«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهَ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ».

-‌ «وَ الَّذینَ إِذا ذُکِّرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ لَمْ یَخِرُّوا عَلَیْها صُمًّا وَ عُمْیاناً».[۱]

پرسش و پاسخ از دوستان و مرور جلسات قبل

از آقای سلطانی شروع کنیم.

-‌ «بسم الله الرّحمن الرّحیم»

sadighi-13970603-Tafsir-Thaqalain_Ir (4)

 صفت بعدی که خدای متعال برای عباد الرّحمن ذکر کرده است این است که وقتی کسی آیات پروردگار را به آن‌ها تذکّر می‌دهد حال آن‌ها این‌گونه نیست که یعنی نمی‌دانند و در روایات آشنا به آن آیه یا ویژگی‌های آن نیستند، خلاصه در آن آیه تبادر کرده‌اند یکی «خَبَر» و دیگری سه معنی کلّی را آوردند یکی «سقط» است و دیگری سقوط مع الصّوت است. حالا معنای سقوط بین همه‌ی آن‌ها مشترک است. این‌‌که خود آن‌ها نمی‌دانستند در حالی که علّامه و سایز بزرگواران خیلی بحث نکردند ولی یکی از سؤالاتی که در ذهن من ایجاد شد این بود که اوّلاً چرا در این سیاق آورده است؟ یعنی چرا «لَمْ یَخِرُّوا» آورده است و شکل دیگری نیاورده است و دیگری این‌که مقابل این دسته چه کسانی را قرار می‌دهد؟ یعنی مثلاً «لَمْ یَخِرُّوا» این‌طور نمی‌آمد، دسته‌ی مقابل آن چه کسانی هستند که شکل کار آن‌ها به این صورت است که عباد الرّحمن باید از آن‌ها تمییز داده شود. لذا بعضی از آیات و روایاتی که این مباحث درون آن‌ها قرار داشت را بررسی کردم، یک جمع‌بندی زمینه‌ای را انجام دادم. سه دسته به ذهن من رسید که می‌تواند در مقابل این دسته باشد که عباد الرّحمن در مقابل این‌ها وجود دارد و از آن‌ یاد می‌گیرند. یک دسته کفّار هستند که آن‌ها در واقع سجده بر آیات الهی انجام می‌دهند، در واقع به این معنا نیست که… یعنی در مقابل این ویژگی توحید ربوبی عباد الرّحمن است. عباد الرّحمن آیات الهی را هم از جانب خدا می‌دانند و در مقابل آن چیزی که سر فرود می‌آورند می دانند از جانب خدا است و در مقابل آن سر فرود می‌آورند. امّا در مقابل کفّار این‌گونه نیستند. در ابتدای این بحث هم داشتیم که «وَ إِذا قیلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمنِ قالُوا وَ مَا الرَّحْمنُ»[۲] خدایی که سجده بود، سجده بر بتان داشتند. در حالی که در آیات دیگر داریم هر کسی دیگری را دارد سجده می‌کند، در واقع و در حقیقت دارد خدا را سجده می‌کند، چون الهی غیر از خدا نیست که بخواهد سجده کند. لذا این‌جا عباد الرّحمن در مقابل کفّار را کأنّه دارد بیان می‌کند. یعنی عباد الرّحمن کسانی هستند که بندگی آن‌ها و آیات الهی که به آن‌ها عرضه می‌شود، در می‌یابند که این از طرف خدا است، در حالی سر فرود می‌آورند که می‌دانند که این چیزی غیر از خدا نیست. این همان بحث توحید ربوبی است. یک مؤیّد دیگر هم مسئله‌ی «رَبِّهِمْ» است. تأکید شده به آیات الهی است «بِآیاتِ رَبِّهِمْ».

دسته‌ی دوم در مقابل مسلمان‌هایی هستند که ظاهرگرا هستند، خیلی اهتمام به مسئله‌ی یقین و بصیرت ندارند. یعنی عمل عباد الرّحمن از روی بی‌بصیرتی و بدون یقین نیست. تعبیر «ذُکِّرُوا» آورده است نه «تُتْلى‏ عَلَیْهِمْ»[۳] یا «یُتْلى‏ عَلَیْهِمْ».[۴] مسئله این است که طرف آیات الهی را شنیده است و پذیرفته است. حالا وقتی که با تذکّر به او گفته می‌شود، کأنّه از روی بصیرت پذیریش نمی‌کند. می‌گویند دیگران سجده می‌کنند ما هم سجده می‌کنیم. آن‌ها این کار را عمل می‌کنند، قبول دارند و ما هم قبول داریم. کأنّه از روی بصیرت نیست.

دسته‌ی سوم احتمالاً در مورد منافقین باشد. منافقین در ظاهر نشان می‌دهند که آیات الهی را پذیرفتند و قبول دارند، امّا در باطن قبول ندارند که حالا تقریباً می‌شود گفت دو آیه مربوط به بحث ما است. «إِنَّما یُؤْمِنُ بِآیاتِنَا الَّذینَ إِذا ذُکِّرُوا بِها خَرُّوا سُجَّداً وَ سَبَّحُوا بِحَمْدِ رَبِّهِمْ»[۵] یعنی ویژگی این است که کسی که ایمان آورده است این عکس العمل‌ها را هم نشان می‌دهد، در حالی که باطنی است نه ظاهری.

