«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إلی یوم الدّین».

تا زمانی که دین را در دست داشته باشیم، دشمن با ما رفاقت نخواهد کرد

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ * وَ إِنْ کَادُوا لَیَفْتِنُونَکَ عَنِ الَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ لِتَفْتَرِیَ عَلَیْنَا غَیْرَهُ وَ إِذًا لَاتَّخَذُوکَ خَلِیلًا[۲]»؛ این را گفتیم، ولی برای یادآوری که باید همیشه بگوییم، مروری می‌کنیم تا از دوستان استفاده کنیم. فرمودند: نزدیک‌بود که «لَیَفْتِنُونَکَ»، این‌ها توطئه داشتند و برنامه داشتند تا تو را به هم بریزند و فتنه‌ی آن‌ها این بود که تو را از آن چیزی که به تو وَحی شده است، مُنصرف نمایند. یعنی در دین تو دست ببرند و آن را کم و زیاد کنند. «لِتَفْتَرِیَ عَلَیْنَا غَیْرَهُ»؛ ما اَنزَل‌الله را با آن‌چه که خداوند متعال نازل نکرده است، التقاطی پیش بیاید، یک اسلام التقاطی و یک مَکتب التقاطی باشد و غیر ما اَنزَل‌الله را به جای ما اَنزَل‌الله ارائه کنی. «وَ إِذًا لَاتَّخَذُوکَ خَلِیلًا»؛ نکاتی که در مورد این عبارت وجود داشت، یکی این بود که نزدیک بود تا کُفّار نسبت به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) طَمع کنند و وقتی به پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) طَمع می‌کنند، باید مراجع تقلید و رهبران دینی ما خیلی حسّاس باشند. کُفّار نسبت به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) چشم دوخته بودند و قصد داشتند تا فتنه کنند و التقاطی پیش بیاورند. «إِذًا لَاتَّخَذُوکَ خَلِیلًا»؛ ترجمان آن آیه است که فرموده است: «لَا یَزَالُونَ یُقَاتِلُونَکُمْ حَتَّى یَرُدُّوکُمْ عَنْ دِینِکُمْ[۳]»؛ این‌ها تا شما را بی‌دین نکنند، با شما خواهند جنگید. در این‌جا گونه‌ی دیگری از عبارت آمده است. دوستی این‌ها با شما وقتی مُحقّق می‌شود که خواسته‌های خود را به شما تحمیل نمایند و در دین انحراف ایجاد نمایند. تا زمانی که شما این اصالت و شفافیّت دین را دارید، این‌ها دشمنان شما هستند؛ ولی اگر کوتاه آمدید، «إِذًا لَاتَّخَذُوکَ خَلِیلًا». این آیه‌ی کریمه با زمان ما و انقلاب ما همخوانی زیادی دارد. ولی هم حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) واقعاً وارث پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بودند و هم امام فعلی‌مان مقام معظم رهبری (مُدّ ظلّه العالی) این‌گونه هستند. الحقّ و الانصاف این‌ها از جانب پروردگار متعال تَثبیت شده هستند و هر کسی با این همه طوفان‌ها و فشارها مواجه می‌شد، بالاخره در جایی از مواضع دینی و اسلامی خودش کوتاه می‌آمد و همین موضوع برای همیشه شکافی ایجاد می‌کرد و دین را از بین می‌بردند. این نکاتی است که در جلسات گذشته با این کیفیّت به ذهن‌مان نیامده بود، ولی مسأله‌ی روز است که دشمن و رهبران به زَمامدار دین طَمع دارند و طَمع آن‌ها هم این‌گونه است که دین را از بین ببرند. خداوند مرحوم «آیت الله بهجت» (اعلی الله مقامه الشریف) را رحمت نماید. ایشان فرمودند: وقتی به سُراغ «میرزا کوچک خان[۴]» رفتند، گفتند: ما طَمع عَرضی نداریم، ولی طَمع سیاسی داریم که می‌خواهیم سیادت داشته باشیم و نمی‌خواهیم سرزمین شما را اشغال کنیم. عُمده‌ی موضوعات در این است که آن‌ها می‌خواهند این تفکّر را سَلب کنند «وَ إِذًا لَاتَّخَذُوکَ خَلِیلًا» بنابراین هر کسی مسلمان است و انقلاب اسلامی را بر اساس مکتب تَلقّی کرده است، باید هیچ‌گاه فَریب این موضوع را نخورد که این‌ها با ما دوست خواهند شد. تا زمانی که ما دین را داریم و در دین سِمِج هستیم و ثَبات‌قدم داریم، این‌ها ما را به دوستی نخواهند پذیرفت.

