«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏»[۱].

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إالی یوم الدّین».

توطئه‌ی ناشایست همسران رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برای ایشان

آقای سلطانی سوره‌ی مبارکه‌ی تحریم را پیشنهاد کردند و همین امروز هم این موضوع را بیان کردند که بنده روز شلوغی را داشتم؛ امروز هم بحث در دانشگاه و هم در جای دیگری بودیم و بنا شد که در خدمت شما هم باشیم؛ امیدواریم خداوند متعال به ما برکت بدهد. گاهی خداوند متعال با وجود وقت کم، فهم زیاد به انسان عنایت می‌کند. الحمدلله خداوند متعال نعمتی به ما داده است که دوستان فهیم هستند که خداوند به آن‌ها فقه قرآن عطا کرده است. بنده بسیار دلگرم، امیدوار و خوشحال هستم که در جمع شما دوستان در کنار یکدیگر سر سُفره‌ی خداوند متعال می‌نشینیم و تغذیه می‌شویم و معمولاً هم دوستان عزیز حرف‌های جدیدی بیان می‌نمایند. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَکَ تَبْتَغِی مَرْضَاتَ أَزْوَاجِکَ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ[۲]»؛ خداوند متعال در این آیه‌ی کریمه‌ به صورت سَر بسته مطلبی را برای پیامبرش گوشزد می‌کند و پرده را هم بر‌نمی‌دارد که وجود نازنین و مظلوم پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) چه میدانی برایشان باز بوده است و به خاطر ایذاءِ بانوان و فشار آن‌ها، حضرت از سُفره‌ای که خداوند متعال برایشان مباح دیده بودند، اعلان انصراف فرموده‌اند و آن را بر خودشان رَوا ندیده‌اند؛ لذا این مسأله از یک بُعد مسأله‌ی شخصی است و از بُعد دیگر مسأله‌ی اخلاقی ـ اجتماعی است. از این بابت که خداوند متعال نفرموده است: «یَا أَیُّهَا الرَّسُول»، بلکه فرموده است: «یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ»؛ رسالت بُعد اجتماعی انبیاء الهی (علیهم السلام) است ولی نُبوّت و شخصیّت نبأیی، راداری است که از غیب در وجود این‌ها فعال است و در آن بُعد نبی هستند و این مسأله، مسأله‌ی رسالت اجتماعی و جهانی ایشان نبوده است، بلکه نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)، «بِما هُوَ شَخصٌ نَبیٌّ» برای خودشان یک محدوده‌ای را که محدود نبوده است، ایجاد فرموده‌اند و آن چه چیزی بوده است، قرآن کریم در مورد آن چیزی بیان نکرده است. در روایات هم دو موضوع مطرح شده است و از این نظر که بازیگر این میدان چه کسی بوده است، گزارش‌هایی متفاوتی وجود دارد. یک مسأله که در بعضی از تفاسیر آمده است و مشهور هم همان است، این است که وجود نازنین نبیّ اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرهنگ و روال‌شان این بوده است که هنگامی که نماز صبح را می‌خواندند، به حُجرات ازواج‌شان سرکِشی می‌کردند و از آن‌ها تفقّد می‌کردند؛ از جمله‌ی این ازواج جناب زینب است که ویژگی‌‌های خاصّی دارند و تنها بانویی از بانوان نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند که در قرآن کریم از ایشان نام برده شده است. یک چهره‌ی قرآنی و وحیانی هستند و ازدواج پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با زینب هم با دستور صریح و ظاهر خداوند متعال بوده است؛ گرچه «وَمَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى[۳]» هستند ولی در مورد ازدواج پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با زینب که حکمت سنّت شکنی را داشت، چون پسرخوانده‌ی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با او ازدواج کرده بود و عرب جاهلی پسرخوانده را مانند پسر به شمار می‌آوردند، به این دلیل که مشخص بشود که ادعیاء، ابناء نیستند و پسرخوانده مانند پسر نیست، خداوند متعال به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دستور دادند که ایشان زینب را به نکاح خودشان دربیاورند. زینب علاوه بر این امتیاز که نامش در قرآن کریم آمده است و در ازدواج قبلی‌اش هم از نظر اجتماعی با همسرش کفویّت نداشت، ولی چون پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده بودند این کار را انجام بدهد، در واقع ایثار کرده بود و با زید ازدواج کرد. علاوه بر این موضوع، از نظر عاطفی و حُسنِ تفعّل، شاخص بود؛ لذا عسلی برای وجود مبارک پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) تدارک دیده بود و هنگامی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در حجره‌ی ایشان نزول اجلال می‌کردند، می‌دانست و از نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) به گونه‌ای پذیرایی می‌کرد که از حضور ایشان در آن‌جا بهره‌ی بیشتری ببرد و