-‌ این چه سوره‌ای بود؟

-‌ سوره‌ی سجده آیه‌ی ۱۵: «إِنَّما یُؤْمِنُ بِآیاتِنَا الَّذینَ إِذا ذُکِّرُوا بِها خَرُّوا سُجَّداً وَ سَبَّحُوا بِحَمْدِ رَبِّهِمْ». یعنی کأنّه این‌ها هستند که حقیقتاً ایمان آوردند، در مقابل کسانی دیگر این کار را انجام می‌دهند، امّا ایمان ندارند… در سوره‌ی انعام داریم که «وَ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا صُمٌّ وَ بُکْمٌ فِی الظُّلُماتِ»[۶]؛ «صُمٌّ وَ بُکْمٌ» کسانی هستند که تکذیب آیات می‌دانند. لذا خود «صُمٌّ» تعبیر به «لَمْ یَخِرُّوا» می‌دانیم، کأنّه این منافقین هم مسئله‌ی تواضع و سجده‌ی ظاهری را دارند، امّا «صُمٌّ وَ بُکْمٌ» هستند، چرا که در دل «کَذَّبُوا بِآیاتِنا» است. امّا در روایات هم نگاه کردم در واقع حضرات معصومین فرمودند که… در مورد شیعیان ما است که در آن روایت که مفسّرین آیات قبل هم در مورد آن بود و شاهد مثال داشت، حضرت در ادامه می‌فرمایند: «هَذِهِ فِیکُمْ» یعنی به عبارت  فرمود: «هَذِهِ فِیکُمْ إِذَا ذُکِّرْتُمْ فَضْلَنَا لَمْ تَشُکُّوا»[۷] یعنی وقتی فضل خود را به شما می‌دهم شما دچار شک و شبهه نمی‌شوید. ممکن است کسی بپذیرد، ولی در دل خود باز هم شک و شبهه داشته باشد. شیعه است، دسته‌ی دوم است، ولی کسی کافر است و ممکن است قبول نداشته باشد. این روایت در محاسن بود، روایت دیگر در کافی است که «قَالَ مُسْتَبْصِرِینَ لَیْسُوا بِشُکَّاکٍ»[۸] منظور شیعیان مستبصر ما هستند که با بصیرت می‌پذیرفتند و شکی روی مسئله‌ی بیعت ندارند.

sadighi-13970603-Tafsir-Thaqalain_Ir (5)

 ذیل این روایت کشّاف در خلاصه‌ی آن این‌طور گفته است «أى أکبّوا و أقبلوا مستبصرین» «أی أکبوا علیها و أقبلوا المذکّر بها مستبصرون» یعنی برای کسی که آیات تلاوت می‌شود، این‌ها این آیات را پذیرش دارند و این مذکّر که این‌ها را می‌گوید قبول می‌کنند و رد نمی‌کنند، در حالی که مستبصرین هستند.

-‌ در خدمت آقای مختار زاده هستیم.

-‌ از صفات بندگان رحمان فرمودند گواهی به دروغ نمی‌دهند «وَ الَّذینَ لا یَشْهَدُونَ الزُّورَ» و دوم «وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً»، سوم این‌که بینا دل و هوشیار هستند. می‌فرماید نسبت به آیات الهی یک گوش شنوا و شنیدار دارند و آیات را همین‌‌طور قبول نمی‌کنند.

«لَمْ یَخِرُّوا»[۹] فرمودند سقوط بر زمین. یعنی کنایه از ملازمت بر گرفتن چیزی به این صورت که بر روی آن بیفتند. این‌ها این‌طور نیستند که این کار را بکنند. «صُمًّا» که مفرد أصم است که آقای طبرسی این را کر مادرزاد تعبیر کرده‌اند. «وَ عُمْیانا» به معنی کور است. سیّد محمّد تقی مدرّسی یک بحثی این‌جا کردند که یک شرح حالی برای مسلمان‌های دنیا است که بعضاً همین‌طور آیات را تلاوت می‌کنند، خیلی زیبا هم تلاوت می‌کنند، امّا اصلاً تدبیر و فکری روی آن نمی‌کنند، که بخواهند روی قوانین جامعه‌ی خود انجام دهند که اگر انجام می‌دادند این حال و روز و وضع مسلمان‌ها نبود. دو روایت هم است که در انتها می‌گوییم.

sadighi-13970603-Tafsir-Thaqalain_Ir (1)– آقای فخّاریان بفرمایید.

– حاج آقا من یک چون علّامه خیلی مختصر آوردند، چند مطلب از بحث علّامه بیرون آوردم که حالا این‌ها نظر من است، این‌که درست است یا نه، نمی‌دانم. این‌ها را به ترتیب خدمت شما عرض می‌کنم ببینید تا چه اندازه درست است.

