلاً «أُوْلئِکَ یُجْزَوْنَ» این عبادالرّحمانی که دارای این مزایا هستند، این‌که حضرتعالی می‌فرمایید که معلوم نیست اینها سابقین باشند، مقرّبین باشند و آن مقام بالا را داشته باشند، خیلی استفاده نمی‌شود. چون عبادالرّحمن خودش یک نوع انتصاب به رحمان است. یعنی این‌ها رنگ او را دارند. عبودیّت رحمان، اقتضای طیّ این طریق را دارد و ثانیاً آنچه را که از مرحوم علّامه‌ی طباطبایی (رحمت الله علیه) نقل شد که در این‌جا مثلاً مشکلی نبوده است که در برابر نوائب، بلکه لازمه‌ی اتیان واجبات و ترک محرّمات آن هم است، ظاهراً این «وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً[۲۸]»، خود این جزء بالاترین مشکلات است که انسان با آدم‌های ناسازگار… از فقر و این‌ها، از همه چیز بدتر این حشر با افراد ناهمگون و ناسازگار است و این‌جا این برجستگی خیلی مهمّی است که انسان وقتی با آدم‌های ناراحت، با آدم‌های هنجارکش برخورد می‌کنند، این قدرت را دارند که هم خود آن‌ها منفعل نشوند و هم در مقام اصلاح آن‌ها با سلامت عبور می‌کنند، بستر سلامت را رها نمی‌کنند؛ بنابراین خود این موضوع جزء بالاترین درجات مقابله‌ی با مصائب و ناگواری‌های زندگی است.

«أُوْلئِکَ یُجْزَوْنَ» این مجموعه فضایلی بود که پروردگار متعال برای این‌ها آورد. اگر توجّه داشته باشید حُکما می‌گویند: شرع عدمی است و صفات سلبیّه‌ی خدا هم به ثبوتیّه برمی‌گردد؛ کما این‌که ثبوتیّه به سلبیّه برمی‌گردد. گاهی این ذمّ در قالب مدح وجود دارد و آن این است که باز از مرحوم آقای حجّت بوده است آن‌طور که در ذهن دارم، گفته بودند: آقا در فلان مجلس از حضرتعالی ذکر خیر شد. ایشان فرمودند: خیر ما چه بوده است که ذکر خیر ما شده است؟ گفت: فلان آقا گفت: من از وقتی آقا را می‌شناسم، یک گناه از ایشان ندیدم. آقای حجّت شروع به گریه کرده بودند. به همین معنا یعنی وضع ما این‌قدر خراب شده است که نجس نمی‌خوریم، تعریف ما را می‌کنند، چه تعریفی است؟! تازه بچّه هم که نجس بخورد، به او اشکال می‌گیرد تا چه برسد به آدم بزرگ که این کار را بکند و مگر بنا بود که ما کثافت بخوریم که حالا برای نخوردن آن تعریف ما را بکنند.

ولی ظاهراً در این آیات جلوه‌های عبودیّت عبادالرّحمن، این‌که «لا یَزْنُونَ» یعنی این‌ها متّصف به صفت عفّت هستند، از این کمال برخوردار هستند. عاری از تمایلات جنسی نامشروع هستند و همین‌طور قتل نمی‌کنند؛ یعنی هیچ‌گاه از این‌ها سلب حیاتی وجود ندارد، این‌ها منشأ حیات هستند. اجمالاً این‌ها قابل توجیه است. در آن شکلی که از آقای حجّت نقل کردم، این‌جا آن‌طور نیست. این‌ها هم پاکدامن هستند و هم این‌که اهل ظلم و تجاوز و این‌ها نیستند. یعنی کمالی دارند که این‌ها به آن‌ها نزدیک نمی‌شوند.

