«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إلی یوم الدّین».

رحمت الهی شامل حال خائن نمی‌شود

در آیات کریمه‌ی ۱۰۵ به بعد سوره‌ی مبارکه‌ی نساء، معارف بلند و آموزه‌های برجسته‌ای برای ما قابل فهم است. یکی مسأله‌ی انزال بود. مسأله‌ی دوّم ظرفی بود که آن انزال را جذب و تلقّی می‌کرد. مسأله‌ی سوّم عصمت مُنزَل و مُنزل‌الیه است که از این آیات به خوبی استفاده می‌شود. مسأله‌ی چهارم این است که علم رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) علم الهی است، علم وجودی است، علم شهودی است و با اجتهاد و علوم ذهنی متفاوت است. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌بیند، ولی خودش نمی‌بیند؛ بلکه خداوند متعال است که می‌بیند و ایشان بستر رؤیت حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) هستند و این زمینه‌ی حاکمیّت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) «بَیْنَ النَّاسِ[۲]» است. هم در رفع اختلافات و مُنازعات و هم اعمّ از آن، یعنی در اختلافات نظری، فکری و هر اختلافی که میان بَشر فرض دارد، اعمّ از مُنازعات قضائی در هرجایی اختلافات وجود دارد و نظرات مختلفی است، حاکمیّت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، حاکمیّت خداوند متعال است که بر بندگان است که از ایشان قبول نمایند و رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) حجّت هستند. آیه‌ی بعدی هشدار به حکومت حقّ، حکومت الهی، سُفرای خداوند متعال، نمایندگان حقّ و حُکّام این است که مبادا مدافع خائن باشند و برای بیرون راندن مدّعی حقّ تحت تأثیر جوّ قرار بگیرند و از او دفاع نمایند و مبادا به نفع خائن موضِع بگیرند. در ذیل آیه‌ی کریمه فرموده است: «إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ مَنْ کَانَ خَوَّانًا أَثِیمًا[۳]»؛ رابطه‌ی خیانت‌کار و خائن با خداوند متعال قطع است. چون حُبّ خداوند حُبّ احساسی نیست و حُبّ ایجادی است، حُبّ اِفضالی است، حُبّ هدایتی است، حُبّ عنایتی است. «لَا یُحِبُّ مَنْ کَانَ خَوَّانًا أَثِیمًا»؛ معنایش این است که خداوند متعال رابطه‌ای با این‌ها ندارد، هدایت‌شان نمی‌کند و عنایتش را بر این‌ها شامل نمی‌کند. برای  کسانی است که زیاد خیانت‌ می‌کنند، ولی این صیغه‌ی مُبالغه نَفی خیانت‌های جُزئی نیست و «اَثیم» هم به همین صورت است. «اَثیم» صفت مُشبهه است. کسی که این ویژگی در وجودش نهادینه شده است، گناه برای او کار طبیعی است و همیشه انجام می‌دهد و این‌کاره شده است. ولی آیات دیگری داریم که علاوه بر اَدلّه‌ی نقلی، خداوند متعال در آیات دیگر کُلّ خیانت را مورد نظر قرار داده است و فرموده است: «إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْخَائِنِینَ[۴]»؛ خائن مطلقا از خداوند متعال بُریده است و ارتباط هدایتی و عنایتی و رحمت رحیمیّه شامل آن‌ها نمی‌شود.