 علّامه می‌فرماید در این آیه یک تعبیری در مورد عباد الرّحمن نازل شده است «وَ الَّذینَ إِذا ذُکِّرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ لَمْ یَخِرُّوا» که «لَمْ یَخِرُّوا» به معنای همان دو تا معنایی که بچّه‌ها فرمودند، نظر بنده هم همان دو معنا است، یا به معنای سقوط است یا معنای افتادن با صدا است. وقتی ساختمانی یا یک چیزی خراب می‌شود آن‌جا این «خرّوا» را استعمال می‌کنند. یعنی خراب شدن با یک صدا و هیبتی. علّامه هم آن‌جا همین معنی را آوردند، «خرّوا» به معنای زمین افتادن، به معنای سقوط بر زمین است. بعد چند مطلب را بیان کردند. ویژگی‌هایی که عباد الرّحمن دارند در این آیه به این صورت بیان شده است که وقتی یک حرفی را می‌خواهند بپذیرند «إِذا ذُکِّرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ» وقتی کسی آیات پروردگار خود را به آن‌ها تذکّر می‌دهد یا می‌شنوند، پذیرفتن آن‌ها به این شکل است که یک خصوصیّاتی برای پذیرفتن دارن: ۱- بدون تفکّر و تعقّل نمی‌پذیرند، فکر می‌کنند.

این قسمت از توضیح علّامه این‌طور به ذهن من رسید که تمثّل دارد با روایاتی در مورد عقل که انسان سالم این شکلی است. در قسمتی از اصول کافی هم داریم که خداوند ابتدا از عقل سؤال می‌پرسد، بعد اگر حجّتی است آن وقت فوق تمام حجّت است. این‌ها هم این شکلی هستند، از همین خصوصیّت برخوردار هستند، یعنی از همان خلقت یک انسان سالم برخوردار هستند. ابتدا تفکّر و تعقّل دارند. هیچ چیزی را بدون عرضه به عقل نمی‌پذیرند. این اوّلین نکته‌ای است که علّامه گفتند. نکته‌ی دوم علّامه فرمودند که بیهوده و بی‌جهت دل به آن نمی‌بندند. یعنی بعد از این‌که تفکّر کردند این نتیجه ایجاد می‌شود که بیهوده به چیزی دل نمی‌بندند. یعنی از این مسئله در امان می‌مانند. این مسئله هم یعنی در سایه‌ی عقل از خرافات دور می‌شوند. کسی که در سایه‌ی عقل حرکت کند و در کنار آن فطرت یعنی بندگی خود را داشته باشد از خرافات دور می‌ماند. نکته‌ی سومی که علّامه آوردند فرمودند با بصیرت می‌پذیرند. بیهوده و بی‌جهت دل به چیزی نمی‌بندند و بعد اگر خواستند چیزی بپذیرند با تعقّل و بصیرت می‌پذیرند. آن چیزی که من متوجّه شدم و نکته‌ای که نوشتم این است که شاید بصیرت را بتوان به معنای مطابقت با زمان و شرایط روزگار آن‌ها در نظر گرفت. یعنی آن معرفتی که از پروردگار خود می‌گیرند مطابق با زمان خود عمل می‌کنند که شاید قسمت بعدی که علّامه آورده است این را بیشتر توضیح می‌دهد که به آن‌ حکمت ها هم ایمان می‌آورند. علاوه بر این‌که ظاهر تذکّر را می‌بینند، حکمت‌ها را هم درک می‌کنند. این خصوصیّت پذیرش عباد الرّحمن است، یعنی مرحله‌ای بالاتر از ظاهر آیه است. یعنی معنای عمیق‌تر را درک می‌کنند، حکمت‌ها را هم درک می‌کنند. این نکته‌ی چهارمی است که علّامه آوردند. به حکمت‌ها هم ایمان می‌آورند و بعد به موعظه‌ی آن متعّظ می‌شوند. یعنی بعد از آن‌که این موعظه را شنیدند این‌طور نیست که از کنار آن رد شوند، بلکه این موعظه را می‌پذیرند و بعد با این موعظه خود را درست می‌کنند و مطابقت می‌دهند و حرکت می‌کنند.

مسئله‌ی ششم که علّامه آوردند این است که در امر خود، در بصیرت و از پروردگار خویش هستند. یعنی در امر خود هم این شکلی هستند. یعنی در مجموع وقتی توضیح‌های علّامه و آیه را نگاه می‌کنیم این مسئله به ذهن من می‌رسد که انسان‌هایی هستند که روشن و آگاه هستند. انسان‌هایی نیستند که کور باشند. چون در آیه این‌طور معنا کرده است که کورکورانه چیزی را نمی‌پذیرند یا از کنار چیزی کورکورانه رد نمی‌شوند. خیلی آگاه و دقیق هستند. عجیب است وقتی من این آیه را که می‌خواندم به یاد آوردم که در دوران فتنه حضرت آقا تذکّرهایی می‌دادند، یک آیه‌ای می‌خواندند؛ شاید ما این روایت را خیلی دیده بودیم، ولی وقتی حضرت آقا در توضیح می‌دادند آدم این صفت عباد الرّحمن را در توجّه حضرت آقا می‌دید که تذکّر می‌دادند این روایت که به این شکل دارد توضیح می‌‌دهد یعنی چه که  باشد. خیلی بصیرت قشنگی بود که خصوصیّتی برای این گفتند که نه می‌شود از آن سواری کشید و نه می‌شود از آن شیر دوشید (نمی‌توان از آن سوء استفاده یا سوء برداشت کنند). این شکلی باشد. این توضیحی که آوردند در این شش محور یک توضیح خیلی کوتاه علّامه بود که هم برای من جالب بود و هم این نکته‌ای که به ذهن من رسید را خدمت شما عرض کردم.