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت به دشمنان حتّی میل ضعیف هم ندارند

«وَ لَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاکَ لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئًا قَلِیلًا[۵]»؛ این اوجِ عصمت است، این اوجِ طهارت وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است و دیگر از این زیباتر نمی‌شود. منظور طهارت حَریم است و به معنای خودِ پاکی نیست. اصلاً این‌ها نمی‌توانند در حَوالی تو بیایند و نفوذی در حرَیم تو داشته باشند. «وَ لَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاکَ لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ»؛ هم مسأله‌ی «کِدْتَ» که از اَفعال مُقاربه است، «تَرْکَنُ» به معنای میل ضعیف است و «شَیْئًا قَلِیلًا» که سه عبارت و سه کلمه‌ای است که این معنا را می‌دهد که نه تنها میل پیدا نکردی، بلکه حتّی در مُخیّله خودت هم اصلاً نمی‌آید که این کار را انجام بدهی یا انجام ندهی. به هیچ نَحو، حتّی در میل کم تو هم تَزلزُلی پیش نیامده است که نسبت به این‌ها میل کمی نشان بدهی و شیء قَلیلی هم نبود. بنابراین این عصمت پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) در اوج است و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در قُلّه معصوم هستند و افتخارشان هم این است که خودشان نیستند. «وَ لَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاکَ»؛ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) تحت‌الحمایه هستند، تحت‌الحفظ هستند. نفرموده است: «ثَبَّتُ»، بلکه فرموده است: «ثَبَّتْنَاکَ»؛ یعنی خداوند متعال از موضع عظمت و جَلال پیامبرش را زیر چَتر حمایت خودش گرفته است و ایشان را تثبیت کرده است تا جایی که هیچ‌نوع نسیمی از انحراف در دین به حَریم ایشان هم نزدیک نشده است؛ نفرموده است که به خودشان و یا دلشان نزدیک نشده است، بلکه فرموده است به حَریم ایشان هم نزدیک نشده است.

