«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللََّهِ الرَّحْمََنِ الرَّحِیمِ الْحَمْدُ لِلََّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ الصَّلَاهِ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ سَیِّدِنَا وَ مَوْلَانَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّد وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّه بَقِیَّهَ اللَّهِ فِی الْعَالَمِینَ».

عباد الرّحمن چه کسانی هستند؟

یک نکته در این «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ»[۱] وجود دارد. قبل از آن‌که پروردگار متعال وضعیّت مشرکین را حکایت کرد، آن‌ها گفتند که «وَ مَا الرَّحْمنَ»[۲]؟ انبیاء به آن‌ها فرمودند: «اسْجُدُوا لِلرَّحْمنِ»، آن‌ها هم به این‌ها گفتند که  «وَ مَا الرَّحْمنَ».  دنبال آن گفتند «أَ نَسْجُدُ لِما تَأْمُرُنا». ثقل قضیّه این‌جا است؛ اوّل  گفتند «وَ مَا الرَّحْمنَ» بعد کمون و ذات خود را روشن کردند. این‌ها ممکن است که سجده می‌کردند ولی به دلخواه می‌خواستند و می‌گفتند سجده کنیم به کسی که تو امر می‌کنی؟! زیر امر تو برویم؟! اگر آدم این آیات را ببینید آن وقت سیاق و آهنگ این عباد الرّحمن جا می‌گیرد. تکبّر باعث می‌شود که آدم واضحات را انکار کند «وَ مَا الرَّحْمنَ».sadighi-13961212-Tafsir-Thaqalain_Ir (1)

فرعون هم در برابر حضرت موسی گفت: «وَ ما رَبُّ الْعالَمینَ»[۳] از بس تکبّر و خود بزرگ بینی داشت… موسی بیایید از او بخواهد که تو او را عبادت کن؟! کسی که از در دامن خود من تربیت شده است! لذا این کبر به قدری مهلک است که هیچ چیزی مانند آن نیست. گویا اصلاً نمی‌بیند، کور می‌کند. «وَ ما رَبُّ الْعالَمینَ»، «وَ مَا الرَّحْمنَ»[۴] اختصاصی به کلمه‌ی رحمان ندارد. در جلسه‌ی گذشته هم صحبت شد که بعضی‌ از مفسّرین می‌گویند این کلمه‌ی رحمان کلمه‌ی عربی نبوده است. وقتی حضرت رسول کلمه‌ی رحمان را آورد تازگی داشت و این‌ها می‌پرسیدند «وَ مَا الرَّحْمنَ». در حالی که انسان اشباه و نظایر آن را می‌بیند، اگر رحمان را هم نمی‌گفت و یکی از اسماء الحسنی دیگر را می‌گفت یا اسم جلاله را می‌گفت باز آن‌ها همین را می‌گفتند. یعنی می‌خواستند بگویند که تو چه کسی هستی که آن کسی که دعوت می‌کنی چه باشد؛ «وَ مَا الرَّحْمنَ». خدای متعال در برابر بی‌توفیقی، شقاوت، ظلمت که آدم با خود این‌قدر بیگانه باشد که دریافت‌های خود را هم قبول نکند. این کلمه‌ی رحمان که پیغمبران به این‌ها فرمودند مشوّق بود. شما در دامن رحمت او هستید. ولی رحمت رحمانیّه‌ی برای این‌ها نه تنها جاذبه ایجاد نکرد، بلکه بر نفور آن‌ها اضافه کرد.

در مقابل از عبودیّت «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ»[۵] شروع کرده است که بگوید این‌ها هیچ انانیّتی ندارند، این‌ها عبودیّت دارند. آن‌ها کفر داشتند و این‌ها درست مقابل کفر واقع بین هستند و عبودیّت دارند. «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً» چون عباد رحمان هستند… اصلاً نمی‌شود کسی عبد باشد. ولی ژست اربابی به خود بگیرد (از گدا جز گدایی نیاید، وز گدا پادشاهی نشاید). از اوّل که عبودیّت را قبول کرد، دیگر این در تمام شئون زندگی او مسیری را تعریف می‌کند که دیگر از آن خارج نمی‌شود. لذا اوّلین حرکت آن‌ها مشی آن‌ها در زندگی است.

ساده زیستی پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله و سلّم

«کَانَ رَسُولُ اللَّهِ یَأْکُلُ أَکْلَ الْعَبْدِ وَ یَجْلِسُ جِلْسَهَ الْعَبْدِ وَ یَعْلَمُ أَنَّهُ عَبْدٌ»[۶] نحوه و سبک نشستن پیغمبر خدا صلوات الله علیه و آله و سلّم مثل برده‌ها بود، اصلاً برده بود! خود ایشان هم برده بود؛ عبدالله بود، برده‌ی خدا بود. مالک خود نبود، مالک داشت. عباد الرّحمن بعد از تصویری که از کفّار و منشأ این حرف آن‌ها مطرح می‌کند خیلی روان می‌شود. عباد الرّحمن راه نور است. اوّل خدا را می‌بیند، بعد خود را به عنوان عبد می‌بیند. رحمت واسعه‌ی حق را در همه جا «وَ بِرَحْمَتِکَ الَّتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ‏ء»[۷]، لذا مشی او همیشه یا عابدانه است یا عبودی است. چون عباد الرّحمن است یک بخش از آن مشی و سبک و روش زندگی می‌شود، یک بخش آن سجده‌های شبانه می‌شود، یک بخش آن مقابله با جهّال می‌شود. این‌ها جلوه‌های عبودی است، هیچ جا خود او نیست. آن کسی که رفتار عبد را تنظیم می‌کند اشاره‌ی مالک است، اشاره‌ی معبود است. این با اشاره‌ی او همه‌ی شئون زندگی خود را تنظیم می‌کند. برنامه‌ی او عبودیّت است. در هر جایی عبودیّت یک ظهور و بروزی دارد. در مشیء یک جور عبد است، در مقابله با جهّال یک جور دیگر است و در شب‌های خود هم یک جور دیگر است. این نکته‌ی مهمّی است.sadighi-13961212-Tafsir-Thaqalain_Ir (2)

رحمت وسیع خدا برای بندگان خاص و شایسته

یک نکته‌ای بگویم. امروز مروری به این دو بخش کردم و دیدم مقابله است. آدم وقتی تقطیع می‌کند این حالت پیش نمی‌آید. به آن‌ها گفتند «اسْجُدُوا لِلرَّحْمنِ».[۸] اوّل از روی استهزاء گفتند «وَ مَا الرَّحْمنُ» که یعنی رحمان چه کسی است! نگفتند چه کسی است، گفتند چه صیغه‌ای است؛ «وَ مَا الرَّحْمنُ». بعد بروز دادند که چرا ما این‌طور برخورد می‌کنیم. این برخورد سخیف و توأم با گردن‌کشی برای این است که به یک بشری می‌گویند «اسْجُدُوا». گفتند «أَ نَسْجُدُ لِما تَأْمُرُنا» تو به ما امر کنی و ما سجده کنیم؟ آن استکبار و تبختر و تعزّزی که در اثر کفر وجود این‌ها را گرفته مجسّم می‌کند. امّا عباد الرّحمن نه، بلکه با آن‌ها مقابله می‌کند. از ابتدا شروع می‌کند عبودیّت این‌ها را مطرح می‌کند. عبودیّت آن‌ها عبودیّت تحمیلی نیست، عبودیّت جذبه‌ای است، چون مجذوب رحمت هستند، عباد الرّحمن هستند، مجذوب رحمت هستند. چون مجذوب رحمت هستند و عبودیّت را با همه‌ی وجود خود وجدان می‌کنند، می‌یابند که خود آن‌ها نبودند، یک موجود تعلّق و وابسته است لذا در مشی خود، در تعامل خود، در تخاطب خود، در شب خود، در روز خود، در همه‌ی این‌ها، این‌ها عباد الرّحمن هستند.

 این ۱۲ موردی که می‌گوید جلوه‌های عبودی است. کسی که عبد شد این لازمه‌ی عبد بودن است. بطون آن‌ها را، حقیقت آن‌ها را، گوهر عبودیّت رحمان را خدای متعال خواسته در این آیات تابلو کند. چون آن‌ها در اوج لجاجت و کفر بودند، خدای هم مقابل آن‌ها کسانی که در اوج عبودیّت هستند قرار داده است. این دو صف را مقابل هم قرار داده است؛ آن را در اوج شقاوت و ظلمت و نادانی و لجاجت، این هم در اوج خدابینی و خود را کنار گذاشتن.

عبودیّت در جامعه‌ی مهدوی

-‌ خود حضرت عالی در این آیه‌ی «وَ الَّذینَ یَبیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِیاماً»[۹] ماندید.

-‌ ما چیزی عرض نکردیم؟

– نه، فرصت نشد.