sadighi-13970603-Tafsir-Thaqalain_Ir (6)

-‌ من این «خرّوا» را نگاه کردم لفظ لغتی آن  بعد به معنای سقوط آب به زمین است. آدم وقتی صدای آن را تصوّر کند صدای آن همین شکلی می‌شود، از همین مادّه‌ی خرّوا می‌شود. این از این باب که معنای آن از این سمت گفتند که خرّوا که می‌گوید شاید به خاطر همین سقوط باشد. شاید به خاطر همین سقوط آب روی زمین است. فرمودند این کنایه است، کنایه از روی چیزی افتادن. می‌گوید کسی که کور است، کر است و نمی‌شنود یک حالتی دارد که وقتی مطلبی به او داده می‌شود کورکورانه روی آن می‌افتد و صد درصد آن را قبول می‌کند. ولی آن کسی که از عباد الرّحمن است و ما او را قبول داریم و می‌گوییم عباد الرّحمن است، این می‌گوید نه، من می‌خواهم بدانم چرا این را گفته است؟ حالا چرا نه به معنای کنجکاوری مذموم، در واقع عبد باید بدون چون وچرا و همین‌طور قبول کند. یعنی کسی قرآن می‌خواند می‌گوید من باید بفهمم که منظور خدا چیست، در این‌جا از من چه می‌خواهد؟ می‌خواهد من به کجا برسم؟ اگر این نباشد مانند داعشی می‌شود. داعشی هم دارد با یقین جان می‌دهد، با یقین گریه می‌کند و می‌گوید چرا من خود را بکشم. می‌گوید من دارم برای رضای خدا حرکت می‌کنم، ولی چرا این حالت است و آن کسی که عباد الرّحمن است این‌طور نیست؟ یقیناً شاید آن همان تأمّلی را نداشته است. یعنی آن تأمّلی که به نتیجه می‌رسد را نداشته است و شاید به ظاهر آن هم توجّه نکرده است. یعنی اگر به ظاهر هم توجّه می‌کردند شاید به یک نتیجه‌ای می‌رسیدند. آن دقّتی که باید توجّه می‌کرد که به این نتیجه برسد و خدا به او بفهماند؛ حالا چه گوش او باز شود و به او الهام شود یا چشم او باز شود و راه حقیقت را ببیند به او نشان داده بود.

آن افرادی از داعش یا اهل سنّتی که… حالا آن کسانی که خیلی ساده هستند و با این نیّت که دارند بر اساس آیات قرآن جلو می‌روند شاید مصداق این آیه این‌ها باشند. یعنی آن کسانی که خود را ملازم آیه می‌کنند بدون این‌که هیچ فهمی از آن داشته باشد یا دقّتی در مورد آن کرده باشد یا تأمّلی کرده باشند. ما بقی آن را دوستان اشاره کردند. حاج آقا یک چیزی که من در این فهمیدم این است که عباد الرّحمن اهل توجّه هستند، اهل دقّت هستند، اهل تقوا هستند همان‌طور که مرحوم طبرسی هم آوردند. یعنی حتّی در مورد حرف استاد اخلاق خود، حرف خدا، حرف روایات می‌نشینند فکر می‌کنند که این چه می‌خواهد بگوید، چه اتّفاقی دارد می‌افتد، از ما چه چیزی می‌خواهد، نتیجه‌ی آن کجا است. یعنی همین‌طور که فلانی این را گفته است و آدم خیلی معنوی و روحانی می گوید قبول نکن، نباید این‌طور باشد. در دین باید تأمّل کرد. احساس من این است.

-‌ مطالب خیلی قشنگ و مفیدی بود.

sadighi-13970603-Tafsir-Thaqalain_Ir (2)

شروع کلاس

-‌ «بسم الله الرّحمن الرّحیم» دوستان بیشتر مطالب را بیان کردند، ما فقط بحث لغوی را خدمت شما عرض کنیم و بعد نکاتی که به ذهن ما رسیده است و در  است. ذکر را قبلاً داشتیم یک بار به معنای حفظ به کار می‌برد و یک بار به معنای حضور شیء. حالا یا عند البُعد است یا عند القلب است. «خَرَّ» که دوستان گفتند تقریباً قدر متیقّن‌ از معنای «خَرَّ» همان معنای سقوط است، منتها تعابیر مختلفی بیان شده است مثل این‌که این کتاب تحقیق در کلمات قرآن البتّه منبع اوّلی فکر می‌کنم تحقیق بوده است، ولی منبع اوّلی را ذکر نکردند- «سَقَطَ»، «سقوطَ» یعنی «خَرَّ» را به معنای سقوط گرفته است که از صوت گرفته می‌شود. واژه‌ی اضطراب هم به آن اضافه کرده است، یعنی سقوطی که همراه با اضطراب باشد. یعنی غیر از صوت اضطراب را هم اضافه کرده است. روح المعانی سقوط بدون نظم و ناگهانی است. یعنی وجه جمع آن سقوطی می‌شود که به صورت ناگهانی است و سقوط ناگهانی اضطراب هم دارد. یعنی قدر متیقّن آن همان سقوط ناگهانی است. امّا بعد از توضیح مفردات در آیه می‌رویم.