انسان در همه حال محتاج رحمت رحیمیّه‌ی الهی است

خیانت هم چندین وجه دارد؛ یکی در همین آیه‌ی کریمه است که فردی سرقت کرده است و سوابق بدی نیز دارد. چون مسلمانان و پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را با اشعارش هَجو می‌کرد و این اوّلین او خیانت بود. سپس این هَجو را به دیگران نسبت می‌داد که این هم دوّمین خیانت او بود. نفاق داشت که سوّمین خیانت اوست. دزدی کرد که چهارمین خیانت اوست. دزدی را به دیگران نسبت داد و بُهتان زد که این هم پنجمین خیانت او می‌باشد. بنابراین یک انسانی است که انواع خیانت‌ها را انجام‌ می‌دهد و همه‌ی این‌ها هم در برابر این فرد حقوق‌النّاس است.‌ ولی از آیات استفاده می‌شود که گناه فردی نیز خیانت است. «یَعْلَمُ خَائِنَهَ الْأَعْیُنِ وَ مَا تُخْفِی الصُّدُورُ[۵]»؛ در این آیه‌ی کریمه آن‌چه که گناه چشم شمرده می‌شود، خداوند به عنوان خیانت به حساب آورده است و به این عنوان مطرح فرموده است. خداوند منّان در آیه‌ی دیگری نیز خیانت را به گناه فردی اطلاق فرموده‌ است. آیه‌ی ماه مبارک رمضان که خداوند متعال اجازه داده است تا در شب‌های ماه مبارک رمضان مسلمان با همسر خودشان «أُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَهَ الصِّیَامِ الرَّفَثُ إِلَى نِسَائِکُمْ هُنَّ لِبَاسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ[۶]» و در ذیل آن می‌فرماید: «عَلِمَ اللَّهُ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَخْتَانُونَ أَنْفُسَکُمْ فَتَابَ عَلَیْکُمْ[۷]»؛ خداوند متعال این‌ موضوع را که این‌ها در روز از حدود الهی تجاوز کنند و با همسر خودشان ارتباط زناشویی داشته باشند، به عنوان خیانت نام برده است. بنابراین خیانت هم در حقّ‌الله است و هم در حقّ‌النّاس است و به هر عنوانی کسی ظلم نماید و گناه و معصیتی مرتکب بشود، یا به دیگری خیانت کرده است و یا به خودش خیانت کرده است. آیه‌ی بعدی که پروردگار عظیم‌الشأنِ ودود، رحیم، غفّار، پیامبرش را مأمور به استغفار فرموده است و به تناسب این درخواست و تقاضا و التجاء و سؤال خودش را غفور و رحیم معرفی نمود و با لفظ «کانَ» نیز به کار برده است. «کَانَ غَفُورًا رَحِیمًا[۸]»؛ لفظ «کانَ» دلیل بر اَزلیت این است و اقتضاء به حال فعلی شما ندارد که خداوند این‌گونه بوده است. ولی غفور و رحیم بودن با توجّه به آیه‌ای که در مورد پدر بزرگوارمان حضرت آدم صفّی‌الله (علیه السلام) آمده است، وقتی این‌ها گرفتار آن ترکِ اُولی یا هرچه نامش را بگذارید، شدند، کاری کردند که رتبه‌شان از بهشت تنزّل کرد. بهشت دارِ حضور است، دارِ تشرّف به محضر حقّ است؛ هبوط کردند ومحجوب شدند. گریه‌ی حضرت آدم (علیه السلام) برای قصر و «وَ کُلَا مِنْهَا رَغَدًا حَیْثُ شِئْتُمَا[۹]» نبود؛ بلکه همه‌ی سوز و گُدازها به دلیل این محجوبیّت بود. این شکست درونی و این حجاب جان‌گَزا برای حضرت آدم (علیه السلام) که خلیفه‌ی خداوند متعال است و می‌فهمد که این فراق از جهنّم سوزناک‌تر است و فرزندشان که افضل از خودشان است، امیر عارفان فرموده است: «صَبَرْتُ عَلَى عَذابِکَ، فَکَیْفَ أَصْبِرُ عَلَى فِراقِکَ، وَهَبْنِى صَبَرْتُ عَلى حَرِّ نَارِکَ[۱۰]»؛ خلیفه‌ی خداوند سبحان بود، مُقرّب حقّ بود، حال حضور داشت و به عالَم کثرت آمد و خود حجاب خود شد و این موضوع حضرت آدم (علیه السلام) را آب کرد. اما نحوه‌ی عرض حال ایشان به محضر رُبوبی این‌گونه بود که فرمودند: «رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا[۱۱]»؛ از خودش حکایت و شکایت کرد. ما از تو شکایت نداریم، این حجاب خودکرده است و خودم کرده‌ام و کار دیگری نمی‌توانم انجام بدهم. «خود کرده را تدبیر نیست». «رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا». پس از این شکایت دو نکته را که در واقع انشاء است، ولی به صورت خبر با خداوند متعال مطرح نمود. «وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَ تَرْحَمْنَا[۱۲]»؛ یک مشکلی پیش آمده است، یک شکستی پیش آمده است، یک حجابی واقع شده است. «قد کانَ منّی ماکان». نسبت به این مشکلی که برای خودم درست کردم، مغفرت از آن توست. در یکی از دعاها به خداوند متعال عرضه می‌داریم: «وَ إِنْ تُعاقِبْ فَمَوْلیً لَهُ الْقُدْرَهُ عَلی عَبْدِهِ[۱۳]»؛ اگر عذابم کنی، حقّ توست؛ زیرا قدرت مطلق هستی و من هم در چنگ قدرت تو هستم و نمی‌توانم دفاع نمایم و به دنبال دلیل آن باشم؛ «فَمَوْلیً لَهُ الْقُدْرَهُ عَلی عَبْدِهِ». اما می‌فرماید: «وَ إن تَغفِر لی وَ تَرحَمنی فَإنَّکَ أنتَ الغَفُور»؛ اصلاً تو این کاره هستی و اگر مرا بخشیدی، ارتباطی به من ندارد؛ بلکه لازمه‌ی بزرگی و غفور بودن و رحیم بودن توست. حضرت آدم (علیه السلام) نیز نسبت به گذشته احتیاج خودش به مغفرت خداوند را مطرح می‌نماید، ولی متوجّه است. اگر فرض کنم که تو مرا بخشیدی و غفران تو شامل حال من شد، من عملاً فهمیده‌ام که قدرت صیانت خودم را ندارم و اگر تو دست من را نگیری، بازهم خواهم افتاد. بنابراین مغفرت به تنهایی کار را به پایان نمی‌رساند. بلکه در کنار مغفرت، رحمتِ رحیمیّه لازم است. اگر این رحمت در کنار آن مغفرت نباشد، گذشته برطرف شده است، ولی هیچ تضمینی وجود ندارد که من در آینده دچار هیچ لغزشی نشوم و سقوط نکنم و هبوط جدیدی برایم پیش نیاید.