بانوان دیگر بر این موضوع حساس شدند که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در حجره‌ی ما به این اندازه توقّف ندارند ولی در حجره‌‌ی زینب توقّف قابل ملاحظه‌ای دارند. لذا بر حسب نقل عایشه یکی از خدمه را مأمور کرد که جاسوسی کند و متوجّه شود که در آن‌جا چه خبری وجود دارد؛ بالاخره او هم اطلاع کسب کرد که زینب عسلی دارد و برای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شربت عسل درست می‌کند و به گونه‌ای کارسازی می‌کند که حضور حضرت در آن‌جا امتداد داشته باشد؛ این موضوع را به عایشه خبر دادند و او هم با هم‌سنگر خودش در این مسائل که حفصه بود، مطرح کرد و با بعضی از بانوان دیگر هم هماهنگ شدند که وقتی وجود مبارک پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از آن حجره خارج می‌شوند، به هر حجره‌‌ای وارد می‌شوند در آن‌جا عکس العمل منفی به ایشان نشان بدهند. این یک توطئه‌ی آشکار ایذاءِ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. «إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ[۴]» «أُولَئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَیَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ[۵]»؛ یعنی رسماً تبانی و توافق کردند که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را اذیّت کنند و نوع تبانی‌شان هم این بود که برخوردشان نشان بدهد که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بوی خوشی ندارند و بوی ناخوشایندی دارند. لذا نوشته‌اند تا ایشان وارد حجره شدند، عایشه آستین خودش را جلوی بینی‌اش گرفت و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از او پرسید چرا این‌کار را انجام می‌دهی؟ پاسخ داد که شما بوی فلان گیاه بدبو را می‌دهید؛ حفصه هم همین کار را انجام داد ولی سوده می‌گوید با این‌که به من هم این موضوع را القا کرده بودند، اما خجالت کشیدم که وانمود به دروغگویی کنم و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را اذیّت کنم و این‌کار را انجام ندادم و این‌ها مُدام این عمل‌شان را تکرار کردند تا جایی که (تحلیل بنده این است که) وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) احساس کردند که ادامه‌‌ی این کار یک مفسده است و برای این‌که این توطئه و مفسده را خنثی کنند، نزد آن‌ها قسم خوردند که از آن شربتی که زینب برای ایشان تهیه می‌کند دیگر تناول نکنند. این آیه در ارتباط با ایذاءِ بانوان، دارای عِتاب به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است اما حضرت علامه طباطبائی (سلام الله علیه) می‌گویند با توجّه به ذیل آیه، این عِتاب به بانوانی است که به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فشار آوردند تا ایشان در یک وضعیّت خاصّی برای این‌که این جریان تبانی و ظلم و توطئه‌شان ادامه پیدا نکند، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) چنین قسمی را یاد کردند و اگر قسم به فعلی تعلّق بگیرد، ایجاب می‌آید و واجب می‌شود و اگر انسان برای فعلِ مُباحی قسم بخورد، با قسم وجوب پیدا می‌کند و اگر به ترکِ آن فعل قسم خورده باشد، انجام آن عمل حرام می‌شود. این عبارت «لِمَ تُحَرِّمُ» تشریع نیست؛ بلکه منع و حُرمت شخصی است که بر خودشان آمده است و وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) قسم خوردند ولی به این عایشه یا حفصه فرمودند که این موضوع را افشا نکنید؛ زیرا اگر این موضوع به مردم می‌رسید، آن‌ها گمان می‌کردند که این تشریع پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است و این را برای خودشان به عنوان یک الگو قرار می‌دادند و آن‌ها هم حلال‌های الهی را برای خودشان با قسم حرام می‌کردند؛ لذا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هم برای خنثی سازی توطئه‌ی داخلی این حرُمت شخصی را برای خودشان تحمّل فرمودند و هم توصیه کردند که چون امر شخصی است و چون من پیامبر هستم و اگر این حرف به میان مردم برود، ممکن است به عنوان یک قانون و یک امر راجح تلقّی بشود، فرمودند که به کسی چیزی نگویید اما حفصه آمد و این موضوع را  به عایشه گفت که در آیات این افشای راز هم جزءِ سیّئاتِ این‌هایی است که این‌جور جفاها را با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) روا می‌داشتند. یکی اصلِ دروغی بود که درآورده بودند و پیامبری که هم دارای خُلق و هم دارای خَلقِ طیّب بودند و هنگامی که از جایی عبور می‌کردند، مردم متوجّه می‌شدند که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از آن‌جا عبور کرده است؛ زیرا بوی خوش ایشان، یک بوی ذاتی بود.