خشوع در عبادالرّحمن

خداوند در توضیح یکی دیگر از صفات عباد الرّحمن می‌فرماید: «وَ الَّذینَ إِذا ذُکِّرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ لَمْ یَخِرُّوا عَلَیْها صُمًّا وَ عُمْیاناً» نکته‌ی اوّلی که به ذهن رسید و در این بحث می‌خواهد بگوید این است که عباد الرّحمن حالت خشوع دارند، حالت اثر پذیری از یاد خدا را دارند. کما این‌که در تفسیر طبری در ذیل آیه، این آیه آورده شده است که «الَّذینَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُم‏»[۱۰] یعنی حالت اثر پذیری به خاطر آن معرفتی که دارند. یعنی بحث اثر پذیری از یاد خدا و موعظه دارند، همان‌طور که در تفسیر المیزان معانی مختلف ذکر خدا را بیان کرده بود که منظور چیست. چرا؟ به خاطر آن معرفتی که دارند، آن خشوعی که نسبت به خدا دارند. نکته‌ی دوم این است که این‌ها وقتی عبادت می‌کنند… این‌جا می‌گوید: «إِذا ذُکِّرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ لَمْ یَخِرُّوا عَلَیْها صُمًّا وَ عُمْیاناً» یعنی در مقابل آن یک گروهی هستند که این‌ها سقوط دارند، شاید خضوع داشته باشند، امّا خضوع و خشوع آن‌ها با کری و کوری است، یعنی بدون بصیرت است. یعنی دو تا نکته می‌شود از آیه برداشت کرد؛ نکته‌ی اوّل این که یعنی عبادت آن‌ها عبادت خاشعانه است، نکته‌ی دوم این است که عبادت آن‌ها عبادت با بصیرت است در مقابل کسانی که به بت‌ها سجده می‌کردند و بدون بصیرت عبادت می‌کردند.

sadighi-13970603-Tafsir-Thaqalain_Ir (3)

 نکته‌ی بعدی این است که این آیه بلافاصله بعد از آیه‌ای آمده است که در رابطه با «لغو» بحث شده است. ما در سوره‌ی مؤمنون برعکس این را داشتیم. یعنی خداوند در آیه‌ی «الَّذینَ هُمْ فی‏ صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ»[۱۱] اوّل خشوع را بیان می‌کرد و بعد «لغو» را. امّا تلویحاً به این اشاره شد که کسی که از لغو اعراض می‌کند خشوع دارد. این‌جا هم این تلازمی که مثل سوره‌ی مؤمنون با هم آمده است باعث شود کهآدم بتواند این معنا را از آن برداشت کند. شاید آن‌ها چون زور و قول لغو را ندارند به همان مقدار… چون گفتیم کسی که لغو نداشته باشد باعث خشوع می‌شود و خدا این خشوع را آورده است که بگوید آن‌ها همان‌طور که لغو نمی‌گویند پس خشوع را هم دارند.

عبادت عبادالرّحمن

نکته‌ی بعد این است که عبادت عباد الرّحمن سهل انگارانه و از روی ظاهر نیست، عبادتی است که آن‌ها را رشد داده است و به آن‌ها معرفت داده است. یعنی خدا به حالت زنجیره‌وار دارد این صفات را بیان می‌کند که خیلی از آن‌ها حالت علّت و معلولی دارد. کسی که لغو را ترک می‌کند همان‌قدر توفیق دارد خشوع داشته باشد. کسی که شب تا صبح عبادت می‌کند همان کسی است که خدا را شناخته است و به او شرک نمی‌ورزد. این صفاتی که در آن آیات به آن اشاره شده است است یک حالت زنجیره‌وار دارد.

 نکته‌ی بعدی این است که این‌جا دارد بگوید عبادت یا سقوط آن‌ها یا خضوع آن‌ها در مقابل خدا به حالت کورکورانه نیست. دو نکته در این قسمت دوم آیه است. اوّل این‌که خداوند همیشه کری را مقدّم بر کوری در همه جا گفته است. تقریباً در ده مورد اگر ما آیات قرآن را بررسی کنیم در تمام آن‌ها همیشه «صُمٌّ بُکْمٌ»[۱۲] است، یعنی اوّل کری آمده است و بعد کوری. در رابطه با صفات خدا برعکس است. همیشه سمیع مقدّم آمده است. یعنی خداوند شنوایی را مقدّم بر بقیّه‌ی صفات کرده است.

 چرا به این صورت است؟ خود این یک اهمّیّت به معنای شنیدن و درست شنیدن و تعقّل کردن دارد. کما این‌که وقتی خداوند در جاهای دیگر می‌فرماید: «فَبَشِّرْ عِبادِ * الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْل فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ‏»[۱۳] قول را بشنوند. «لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما کُنَّا فی‏ أَصْحابِ السَّعیرِ»[۱۴] یعنی هم از طرف ایجابی و هم از جانب سهوی آن شنیدن و فهمیدن همیشه و همه جا مقدّم بر وجود است. این‌جا هم «صُمًّا» مقدّم بر «عُمْیاناً» است.

