در این متن می خوانید:
      1. بیان علّامه طباطبایی در مورد میل غریزی
      2. هدف از میل غریزی بقای انسان است
      3. ممنوعیّت زنا در اعصار و ادیان مختلف در طول تاریخ
      4. پیامدهای ناخوشایند عمل زنا در جوامع
      5. ضربه‌هایی که عمل زنا به بنیان خانواده وارد می‌کند
      6. وقتی غرایز جنسی تبدیل به قانون شوند!
      7. بحران کاهش جمعیّت در روسیه
      8. تحریم زنا خاصّ اسلام نیست
      9. غریزه‌ی جنسی مقدّمه‌ای برای توسعه‌ی نسل
      10. میل به غریزه‌ی جنسی یک طرفه نیست
      11. حکمت خدا از نهادن میل جنسی در وجود انسان
      12. خانواده منشأ شکل‌گیری و بروز عواطف انسانی
      13. اهمیّت احساسات و عواطف در ارتباطات اجتماعی
      14. پیامدهای عدم تشکیل خانواده
      15. ظهور صفت خالقیّت، رازقیّت و ربوبیّت در والدین
      16. تشکیل خانواده راهی برای تجلّی صفات الهی
      17. نظم و قانون الهی در خلقت جهان
      18. اولی الالباب یا صاحبان خرد و اندیشه
      19. زنا نوعی مقابله با نظام عالم خلقت
      20. زمینه‌ی هدایت و سعادت در شخص حرام زاده ضعیف است
      21. کنترل غریزه‌ی جنسی
      22. غریزه‌ی جنسی باید تحت اخلاق، معنویّت و فرمول‌های الهی باشد
      23. عواقب و پیامدهای زنا
      24. مسیحی‌های شکنجه‌گر در زندان‌های لبنان
      25. غیرت و تعصّب بر محارم در طول تاریخ
      26. خلقت انسان برای رسیدن به خلافت الهی
      27. اجر بیشتر در نتیجه‌ی تلاش بیشتر
      28. درک نادرست معنای غیرت در جامعه
      29. غیرت یعنی تأمین نیازهای شخص
      30. غیرت یعنی شریک ناپذیری
      31. رشک مطلوب و مذموم
      32. غیرت با حسادت چه فرقی دارد؟
      33. نیکی به پدر و مادر در شخص زناکار به چه صورت است؟
      34. پرسش و پاسخ

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»

بیان علّامه طباطبایی در مورد میل غریزی

-‌ آیه‌ی ۳۲ سوره‌ی مبارکه‌ی اسراء که می‌فرمایند: «وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنى‏ إِنَّهُ کانَ فاحِشَهً وَ ساءَ سَبیلاً»[۱] که حضرت عالی توضیح آن فرمودید، دوستان هم مطالبی را عرض کردند. علّامه تقریباً سه یا چهار صفحه در این بحث مباحثی تحت عنوان بحث اجتماعیِ قرآنی در مورد زنا فرمودند. حالا چون ما کمی قوی‌تر در این مورد خواندیم یک خلاصه‌ و کلید واژه‌ای را بیان می‌کنم. ابتدا ایشان می‌فرمایند که خدای متعال در عالم خلقت افراد بشر و همچنین حیوانات را به صورت نر و مادّه خلق کرده است که از هر دو جنس آفریده و یک میل غریزی در بین این موجودات نر و مادّه قرار داده است که وقتی به سنّ رشد و بلوغ می‌رسند این حس غریزی و میل غریزی به آن‌ها دست می‌دهد و متوجّه می‌شوند. همچنین یک جهاز تناسلی و یک سری از این قبیل خداوند در وجود تمام انسان‌ها چه از نوع مادّه و چه از نوع نر قرار داده است که این حتّی در حیوانات هم وجود دارد.

هدف از میل غریزی بقای انسان است

علّامه در این بحث فرمودند مدّعای ما این است که هدف از این میل غریزی و این عادات و جهاز تناسلی و همه‌ی چیزهایی که ایشان فرمودند بقای نوع بشر است. یعنی خدا این‌ها را قرار داده است که نسل نوع بشر قطع نشود و ادامه پیدا کند که مؤیّد این نشانه و علامت بودن این که هدف و غرض بقای نوع است، می‌تواند این باشد که رابطه‌ی محبّتی که پدر نسبت به فرزند خود دارد یا مادر نسبت به فرزند خود دارد می‌تواند مؤیّد این مطلب باشد. یا مثلاً دستگاه شیر سازی که خدا در وجود جنس مادّه قرار داده است نشان می‌دهد که هدف از آن میل غریزی این است که آن میل طبیعی باشد و منجر به بقای نسل در انسان‌ها شود.

Sadighi-13951207-Tafsir-ThaqalainSite (5)

ممنوعیّت زنا در اعصار و ادیان مختلف در طول تاریخ

امّا در رابطه با بحث زنا -این عمل قبیح- علّامه می‌فرمایند در اعصار مختلف وقتی ما مرور کنیم این رابطه‌ی بین زن و شوهری وجود داشته است. یعنی در تمام اعصار مختلفی که به ما در طول تاریخ رسیده است و ما اطّلاع پیدا کردیم رابطه‌ی بین شوهر و زن وجود داشته است و همیشه این مرد نسبت به آن زن یک حسّ غیرت داشته است، یک حسّی داشته است که آن را مانند اموال خود، برای خود می‌دانسته است و چه بسا در بعضی از موارد بیشتر از این‌که نسبت به اموال خود بخواهد مراقبت و محافظت کند از آن عِرض خود بیشتر مراقبت می‌کرده و چه بسا در راه دفاع از همسر و فرزند خود منجر به خونریزی و کشته شدن خود او هم می‌شد.

مطلب بعدی که ایشان می‌فرمایند این است که این عمل قبیح و زشت در تمام ادیان زشت بوده است، در تمام طول تاریخ قبیح بوده است. این عمل در یهود قدغن بوده است. در انجیل آمده است که این عمل قبیح حرام است و قدغن است، خصوصاً اگر بخواهد بین محارم اتّفاق بیفتد حرمت آن شدیدتر می‌شود و اشد می‌شد. برای آن مؤیّد دیگر که هدف از این‌ غرائز و این‌ها بقای نسل است آیه‌ی دیگری که شما فرمودید مربوط به قوم لوط می‌شود. خداوند متعال فرمود: «إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ وَ تَقْطَعُونَ السَّبیل‏»[۲] منظور از سبیل همان راه بقای نوع و بقای نسل است که علّامه می‌فرمایند.