از برکات صلوت بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)

قاعدتاً این قضیّه را شنیده‌اید و گاهی هم در این جلسات ما یا بنده خودم عرض کرده‌ام و یا بعضی از دوستان فرموده‌اند. مرحوم آقای آخوند همدانی نقل می‌کنند که جمعی برای دیدن ما آمدند که از مقلدین و ارادتمندان بودند و چند نفری بودند. این‌ها می‌آمدند و دست آقا را می‌بوسیدند و من متوجّه شدم از یک نفر عِطری استشمام می‌شود که سابقه ندارد من در جایی عِطری به این مرغوبیّت و دل‌انگیزی استشمام کرده باشم؛ از او پرسیدم این چه عِطری است که شما استفاده کرده‌اید و از کجا تهیّه کرده‌اید؟ ایشان پاسخ دادند که من از هیچ عِطری استفاده نکرده‌ام؛ پرسیدم پس چگونه این‌قدر معطّر هستید؟ پاسخ داد این جریانی دارد و نقل کرد که من اوقاتِ فراغتم را با صلوات پُر می‌کنم و برای خودم هیچ وقت خالی نمی‌گذارم؛ در عالَم رؤیا مشاهده کردم که وجود مبارک نبیّ اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) جلوس فرمودند و جمعی به زیارت ایشان آمدند و من هم جزءِ آن جمع بودم؛ حضرت فرمودند: آن کسی که زیاد به من صلوات می‌فرستد، جلو بیاید؛ من گمان نمی‌کردم که کسی باشم که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) من را برجسته کند؛ شاید دیگران بیشتر از من به محضر مبارک پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) صلوات هدیه می‌کنند؛ لذا سر من پایین بود و هیچ‌گونه عکس العملی نداشتم. حضرت مجدداً به خود من اشاره فرمودند که شما را می‌گویم، جلو بیایید؛ هنگامی که می‌خواستم دست نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) را زیارت کنم و ببوسم، این عطر در وجود ایشان بود و من در آن‌جا مستِ آن عطر شدم و هنگامی که از خواب بیدار شدم، متوجّه شدم که آن عطر همراه من است.

اقتضاء می‌کند که یک صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

بلاهایی که نبیّ اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) به آن مبتلا بودند

هم از این جهت که وجود مبارک پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) قرآن ناطق بودند و عینیّت قرآن کریم بودند و لوحِ محفوظ بودند و بر حسب چیزی که از حضرت امیرالمؤمنین در خطبه‌ی قاصعه می‌خوانیم، قرآن کریم عِطر دارد؛ حضرت می‌فرمایند: «أَرَى نُورَ الْوَحْیِ وَ الرِّسَالَهِ وَ أَشُمُّ رِیحَ النُّبُوَّهِ[۶]»؛ هم نور وحی و هم عِطر وحی را دارد. نبوّت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) عِطرافشانی می‌کرد و از وجود نازنین ایشان نشرِ طیب داشت؛ علاوه بر آن چیزی که در سُنن نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است، هزینه‌ی زندگی ایشان با هزینه‌ی عِطر ایشان برابر بود؛ همیشه بهترین عطرها حتی اگر هزینه‌ی بالایی هم داشت، تهیّه می‌کردند و همیشه معطّر بودند که این درسی هم برای رهبران و برای کسانی است که مورد اقوال مردم هستند. حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) هم همین‌گونه بودند و همیشه عطر خاص استفاده می‌کردند. چنین شخصیّتی که هم عطر ذاتی دارد و هم عطر نبوی دارد، اخلاقش معطّر است؛ «حَسنتْ جَمیعُ خِصالِه[۷]» اصلاً پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از سر تا پا جاذبه بوده‌اند. کسی به این اندازه جاهل و خبیث باشد که چنین شخصیّتی را به بدبویی متّهم کند و عکس المعل هم نشان می‌دادند و از خودشان اشمئزاز صادر می‌کردند و به محض این‌که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نزدیک می‌شدند، فوراً قیافه درشت می‌کردند و بینی‌شان را می‌گرفتند و چه بسا سر و صدا راه می‌انداختند و بنده شرم می‌کنم و نمی‌توانم بعضی چیزها را بیان کنم ولی این‌ها این‌کاره بودند و نشان می‌دهد که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به چه بلاهایی مبتلا بودند؛ «مَا أُوذِیَ نَبِیٌّ مِثْلَ مَا أُوذِیتُ[۸]» در این‌جا قرآن کریم داستان این دو را در صدر سوره‌ی مبارکه می‌فرماید و در آخر سوره‌ی مبارکه هم می‌فرماید: «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِینَ کَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَامْرَأَتَ لُوطٍ[۹]»؛ دو همسر از دو پیامبر که مَثَل کُفر هستند. این موضوع پیام بسیاری دارد. خداوند متعال در صدر سوره ماجرای دو بانو را بیان می‌کند که با پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) معامله‌ی مناسبی انجام ندادند و در آخر سوره هم مَثَل کُفر دو بانوی دیگر را نقل می‌کند. حتما بین این دو تناسبی وجود دارد و پیام خاصّ خودش را دارد. به همین دلیل است که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بسیار مظلوم بودند. مظلوم‌ترین فرد در عالَم وجود مبارک نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند و بعد هم مظلومیّت مضاعف امام حسن مجتبی (علیه السلام) و امام جواد (علیه السلام) که این مظلومیّت را به ارث برده بودند و هر دو بزرگوار به این مظلومیّت مبتلا بودند و این ظرفیّت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است و دارای ظرفیّت عجیبی هستند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) این‌ها را طلاق ندادند و تأدیب‌شان نکردند و ارتباط‌شان را با آن‌ها قطع نکردند. واقعا رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مصداق «وَإِنَّکَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِیمٍ[۱۰]» هستند. تحمّل مشکلات بیرونی سخت است ولی شأن یک مرد این است که مشکلات بیرونی را تحمّل کند و به روی خودش نیاورد و مقاومت کند اما وقتی مشکل از داخل باشد، تحمّل آن بسیار سخت است. لذا خداوند متعال هم به عنوان عظمت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) این موضوع را نقل می‌کند و هم اشاره به خیانت‌هایی است که این‌ها به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و خطّ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) انجام دادند. در حال حیاتِ خودِ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، با ایشان این‌گونه رفتار کردند و بعد از ایشان هم باعث ایجاد جنگ جَمَل شدند و سپس حادثه‌ی تیرباران بدن مطهّر حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) و مسائل دیگری که رخ داد.

دلیل اصرار نکردن رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در برخی از موارد

این آیات کریمه در ابعاد مختلف اسرار آمیز است و راز و رمزهای خاصّ خودش را دارد. لذا می‌فرماید: «یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَکَ»؛ این کار پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در واقع هم مصلحت اندیشی بود و هم این‌که خاموش کردن آتش فتنه بود. زیرا با آن وضع همان‌گونه که آن مرد گفت: «إنَّ الرَجُل لَیَهْجُر[۱۱]»، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اصرار نکردند که حتماً باید بنویسم؛ زیرا اگر ایشان اصرار می‌کردند کار بالا می‌گرفت و حتّی وحی را هم می‌گفتند که جزء هجویّات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است. در این‌جا به شخص پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) جسارت کردند و پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هم برای صیانت از دین و قرآن‌شان اصرار نکردند ولی در آن‌جا یک فرد بود و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌توانستند به امیرالمؤمنین (علیه السلام) با قدرت بازویی که داشتند بفرمایند که او را بیرون بیندازد و این شخص کافر شد و او را به سزای اعمالش برسان، اما پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) این کار را نکردند؛ زیرا زمینه برای سیر قَهقَرایی جامعه‌ای که در جوّ خاصّی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به وجود آورده بودند، آماده بود. «وَلَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ[۱۲]»؛ ایمان‌شان، ایمانِ غِشّی بود و هنوز ایمان بر دل این‌ها ننشسته بود و در آخر سوره‌ی حجرات این موضوع را می‌فرماید که هنوز ایمان بر قلبِ شما وارد نشده است. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با وجود چنین جمعیّتی نمی‌توانستند در آن‌جا مقاومت نشان بدهند. در این‌جا هم به همین گونه بود و وجود مبارک پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خباثت و رذالت این‌ها، بی‌حیایی و توطئه و تبانی خطرناک این‌ها را که ملاحظه کردند، برای این‌که قضیّه در همین‌‌جا تمام بشود، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) قسم خوردند که دیگر از آن شربت میل نفرمایند. خداوند متعال تسکین و رفع حذر از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌کند و ایشان را توبیخ نمی‌کند و این توبیخ به «تَبْتَغِی مَرْضَاتَ أَزْوَاجِکَ» برمی‌گردد. آن‌ها چه کرده بودند که تو ناچار بودی تا آن را ساکت کنی و راضی نگه ‌داری؛ «لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَکَ».

گزارش دیگر در این رابطه این است که «ماریّه قِبطیّه» کنیز بوده است و آزاده نبوده است ولی بسیار بانوی مجلله‌ای بوده است و هنگامی که وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در حجره‌ی حفصه وارد شدند، او اجازه گرفت تا به خانه‌ی پدرش برود و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را تنها گذاشت و رفت. ماریّه وارد شد و وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مَحرَم او بودند؛ حفصه آمد و این مسأله را دید و خیلی به او فشار آمد و شروع به گریه کرد و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هم قسم خوردند که دیگر با این کنیز نباشند و او را بر خودش حرام کرد و آیه نازل شد که یک کار حلال و چه بسا مطلوب و خداوند متعال به خاطر راضی کردن او راه را باز کرد و آن حذر را برطرف فرمودند؛ «یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَکَ» که فلسفه‌ی این تحریم «مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَکَ»، «تَبْتَغِی مَرْضَاتَ أَزْوَاجِکَ» است. برای این‌که رضایت همسرانت را به دست بیاوری، چنین تحریمی را برای خودت به وجود آورده‌ای. «وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ»؛ این‌که با یک کفّاره‌ای بخواهی این مسأله‌ را برطرف کنی، «وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ»؛ خداوند همیشه با توست. «لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَمَا تَأَخَّرَ[۱۳]»؛ خداوند نسبت به تو غفور است و رحمتِ رحیمیّه‌اش هم از مجرای وجود مبارک پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به دیگران می‌رسد.

خداوند متعال مولای شماست

در ادامه می‌فرماید: «قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَکُمْ تَحِلَّهَ أَیْمَانِکُمْ وَاللَّهُ مَوْلَاکُمْ وَهُوَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ[۱۴]»؛ از این‌جا به بعد موضوع، موضوعِ شخصیِ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود اما خداوند متعال مسأله را گسترده کرده است. «قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَکُمْ تَحِلَّهَ أَیْمَانِکُمْ» این کلمه‌ی «تَحِلَّهَ» از باب تفعیل همان حلال کردن است و از همان باب است. خداوند متعال بر شما فرض کرده است که اگر با قسم محذوراتی و عُسری برای خودتان به وجود آورده‌اید، می‌توانید ایمان خودتان و آن گره را باز کنید. «وَاللَّهُ مَوْلَاکُمْ»؛ خداوند متعال مولای شماست و چیزی نیست که وقتی ما گفته‌ایم، باز برای شما عُسر و سختی‌ و نگرانی باشد؛ بلکه این‌گونه نیست و او مولای شماست؛ «وَهُوَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ»؛ مولایی است که همین‌گونه به شما چیزی نمی‌گوید؛ منشأ همه‌ی دستورات الهی هم علم است و هم حکمت است ولی در جای خودش است؛ «وَقَعَ فی مَحَلّه» است. «وَإِذْ أَسَرَّ النَّبِیُّ إِلَى بَعْضِ أَزْوَاجِهِ حَدِیثًا[۱۵]» که بر حسب آن‌چه که در تفاسیر آمده است، این‌ همان چیزی بود که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند که قسم خوردم که دیگر از آن شربت میل نکنم و یا دیگر با ماریّه نباشم، ولی این‌که من قسم خورده‌ام جزءِ اسرار است و این موضوع را از خانه بیرون نبرید. «فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَأَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَیْهِ[۱۶]»؛ وقتی که این رفت و به آن خواهر باطنی‌اش اطلاع داد، خداوند متعال هم راز این‌ها را افشا کرد. او راز پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را افشا کرد و پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هم راز او را افشا کرد؛ «وَأَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَیْهِ». «عَرَّفَ بَعْضَهُ وَأَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ[۱۷]»؛ آن اسراری را که خداوند متعال برای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اظهار کرد، وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نخواستند که مُچِ این‌ها را به صورت کامل باز کند و یکی از آن‌ها را گفتند و بقیه چیزها را نگفتند. حال آن یک موضوع چه چیزی بوده است؟ بر حسبِ نقل آن چیزی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده‌اند همان قسم بوده است که دیگر این کار انجام نشود و به او گفت که به کسی نگوید اما او گفت، این موضوع بوده است و آن سرّ دیگر برحسب بعضی از روایات این مسأله‌ بوده است که پس از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، ولایت امیرالمؤمنین (علیه السلام) غصب می‌شود و این اتفاق توسط همین‌ها صورت می‌گیرد که خبر غیبی بوده است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با این‌ها مطرح کردند و این‌ها نیز موضوع را به پدرشان اظهار کردند. خداوند متعال آن‌چه را که این‌ها افشایِ سِرّ کرده بودند را در اختیار پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) قرار داد ولی ایشان لازم ندیدند که همه‌ی این موضوعات را به این‌ها بگویند و بسیار شخصیّت اخلاقی بودند و رعایت حال همین‌ها را هم می‌کردند. وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) اخلاق‌شان اعجاز بود، تحمّل‌شان اعجاز بود، صبرشان اعجاز بود و این همسرداری و حفظ نظام خانواده و جلوگیری از بهم ریختگی و بی‌آبرویی، «هُنَّ لِبَاسٌ لَکُمْ وَأَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ[۱۸]» یکی از جهات لباس بودن، همین ستاریّت است. خداوند متعال لباس را برای بشر «یَا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاسًا یُوَارِی سَوْآتِکُمْ[۱۹]» قرار داده است. هنگامی که از بهشت بیرون آمدند، خداوند لباس را قرار داد و حکمت آن را هم می‌فرماید به این دلیل است که سوآتِ شما ظاهر نشود. بنابراین لباس ستاریّت دارد و از آن جهت که نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت به آن‌ها لباس حساب می‌شد، لذا این ستاریّت را در حدّ اعلا و در قلّه داشتند و حفظ می‌کردند. راز این‌ها را بازگو نمی‌کردند. «فَلَمَّا نَبَّأَهَا بِهِ قَالَتْ مَنْ أَنْبَأَکَ هَذَا قَالَ نَبَّأَنِیَ الْعَلِیمُ الْخَبِیرُ[۲۰]»؛ «نَبَّأَنِیَ الْعَلِیمُ الْخَبِیرُ» همه‌‌ی این‌ها هم توصیف حق‌تعالی است که خودش شأنی از شئون عبودیّت است و بنده‌ی خداوند مکلّف است و وظیفه‌ی عبد این است که مولای خودش را با صفاتی که او خودش را توصیف می‌کند، یاد کند و با یاد اسماءِ الهی و ذکر نام خداوند متعال، خودش را به خداوند نزدیک کند و هم بُعد تربیتی دارد و به این‌ها خبر می‌دهد که هیچ چیزی از خداوند متعال مخفی نیست؛ حواستان را جمع کنید! خداوند متعال هم علیم است و ذاتاً دارای علم می‌باشد و هم خبیر است و خبر دارد. خبر نسبت به گفتگوها و حوادث است ولی علیم یعنی از چیزهایی که حادث می‌شود و علل آن خبر دارد و شامل همه‌‌ی این‌ها می‌شود.

دعوت خداوند متعال به توبه بندگان خطاکار و تسلی دادن به رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)

«إِنْ تَتُوبَا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُمَا وَإِنْ تَظَاهَرَا عَلَیْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلَاهُ وَ جِبْرِیلُ وَ صَالِحُ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمَلَائِکَهُ بَعْدَ ذَلِکَ ظَهِیرٌ[۲۱]»؛ این آیه‌ی مبارکه، از آیات دل‌نشین برای شیعیان امیرالمؤمنین (علیه السلام) است که ضمن بیان مظلومیّت نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و کثرت نفاق و منافقین و اعداء که حتی این ویروس نفاق در داخل خانه‌ی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) جولان می‌داد، ولی باکی نیست؛ زیرا هم جبرئیل و هم صالح المؤمنین که شصت طریق از طرق اهل سنت وجود دارد که منظور از «صَالِحُ الْمُؤْمِنِینَ»، امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. «وَ جِبْرِیلُ وَ صَالِحُ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمَلَائِکَهُ بَعْدَ ذَلِکَ ظَهِیرٌ»؛ این‌ها توطئه کنند و ناسازگاری نشان بدهند، باکی نیست؛ زیرا هم خداوند متعال مولای توست و هم سید ملائکه و سید اوصیاء و همه‌ی ملائکه ظهیر تو هستند و هوای تو را دارند. در این بخش هم خداوند متعال حتی این‌ها با این وضعیت و جنایت و با این هتک حرمت حریمِ پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم)، دعوت به توبه می‌شوند؛ «اذْهَبَا إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى * فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَیِّنًا لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ[۲۲]»؛ همان‌گونه که موسی (علیه السلام) برای دعوت فرعون که نشان دهنده‌ی وسعت رحمت الهی است که درب نجات را حتی برای فرعون هم نشان می‌دهد و به او می‌گوید از این درب بیا تا نجات پیدا کنی؛ حال این نفاقی که در درون پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دامن ایشان را گرفته است و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به اندازه‌ای تحت فشار هستند که حلالِ الهی را بر خودشان حرام می‌کنند و اوجِ فشار و ظلم این‌ها بوده است، در عین حال می‌فرماید: «إِنْ تَتُوبَا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُمَا»؛ این کار شما، کار ظاهری نبوده است و قلب شما به این ایذاء و اذیّت میل پیدا کرد؛ زیرا کار ارادی و عمدی بوده است و با قلب‌تان این کار را انجام دادید، حالا باید توبه کنید؛ «إِنْ تَتُوبَا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُمَا». «وَإِنْ تَظَاهَرَا عَلَیْهِ» ولی اگر اهل توبه نبودند و همچنان پشت به پشت یکدیگر علیه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بودند، یا رسول الله! باکی نیست.

«همه گویند طاهر کس نداره     *****     خدا یار مو چه حاجت کس[۲۳]»

تو تنها نیستی حتی اگر همسرانت هم همین‌جور باشند؛ خداوند خودش مولای توست و با داشتن خداوند متعال چه کمبودی خواهی داشت؟ این دل‌داری عجیبی است! مشخص می‌شود این فشار، فشار عجیبی بوده است که خداوند این‌گونه پیامبر خودش را تسلّی و تسکین می‌دهد. «فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلَاهُ» هم «إِنَّ» را می‌آورد و هم از لفظ جلاله استفاده می‌کند و از اسماءِ حُسنی استفاده نمی‌کند، بلکه لفظ جلاله را آورده است و به دنبال آن هم «هُوَ» را می‌آورد؛ «فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلَاهُ»؛ و در ادامه از جبرئیل نام می‌برد که وقتی آن ملائکه را می‌گوید، شامل جبرئیل هم می‌شود، ولی خداوند می‌خواهد این حمایت تحت ‌الحفظ بودن پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، تحت ‌الحمایه بودن پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و این‌که در دایره‌ی محبّت شدید و در اوج قرار دارد، خداوند متعال می‌فرماید که همه‌ی این‌ها را بسیج کرده‌ام؛ سید ملائکه و سید اوصیاء و همه‌ی ملائکه بسیج شده‌اند و این‌ها ظهیر تو هستند و ما هوای تو را داریم؛ ما خودمان هوای تو را خواهیم داشت و چه کسانی را برای پشتیبانی تو مأمور کرده‌ایم.

ان‌شاءالله در جلسه‌ی بعدی از دوستان عزیزمان استفاده خواهیم کرد.

وَ صَلی الله عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرین

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۲] سوره مبارکه تحریم، آیه ۱٫

[۳] سوره مبارکه نجم، آیات ۳ و ۴٫

[۴] سوره مبارکه احزاب، آیه ۵۷٫

[۵] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۵۹٫

[۶] نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲ (خطبه قاصعه).