در مجموع بحمدلله دوستان عزیز ما هم اهل مجاهده هستند «وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا»[۱۵] که نتیجه‌ی آن هدایت الهی است. مطالعه و فکر کردن، تأمّل کردن، تدبّر کردن مجاهدات شما است و خدا هم به شما می‌دهد و الحمدلله ربّ العالمین متوجّه می‌شوید. این آیه جای تأمّل بسیار دارد و از آیات خاصّ قرآن کریم است. نکاتی که دوستان از المیزان و روایات و لغت گفتند همه مغتنم بود و استفاده کردیم. مع ذلک به نظر می‌رسد که خیلی روشن نیست. این آیه کریمه با آیات دیگر یک مقداری فرق دارد. ولی نکاتی را می‌شود مطرح کرد امیدواریم خدای متعال نوری عنایت کند که إن‌شاءالله ما با آن نور منوّر شویم.

«وَ الَّذینَ إِذا ذُکِّرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ» این‌جا یک مسئله‌ی ذکر است. این‌ها کسانی هستند که با آیات الهی متذّکر می‌شوند. قرآن کریم کتاب ذکر است. «وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِر»[۱۶] خدا قرآن را برای ذکر نازل کرده است. آیا متذکّری است؟ قرآن کتاب دل است. ذکر مربوط به قلب است. آیا متذکّری است؟ صاحب دلی است؟ این «بِآیاتِ رَبِّهِمْ» یک لطافتی است که عباد الرّحمن آیات ربّ خود را مایه‌ی دل قرار می‌دهند. «إِذا ذُکِّرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ» ذکر وجود دارد، آیه وجود دارد، بلکه آیات وجود دارد، ربّ خود آن‌ها حضور دارد. این سه تا کنار هم یک چیزی را برای آدم القاء می‌کند که عباد الرّحمن مربوب ربوبیّت حق تعالی هستند و آیات الهی برای این‌ها منشأ تذکّر می‌شود. حالا این آیات بر عباد رحمن «ذُکِّرُوا»… حالا خدای متعال القاء ذکر می‌کند یا ملکی که واسطه‌ی وحی است یا پیامبر خدا. همه‌ی این‌ها هم منافاتی با هم ندارند و قابل جمع هستند. مانعه القلوب نیستند، مانعه الجمع هم نیستند. وقتی آیات الهی به عنوان ذکر برای این‌ها مطرح می‌شود، در برابر تذکّر خدا و قرآن و پیامبر و ملائکه و علمایی که آیات را به عنوان موعظه و ذکر مطرح می‌کنند دو نوع تلقّی ممکن است وجود داشته باشد. یکی تلقّی اهل غفلت است که فرمود: «وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْس‏ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ»[۱۷] چون این‌ها گرفتار غفلت هستند، لذا هم نمی‌شنوند، یعنی خاصیّت شنیدن در این‌ها نیست، گویا نشنیدند و هم خاصیّت دیدن در این‌ها وجود ندارند و عبرتی نمی‌گیرند. شوخی ندارند، استبصاری ندارند، بصیرتی ندارند.

ازدیادِ ایمان

 گروه دیگر مؤمن هستند و مؤمنی هستند که گرفتار حجاب غفلت نیستند. آیه‌ای که آقای دهقانی خواندند خیلی آیه‌ی مناسبی بود. «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ»[۱۸]، ولی دنباله‌ی آن به این‌جا تناسب بیشتری دارد. «وَ إِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ إیماناً»[۱۹] این ازدیاد ایمان یا باید از طریق شنیدن باشد، گوش آدم شنوا باشد و از اهل آن که می‌شنود بر معلومات و نورانیّت و محتوای وجود او اضافه شود. یا باید با چشم خود ببینید و با دیدن ارتقاء پیدا کند. آدم در مراحل هدایت یا می‌بیند یا ندیده است ولی می‌شنود. اگر آدم نه چشم بینا داشته باشد و نه گوش شنوا داشته باشد معجزه… خود قرآن معجزه است، آیات قرآن معجزه است، نمی‌بیند. حجاب غفلت دارد. حجاب کفر دارد، حجاب ظلم دارد. «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنینَ وَ لا یَزیدُ الظَّالِمینَ إِلاَّ خَساراً»[۲۰] ظلم چون حجاب است عایق است. در آن ایجاد ذکر نمی‌کند. اگر حجاب‌های غفلت و ظلم کنار برود انسان عباد الرّحمن می‌شود و با تذکّر آیات الهی متذکّر می‌شود و تذکّر او تذکّر قشری نیست که «صُمًّا وَ عُمْیاناً» باشد. بلکه همراه با شنوایی و بینایی است. یعنی هم سمع او کار می‌کند وهم بصر او. هم بصیرت دارد، آن چیزی که می‌بیند تحت تأثیر دیده‌های او قرار می‌گیرد و هم گوش او محجوب نیست، شنوایی دارد. لذا در آیه‌ای هم است «لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهیدٌ»[۲۱] آن‌جا قلب را مقابل سمع قرار داده است، چون بصیرت برای قلب است. بصر برای چشم است، ولی بصیرت برای دل است، آن دیدن باطن است. سمع دو تا واژه در قرآن و روایات ندارد. ولی در مورد بصر و بصیرت می‌شود یکی را داشت و یکی را نداشت. امّا سمع نه، کسی گوش شنوا دارد یعنی خاصیّت شنیدن که آدرس گرفتن و راه افتادن باشد در این‌ها وجود دارد. افرادی که عباد الرّحمن نیستند هم گوش شنوا ندارند و هم چشم بینا ندارند. یعنی بصیرت که چشم باطنی است را ندارند. دید باطنی آن‌ها «لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتی‏ فِی الصُّدُورِ»[۲۲] چشم باطن آن‌ها کور است، گوش شنوایی که خاصیّت شنیدن که فرا گرفتن و تحت تأثیر قرار گرفتن باشد، ندارند. عباد الرّحمن هم مقابل کفّار هستند و هم مقابل منافقین هستند و هم مقابل ظالمین هستند و هم مقابل اهل غفلت هستند. این‌ها، آن نکبت‌هایی است که آن‌ها گرفتار هستند، لذا از آیات الهی بهره‌‌ای نمی‌برند، جز این‌که بر خسارت آن‌ها اضافه می‌شود. یا در سوره‌ی مبارکه‌ی واقعه داریم «وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَکُمْ أَنَّکُمْ تُکَذِّبُونَ»[۲۳] روزی‌ شما تکذیب است، چیزی بر شما اضافه نمی‌شود. عباد الرّحمن چون عبد هستند حالت «یَخِرُّوا» دارند. حالت باران دارند، انحدار دارند، افتادن آن‌ها باران‌گونه است. این‌ها رویش دارند و هم این‌که افتادن آن‌ها قشری و ظاهری نیست که کور و کرها هم آن را دارند. تخریر این‌ها، خضوع این‌ها، افتادن این‌ها، سجود این‌ها از روی بصیرت و از روی معرفت است که معرفت از طریق گوش شنوا حاصل می‌شود و بصیرت هم از طریق دل بینا حاصل می‌شود. این‌ها اهل دل هستند و دل آن‌ها از مسیر آوای حق -که از حلقوم پیامبر و اهل او وارد می‌شود- به یاد اصل می‌افتد. با خدا مرتبط می‌شوند و حالت خضوع پیدا می‌کنند و یا آیات الهی را می‌بینند و با دیدن آیات الهی این‌ها از آن حالت إنانیّت و گردن کشی خم می‌شوند و حالت فنا پیدا می‌کنند. حالت سجود پیدا می‌کنند، حالت خضوع پیدا می‌کنند.

sadighi-13970603-Tafsir-Thaqalain_Ir (7)

 لذا همه‌ی مسائلی که علّامه‌ی بزرگوار آقای فخّاریان از آقای طباطبایی چهار مسئله را نقل کردند، ذکر، حاصل همه‌ی این‌ها است. لذا گاهی ما در جمع شما دوستان هم این نکته را عرض کردیم که در قرآن کریم علما را به دو قسم تقسیم کرده است: یک قسمت مولّدین هستند و یک قسم مبلّغین هستند. این‌ کسانی که مولّد هستند مرجع دیگران هستند، مرجع اهل تبلیغ هستند. در مورد این‌ها خداوند متعال فرموده است «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ»[۲۴] کسانی که مرجعیّت علمی پیدا می‌کنند، جواز مرجعیّت آن‌ها این است که اهل ذکر باشند. اهل ذکر نمی‌شود بدون اهل علم و تعقّل باشد. چون در آیات دیگر می‌فرماید: «انّما یتذکّر یخشا‌ها» «إِلاَّ تَذْکِرَهً لِمَنْ یَخْشى‏»[۲۵]، «إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْباب‏»[۲۶]، «إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرُ مَنْ یَخْشاها»[۲۷]  ذکر برای اهل خشی است. خشیّت برای چه کسی است؟ «إِنَّما یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماء».[۲۸] در مورد مبلّغین هم «الَّذینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ».[۲۹] هم در مسئله‌ی مرجعیّت، هم در مسئله‌ی ابلاغ هر دو خشیّت لازم دارد و خشیّت مخصوص اهل علم است. این علم که خشیّت در آن است حاصل مجاهدت است. «وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا»[۳۰]، «إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً»[۳۱] این برای تقوا و مجاهدت است و در این آیه‌ی کریمه می‌خواهد بگوید که عباد الرّحمن اهل معرفت هستند. چون اهل معرفت هستند وقتی آیات الهی به آن‌ها القاء می‌شود تا این‌ها اهل یاد باشند و دل آن‌ها وصل شود، این‌ها کری و کوری ندارند. هم بصیرت دارند و هم هر چیزی که می‌شنوند می‌گیرند و اصغاء می‌کنند. «کُنْ‏ عَالِماً نَاطِقاً أَوْ مُسْتَمِعاً وَاعِیاً»[۳۲] ظرف او می‌گیرد. «إن هذه القلوب أوعیه و خیرها أوعاها»[۳۳] در وجود این‌ها ظرف است. با شنیدن می‌گیرند و مظروف خود را توسعه می‌دهند. لذا جزء آیات خاص است. لذا باز هم روی این آیه متوسّل شویم و چیزهای دیگر هم متوجّه شویم.

صفات کلّیِ عبادالرّحمن

اجمالاً عباد الرّحمن اهل بصیرت هستند، اهل معرفت هستند، اهل ذکر هستند و اهل پذیرش هستند. این‌ها برای آن‌ها به آیات الهی اضافه می‌شود. نه کری دارند که دریافت نکنند، نه کوری دارند که عبرت نگیرند. چون هم سمیع هستند و هم بصیر هستند. هم شعاع نور وجود این‌ها را در نورانیّت تشدید می‌کند و چون اهل سمع هستند، صُم نیستند، بلکه سمع دارند لذا «زادَتْهُمْ إیماناً»[۳۴] ولی ایمان واقعی‌ آن‌ها ازیاد پیدا می‌کند. این‌ها رکود ندارند «لَمْ یَخِرُّوا عَلَیْها صُمًّا وَ عُمْیاناً» یعنی آیات الهی به این‌ها وسعت وجود می‌دهد. این‌ها دائماً در حال افزایش هستند، رکود ندارند، ارتجاء ندارند، بلکه دائماً در طی طریق إلی الله هستند، مسافر إلی الله هستند، توشه‌های خود را هم از طریق سمع و هم از طریق بصر می‌گیرند. این جمع بندی بود که از فرمایشات شما بزرگواران می‌شد عرضه داشت.


[۱]– سوره‌ی فرقان، آیه ۷۳٫

[۲]– سوره‌ی فرقان، آیه ۶۰٫ (وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمَٰنِ قَالُوا وَمَا الرَّحْمَٰنُ أَنَسْجُدُ لِمَا تَأْمُرُنَا وَزَادَهُمْ نُفُورًا)

[۳]– سوره‌ی انفال، آیه ۳۱؛ سوره‌ی یونس، آیه ۱۵٫

[۴]– سوره‌ی إسراء، آیه ۱۰۷، سوره‌ی قصص، آیه ۵۳٫

[۵]– سوره‌ی سجده، آیه ۱۵٫

[۶]– سوره‌ی انعام، آیه ۳۹٫ (وَالَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا صُمٌّ وَبُکْمٌ فِی الظُّلُمَاتِ ۗ مَنْ یَشَإِ اللَّهُ یُضْلِلْهُ وَمَنْ یَشَأْ یَجْعَلْهُ عَلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ)

[۷]– المحاسن، ج ‏۱، ص ۱۷۰٫

[۸]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ‏۸، ص ۱۷۸٫

[۹]– سوره‌ی فرقان، آیه ۷۳٫ (وَالَّذِینَ إِذَا ذُکِّرُوا بِآیَاتِ رَبِّهِمْ لَمْ یَخِرُّوا عَلَیْهَا صُمًّا وَعُمْیَانًا)

[۱۰]– سوره‌ی انفال، آیه ۲؛ سوره‌ی حج، آیه ۳۵٫

[۱۱]– سوره‌ی مؤمنون، آیه ۲٫

[۱۲]– سوره‌ی بقره، آیات ۱۸ و ۱۷۱٫

[۱۳]– سوره‌ی زمر، آیات ۱۷ و ۱۸٫

[۱۴]– سوره‌ی ملک، آیه ۱۰٫

[۱۵]– سوره‌ی عنکبوت، آیه ۶۹٫ (وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا ۚ وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ)

[۱۶]– سوره‌ی قمر، آیات ۱۷ و ۲۲ و ۳۲ و ۴۰٫

[۱۷]– سوره‌ی اعراف، آیه ۱۷۹٫

[۱۸]– سوره‌ی انفال، آیه ۲؛ سوره‌ی حج، آیه ۳۵٫

[۱۹]– سوره‌ی انفال، آیه ۲٫  (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَانًا وَعَلَىٰ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ)

[۲۰]– سوره‌ی إسراء، آیه ۸۲٫

[۲۱]– سوره‌ی ق، آیه ۳۷٫ (إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَذِکْرَىٰ لِمَنْ کَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَهُوَ شَهِیدٌ)

[۲۲]– سوره‌ی حج، آیه ۴۶٫ (أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا ۖ فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَٰکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ)

[۲۳]– سوره‌ی واقعه، آیه ۸۲٫

[۲۴]– سوره‌ی نحل، آیه ۴۳؛ سوره‌ی انبیاء، آیه ۷٫

[۲۵]– سوره‌ی طه، آیه ۳٫

[۲۶]– سوره‌ی رعد، آیه ۱۹٫ (أَفَمَنْ یَعْلَمُ أَنَّمَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ الْحَقُّ کَمَنْ هُوَ أَعْمَىٰ ۚ إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ)

[۲۷]– سوره‌ی نازعات، آیه ۴۵٫

[۲۸]– سوره‌ی فاطر، آیه ۲۸٫ (وَمِنَ النَّاسِ وَالدَّوَابِّ وَالْأَنْعَامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ کَذَٰلِکَ ۗ إِنَّمَا یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ ۗ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ غَفُورٌ)

[۲۹]– سوره‌ی احزاب، آیه ۳۹٫ (الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَیَخْشَوْنَهُ وَلَا یَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ ۗ وَکَفَىٰ بِاللَّهِ حَسِیبًا)

[۳۰]– سوره‌ی عنکبوت، آیه ۶۹٫ (وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا ۚ وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ)

[۳۱]– سوره‌ی انفال، آیه ۲۹٫ (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقَانًا وَیُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ وَیَغْفِرْ لَکُمْ ۗ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ)

[۳۲]– غرر الحکم و درر الکلم، ص ۵۲۹٫

[۳۳]– حکمت ۴۷ نهج البلاغه

[۳۴]– سوره‌ی انفال، آیه ۲٫ (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَانًا وَعَلَىٰ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ)