«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ الطَّاهرِینَ».

آثار و برکات زکات مالی در جامعه

من یک سری نکات را در ارتباط با زکات، با آن تحلیلی که در مورد «فلاح» داشتیم و تناسب آن با تزکیه «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها»[۱] و در این‌جا هم در زمینه‌ی مؤمنون و مفلح «وَ الَّذینَ هُمْ لِلزَّکاهِ فاعِلُونَ»[۲] من اصرار ندارم که این زکات، زکات مالی است یا اعم از زکات مالی است ولی قدر متیقّن آن، زکات مالی است. امّا این‌که چطور زکات کمک می‌کند که به فلاح به آن معنا برسیم که هم رشد در آن است و هم این‌که مآل آن رهایی است و هم این‌که زکات به معنی نمو است، به معنی حذف زوائد هم هست، به همه‌ی معانی می‌شود تطبیق کرد در مورد زکات مالی است.sadighi-13961002-Tafsir-Thaqalain_Ir (1)

در قدم اوّل، اصلاح خود آدم است. شُح موجب بدبختی انسان است، «وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»[۳] یکی این‌که بیماری شح را از انسان دور می‌کند. دوم، مقابله با حبّ ذات است. آدم، خود و متعلّقات خود را جذب می‌کند، بت می‌کند، امّا آنچه مورد میل دنیوی است، اگر انسان آن را کنار بگذارد، این در واقع قطع جذور دنیاخواهی و حبّ نفس است.

مسئله‌ی سوم، اجرای فرمان خدا است، «اذْکُرُونی‏ أَذْکُرْکُمْ»[۴]، «أَوْفُوا بِعَهْدی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ»[۵] وقتی ما به عهد الله وفا کنیم، عنایت خدا هم شامل حال ما می‌شود. و مسئله‌ی بعدی، اعتماد به وعده‌های خدا است. «إِنْ تُقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً یُضاعِفْهُ لَکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللَّهُ شَکُورٌ حَلیمٌ»[۶]. در روایت هم داریم «مَنْ أَیْقَنَ بِالْخَلَفِ جَادَ بِالْعَطِیَّهِ»[۷] کسی که یقین دارد چیزی که در راه خدا بدهد جای آن پر می‌شود، یقین به خلف دارد، پشت آن می‌آید و جای آن را می‌گیرد، «جَادَ بِالْعَطِیَّهِ» یعنی خدای متعال برای او صفت جود، پیش می‌آورد. بنابراین دستیابی به یکی از فضائل اخلاقی است که جود و کرم است.sadighi-13961002-Tafsir-Thaqalain_Ir (1)

نکته‌ی بعد این است که مال حلال می‌شود. حلال شدن در برابر حرام یعنی مسیر استفاده از آن باز می‌شود. حلال، راه صافی است امّا حرام، عبور از چراغ قرمزها و عبور از موانع خطرناک است. خدای متعال با زکات، مال را حلال می‌کند. علاوه بر این‌که خود انسان رشد می‌کند مال مزکّی، مال حلالی است و مال حلال برکت دارد. مال حلال آن چیزی است که خدای متعال وعده داده «یُمْدِدْکُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنینَ»[۸] مالی است که آدم را مدد می‌کند.

نکته‌ی بعد این است که ما در روایات داریم که خدای متعال فرموده است: «نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعیشَتَهُمْ»[۹] خدا در تقسیم، سهم فقرا را به اغنیاء داده است. در روایات ما دارد که اگر اغنیاء، زکات مال خود را می‌پرداختند، یک فقیر باقی نمی‌ماند؛ یعنی خدا کاملاً برابر تقسیم کرده است. این مقداری که خدا بر اغنیاء فرض کرده است، همان مقداری است که باید به فقرا می‌رسید ولی خدا به جای فقرا به آن‌ها داده است تا هم اغنیاء را امتحان کند و هم فقرا را امتحان کند. بنابراین زکات، طهارت اجتماعی است، جامعه را از این ناهمگونی، از این ناموزونی، نجات می‌دهد.sadighi-13961002-Tafsir-Thaqalain_Ir (2)

نکته‌ی بعد این است که پیشگیری از مشکلات سیاسی و اجتماعی است. وقتی مال در جایی متورّم می‌شود، به مصارف بد می‌رسد. پول حرام، هزینه‌ی حرام در پی می‌آورد امّا پول حلال اثر خوبی در ابعاد…«کُلُوا مِنَ الطَّیِّباتِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً»[۱۰] مفهوم این آیه این است که اگر از طیّبات نخوردیم، عمل صالح نه، بلکه یا آدم موفّق به عمل صالح نمی‌شود یا این‌که کارهای بد انجام می‌دهد، هزینه‌های بد می‌کند. اگر مال کسی بد باشد مصرف او مصرف خوبی نخواهد بود.