بعد از این عرایض، در مورد مسأله‌ی «بِما صَبَرُوا»، گاهی انسان کارهای خیر هم می‌کنند ولی انفعال است. این نکته‌ای را که حضرتعالی در مورد گناهان فرمودید، اگر آن را یک مقدار وسعت بدهید، این خیلی کامل می‌شود. آدم گاهی نماز می‌خواند، کارهای خیر می‌کند، ولی این‌طور نیست که ذات او این‌ها را بجوشاند. یک موجود کاملی است، یک موجود زیبایی است که از آن زیبایی تراوش می‌کند. بلکه تابلوی نانوشته‌ای است که روی آن می‌نویسند. نه این‌که این خلّاق است؛ بلکه او این‌ها را پذیرش می‌کند. مثلاً محیط، محیط خوبی است، می‌بیند همه نماز جماعت می‌روند، این هم برای نماز جماعت می‌رود. همه نماز جمعه می‌روند، همه انفاق می‌کنند، همه می‌روند به زلزله زده‌ها کمک می‌کنند. این عواطفی است که شرایط اجتماعی هم در این تأثیر دارد و این کارهای خوب را انجام می‌دهد.

 امّا گاهی صبر بر طاعت است؛ نه حالت انفعال و پذیرش از محیط، از استاد، از خانواده، این‌ها نیست. در وجود خود او یک ملکه‌ای وجود دارد که این ملکه او را خلّاق کرده است، فعّال کرده است. انسانیّتِ انسان به اراده است و اراده هم آن‌جایی است که انسان تحت تأثیر چیزی نیست. اصلاً خداوند متعال یک قدرتی در وجود او قرار داده است که این خوبی‌ها از او می‌جوشد و منشأ آن اراده‌ی کمالی است که یک کامل، چون کامل است اراده‌ی کمال می‌کند. این صبر یک مقام خیلی بالایی است. از این جهت یکی از مزایایی که در قرآن کریم برای صبر ذکر شده است این است که انسان صابر، محبوب خداوند متعال است. انسان چه وقت محبوب خداوند متعال می‌شود؟ وقتی آن چیزی را که در خزائن الهی است، در وجود او باشد. این چیزی را دارد که خداوند متعال دارد و خداوند متعال فعّال ما یشاء است؛ لذا آنچه که از خیرات به عنوان جوشش وجود انسانی، متعلّق اراده و مشیّت قرار می‌گیرد و قصد قربت از انسان متمّشی می‌شود، این کمالی است که از کمالات الهی در وجود انسان است و انسان به خاطر علاقه‌ی به آن کمال، چون کامل است، می‌خواهد یک کمالی از او ساتر بشود. انسان‌های بهشتی احتیاجی به او ندارند، بهشت را این‌ها ساختند، او فعل من است؛ من محتاج او نیستم، بلکه او محتاج من است. کارهای خیر هم این چنین است. گاهی انسان احتیاج دارد که کارهای خیر انجام بدهد ولی گاهی این‌گونه نیست و  الهی است، این جوشش، جوشش الهی است.

 خداوند متعال «یُحِبُّ الصَّابِرینَ[۲۹]‏» است، خداوند متعال خودش را دوست دارد، کمالات خودش را دوست دارد و لاغیر. هر جا این کمال وجود دارد، محبوب خداوند متعال است. این نشان می‌دهد که صبر، یک ثبات شخصیت است که فوق انفعال است. انسانی که گناه نمی‌کند، از ترس گناه نمی‌کند؛ زمینه‌ی گناه ندارد، قطعاً جهنّم نمی‌رود. به این نمی‌گویند: اگر این فضا نبود، گناه می‌کردی؛ حالا گناه نکرده است و ناکرده گناه کسی را کیفر نمی‌کنند. امّا اگر کسی غیبت نکرد، به دلیل این‌که برای آبروی خود ملاحظه می‌کرد یا فلانی بود می‌رفت و می‌گفت: آیا به این ثواب هم می‌دهند؟ خیر، به این ثواب نمی‌دهند.

انسان در ترک گناهی مورد عنایت خداوند متعال قرار می‌گیرد که این زمینه را که در واقع یک فعل است و فعل جوانحی است؛ این‌که من گناه نمی‌کنم این‌طور نیست که یک ترک است، بلکه یک اراده است. یک چیزی در وجود من ایجاد می‌شود. اراده‌ی من با ترک غیبت و با ترک دروغ، یک نوری در وجود من ایجاد می‌کند. من اراده می‌کنم یک کار باطنی انجام می‌دهم و یک کمال جدیدی را حائز می‌شوم. این غیر از این است که انسان منفعلاً یک گناهی را نکرده است. بله او را مجازات نمی‌کنند ولی چیزی هم بر او اضافه نمی‌شود. چون صبری در آن نبود، ثباتی در آن نبود. این مقطعی بود، یعنی انفعالی بود.

