«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏»[۱].

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إالی یوم الدّین».

نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) باغبانِ جان آدمیان هستند

معمّم شدن آقای کریمی را تبریک عرض می‌کنمکه الحمدلله از هر جهتی برای ما یک تُحفه بودند و خداوند متعال را برای این نعمت شاکر هستیم. این آیه‌‌ی کریمه‌ای که آقای سلطانی عزیز پیشنهاد کردند، آیه‌ی ۱۰۴ سوره‌ی مبارکه توبه است که می‌فرماید: «أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ * بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَهً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِهَا وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلَاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ * أَلَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوْبَهَ عَنْ عِبَادِهِ وَ یَأْخُذُ الصَّدَقَاتِ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ[۲]».

یک صلواتی مرحمت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

پروردگار عزیز با استعانت از کرامت و لطف و خودش به پیامبرش دستور می‌دهد: «خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ»؛ ای پیامبر! از اموال مؤمنین بگیر؛ «تُطَهِّرُهُمْ» که با این کار این‌ها را تطهیر می‌کنی؛ «وَ تُزَکِّیهِمْ بِهَا» و با این صدقات تزکیه‌شان می‌کنی. «وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ»؛ دستور دوم این است که به این‌ها صلوات نثار کن و یا این‌که در حقّ این‌ها دعا کن. «إِنَّ صَلَاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ» دعا و صلوات شما مایه‌ی سکون این‌هاست و برای این‌ها آرامش به همراه دارد و خداوند متعال هم علیم است و هم سمیع است. علیم به این معنی است که همه چیز را می‌داند ولی این‌که سمیع است، تشویق به این موضوع است که دعا باید لفظی باشد و دعای قلبی کفایت نمی‌کند؛ یعنی دارای آن خاصیّت و اثری که دعای لفظی دارد، نمی‌باشد. آیه‌ی بعدی این است که می‌فرماید: «أَنَّ اللَّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوْبَهَ عَنْ عِبَادِهِ وَ یَأْخُذُ الصَّدَقَاتِ» آیا نمی‌دانند خداوند متعال خودش توبه را قبول می‌کند و صدقات را هم اگر شما به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و یا به یک فقیر بدهید، آن کسی که این صدقات را اخذ می‌کند، خودِ خداوند متعال است. این آیات مطالبی در ارتباط با این دعای قابل عرضه است. یکی شأن نزول در جنگ تبوک است که در آیات قبلی آورده است که می‌فرماید: «وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَهِ مَرَدُوا عَلَى النِّفَاقِ[۳]»؛ گروهی از روی عِناد و نفاق سرباز زدند و در جنگ شرکت نکردند که از این منافقین در مدینه بسیار وجود داشته است و در جنگ اُحُد هم دو سوم از جمعیت بازگشتند. این نشان می‌دهد که در جنگ تبوک هم گروهی از روی نفاق خواستند پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) قدرتی پیدا نکند و در جنگ حضور پیدا نکردند ولی عده‌ای منافق نبودند و توفیق شامل حال‌شان نشد و سُستی کردند و از جهاد جا ماندند که می‌فرماید: «وَ عَلَى الثَّلَاثَهِ الَّذِینَ خُلِّفُوا[۴]» سه نفر بودند که تخلف کردند و جا ماندند و بعد بر حسب نقل، وقتی وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از جنگ مراجعت فرمودند، این‌ها آمدند خدمت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) تا عرض ادب کنند و خدا قوّتی به ایشان بگویند، اما رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با این‌ها حرف نزدند و مردم هم که شنیدند نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) جواب این‌ها را نداده است، این‌ها را در یک محاصره‌‌ی روانی اجتماعی قرار دادند و این‌ها در یک مبارزه‌‌ی منفی بایکوت شدند. زن و فرزندهای‌شان هم شنیدند که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با این‌ها حرف نزده است، آن‌ها هم در برابر این عملِ ناروایِ این‌ها که از نُصرت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) سرباز زدند، وارد سردی رابطه شدند و از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هم اجازه گرفتند. «حَتَّى إِذَا ضَاقَتْ عَلَیْهِمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ[۵]» این‌ها دیدند این زمین با همه‌ی وُسعتی که دارد، بر این‌ها تنگ شد و گویا زمین و آسمان برای این‌ها فشار بود. ناچار شدند که مدینه را ترک کنند و در بیابان‌ها رفتند و در شرایطی که دیدند همگی آن‌ها را ترد کرده‌اند، در آن‌جا تصمیم گرفتند که یکدیگر را نیز ترک کنند؛ زیرا زشتی کارشان را پذیرفتند و سوزِ ندامت‌شان به اندازه‌ای عمیق بود که گفتند حقّ‌مان است و نه تنها حقّ دیگران است که با ما قطع رابطه کنند، باید خودمان هم یکدیگر را ترک کنیم؛ لذا متفرق شدند و هرکدام کنار یک صخره‌ و در کنار سنگی آواره و بیچاره شدند. عاجلاً اثر گناه خودشان را مشاهده کردند و آن فشاری بود که زمین و آسمان برایشان مانند زندان شد و تحت فشار قرار گرفتند. سپس آیه‌ی توبه نازل شد و وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) کسی را به سراغ این‌ها فرستادند و آیه‌ی توبه را برای این‌ها تلاوت کردند و همان‌گونه که آن عمل، عکس‌العمل سختی داشت، این توبه هم پاداش فوقِ توقع داشت که خداوند متعال در حقّ این‌ها آیه‌ی توبه نازل کند و اعلان کند که بخشیده شده‌‌اند و خداوند متعال از جانب خودش صادر فرمود. هنگامی که توبه‌ی این‌ها پذیرفته شد، آمدند و «ابو لُبابه» ثلثِ مال خودش را در اختیار پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) قرار داد و آن دو نفر دیگر هم برای جبران عمل ناشایستی که انجام داده بودند، علاوه بر ندامت و توبه و دربه‌دری و تحمّل حصرِ همه جانبه، از مال‌شان هم مایه گذاشتند و خداوند متعال این آیه‌ی شریفه را نازل فرمود که از حیث مصداق در مورد این‌ها، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مأمور شدند که این مال را از این‌ها بگیرند و در مورد این‌ها خود خداوند متعال هم تطهیر و هم تزکیه را تصریح فرموده است که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با این کارشان اگر حجاب و آلودگی‌ای در اثر آن نسخ و تخلف و مسامحه و غفلت وجودشان را گرفته بود، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با این اخذ صدقه، آن اوساخ را از وجود این‌ها رفع می‌کند و هنگامی که عوارض و اموری که حجاب بوده است رفع شد و «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ[۶]» هنگامی که طاهر شد، صعود برای جان پاک طبیعی است و بعد هم به درخت‌ها مثال می‌زنند؛ وقتی درخت زوائد و مزاحمی دارد، رشد آن بطیع است و میوه‌ی آن هم جُعودتی ندارد اما هنگامی که آن را وَرَز می‌کنند و شاخه‌های زائد را جدا می‌کنند، درخت هم به اندازه‌ی کافی رشد و نمو می‌کند و بالا می‌رود و هم میوه‌های شادابی را نصیب باغبانی می‌کند که این زحمت را متحمّل شده است. باغ وجودی آدمی هم به همین صورت است؛ باغبان وجود ما پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند و وقتی که مالِ زیاد و تعلّقات ما را با قیچی ولایت تکوینی‌شان قطع می‌کنند و این فضولات را از ما دور می‌کنند، جانِ ما طیّب می‌شود و مسیر صعود را در پیش می‌گیرد و شجره‌ی طیّبه‌ای می‌شود که «أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِی السَّمَاءِ * تُؤْتِی أُکُلَهَا کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا[۷]» است.

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) تطهیر دهنده‌ی اموالِ مسلمین هستند

ولی می‌فرمایند که این یک قانون و قاعده است و مورد مخصّص نمی‌شود و شأن نزول هم آیه را تخصیص نمی‌زند و این آیه کلّی است و اختصاص به شخص پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هم ندارد و این به عنوان مورد نقل شده است و «خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَهً» یک قانونِ کلّیِ معنوی، اخلاقی، اجتماعی، سیاسی و عاطفی است که برنامه‌ی زکات اختصاص به نقدین هم ندارد؛ زیرا امول را آورده است که مال‌های مختلف را شامل می‌شود و اغنام و مواردی که متعلّق زکات قرار می‌گیرد، همگی را شامل می‌شود و پروردگار متعال با این دستور انسان‌ساز، زندگی‌ساز و جامعه‌ساز، آرامشی قبل از آن‌که فقیر در اثر رفع فقر و احتیاجش به آرامش برسد، آن غنی‌ای که زکات می‌دهد مشمول دعای حضرت خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) قرار می‌گیرد و دعای او نوعی تصرّف تکوینی است و دعای مُستجاب است و دعا و صلوات او جانِ بی‌قرار را آرامش می‌بخشد و گویا موجود هجران کشیده را به وطن مألوفَش که قرب و لقاءِ خداوند متعال است، نائل می‌کند و او با ذکر الله آرامش پیدا می‌کند. بنابراین هم برنامه دستور اخلاقی است و علاقه‌ی به مال، جان را غبارآلود می‌کند، تعلّق به مال و خارج نکردن زوائد آن، روح را نجس می‌کند و نسخی برای جان است و خداوند متعال در ابتدا خواسته‌ است که کسانی که مال دارند، با این دارایی نجس نشوند و مغلول نشوند و درجا نزنند و زمین‌گیر نشوند، قدرت پرواز و رشد و نُمو را از دست ندهند؛ راه آن این است که با تمرین به این درجه برسند؛ «لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ[۸]». مسأله مال نیست؛ آن قطع تعلّقی است که در دادن صدقات و انفاقات و اطعام و امثال این‌ها، صاحب مال دارد علاقه‌ی به مال در وجودش را با تمرین انفاق و احسان کم می‌کند. وقتی تعلقات مادی تضعیف بشود، رشد معنویّت تقویت می‌شود و روح قدرت نُمُو پیدا می‌کند و بالا می‌رود. «إِنَّ الَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ[۹]» علاوه بر این موضوع، این‌که خود پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) صدقه را می‌گیرند و در غیبت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هم همه‌ی ائمه اطهار (علیهم السلام) نفسِ نفیسِ حضرت خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند که فرموده‌اند: «اولنا محمد؛ آخرنا محمد؛ اوسطنا محمد و کلنا محمد[۱۰]» و در زیارت شریف جامعه‌ی کبیره هم شهادت می‌دهیم که: «وَ أَنَّ أَرْواحَکُمْ وَ نُورَکُمْ وَ طِینَتَکُمْ واحِدَهٌ، طابَتْ وَ طَهُرَتْ بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ[۱۱]»؛ در مقام وساطت حقیقتِ واحد هستند و همگی یکی بودند و در مقام تجلّی و تعیّن در این عالَم به شکل‌های متعدد دیده شده‌اند. لذا وقتی دست ائمه (علیهم السلام) مال کسی را متبرّک می‌کند و از او می‌گیرند، در آن تصرّف تکوینی می‌کنند؛ «تُطَهِّرُهُمْ» پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دهنده‌ی صدقه را پاک می‌کند، آن را تطهیر می‌کند. «وَ تُزَکِّیهِمْ بِهَا»؛ اول تطهیر است و سپس تزکیه است؛ تزکیه نُمُو است، صعود است، ارتفاع است، ارتقاء است؛ ولی تطهیر زدودن فضولات است، رفعِ حجاب‌هاست، تخلیص است، خالص کردن است. وقتی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) عُلقه‌های مادی را از جان و دل این‌ها برمی‌کند، دل آزاد می‌شود و از قفس مادیّت و تعلّقات بازدارنده و پست آزاد می‌شود و زُکی پیدا می‌کند و نُمُو پیدا می‌کند و بالا می‌رود و به خداوند منّان می‌رسد. در هر دوی این‌ها ولایت تکوینی و تصرّف تکوینی به وضوح دیده می‌شود. «تُطَهِّرُهُمْ» تو آن‌ها را پاک می‌کنی و این‌گونه نیست که کارشان آن‌ها را پاک کرده باشد. آن مقدمه بود که این استعداد را پیدا کنند و تو این‌ها را پاک می‌کنی و وقتی آن‌ها را پاک کردی، خودشان نُمُو نمی‌کنند؛ «هُم دَرَجات» هستند؛ او رفیع الدرجات است و ائمه اطهار (علیهم السلام) خودشان درجه هستند و هرکسی بخواهد درجه‌اش بالا برود، باید با این‌ها بالا برود. «کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ[۱۲]»؛ نمی‌فرماید: «مِنَ الصَّادِقِینَ». برای بالا رفتن این‌ها وسیله هستند. این‌ها درجات خداوند متعال هستند و هرکسی را در حدّی که دارد به خودشان همراه می‌کنند و برایشان آن رشد و نُمُو و ارتقاء را تکویناً حاصل می‌کنند. این بُعد ولایت تکوینی است که هم در رفع حجاب‌ها و هم در دادن وجود بسیط و وجودی که هم در بالا و هم در عمق و سطح توسعه پیدا می‌کند و در ابعاد مختلف، روح، روحِ عالَم‌گیر می‌شود و زُکی و نُمُو پیدا می‌کند.

مأموریت ویژه‌ی نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در قبالِ صدقه دهندگان

با این تطهیر که انجام شد و تزکیه‌ای که نفسِ نفیسِ نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و اوصیاء ایشان انجام می‌دهند، به این قناعت نکن و «صَلِّ عَلَیْهِمْ» در حقّ‌شان دعا نیز بکن. این دعا یک مسأله است و تطهیر و تزکیه مسأله‌ی دیگری است. در حقّ آن‌ها دعا کردن، هم شخصیّت دادن به آن‌هاست و تحویل گرفتن آن‌هاست و در هیچ حکومتی این‌گونه نیست که اگر شهروندی مالیات بدهد، حکومت مکلّف باشد که در حقّ او دعایی انجام بدهد و یا او را تشویق کند اما در این‌جا برای کارِ خیر تشویق معرفی شده است و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که مسئول گرفتن مالیات‌های شرعی است، مأمور شده است که تشویق کند و همیشه تشویق مادی نیست؛ از جمله مواردی که تشویق محسوب می‌‌شود و فوقِ مادّی است، در همین‌جاست؛ «صَلِّ عَلَیْهِمْ». این دعا را پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در مورد کسی که زکات و خمس مالش را داده است، مأمور است که در حقّش این دعا را انجام بدهد و خداوند متعال نتیجه‌ی دعا را برای اطمینان همه‌ی امّت که تشویق بشوند و بدانند که ادای وظیفه آرامش می‌آورد؛ همان‌گونه که تخلّف از وظیفه و تمرّد از قانون اضطراب می‌آورد، عمل به تکلیف برای انسان آرامش به همراه دارد. یکی این انجام وظیفه است که وقتی وظیفه‌ی خودش را انجام داد، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دو کار تکوینی انجام داده است و یک کار تشریعی که خداوند متعال برایش تشریع کرده است و ایشان را مأمور کرده است که بر او صلوات بفرستد، نتیجه آن آرامش است و همیشه آرامش در وصال است؛ بیقراری در فِراق است و آرامش در وصال است. چرا «وطن» را وطن می‌گویند؟ زیرا نفسِ انسان در آن‌جا قرار می‌گیرد و استقرار پیدا می‌کند. هر حرکتی که انسان به سوی خداوند متعال انجام می‌دهد و خداوند تبارک و تعالی قبول می‌کند، انسان به یک منزل جدیدی از وصال الهی نائل شده است؛ لذا می‌فرماید: «الَّذِینَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ[۱۳]»؛ فقط ایمان به تنهایی آرامش نمی‌آرود، بلکه می‌فرماید: «الَّذِینَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ  أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ[۱۴]». اگر این کلّی باشد باید بگوییم گاهی ذکر زبانی است، گاهی قلبی است و گاهی عملی است. خودِ این عمل ذکر الله است. دادن زکات ذکر الله است و مایه‌ی طُمأنینه و آرامش است و منشأ دعاگویی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و جانشینان ایشان بر کسانی است که اهل ایثار و اهل نثار و اهل احسان و اطعام هستند؛ این‌ها قلبِ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را جلب می‌کند و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و اوصیاءشان دعاگوی این گروه خواهند بود. یک احتمال هم داده‌اند که فاعلِ «تُطَهِّرُهُمْ»، صدقه باشد؛ «خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَهً تُطَهِّرُهُمْ»؛ یعنی «صَدَقَهً مُطَهِرَهً» ولی با توجّه به کلمه‌ی بعدی که «بِها» را به همراه دارد، این سیاق اقتضاء می‌کند که فاعلِ هر دو پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است و به ایشان خطاب شده است و این‌گونه نیست که صدقه تطهیر می‌کند و تو با صدقه تزکیه خواهی کرد؛ این‌گونه نیست بلکه تو پاک می‌کنی و تو تزکیه خواهی کرد. حال این احتمال را داده‌اند که فاعل «تُطَهِّرُهُمْ» صدقه باشد و فاعل «تُزَکِّیهِمْ» به پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مربوط باشد. ابعاد مختلف این آیه بسیار دل‌انگیز است. خداوند متعال هم پیامبر ما را اکسیر معرّفی فرموده است و هرکسی که آلودگی دارد، به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) وصل بشود؛ «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِیمًا[۱۵]»؛ در آن‌جا هم وجدانِ خداوند متعال با این دو اسم است. یعنی این‌ها به این دو اسم می‌رسند؛ «لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِیمًا» و وجود مبارک پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه‌ی اطهار (علیهم السلام) مجاری فیض خداوند متعال هستند و هرجا این‌ها وساطت نکنند، حتی اگر انسان صدقه بدهد و نماز هم بخواند، تا این مطهِّر واسطه نشود و این مُزکّی در کار نباشد، صدقه و نماز فی‌نفسه اثری نخواهد داشت. لذا هم در دعای جامعه‌ی کبیره داریم و هم در روایات داریم و در  دعای جامعه‌ی کبیره می‌خوانیم: «خَلَقَکُمُ اللّهُ أَنْواراً فَجَعَلَکُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِینَ حَتّى مَنَّ عَلَیْنا بِکُمْ فَجَعَلَکُمْ فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ، وَجَعَلَ صَلاتَنا عَلَیْکُمْ، وَمَا خَصَّنا بِهِ مِنْ وِلایَتِکُمْ، طِیباً لِخَلْقِنا[۱۶]» این صلوات‌ها و هدیه‌هایی که ما نثار می‌کنیم، «طِیباً لِخَلْقِنا» در خَلقِ ما اثر دارد و خَلقِ ما را معطَّر می‌کند؛ «وَ طَهارَهً لِأَنْفُسِنا[۱۷]» جان‌مان را پاک می‌کند، غبارها را می‌شوید و می‌برد. «وَ تَزْکِیَهً لَنا[۱۸]» در آن‌جا هم طیب است و طهارت است و زُکی و نُمُو است؛ «وَ تَزْکِیَهً لَنا و َکَفَّارَهً لِذُنُوبِنا[۱۹]». این زیارات و دعاها شرحِ آیات قرآن کریم است و تجلیّاتِ آیاتِ وحی الهی است و ای‌ کاش گاهی انسان بتواند این ارتباطات را کشف کند تا یقین بداند که آن قرآن صاعد است و قرآن ناظر، قرآن صاعد را همراه خودش می‌آورد و این تطهیر تکویناً به نفسِ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و وجود ائمه‌ی اطهار (علیهم السلام) داده شده است و اکسیر عالَم بشریّت، وجود نازنین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه‌ی اطهار (علیهم السلام) است و به هرکسی تکویناً این اکسیر مرتبط نشود، وجود همه خاکی است و افلاکی نخواهند شد، زمینی هستند و آسمانی نخواهند شد. این جذبه‌هاست که ما را بالا می‌برد. آن‌ها مقام عِندَ ربّی دارند و همیشه اعلا هستند و ما که پایین هستیم، با این اعمال‌مان استعداد پیدا می‌کنیم تا پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با یک نگاهش ما را بالا ببرد و پیش خودشان ببرند. لذا این معیّتی که هم در زیارت جامعه‌‌ی کبیره می‌فرماید: «فَمَعَکُمْ مَعَکُمْ لَامَعَ غَیْرِکُمْ[۲۰]» و یا در زیارت عاشورا به صورت مکرّر در سه جا این معیّت را درخواست می‌کنیم، این معیّت نوعی ذوب شدن در آن‌هاست. وجود من به اندازه‌ای بساطت ندارد که بخواهد بالا بیاید، ولی من را بردارید و ذوب در خودتان کنید تا وقتی شما بالا می‌روید، من هم همراه شما بالا بروم. این قلاده‌ای است که محبّت آن‌ها بر گردن ماست. اگر حیوانی ارزشی نداشته باشد، یک قلاده‌ی بسیار قیمتی را به گردن او بیندازند، هنگامی که با آن قلاده قیمت می‌کنند، گاهی با خزانه‌ی جایی برابری می‌کند. «لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبَى[۲۱]»؛ این قلاده‌‌ی ارزشی که به گردن ما انداخته شده است و اعتبار و ارزش ما به همین اتصال و ارتباط تکوینی و تشریعی با پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) آل بیت ایشان است.

خداوند متعال قبول کننده‌ی توبه‌ی واقعی است

در آیه‌ی بعدی می‌فرماید: «أَلَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوْبَهَ عَنْ عِبَادِهِ وَ یَأْخُذُ الصَّدَقَاتِ»؛ در ابتدا قبول توبه را مطرح فرموده است که زماناً هم همین‌جور بود. خداوند متعال صداقت این‌ها را در توبه دیدند و توبه‌‌ی این‌ها را پذیرفت و آیه نازل فرمود. حال که توبه‌تان قبول است و دل‌تان پاک شده است، می‌توانید مال‌تان را هم پاک کنید و بیایید و مال‌تان را هم انفاق کنید؛ «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ[۲۲]»؛ در مرحله‌ی اول دل‌‌شان را دادند و خداوند متعال دل‌شان را خرید و سپس در مرحله‌ی بعدی معامله‌ی با مال انجام دادند و مال دادند و خداوند متعال مال‌شان را هم خرید. ولی این تأکید به این سوره است؛ «أَلَمْ یَعْلَمُوا» هم «أنّ» را دارد و هم لفظ جلاله را دارد و هم خودش قبول می‌کند زیرا «هُوَ» را آورده است؛ «أَنَّ اللَّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوْبَهَ عَنْ عِبَادِهِ»؛ این تشویق بسیار بزرگی است و گویا خودِ خداوند به ما احتیاج دارد و با همه‌ی عظمتش به سراغ ما آمده است که ما برگردیم و او نیز قبول کند؛ همه‌ی درها را به روی ما باز کرده است که پشت در نمانیم؛ «أَنَّ اللَّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوْبَهَ عَنْ عِبَادِهِ وَ یَأْخُذُ الصَّدَقَاتِ». این تقدم توبه بر قبول صدقات رمز دارد و مانند همان آیه‌ی «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ» است. «التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ[۲۳]» تا وقتی توبه نباشد و این رجوع الی الله نباشد و این ریزش غبارها نباشد، عبادت هم عبادت نیست. اول «التَّائِبُونَ» را می‌گوید و سپس صفات بعدی را یکی پس از دیگری بیان می‌فرماید که بعد از توبه، هشت صفت دیگر آمده است. مشخص می‌شود که منشأ تمام خیرات توبه است و تا انسان خالص نشود و وصل نشود، آن حجاب‌ها وجود دارد و نه عبادت به درد انسان می‌خورد و نه روزه به درد انسان می‌خورد و نه رکوع به درد انسان می‌خورد و نه سجده به درد انسان می‌خورد و نه امر به معروف و نهی از منکر به درد انسان می‌خورد. اول باید جان را پاک کرد، اول باید دل را تصفیه کرد. این تمحیص و تصفیه و تزکیه وقتی صورت بگیرد، به دنبال آن توفیقات هم می‌آید و قبولش هم همراه آن است. این نکاتی بود که فی‌الجمله از این آیه‌ی کریمه به محضر شریف شما تقدیم شد که ان‌شاءالله خداوند قبول بفرماید.

وَ صَلی الله عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرین

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۲] سوره مبارکه توبه، آیات ۱۰۳ و ۱۰۴٫

[۳] سوره مبارکه توبه، آیه ۱۰۱٫

[۴] سوره مبارکه توبه، آیه ۱۱۸٫

[۵] همان.

[۶] سوره مبارکه فاطر، آیه ۱۰٫

[۷] سوره مبارکه ابراهیم، آیات ۲۴ و ۲۵٫

[۸] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۹۲٫

[۹] سوره مبارکه فتح، آیه ۱۰٫

[۱۰] بحارالانوار، ج ۲۶، ص ۱۶٫

[۱۱] زیارت شریف جامعه‌ی کبیره.

[۱۲] سوره مبارکه توبه، آیه ۱۱۹٫

[۱۳] سوره مبارکه رعد، آیه ۲۸٫

[۱۴] همان.

[۱۵] سوره مبارکه نساء، آیه ۶۴٫

[۱۶] زیارت شریف جامعه‌ی کبیره.

[۱۷] همان.

[۱۸] همان.

[۱۹] همان.

[۲۰] همان.

[۲۱] سوره مبارکه شوری، آیه ۲۳٫

[۲۲] سوره مبارکه توبه، آیه ۱۱۱٫

[۲۳] سوره مبارکه توبه، آیه ۱۱۲٫