مضرّات عدم پرداخت زکات مالی در جامعه

پیشگیری از مفاسد اجتماعی است. هم از این جهت که حسد در نادارها تحریک نمی‌شود. پرداخت نکردن زکات، از عوامل رشد رذائل در طبقات دیگر است که یکی از این رذائل، حسد است. آدم‌های فقیر به دلیل نداشتن، نسبت به ثروتمندان حسّاس می‌شوند و می‌خواهند او هم چیزی نداشته باشد. این هم یک جهت است.

مسئله‌ی بعد این است که وقتی فقرا دیدند اغنیاء سهم آن‌ها را نمی‌پردازند، آن‌ها هم شورش می‌کنند، طغیان می‌کنند و آشوب‌های داخلی پیش می‌آید. اگر قدرت بر طغیان نداشته باشند -چون حقّ خود می‌دانند- دزدی می‌کنند، به هر کیفیتی هست این را مال خود می‌داند. لذا به تدریج تعرّض به اموال اغنیاء را برای خود، جایز می‌داند و رفته رفته تنها به اموال اغنیاء محدود نمی‌شود. وقتی کسی به تعرّض به مال غیر عادت کرد، دیگر آن اهمّیّت متشرّع بودن و متدیّن بودن از بین می‌رود. این هم جهت دیگر در مسئله‌ی اثر پاکی در طهارت جامعه است.sadighi-13961002-Tafsir-Thaqalain_Ir (4)

آثار اخروی عدم پرداخت زکات مالی

از همه‌ی این موارد مهم‌تر، مسئله‌ی اخروی است. کسی که زکات نپردازد، به کفر مبتلا می‌شود، «یَسْتَحِبُّونَ الْحَیاهَ الدُّنْیا»[۱۱] خدا در مورد کفّار این را دارد. وقتی کسی به خاطر حبّ مال، ۱-‌ امر خدا را نادیده می‌گیرد، ۲-‌ عاطفه‌ی انسانی خود را نادیده می‌گیرد، ۳-‌ گرفتاری جامعه را نمی‌بیند، ۴-‌ به مرزهای قانونی توجّه نمی‌کند و قانون‌شکنی می‌کند، انسان در مورد او لمس می‌کند که این روایت (به درستی) می‌فرماید: دو گروه حقّ مسلمان ندارند: ۱-‌ تارک حج و ۲-‌ مانع زکات.

ما در مورد مانع زکات هم در روایت داریم که ملائکه می‌آیند و می‌گویند: دین خود را انتخاب کن. می‌گوید: من مسلمان هستم. می‌گویند: خیر، تو مسلمان نیستی؛ یعنی آن‌قدر فساد نپرداختن زکات بالا است که اساساً یک استحاله برای بشر پیش می‌آورد و وقتی پرده کنار می‌رود، معلوم می‌شود که او مسلمان نبوده است. آن‌جا، جای شر نیست، امر و نهی در آن‌جا تکوینی است. این‌که می‌گوید: «یَهُودِیّاً أَوْ نَصْرَانِیّاً»[۱۲] این واقعیت خودش است، «فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدیدٌ».[۱۳]sadighi-13961002-Tafsir-Thaqalain_Ir (5) 

و سهولت حساب قیامت، «فِی حَلَالِهَا حِسَابٌ وَ فِی حَرَامِهَا عِقَابٌ»[۱۴] تازه اگر انسان ثروتمند زکات مال خود را بدهد، تا وقتی که شخص ثروتمند از حساب فارغ بشود، فقرا رفته‌اند و در بهشت جای گرفته‌اند تا چه رسد به این‌که زکات نداده بخواهد برود در عقبات پل صراط و جاهای دیگر گرفتار عقاب الهی می‌شود و از آیه‌ی قرآن هم می‌فهمیم که یکی از اموری که اگر نباشد انسان به جهنّم می‌رود، همین پرداخت زکات مالی است. در آن آیه‌ی کریمه دارد: «ما سَلَکَکُمْ فی‏ سَقَرِ»[۱۵] آن‌ها جواب می‌دهند چه چیزی باعث شد؟ ۱-‌‌ »قالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ»[۱۶] ۲-‌‌ »وَ لَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکِینَ»[۱۷] معلوم می‌شود که این حصن است، دژ است. اگر آدم این دژ را نداشته باشد به جهنّم می‌افتد، «وَ لَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکِینَ». بنابراین زکات، یک جامعیتی دارد، هم اخلاق فردی است، هم پیوند اجتماعی است، هم ارتباط انسان با خدا است و هم هموار کردن راه آخرت و بهشت است و موارد دیگری که گفتیم.sadighi-13961002-Tafsir-Thaqalain_Ir (6)

-‌ مثلاً در روایت همین روایت، چیز دیگری بیان شده است، تارک حج آمده است. در این آیه‌ی قرآن، کسی که اهل نماز نیست آمده است. این موارد چگونه قابل جمع‌بندی هستند؟ یعنی باید این موارد را کنار هم گذاشت؟ چون در یک آیه می‌گوییم این‌ها را گفته است… یعنی یک شخص باید همه‌ی این موارد را با هم داشته باشد یا هر کدام را جدا گانه داشته باشد؟

-‌ بله، به بهانه‌های مختلف، همه‌ی موارد را گفته‌اند امّا همه‌ی موارد را در یک جا نگفته‌اند که آدم در هر جایی نسبت به همان مورد حسّاس بشود. اسلام در تربیت خود، بنا بر این دارد که ما به الزامات شرع حساس باشیم. هر کدام اهمّیّتی دارد که در جای خودش مطرح می‌شود.

-‌ با توجّه به اهمّیّت و فلسفه‌ی بحث زکات، چرا بحث زکات فقط در چند مورد خاص محدود شده است؟ مثلاً کشمش و خرما و… در حالی که نوع ثروتمندان امروز جامعه، شاید اصلاً با این موارد نام برده شده سر و کار ندارند پس معطل به بحث زکات باشند. ممکن است یک عدّه روستایی معطل به بحث زکات باشند.

-‌ اوّلاً زکات به این معنا که در این آیه است، شامل خمس هم می‌شود. زکات، زکات است…

-‌ بله، در این‌جا اعم است و در بعضی از آیات دیگر هم اعم است. ثانیاً این‌ها را حکومت تنظیم می‌کند. وجود مبارک رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم یک وقت فرمودند برای قاطر هم باید زکات بپردازید. وقتی نوع تمکّن‌ها را ببیند، نوع نیازها را ببیند، دست او باز است و اعمال ولایت می‌کند و برای تنظیم امور جامعه و پر کردن خلأها می‌تواند به موارد جدید هم

-‌ پس دایره‌ی آن محصور به همین چند مورد نیست.sadighi-13961002-Tafsir-Thaqalain_Ir (7)

-‌ از این گذشته، اخلاقیات اسلام، کمتر از فقه نیست. فقه اوسط که اخلاق است اگر به میدان بیاید و «وَ الَّذینَ فی‏ أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ * لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ‏»[۱۸]. اسلام مجموعه‌ای است، اعتقاد، اخلاق و شرع آن در هم تنیده شده است و قابل انفکاک هم نیست. لذا اگر نبود که زکات اعم است، خمس هم از مصادیق زکات است، اگر این هم نبود، از نظر اخلاقی فرمود: کسی که سیر بخوابد و همسایه‌ی او گرسنه باشد، او از امّت من نیست یا مسلمان نیست- و از این قبیل تعبیرات که ما فراوان داریم. و مسئله‌ی ولایت هم که خود، حلّال مشکلات است.

-‌ یک بنده‌ی خدا در مورد آیه‌ی «حَقٌّ مَعْلُومٌ * لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ‏» از ما پرسید که این منظور از «حَقٌّ مَعْلُومٌ» چیست؟ من از توضیحی که شما فرمودید این برداشت را داشتم که شما می‌فرمایید این اعم از این است ‌که زکات را خمس در نظر بگیریم. با توجّه به این‌که آیه هم می‌فرماید: سائل و محروم، کسی که به او خمس بدهیم، سائل محسوب نمی‌شود. این‌جا سؤال بعد برای ما پیش می‌آید که پس چرا خداوند می‌فرماید: «مَعْلُومٌ»؟ یعنی آیا در شرع برای کسی که می‌خواهد صدقه بپردازد دستور العملی وجود دارد؟ مثلاً فرض کنید می‌گویند: خمس و زکات که معلوم و مشخّص است امّا دستور ما این است که هر کسی در کل این مقدار از مال، به این صورت و به این نحوه بپردازد یا نه، این «مَعْلُومٌ» اشاره به زکات و خمس دارد که می‌گوید معلوم است؟ پس اگر اشاره به آن دارد پس سائل و محروم آن چیست؟ یا این سائل هم جزء کسانی است که زکات‌گیرنده و خمس‌گیرنده هستند حساب کرده است.

-‌ آقای رضازاده جواب بدهید.sadighi-13961002-Tafsir-Thaqalain_Ir (8)

-‌ مطلبی به ذهن من می‌رسد این است که خود طرف… مثلاً معلوم نه به این معنا که از طرف خداوند تبارک و تعالی معلوم شده باشد. مثلاً خود طرف می‌گوید: من ماهیانه یک میلیون درآمد دارم، ماهیانه ده هزار تومان از آن را صدقه می‌پردازم. به این صورت برای خود یک برنامه‌ی مالی داشته باشد

-‌ آن بنده‌ی خدا که از من سؤال پرسید، بازاری بود. او به من گفت: تو که طلبه هستی… من گفتم: ما داریم چند کار خیر انجام می‌دهیم و او یک مقدار مالی کمک کرد. گفت: من از بابت «حَقٌّ مَعْلُومٌ * لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ‏» دارم کمک می‌کنم. گفتم: این معلوم که می‌گویید، چقدر است؟ دیگر نتوانست جواب بدهد که من… واقعاً معلوم چقدر است؟ «حَقٌّ مَعْلُومٌ‏» یعنی به آن علم داری، «لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ‏». یک نفر می‌گوید: من از یک میلیون تومان، هزار تومان را به این کار اختصاص می‌دهم و شخص دیگری می‌گوید من ده هزار تومان اختصاص می‌دهم. بازاری‌ها هم که بلد هستند چطور… بیشتر بحث من این بود که اگر کسی از من سؤال پرسید… و الّا به ذهن خود من هم رسید و او هم همین استنباط را کرد و گفت: مثلاً ۲۰ میلیون دخل روزانه‌ی من است و گفت: مثلاً می‌خواهم پانصد هزار تومان از این مبلغ را هم بپردازم. بعد گفتم: این «مَعْلُومٌ» تو چقدر است؟ چقدر برای خود «حَقٌّ مَعْلُومٌ‏» در نظر گرفته‌ای؟ طبق چه حسابی؟ سؤال من بیشتر این‌جا است.sadighi-13961002-Tafsir-Thaqalain_Ir (3)

-‌ اطلاق خود آیه، اقتضای اطلاق دارد. اگر بنا بود محدودیتی باشد می‌گفتند ولی این‌که به طور مطلق فرموده است در اموال آن‌ها، هم آن کسانی که هستند به متمکّنین اختصاص ندارد. کل، همه، «وَ الَّذینَ فی‏ أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ‏». هم خدای متعال خواسته همه رغبت داشته باشند، همّت کنند و این احساس را داشته باشند که خیر فقط متعلّق به اغنیاء نیست. آن‌ها هم می‌توانند در حدّ خود با خدا حسابی برقرار کنند. معلوم هم هر مقداری است که هر شخصی، خودش برنامه‌ریزی می‌کند. حالا یا بر حسب همّت آن شخص است یا بر حسب دارایی است یا بر حسب اقتضائات نیازهایی است که می‌شناسد، در فامیل خود، در اطرافیان خود، در محیط خود. هم شخص می‌توانند تعیین‌کننده باشد هم اخلاقیات خود شخص می‌تواند تعیین‌کننده باشد، هم درآمد شخص می‌تواند تعیین‌کننده باشد ولی این تشویق است، این آموزش است، این تربیت است که هر کسی یک درآمدی دارد ولو یک مقدار اندک باشد، آن هم نه این‌که یک وقت بدهد، نه به آن صورت، بلکه به طور مستمر، برای خود یک حسابی باز کند.


[۱]-‌ سوره‌ی شمس، آیه ۹٫

[۲]– سوره‌ی مؤمنون، آیه ۴٫

[۳]– سوره‌ی حشر، آیه ۹؛ سوره‌ی تغابن، آیه ۱۶٫

[۴]– سوره‌ی بقره، آیه ۱۵۲٫

[۵]– همان، آیه ۴۰٫

[۶]– سوره‌ی تغابن، آیه ۱۷٫

[۷]-‌ من لا یحضره الفقیه، ج‏ ۴، ص ۴۱۶٫

[۸]– سوره‌ی نوح، آیه ۱۲٫

[۹]– سوره‌ی زخرف، آیه ۳۲٫ مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ‏۱۵، ص ۲۲۵٫

[۱۰]– سوره‌ی مؤمنون، آیه ۵۱٫

[۱۱]– سوره‌ی ابراهیم، آیه ۳٫

[۱۲]-‌ الکافی (ط – الإسلامیه)، ج‏ ۳، ص ۵۰۵٫

[۱۳]– سوره‌ی ق، آیه ۲۲٫

[۱۴]-‌ نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۱۰۶٫

[۱۵]– سوره‌ی مدّثّر، آیه ۴۲٫

[۱۶]– همان، آیه ۴۳٫

[۱۷]– همان، آیه ۴۴٫

[۱۸]– سوره‌ی معارج، آیات ۲۴ و ۲۵٫