هرگونه رُکون به غیرِ خداوند، سقوط است

این اوج عصمت از این سو می‌باشد. از سوی دیگر اگر چنین رفعتی نبود که دست هیچ مُنحرفی به آن‌جا نرسد و دامن تو این‌قَدر بلند نبود که هیچ غُباری این دامن را آلوده نکند، ولو مُختصری از این نسیم انحراف به گوشه‌ای از دامن تو می‌رسید، «إِذًا لَأَذَقْنَاکَ ضِعْفَ الْحَیَاهِ وَ ضِعْفَ الْمَمَاتِ[۶]». بنده گاهی این را می‌خواندم و با آن خیلی گریه کردم. به قَدری تا عُمق جانم نفوذ کرد و واقعاً حالتی به بنده دست داد. «إِذًا لَأَذَقْنَاکَ ضِعْفَ الْحَیَاهِ وَ ضِعْفَ الْمَمَاتِ»؛ رُکون به غیر خداوند سقوط است. هرچه مقام انسان بالاتر باشد، سقوط دردناک‌تری خواهد داشت.‌ این استغفار رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه‌ی هدی (سلام الله علیهم اجمعین)، این استغفار دَفعی این‌گونه بود که اگر این‌جور نبود، چه می‌شد را می‌دیدند و از این‌که خداوند اجازه نداده است تا آن رُخ بدهد، استغفار می‌نمایند. خیلی مسأله‌ی دَقیق و ظریفی است و جز خداوند، کسی قدرت این‌گونه تصویر را ندارد. هم در موضع بیان طهارتِ وجود عالَم‌گیر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) که تا چه حَدّ طاهر و پاک هستند و بیمه‌ی خداوند متعال هستند که به هیچ‌وَجه مُنحرفین و توطئه‌گَران هیچ راه نفوذی به حَریم ایشان، حتّی به اندازه‌ی شیء قَلیلی را هم ندارند و دَرب‌ها به کُلّی به روی آن‌ها بسته است. از این سو اگر این‌گونه بود، چه می‌شد؟ اگر خداوند متعال لحظه‌ای آن‌ها را رها می‌کرد و یک رُکون قَلیلی بود، یک شیء قَلیلی پیش می‌آمد، آن‌گاه چه می‌شد؟ «إِذًا لَأَذَقْنَاکَ ضِعْفَ الْحَیَاهِ وَ ضِعْفَ الْمَمَاتِ». حال جای دارد تا انسان عبارات دعای کمیل را باور کند که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) چگونه عُذرخواهی می‌کنند، چگونه می‌سوزد، چگونه ذلّت را نشان می‌دهد؛ «إِذًا لَأَذَقْنَاکَ ضِعْفَ الْحَیَاهِ وَ ضِعْفَ الْمَمَاتِ». حال اگر خداوند متعال کسی را چوب بزند، آیا کسی پیدا می‌شود که از انسان دفاع نماید؟ «ثُمَّ لَا تَجِدُ لَکَ عَلَیْنَا نَصِیرًا[۷]»؛ خداوند متعال هر کسی را طَرد نماید، خداوند متعال هر کسی را بیندازد، هر کسی را خداوند بزند، امکان حمایت از او برای اَحدی مُیّسر نیست.

تلاش دشمنان برای حَذف فیزیکی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و ناکامی آن‌ها

«وَ إِنْ کَادُوا لَیَسْتَفِزُّونَکَ مِنَ الْأَرْضِ[۸]»؛ وقتی نتواستند، در مقام نَفی فیزیکی برمی‌آیند. از نظر فرهنگی و از نظر مکتبی مُحال شد که این‌ها بتوانند تأثیر اَندکی در مَرام و مَشی و رَوش و گفتار حقّ و وَحیانی تو برایشان پیش بیاید. وقتی در آن‌جا دَرب‌ها را بسته دیدند و متوجّه شدند که به هیچ وَجه راه نفوذ وجود ندارد، بنا را بر ترور کردن و نَفی فیزیکی قرار دادند. در آیه‌ی ۳۰ سوره‌ی مبارکه‌ی دارد که می‌فرماید: «وَ إِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ[۹]»؛ خواستند تا تو را به زندان بیندازند؛ «یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ»؛ بَنای آن‌ها اوّل بر این بود که یکی از این سه کار را در مورد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) انجام بدهند؛ اوّلین کار حَبس پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود، کار دوّم قتل رسول الله بود بود و کار سوّم هم اخراج نبیّ مکرمّ اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. خداوند متعال می‌فرماید که اگر این کار را می‌کردند، تَهدید است؛ آیه‌ی اوّل وَعید خودِ رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) بود و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هم برای این‌که خداوند متعال ایشان را نجات داده است و این شرایط برای ایشان پیش نیامده است، بعد از نُزول این آیه می‌فرمودند: «اللَّهُمَّ وَ لَا تَکِلْنِی إِلَى نَفْسِی طَرْفَهَ عَیْنٍ أَبَداً[۱۰]»؛ تو من را از یک چنین سقوط خطرناک و وحشتناکی نگاه داشته‌ای. لذا دعا می‌کردند که این حمایت همچنان ادامه داشته باشد؛ «اللَّهُمَّ وَ لَا تَکِلْنِی إِلَى نَفْسِی طَرْفَهَ عَیْنٍ أَبَداً». پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شب‌ها هم تا صبح ناله می‌کردند و عَجز و نیاز خودشان را به حمایت و حفاظت خداوند متعال به زبان می‌آوردند.

حال وَعید دشمنان ایشان را مطرح می‌نماید. این‌ها هم تلاش می‌کنند که تو را دور کنند و از مُحیط حَذف فیزیکی کنند تا خودشان کار را به دست بگیرند. اگر این کار را می‌کردند، خودِ آن‌ها هم باقی نمی‌ماندند. «وَ إِذًا لَا یَلْبَثُونَ خِلَافَکَ إِلَّا قَلِیلًا»؛ این هم از آن آیه‌ی کریمه‌ای که می‌فرماید: «وَ مَا کَانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ[۱۱]»؛ این بیچاره‌ها متوجّه نیستند که بر روی یک شاخه‌ای نشسته‌اند که اگر آن را قطع کنند، خودشان خواهند افتاد. خداوند متعال به برکت وجود نازنین نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)، استیصال برای این‌ها اعمال نمی‌کند. عذاب استیصال که در دوران پیامبران قبلی وجود داشت، ولی وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) «رَحْمَهً لِلْعَالَمِینَ[۱۲]» هستند که خودِ این‌ها هم جزء عالَمین هستند و وجود نازنین رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) عایقِ عذاب است.

خداوند متعال وَعده‌ی نابودیِ دشمنانِ انبیاء الهی (سلام الله علیهم اجمعین) را داده است

«سُنَّهَ مَنْ قَدْ أَرْسَلْنَا قَبْلَکَ مِنْ رُسُلِنَا وَ لَا تَجِدُ لِسُنَّتِنَا تَحْوِیلًا[۱۳]»؛ این سُنّت ممکن است به هر دو مربوط باشد. هم مسأله‌ی مصونیت خلیفه‌ی خداوند از تأثیرپذیری و مصونیت در برابر فتنه‌ها و توطئه‌ها و مَکر‌ها که این سُنّتِ الهی است و خداوند متعال همه‌ی انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) را با قدرت غیبی خودشان حفاظت کرده است و به آن‌ها عصمت عطا کرده است. لذا در مورد حضرت یوسف (علیه السلام) فرمودند: «کَذَلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشَاءَ[۱۴]»؛ یوسف (علیه السلام) خودش نبود؛ این خدای یوسف (علیه السلام) بود که بَدی را مُنصرف کرد که دامن حضرت یوسف (علیه السلام) را آلوده نکند. زیرا خداوند متعال اجازه نمی‌داد تا بَدی بیاید. لذا برای حضرت یوسف (علیه السلام) هیچ فشار روحی وجود نداشت. خداوند می‌فرماید: «کَذَلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشَاءَ». حضرت یوسف (علیه السلام) هم گفتند: «وَ مَا أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَهٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّی[۱۵]»؛ این‌که انسان قابل تَرَحُّم است، این رَحمِ الهی است که انسان را مصونیت می‌دهد و پیامبران الهی (سلام الله علیهم اجمعین) این موضوع را به خوبی متوجّه هستند. این عَجز و فقر و بیچارگی و این‌که هرچه طهارت وجود دارد، همگی از تَرَحُّم حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) است.‌ از سوی دیگر هم در جنگ حقّ و باطل، باطل از بین‌رفتنی است و این سُنّتِ است. «مَنْ قَدْ أَرْسَلْنَا قَبْلَکَ مِنْ رُسُلِنَا»؛ در مورد آن‌ها هم به همین صورت بود. خداوند متعال هم خودِ آن‌ها را تثبیت کرد و هم دشمنان‌شان را که پیامبران الهی (سلام الله علیهم اجمعین) را نَفی می‌کردند، خودشان نابود می‌شدند. این سُنّت مقطعی نیست، قانون الهی است و جابجایی در مورد آن وجود ندارد که چیزی بخواهد در جای آن قرار بگیرد، تحویل بشود و اگر این نباشد، چیز دیگری بشود و تغییر پیدا کند. تا به این‌جا مربوط به جلسات گذشته بود و از دوستانی که نتوانستیم در جلسات گذشته استفاده کنیم، ان‌شاءالله خداوند به روح پاک‌شان و به قلب قرآنی‌شان بَرکت بدهد که از آن‌ها استفاده کنیم و سپس آیات بعدی را با هم مرور خواهیم کرد.