در این آیه‌ی کریمه نیز که پیامبر ما مأمور به استغفار شده است، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به همه‌ی توجیهاتی که استغفار دارد، مُتعبّد بودند و خداوند متعال نیز ایشان را مأمور به استغفار کرده‌ است. «لَا یُسْأَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْأَلُونَ[۱۴]»؛ او هرکاری خداوند متعال دستور بدهد، همان را انجام می‌دهد. استغفار را بر اساس مأموریتی که داشتند، انجام دادند. یا این‌گونه نیست و استغفار لازمه‌ی عصمت است. همین‌گونه که استغفار گناه حادث را رفع می‌نماید، گناه در مسیر شدن را نیز دفع می‌نماید. یا اجازه نمی‌دهد که گناه وارد شود و یا گناه آمده را برطرف می‌نماید. وجود نازنین رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و همه‌ی معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) استغفارشان عمیق‌تر و وسیع‌تر از همه‌ی مُستغفرین بود و حالت ثبات و دَوام داشت و دائماً زبان و لب‌های مبارک‌شان به استغفار مرطوب بود. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مأمور به استفغار هستند و توجیه استغفار ایشان هم غفور و رحیم بودن حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) است. چون تو غفور هستی، چون تو رحیم هستی، استغفار می‌کنم؛ ولی استغفار به تنهایی کفایت نمی‌کند و من محتاج رحمت رحیمیّه‌ی تو هستم؛ والّا اصلاً نمی‌توانم استغفار نمایم. استغفار خودش از جلوه‌های رحمت رحیمیّه‌ی پروردگار متعال است و اگر رحمت رحیمیّه‌ی خداوند نباشد، هیچ‌کسی توفیق استغفار پیدا نمی‌کند. این هم نکته‌ای بود که نسبت به ‌ذیل این آیه‌ی کریمه «کَانَ غَفُورًا رَحِیمًا» مناسب بود تا از آن یاد بشود.

سفارش مهربانانه‌ی حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) به زید شَحاّم

در این‌جا حدیث شریفی را مطرح فرموده‌اند که می‌فرماید: «زید شَحّام[۱۵]» که از اصحاب خاصّ حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) است و روایات بسیار دل‌نشینی دارد و سؤالات او نیز بسیار خاص است. او چنین نقل می‌کند: «قَالَ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلّی الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم یَتُوبُ إِلَى اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ فِی کُلِّ یَوْمٍ سَبْعِینَ مَرَّهً[۱۶]»؛ زید شَحّام می‌گوید: وقتی امام جعفر صادق (علیه السلام) این جمله را به زبان آوردند، «کانَ یَتُوبُ» یعنی سیره‌ی او این‌گونه بود و همیشه این‌کار را می‌کرد؛ «کانَ یَقُول» یعنی همیشه این‌گونه می‌گفت و او در حال مطرح کردن این فضاست. «کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلّی الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم یَتُوبُ إِلَى اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ فِی کُلِّ یَوْمٍ سَبْعِینَ مَرَّهً»؛ زید شَحّام می‌گوید: «فَقُلْتُ أَ کَانَ یَقُولُ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ قَالَ لَا وَ لَکِنْ کَانَ یَقُولُ أَتُوبُ إِلَى اللَّهِ قُلْتُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلّی الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم[۱۷]»؛ حال دیگر این چیزی بود که باطن خودش را به حضرت امام صادق (علیه السلام) عرضه داشت. می‌گوید: من عرض کردم: «إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلّی الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم کَانَ یَتُوبُ وَ لَا یَعُودُ وَ نَحْنُ نَتُوبُ وَ نَعُودُ[۱۸]»؛ توبه‌ی ما خیلی ریشه ندارد. ما توبه می‌کنیم و آن را می‌شکنیم؛ ولی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) وقتی وصل می‌شدند، دیگر قطع نمی‌شدند. حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمودند: «اللَّهُ الْمُسْتَعَانُ[۱۹]»؛ این هم باز حمایتی بود که از زید شَحّام کردند و فرمودند که با این همه سابقه نااُمید نباش. «اللَّهُ الْمُسْتَعَانُ».

خداوند اجازه نمی‌دهد تا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از خائن حمایت نماید

آیه‌ی بعدی تأکید بر همین آیه‌ی «وَ لَا تَکُنْ لِلْخَائِنِینَ خَصِیمًا[۲۰]» است که می‌فرماید: «وَ لَا تُجَادِلْ عَنِ الَّذِینَ یَخْتَانُونَ أَنْفُسَهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ مَنْ کَانَ خَوَّانًا أَثِیمًا[۲۱]»؛ جِدال به معنای احتجاج، اقامه‌ی بُرهان، استدلال کردن و مقابل طرف پاسخ گفتن است. «وَ لَا تُجَادِلْ عَنِ الَّذِینَ یَخْتَانُونَ أَنْفُسَهُمْ»؛ در آن آیه‌‌ی کریمه بر حسب آن‌چه که در شأن نزول گفته شده بود، گویا زمینه‌سازی شده بود که وجود نازنین رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) «بَشیر» از طایفه‌ی «اُبیرق[۲۲]» را تبرئه نماید و مدّعی را که از افراد سالم جامعه بود، از حقّ خود محروم بشود. لذا در آن‌جا آیه نازل شد و هشدار داد و از این‌که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از ناحیه او چیزی بگوید که دفاع از خائن تلقّی بشود و یا به نفع سارق مطلب خاتمه پیدا کند، پیشگیری کردند. در این‌جا به صورت جمع آورده است و فرموده است: «لَا تُجَادِلْ عَنِ الَّذِینَ یَخْتَانُونَ أَنْفُسَهُمْ»؛ نه تنها در آن مورد خصیم به نفع خائن نباش، بلکه در هر مورد دیگری از کسانی که «یَخْتَانُونَ أَنْفُسَهُمْ» جدال نکن. در این‌جا خیانت به غیر نسبت داده نشده است، بلکه به خائن نسبت داده شده است. «یَخْتَانُونَ أَنْفُسَهُمْ»؛ کسانی که به خودشان خیانت می‌کنند، شما به نفع آن‌ها احتجاج نکنید تا فضا به نفع آن‌ها رقم نخورد. «إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ مَنْ کَانَ خَوَّانًا أَثِیمًا»؛ برای این‌که این‌ها از ارزش ساقط شده‌اند. کسی را که خداوند اعتبار و آبرویی برایش قائل نیست، لذا دوست‌شان ندارد و این‌ها دیگر ارزش و لیاقت این معنا را ندارند که شما بخواهید از آن‌ها حمایت کنید و این‌گونه تلقّی بشود.

ضرر انسان خیانت‌کار به خودش خواهد رسید

این آیه‌ی کریمه تأکید آیه‌ی قبلی با نکات جدیدی است که در این آیه می‌توان از آن بهره گرفت و درس آموخت. یکی از آن نکات، این است که فرموده است: «یَخْتَانُونَ أَنْفُسَهُمْ»؛ چه کسی که «یَعْلَمُ خَائِنَهَ الْأَعْیُنِ[۲۳]» باشد و یا «عَلِمَ اللَّهُ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَخْتَانُونَ أَنْفُسَکُمْ[۲۴]» باشد و دارای گناهان شخصی باشد، بسیار روشن است. هرکسی که گناه می‌کند، «إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا[۲۵]»؛ اگر کسی کار بدی انجام بدهد، خودش ضرر خواهد کرد.

«هر چه کنی به خود کنی     *****     گر همه نیک و بد کنی».

ولی چرا خداوند خیانت به غیر را نیز، خیانت به نَفس معرفی فرموده است؟ این موضوع می‌تواند دارای جهات مختلفی باشد. یکی این است که هر ظلم و تعدّی و تجاوزی به غیر، قبل از آن‌که به مظلوم ضربه بزند، خود ظالم جهنّمش را روشن کرده است و یا احتراق جهنّم خود را تشدید کرده است و اعتبارش را نزد خداوند متعال از دست داده است. به حُرمتی که خودش نزد خودش دارد. تا زمانی که انسان سالم است، روی خودش حساب باز می‌کند؛ ولی وقتی انسان آلوده بشود، اوّلین شکست را خودش احساس می‌کند. آن صلابت و آرامشی که قبلاً داشت، دیگر نخواهد داشت. بنابراین ظلم از آن جهت که مَنفور خداوند متعال است، ظالم اوّلین ضربه را به خودش زده است که بسیار بالاتر از ضربه‌ای است که مظلوم از این دریافت می‌نماید و آن سقوط از چشم خداوند متعال است. مورد نفرت خداوند و ملائکه قرار گرفته است. دوّمین موضوع این است که به وجدان اخلاقی خودش و به طهارت خودش صدمه زده است و یک شکست دورنی برایش پیش آمده است. سوّمین موضوع این است که وجود انسان امانت الهی است. چشم من، گوش من، دست من،‌ همگی امانت‌هایی است که خداوند به ما داده است و ما مُکلّف هستیم تا به امانت الهی خیانت نکنیم. لذا هر کار خلافی که با اعضاء و جوارح‌مان یا با انگیزه و جوانح‌مان مرتکب می‌شویم، در مرحله‌ی اوّل به امانت خودمان خیانت کرده‌ایم و خائن در وجود خودمان هستیم. این هم یک اعتبار از «یَخْتَانُونَ أَنْفُسَهُمْ» است.

نکته‌ی بعدی که قابل ذکر است، این است که خداوند متعال در سوره‌ی مبارکه‌ی نور فرموده است که وقتی به خانه‌ای وارد می‌شوید، «فَسَلِّمُوا عَلَى أَنْفُسِکُمْ[۲۶]»؛ آن‌ها وجوهی است که یکی از آن‌ها این است که وقتی انسان به جمع سلام می‌کند، این سلام به خودش بازمی‌گردد. در تمام امور و شئون اجتماعی، انسان یک عضو است و چون یک عضو است، هر رحمتی که به مجموعه می‌رسد، او نیز شامل آن می‌شود و از آن جمع جدا نیست. خداوند متعال وجود جمعی را در آیات مختلفی به ما القاء فرموده است. شما دارای یک وجود فردی و یک وجود جمعی هستید. در ارتباط با استغفار رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) هم اگر فرض بر این باشد که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برای خودشان استغفار می‌نمایند، به این دلیل است که مجموعه‌ی اُمّت اعضاء پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند. چشم پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، گوش پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و اَیادی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند.‌وقتی این‌ها گناه می‌کنند، با توجّه به این‌که جانِ همه پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند، در واقع این آثار در وجود نازنین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ایجاد حُزن و ناراحتی می‌نماید. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از اُمّت‌شان جدا نیستند، لذا به این اعتبار اگر کسی کار خیری برای جامعه انجام می‌دهد، صرف نظر از آن جهاتی که گفتیم، جهات قُربی، جهات فضیلتی و جهات اخلاقی که برای رُشد و کمال خودش است، ولی واقعاً خدمتی که انسان نسبت به جامعه انجام می‌دهد، وقتی جامعه رُشد جدید و قدرت جدیدی پیدا می‌کند، او جدای از آن جامعه نیست و در واقع او نیز عضوی از این مجموعه می‌باشد. بنابراین هر خیری به این جامعه برسانم، خودم جدا نیستم و جزء دریافت‌کنندگان هستم. هم مُعطی هستم و هم مُستفید هستم و خودم نیز از آن خیری که به آن‌ها رسانده‌ام، بدون استفاده نیستم و در جمع به خودم نیز خواهد رسید. این نکته هم در ارتباط با عبارت «یَخْتَانُونَ أَنْفُسَهُمْ» که خدمت شما عرض کردیم.

خیانت باعث قطع ارتباط وِلایی انسان با حق‌تعالی می‌شود

«إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ مَنْ کَانَ خَوَّانًا أَثِیمًا»؛ این عبارت «خَوَّانِ أَثِیمً» که گفته شده است، نه تنها به اعتبار محبّت خداوند و «خَوَّانِ أَثِیم» نمی‌رسد؛ بلکه به اعتبار این‌که در این مورد کسانی که مرتکب شده بودند، فقط یک مرتبه خائن نبودند و «خَوَّانِ أَثِیم» بودند. خداوند متعال این‌ها را بیان می‌نماید و نَفی محبّت خداوند در مورد کسانی که خیانت کو‌چک‌تر می‌کنند، به اعتبار این‌که فعلا مُتعَلَّق این است، این نخواهد کرد.یکی این جهت است و جهت دیگر این است که خداوند متعال در این‌جا «خَوَّانِ أَثِیم» را فرموده است و در آیات دیگر «إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْخَائِنِینَ[۲۷]» را نیز تصریح نموده است که ما گمان نکنیم که اگر خداوند در این‌جا فرموده است خَوّان را دوست ندارد، در حال معرفی خَوّان است که این‌ها انسان‌های عادی نیستند، خیانت‌کارهای عادی نیستند. «فخر رازی[۲۸]» نقل می‌کند که این بَشیر سابقه‌ی هَجو رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) را دارد و بعد هم سرقت سه‌گانه را مرتکب شده است و سپس گناهان جَنبی دیگری را انجام داده است که پرونده‌ی او را مقطور کرده است. وقتی که مُشت او باز شد و خداوند متعال آیه نازل کرد و به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هشدار داد، دید که کار او جواب نداده است و فرار کرد و مُرتد شد. به سوی مکّه بازگشت و حرفه‌اش در آن‌جا نیز سرقت بود. در یکی از سرقت‌ها دیوار ریخت و در حال انجام آن گناه به دَرَک واصل شد. هم مُرتد شد و هم در حال انجام گناه کبیره و ظلم به جهنّمش رسید. بنابراین این‌ها «خَوَّانِ أَثِیم» هستند و این به اعتبار مورد است و به اعتبار این نیست که عدم محبّت خداوند مخصوص این‌ها باشد. ولی خداوند متعال در آیات دیگر نیز تصریح فرموده است و هرکسی مسلمان است، باید بترسد که اگر خیانتی انجام بدهد، رابطه‌ی وِلایی خداوند نسبت به او قطع خواهد شد. «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ[۲۹]»؛ اگر خداوند ولایتش را بردارد، انسان خودش در ظلمت جهنّم درمانده خواهد شد و نوری که او را پیش ببرد، وجود نخواهد داشت. این‌که خداوند کسی را دوست نمی‌دارد، وَعیدی است که بالای دست آن چیزی وجود ندارد. اگر کسی گناه زیادی هم انجام داده باشد، ولی مبغوض خداوند متعال قرار نگرفته باشد، بعد از مدّتی که خداوند در جهنّم در حال پاکسازی اوست، غِشاهایی که او را آلوده کرده است، می‌سوزد و به عمق وجود می‌رسد. در آن‌جا نام نازنین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را به یاد می‌آورد و با این تذکّر نام رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مجذوب می‌شود و خداوند او را از جهنّم آزاد می‌نماید. ولی کسی را که خداوند دوست ندارد، دیگر خلاصی نخواهد داشت. بنابراین هرگناهی که حتّی انسان را جهنّمی نماید، دلیل بر عدم محبّت حقّ نیست؛ ولی آن‌جایی که خداوند خودش اعلام می‌کند که من کسی را دوست نمی‌دارم، یعنی دیگر کار او تمام است و دیگر هیچ دربی بر روی او باز نخواهد شد. آن کسی که خداوند او را طَرد کند و بگوید دوستت ندارم، دیگر هیچ روزنه‌ی اُمیدی برایش باقی نخواهد ماند.

این مقداری تَصدیع بود که لازم بود تا ما سُفره را پَهن کنیم و از نعمت‌هایی که مانند همیشه خداوند بر زبان دوستان عزیزمان جاری می‌کند که الحمدلله به آن افتخار می‌کنیم، ان‌شاءالله استفاده خواهیم کرد.

وَ صَلی الله عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرین

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۲] سوره مبارکه نساء، آیه ۱۰۵٫

[۳] سوره مبارکه نساء، آیه ۱۰۶٫

[۴] سوره مبارکه انفال، آیه ۵۸٫

[۵] سوره مبارکه غافر، آیه ۱۹٫

[۶] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۸۷٫

[۷] همان.

[۸] سوره مبارکه نساء، آیه ۱۰۶٫

[۹] سوره مبارکه بقره، آیه ۳۵٫

[۱۰] مفاتیح الجنان، دعای شریف کمیل.

[۱۱] سوره مبارکه اعراف، آیه ۲۳٫

[۱۲] همان.

[۱۳] ادعیه و زیارات مدینه منوره و مکه مکرمه / مرکز تحقیقات حج؛ زیارت حضرت حمزه عموی پیامبر (صلی الله علیه و آله‌ و سلم).

[۱۴] سوره مبارکه انبیاء، آیه ۲۳٫

[۱۵] ابواسامه زید شحام ازدی کوفی از شاگردان و راویان امام باقر و امام صادق و به نقلی امام کاظم (علیهم‌السلام) می‌باشد. محدث عالی‌قدری که یکی از برجسته‌ترین چهره‌های روایتی شیعی است که نام مبارک او در ده‌ها حدیث از درخشش ویژه‌ای برخوردار است. محدث عالی‌قدری که به معرفی‌اش می‌پردازیم، به حق یکی از برجسته‌ترین چهره‌های روایتی شیعی است که نام مبارک او در ده‌ها حدیث از درخشش ویژه‌ای برخوردار است. تکریم و پاسداشت این‌گونه انسان‌های کمال‌طلب و ولایت‌مدار، افزون بر اینکه احیاگر نام و آرمان و راه آنان خواهد بود، توجه متولّیان فرهنگ دینی را به این نکته معطوف می‌سازد که ضمن دریافت پیام‌های دینی از روایات اهل بیت عصمت و طهارت، این آموزه‌ها را هماهنگ با نیازهای زمان و عصر ارتباطات ارائه دهند.

[۱۶] اصول کافى، جلد ۴، صفحه ۱۷۱، روایت ۴٫

[۱۷] همان.

[۱۸] همان.

[۱۹] همان.

[۲۰] سوره مبارکه نساء، آیه ۱۰۵٫

[۲۱] سوره مبارکه نساء، آیه ۱۰۷٫

[۲۲] اُبَیْرِق از اعضای قبیله اوس، از تیره بنی ظفر بود. اُبَیْرِق از اعضای قبیله اوس ، از تیره بنی ظفر بود سه تن از پسران وی یعنی بِشْر، بَشیر و مُبَشِّر به بنی اُبَیْرِق شناخته شده‌اند. تنها عامل توجه منابع تاریخی و تفسیری به بنی ابیرق به شان نزول آیاتی از سوره نساء باز می‌گردد که عمدتاً یکی دیگر از اعضای بنی ظفر به نام قتاده بن نعمان آن را نقل کرده است.

[۲۳] سوره مبارکه غافر، آیه ۱۹٫

[۲۴] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۸۷٫

[۲۵] سوره مبارکه اسراء، آیه ۷٫

[۲۶] سوره مبارکه نور، آیه ۶۱٫

[۲۷] سوره مبارکه انفال، آیه ۵۸٫

[۲۸] ‌ابوعبدالله محمد بن عمر بن حسین بن حسن بن علی طبرستانی رازی، فقیه، شافعی، فیلسوف، پزشک، ریاضیدان و منجم، دانشمند علوم معقول و منقول، معروف به امام فخر، ابن الخطیب و فخر رازی، می‌باشد. ابوعبدالله محمد بن عمر بن حسین بن حسن بن علی طبرستانی رازی، فقیه شافعی و دانشمند علوم معقول و منقول، معروف به امام فخر، ابن الخطیب و فخر رازی در سال ۵۴۳ یا ۵۴۴ ه‌. ق در ری متولد شد. وی در عصر خوارزمشاهیان می‌زیست و جاه و منزلت و نفوذ کلام او در نزد سلطان محمد خوارزمشاه بسیار بود. ذهنی فوق‌العاده جوال (کاوشگر) داشت و در تبحر در علوم مختلف کم‌نظیر است. در عین اینکه در افکار فلاسفه وارد است و تالی‌فاتی گرانب‌ها در فلسفه دارد، طرز تفکرش تفکر کلامی است نه فلسفی و سخت بر فلاسفه می‌تازد و در مسلمات فلسفه تشکیک می‌نماید. در تنظیم و تبویب و تقریر مسائل حسن سلیقه دارد، ملاصدرا از این نظر از او بسیار استفاده کرده است.

[۲۹] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۵۷٫