قسمتی از متن خطبه شریفه که مورد بحث حضرت استاد است:

فضل الوحی

أَنَا وَضَعْتُ فِی الصِّغَرِ بِکلَاکلِ الْعَرَبِ وَ کسَرْتُ نَوَاجِمَ قُرُونِ رَبِیعَهَ وَ مُضَرَ وَ قَدْ عَلِمْتُمْ مَوْضِعِی مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ( صلى الله علیه وآله ) بِالْقَرَابَهِ الْقَرِیبَهِ وَ الْمَنْزِلَهِ الْخَصِیصَهِ وَضَعَنِی فِی حِجْرِهِ وَ أَنَا وَلَدٌ یَضُمُّنِی إِلَى صَدْرِهِ وَ یَکنُفُنِی فِی فِرَاشِهِ وَ یُمِسُّنِی جَسَدَهُ وَ یُشِمُّنِی عَرْفَهُ وَ کانَ یَمْضَغُ الشَّیْ‏ءَ ثُمَّ یُلْقِمُنِیهِ وَ مَا وَجَدَ لِی کذْبَهً فِی قَوْلٍ وَ لَا خَطْلَهً فِی فِعْلٍ وَ لَقَدْ قَرَنَ اللَّهُ بِهِ ( صلى الله علیه وآله ) مِنْ لَدُنْ أَنْ کانَ فَطِیماً أَعْظَمَ مَلَک مِنْ مَلَائِکتِهِ یَسْلُک بِهِ طَرِیقَ الْمَکارِمِ وَ مَحَاسِنَ أَخْلَاقِ الْعَالَمِ لَیْلَهُ وَ نَهَارَهُ وَ لَقَدْ کنْتُ أَتَّبِعُهُ اتِّبَاعَ الْفَصِیلِ أَثَرَ أُمِّهِ یَرْفَعُ لِی فِی کلِّ یَوْمٍ مِنْ أَخْلَاقِهِ عَلَماً وَ یَأْمُرُنِی بِالِاقْتِدَاءِ بِهِ وَ لَقَدْ کانَ یُجَاوِرُ فِی کلِّ سَنَهٍ بِحِرَاءَ فَأَرَاهُ وَ لَا یَرَاهُ غَیْرِی وَ لَمْ یَجْمَعْ بَیْتٌ وَاحِدٌ یَوْمَئِذٍ فِی الْإِسْلَامِ غَیْرَ رَسُولِ اللَّهِ ( صلى الله علیه وآله ) وَ خَدِیجَهَ وَ أَنَا ثَالِثُهُمَا أَرَى نُورَ الْوَحْیِ وَ الرِّسَالَهِ وَ أَشُمُّ رِیحَ النُّبُوَّهِ وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّهَ الشَّیْطَانِ حِینَ نَزَلَ الْوَحْیُ عَلَیْهِ ( صلى الله علیه وآله ) فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا هَذِهِ الرَّنَّهُ فَقَالَ هَذَا الشَّیْطَانُ قَدْ أَیِسَ مِنْ عِبَادَتِهِ إِنَّک تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَى مَا أَرَى إِلَّا أَنَّک لَسْتَ بِنَبِیٍّ وَ لَکنَّک لَوَزِیرٌ وَ إِنَّک لَعَلَى خَیْرٍ وَ لَقَدْ کنْتُ مَعَهُ ( صلى الله علیه وآله ) لَمَّا أَتَاهُ الْمَلَأُ مِنْ قُرَیْشٍ فَقَالُوا لَهُ یَا مُحَمَّدُ إِنَّک قَدِ ادَّعَیْتَ عَظِیماً لَمْ یَدَّعِهِ آبَاؤُک وَ لَا أَحَدٌ مِنْ بَیْتِک وَ نَحْنُ نَسْأَلُک أَمْراً إِنْ أَنْتَ أَجَبْتَنَا إِلَیْهِ وَ أَرَیْتَنَاهُ عَلِمْنَا أَنَّک نَبِیٌّ وَ رَسُولٌ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ عَلِمْنَا أَنَّک سَاحِرٌ کذَّابٌ فَقَالَ ( صلى الله علیه وآله ) وَ مَا تَسْأَلُونَ قَالُوا تَدْعُو لَنَا هَذِهِ الشَّجَرَهَ حَتَّى تَنْقَلِعَ بِعُرُوقِهَا وَ تَقِفَ بَیْنَ یَدَیْک فَقَالَ ( صلى الله علیه وآله ) إِنَّ اللَّهَ عَلى کلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ فَإِنْ فَعَلَ اللَّهُ لَکمْ ذَلِک أَ تُؤْمِنُونَ وَ تَشْهَدُونَ بِالْحَقِّ قَالُوا نَعَمْ قَالَ فَإِنِّی سَأُرِیکمْ مَا تَطْلُبُونَ وَ إِنِّی لَأَعْلَمُ أَنَّکمْ لَا تَفِیئُونَ إِلَى خَیْرٍ وَ إِنَّ فِیکمْ مَنْ یُطْرَحُ فِی الْقَلِیبِ وَ مَنْ یُحَزِّبُ الْأَحْزَابَ ثُمَّ قَالَ ( صلى الله علیه وآله ):

یَا أَیَّتُهَا الشَّجَرَهُ إِنْ کنْتِ تُؤْمِنِینَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ تَعْلَمِینَ أَنِّی رَسُولُ اللَّهِ فَانْقَلِعِی بِعُرُوقِک حَتَّى تَقِفِی بَیْنَ یَدَیَّ بِإِذْنِ اللَّهِ فَوَالَّذِی بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لَانْقَلَعَتْ بِعُرُوقِهَا وَ جَاءَتْ وَ لَهَا دَوِیٌّ شَدِیدٌ وَ قَصْفٌ کقَصْفِ أَجْنِحَهِ الطَّیْرِ حَتَّى وَقَفَتْ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِ ( صلى الله علیه وآله ) مُرَفْرِفَهً وَ أَلْقَتْ بِغُصْنِهَا الْأَعْلَى عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ( صلى الله علیه وآله ) وَ بِبَعْضِ أَغْصَانِهَا عَلَى مَنْکبِی وَ کنْتُ عَنْ یَمِینِهِ ( صلى الله علیه وآله ) فَلَمَّا نَظَرَ الْقَوْمُ إِلَى ذَلِک قَالُوا عُلُوّاً وَ اسْتِکبَاراً فَمُرْهَا فَلْیَأْتِک نِصْفُهَا وَ یَبْقَى نِصْفُهَا فَأَمَرَهَا بِذَلِک فَأَقْبَلَ إِلَیْهِ نِصْفُهَا کأَعْجَبِ إِقْبَالٍ وَ أَشَدِّهِ دَوِیّاً فَکادَتْ تَلْتَفُّ بِرَسُولِ اللَّهِ ( صلى الله علیه وآله ) فَقَالُوا کفْراً وَ عُتُوّاً فَمُرْ هَذَا النِّصْفَ فَلْیَرْجِعْ إِلَى نِصْفِهِ کمَا کانَ فَأَمَرَهُ ( صلى الله علیه وآله ) فَرَجَعَ فَقُلْتُ أَنَا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ إِنِّی أَوَّلُ مُؤْمِنٍ بِک یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ أَوَّلُ مَنْ أَقَرَّ بِأَنَّ الشَّجَرَهَ فَعَلَتْ مَا فَعَلَتْ بِأَمْرِ اللَّهِ تَعَالَى تَصْدِیقاً بِنُبُوَّتِک وَ إِجْلَالًا لِکلِمَتِک فَقَالَ الْقَوْمُ کلُّهُمْ بَلْ ساحِرٌ کذَّابٌ عَجِیبُ السِّحْرِ خَفِیفٌ فِیهِ وَ هَلْ یُصَدِّقُک فِی أَمْرِک إِلَّا مِثْلُ هَذَا یَعْنُونَنِی وَ إِنِّی لَمِنْ قَوْمٍ لَا تَأْخُذُهُمْ فِی اللَّهِ لَوْمَهُ لَائِمٍ سِیمَاهُمْ سِیمَا الصِّدِّیقِینَ وَ کلَامُهُمْ کلَامُ الْأَبْرَارِ عُمَّارُ اللَّیْلِ وَ مَنَارُ النَّهَارِ مُتَمَسِّکونَ بِحَبْلِ الْقُرْآنِ یُحْیُونَ سُنَنَ اللَّهِ وَ سُنَنَ رَسُولِهِ لَا یَسْتَکبِرُونَ وَ لَا یَعْلُونَ وَ لَا یَغُلُّونَ وَ لَا یُفْسِدُونَ قُلُوبُهُمْ فِی الْجِنَانِ وَ أَجْسَادُهُمْ فِی الْعَمَلِ.

[۷] سعدی شیرازی، گلستان.

[۸] کشف الغمه فی معرفه الأئمه، جلد ۲، صفحه ۵۳۷٫

[۹] سوره مبارکه تحریم، آیه ۱۰٫

[۱۰] سوره مبارکه قلم، آیه ۴٫

[۱۱] توهین عمر بن خطاب به پیامبر اکرم (صلی ‌الله ‌علیه ‌و آله و سلّم)

اربلی، کشف الغمه، الشریف الرضی، ج۱، ص۴۰۲ / ابن تیمیه، منهاج السنه، ۱۴۰۶ق، ج۶، ص۱۹.

[۱۲] سوره مبارکه حجرات، آیه ۱۴٫

[۱۳] سوره مبارکه فتح، آیه ۲٫

[۱۴] سوره مبارکه تحریم، آیه ۲٫

[۱۵] سوره مبارکه تحریم، آیه ۳٫

[۱۶] همان.

[۱۷] همان.

[۱۸] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۸۷٫

[۱۹] سوره مبارکه اعراف، آیه ۲۶٫

[۲۰] سوره مبارکه تحریم، آیه ۳٫

[۲۱] سوره مبارکه تحریم، آیه ۴٫

[۲۲] سوره مبارکه طه، آیات ۴۳ و ۴۴٫

[۲۳] باباطاهر، دوبیتی‌ها، دوبیتی شماره ۷۱٫