وَ صَلی الله عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرین

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۲] سوره مبارکه اسراء، آیه ۷۳٫

[۳] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۱۷٫

«یَسْأَلُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِیهِ ۖ قُلْ قِتَالٌ فِیهِ کَبِیرٌ ۖ وَ صَدٌّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ کُفْرٌ بِهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَ إِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَکْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ ۚ وَ الْفِتْنَهُ أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ ۗ وَ لَا یَزَالُونَ یُقَاتِلُونَکُمْ حَتَّىٰ یَرُدُّوکُمْ عَنْ دِینِکُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا ۚ وَ مَنْ یَرْتَدِدْ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَیَمُتْ وَ هُوَ کَافِرٌ فَأُولَٰئِکَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ ۖ وَ أُولَٰئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ ۖ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ».

[۴] یونس معروف به میرزا کوچک در سال ۱۲۹۸ ه‍.ق (۱۲۵۹ش / ۱۸۸۰ م) در محله استاد سرای رشت متولد شد. چون پدر یونس میرزا بزرگ نام داشت، یونس از کودکی به میرزا کوچک و سپس به نام کوچک خان یا کوچک جنگلی شهرت یافت. وی در دوران کودکی و جوانی در صالح آباد رشت و مدرسه جامع و مدرسه محمودیه تهران صرف و نحو و مقدمات علوم دینی را فرا گرفت. اما حوادث کشور، مسیر افکارش را تغییر داد و به صف مجاهدان مشروطیت پیوست. در عهد پادشاهی مظفرالدین شاه که پادشاهی مریض و ناتوان بود و زمام امور کشور را به دست عین الدوله صدر اعظم خویش سپرده بود، ظلم و ستم صدر اعظم و دیگر درباریان و وقوع چند حادثه به گسترش نارضایتی عمومی کمک کرد. میرزا کوچک خان در رشت عده‌ای از روحانیون را با خود همراه کرد و گروه «مجمع روحانیون» را تشکیل داد و تدریجاً آنها را مسلح کرد.

میرزا کوچک خان پس از حدود هفت سال مبارزه و جنگ و گریز با تعداد اندکی از یاران خود برای جمع‌آوری قوا به طرف خلخال حرکت کرد که در برف و بوران اسیر گشت و جان خود را از دست داد. با درگذشت وی در روز دوشنبه یازدهم آذر ۱۳۰۰ش نهضت جنگل به نقطه پایان خود رسید. جسد کوچک خان در گیلوان با مراقبت احترام‌آمیز آقا سید نصرالله گیلوانی به خاک سپرده شد. در گیلوان جسد کوچک خان به دست افراد سالار شجاع برادر سردار مقتدر طالشی افتاد. یکی از آنان سر وی را جدا کرد که به نشانه پایان روزگار او به تهران منتقل و به سردار سپه(رضاخان) ارائه شد. در نهایت سرش در گورستان حسن‌آباد تهران در نقطه نامعلومی دفن شد که بعداً از جانب یاران جنگلی محل دفن شناسایی شد.

[۵] سوره مبارکه اسراء، آیه ۷۴٫

[۶] سوره مبارکه اسراء، آیه ۷۵٫

«إِذًا لَأَذَقْنَاکَ ضِعْفَ الْحَیَاهِ وَ ضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لَا تَجِدُ لَکَ عَلَیْنَا نَصِیرًا».

[۷] همان.

[۸] سوره مبارکه اسراء، آیه ۷۶٫

«وَ إِنْ کَادُوا لَیَسْتَفِزُّونَکَ مِنَ الْأَرْضِ لِیُخْرِجُوکَ مِنْهَا ۖ وَ إِذًا لَا یَلْبَثُونَ خِلَافَکَ إِلَّا قَلِیلًا».