-‌ شما در مورد «یَبیتُونَ» صحبت کردید؟ چیزی جا ماند من بگویم؟

-‌ حاج آقا آخرین نکته‌ای که فرمودید، درباره‌ی این فرمودید که چون «سُجَّداً وَ قِیاماً» جمع است، مثل این‌که خدا عبادت را جمعی می‌خواهد. شما عبارت «جامعه‌ی مهدوی» را فرمودید و در خلال آن صحبت کردید.

-‌ بله، این نکته‌ای بود و جای تأمّل هم است. هم سوره‌ی مؤمنون و هم این، نشانه‌های جامعه‌ی تکامل یافته و جامعه‌ی مهدوی است. «یَبیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِیاماً» الحمدلله دوستان آن دفعه قشنگ صحبت کردید، به خصوص این «ل» در « لِرَبِّهِمْ» که بیتوته‌ی آن مخصوص است، یعنی هیچ ترکیبی ندارد، فقط برای ربّ آن‌ها است. آن وقت این‌جا «یبیتون لرّحمن» نگفت، «یبیتون للرازق» نگفت، «یبیتون للرحیم» نگفت، بلکه گفت «یَبیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِیاماً». این ربوبیّت که معانی مختلفی دارد؛ یک معنای آن تدبیر است. ربّ مدبّر است، مربّی است، رشد می‌دهد. اگر کسی بخواهد در دامن ربوبیّت عبودیّت داشته باشد، چون قبل از آن عباد الرّحمن را گفته بود، ولی این‌جا عبودیّت را در دامن ربوبیّت قرار داد. این نشان می‌دهد که اگر کسی آهنگ وصال داشته باشد، شجره‌ی طیّبه‌ی وجود او سر از عرش در بیاورد، کمال قرب به خدا را پیدا کند، این راهی به قشنگی بیداری شب و سجود و قیام برای خدا پیدا نمی‌کند. «یَبیتُونَ لِرَبِّهِمْ».sadighi-13961212-Tafsir-Thaqalain_Ir (3)

آن نکته‌ای که از راغب مطرح شد که «یَبیتُونَ» در ریشه هم خانواده با بیت است. این‌ها آن کانونی است که آدم در بیت سکون دارد، قرار دارد. بیت این‌ها بیت گِلی نیست، بیت دلی است. «یَبیتُونَ لِرَبِّهِمْ» در پناه سجود، در مقرّ قیام لله و سجود لله گویا این خانه‌ را برای خود انتخاب کرد. بیتی که شب آن‌ها به صبح می‌رسد بیت سجده است، بیت قیام است.

 این‌که از قیام و سجود نام برده است سجود برای همه‌ی موجوداتی است که تکویناً در برابر خدا نهایت انقیاد را دارند. «لِلَّهِ یَسْجُدُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ»[۱۰] ما که موقع سجده کردن خاکی می‌شویم، خود خاک هم دائم السّجود است. این نشان می‌دهد که هر مخلوقی در برابر خالق خود شأنی جز ارتباط با او ندارد. یعنی گوهر وجود او فقر است و توجیه وجود او آن وابستگی است که اگر آن را قطع کنیم اصلاً وجودی نیست (اگر نازی کند در هم فرو ریزند قالب‌ها). این موجود فقیر الی الله اگر آن فقر خود را که نهایت فقر هم است… اساساً گوهر موجود امکانی فقر است. هیچ چیزی جز فقر ندارد و موجودی که این فقر را، این نداری را، با این‌که هیچ دارایی او، از او نیست، همه چیز او از آن (خدا) است، این نهایت انقیاد می‌شود. کسی متوجّه باشد، بیابد که عین فقر است و این دارایی او هم عین ربط است، یعنی تا مربوط است این اصل وجود خود را و لوازم وجود خود را دارد. این حالت، حالت عرفانی هر مخلوقی و هر مملوکی است که وقتی هیچ چیزی در برابر غنی مطلق ندارد و وجود محض قرار می‌‌گیرد، پیدا است که این چیزی ندارد و او همه چیز است، پس این سجده می‌شود.

قیام در جهت دریافت بیشتر فیوضات الهی است. آدمی که می‌خواهد چیزی به دست بیاورد حالت قیام دارد. لذا «فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدینَ عَلَى الْقاعِدینَ أَجْراً عَظیماً»[۱۱] اگر ما سجده را مطلقه گرفتیم این هم احتمالات است. احتمالاتی است که خیلی بی‌ربط نیست. اگر سجده را مطلق گرفتیم این حالت را همیشه دارد، ولی این را شب درک می‌کند. خلوت شب می‌طلبد که انسان بیچارگی و نداری خود را، فقر وحشتناک خود را، اضطرار خود را پیدا کند. در روز «إِنَّ لَکَ فِی النَّهارِ سَبْحاً طَویلاً»[۱۲]، «وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَهً لَکَ عَسى‏ أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً»[۱۳]، در شب «وَ مِنَ اللَّیْلِ فَاسْجُدْ لَهُ وَ سَبِّحْهُ لَیْلاً طَویلاً».[۱۴] اجمالاً این مکاشفاتی است که برای انسان پیش می‌آید و یکی هم کشف حقیقت خود است. این برای شب است.

صفات جمال و جلال الهی در قیام و سجود به درگاه خدا

آن وقت این یک روی سکّه است. روی دیگر آن قیام است. چون انسان با جدّ و اجتهاد چیزی از خدای خود می‌گیرد «وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا».[۱۵] این سجده جزء مقوّمات قیام است، در حالی که خود قیام هم سجده است. این سجده هم نوعی قیام است. ولی جلوه‌های مختلف حالات انسان است. انسان تا به فنا نرسد این جلوه‌ی خدا نمی‌شود. تخلّق به اخلاق الهی و اسماء الهی پیدا نمی‌کند. این تخلقّ به اسماء الله در فقر نیست. دارایی‌های او برای خدا است، لذا در قیام است. دریافت نداری‌ها برای سجده است، دریافت دارایی‌ها برای قیام است و سجده یک فضایی است که آدم این دو حالت را…؛ یعنی تا مقهور جلال نشود، مجذوب جمال نخواهد شد.

– ‌در سوره‌ی انسان، آیه‌ی ۲۶ «وَ مِنَ اللَّیْلِ فَاسْجُدْ لَهُ وَ سَبِّحْهُ لَیْلاً طَویلاً».

-‌ «وَ مِنَ اللَّیْلِ فَاسْجُدْ لَهُ وَ سَبِّحْهُ لَیْلاً طَویلاً». آدم خجالت می‌کشد، خدا چه محبّتی دارد! چطور می‌خواهد ما را جذب کند که شب‌های خود را در غفلت‌ از دست ندهیم! «وَ مِنَ اللَّیْلِ فَاسْجُدْ لَهُ وَ سَبِّحْهُ لَیْلاً طَویلاً». بله، سجده مقهوریّت جلال الهی است و قیام مجذوبیت جمال الهی. اسماء جمالیّه‌‌ی حق اقتضای اجتهاد لله دارد، جهاد فی‌ سبیل الله دارد که این حالت، حالت قیام است و از آن طرف وابستگی و نداشتن که همه چیز انسان از خدا است و هیچ ندارد مقهور می‌شود. جز شرمندگی هیچ دارایی ندارد. «یَبیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِیاماً»[۱۶] استمرار سیر سحرگاهی «عِبادُ الرَّحْمن‏»[۱۷] جزء شاخص‌های عبودیّت است.

           خواب هرگز نکند آنکه دلش بیدار است       ما شبی صبح نکردیم به بیداری دل

این «یَبیتُونَ» دارد به ما درس می‌دهد. حالا آدم یک هفته بیدار می‌شود و بعد خسته است و بلند نمی‌شود. این برای عباد الرّحمن نیست، عباد الرّحمن برای شقاوت است و این عبودیّت شدید است. کسی در عبودیّت راسخ باشد سحر او در زندگی ترک نمی‌شود «یَبیتُونَ لِرَبِّهِمْ». در سحر خود هم غیر خدا را دخیل نمی‌کنند. اخلاص کامل را دارند و تقارن خوف و رجاء است. موازنه‌ی خوف و رجاء است که در آیات سوره‌ی مبارکه‌ی سجده است که «تَتَجافى‏ جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً»[۱۸] سجده بستر خوف است و قیام بستر رجاء و طمع است. «إِذَا رَأَیْتُ مَوْلَایَ ذُنُوبِی فَزِعْتُ وَ إِذَا رَأَیْتُ کَرَمَکَ طَمِعْت‏»[۱۹] این هم یک نکته از «یَبیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِیاماً»[۲۰] است.sadighi-13961212-Tafsir-Thaqalain_Ir (4)

یقین و باور عباد الرّحمن به همیشگی بودن عذاب جهنّم

-‌ «وَ الَّذینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذابَها کانَ غَراماً»[۲۱] این چهارمین صفتی که درباره‌ی عباد الرّحمن گفته می‌شود. آقا ما نگاه کردیم غَرام یعنی یک مصیبیتی که دست بردار نیست، همیشگی است و از عذابی که در آیه آمده است می‌شود فهمید که این عذاب همیشگی است. به طلبکار هم به همین خاطر غریم می‌گویند چون همیشه دنبال آن کسی است که بدهکار او است و  تا طلب خود را بگیرد و این حالت نگرانی در او است که نکند شخص طلب خود را ندهد. حالت دل نگرانی و مصیبت که شاید بشود از این باب به آن نگاه کرد که در طلب مال خود است.