Sadighi-13951207-Tafsir-ThaqalainSite (7)

پیامدهای ناخوشایند عمل زنا در جوامع

لذا ایشان یک تالی فاسد‌هایی هم برای این عمل شمردند که آن صفات حسنه مانند غیرت، مانند عفّت، مانند حیا، مانند محبّت بین اعضای خانواده با هم، پدر و فرزند، همه‌ی این صفات حسنه در صورتی که این عمل قبیح بین انسان‌ها شایع شود به صفات رذیله‌ای مانند بی‌عفّتی، بی‌حیایی و بی‌غیرتی منجر می‌شود. ایشان مصداق عملی و بارز این اتّفاقات و این دگرگونی را جوامع غربی و اروپایی معرّفی می‌کنند که به خاطر عنوان آزادی که قائل شدند و می‌گویند چون خود افراد بشر این آزادی را طلب کردند ما هم آن‌ها را آزاد گذاشتیم و لذا اگر همه‌ی این تالی فاسدهایی که در آن‌جا اتّفاق افتاده است بخواهد در سایر جوامع نیز این عمل قبیح به راحتی انجام شود و قبح آن شکسته شود به سمت اضمحلال و نابودی پیش می‌رود.

-‌ آنچه گفتید با فرمایشات علّامه منطبق بود و هم درست گفتید.

Sadighi-13951207-Tafsir-ThaqalainSite (8)

ضربه‌هایی که عمل زنا به بنیان خانواده وارد می‌کند

-‌ آن نتیجه‌ای که علّامه در آخر می‌گیرند این است که اوّلاً نِسَب از بین می‌رود. این‌طور که این غریزه آن‌طور که تشریح کرده است در آن مسیر طبیعی خود حرکت نکند ما دیگر نسب نداریم و نسب از بین می‌رود. دوم بحث ارثی و میراث که مطرح کرده است تابع بحث نسب است که به نظر من آن هم از بین می‌رود.

-‌ هر دو درست است.

-‌ یک چیزی دیگری که ایشان اضافه می‌کنند بحث از بین بردن بنیان خانواده را هم ایشان مطرح می‌کنند. همان‌طور که الآن از جوان‌های غربی می‌پرسند چرا به سمت ازدواج نمی‌روید؟ می‌گویند ازدواج می‌خواهیم چه کار کنیم! یک باری بر دوش ما می‌گذارد، به آن خواسته‌ای که می‌خواهیم می‌رسیم. یعنی بنیان خانواده را سست می‌کند و مشکلات روحی و روانی که با نداشتن خانواده سراغ انسان می‌آید در پی دارد.

Sadighi-13951207-Tafsir-ThaqalainSite (9)

وقتی غرایز جنسی تبدیل به قانون شوند!

-‌ یک نکته‌ی دیگری که علّامه این‌جا اشاره می‌کنند این است که اگر یک زمانی ما این غریزه را نادیده گرفتیم و این مسئله را تبدیل به یک قانون کردیم. مثلاً قانون شرکت یک زن و شوهر آمدند مانند یک کارخانه‌ای که با دو شریک تشکیل می‌شود دو شریک بودند. این‌جا اگر این شریک‌ها به توافق رسیدند زندگی را ادامه می‌دهند، ولی اگر به توافق نرسیدند هیچ حرفی از آن مسئله‌ی غریزه و تولید نسل نیست. الآن می‌گوید تمام این‌ها دلالت بر این می‌کند که این مسیر غریزه است، یعنی اگر ما مسئله‌ی غریزه‌ی انسان را کنار گذاشتیم و تابع قوانین کردیم، کم‌کم بنیان جامعه را از بین می‌بریم. یعنی اگر برخلاف غریزه عمل کردیم کم‌کم به این مسئله می‌رسیم. این‌جا مطرح می‌کنند که چرا ما فعلاً این را ندیدیم، در صورتی که یک جاهایی دارند این حرف‌ها را می‌زنند؟ می‌فرمایند چون هنوز عمومی نشده است. اگر عمومی شود ما در آینده خواهیم دید که وقتی انسان را از آن مسیر غریزه‌ی خود جدا کردیم که این هم همان را فراهم می‌کند، کم‌کم ما دیگر بنیان خانواده و جامعه نخواهیم داشت.

Sadighi-13951207-Tafsir-ThaqalainSite (10)

بحران کاهش جمعیّت در روسیه

-‌ در این رابطه در تفسیر دکتر رهدار که یک تفحّص عمیقی در کشور روسیه انجام داده بودند ایشان این مطلب را می‌فرمایند که این ماجرای ارتباط خانوادگی که الآن در روسیه از بین رفته است منجر به این شده که جمعیّت آن‌ها رو به منفی شدن است، یعنی رو به کاهش است. حاصل آن این شده است که الآن در روسیه رشد جمعیّت کم شده است، غالب مردم روسیه همه پیر شدند. هر چقدر هم به فرزند آوری تشویق می‌شود ولو از راه زنا، مثلاً خانم‌ها را تشویق می‌کنند می‌گویند تا دو سال تمام مخارج خانم را تأمین می‌کنند، تمام مخارج فرزند را تأمین می‌کنند ولو به زنا هم بچّه بیاورد، باز هم این اتّفاق نمی‌افتد! ولی از طرفی مسلمان‌هایی که در روسیه هستند، با این‌که خیلی از قوانین مثلاً در فرزند آوری، در بیمه، در ثبت نام مدارس بر علیه آن‌ها است، با این‌که در روسیه بر مسلمان‌ها خیلی سختگیری می‌شود ولی رشد جمعیّت برای مسلمان‌ها هر روز دارد بیشتر می‌شود.

-‌ من به یک نکته‌ی خیلی کوچک اشاره کنم. این خط دهی که اسلام برای تشویق به ازدواج در این سیره می‌کند برای حفظ کردن آن انساب و شجره‌های خانوادگی است.

Sadighi-13951207-Tafsir-ThaqalainSite (11)

تحریم زنا خاصّ اسلام نیست

-‌ اگر بخواهید ترتیب را رعایت کنید، نکته‌ی اوّلی که از فرمایشات حضرت علّامه‌ی طباطبایی می‌توان استفاده کرد این است که مسئله‌ی تحریم زنا یک تعبّد نیست، بلکه ارشاد به فطرت است. نکته‌ی دوم این است که این حکم تحریم زنا خاصّ اسلام نیست، بلکه همه‌ی ادیان الهی در این امر مشترک هستند.

Sadighi-13951207-Tafsir-ThaqalainSite (6)

غریزه‌ی جنسی مقدّمه‌ای برای توسعه‌ی نسل

 نکته‌ی بعدی این است که در اسلام غریزه‌ی جنسی مقدّمه است برای یک غریزه‌ی دیگر. غریزه‌ی مقدّمی است، نه غریزه‌ی مقصدی. خدا این غریزه را قرار داده است، یک غریزه‌ی دیگری هم در انسان وجود دارد و آن حبّ بقاء است. انسان در نسل خود، خود را باقی می‌بیند. این نسل بشر که باقی می‌ماند… امروز حضرت آدم توسعه یافته شده است و این شده است. این در وجود همه‌ی ما است. هر کسی به نوعی می‌خواهد باقی باشد. نمی‌خواهد با انتقال به خانه‌ی دیگری این‌جا جا خالی دهد. می‌خواهد توسعه در وجود داشته باشد.

این هم یک نکته است که غرائز ما دارای مراتب است. خود غریزه دلیل نمی‌خواهد. می‌گویند چرا آب خوردید؟ چرا ندارد، انسان وقتی تشنه باشد آب می‌خورد! این برهان نمی‌خواهد. عرضه و تقاضا در عالم خلقت جذب و انجذاب طبیعی دارد. برهانی نیست، این عینی است. یک امر خارجی است. هر تقاضایی یک عرضه‌ای را در کنار خود دارد.

میل به غریزه‌ی جنسی یک طرفه نیست

 عالم خلقت چون بر اساس حکمت است، خدای متعال تقاضاها و عرضه‌ها را متناسب قرار داد. غریزه‌ی جنسی هم همین‌طور است. یک عرضه و تقاضایی در طرفین است. امّا یک حکمتی در این وجود دارد و این مطلبی که دوست ما مطرح کردند این است که خدای متعال جهازاتی در طرفین قرار داده است و حبّ اولادی که… به کسانی که ازدواج می‌کنند و مدتی بچّه‌دار نمی‌شود خیلی سخت می‌گذرد. این امر تلقینی نیست، گویا ازدواج کرده بود که این را داشته باشد. حالا که بچّه‌دار نیست کم‌کم آن امر غریزی هم کاربرد ندارد. فرسایشی می‌شود و برای آن‌ها خستگی می‌آورد. مخصوصاً برای زن‌ها خیلی شکننده است که مدّتی بگذرد و این‌ها صاحب فرزند نشده باشند.

حکمت خدا از نهادن میل جنسی در وجود انسان

 حکمت الهی برای این‌که کار را تسهیل کنند، اگر آن التذاذ نبود زیر بار نمی‌رفت. این مسئولیّت زندگی و تحمّل سختی‌های زندگی به خاطر آن امر طبیعی است که خدا در وجود او قرار داده است. امّا در مورد این‌که حکمت یک چنین چیز طبیعی و تکوینی چیزی دیگری است دو چیز را نقل می‌کند؛ یکی جهازات بدنی است که پستان قرار داده است و در او شیر تولید می‌شود، دوم حبّ به فرزند. علاقه به فرزند تعلیمی و تلقینی نیست، بلکه یک امر غریزی و امری است که خدای متعال در وجود انسان‌ها قرار داده است.

خانواده منشأ شکل‌گیری و بروز عواطف انسانی

 بعد مسئله‌ی نَسَب پیش می‌آید، بعد مسئله‌ی میراث پیش می‌آید. اگر موجودی در کانون عاطفی رشد نکرد، عاطفه یا در وجود او به وجود نمی‌آید. یک استعدادی است باید زمینه پیدا کند تا بروز پیدا کند و این استعداد در وجود فرزندان نامشروع، فرزندان پرورشگاه، فرزندان سر راهی شکوفا نمی‌شود. چون این‌ها کانون ندارند و زمینه ندارند. تا وقتی برای همه‌ی استعداد‌ها در خارج یک کشش و زمینه‌ای پیش نیاید کور می‌شود. هر استعدادی را که انسان به کار نگیرد، اگر این استعداد به وجود آمده باشد از بین می‌رود و اگر هم به وجود نیامده باشد به وجود نمی‌آید. لذا اساس مسئله‌ی عواطف اجتماعی، گرایش به همنوع، محبّت به همنوع در خانواده‌ شکل گرفته می‌شود.

این دیگر خواهی که جلوی خودخواهی را می‌گیرد…، یک مادر با همه‌ی حبّ ذاتی که دارد، امّا به خاطر حفاظت از فرزند خود چقدر بی‌خوابی‌ها، چقدر ناراحتی‌ها را تحمّل می‌کند. این تربیت بشر است. انسان خودخواه برای حفظ منافع شخصی خود ممکن است خیلی کارها بکند، امّا داشتن فرزند و تشکیل خانواده آن خودخواهی انسان را تلطیف می‌کند. آن خودخواهی و ویژه خواری انسان را به دیگر خواهی تبدیل می‌کند.

اهمیّت احساسات و عواطف در ارتباطات اجتماعی

در وجود این شخصی که در مجموعه‌ی خانواده تربیت شده است چراغ محبّت سوء دارد. بیرون هم که می‌رود گویا این خانواده دارد توسعه پیدا می‌کند. آن‌جا هم این محبّت به همنوع را در وجود خود دارد. امّا وقتی این محبّت نبود قهراً در زندگی اجتماعی ارتباط دینامیکی نیست، ارتباط میکانیکی است. مانند ماشین است. نظم غربی‌ها این‌طور است. حالا اگر در خیابان ماشین به کسی بزند دل کسی نمی‌سوزد. می‌گویند این کار شهرداری است، کار من نیست! این مشکل تو است، این «به من چه» که در دنیای غرب فرهنگ پذیرفته شده است معلول از هم پاشیدگی خانواده است. این‌ها از مسائلی است که در فرمایشات آقای طباطبایی قابل استیاد است. شما هر جایی بروید مطالبی در تفسیر پیدا کند و به المیزان برگردید در گوشه و کنار آن می‌بینید که به همه چیز توجّه داشته است.

پیامدهای عدم تشکیل خانواده

-‌ استاد این گرایش به همنوع در این بحث است. یعنی در بحث زنا شخص گرایش به همنوع دارد.

– نه فقط برای لذّت خود شخص است. هیچ گرایشی به ما هو، به آن طرف نیست. می‌گوید عاشق تو هستم، امّا دروغ می‌گوید می‌خواهد خود را ارضا کند. لذا بعد از ارضاء او را رها می‌کند و گاهی به قتل و این‌ها منجر می‌شود. چون عاطفه در خانواده شکوفا می‌شود، تشکیل ندادن خانواده باعث تعطیل عواطف اجتماعی و دگر خواهی می‌شود و آن وقت ارتباطات، ارتباطات تحمیلی می‌شود. دیگر کشش طبیعی نیست، میل طبیعی نیست. بر اساس منافع است. هر جا منفعت اقتضاء کرد دیپلماتیک برخورد می‌کند. واقعیّت که ندارد، ظاهر سازی است. لبخند دیپلماسی همیشه با خیانت‌های باطنی همراه بوده است. این است که بشر آن واقعیّت را به کلّی از دست می‌دهد. به ماشین مبتلا می‌شود که هر جا فشار بود با پیچ و مهره و فشار را نگه می‌دارند و وقتی فرسوده شد از هم می‌پاشد.

ظهور صفت خالقیّت، رازقیّت و ربوبیّت در والدین

امّا در جامعه‌ی الهی که محبّت خدا اصل است و مادر مجرای ربوبیّت پروردگار متعال است و پدر مجرای رازقیّت پروردگار متعال است. خدای متعال در متن خانواده اسماء خود را متجلّی می‌کند. پدر مظهر رازقیّت است و گویی مجرای خالقیّت خدا هم است. چون آن تخم است که… «أَ فَرَأَیْتُمْ ما تُمْنُونَ * أَ أَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخالِقُونَ»[۳] خالق خدا است، ولی مجرا پدر است. این «انّا» است که باعث می‌شود آن به وجود بیاید. حالا اگر خواستیم بگوییم مادر هم در مجرای خالقیّت شرکت دارد مشکلی نیست. ولی بنای خدا از خلقت این است که خود را نشان دهد. صفات الهی می‌خواهد تجلّی پیدا کند. یکی از چیزهایی که در مادر است این است که هر کسی به کسی دیگر محبّت می‌کند تجارتی است ولی مادر یا پدری که می‌داند این بچّه دیگر دست او را نمی‌گیرد، امّا تا آخرین لحظه محبّت خود را از بچّه قطع نمی‌کند. این تجارتی بچّه‌ی خود را دوست ندارد، بلکه همان‌طور که خدای متعال از محبّت بندگان خود بی‌نیاز است ولی کمال او اقتضاء می‌کند که ما را دوست داشته باشد و خدا اثر خود را، خلق خود را دوست دارد، پدر و مادر هم اثر خود را دوست دارند.

تشکیل خانواده راهی برای تجلّی صفات الهی

این تجلّی صفات الهی بودن اساس حکمت آفرینش این عالم است. با تشکیل خانواده انسان ربوبی می‌شود، انسان الهی می‌شود. امّا در جاهایی که قانون نبوده است، گرایش‌های طبیعی نبوده است جامعه مبتلا به بریدگی انقطاع، قطع و نهایتاً هم چون تحمیل است، هر جا منافع آن تأمین نشد عکس العمل آن عداوت می‌شود، مخاصمه می‌شود و این قتل‌‌ها، درگیری‌ها و منازعات در اثر خلأیی است که در باطن بشر است. از محبّت خالی است و این خلأ و عقده به صورت منازعات و تنازع در بقاء و این‌طور چیزها در می‌آید.

نظم و قانون الهی در خلقت جهان

مسئله‌ی دیگری که در این امر ملحوظ است و مهم است این است که هم «وَ کُلُّ شَیْ‏ءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدار»[۴] است، هم در آن آیه‌ی کریمه‌ی سوره‌ی الرّحمن هم دارد «الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ بِحُسْبانٍ»[۵] است و هم «وَ أَقیمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَ لا تُخْسِرُوا الْمیزانَ»[۶] است. در دستگاه آفرینش قانون مطرح است. محاسبه‌ی ریاضی است. هرج و مرج در عالم خلقت راه ندارد. خدا از خزائن خود به مقدار نازل می‌کند، روی حساب نازل می‌کند. این آیه‌ی کریمه‌ی سوره‌ی مبارکه‌ی آل عمران جزء آیات اخلاقی و سازنده است.

اولی الالباب یا صاحبان خرد و اندیشه

 اولی الالباب چه کسانی هستند؟ «الَّذینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى‏ جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فی‏ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ»[۷] این صاحب لُب که صاحب فکر است، باطن دارد و قشری نیست، وقتی در خلقت آسمان‌ها و زمین تفکّر می‌کند می‌بیند که عالم محکوم یک نظم دقیق است، قانونمند است. هیچ‌ جا در هیچ گوشه‌ای از عالم بی‌قانونی وجود ندارد و این علومی که با مطالعه‌ی عالم برای بشر به وجود می‌آید و این همه تخصّص‌ برای او ذخیره می‌شود معلول قانونمندی در عالم است. بر اثر نظمی که در عالم است این علّت و معلول‌ها را می‌فهمند، کشف می‌کنند، استخراج می‌کنند و به صورت فرمول بیان می‌کنند. خدا عالم را بر اساس قانون خلق کرده است. به بشر آزادی داده است، ولی گفته است برای تو هم قانون فرستادم. خود را از عالم خلقت جدا نکن، یعنی مقابله با امواج خروشان این عالم نکن. یعنی امواج خروشان عالم که همه در یک مسیر روان هستند «أَلا إِلَى اللَّهِ تَصیرُ الْأُمُورُ»[۸] یک گوشه‌ای واقع می‌شود که در آن گوشه‌ی دیگر هم اثر می‌گذارد. این عمل است، عکس العمل است و قانون است. همه جا نظم است.

زنا نوعی مقابله با نظام عالم خلقت

 انسان بی‌نظم مقابل با جریان آفرینش است. این دریای بی‌کرانی که الآن شما نمی‌دانید و حدود آن برای ما مشخّص نیست همه در یک مسیر می‌روند. یک موجود ضعیف بی‌دست و پا بخواهد مقابل با تمام عالم برود معلوم است که خُرد می‌شود. معلوم است که او خیر نمی‌بیند و پایمال می‌شود و از بین می‌رود.

زنا بی‌قانونی است، مقابله با نظام آفرینش است. در نظام آفرینش همه چیز بر اساس حساب و کتاب است و این ارتباط بی‌حساب و کتاب مقابله با همه‌ی عوالم خلقت است. چون بی‌قانون مبدأ یک وجود می‌شود، خود آن وجود در وجود خود قانونمند نیست. لذا حرام زاده‌ها شرور هستند. قانون‌پذیر نیستند. جنایت، خیانت، آدم کشی در آن‌ها بیشتر از جاهای دیگر است، چون اصلاً مبدأ پیدایش آن در مجرای قانون نبوده است. هرج و مرج است.

زمینه‌ی هدایت و سعادت در شخص حرام زاده ضعیف است

-‌ حاج آقا این‌طور که فرمودید یعنی یک حرام ‌زاده می‌تواند در مسیر کمال بیفتد و پیشرفت کند و به سعادت برسد. یک سری منازل را طی کند یا این‌طور که فرمودید نیست؟

-‌ محال نیست، ولی زمینه در آن خیلی ضعیف است. عملاً هم حرام زاده‌ها معمولاً موفّق نمی‌شوند.

      این‌که گویی این کنم یا آن کنم                                 خود دلیل اختیار است ای صنم

خدا او را مجبور نکرده است، در او اقتضای شر بیشتر است. یا در انسان‌های حلال زاده که غرایض یکسان نیست، بعضی‌ها قدرت غریزه‌ی قوی‌تری دارند. برای آن‌ها کنترل سخت‌تر است و اگر کنترل کرد اجر آن بیشتر است. «أَفْضَلُ‏ الْأَعْمَالِ‏ أَحْمَزُهَا».[۹] در حرام زاده‌ها ممنوعیّت تکوینی وجود ندارد. چون از نظر شرعی این‌ها اختیار دارند مسئولیّت دارند، ولی در عالم تکوین مشکلات آن‌ها بیشتر از دیگران است.

 لذا در روایت هم دارد که حرام زاده سه تا علامت دارد؛ یکی بغض امیر المؤمنین (علیه السّلام) است. اگر اکتسابی نبود که به این بغض مذمّت نمی‌شد. ولی راه آن با راه حق ناسازگار است، چون مبدأ پیدایش آن در مجرای نظم و حساب نبوده است. لذاً معمولاً ناحسابی و بی‌حسابی است. ولی چون اختیار از او گرفته نشده است مسئولیّت باقی است و در روز قیامت هم حساب و کتاب آن محفوظ است.

کنترل غریزه‌ی جنسی

-‌ حاج این‌که در مورد شخص زناکار فرمودید زنا بی‌قانونی است، بنابراین او هر روز بر اثر این طمع در آن چاه شهوت خود فرو می‌رود. این غریزه همان غریزه است. حالا اگر در چهارچوب ازدواج و نکاح قرار بگیرد بیشتر در این عمل فرو نمی‌رود؟ یعنی با نکاح زیاده روی نمی‌کند؟

-‌ بله، یکی دیگر از مسائلی که همه باید رعایت کنند این عمل غریزی انغمار در حیوانیّت است. یعنی ذوب در حالت غریزی و حیوانی است. در آن وقت متمرکز در این لذّت است. این حیوانیّت است. لذا بعد از آن باید غسل کند، چون با تمام وجود رفته بود. بنابراین باید خود را غسل دهد، نیّت کند. آن نیّت است که او را پاک می‌کند. چون تمام وجود او و انگیزه‌ی او متمرکز در یک عمل حیوانی بوده است. حالا آن‌هایی که اهل حساب و کتاب هستند قبل از این کار نماز می‌خوانند. اگر فرزندی به وجود بیاید شَرَک شیطان است. خدا دوست ندارد حتّی در اعمال غریزه ارتباط الهی انسان تحت الشّعاع حیوانیّت او قرار بگیرد.

غریزه‌ی جنسی باید تحت اخلاق، معنویّت و فرمول‌های الهی باشد

این است که گفتند مستحب است فرد بدون مقدّمه با طرف خود جمع نشود این حساب دارد. یکی این‌که نشاط او را تأمین می‌کند، دوم این‌که تقاضا می‌کند. وقتی ایجاد تقاضا کرد به عنوان اجابت و درخواست یک مؤمنه‌ای دارد کاری را انجام می‌دهد. این از حساب حیوانیّت بیرون می‌آید و در حساب عبادت و خدمت قرار می‌گیرد. این مکتب، مکتب انسان ساز است. در همه جا محاسبه شده است که محض حیوانیّت بر او ساکن نباشد.

حتّی در شرایطی که مسائل لذّت است، غریزه است مقدّماتی را اسلام فراهم کرده است. اخلاق اسلامی، مستحبّات اسلامی که انسان در همان مسائل هم در عین این‌که لذّت دنیوی دارد به حساب آخرت خود می‌رسد. رعایت این امور خیلی مهم است که انسان لذّت جو، کامجو و محکوم غرائز خود نباشد، بلکه غریزه‌ی او هم تحت حکومت اخلاق و معنویّت او و فرمول‌های الهی باشد.

عواقب و پیامدهای زنا

در زنا دیگر زیر صفر است، هیچ بویی از دین و اخلاق و معنویّت نیست. لذا سقوط محض است. بعد هم آمار و ارقام که یک قسمت آن دوستان گفتند این بعد منفی شدن رشد جمعیّت است. بعد دیگر آن بالا رفتن آمار جرایم است. بعد سوم آن مسائل فرهنگی و اجتماعی است. این مؤسّسات خیریه، به یتیم رسیدگی کردن، به بیمارستان‌ها سر زدن معلول عواطف است. عاطفه در وجود بشر و جامعه بخشکد، همه‌ی مجاری خیری که افتاده‌ها را کمک می‌کند تعطیل می‌شود. آن وقت در مورد قساوت در روایت داریم که «مَا ضُرِبَ‏ عَبْدٌ بِعُقُوبَهٍ أَعْظَمَ مِنْ قَسْوَهِ الْقَلْبِ»[۱۰] خدا بخواهد کسی را با یک تازیانه بزند تازیانه‌ای سخت‌تر از قساوت نیست. خدا رحم را از او می‌گیرد، گرفتار سنگدلی می‌شود.

مسیحی‌های شکنجه‌گر در زندان‌های لبنان

ما به لبنان سفری داشتیم که بعد از ضرب شست نشان دادن اوّلی که سرزمین‌های اشغالی را از دست اسرائیل گرفتند هم کرامت بود، عزّت بود، قدرت بود، تجلّی ایمان بود. آن‌جا زندانی که در دست صهیونیست‌ها است و مسلمان‌ها را آن‌جا زندانی می‌کردند خیلی رقّت بار است. اسباب شکنجه‌ای که آن‌جا است، تاریک‌ خانه‌هایی که در آن تاریک خانه‌ها نور نبود. گاهی زن‌ها را ۱۲ روز یک بار می‌آوردند که آفتاب ببیند، مردها را مدّت طولانی‌تر. دست شویی‌ برای آن‌ها نبود، سطل بود که باید در همان‌جا قضای حاجت می‌کردند. ستون‌هایی برای شکنجه و یک چیزهایی که مرحوم آیت الله آقای مهدوی کنی (اعلی الله مقامه) آن‌جا رفته بود و برای او توضیحات داده بودند همان‌جا ضعف کرده بود و افتاده بود. شنیدن آن خیلی مشکل است. کسی که در آن‌جا توضیح می‌دهد جزء زندانی‌های آن‌جا بود که آزاد شده بود. او یک خبر داد و خبر او تؤام با تحلیلی بود. می‌گفت: با این‌که این‌جا مربوط به اسرائیلی‌ها بود، یهود و صهیونیست‌ها این کارها را کردند، امّا شکنجه‌گرها همه مسیحی بود. یک یهودی شکنجه‌گر نبود. تحلیل او این بود که یهود گوشت خوک را حرام می‌داند. چون گوشت خوک نمی‌خورند حرام زاده در آن‌ها کمتر است تا مسیحی‌هایی که گوشت خوک می‌خورند و قهر هستند. حالت بی‌تفاوتی نسبت به عِرض دارند.

غیرت و تعصّب بر محارم در طول تاریخ

 یعنی عِرضی که آقای طباطبایی مطرح فرموده است جزء غرایض بشر است، از دیرباز هم بوده است. هر کسی جفت خود را مخصوص خود می‌دانسته و غیرت او غیر زدا بوده است. هیچ کسی در طول تاریخ حتّی جمعیّت‌های وحشی حاضر نمی‌شوند که غیری با ناموس او شریک شود. این در طول تاریخ ریشه دارد. ولی خوردن شراب، خوردن گوشت خوک این حالت را از بین می‌برد، آن حسّاسیّت ناموسی را از بین می‌برد. قهراً حرام زاده در این‌جا بیشتر از جاهای دیگر و او می‌گفت این نوع شکنجه‌ها برای بچّه‌ای که در خانواده بزرگ شده باشد نمی‌تواند باشد. امّا در این هیچ بحثی نیست که آدم حرام زاده بی‌عاطفه است. مگر این‌که او را به یک جاهایی ببرند و با تلقین بخواهند… امّا تغییر او خیلی مشکل است.

خلقت انسان برای رسیدن به خلافت الهی

نکته‌ی مهم اساسی و مسئله این است که «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ»[۱۱] ما برای تعبّد آمدیم. هر جا به فرمان خدا عمل کردیم در مسیر هدف خلقت خود بودیم. هر جا سرکش بودیم از هدف خلقت دور بودیم. خلقت انسان برای رسیدن به خلافت الهی است. خدا ما را آفریده است «استخلفکم فیها»[۱۲] خواسته است که ما خدا نما شویم. این پذیرش خانواده، ازدواج، نکاح تعبّد است. و سر باز زدن از این ضدّ تعبّد است. این هم یکی از مشکلاتی است که هم بعد اخلاقی دارد، هم بعد تکوینی دارد و هم بعد اجتماعی و سیاسی و امنیّتی دارد. همه‌ی این‌ها در این مسائل ملحوظ است.

اجر بیشتر در نتیجه‌ی تلاش بیشتر

– این سؤال برای ما حل نشده است، شما فرمودید زمینه‌های شر در کسی که حرام زاده است بیشتر است لذا اگر تلاش بیشتری کند اجر او بیشتر خواهد بود. حالا اگر او این شرایط را نمی‌داشت، یعنی این سختی برای او نبود و به همان حدّ پایین‌تری از کمال و ثواب کمتر می‌رسید. امّا الآن خیلی سخت‌تر است، اگر بخواهد به آن ثواب بیشتر برسد سختی بیشتر و راه طولانی‌تری را در پیش دارد. عدالت این‌جا چطور است؟

-‌ عمل و عکس العمل چه ربطی به عدالت دارد؟ خلاف عدالت این است که شما حقّی به عهده‌ی من داشته باشید و من در مورد شما کم بگذارم. امّا اگر هیچ طلبی در من ندارید، من هم به شما مانند همه، در حدّی که حجّت تمام شود و فردا نتواند سؤال کند به شما اختیار دادم. شما واقعاً می‌توانستید غیر از این کار بدی که کردید بکنید؟ وقتی از یک مجرم سؤال شود که چرا این جرم را کردید؟ می‌گوید من اشتباه کردم، بد کردم، پشیمان هستم. همه‌ی مجرمین در جرم خود آزاد بودند. اگر آزاد نبودند که کیفر صحیح نیست، دادگاه جا ندارد، پیشمانی جا ندارد. همه‌ی این‌ها در این مجاری، در دادگاه‌ها محاکمه می‌شوند. نمی‌تواند دلیل بیاورد که من حرام زاده بودم، بچّه‌ی پرورشگاه بودم، بچّه‌ی سر راهی بودم. هیچ کسی هم در روزگار چنین عذری برای خود نتراشیده است. خود همین‌ها هم پشیمانی دارند.  دلیل بر این است که می‌توانستند چنین کاری نکنند و این کار را کردند.

 حالا اگر در این مجموع همه زحمت مساوی کشیده باشند و کسی که باید بر اساس برنامه‌ای تبعیض قائل نشود، به بعضی‌ها جایزه دهد و به بعضی‌ها جایزه ندهد. ترجیح بلاموجّه است. این کار عادلانه‌ای نیست. ولی در مورد خدا اصلاً این‌طور نیست. اگر کم هم دارد، آن کم هم تفضّل خدا است، زیاد هم دارد همین‌طور است. یعنی هیچ کسی از خدا هیچ طلبی ندارد و تساوی هم نیست که بگوییم این‌ها همه با هم یک شکل هستند، چرا به او زیاد دادید و به این کم دادید.

درک نادرست معنای غیرت در جامعه

-‌ در غرب می‌خواهند زنای محارم یا زنان زن و شوهر را رواج دهند، این‌ها یک جمله‌ای دارند که با فرهنگ لغت ما هم می‌سازد. می‌گویند غیرت به معنای حسودی کردن است، رشک بردن است. حسودی کردن هم یک صفت قبیحی است، پس غیرت هم یک صفت قبیحی است. در فرهنگ نامه‌ای مانند دهخدا همین ترجمه برای غیرت شده است. به همین خاطر می‌توانند استناد ‌کنند و ذهن خیلی‌ از جوان‌ها هم با همین منحرف می‌شود که معنای غیرت را درست درک نمی‌کنند. ولی چون اصل لغت غیرت عربی است، باید در فرهنگ عربی دنبال آن بگردیم نه در معنای فارسی. در کتب مختلف معنای غیرت را مطرح کرده است.

غیرت یعنی تأمین نیازهای شخص

 اوّل بحث پیدایش غیرت است که ظاهراً این‌طور بوده است که غیرت از غیریّت است. یعنی مصدر غیر بوده است. مانند مائیّت، این هم غیریّت و شاید مشدّد آن به خاطر ثقل آن افتاده باشد و به غیرت تبدیل شود. بعید نیست که اینطور باشد. فرهنگ‌ها خیلی روی این بحث نکردند، ولی معنایی که برای غیرت مطرح کردند معنای مترادف با «مارَ یَمیرُ» است. بعضی‌ها ریشه‌ی کلمه‌ی امیر المؤمنین را از همین می‌دانند. اگر معنای آن «مارَ یَمیرُ» باشد یعنی تمام نیازهای یک شخص را تأمین کنید. چه نیازهای مادّی، چه نیازهای معنوی یک شخصی را تأمین کنید می‌گویند مارَ یمیرهُ یعنی تمام نیازهای او را تأمین کرد.

غیرت را هم به این معنا می‌گیرند. لفظ آن این‌طور است می‌فرماید: «و الغِیْرَهُ المِیْرَهُ غَارَهم یَغِیْرُهم و یَغُوْرُهم مارَهُم و هو الغِیَار»[۱۳] این را در بعضی کتب دیگر هم آمده است ولی این از همه صریح‌تر است. در کتاب العین و لسان هم همین ترجمه آمده است. معنای غیرت را از همین مارَ یمیرُ گرفته است. یعنی می‌گویند معنای غیرت یعنی تأمین نیاز شخص. تأمین اداره کردن زندگی یک شخص را «مارَ یَمیرُ» می‌گویند. این به همین معنا است. می‌گویند این شخص غیرت دارد یعنی او را اداره می‌کند. مقام او کمی‌ بالاتر از امیر به معنای دستور دادن است.

غیرت یعنی شریک ناپذیری

-‌ «میرَ» که به معنی رزق دادن و توشه دادن به اشخاص است. در سوره‌ی یوسف است که «رُدَّتْ إِلَیْنا وَ نَمیرُ أَهْلَنا»[۱۴] هم بضاعت ما را به ما برگرداند و هم توشه داد ما زندگی کنیم. امّا آن‌که ارتکاز عموم مردم است و از روایت هم همین استفاده می‌شود غیرت شریک ناپذیری است. خدای متعال فرمود: من غیر شریک هستم. هر کسی برای من شریک بیاورد من سهم خود را هم به او واگذار می‌کنم؛ یعنی غیر قبول نمی‌کنم. لذا وجود نازنین پیغمبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند: پدر من ابراهیم غیور بود و من اغیر از او هستم و خدا «أشدُّ غیرت منّی» است. غیرت او بیشتر از من است. خدا کسی را به حریم کبریایی خود راه نمی‌دهد. لذا خدا بنا دارد هر متکبّری را بزند. این مشارکت در کبریایی حق است و خدا در حریم خود کسی را راه نمی‌دهد.

 غیرت مملکت داری این است که آدم اجازه‌ی ورود بیگانه را به عنوان متصّرف، به عنوان حاکم، به عنوان غارت‌گر ندهد. غیرت به ناموس یک شکل است، به حریم شخصی یک طور است و این‌ها غیرت است. ماهیّت حسد یعنی کاربرد آن با غیرت دو تا است. حسد یعنی یک نعمتی را که من دارم باید داشته باشم و دیگری آن را نداشته باشد. حسد، غبطه، غیرت هر کدام یک کاربرد و مجرای خاصّ خود را دارد. غیرت هم به معنای غیر زدایی است، غیر ناپذیری است.

-‌ در فرهنگ دهخدا نوشته است غیرت یعنی حسد، رشک بردن.

رشک مطلوب و مذموم

-‌ اگر این‌طور باشد باید بگوییم که رشک دو شکل است؛ یک رشد مطلوب داریم و یک رشد مذموم داریم. رشک مطلوب این است که انسان به کسی اجازه‌ی تعرّض به حریم خصوصی خود را ندهد، به کسی اجازه‌ی تعرّض به دین خود را ندهد. این رشک ممدوح می‌شود. رشک مذموم جایی است که چیزی که دیگران اجازه دادند، قانون اجازه داده است که داشته باشند من نمی‌خواهم که او داشته باشد، می‌خواهم من داشته باشم.

