«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏»[۱].

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إالی یوم الدّین».

باید رغبت به سوی خدا باشد

یک نکته راجع به «فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ * وَإِلَى رَبِّکَ فَارْغَبْ[۲]» پیامی که این آیه دارد این است که انسان مادامی که در این نشئه هست، بازنشستگی ندارد؛ راه باز است. هر منزلی که پایان یک مسیری هست، باید مبدأ یک مسیر بالاتر باشد. چون کمال بینهایت است و فرصت انسان در این عالم محدود است، لذا هیچ زمانی نباید به خودش اجازه بدهد که بگوید من کارم را انجام دادم و بقیه‌اش به من ربطی ندارد. بلکه این‌گونه نیست و مادامی که ما در این نشئه هستیم، مکلّف و مسئول هستیم و باید برای رسیدن به قُرب الهی با همه‌ی توان‌مان در مسیر حرکت و بیقراری باشد. لذا هیچ زمانی فراغ از یک کار، بی‌مسئولیتی نیست. بلکه این فراغ آغاز یک مسئولیت سنگین‌تر است. «وَإِلَى رَبِّکَ فَارْغَبْ» این حرکت، باید حرکت راغبانه باشد؛ یعنی نباید تحمیل باشد و همین‌طور هم هست؛ «وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا[۳]» اگر آنچه از جوارح و جوانح در اختیار شماست، تعطیل نکردید و معطّل نگذاشتید و فرصت‌های‌تان را حرام نکردید، خدای عزیزِ حکیمِ ودودِ شکور خودش شما را می‌برد. این رغبت مربوط به باطن و دل است. «فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ» از یک مرحله‌ای که فارغ شدید و کار را به پایان رساندید، مرحله‌ی جدید را آغاز کنید؛ چون مقصد خداست. باید رغبت به سوی او باشد.

ارسال رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از جانب خداوند متعال به عنوان «پیامبر و نبی»

اما آیه‌ی کریمه‌ای که در این محفل در محضر آن هستیم، آیه‌ی سوره‌ی مبارکه‌ی احزاب است که می‌فرماید: «أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ * یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِیرًا * وَدَاعِیًا إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَسِرَاجًا مُنِیرًا[۴]». در سوره‌ی مبارکه‌ی فتح هم بخشی از این آیه‌ی کریمه همین‌‌جور است که می‌فرماید: «إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِیرًا[۵]». خداوند عزیز در این آیه‌ی کریمه شش خصوصیّت و بنا به عنایتی هفت خصوصیّت از ویژگی‌های پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را ارائه فرموده است؛ یکی خطاب «یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ» است؛ این وجود نازنین و عنصر شریف «نبی» است. اگر نبی از «نبأ» باشد، کسی که خداوند رادار خبر را در وجود او نهادینه کرده است، همیشه رادار کار می‌کند و از غیب عالَم خبرها به او می‌رسد. «نبی» هست، «خبیر» هست، «آگاه» هست و خداوند متعال او را به بنأ عظیم مُشرف قرار داده است. «إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ» پس علاوه بر نبی بودن، رسالت هم دارد. «ای نبی» یا «یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ» صرف نور شخصی خودت نیست؛ این که نورانی هستی و در پرتوِ نورِ تو، همه چیز برایت روشن است و از همه‌ی عوالم و همه‌ی اسرار باخبر هستی، تو رسالت داری. مبلّغ و پیک هستی و از جانب خداوند پیام‌آور بیداری و هدایت هستی. «إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ» ما تو را به عنوان رسول اعزام کردیم. هم کلمه‌ی «إِنَّا» و هم کلمه‌ی «أَرْسَلْنَاکَ» یک نوع لطافت خاصّی دارد؛ من و تو هستیم. منتها در مورد ذات ربوبی، چون مهم‌ترین کاری است که خداوند در عالم خلقت انجام داده است، با صیغه‌ی جمع آورده است ولی شخص شخیص پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با صیغه‌ی مفرد مطرح شده است. ما و تو هستیم، ما این رسالت را به تو دادیم؛«إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ». با ضمیر گفته است که به معنای این است که همه‌ی هویّتت، وجودت است. اگر از اسم استفاده می‌کرد، این‌گونه نبود؛ ولی مخاطب خودش را به عنوان «تو» استفاده می‌کنند و در آن لحاظ خصوصیّت نشده است؛ «إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ».

ارسال پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به عنوان «شاهد»

«إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِدًا» متعلَق شهود، ذکر نشده است. افاده‌ی اطلاق می‌کند. تنوین هم تنونِ تخفیم است. «إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِدًا» در این مسئله‌ی شاهد جهات مختلفی وجود دارد. مرحوم علامه در آیه‌ی کریمه‌‌ی «وَکَذَلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّهً وَسَطًا لِتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَیَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیدًا[۶]» یک نقل قولی از عموم مفسرین دارند که «وَکَذَلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّهً وَسَطًا» گروهی گرفتارِ افراط و گروهی گرفتار تفریط هستند. یهود از این طرفِ قضیه افتاده است و اساساً غیب‌پذیر نیست. این درحالی است که به موسی (علیه السلام) هم ایمان آورده بودند و از او معجزات زیادی دیده بودند؛ قدرت‌نمایی خداوند در خشکاندنِ رود و درست کردن راه برای این‌ها و غرق آن ارتشِ خطرناک جَرار با چشم خودشان دیده بودند. مع ذلک بعد از اینکه عبور کردند و به یک جایی رسیدند که آن‌جا بُت پرست بودند، بت‌ها را دیدند و دوباره وسوسه شدند و گفتند: «اجْعَلْ لَنَا إِلَهًا کَمَا لَهُمْ آلِهَهٌ[۷]». «أُشْرِبُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ[۸]» اصلاً مادی‌گرایی و پرستش عالَم کثرت در وجودشان بود و حجابی بود که نمی‌توانستند موحّد باشند. این‌ها یک طرف قضیه بودند. طرف دیگر نصاری بودند که این‌قدر افراط کردند، رُهبانیّت را بر زندگی اجتماعی ترجیح دادند و حضرت عیسی (علیه السلام) را هم از مرز بشری بالا بردند و او را پسرِ خدا خواندند. این افراط در معنویت‌گرایی و خروج از مسیر اعتدال است. ولی «جَعَلْنَاکُمْ أُمَّهً وَسَطًا» ما شما را امّت وسط قرار دادیم. «الیَمینُ و الشِّمالُ مَضَلَّهٌ، و الجادَّهُ هِی الوُسطى[۹]»؛ شاهراه، راهِ وسط است. اگر کسی در شاهراه باشد، به مقصد می‌رسد که صراطِ مستقیم است. بنابراین شما امّت وسط هستید. هم افراط‌گرا نیستید و هم قصور و تقصیر ندارید؛ معتدل و متوازن هستید و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را بر شما شاهد قرار دادیم؛ «وَیَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیدًا». مرحوم علامه می‌فرمایند این حرف فی نفسه حرفِ درستی است؛ مشکلی در این حرف نیست که مکتب توحیدی حضرت خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم)، مکتب اعتدال است. «وَاقْصِدْ فِی مَشْیِکَ[۱۰]» این توازن و دور بودن از افراط و تفریط در متنِ دین است و دینِ عدل است و مطلقاً ظلمی در آن نیست که خروج از حد باشد.