مرتبه و درجه‌ی «صبر» و بررسی واژه‌ی «غرفه»

صبر یک ثبات است؛ صبر یک شرح صدر است؛ صبر یک ظرفیت است. اگر این ظرفیت حاصل بشود، انسان محبوب خداوند متعال می‌شود. حالا اگر کسی محبوب خداوند متعال شد، «فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ کُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِی یَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِی یُبْصِرُ بِهِ وَ یَدَهُ الَّتِی یَبْطِشُ بِهَا[۳۰]»؛ صابر جلوه‌ی خداوند متعال است، صابرین محبوب خداوند متعال هستند. نکته‌ی دیگری که در صبر وجود دارد، این است که می‌فرماید: «إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرینَ»؛ اصلاً صابر خودش نیست، یکی همراه اوست که او کار را انجام می‌دهد. نکته‌ی سوم این است که می‌فرماید: «أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَهٌ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ‏[۳۱]»؛ این صبر، تخلّق به اخلاق الله است. خروج از مرحله‌ی انفعال و مرحله‌ی فعل است. اثر گذاری است و نه اثرپذیری است؛ کمال است؛ انفعال کمال نیست؛ حتی اگر انسان در امور خیر هم منفعل بشود، ضعف است. امّا آن‌جایی که انسان اصلاً خودش دیگر این شد. این هم نکته‌ی آخری که در این مسأله به ذهن من آمد، خدمت شما بزرگواران عرض بکنم.

در مورد مسأله‌ی غُرفه هم، چون ما اعتقاد داریم که در آن‌جا جسم لذائذ جسمی دارد و به موازات آن انسان در مراتب بالای وجودش، یک لذائذ و کمالات دیگری برای او وجود دارد. این هم که وجود نازنین پیامبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌فرمایند: من در معراج دیدم که ملائکه در حال ساختن قصر هستند و اصلاً ترسیم می‌کنند که خشتی از زمرد بود، خشتی از چه بود. این‌ها همین‌طور کار می‌کردند. گاهی هم معطّل می‌شدند. پرسیدم: این چیست؟ گفتند: این قصر فلان آقاست. گفتیم: پس چرا گاهی دست نگه می‌دارید؟ گفتند: مواد این قصر را او می‌فرستد. هر وقت یک کار خیری می‌کند، به صورت ملات این قصر درمی‌آید، به صورت آجرهای این قصر درمی‌آید، ما برای او کار می‌کنیم، ما عمله‌ی او هستیم ولی امکانات آن را باید خود او بفرستد.

 این‌ها نشان می‌دهد که استعاره نیست. یک حقیقتی است که آن‌جا وجود دارد. جسمی که در خدمت روح الهی بوده است، خود این جسم هم آن‌جا لذائذ دارد؛ منتها دیگر این جسمی نیست که فرسوده بشود یا مدفوع داشته باشد، یا بلغم داشته باشد و متناسب با آن‌جا جسم دارد. بنابراین غرفه هم همان غرفه است. غرفه یعنی بالا خانه. منافاتی ندارد که هم غرفه داشته باشد. جای این‌ها بلندتر از اوساط مردم است. یک طبقه بالاتر هستند. منتها بهشت به گونه ای‌است که بنا نیست که انسان بهشتی احساس کمبود بکند. این کسی که طبقه‌ی پایین است، طبقه‌ی بالا را در طبقه‌ی بالا نمی‌بیند. برای این‌که آن کسی که در طبقه‌ی بالا است، در رتبه‌ای این‌ کسی که در طبقه‌ی پایین است، در رتبه‌ی این هم است. این خود را همراه او می‌بیند ولی او خود را بالاتر از این می‌بیند.  یکی از مزایای بهشت این است که هیچ بهشتی احساس نقص و کمبود نمی‌کند و الّا در بهشت هم شِکوه پیش می‌آید. لذا غرفه، رتبه است امّا منافاتی ندارد که غرفه‌ی واقعی هم باشد. رتبه هم داشته باشد. منتها یک گروهی هستند که فوق غرفه و این‌ها هستند که این به زبان شما هم آمد. یکی این است که می‌فرماید: «لَهُمْ دَرَجاتٌ[۳۲]»؛ اما این‌ها «هُمْ دَرَجاتٌ» هستند و خود آن‌ها درجه هستند و عقل ما هم به آن‌ها نمی‌رسد. تحلیل آن هم برای ما خیلی آسان نیست. انبیاء (علیهم السّلام)، بالاخره امیرالمؤمنین (علیه السّلام) میزان اعمال هستند و درجات هم با علی (علیه السلام) سجیده می‌شود. هر مقدار انسان از صفات و فضائل امیرالمؤمنین (علیه السّلام) را کسب کرده است، به همان مقدار از علی (علیه السلام) می‌گیرد. امیرالمؤمنین (علیه السّلام) اصل و چشمه هستند. این‌ها هم به مقدار ظرفیت خود در این‌جا استفاده کردند و در آن‌جا هم به آن‌ها می‌رسد. این هم نکته‌ای راجع به غرفه بود که تقدیم شما کردیم.

نکاتی راجع به «سلام» در اسلام

امّا راجع به سلام و درباره‌ی این عبارت «یُلَقَّوْنَ فیها تَحِیَّهً وَ سَلاماً»، می‌دانید قبل از آن که اسلام بیاید، سلام علیکم در عرف مردم و عرب نبوده است. حیّاکم الله بوده است. حیّاکم الله را در برخوردها با همدیگر می‌گفتند، به جای سلامی که پیغمبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) رایج کردند، افش السّلام، تحیّت آن‌ها همان حیّاکم الله بوده است و تحیّت هم از همان خانواده‌ی حیات است. دعا می‌کردند، إن‌شاءالله زنده باشید. بعدها پذیرایی‌ها هم تحیّت شد. یک کسی را که می‌خواستند احترام بکنند، آن تنها نبود. کنار آن میوه‌ای می‌آورند، چیزهایی که برای او احترام است، این‌ها هم جزء تحیّت‌ها به حساب آمد. بنابراین تحیّت اموری است که با آن امر آدم مخاطب یا مهمان را خوشحال می‌کند. امّا سلام، خداوند متعال سلام است. «هُوَ اللَّهُ الَّذی لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ[۳۳]» خداوند متعال سلام است. هر کسی امن دارد، سلامت دارد، در واقع نشئه‌ای از سلامِ الهی در وجود او قرار گرفته است. این نشئه‌ی سلام، حضرت سلام گاهی با واسطه است که مَلَک سلام را می‌رساند، یا مؤمن سلام را می‌رساند؛ گاهی این‌گونه نیست و بدون واسطه است: «سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحیمٍ‏[۳۴]» خود خداوند متعال سلام می‌کند. منتها خیلی صریح است؛ «سَلامٌ قولاً» این‌که آن‌جا آن قول نباشد؛ خود قول یک مجرا و بستری است که محتوا دارد. «سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحیمٍ».

 کسی که عبادالرحمان شده است، «الْعُبُودِیَّهُ جَوْهَرٌ کُنْهُهَا الرُّبُوبِیَّهُ[۳۵]» عبودیّت ریشه در ربوبیّت دارد. یعنی اگر کسی مسیر عبودیّت را طی بکند، معالِم مظهر ربّ‌العالمین می‌شود، خداوند متعال نیست ولی از خداوند متعال جدا نیست و صفات الهی را دارد، مظهریّت پیدا می‌کند و در آن‌جا خداوند متعال فرموده است که «لَهُمْ دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ هُوَ وَلِیُّهُمْ[۳۶]»؛ من یک وقت خیلی در این آیه توجّه کردم اصلاً در پوست خود نمی‌گنجیدم؛ «لَهُمْ دارُ السَّلامِ» این‌ها نه این‌که سلام است، یک سلام به آن‌ها برسد، اصلاً خانه‌ی سلام دارند. «لَهُمْ دارُ السَّلامِ» این خانه کجا است؟ «عِنْدَ رَبِّهِمْ» این مأوایی است، پناهگاهی است که خداوند متعال پیش خود دارد. یعنی در سایه‌ی خود خداوند متعال هستیم. دار است، «دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ» است. «وَ هُوَ وَلِیُّهُمْ» خود خداوند متعال ولیّ این کسانی است که در «دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ» هستند.

«یُلَقَّوْنَ» گاهی که فاعل گفته نمی‌شود، گاهی به خاطر این است که آن کار، کار سختی است و آن دهنده بزرگ است با این‌که برای مصلحت این سختی را می‌دهد، ولی نمی‌خواهد خودش را در سختی‌ها کنار او احساس بکند که من به او سختی هم داده‌ام، مانند روزه که می‌فرماید: «کُتِبَ عَلَیْکُمُ[۳۷]»؛ اما گاهی این‌گونه نیست؛ گاهی از باب این‌که منّتی نباشد. این‌‌که خود را نشان نمی‌دهد، برای این است که نمی‌خواهد من خجالت بکشم؛ می‌دهد ولی خود را نشان نمی‌دهد. به نظر می‌رسد این عبارت «یُلَقَّوْنَ فیها تَحِیَّهً وَ سَلاماً» سیاقِ آیه که عبادالرّحمن از اوّل با جلوه‌ی رحمانیّت شروع می‌کند و سلسله‌ای که انسان را مظهرِ رحمان می‌کند، قرار می‌دهد، این‌قدر اکرام خداوند متعال بالاست که اصلاً نمی‌خواهد بگوید: من این کار را کردم «یُلَقَّوْنَ فیها تَحِیَّهً وَ سَلاماً» این تحلیلی هم که آقای قورچیان در مورد تحیّت و سلام کردند، این‌ها هم گاهی منطبق بر هم هستند. گاهی هم هر کدام یک باری دارد که آن دیگری این را ندارد.

وَ صَلی الله عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرین

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۲] سوره مبارکه فرقان، آیه ۷۵٫

[۳] سوره مبارکه سجده، آیه ۲۴٫

[۴] سوره مبارکه واقعه، آیه ۹۱٫

[۵] سوره مبارکه یونس، آیه ۶۲٫

[۶] سوره مبارکه واقعه، آیه ۹۱٫

[۷] سوره مبارکه حجر، آیه ۴۶٫

[۸] سوره مبارکه انسان، آیه ۱۱٫

[۹] سوره مبارکه انسان، آیه ۱۲٫

[۱۰] سوره‌ مبارکه فجر، آیه ۳۰٫

[۱۱] سوره‌ مبارکه قصص، آیه ۵۴٫

[۱۲] تفسیر نور الثقلین، ج ‏۴، ص ۱۳۳٫

[۱۳] الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ‏۲، ص ۸۸٫

[۱۴] همان.

[۱۵] الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ‏۱، ص ۳۲٫

[۱۶] سوره مبارکه نبأ، آیه ۳۶٫

[۱۷] سوره مبارکه یس، آیه ۵۸٫

[۱۸] سوره‌ مبارکه رعد، آیات ۲۳ و ۲۴٫

[۱۹] سوره‌ مبارکه حجر، آیه ۴۶٫

[۲۰] سوره مبارکه یونس، آیه ۱۰٫

[۲۱] سوره مبارکه ابراهیم، آیه ۲۳٫

[۲۲] سوره‌ مبارکه فرقان، آیه ۷۲٫

[۲۳] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۰۷٫

[۲۴] سوره‌ مبارکه رعد، آیه ۲۲٫

[۲۵] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۵۳٫

[۲۶] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۴۶٫

[۲۷] سوره‌ مبارکه سجده، آیه ۲۴٫

[۲۸] سوره‌ مبارکه فرقان، آیه ۶۳٫

[۲۹] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۴۶٫

[۳۰] الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ‏۲، ص ۳۵۲٫

[۳۱] سوره‌ مبارکه بقره، آیه ۱۵۷٫

[۳۲] سوره‌ مبارکه انفال، آیه ۴٫

[۳۳] سوره‌ مبارکه حشر، آیه ۲۳٫

[۳۴] سوره‌ مبارکه یس، آیه ۵۸٫

[۳۵] مصباح الشریعه ، ص ۷٫

[۳۶] سوره‌ مبارکه انعام، آیه ۱۲۷٫

[۳۷] سوره‌ مبارکه بقره، آیه ۱۸۳٫