غیرت با حسادت چه فرقی دارد؟

-‌ یعنی در واقع حسد به این معنا است که چیزی را که ما نداریم و در دست دیگران است را می‌خواهیم، امّا غیرت دقیقاً در مقابل آن است.

-‌ نه، در حسد نداشتن نیست. در حسد اگر خود شخص داشته باشد یا نداشته باشد، امّا نمی‌تواند قبول کند که شما چیزی را دارا باشید. در غیرت من دارم و او نباید داشته باشد. هر کسی زن خود را دارد و دیگری نباید در این زن شریک باشد. حریم خصوصی خانه‌ی او این‌طور است، کشور او این‌طور است، دفاع در مقابل تعرّض به دین غیرت است. مدح شده است و از صفات خدا و صفات پیغمبر است. می‌گویند حضرت ابراهیم (علی نبیّنا و آله و علیه السّلام) -پیغمبر می‌گوید پدر من غیور بود- ساره را همیشه در سفرها در صندوق می‌گذاشت که کسی هیکل او را نبیند. در کجاوه‌ سوار می‌کرد.

نیکی به پدر و مادر در شخص زناکار به چه صورت است؟

-‌ در همین سوره‌ی اسراء داشتیم که «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً»[۱۵]، این شخصی که از طریق زنا به دنیا می‌آید چنین تکلیفی را دارد. یعنی این احسان و این تأکیداتی که در شرع آمده است شامل پدر و مادر او هم می‌شود؟

-‌ «الْوَلَدُ لِلْفِرَاشِ وَ لِلْعَاهِرِ الْحَجَر»[۱۶] خدا این را قبول ندارد، لذا از او ارث نمی‌برد. به عنوان فرزند او حساب نمی‌شود.

-‌ این بی‌احترامی حکماً…

– اگر پدر او مسلمان باشد بی‌احترامی که کلّاً جایز نیست، ولی حکم پدری ندارد. بزرگ‌تر است یا اگر زحمت او را می‌کشد و او را تأمین می‌کند حق به گردن او دارد، امّا غیر از این جهت نه.

-‌ یک مسئله راجع به بحث زنا است. یکی از دوستانی که کلاس آقای خاموشی می‌رفتند گفتند که حاج آقا فرمودند در یکی از سفرهای خارجی خود از یکی از دانشمندان که تازه مسلمان شده بود پرسیده بود که چطور شد مسلمان شدید؟ آن دانشمند گفت که در رابطه با رحم زن تحقیقات داشتند، دیدند که وقتی مردی با زنی ارتباط دارد تمام اطّلاعات ژنتیکی با نزدیکی وارد رحم می‌شود و این اطّلاعاتی که وارد رحم می‌شود سه الی چهار ماه طول می‌کشد که پاک شود. اگر این زن بلافاصله با مرد دیگر ارتباط داشته باشد، این رحم که می‌خواهد ارتباط با مرد دیگر را بگیرد وحشی می‌شود، از حالت تعادل خارج می‌شود. بعد گفت دیدم دین اسلام گفته است وقتی زنی طلاق می‌گیرد باید سه ما یا چهار ماه صبر کند، اعتقاد من به دین اسلام قوی شد و فهمیدم که بحث او علمی است. سه ماه طول می‌کشد که اطّلاعات آن پاک شود و یک نفر دیگر بیاید و ازدواج کند.

-‌ بله، به عنوان مؤیّدات این‌ها محتمل است. می‌شود گفت که یُمکن.

پرسش و پاسخ

-‌ حاج آقا این سؤالی که مطرح فرمودند در خود بحثی که این علّامه داشتند اشاره کرده بودند. ایشان فرمودند: در طول تاریخ این صفت بخیل بودن تا به حال نسبت به کسی که از همسر خود و زن خود محافظت می‌کرده و اجازه‌ی تعرض نمی‌داده است داده نشده است. در اعتقاد عرفی همیشه همین‌طور بوده است.

– ولی متأسّفانه دارند فرهنگ را عوض می‌کنند. خیلی‌ها از طریق انیمیشن دارند روی آن کار می‌کنند.

-‌ بله، می‌خواهند نظام خانواده را از بین ببرند.

-‌ این «وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنى‏ إِنَّهُ کانَ فاحِشَهً»[۱۷] که الزّنی مذکّر است و فاحشه مؤنّث است، آیا می‌شود «ه» آن را «ه» مبالغه گرفت؟ یعنی باید می‌گفت الزّنی فاحشا. حالا که «ه» مؤنّث آورده است می‌شود «ه» آن را «ه» مبالغه گرفت؟

-‌ بله مانند «ه» علامه می‌ماند. خیلی عجیب است که ضمیر اوّل آن یعنی «إِنَّهُ» ضمیر مذکّر است.


[۱]– سوره‌ی اسراء، آیه ۳۲٫

[۲]– سوره‌ی عنکبوت، آیه ۲۹٫

[۳]– سوره‌ی واقعه، آیات ۵۸ و ۵۹٫

[۴]– سوره‌ی رعد، آیه ۸٫

[۵]– سوره‌ی الرّحمن، آیه ۵٫

[۶]– همان، آیه ۹٫

[۷]– سوره‌ی آل عمران، آیه ۱۹۱٫

[۸]– سوره‌ی شوری، آیه ۵۳٫

[۹]– بحار الأنوار، ج ‏۶۷، ص ۱۹۱٫

[۱۰]– مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ‏۱۲، ص ۹۳٫

[۱۱]– سوره‌ی ذاریات، آیه ۵۶٫

[۱۲]– الدر المنثور فى تفسیر المأثور، ج ‏۳، ص ۳۳۸٫

[۱۳]– المحیط فی اللغه، ج ‏۵، ص ۱۲۵٫

[۱۴]– سوره‌ی یوسف، آیه ۶۵٫

[۱۵]– سوره‌ی اسراء، آیه ۲۳٫

[۱۶]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ‏۵، ص ۴۹۱٫ 

[۱۷]– سوره‌ی اسراء، آیه ۳۲٫