شاهد بودن بر شاهدان در روز قیامت

اما این آیه، آن موضوع را نمی‌گوید؛ «وَکَذَلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّهً وَسَطًا لِتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ» وسط بودن چه ارتباطی با شاهد بودن دارد؟ آن هم می‌فرماید: «عَلَى النَّاسِ». نمی‌گوید بر یهود و نصاری، «لِتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ» شما بناست بر مردم شاهد باشید، «وَیَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیدًا» و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هم بر شما شهید است. شما که امّت وسط هستید، بر توده‌ها شاهد هستید و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بر شما شاهد‌ها، شاهد است. او شاهدِ شهداست. شما شهدائید و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شاهدِ شهداست. حضرت علامه طباطبائی آیات دیگری را ضمیمه می‌کنند که ما مقداری حواس‌مان جمع باشد و آیه را درست و به قرینه‌ و کمک آیاتِ دیگر بفهمیم، چند آیه را مطرح فرمودند. یکی آیه‌ی ۴۱ سوره‌ی مبارکه‌ی نساء است که می‌فرماید: «فَکَیْفَ إِذَا جِئْنَا مِنْ کُلِّ أُمَّهٍ بِشَهِیدٍ وَجِئْنَا بِکَ عَلَى هَؤُلَاءِ شَهِیدًا[۱۱]». روز قیامت از هر امّتی شاهدی خواهیم آورد و تو را بر آن شاهدان، شاهد خواهیم گرفت. هیچ ارتباطی به یهود و نصاری و افراط و تفریط ندارد؛ خداوند منان از هر امّتی در صحنه‌ی قیامت گواهی خواهد آورد که این کارنامه‌های مردم دستِ این‌هاست و این‌ها اشراف بر اعمال ظاهریّه و باطنیّه، بر ایمان و کفر، بر ظلم و عدل، بر ریا و اخلاص و بر همه چیز کارنامه‌ی واقعی خودشان است و این‌ها بر واقعیّت امّت گواه‌اند و تو که نبیِّ ما هستی، «وَجِئْنَا بِکَ عَلَى هَؤُلَاءِ شَهِیدًا» این‌ها که گواه و شاهد هستند، کارنامه‌شان در دستِ شماست. شما گواه بر رسالتِ این‌ها و شهادتِ این‌ها خواهی بود. در آیه ۸۴ سوره‌ی مبارکه‌ی نحل می‌فرماید: «وَیَوْمَ نَبْعَثُ مِنْ کُلِّ أُمَّهٍ شَهِیدًا[۱۲]» باز شبیه آیه‌ی سوره‌ی نساء است. و در سوره‌ی مبارکه‌ی زمر هم می‌فرماید: «وَوُضِعَ الْکِتَابُ وَجِیءَ بِالنَّبِیِّینَ وَالشُّهَدَاءِ[۱۳]» این آیه ۶۹ سوره‌ی زمر است. از این آیات استفاده می‌شود و این از حقایقِ قرآنیّه است که خداوند متعال به جمعی از پیامبران و اولیاء خودش یک اشرافی داده است که این‌ها احاطه‌ی وجودی دارند. «یَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِنَ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا[۱۴]» متعلّق به ماست. «وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَمَا أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلًا[۱۵]» مالِ افرادی است که گرفتارِ حجاب هستند. آن شهدا گرفتارِ حجاب نبودند، نه خودشان محجوب بودند و نه حجاب دیگران برای این‌ها حاجب بوده است. این‌ها اشخاص را همان‌گونه که بودند، «اَلَلَّهُمَّ اَرِنِی الْاَشْیَاءَ کَمَا هِیَ[۱۶]» واقعیات همه‌ی افراد را می‌دانستند و مأموریت داشتند که در این عالَم ببینند و شهادت را تحمّل کنند و روز قیامت آن‌چه را که در این‌جا تحمّل کرده‌اند، ادا کنند. گواهی بدهند که چه کسانی خوب و چه کسانی بد هستند. این حقیقت از آن حقایقِ خاصّ قرآنی است که از آیات کریمه‌‌ی غیر از شهادت هم تصریحاتی وجود دارد مانند دعای در سوره‌ی مبارکه‌ی توبه که می‌فرماید: «وَقُلِ ٱعْمَلُواْ فَسَیَرَى ٱللَّهُ عَمَلَکُمْ وَرَسُولُهُۥ وَٱلْمُؤْمِنُونَ[۱۷]». با این تحلیلی که مرحوم علامه دارند، این عبارت «إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِدًا» آن وجود نازنینی که علی الاطلاق عین الله الناظره است، بر همه‌ی عوالم و همه‌ی ازمنه و همه‌ی امکنه شهود دارد، احاطه‌ی وجودی دارد، حضور دارد. شهادت باید «عَن حِسٍ» باشد. گزارش دادن شهادت نیست. ملائکه و مأمورین بیایند و گزارش بدهند، به آن کسی که گزارش شده است، می‌تواند گزارش را شهادت بدهد، ولی خودِ آن واقعیت را نمی‌تواند شهادت بدهد و این‌جا شهادتِ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، شهادت علی الاطلاق است. این نکته‌ی لطیف و دقیقی است و همان شیوه‌ی مرحوم علامه‌ی بی‌بدیل، مفسّر کبیر، عارف واصل، حضرت آقای طباطبائی (سلام الله علیه) است که با مبنای «القرآن یفسر بعضه بعضاً» به این مطالب دست یافتند و این حقایق را هم دریافت کرده‌اند. شما اگر به تفاسیر دیگر مراجعه کنید، قبل از علامه هیچ کسی این حرف‌ها را نزده است و این اشراف را که این چشم بینایِ خداوند متعال است و گذشته و آینده تحت اشراف بخصوص «وَجِئْنَا بِکَ عَلَى هَؤُلَاءِ شَهِیدًا» پیامبر ما بر انبیاء سلف هم شاهد هستند و گواهِ رسالت آن‌هاست؛ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) باید بر اساس آن‌چه که از عملکرد انبیاء (علیهم السلام) تحمل کرده‌اند، کارنامه‌ی آن‌ها را امضاء کنند.

«شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا»؛ البته شاهد معانی دیگری هم دارد که با این معنا منافاتی هم ندارد. «وَیَتَّخِذَ مِنْکُمْ شُهَدَاءَ[۱۸]» در آن‌جا گواه به معنای الگو است. «لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ[۱۹]» ایشان برای همه الگو و اسوه و مقتداست و به معنای عُرفی هم وجود مبارک پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شاهد هستند و در محکمه‌ی عدلِ الهی برای ادعا شاهد می‌خواهد و وجود نازنین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) یکی از گواهان هستند. زمین شاهد است، اعضاء و جوارحِ ما شاهد هستند، ملائکه‌ای که کرام الکاتبین هستند، بر ما شاهد هستند «وَکُنْتَ أنْتَ الرَّقیبَ عَلَیَّ مِنْ وَرائِهِمْ، وَالشّاهِدَ لِما خَفِیَ عَنْهُمْ[۲۰]» و خداوند خودش هم شاهد است و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) یکی از گواهان هستند. این هم قابلِ انطباق است و منافاتی با آن شهادتِ علی الاطلاق که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) همه‌ی حقایق را دیده‌اند و دیده‌‌ها را تحمل و ذخیره کرده‌اند و در روزی هم که باید ادای شهادت بکنند، ادا خواهند کرد.

مبشّر و نذیر بودن رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)

بعد از این عنوانِ آموزنده‌ی پُر جاذبه‌ی سازنده، لازمه‌ی شاهد بودن «َمُبَشِّرًا وَنَذِیرًا» است. دیگران که اشرافِ اطلاعِ کافی ندارند، تبشیر و انذارشان هم کامل نخواهد بود؛ چون تشویق زمانی است که انسان بتواند حقیقتِ کارِ طرف را خوب ارزیابی کند و قابلِ تشویق باشد. کسانی که با نیّات علیم بذات الصّدور نیستند، به اعمالِ ظاهری تشویق می‌کنند. ولی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مبشّر است بر اساسِ اطلاعی که از موفّقیّتِ موفّقین در مسیرِ عبودیّت دارد، بشارت می‌دهد. «نذیر» هم همین‌طور است؛ تا زمانی که انسان آسیب‌ها را نشناسد، نمی‌تواند هشدارهای بی‌موقع بدهد. چون کمالات را می‌داند، برای هر کمالی بشارتی همراهِ خودش دارد. برای تمام اعمال و حسناتِ ما، بشارت‌های ویژه داده است. علاوه بر بشارتِ کلّی، بر تمام حسناتِ ما بشارت‌های ویژه دارد و برای همه‌ی سیّئات نذیر است و هشدار دارد و کیفر را بیان فرموده است. کتاب‌هایی که به عنوانِ کیفر گناهان نوشته شده است یا مرحوم صدوق (رضوان الله تعالی علیه) «ثواب الأعمال و عقاب الأعمال» هر دو را آورده‌اند. این بشارت مربوط به حسنات است که ثواب‌ها را بیان کرده است و نذیر مبنی بر عِقاب‌ها و کیفرهایی است که سیّئات آن‌ها را همراه خودش دارند و وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بر اساسِ اشرافی که به روزنه‌های رحمت و باتلاق‌های گناه دارند، هشدارها را به تناسب و مژده‌ها را هم به تناسب اعلان فرموده‌اند و این صفت ایشان است و کارشان نیست. خودِ وجودِ نازنین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) جاذبه و دافعه دارند؛ وجودشان برای نفوس مستعده بشارت و مایه‌ی شادابی و جذبه هستند و نسبت به گناهان و گنهکاران خودِ وحجود نازنین دافعه دارد؛ «وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَلَا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَارًا[۲۱]».