[۹] سوره مبارکه انفال، آیه ۳۰٫

«وَ إِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ ۚ وَ یَمْکُرُونَ وَ یَمْکُرُ اللَّهُ ۖ وَ اللَّهُ خَیْرُ الْمَاکِرِینَ».

[۱۰] تفسیر قمی ، علی بن ابراهیم قمی ج ۲ ص ۷۴ ؛ تفسیر نورالثقلین ، شیخ حویزی :ج۳ ص ۴۵۱ ؛ بحارالانوار : ج۱۶ ص ۲۱۷ ح ۶ ؛ میزان الحکمه ، محمدی ری شهری : ج ۴ ص ۳۲۳۲ ؛

«کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص فِی بَیْتِ أُمِّ سَلَمَهَ فِی لَیْلَتِهَا فَفَقَدَتْهُ مِنَ الْفِرَاشِ فَدَخَلَهَا فِی ذَلِکَ مَا یَدْخُلُ النِّسَاءَ فَقَامَتْ تَطْلُبُهُ فِی جَوَانِبِ الْبَیْتِ حَتَّى انْتَهَتْ إِلَیْهِ وَ هُوَ فِی جَانِبٍ مِنَ الْبَیْتِ قَائِمٌ رَافِعٌ یَدَیْهِ یَبْکِی وَ هُوَ یَقُولُ اللَّهُمَّ لَا تَنْزِعْ مِنِّی صَالِحَ مَا أَعْطَیْتَنِی أَبَداً اللَّهُمَّ لَا تُشْمِتْ بِی عَدُوّاً وَ لَا حَاسِداً أَبَداً اللَّهُمَّ وَ لَا تَرُدَّنِی فِی سُوءٍ اسْتَنْقَذْتَنِی مِنْهُ أَبَداً اللَّهُمَّ وَ لَا تَکِلْنِی إِلَى نَفْسِی طَرْفَهَ عَیْنٍ أَبَداً قَالَ فَانْصَرَفَتْ أُمُّ سَلَمَهَ تَبْکِی حَتَّى انْصَرَفَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِبُکَائِهَا فَقَالَ لَهَا مَا یُبْکِیکِ یَا أُمَّ سَلَمَهَ فَقَالَتْ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ لِمَ لَا أَبْکِی وَ أَنْتَ بِالْمَکَانِ الَّذِی أَنْتَ بِهِ مِنَ اللَّهِ قَدْ غَفَرَ اللَّهُ لَکَ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ تَسْأَلُهُ أَنْ لَا یَشْمَتَ بِکَ عَدُوّاً أَبَداً وَ أَنْ لَا یَرُدَّکَ فِی سُوءٍ اسْتَنْقَذَکَ مِنْهُ أَبَداً وَ أَنْ لَا یَنْزِعَ مِنْکَ صَالِحاً أَعْطَاکَ أَبَداً وَ أَنْ لَا یَکِلَکَ إِلَى نَفْسِکَ طَرْفَهَ عَیْنٍ أَبَداً فَقَالَ یَا أُمَّ سَلَمَهَ وَ مَا یُؤْمِنُنِی…».

[۱۱] سوره مبارکه انفال، آیه ۳۳٫

«وَ مَا کَانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِیهِمْ ۚ وَ مَا کَانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ».

[۱۲] سوره مبارکه انبیاء، آیه ۱۰۷٫

«وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَهً لِلْعَالَمِینَ».

[۱۳] سوره مبارکه اسراء، آیه ۷۷٫

[۱۴] سوره مبارکه یوسف، آیه ۲۴٫

«وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ ۖ وَ هَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَىٰ بُرْهَانَ رَبِّهِ ۚ کَذَٰلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشَاءَ ۚ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ».

[۱۵] سوره مبارکه یوسف، آیه ۵۳٫

«وَ مَا أُبَرِّئُ نَفْسِی ۚ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَهٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّی ۚ إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَحِیمٌ».