«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏»[۱].

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إلی یوم الدّین».

رُتبه‌ی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) با دیگر انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) متفاوت است

«وَ لَوْ شِئْنَا لَبَعَثْنَا فِی کُلِّ قَرْیَهٍ نَذِیرًا * فَلَا تُطِعِ الْکَافِرِینَ وَ جَاهِدْهُمْ بِهِ جِهَادًا کَبِیرًا[۲]»؛ در این آیه‌ی کریمه که قبل از این آیه جلوه‌های قدرت خداوند متعال و رحمت الهی، نقش خورشید و باران مطرح شده است. بعد از ارائه‌ی مظاهر قدرت و رحمت الهی که نقش خورشید در ثبات ظلّ و نسخ آن و تفاوت لیل و نهار و نشر باران و احیای سرزمین‌ها می‌باشد، فرمود: «وَ لَوْ شِئْنَا لَبَعَثْنَا فِی کُلِّ قَرْیَهٍ نَذِیرًا»؛ همان‌گونه که خداوند متعال قدرت دارد که باران را به صورت غربالی ببارد و با بارش پراکنده به صورت آب‌پاش سرزمین‌ها را اشباع نماید و منشأ حیات گیاهان و حیوانات و اَناسی بشود، می‌شد که رهبری جهان بَشریّت هم با تفرقه و نشر نبوّت که در هر منطقه‌ای به همان صورتی که هر کشوری یک زمامدار دارد، هر منطقه‌ای یک والی دارد و هر شهری یک بزرگی دارد، خداوند متعال قادر بود تا در یک زمان در مناطق مختلف «نذیر» قرار بدهد که هشداردهنده و بیدارگر باشد و پیامبری را قرار بدهد. همین‌طور بعد از رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) مانند انبیای سابق به طور مثال در هر سال و در هر مِئه‌ای، یک مجدد مِئه قرار بدهد و مانند قبلی ها در قرون مختلف تواتر انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) بشود. «وَ وَاتَرَ إِلَیْهِمْ أَنْبِیَاءَهُ[۳]»؛ بعد از نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) هم دست خداوند باز بود و می‌توانست تا روز قیامت در هر مقطعی یک پیامبر قرار بدهد. به دنبال آن خداوند متعال نفرموده است که ما این کار را انجام نداده‌ایم؛ ولی کلمه‌ی «لَوْ» به این معناست که اگر می‌خواستیم انجام می‌دادیم، ولی این کار را نکردیم. این‌ها به خاطر اِجلال نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) بود که این پیامبر تافته‌ی جُدابافته است و با انبیاء سلف (سلام الله علیهم اجمعین) در یک رُتبه قرار ندارد. ظرفیّت هدایتی پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم)، ظرفیّت رحمت بودن ایشان، «وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَهً لِلْعَالَمِینَ[۴]»، شرح صدر ایشان که فوقِ مسألت و درخواست بود. حضرت موسی (علیه السلام) از خداوند متعال مسألت کرد: «رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی[۵]»، اما خداوند متعال بر پیامبر خودش و پیامبر خاتمش امتنان دارد که فرمود: «أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ[۶]». وجود نازنین حضرت موسی (علیه السلام) در برخورد با مشکلات و صُعوبت‌ها از خداوند متعال درخواست کردند: «وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی[۷]»، در برخورد با گِره‌ها باید تو گِره را باز نمایی و در دستیابی به یک بیانی که «یَفْقَهُوا قَوْلِی[۸]» است. به نظر می‌رسد که مسأله‌ی لُکنت زبان برای حضرت موسی (علیه السلام) که مشهور است کَلیم خداوند متعال (سلام الله علیه) به دلیل اعجازی که در دوران کودکی‌شان واقع شد و اگر این کار را نمی‌کردند جانشان در خطر بود، حضرت جبرئیل (علیه السلام) ایشان را به سوی آتش هدایت کرد و ایشان دست به آتش بردند و درون دهان‌شان قرار دادند و معاذالله مثلاً پس از آن زبان ایشان صاف نبوده است. ولی از آیه غیر این موضوع فهمیده می‌شود، زیرا با وجود لکنت زبان هم می‌توان منظور را فهماند. ایشان می‌فرمایند: «یَفْقَهُوا قَوْلِی»؛ مشخّص می‌شود که قدرت تکلّم دارند، ولی نگرانی ایشان از کِشِش مُستمعین است که در میان این‌ها اهل فهم برای من قرار بده. «لَهُمْ قُلُوبٌ لَا یَفْقَهُونَ بِهَا[۹]»؛ حال اگر همه‌ی امّت حضرت موسی (علیه السلام) این کسانی بودند که فرموده است: «لَهُمْ قُلُوبٌ لَا یَفْقَهُونَ بِهَا وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لَا یُبْصِرُونَ بِهَا وَ لَهُمْ آذَانٌ لَا یَسْمَعُونَ بِهَا[۱۰]»؛ در ظاهر قضیّه که با براهینی که در کلام وجود دارد و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) باید بدون نقص باشد، اگر حضرت موسی (علیه السلام) نقصِ زبانی داشتند و لُکنت زبان داشتند، در مرحله‌ی اوّل با آن اعتقاد سازگاری ندارد و در مرحله‌ی دوّم چه ارتباطی با «یَفْقَهُوا قَوْلِی» دارد؟ خیلی‌ها زبان شیرینی دارند، ولی وقتی مطلب را القاء می‌کنند، مُستمعین و شاگردان متوجّه می‌شوند. حضرت موسی (علیه السلام) به دنبال نفوس مُستعدّه بودند. کسانی که «صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لَا یَعْقِلُونَ[۱۱]» هستند که اکثریّت مردم سِنخیّتی با کلام پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نداشتند و این‌ها حیوان بودند و زمینه‌ی آدم‌شدن هم در وجود آن‌ها قرار نداشت؛ لذا فرموده است: «سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ[۱۲]»؛ ای پیامبر! خودت را خسته نکن. «فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ عَلَى آثَارِهِمْ إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِیثِ أَسَفًا[۱۳]». ولی اجمالاً در هر سه زمینه حضرت موسی (علیه السلام) از خداوند متعال درخواست کمک کردند، اما وجود نازنین پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) حتّی از خداوند هم درخواست کمک نکردند؛ زیرا خداوند متعال هوای ایشان را دارد. بدون این‌که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بخواهد، فرموده است: «أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ». حضرت موسی (علیه السلام) درخواست کرد: «وَ یَسِّرْ لِی»، ولی خداوند متعال در این‌جا در مورد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است: «وَ وَضَعْنَا عَنْکَ وِزْرَکَ[۱۴]»؛ حمل بار هدایت کار آسانی نیست. بدون این‌مکه تو بخواهی، ما خودمان در حال بردن تو هستیم. کمااین‌که معراج رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هم به همین صورت بود؛ «سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَى بِعَبْدِهِ[۱۵]»؛ تو که نیامده‌ای، بلکه ما تو را برده‌ایم. کمااین‌که وقتی حرف می‌زنی، تو نیستی، بلکه ما هستیم که در حال حرف‌زدن هستیم و تو بلندگوی ما هستی.

وحدت رهبری و تمرکز قدرت پس از رحلت پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم)

این رُتبه‌ی نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) از نظر سِعه‌ی وجودی و ژرفای ظرفیّت در حدّی است که آن‌چه همه‌ی انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) دارند، ایشان به صورت یک‌جا دارند. خاتم همین‌گونه است. خاتم امتیازات گذشتگان را به صورت یک‌جا دارد. لذا هم از نظر وسعت مناطق جغرافیایی که قلمروی تبلیغ و هدایت نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) بود، «رَحْمَهً لِلْعَالَمِینَ» بودند و هم در امتداد زمان «لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ[۱۶]» بودند. این هم‌ اَبدیّت رسالت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را تصریح فرموده است و هم نامحدود بودن قلمروی رسالت ایشان را بیان کرده است. این موضوع در قدم اوّل اِجلال پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و معرفی ظرفیّت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است که فرموده است: «وَ لَوْ شِئْنَا لَبَعَثْنَا فِی کُلِّ قَرْیَهٍ نَذِیرًا» در طول هم و یا در عرض یکدیگر همگی را شامل می‌‌شود. ولی در مورد وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نه بناست در عرض ایشان پیامبری وجود داشته باشد و نه پس از خودشان و در امتداد زمان بناست پیامبری قرار داشته باشد. یک پیامبر بیشتر وجود ندارد، زیرا این یک پیامبر، همه‌ی پیامبران است و کار همه‌ی پیامبران الهی (سلام الله علیهم اجمعین) را انجام می‌دهد. یکی این عظمت و این شدّت وجود و شدّت نور است که در وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) انباشته شده است و ذخیره‌ی همه‌ی خلائق تا دامنه‌ی قیامت در وجود ایشان گُنجانده شده است. او همه است.

موضوع دیگر این است که خداوند متعال در حال بیان کردن قدرت خودش است. «وَ مَا ذَلِکَ عَلَى ٱللَّهِ بِعَزِیز[۱۷]» ؛ «ان یجمع العالم فی عالم و الدهر فی یوم»؛ این کار برای خداوند متعال آسان است و پروردگار حکیم این کار را انجام داد و عالَم را در یک فرد جمع کرد.

نکته‌ی سوّمی که می‌توان در این آیه‌ی کریمه استشعار کرد، این وحدت رهبری و تمرکز قدرت است. در تعدّد رهبری، نشر قوّه است؛ ولی در وحدت رهبری، تمرکز و مرکزیّت است. قدرت مرکزی خیلی شدید است. لذا وقتی باز می‌شود، سایه‌ی آن برای همگی مایه‌ی آرامش می‌شود. وجود مبارک حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و حضرات معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) هم همگی در مسأله‌ی رهبری، یکی رهبر است. تا زمانی که وجود نازنین حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) در قید حیات بودند، حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) با همه‌ی جَلالتی که دارند، زیر پرچم امام حسن مجتبی (علیه السلام) بودند. این وحدت رهبری پس از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) یک امر استانداردی است و تا روز قیامت رهبر، یک رهبر واحد است و این سنّت الهی است. «وَ لَوْ شِئْنَا لَبَعَثْنَا فِی کُلِّ قَرْیَهٍ نَذِیرًا». ولی ما این را نخواستیم و حکمت آن هم می‌تواند همین امور باشد و غیر از این امور نیز می‌تواند باشد که ان‌شاءالله از فکر قرآنی و نورانی عزیزان‌مان بهره ببریم و نکات دیگری را خداوند متعال به ذهن شما بیاورد و ما استفاده خواهیم کرد.

سِلاح قدرتمندی که خداوند در اختیار رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) قرار داده است

«فَلَا تُطِعِ الْکَافِرِینَ»؛ حال که دارای قدرت شامل و فراگیر هستی و تو یکی همه هستی، با این‌ها به نتیجه نرسی. وقتی این‌ها وسوسه می‌کنند، فشار می‌آورند، تو را تضعیف می‌کنند، به تو تهمت می‌زنند، انواع حیَل را به کار می‌برند که تو را تضعیف کنند. ولی تو آن‌چنان قوی هستی که با داشتن یک چیزی که به تو داده‌ایم، «قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلَى أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لَا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیرًا[۱۸]»، اگر همه‌ی قُوای فکری و قُوای مدیریتی از جنّ و اِنس روی یکدیگر انباشته بشوند و بخواهند مانند این چیزی که به تو داده‌ایم را بیاورند، «لَا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ» تا ابد هیچ‌گاه این کار از عُهده‌ی بَشر ساخته نیست. چون چنین انرژی‌ای در اختیار تو قرار دادیم، چنین ظرفیّتی را در تو ایجاد کردیم، بنابراین فرموده است: «فَلَا تُطِعِ الْکَافِرِینَ». تو پیامبر واحد هستی و قدرت تو پراکنده نیست؛ تو قدرت متمرکز خداوند متعال هستی. «فَلَا تُطِعِ الْکَافِرِینَ»؛ بنابراین در برابر درخواست‌های این‌ها مُداهنه نکنی و کوتاه نیایی. قرص و محکم ایمان داشته باش و با این‌ها در مورد «وَ جَاهِدْهُمْ بِهِ جِهَادًا کَبِیرًا» مقابله کن. با داشتن چنین سِلاحی که قدرت اتمی است و وقتی مُنفجر بشود، همه‌ی عالَم را تکان می‌دهد. شعاع آن خیلی وسیع است و می‌تواند به وسعت کائنات همه را تحت‌الشّعاع خودش قرار بدهد. هم مسأله‌ی وحدت رهبری پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) که وقتی رهبر واحد شدند، قدرت متمرکز است. «لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَهٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا[۱۹]». یا فرموده است: «إِذًا لَذَهَبَ کُلُّ إِلَهٍ بِمَا خَلَقَ[۲۰]»؛ وقتی قدرت متعدّد شد، هرکسی مرز دیگری است و نمی‌تواند بی‌نهایت باشد. مثلاً اگر دو قدرت باشند، هرکدام به دنبال کار خودش می‌رود و هرچیزی تولیدش باشد، هرکدام تکیه به تولید خودش می‌کند و آن زمان درگیری به وجود می‌آید. همین‌گونه که در تکوین به این صورت است، در تشریع نیز به همین صورت می‌باشد. «وَ لَوْ کَانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلَافًا کَثِیرًا[۲۱]»؛ خدای واحد خلیفه‌ی واحد قرار داده است و هدایت همه‌ی خلائق را در وجود او به صورت متمرکز قرار داده است. همچنین کتابی را که مظهر وحدت و قدرت پروردگار متعال است را در اختیار تو قرار داده‌ایم. بنابراین هم خودت ظرفیّت بسیار زیادی داری و هم این اسلحه‌ای که به تو داده‌ایم، پاسخگوی همه‌ی نیازها می‌باشد. با داشتن چنین کتابی هیچ‌گاه چیزی کم نخواهی آورد؛ «وَ جَاهِدْهُمْ بِهِ جِهَادًا کَبِیرًا».

مرحوم «طَبَرسی[۲۲]» (رحمت الله علیه) که خداوند مرحوم «آیت الله خزعلی[۲۳]» (رحمت الله علیه) را رحمت نماید که ایشان می‌فرمودند: «طَبرِسی»؛ ولی غلط مشهور بهتر از صحیح نامشهور است. انگار در گوش انسان می‌زنند که «طَبرِسی» صحیح است. ایشان می‌گویند که از این آیه استفاده می‌شود که اعظم جهاد و بالاترین آن، جهاد متکلّمین علیه شبهه‌افکن‌های مُبطل است. در برابر امواج سَهمگین تبلیغاتی، فضاسازی و جوّ‌سازی، جنگ نرم خیلی سخت‌تر از جنگ با شمشیر و جنگ سخت است و دلایلی دارند که یکی از آن‌ها این آیه‌ی کریمه است که می‌فرماید: «وَ جَاهِدْهُمْ بِهِ جِهَادًا کَبِیرًا». خداوند متعال خودش وصف این جهاد را فرموده است تا به اهمیّت جهاد فرهنگی، جهاد تبیینی، جهاد کَلامی، جهاد پاسخگویی و جهاد استقامت در برابر شُبهات مختلف پی‌ببریم که بسیار کار سختی است. نکته‌ی دیگر این است که زخم شمشیر آسان‌تر از زخم زبان است. مشهور است آن شعری که سروده‌اند:

«جِراحاتُ السِّنانِ لها التِیامٌ     *****     وَلا یَلتامُ ما جَرَح اللِّسانُ»

مظلومیّت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در اثر جوّ تبلیغاتی دشمنان

این اثر جوّ نامطلوب و فشار تبلیغاتی به گونه‌ای بود که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) شکست خوردند. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در حملات نظامی موفّق بودند. با فرماندهی «مالک اشتر» قُشون معاویه را دِرُو کردند و این‌ها را تا پُشت دیوارهای شام بالا بردند؛ ولی وقتی آن‌ها در صحنه‌ی جهاد جوّسازی و فریب آمدند و قرآن‌ها را بر روی نیزه زدند، قُشون متمرکز حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را پراکنده کردند و حضرت علی (علیه السلام) تنها ماندند و گرفتار غربت شدند. اگر این جنگ فرهنگی و جنگ تبلیغاتی وجود نداشت، در جنگ نظامی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) پیروز بودند. ولی فشار تبلیغاتی به گونه‌ای بود که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به مالک اشتر پیغام دادند که اگر می‌خواهی مرا زنده ببینی برگرد. به دست شامی‌ها نبود، بلکه به دست همین کسانی بود که تا کنون جنگیده بودند و ظاهراً «جنگ صفّین» مدّت ۲۷ ماه طول کشید. در تمام این مدّت با رشادت و با انسجام پیش می‌رفتند، ولی ویروس تبلیغات مسمومی که در دل‌های قُشون حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) وارد شد، همه را بیمار کرد و همه را از رده خارج کرد. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در آن کلمات جانسوزشان فرمودند: «کُنتُ امیراً و سِرتُ مأموراً»؛ فرمودند که من فرمانده بودم، ولی حال باید دیگر فرمانبر باشم. مظلومیّت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در بعضی از جهات را که مشاهده می‌کنیم، احساس می‌کنیم که ایشان از امام حسین (علیه السلام) نیز مظلوم‌تر هستند.

اهمیّت جنگ نرم و جهاد فرهنگی

سپس مرحوم طبرسی (رحمت الله علیه) در ادامه می‌گویند: این‌که وجود نازنین نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در مراجعت از جنگ سخت فرمودند: «رَجَعْنَا مِنَ اَلْجِهَادِ اَلْأَصْغَرِ إِلَى اَلْجِهَادِ اَلْأَکْبَرِ[۲۴]»؛ نشان می‌دهد که اهمیّت جنگ با شمشیر به اندازه‌ی اهمیّت جنگ فکری، جنگ احساسی و جهاد تبیین نیست. پروردگار متعال فرموده است: «مِنْ کُلِّ فِرْقَهٍ مِنْهُمْ طَائِفَهٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ[۲۵]»؛ برحسب نقلی شأن نزول این آیه در شرایطی بود که همه علاقه داشتند به جبهه بروند و جبهه‌ی فرهنگی خالی شد. این سنگرها خالی شد و آن سنگرها پُر شد. آیه نازل شد که اگر این وجود نداشته باشد، آن هم وجود نخواهد داشت. «فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَهٍ مِنْهُمْ طَائِفَهٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ[۲۶]»؛ در روایات هم این موضوع تصریح شده است که جهاد تبیینی اعظم از جاد با تُرک و روم و این‌هایی است که در آن زمان وجود داشته است. سپس در علّت آن نیز می‌فرماید: زیرا جهاد با شمشیر، جهاد با اَبدان است، ولی جهاد فکری و فرهنگی دفاع از اَدیان است. دین مهم‌تر از بدن است و اهمیّت آن بیشتر از بدن است. این در حال دفاع کردن از آب و خاک است، در حال دفاع کردن از وطن است؛ ولی این‌که عالِم مهم‌تر از مُجاهد است و مداد عُلماء از دِماء شهدا افضل است، به دلیل اهمیّت فکر است و اهمیّت جان و روح نسبت به بدن و امور ظاهریّه است. از نظر سختی هم این سخت‌تر از آن است. شکست در این جبهه قابل مقایسه با شکست در جنگ سخت نیست. حضرت امام حسین (علیه السلام) از نظر جنگ سخت شکست خوردند، همه با چهره‌‌ی گُلگون خلعت شهادت بر تن کردند و با چهره‌ی خندان به لقاء الهی رفتند؛ ولی از نظر فرهنگی «بنی‌امیّه» را شکست دادند و وجود نازنین حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) و حضرت امام سجّاد (علیه السلام) در همه‌جا خودشان را پیروز میدان در عمل و قول معرفی فرمودند. «فَکِدْ کَیْدَکَ وَ اسْعَ سَعْیَکَ وَ نَاصِبْ جُهْدَکَ فَوَ الله لَا تَمْحُو ذِکْرَنَا وَ لَا تُمِیتُ وَحْیَنَا[۲۷]»؛ اعلان قاطع می‌کند که تو به مقصدت نرسیدی و ناکام هستی و شکست خورده‌ای. «شامتی» حضرت امام سجّاد (علیه السلام) را مورد مَلامت قرار داد و گفت که دیدید شکست خوردید. حضرت امام سجّاد (علیه السلام) فرمودند: صبر کن تا اذان گفته بشود، آن موقع متوجّه خواهی شد که چه کسی شکست خورده است و چه کسی پیروز است.

لذا اهمیّت عالِم‌شدن، تبلیغ کردن در جبهه‌ی جهاد تبیینی و فرماندهی و سربازی به مراتب هم دارای اجر معنوی بالاتری است و هم اثر آن ماندگاری بیشتری دارد. اگر حضرت امام سجّاد (علیه السلام) و گروه تبلیغی ایشان نبودند و جهاد تبیین وجود نداشت، خون شهدا خشکیده می‌شد. ولی این‌ها این موضوع را مهندسی کردند و این خون‌ها را تثبیت کردند. مانند شعرهایی که مدّاح‌ها می‌خوانند: «کربلا در کربلا می‌ماند اگر زینب نبود». این یک واقعیّت است. آوازه‌ی و عظمت کربلا و عظمت شهدا را این گروهی زنده نگاه داشتند که چهل منزل در سخت‌ترین شرایط تحمّل کردند. هم دعوت عملی بود که «کُونُوا دُعَاهً لِلنَّاسِ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ[۲۸]» بودند و هم خطبه‌هایی که حضرت فاطمه‌ی صغری (سلام الله علیها) سخن گفته است و حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) در جاهای حسّاس تبیین فرموده‌اند، حضرت امام سجّاد (علیه السلام) دفاع کرده‌اند. این‌ها یزید را از اوج قدرت آب کردند. آن‌قدر ذلیل شد که زن یزید بدون پوشش وارد مجلس شد، وقتی یزید بر سر او فریاد زد، گفت: خجالت نمی‌کشی که دختران پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را این‌گونه حاضر کرده‌ای، بعد نسبت به من حساسیّت نشان می‌دهی؟! دختر یزید علیه او پرخاش کرد و این فشار خانوادگی باعث شد تا مدّت ۷ روز این‌ها در شهر در شام بساط عزاداری برپا کنند و شام را تغییر دادند؛ در حالی که با جنگ نظامی نمی‌توانستند این‌ کار را انجام بدهند. کما‌این‌که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) نتوانستند. در آن‌جا جنگ سخت و جنگ شمشیر بود و نشد که حضرت علی (علیه السلام) در شام اثری بگذارند. ولی این‌جا جنگ نرم و جهاد کبیر بود و این‌ها خودشان را پیروز می‌دیدند؛ «ما رَایْنا الّا جَمیلًا[۲۹]» ؛ «لَا تَمْحُو ذِکْرَنَا وَ لَا تُمِیتُ وَحْیَنَا»؛ و موارد بسیاری وجود دارد که اهل‌بیت (سلام الله علیهم اجمعین) احساس اقتدارف صلابت و عزّت داشتند و در هیچ‌جایی خودشان را ذلیل ندیدند، در هیچ‌جایی خودشان را ضعیف ندیدند. همه‌جا از موضع قدرت صحبت می‌کردند و ابتکار عَمل برای این‌ها بود و روشنگری کردند و بساط بنی‌امیّه را رسوا کردند.

وجود همه‌ی انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) در وجود نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) قرار داده شده است

لذا در این دعای کریمه یکی مسأله‌ی وحدت رهبری مطرح شده است که خیلی اهمیّت دارد. در اقتدار و در توسعه‌ی آرمان‌های دینی هرچه نقطه مرکزی قدرت بیشتری داشته باشد و متمرکز باشد، شعاع آن روشن‌تر به همه‌جا خواهد رسید. ولی اگر این قدرت را تقسیم و توزیع کنیم، همگی ضعیف خواهند بود. چند قدرت فی‌الجمله مُقتدر به اندازه‌ی قدرت متمرکز فراگیر نمی‌رسد؛ «وَ لَوْ شِئْنَا لَبَعَثْنَا فِی کُلِّ قَرْیَهٍ نَذِیرًا». این هم قدرت‌نمایی خداوند متعال است که به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نور و وجودی داده است و پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) را کلمه‌ی تامّه قرار داد. این کلمه به اندازه‌ای باطن دارد که وقتی تفسیر شد و باز شد، همه‌ی عالَم را پوشش داد. خود پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) تا دامنه‌ی قیامت نَشر کلمه‌ی تامّه‌ی خداوند متعال هستند. این‌که در دعاها می‌خوانیم: «وَ کَلِماتِکَ التَّامَّهِ الَّتِى تَمَّتْ صِدْقاً وَعَدْلاً[۳۰]»؛ منظور از کلمه‌ی تامّه همان اسم اعظم است. اسم اعظم یک چیز است، ولی وقتی گشوده می‌شود، اسماء فراوانی از آن خارج خواهد شد. اگر شما وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را گُسترده بفرمایید، ۱۲۴ هزار انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) و همه‌ی سُفرای الهی در طول تاریخ خلقت نمایان خواهد شد. خداوند متعال ظرفیّت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را در این آیه به گوش اهلش می‌رساند که اگر ما در هر قَریه‌ای یکی را قرار می‌دادیم، این پیامبر نمی‌شد و او همه است. یکی هم موضوع برکت وحدت رهبری و تمرکز قدرت است که از این آیه استفاده می‌شود.

قرآن کریم کتاب هدایت است

نکته‌ی بعدی هم این است که خداوند متعال که این قدرت را در اختیار پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) قرار داده است، ظهور و سُفره‌ی پذیرایی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از موضع قدرت به برکت قرآن کریم است. «وَ جَاهِدْهُمْ بِهِ»؛ قرآن کتاب هدایت است. پروردگار حکیم فرموده است: «ذَلِکَ الْکِتَابُ لَا رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِلْمُتَّقِینَ[۳۱]» ؛ «شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِلنَّاسِ[۳۲]»؛ عنوان و موضوع قرآن کریم که مطالب بسیاری دارد و «تِبْیَانًا لِکُلِّ شَیْءٍ[۳۳]» است، ولی تیتر و موضوع آن هدایت است. قرآن کریم کتاب هدایت است. علوم مختلف در قرآن وجود دارد. علم نجوم در قرآن کریم وجود دارد، علم زیست‌شناسی در قرآن کریم وجود دارد، علم جَنین‌شناسی در قرآن کریم وجود دارد، راجع به کیفیت تشکیل باران و نزول باران و مطالب علمی که بعدها کشف شده است، در آیات قرآن کریم به صورت فراوان مطرح شده است؛ ولی قرآن کتاب جَنین‌شناسی نیست، کتاب باران‌شناسی نیست، کتاب زمین‌شناسی نیست، کتاب حکمت نیست، کتاب عرفان نظری نیست، کتاب اخلاق نظری نیست؛ بلکه قرآن کریم کتاب هدایت است؛ «هُدًى». سُفره‌ی هدایت این کتاب به اندازه‌ی همه‌ی عالَم است. لذا اگر بخواهی با این کتاب مبارزه‌ی فرهنگی انجام بدهی، دل‌های مُستعد را تا دامنه‌ی قیامت در برابر همه‌ی دشمنان به دست خواهی آورد و از این بابت نگرانی برای تو وجود نداشته باشد. این کتاب از پس همه‌ی شُبهات برمی‌آید، از پس همه‌ی جو‌سازی‌ها برمی‌آید. این ظرفیّت در این قرآن وجود دارد؛ «وَ جَاهِدْهُمْ بِهِ».

این موضوع بری حوزه‌ها نیز درس بزرگی است که باید برای قرآن کریم خیلی اهمیّت قائل بشویم و در زندگی خودمان و در زندگی طلبگی‌مان برای قرآن کریم حساب باز کنیم. زیرا قرآن همه چیز است. همان‌گونه که وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) همه است، کتاب ایشان هم همه‌ی کتاب‌هاست. همه چیز درون این کتاب وجود دارد. نُسخه‌ی تمام نیاز‌های بَشری در قرآن کریم وجود دارد. «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ[۳۴]»؛ اگر مؤمن باشید، با این قرآن سالم می‌شوید. قرآن کریم شِفا و درمان است، ولی توأم با رحمت است. این داروهایی که اطّباء تجویز می‌کنند، گاهی درمان است، ولی رحمت نیست و در کنار منافع، مضرّاتی هم دارد. اما قرآن کریم این‌گونه نیست و خیرِ مَحض است. قرآن کریم همه‌ منفعت است، همه درمان است؛ بدون هیچ ضرر و آسیبی همه‌ی دردهای معنوی، اقتصادی، فرهنگی، تعلیمی، تربیتی، سیاسی و نظامی را درمان می‌کند و به مرور زمان هرچه نیازهای متفاوتی مطرح بشود، مسأله محور خواهد بود و قرآن کریم  بر حسب آن مسأله و آن نیاز به شما پاسخ می‌دهد و شما را به پیروزی می‌رساند.

خداوند متعال را به خودش و به قرآنش و به پیامبر خاتمش که همه است، قسم می‌دهیم که ما را از نظر فکری با قرآنش آشنا بفرماید؛ دل ما را به قرآن کریم وابسته بفرماید و ما را عاشق قرآن کریم و عارف قرآن کریم قرار بدهد و در جبهه‌ی جهاد تبیین هم توفیق مُجاهدت مُستمر تا مرز شهادت روزی ما بفرماید ان‌شاءالله.

وَ صَلی الله عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرین

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۲] سوره مبارکه فرقان، آیات ۵۱ و ۵۲٫

[۳] نهج البلاغه، خطبه ۱، بعثت پیامبران.

متن خطبه شریفه: «وَ اصْطَفَى سُبْحَانَهُ مِنْ وَلَدِهِ أَنْبِیَاءَ، أَخَذَ عَلَى الْوَحْیِ مِیثَاقَهُمْ وَ عَلَى تَبْلِیغِ الرِّسَالَهِ أَمَانَتَهُمْ لَمَّا بَدَّلَ أَکْثَرُ خَلْقِهِ عَهْدَ اللَّهِ إِلَیْهِمْ فَجَهِلُوا حَقَّهُ وَ اتَّخَذُوا الْأَنْدَادَ مَعَهُ وَ اجْتَالَتْهُمُ الشَّیَاطِینُ عَنْ مَعْرِفَتِهِ وَ اقْتَطَعَتْهُمْ عَنْ عِبَادَتِهِ؛ فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَیْهِمْ أَنْبِیَاءَهُ لِیَسْتَأْدُوهُمْ مِیثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ یُذَکِّرُوهُمْ مَنْسِیَّ نِعْمَتِهِ وَ یَحْتَجُّوا عَلَیْهِمْ بِالتَّبْلِیغِ وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ وَ یُرُوهُمْ آیَاتِ الْمَقْدِرَهِ مِنْ سَقْفٍ فَوْقَهُمْ مَرْفُوعٍ وَ مِهَادٍ تَحْتَهُمْ مَوْضُوعٍ وَ مَعَایِشَ تُحْیِیهِمْ وَ آجَالٍ تُفْنِیهِمْ وَ أَوْصَابٍ تُهْرِمُهُمْ وَ أَحْدَاثٍ [تَتَتَابَعُ] تَتَابَعُ عَلَیْهِمْ وَ لَمْ یُخْلِ اللَّهُ سُبْحَانَهُ خَلْقَهُ مِنْ نَبِیٍّ مُرْسَلٍ أَوْ کِتَابٍ مُنْزَلٍ أَوْ حُجَّهٍ لَازِمَهٍ أَوْ مَحَجَّهٍ قَائِمَهٍ، رُسُلٌ لَا تُقَصِّرُ بِهِمْ قِلَّهُ عَدَدِهِمْ وَ لَا کَثْرَهُ الْمُکَذِّبِینَ لَهُمْ مِنْ سَابِقٍ سُمِّیَ لَهُ مَنْ بَعْدَهُ أَوْ غَابِرٍ عَرَّفَهُ مَنْ قَبْلَهُ. عَلَى ذَلِکَ نَسَلَتِ الْقُرُونُ و مَضَتِ الدُّهُورُ وَ سَلَفَتِ الْآبَاءُ وَ خَلَفَتِ الْأَبْنَاءُ».

[۴] سوره مبارکه انبیاء، آیه ۱۰۷٫

[۵] سوره مبارکه طه، آیه ۲۵٫

[۶] سوره مبارکه شرح، آیه ۱٫

[۷] سوره مبارکه طه، آیه ۲۶٫

[۸] سوره مبارکه طه، آیه ۲۸٫

[۹] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۷۹٫

[۱۰] همان.

[۱۱] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۷۱٫

[۱۲] سوره مبارکه بقره، آیه ۶٫

[۱۳] سوره مبارکه کهف، آیه ۶٫

[۱۴] سوره مبارکه شرح، آیه ۲٫

[۱۵] سوره مبارکه اسراء، آیه ۱٫

[۱۶] سوره مبارکه انعام، آیه ۱۹٫

[۱۷] سوره مبارکه ابراهیم، آیه ۲۰٫

[۱۸] سوره مبارکه اسراء، آیه ۸۸٫

[۱۹] سوره مبارکه انبیاء، آیه ۲۲٫

[۲۰] سوره مبارکه مؤمنون، آیه ۹۱٫

[۲۱] سوره مبارکه نساء، آیه ۸۲٫

[۲۲] فضل بن حسن بن فضل طَبْرِسی (۴۶۸ یا ۴۶۹ق – ۵۴۸ق) ملقّب به امین الاسلام، از مفسّران نامدار شیعه و نویسنده تفسیر مجمع البیان است. او در قرن ششم قمری می‌زیست و محدّث، فقیه، متکلّم، نیز بود. کتاب‌های جوامع الجامع و إعلامُ الوَری نیز از آثار مشهور او هستند. داستانی درباره زنده شدن او در قبر گفته شده که برخی محققان آن را فاقد اعتبار معرفی کرده‌اند.

[۲۳] ابوالقاسم خزعلی، حافظ قران و نهج البلاغه، از علماء بزرگ و از یاران امام خمینی (ره) که در پیروزی انقلاب اسلامی امام را یاری کرد و همیشه پشتیبان ولایت فقیه بود، و حضرت امام خمینی، آیه الله خزعلی را به عنوان عضو فقهای شورای نگهبان منصوب کرد.

[۲۴] جامع الأخبار، جلد ۱، صفحه ۱۰۰.

[۲۵] سوره مبارکه توبه، آیه ۱۲۲٫

[۲۶] همان.

[۲۷] خطبه حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) در شام یا خطبه حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) در مجلس یزید.

[۲۸] الکافی، جلد ۲، صفحه ۷۸.

[۲۹] صحیفه امام، ج‏۲۰، ص: ۲۰۴٫

[۳۰] مفاتیح الجنان، نماز جعفر طیار.

نماز جعفر طَیّار یا نماز تسبیح یا نماز حَبْوه از نمازهای مستحب است که به صورت دو نماز دو رکعتی خوانده می‌شود. در این نماز ۳۰۰ بار ذکر تسبیحات اربعه (سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکبَرُ) تکرار می‌شود. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) این نماز را پس از بازگشت جعفر بن ابی‌طالب از حبشه و به‌جهت قدردانی از زحماتش به‌عنوان هدیه به او تعلیم داد.

[۳۱] سوره مبارکه بقره، آیه ۲٫

[۳۲] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۸۵٫

[۳۳] سوره مبارکه نحل، آیه ۸۹٫

[۳۴] سوره مبارکه اسراء، آیه ۸۲٫