نتیجه می‌گیریم این عذاب جهنّمی که در این آیه آمده است که «عَذابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذابَها کانَ غَراماً» هم پُر دوام است به خاطر این «کانَ» که قبل از غَرام آمده است «کانَ غَراماً». هم این‌که پیگیر است و از خود غَرام فهمیده شود که حتماً است. آن کسی که جهنّمی می‌شود این عذاب حتماً دنبال او است و حتماً به سر او می‌خورد. یک نکته‌ای که وجود دارد این است که تأکیداتی که در آیه آمده است بیانگر یقینی است که انسان‌ها دارند، بیانگر صفت یقینی است که در وجود این‌ها است که به این عذاب یقین دارند. اگر آدم یقین داشته باشد هیچ وقت سمت گناه نمی‌رود. عباد الرّحمن کسانی هستند که به این عذاب یقین دارند. چون در آیه است که «رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذابَ»، دوباره جلوتر می‌گوید «إِنَّ عَذابَها» این‌ها تأکیداتی است که دارد مدام اقرار می‌کند و می‌گوید من می‌دانم این عذاب وجود دارد و این عذاب قرار است اتّفاق بیفتد اگر شما آن را برندارید.

 به آیه‌های قبلی نگاه می‌کنیم، مثلاً طرف روز پر تلاشی داشته است، با مردم برخورد خوبی داشته است و همه چیز خوب بوده است. شب هم بلند شده است بیتوته کرده است و با خدای خود راز و نیاز کرده است، سجده کرده است، عبادت کرده است. باز با این حال دائماً دعای آن‌ها این است «وَ الَّذینَ یَقُولُونَ»، دعای همیشگی آن‌ها این است که خدایا ما را عذاب نکن. یعنی این حالت در آن‌‌ها استمرار دارد. با این‌که در حالت عادّی نگاه می‌کنیم و می‌بینیم که روز آن‌ها چه روز خوبی و شب آن‌ها چه شب خوبی، ولی این خوفی که در آن‌ها است، صفت چهارم که درباره‌ی خوف این‌ها از عذاب و معجزات الهی است که بیانگر این است. المیزان یک جمله بیشتر نگفته بود. فرموده بود: «ما یَنوبُ الإنسان مِن شِدَّهُ أو مُصیبهً فَیلزمُهُ وَ لا یُفارِقُه»[۲۲] این را از غرام می‌فهمیم که یک شدّت و مصیتی است که ملازم انسان باشد و هیچ وقت هم از او جدا نشود.

نکاتی پیرامون ویژگی‌های «عباد الرّحمن»

-‌ «بِسْمِ اللََّهِ الرَّحْمََنِ الرَّحِیمِ»

نکته‌ی اوّل درباره‌‌ی آیه همین نکته‌ای است که آقای محمّدی گفتند، یعنی آن چیزی که معمولاً ممکن است بعضی‌‌ها در این صفات ظاهری مشترک باشند که یک سری اعمال و رفتار در شب و روز حسن فعلی داشته باشد. ولی نکته‌ای که خدای سبحان بعد از بیان این صفات مطرح می‌کنند این است که با همه‌ی این حسن و خیراتی که شب و روز دارند، مع ذلک فکر نمی‌کنند که کار دیگر تمام شده است و این‌ها اهل بهشت هستند. در واقع این را می‌دانند که تمام این اعمال و رفتار آن‌ها جزء لله است، نه تمام لله. کما این‌که در بعضی از آیات دیگر داریم که خدای سبحان نکاتی را بیان می‌کند که «لعلّ» که شما به فلاح برسید یا به تقوا برسید که این نشان می‌دهد که این‌ها به تنهایی تمام العلّه نیست.

نکته‌ی دوم این است که بحث در واقع بیان صفت عباد الرّحمن است. حالا اگر ما بخواهیم دلالت مطابقی این صفت را از «یَقُولُونَ»[۲۳] به دست بیاوریم شاید یک مقداری سخت باشد که کدام صفت را دارد بیان می‌کند؟ بیان یک صفت یا چند صفت است؟ ولی شاید به ضرورت التزامی بتوان چندین صفت را از این کلام به دست آورد. «وَ الَّذینَ یَقُولُونَ» خدای سبحان چندین صفت را در قالب این دلالت التزامی دارد بیان می‌کند از جمله این‌که خدا ترس هستند، اهل دعا و تضرّع هستند، عُجب ندارند با این‌که این همه اعمال و رفتار خیر دارند. معتقد به معاد هستند، چشم داشت به خدا دارند نه به اعمال و رفتار خود. می‌شود گفت که این مجموعه‌ی صفات و عبارات است که به دلایل التزامی می‌‌شود آن را استخراج کرد.

 نکته‌ی بعدی کلمه‌ی «یَقُولُونَ» است. انسان که بعضی از سیاق‌ها را در قرآن مطالعه می‌کند کإنّه بیان اعتقاد این‌ها است. «یَقُولُونَ» یعنی آن چیز که به آن اعتقاد دارند. گاهی اوقات «قول» مطابق با اعتقاد است و گاهی اوقات مطابق با اعتقاد نیست. بعد که جناب راغب لغت را نگاه کردند قریب به هفت معنی برای «قول» آورده بودند که معنای دوم و سوم آن، آن نکته‌ای است که عرض کردم. می‌فرماید: «الثانی»[۲۴] به معنای دوم از قول «قال للمُتِصَوَّر فِی النَّفس قَبلَ الإبراز بِاللّفظِ قَوْلٌ‏» یعنی چیزی که در خلاصه‌ی ذهن می‌آید که انسان تصوّر کرد که در ذهن او هم آمده است به این هم قول می‌گویند. مثلاً «فَیُقال فِی نَفسی قولٌ» در ذهن من یک قولی است. در حالی که چیزی ابراز نکرده است، ولی به آن چیزی که در درون دارد و تصوّر است «قول» می‌گویند و مثل مثال از آیه‌ی قرآن: «وَ یَقُولُونَ فِی أَنْفُسِهِمْ لَوْ لا یُعَذِّبُنَا اللَّهُ‏» که می‌فرماید: «فَجَعلَ ما فی اعتِقادِهم قَولاً» یعنی خدای سبحان از آن چیزی که در اعتقاد آن‌ها است تعبیر به «قول» آورده است.sadighi-13961212-Tafsir-Thaqalain_Ir (5)

معنای سومی که برای قول می‌آورند در مورد اعتقاد است «نَحوَ فلانٌ یَقول بِقَولٍ أبی حَنیفه» این‌جا منظور از «قول» اعتقاد است. یعنی به چیزی معتقد است که ابی حنیفه به آن معتقد است. لذا وقتی به آیه برمی‌گردیم که «وَ الَّذینَ یَقُولُونَ»[۲۵] یعنی آن‌ها دارند اعتقاد خود را بیان می‌کنند. اعتقاد آن‌ها این است. نه این‌که هر روز  می‌گویند و بعد از نماز یا اکثر اوقات «قول» آن‌ها این است که این‌طور می‌گویند «رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذابَ جَهَنَّمَ». اگر ما بتوانیم «قول» را به این معنا بگیریم و برای آن استعمال اکثر از یک معنا قائل باشیم بگوییم که هم «قول» آن‌ها این است، هم اعتقاد آن‌ها این است و هم دائماً در ذهن خود این را مرور می‌کنند که خدایا عذاب جهنّم را از ما دور کن. یعنی هم فعل آن‌ها است و هم اعتقاد آن‌ها است. حالا مثال‌های دیگر هم آوردید که معنای الهام و معنای دیگر که در مورد «قول» بود.

نکته‌ی آخر در مورد عبارت «إِنَّ عَذابَها کانَ غَراما» بیان می‌کند عذاب جهنّم همیشه با آن‌ها ملازم است؛ یعنی این‌طور نیست که از بین برود. شاید بشود گفت این آیه در جواب کسانی است که می‌گویند عذاب جهنّم بعد از مدّتی عزب می‌شود و شیرین می‌شود  و اثر اوّلیّه‌ی خود را ندارد، این آیه شاید بتواند در مقابل آن «قول» بیاوریم که نه، هیچ وقت این عذاب منفک از جهنّم نمی‌شود. این‌که «إِنَّ عَذابَها کانَ غَراماً * إِنَّها ساءَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً»[۲۶] در مورد این‌که قول خدای سبحان است یا قول عباد الرّحمن است، می‌گویند که هر دو مورد آن محتمل است و هر دو به تنهایی دلیل برای قول آن‌ها است. یعنی وقتی آن‌ها به آن عذاب علم دارند و می‌دانند چه جایگاهی است، در نتیجه حال و اعتقاد و قول آن‌ها این چنین است.

-‌ خیلی خوب بود. منتها این ملازمت عذاب با جهنّم که اگر کسی برداشت کند می‌شود از این استفاده کرد که همیشگی است. این یک احتمال است. امّا اگر احتمال این باشد که «إِنَّ عَذابَها کانَ غَراماً»[۲۷] برای کسی که در جهنّم است این عذاب ملازم است. اگر صفت آن شخص را گرفتیم که ملازم خود او است، این نه دلالت بر خلود دارد و نه بر غیر خلود. کسی که در جهنّم است، مادامی که در جهنّم است ملازم عذاب جهنم است.

– بحث ما در مورد خلود نبود.  جهنّم باشد و راجع به شخص باشد که خالد در جهنّم است. ظاهراً بعضی از آقایان این نظر را دارند که کسانی که در جهنّم هستند، چون عذاب بعد از مدّتی برای آن‌ها تکراری می‌شود و عادّی می‌شود، دیگر این عذاب به معنی عزب/عذب است، به معنای شیرین است. یعنی دارند زندگی عادّی خود را طی می‌کنند. این می‌تواند آن نظر رد کند.

– این اصلاً قابل ذکر نیست، مگر این‌که از آن باب باشد. «ذُقْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزیزُ الْکَریمُ»[۲۸] در سوره‌ی دخان است. خود عذاب از عذب است دیگر. منتها یک نوع استخفاف در آن است. sadighi-13961212-Tafsir-Thaqalain_Ir (6)

تواضع و فروتنی از ویژگی‌های بارز عباد الرّحمن

-‌ «وَ الَّذینَ یَقُولُونَ»[۲۹] حالا این چیزهایی است که به ذهن من رسیده است. عباد الرّحمن می‌گویند «یَقُولُونَ» یعنی باید به زبان آورد. در روایات هم به ما سفارش شده است که دعا را بر زبان بیاورید. آن‌ها هم عجز خود را بر زبان می‌آورد. این یک نکته‌ است. نکته‌ی دوم این‌که این‌ها بندگی و تواضع خود را هم در عمل با سجده نشان می‌دهند و هم با زبان «یَقُولُونَ» می‌گویند که اوّل عمل را مطرح کرده است که سجده باشد و بعد «یَقُولُونَ» باشد. نکته‌ی بعدی این‌که این اعلام نیاز از ویژگی‌ها بارز عباد الرّحمن است. این‌که نیاز خود را به خداوند اعلان می‌کنند و با فعل مضارع هم آورده است یعنی کار همیشگی آن‌ها است. همیشه این‌طور هستند و دائماً خود را محتاج به خداوند متعال می‌دانند. فعل‌هایی که این‌جا جمع آورده است، هم درباره‌ی این فعل‌هایی که آورده است و هم نکته‌ای که آقای علیزاده گفته بودند بحث این است که اتّحاد در عمل و روش داشتن که خدا دارد جهت می‌دهد که عباد الرّحمن چطور متحّد باشند.

نکته‌ی بعد این‌که معمولاً دعاهای انبیاء با کلمه‌ی «رَبّ» آغاز شده است. لزوم استمداد مربّی و پرورش دهنده‌ی انسان را می‌رساند که فقط پرورش دهنده و مربّی آدم است که می‌تواند انسان را کمک کند که به سمت عذاب نرود و از آن طرف هم می‌شود گفت که یکی از شئون ربوبیّت این است که خدای تعالی انسان را از این‌که به سمت جهنّم برود نجات دهد.

 نکته‌ی بعد این‌که می‌فرماید: «وَ الَّذینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا» عباد الرّحمن مدام خود را تحت تربیت مربّی خود می‌دانند، یعنی این رابطه وجود دارد. بعد این نکته که آقای سلطانی فرمودند که با توجّه به این‌که مشی آن‌ها این‌طور بود، شب آن‌ها هم این‌طور بود، ولی اجازه نمی‌دهند که غرور و عجب آن‌ها را بگیرد. لذا مدام اعلام نیاز می‌کنند و این دعا را دارند که این غرور و عجب آن‌ها را نگیرد. «وَ الَّذینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ» در مورد صرف در کتاب مفردات آمده است که برگرداندن چیزی از حالتی به حالت دیگر «ردُّ الشِّی‏ء مِن حالَهٍ إلى حاله»[۳۰] تبدیل کردن به غیر خود که به نظر می‌آید حالا نمی‌دانم درست باشد یا نه- که این‌جا فرمایش می‌کند «وَ الَّذینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذابَ»[۳۱] این‌ها خود را در آتش می‌بینند و گویا خود آن‌ها در آتش هستند و می‌گویند ما را از آتش بگردان، نه این‌که آتش را از ما بگردان! یعنی یک کاری کن که ما به سمت آتش نرویم، یعنی برگرداندن خود آن‌ها. در دعاها هم داریم که «أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ»[۳۲] یا «خَلِّصْنَا مِنَ النَّارِ یَا رَبِّ»[۳۳]؛ «مِنَ النَّارِ» یعنی این‌ها خود را در آتش فرض می‌کنند که می‌خواهند از آن آتش نجات پیدا کنند. این‌جا هم به نظر من شاید این‌طور باشد.

بعد این نکته را هم می‌شود فهمید که بندگان عباد الرّحمن خود را در معرض آسیب می‌بینند که دعا می‌کنند و اگر انسان به خود واگذار شده باشد و دست خود انسان باشد به سمت جهنّم می‌رود. حتماً یک مربّی باید او را کمک کند که به سمت جهنّم نرود. کلمه‌ی بعدی فرمایش می‌کند که «رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا»[۳۴] در دعا این‌ها فقط نگفت «عنیّ»، فقط به فکر خود نیستند، بلکه به فکر نجات همه هستند. برای همین کلمه‌ی جمع را به کار می‌برند. «رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذابَ جَهَنَّمَ» خود جهنّم بد نیست، یک مکان است. عذاب آن بد است. برای همین می‌گوید «عَذابَ جَهَنَّمَ» یعنی مکان و زمان به خودی خود بد نیستند.

نکته‌ی بعد این‌که دعایی که این‌ها می‌کنند به نوعی می‌گویند دفع ضرر مهم‌تر از جلب منفعت است. قبل از این‌که بهشت را بخواهند، دفع عذاب را درخواست می‌کنند. یعنی برطرف شدن موانع خیلی مهم‌تر است. شاید اوّل بتواند گفت که باید اوّل باید رذایل را برطرف کرد و بعد سراغ فضایل رفت. حالا در جمله‌ی بعد می‌گوید که چرا دعا می‌کنند. علّت آن را می‌گوید که «إِنَّ عَذابَها کانَ غَراماً» که با تأکیدات مختلف «انَّ» و «کانَ» می‌گوید. بحث غراما در کتاب مفردات گفته است غریم به کسی می‌گویند که وام یا قرضی دارد یا از کسی وامی طلب دارد که به هر دو غریم می‌گویند. مثلاً می‌گویند «فلانٌ  بِالنِّساء» یعنی فلانی با زنان ملازم است. یعنی بر جدایی از خانم‌ها صبر ندارد که از این معنای ثابت و لازم بودن در می‌آید. یعنی خدایا ما را از جهنّم منصرف بگردان که عذاب لازم این‌ها است. «َإِنَّ عَذابَها کانَ غَراماً». ببخشید به جمع بندی نرسیدیم.

-‌ مثل همیشه مطالب جدیدی داشتید که دوستان شما نگفته بودند. آقای بیگی هم اهل مطالعه است و هم خود شما علاوه بر تتبّع، خود شما مطالبی را القاء کردید. خیلی ممنون.

-‌ ببخشید در آن قضیّه‌ی حضرت یوسف هم این کلمه‌ی برگرداندن سه بار در آیات ۲۴ و ۳۳ و ۳۴ که حضرت یوسف بحث مقابله با زلیخا

-‌ بله «وَ إِلاَّ تَصْرِفْ عَنِّی‏»[۳۵]، خیلی خوب بود. خیلی نکات با ارزشی مطرح کردید.sadighi-13961212-Tafsir-Thaqalain_Ir (7) 

یاد معاد و روز حسابرسی از ویژگی‌های عباد الرّحمن  

-‌ دوستان مطالب را خیلی خوبی را بیان کردند، ولی چند نکته‌ای ماند. این کلمه‌ی غرام که دوستان گفتند به معنای مصیبت است که اصلاً هیچ راهی برای فرار از این مصیبت ندارد و یک نوع التزام و تعهّد می‌آورد که به معنای تاوان خود ما است. شخص باید تاوانی بابت این مصیبت بدهد. یکی از راه‌های نجات از این آتش عبادت است و یک راه آن اعمال نیک است. حضرت آقا امیر المؤمنین علیه السّلام وقتی می‌خواستند یک چیزی را وقف کنند در وقف نامه می‌نوشتند که این اموال را وقف کردم تا بدین وسیله از آتش دوزخ در امان باشم و آتش دوزخ نیز از من دور باشد. چند پیام در «وَ الَّذینَ یَقُولُونَ»[۳۶] است که ما متوجّه می‌شویم که اگر ما شب زنده‌دار هستیم نباید مغرور شویم. یک وقت احساس غرور نکنیم که شب بیدار هستیم و نماز شب می‌خوانیم، یعنی سر این موضوع مغرور نشویم.

یکی از ویژگی‌ بندگان خاصّ خدا این است که همیشه یاد معاد هستند. «رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذابَ جَهَنَّمَ» این‌که همیشه یاد خدا هستند. ما می‌دانیم که یاد معاد و روز حسابرس جلوگیری از خیلی کارها می‌کند و مانع از سیّئات و بدی‌ها است. بندگان خاصّ خدا بیش از این‌که طمع بهشت را داشته باشند ترس و خوف از جهنّم را دارند. یکی از ویژگی‌هایی دیگر این‌که مؤمنین همیشه ترس از خداوند را دارند و همیشه به عنوان یک راهنمای پلیس عمل می‌کند که مدام گوشزد می‌دهد که به خطاها دچار نشوند.

-‌ بالاخره یک چیزهایی گفتید که یک یا دو مورد آن را دوستان قبلی نگفته بودند. «ذُکِرَ معاد» که همیشه آخر کار را می‌بیند. حسابی برای آخرت خود باز کرده است. از ابناء آخرت است، از یاد نمی‌برد که آن‌جا مشکلاتی است. قضیّه‌ی تاوان هم جزء مسائلی بود که تعبیر قشنگی است. خیلی با غریم تناسب دارد.

ترس عباد الرّحمن از عذاب جهنّم و کیفر الهی

-‌ «بِسْمِ اللََّهِ الرَّحْمََنِ الرَّحِیمِ»

تفسیر آیت الله جوادی آملی نکته‌ای که عیناً اشاره کردند این است که طلبکار را غریم می‌گویند چون واقعاً دنبال شخص بدهکار است که مال خود را از او طلب کند. بعد می‌فرمایند که جهنمّ جای انسان طمعکار و اهل طمع است و از این رو قرین آدم  است. علامه مصباح هم در مورد این آیه می‌فرمایند این‌که عباد الرّحمن یک چنین دعا و یک چنین ترسی را دارند بحث  وجوب دفع ضرر محتمل است و می‌فرمایند طبق آیات انتهایی سوره‌ی مبارکه‌ی آل عمران یکی از خصوصیّات اولی الالباب همین است که به طور طبیعی ترس را ظاهری دارند، اتّفاقاتی که درون این اتّفاقات بخواهند قرار بگیرند و بخواهند دچار آن خطاها و لغزش‌ها شوند، لذا این دعارا از خداوند متعال می‌خواهند. بعد می‌فرمایند که تأکید قرآن بر انذار است و جنس این آیه هم از جنس انذار است و دائماً افراد را می‌ترساند که حواس آن‌ها باشد و دچار خطا نشوند.

 نکته‌ی دیگری که وجود دارد، آیه‌ی بعد را علّامه مصباح در همین‌جا  می‌فرمایند. این‌که می‌فرمایند «إِنَّها ساءَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً»[۳۷]؛ «مُقام» اقامتگاهی دائمی است، ولی مستقر اعم از جایگاه موقّت و دائم است و آخرین نکته‌ای که می‌فرمایند بحث نحوه‌ی برخورد با گنهکاران است که برخوردها در هر شخص با توجّه به گناهی است که او انجام داده است که نحوه‌ی بخورد یا نحوه‌ی عذاب هر شخص در جهنّم متفاوت است و فراخور آن گناه و آن خطایی است که انجام داده است.

-‌ شما این علمین را به حمدلله همیشه مطرح می‌کنید و هر دو هم شایسته هستند که نام آن‌ها در این مباحث برده شود و نکات آن‌ها هم ناب است.sadighi-13961212-Tafsir-Thaqalain_Ir (8)

درخواست عباد الرّحمن از خدا برای دور شدن عذاب جهنّم از همه‌ی انسان‌ها  

-‌ آیه‌ی شریفه‌ی «وَ الَّذینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذابَها کانَ غَراماً»[۳۸] در رابطه با «یَقُولُونَ» که دلالت بر استمرار دارد و «رَبَّنَا» دلالت بر محبّت و توجّه به بعد ربوبیّت خداوند متعال دارد که نه فقط در سوره‌ی مبارکه‌ی فرقان، بلکه در بیشتر آیات دعایی ما می‌بینیم که از کلمه‌ی «ربّ» استفاده شده است. یعنی وقتی می‌خواهند درخواستی از خداوند متعال داشته باشند از «ربّ» استفاده می‌کنند که «ربّ» مظهر پرورش دهنده‌ی خدا است و این به این معنا است که عباد الرّحمن به این توجّه دارند که خداوند متعال است که فقط می‌تواند آن‌ها را از عذاب جهنّم حفظ کند و او است که پرورش‌ دهنده‌ی این‌ها است. در رابطه با «اصْرِفْ عَنَّا»؛ صرف همان‌طور که در لغت آمده است، اصل کلمه‌ی «صرف» به معنای رجوع شیء است همان‌طور که در کتاب «مباحث اللغه» مطرح شده است. رجوع شیء یا روی گرداندن یا تبعید که برای معانی صرف بیان شده است، نشان می‌دهند که یک جایی بوده است، یک چیزی بوده است و حالا آدم می‌خواهد از آن رویگردانی کند. این نشان می‌دهد عباد الرّحمن خود را دائماً خائف می‌بینند و این آیه که می‌فرماید «وَ إِنْ مِنْکُمْ إِلاَّ وارِدُها»[۳۹] یعنی خود را تخصیص نمی‌زنند، خوف این را دارند که دچار عذاب جهنّم شوند. این یک مطلب است.

بعد در جلسات گذشته عرض شد که این آیات در مقام توصیف عباد الرّحمن به دو علّت است: یک علّت به این خاطر بود که آن‌ها گفتند «وَ مَا الرَّحْمنَ»[۴۰] تکبّر ورزیدند، خداوند این‌جا می‌خواهد عُجب بندگی را نشان دهد. یکی در مقام تربیت دادن کسی است که «لِمَنْ أَرادَ أَنْ یَذَّکَّرَ أَوْ أَرادَ شُکُوراً»[۴۱] یعنی کسی که اراده کرده است این کار را بکند، خدا می‌فرماید که اگر می‌خواهید این‌طور باشید برنامه این‌طور است. این‌جا خدا می‌خواهد به بعد خوف این بنده‌ها اشاره کند و اهمیّت خوف را در عباد الرّحمن مطرح می‌کند که بگوید بنده‌های عباد الرّحمن من با تمام مقام‌های بالایی که دارند، ولی این خوف همیشه و همواره با آن‌ها است. نکته‌ی بعدی کلمه‌ی «اصْرِفْ عَنَّا»[۴۲] است که وقتی جمع بسته می‌شود نشان می‌دهد این‌ها نه فقط دغدغه‌ی شخصی خود را دارند، بلکه جمع می‌بندند که این جمع هم ی‌تواند اشاره به بنده‌های خوب خدا باشد و هم این‌که نه، خدایا عذاب خود را از همه‌ی ما صرف نظر کن. این یک مطلب است. مطلب بعدی این‌که خداوند… «عَذابَ جَهَنَّمَ» کلمه‌ی عذاب در قرآن وقتی استعمال شده است یا با صرف به کار برده شده است، یعنی سوء و بدی یا با صرف در قرآن به کار برده است یا با «قِنا»[۴۳] یعنی «وَقَیَ»، نگه داری که هر دو این‌ها دلالت بر این می‌کند که یک چیزی است، حالا ما می‌خواهیم شخص را از آنچه که وجود دارد تخصیص بزنیم که این به همین آیه‌ی «وَ إِنْ مِنْکُمْ إِلاَّ وارِدُها»[۴۴] برمی‌گردد. «إِنَّ عَذابَها کانَ غَراماً»[۴۵] که دوستان توضیح دادند. منتها نکته‌ای که وجود دارد «غَراماً» به معنای ملازمت یک چیز با آدم است. یعنی ما در همین آیه‌ی کوتاه سه یا چهار مورد و تأکید داریم که فقط برای تلازم خوف بنده‌ها و عباد الرّحمن است و خداوند این مطلب را که بنده‌های خوب او در اوج این‌که بندگی می‌کنند ولی خائف هستند را در جای دیگر هم اشاره کرده است مانند آیه‌ای که می‌فرماید: «وَ الَّذینَ یُؤْتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَهٌ»[۴۶] و نکته‌ی بعدی که نکته‌ی خاصّی نیست. غریم هم به معنی بدهکار است که توضیح دادند. المیزان هم چیزی ندارد. فقط روح المعانی این را مدح اضافه‌ای برای عباد الرّحمن دانسته و بحث کرده است که در ذیل آیه‌ی «إِنَّها ساءَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً»[۴۷] که إن‌شاءالله تقدیم می‌شود.

– خیلی خوب بود. منتها در لغت صرف که تأمّل کردید چه خوب بود که روشن شود صرف به اعتبار حرف جبری که متعدّی می‌شود معنای متضاد پیدا می‌کند. «صرفَ إلیه» میل و رغبت است. «َصرف عَنه» روی گرداندن است.

-‌ حاج آقا این مباحث ریشه‌ی کلمه را می‌گوید، در ریشه رجوع است؛ حالا چه رجوع به سمت چیزی یا رجوع از چیزی. وقتی ریشه رجوع باشد یعنی آدم باید یک جایی باشد، یک چیزی باشد که آدم بخواهد رجوع کند. فرق ذهاب با رجوع یعنی همین. رجوع یک چیزی است و آدم می‌خواهد برود. ذهاب یک هدفی است که آدم می‌خواهد به سمت آن برود. وقتی از کلمه‌ی صرف برای دفع عذاب استفاده می‌شود یعنی یک چیزی است. یک عذابی است، یک «وَ إِنْ مِنْکُمْ إِلاَّ وارِدُها»[۴۸] است که حالا می‌خواهیم از ما روی گردانده شود.

رحمت الهی و رستگاری آشکار مشمول بندگان خاصّ خدا

-‌ حاج آقا این آیه را دوستان از جای دیگر گفتند. فقط من روی این آیه کمی فکر کردم. این‌که بیشتر از این آیه بحث خوف متوجّه انسان است. یعنی این عباد الرّحمن را خدا آورده است، بحث رجاء هم در آن است. ولی انسان می‌فهمد و این را متوجّه می‌شود که خوف بر آن غلبه دارد. یعنی همیشه بندگی و خاصیّت بندگی این است که خوف بنده نسبت به مولای خود بیشتر از رجاء است و همیشه سعی می‌کند که این خوف بیشتر اثر بگذارد. در رابطه با همین آیه، آیه‌ای در سوره‌ی مبارکه‌ی انعام است که می‌فرماید: «مَنْ یُصْرَفْ عَنْهُ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ وَ ذلِکَ الْفَوْزُ الْمُبینُ»[۴۹] این‌ها که از خدا درخواست می‌کنند که خدا از آن‌ها عذاب را برگرداند، اگر از کسی عذاب برگردانده شد چه می‌شود؟ خداوند در این آیه می‌فرماید: آن کسی که از این عذاب برگردانده شود مورد رحمت الهی واقع شده است و «ذلِکَ الْفَوْزُ الْمُبینُ» و این فوز مبین است. پیروزی آشکار این است و این‌ها دنبال پیروزی آشکار هستند.  

-‌ خیلی آیه‌ی مناسبی را آوردید. یعنی خیلی توضیح قشنگی برای این «رَبَّنَا اصْرِفْ»[۵۰] است که هر کسی مصونیّت پیدا کرده است «مَنْ یُصْرَفْ»[۵۱] است، نه این‌که خود او منصرف شده است. خدا او را نگه داشته است.

-‌ ببخشید این نکته‌ای جا ماند و آن هم این است که این بحث خوف را که مطرح کردیم فراموش کردیم ادامه‌ی آن را خدمت دوستان عرض کنیم. گاهی اوقات انسان ممکن است با سیاق آیات بگوید که این عباد الرّحمن بسیار خائف هستند و مدام دارد در مورد بعد خوفی این عباد و بنده‌‌های خاصّ خدا صحبت می‌شود. امّا نکته‌ای که وجود دارد، وقتی خدا می‌آورد «یَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ»[۵۲] می‌آورد نشان می‌دهد که در عین خائف بودن خود، بسیار به خدای خود امیدوار هستند. چرا؟ یکی به این خاطر است که در آیات جلویی خداوند می‌گوید که ما به این‌ها وعده‌ی بهشت دادیم. ثانیاً این‌که کسی که امید نداشته باشدی حرکت نمی‌کند، دعا نمی‌کند. این‌که این‌ها دعا نمی‌کنند یعنی با تمام خوفی که از خدا دارند ولی باز هم امید آن‌ها از خدا از بین نرفته است.

-‌ همین حدیثی که دوستان نگفتند. از امام باقر بابت این غرام پرسیدند و ایشان فرمودند که ملازم است ولی مفارقت نمی‌کند. تفسیر صافی بود.

طمع بهشت و خوف از آتش دوزخ از ویژگی عباد الرّحمن

-‌ در این صفات عباد الرّحمن دو تا دعا است. «وَ الَّذینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذابَ جَهَنَّمَ»[۵۳] یکی هم قسمت آخر که می‌گوید: «وَ الَّذینَ یَقُولُونَ رَبَّنا هَبْ لَنا»[۵۴] یعنی این‌ها «خَوْفاً وَ طَمَعاً»[۵۵] هر دو را دارند. هم خوف از عذاب جهنّم دارند و هم طمعی دارند که خداوند این‌ها را بالا ببرد. و این‌جا که «یَقُولُونَ رَبَّنا هَبْ لَنا»[۵۶] دارد شاید ماجرای قائل به این مطلب بودن نشود این قول را به این معنا گرفت. هر چند دلالت التزامی شاید بتوان گرفت ولی از صریح آن نمی‌شود. «یَقُولُونَ» یعنی این را می‌گویند؟

-‌ ظهور آیه را می‌خواهید بگوید.

– ظهور آیه برای این است، حالا از دلالت التزامی که این را می‌‌گویند حتماً در دل آن‌ها هم این خدا باوری و نهاد باوری این مطلب وجود دارد. این بحث «صْرِفْ عَن» را اگر بخواهم بیان ساده‌تری عرض کنم این است که این «عنه» برای مجاوزه است. مجاوزه دوری یک چیزی از چیز دیگری است. حالا این‌جا در این آیه چه چیزی قرار است از چه چیزی دور شود؟ قرار است عذاب جهنّم از این‌ها دور باشد. «رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذابَ جَهَنَّمَ»[۵۷] می‌گوید این عذاب را از ما دور کن و این ظاهراً این است که خود را کاملاً ناتوان می‌بینند و خود را صاحب هیچ اراده‌ای نمی‌بینند و خدا را مالک و مرید و مراد می‌دانند و می‌گویند که خدا باید آن را از ما دور کند و ما هیچ توانی از این نداریم و این‌ هم خیلی واضح است.

مسئله‌ی بعدی در «إِنَّها ساءَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً»[۵۸]؛ این «مُقام» است «مَقام» نیست. «مَقام» یعنی محلّی که من در آن اسکان داشته باشم. «مُقام» جایی است که کسی را اسکان بدهند یا چیزی را در آن‌جا اقامه کنند. مثلاً یک زمینی باشند و بگویند این زمین «مُقام» خوبی نیست. یعنی محلّ خوبی برای ساختن خانه نیست. «إِنَّها ساءَتْ مُسْتَقَرًّا» آن بخشی است که جای خوبی برای من نیست که آن‌جا قرار بگیرم و آرامش بگیرم. بخش دوم «مُقام» یعنی این‌که نه جایگاه من این‌جا است و نه عملی این‌جا می‌تواند پرورش پیدا کند و رشد پیدا کند و محلّ اقامه‌ی کاری باشد.

-‌ این را از کجا می‌آورید؟

-‌‌ »مُقام» این است.

-‌ نه، مستقر هم همین‌طور است. چه تفاوتی بین این دو است؟

-‌ مستقر یعنی محلّی است که من قرار خود را طلب می‌کنم.

-‌ این «خود» را از کجا می‌آورید؟ هر دو یک سیاق است دیگر! توضیح دهید.

-‌ حالا اگر این طرف را در نظر نگیریم همین نکته‌ی «مُقام» که به صراحت گفته شده است، «مُقام» اسم مکان برای اقامت است نه برای چیز دیگر.

– خلاصه‌‌ی این «من» یا «دیگران» اگر وجود دارد در هر دو است و اگر نیست در هیچ کدام نیست. حرف درستی است که دارید می‌گویید.

– ‌عرض دیگری نیست. این قالب دعا هم خداوند تبارک و تعالی از این قالب دعا برای بیان صفت این‌ها استفاده کرده است. یعنی فعل این‌ها را صفت این‌ها قرار داده است که نشان دهنده‌ی بارز بودن این وصف و حالت مناجات آن‌ها است.

-‌ یک چیزی که می‌خواستیم خدمت شما عرض کنیم در مورد «قول» است. «قول» همیشه با گفتار نیست. یک وقتی است که شما حرفی را با اعمال خود می‌رسانید. شاید بتوان گفت که افراد عباد الرّحمن با این «وَ الَّذینَ یَبیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِیاماً»[۵۹] با سجده و قیام خود دارند این را می‌رسانند که ما دنبال این هستیم که این عذاب رهایی پیدا کنیم.

-‌ آقای سلطانی اوسع از این را مستنداً به لغت بیان کردند و درست هم است. بله، همین‌طور است؛ «قول» گاهی زبانی است، گاهی فعلی است و گاهی وجودی است. من خیلی وجد می‌کنم، مبتهج می‌شوم که دوستان الحمدلله کار می‌کنند، فکر می‌کنند و حرف آن‌ها حرف ‌بی‌ربطی نیست.

خوبی‌ها از جانب خدا و بدی‌ها از سوی انسان

اگر قرار است که خدا به وسیله‌ی ما از کتاب خود چیزی حواله داشته باشد «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعینَ». «وَ الَّذینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذابَها کانَ غَراماً * إِنَّها ساءَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً»[۶۰] تا تخلیه نباشد تحلیه عملی نیست. تا انسان گناه را از زندگی خود حذف نکند، رذایل اخلاقی را در وجود خود نخشکاند ملازم جهنّم است (دیو چو بیرون رود فرشته در آید). «فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ فقد استَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقى‏»[۶۱] انسان در معرض انواع گناهان است و همین‌ها است که باطن آن آتش جهنّم است و دامن انسان را می‌گیرد. ترک گناه هم منهای عنایت الهی برای کسی ممکن نیست. همان نکته‌ای که آقای بیگی گفتند که از حضرت یوسف نقل شد. یکی این است که «إِلاَّ تَصْرِفْ عَنِّی کَیْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَیْهِنَّ وَ أَکُنْ مِنَ الْجاهِلینَ»[۶۲]. نکته‌ی روشن‌تر آن در بیان حضرت یوسف این بود که «وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسی‏ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَهٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّی»[۶۳] انسان خیلی بیچاره است. انسان توان هیچ کاری در صیانت خود و دور کردن بلایا از خود ندارد. لذا در این آیه‌ی کریمه‌ هم آمده است که «ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَهٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَهٍ فَمِنْ نَفْسِکَ»[۶۴] ؛ این آیه پیام دارد. «ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَهٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَهٍ فَمِنْ نَفْسِکَ» یعنی اگر کسی بنده‌ی خدا نباشد، بندگی نکند هر کاری می‌کند بد است. بدی‌ها جوشش وجودی خود انسان است. امّا خوبی‌ها شأن ارتباطی او با خدا است. آدم تا با خدا مرتبط است ریزش حسنات است. تا رابطه‌ی او قطع شود جوشش سیّئات است. لذا به مقدار ارتباط عبد و مولا انسان از جمال الهی، از حسن پروردگار عالم بهره دارد و هر وقت این ارتباط نبود خود به خود آدم بد است. یعنی خوبی منحصراً از خدا است. جز خدا کسی خوبی ندارد. «ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَهٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَهٍ فَمِنْ نَفْسِکَ» این هم یک نکته است.

نکته‌ی بعدی آیه‌ای بود که دوستان آقای دهقانی تلاوت کردند. «وَ إِنْ مِنْکُمْ إِلاَّ وارِدُها…* ثُمَّ نُنَجِّی»[۶۵] شما خارج نمی‌شوید، ما نجات می‌دهیم. «ثُمَّ نُنَجِّی الَّذینَ اتَّقَوْا وَ نَذَرُ الظَّالِمینَ فیها جِثِیًّاً»[۶۶] این به این معنا نیست که شما بالفعل در جهنّم هستید، شأنیّت است. این مثل آیه‌ی کریمه‌ی «وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى‏ بُرْهانَ رَبِّهِ»[۶۷] «لو لا» صرف الهی همه در جهنّم هستند. هر کسی در جهنّم نیست، نه این‌که در جهنّم هستیم و خدا ما را از جهنّم نجات می‌دهد. نه، نجات از جهنّم گاهی دفعی است و گاهی رفعی است. این آیه‌ی کریمه اگر معصوم هم بگوید: «رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذابَ جَهَنَّمَ»[۶۸] بگوید کاملاً دعای صادقانه‌ای است. چون معصوم هم معصوم است، عاصم که نیست. او را هم خدای متعال از گناهان نگه داشته است. تا او را رها کند او هم می‌‌افتند. «اللَّهُمَّ لَا تَکِلْنَا إِلَى أَنْفُسِنَا طَرْفَهَ عَیْن‏»[۶۹] بنابراین یا شأناً یا فعلاً هستند. همه در جهنّم هستند و اگر کسی در جهنّم نیست؛ چه دفعی و چه رفعی عنایت الهی است. لذا آن کسی که مبتلا نیست می‌گوید: «رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذابَ جَهَنَّمَ‏»[۷۰] و آن کسی هم که گرفتار است می‌گوید: «رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذابَ جَهَنَّمَ». مثل آیه‌ی تطهیر می‌ماند «إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ»[۷۱] نه این‌که الآن کسی از این حضرات معصومین علیهم السّلام گرفتار رجسی هستند که خدا بیایید این را اذهاب کند. یک استغفاری که نبیّ مکرم اسلام صلّی الله علیه و آله و سلّم مأمور به استغفار است. «وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ»[۷۲] این دستور خدا است. معنی این‌ها این نیست که پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلّم گناهی کرده است و برای گناه انجام شده استغفار کند. نه، این‌ها استغفار دفعی است. یعنی اگر گنهکاری به خاطر گناهی که انجام داده است، هر مقدار شرمنده است، پیغمبر ما به پیغمبریش قسم، برای گناه نکرده‌ی خود بیش از ما شرمنده است. می‌داند او (خدا) نگه داشته است، وگرنه ظرفیّتی که پیغمبر دارد، اقتدار جسمی و غریزی در همه چیز این‌ها از دیگران جلوتر هستند و این مصونیّت از آن طرف است. لذا این‌ها ناکرده گناه شرمنده هستند. آن مقدار که گناهکار از گناه خود متأذّی می‌شود، متنفّر می‌شود، خجل می‌شود، از خدای متعال عذر خواهی می‌کند امیر المؤمنین علیه السّلام ناکرده‌ گناه به اضعاف مضاعف شرمندگی دارد. چون اگر عنایت خدا نبود (هر که بامش بیش برفش بیشتر)، چون امکانات وجودی این‌ها بیشتر زمینه‌ی آلودگی هم برای این‌ها بیشتر است. این‌ها هم همان هستند. چون امکانات وجودی آن‌ها بیشتر است زمینه‌ی آلودگی آن‌ها هم بیشتر است. امّا این‌ها همیشه از آن بدی‌هایی که دیگران مبتلا شدند و در قعر جهنّم هستند، ملازم حضرت حق هستند و مخلص هستند. لذا «رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذابَ جَهَنَّم‏»[۷۳] دعای دفعی و رفعی است که خدایا هم اگر گناهی نکردیم نگذار که ما گناه کنیم تا مبتلا به جهنّم شویم یا اگر گناهی کردیم خدایا دیگر بس است. سراغ ما آمده است، ولی تو منصرف کن. حالا که دامن ما را گرفته است. تو دستور بده که این برگردد.

نکته‌ی دیگر این‌ است که در این‌جا فقط این بعد «رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذابَ جَهَنَّم» نمی‌گوید ما را منصرف کن می‌گوید جهنّم را منصرف کن. این مقام بالاتر از آن است که من را منصرف کن. حضرت یوسف سلام الله علیه فرمود: «وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى‏ بُرْهانَ رَبِّهِ».[۷۴]

-‌ «وَ إِلاَّ تَصْرِفْ عَنِّی کَیْدَهُنًّ».[۷۵]sadighi-13961212-Tafsir-Thaqalain_Ir (9)

-‌ نه، آن یک چیز است. یک آیه‌ی روشنتر است که «کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصینَ». این «رَبَّنَا اصْرِفْ‏»[۷۶] مقام مخلصین است. نه این‌که ما این‌ها را از گناه باز داشتیم. نه ما به این‌ها یک نوری دادیم، یک نوع قربی این‌ها با ما دارند که هیچ وقت هوای گناه نمی‌کنند. ما گناه را از این‌ها منصرف کردیم. گناه در اطراف این‌ها نمی‌آید. این «رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذابَ جَهَنَّم» یک چنین مقامی است، چون جهنّم ملکوت گناه است. اگر خدا گناه را از ما منصرف کرد… من به طور طبیعی بشر هستم. خواسته‌هایی داریم، هوا و هوسی دارم، ولی چون اعتقاد به خدا و آخرت دارم خود را نگه می‌دارم. گناه به سراغ من می‌آید، انواع گناه دم دست ما است و دور ما را گرفته است. ولی ما را خود را کنترل می‌کنیم، کفّ نفس می‌کنیم، مبارزه با نفس می‌کنیم. حضرات معصومین این‌طور نیستند. اصلاً شیطان حق ندارد به سوی آن‌ها برود. لذا خود شیطان هم گفته است «لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ * إِلاَّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ»[۷۷] اصلاً خود او (شیطان) ناامید است و هیچ وقت سراغ مخلصین را نمی‌گیرد. لذا اگر آسمانی بودیم و شیطان بخواهد بیاید او را رَجم می‌کنند، او را می‌زنند. او هم این‌قدر می‌ترسد که نمی‌تواند آن اطراف بگردد. یعنی خدایا ما را در یک فضایی قرار بده که گناه سراغ ما را نگیرد، شیطان سراغ ما را نگیرد. در نتیجه آتش جهنّم هوس ما را نداشته باشد.

یک نکته‌ی دیگری هم است که این الآن در ذهن من آمد و قبل از آمدن نشد مطالعه کنم. در قرآن کریم آیاتی است که گنهکار بر جهنّم عرضه می‌شود. آیاتی هم است که جهنّم بر گنهکار عرضه می‌شود! ظاهراً این‌ها دو مقام است، برای دو گروه است. «وَ جی‏ءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ یَتَذَکَّرُ الْإِنْسانُ وَ أَنَّى لَهُ الذِّکْرى‏»[۷۸] خدای متعال جهنّم را می‌آورد. مثل سگ شکاری که کسی همراه خود آورده است و تا شکار را می‌بیند او را رها می‌کند و سراغ آن شکار می‌رود. گاهی خدا جهنّم را رها می‌کند و اطراف را می‌گیرد. گاهی نه، «خُذُوهُ فَغُلُّوهُ * ثُمَّ الْجَحیمَ صَلُّوهُ»[۷۹] این را می‌گیرند و در آن‌جا می‌اندازند. این‌ها عموم و خصوص للوجه هستند. گاهی هر دو وجود دارد، هم جهنّم می‌آید، گاهی عرضه می‌کنند و گاهی هم در آن می‌اندزاند. این هم یکی از نکاتی است که بی‌تناسب نیست که روی این هم تحقیق شود.

 


پی نوشت:

[۱]– سوره‌ی فرقان، آیه ۶۳٫

[۲]– همان، آیه ۶۰٫

[۳]– سوره‌ی شعراء، آیه ۲۳٫

[۴]– سوره‌ی فرقان، آیه ۶۰٫

[۵]– همان، آیه ۶۳٫

[۶]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ‏۶، ص ۲۷۱٫

[۷]– همان، ج ‏۴، ص ۷۲٫

[۸]– سوره‌ی فرقان، آیه ۶۰٫

[۹]– همان، آیه ۶۴٫

[۱۰]– سوره‌ی نحل، آیه ۴۹٫

[۱۱]– سوره‌ی نساء، آیه ۹۵٫

[۱۲]– سوره‌ی مزمّل، آیه ۷٫

[۱۳]– سوره‌ی إسراء، آیه ۷۹٫

[۱۴]– سوره‌ی انسان،آیه ۲۶٫

[۱۵]– سوره‌ی عنکبوت، آیه ۶۹٫

[۱۶]– سوره‌ی فرقان، آیه ۶۴٫

[۱۷]– همان، آیه ۶۳٫

[۱۸]– سوره‌ی سجده، آیه ۱۶٫

[۱۹]– زاد المعاد – مفتاح الجنان، ص ۹۳٫

[۲۰]– سوره‌ی فرقان، آیه ۶۴٫

[۲۱]– همان، آیه ۶۵٫

[۲۲]– المیزان فى تفسیر القرآن، ج‏ ۱۵، ص ۲۴۰٫

[۲۳]– همان، آیه ۶۵٫

[۲۴]– مفردات ألفاظ القرآن، ص ۶۸۸٫

[۲۵]– سوره‌ی فرقان، آیه ۶۵٫

[۲۶]– همان، آیات ۶۵ و ۶۶٫

[۲۷]– همان، آیه ۶۵٫

[۲۸]– سوره‌ی دخان، آیه ۴۹٫

[۲۹]– سوره‌ی فرقان، آیه ۶۵٫

[۳۰]– مفردات ألفاظ القرآن، ص ۴۸۲٫

[۳۱]– سوره‌ی فرقان، آیه ۶۵٫

[۳۲]– المصباح للکفعمی (جنه الأمان الواقیه)، ص ۲۷۰٫

[۳۳]– زاد المعاد – مفتاح الجنان، ص ۴۴۲٫

[۳۴]– سوره‌ی فرقان، آیه ۶۵٫

[۳۵]– سوره‌ی یوسف، آیه ۳۳٫

[۳۶]– سوره‌ی فرقان، آیه ۶۵٫

[۳۷]– همان، آیه ۶۶٫

[۳۸]– همان، آیه ۶۵٫

[۳۹]– سوره‌ی مریم، آیه ۷۱٫

[۴۰]– سوره‌ی فرقان، آیه ۶۰٫

[۴۱]– همان، آیه ۶۲٫

[۴۲]– همان، آیه ۶۵٫

[۴۳]– سوره‌ی بقره، آیه ۲۰۱؛ سوره‌ی آل عمران، آیه ۱۶٫

[۴۴]– سوره‌ی مریم، آیه ۷۱٫

[۴۵]– سوره‌ی فرقان، آیه ۶۵٫

[۴۶]– سوره‌ی مؤمنون، آیه ۶۰٫

[۴۷]– سوره‌ی فرقان، آیه ۶۶٫

[۴۸]– سوره‌ی مریم، آیه ۷۱٫

[۴۹]– سوره‌ی انعام، آیه ۱۶٫

[۵۰]– سوره‌ی فرقان، آیه ۶۵٫

[۵۱]– سوره‌ی انعام، آیه ۱۶٫

[۵۲]– سوره‌ی فرقان، آیه ۶۵٫

[۵۳]– همان، آیه ۶۵٫

[۵۴]– همان، آیه ۷۴٫

[۵۵]– سوره‌ی اعراف، آیه ۵۶؛ سوره‌ی رعد، آیه ۱۲٫

[۵۶]– سوره‌ی فرقان، آیه ۷۴٫

[۵۷]– همان، آیه ۶۵٫

[۵۸]– همان، آیه ۶۶٫

[۵۹]– همان، آیه ۶۴٫

[۶۰]– همان، آیات ۶۵ و ۶۶٫

[۶۱]– سوره‌ی بقره، آیه ۲۵۶٫

[۶۲]– سوره‌ی یوسف، آیه ۳۳٫

[۶۳]– همان، آیه ۵۳٫

[۶۴]– سوره‌ی نساء، آیه ۷۹٫

[۶۵]– سوره‌ی مریم، آیات ۷۱ و ۷۲٫

[۶۶]– همان، آیه ۷۲٫

[۶۷]– سوره‌ی یوسف، آیه ۲۴٫

[۶۸]– سوره‌ی فرقان، آیه ۶۵٫

[۶۹]– مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ‏۲، ص ۲۳۷٫

[۷۰]– سوره‌ی فرقان، آیه ۶۵٫

[۷۱]– سوره‌ی احزاب، آیه ۳۳٫

[۷۲]– سوره‌ی غافر، آیه ۵۵؛ سوره‌ی محمّد، آیه ۱۹٫

[۷۳]– سوره‌ی فرقان، آیه ۶۵٫

[۷۴]– سوره‌ی یوسف، آیه ۲۴٫

[۷۵]– همان، آیه ۳۳٫

[۷۶]– سوره‌ی فرقان، آیه ۶۵٫

[۷۷]– سوره‌ی ص، آیات ۸۲ و ۸۳٫

[۷۸]– سوره‌ی فجر، آیه ۲۳٫

[۷۹]– سوره‌ی حاقه، آیات ۳۰ و ۳۱٫