مراتبِ بشارت

«مُبَشِّرًا»، حال مراتبی که در بشارت دارد، برای اولیاءِ الهی بهشت به عنوان بشارت نیست؛ ولی «یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ[۲۲]» رجوع الی الله بشارت است؛ راضیه و مرضیه بودن بشارت است؛ دخول به جنّت لقاء و رضوانِ الهی بشارت است؛ رسیدن به عبودیّت مطلق و مدال گرفتن، «فَادْخُلِی فِی عِبَادِی[۲۳]» که هرکسی عبدِ مطلق است، مظهرِ ربِّ مطلق هم می‌باشد. «العُبودِیَّهُ جَوهَرَهٌ کُنهُها الرُّبوبیّهُ[۲۴]» اگر انسان عبد باشد، خداوند او را خلیفه‌ی خودش قرار می‌دهد و خدایی می‌کند؛ مانند امیرالمؤمنین (علیه السلام) و حضرات ائمه‌ی معصومین (علیهم السلام) که «عبدی أطعنی أجعلک مثلی[۲۵]» و یا «أَنَا أَقُولُ لِلشَّیْ‏ءِ کُنْ فَیَکُونُ[۲۶]» بر کُرسی «کُن فیکون» مستقر بودند.

«شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِیرًا»؛ نذیر هم همین‌جور است. خداوند متعال دو جنّت و دو جهنّم دارد. یکی «جَنَّاتٍ تَجْرِی[۲۷]» هست و دیگری «وَادْخُلِی جَنَّتِی[۲۸]» هست. در عذاب هم یکی آیه‌ی «کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنَاهُمْ جُلُودًا غَیْرَهَا[۲۹]» را دارد و آیه‌ی «نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَهُ[۳۰]» را هم دارد. این «نَارُ اللَّهِ» مقابل آن «جَنَّتِی» است و جنّت الله است و این جَحیم و سَقَر و «وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِینَ * لَهَا سَبْعَهُ أَبْوَابٍ[۳۱]» در مقابل آن «جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ[۳۲]» است. هم بشارت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مقول به تشکیک است و هم انذار رسول الله مقول به تشکیک است. آیه‌ی «وَدَاعِیًا إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَسِرَاجًا مُنِیرًا[۳۳]» را ان‌شاءالله در جلسه‌ی دیگر دقایقی داریم که از دوستان عزیزمان بهره بگیریم و استفاده کنیم. الحق و الانصاف هم همه به حمدلله هم نورانیّت دارید و هم زحمت می‌کشید و من هم به حق استفاده می‌کنم و مطالب جدیدی به دست می‌‌‌آورم الحمدلله.

وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِین‏

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۲] سوره مبارکه شرح، آیات ۷ و ۸٫

[۳] سوره مبارکه عنکبوت، آیه ۶۹٫

[۴] سوره مبارکه احزاب، آیات ۴۵ و ۴۶٫

[۵] سوره مبارکه فتح، آیه ۸٫

[۶] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۴۳٫

[۷] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۳۸٫

[۸] سوره مبارکه بقره، آیه ۹۳٫

[۹] نهج البلاغه، خطبه ۱۶٫

صحیح روایت: «الیَمینُ و الشِّمالُ مَضَلَّهٌ، و الطَّریقُ الوُسطى هِی الجادَّهُ، علَیها باقی الکتابِ و آثارُ النبوَّهِ، و مِنها مَنفَذُ السُّنَّهِ، و إلَیها مَصِیرُ العاقِبَهِ.»

[۱۰] سوره مبارکه لقمان، آیه ۱۹٫

[۱۱] سوره مبارکه نساء، آیه ۴۱٫

[۱۲] سوره مبارکه نحل، آیه ۸۴٫

[۱۳] سوره مبارکه زمر، آیه ۶۹٫

[۱۴] سوره مبارکه روم، آیه ۷٫

[۱۵] سوره مبارکه اسراء، آیه ۸۵٫

[۱۶] بحارالانوار،ج ۸۶، ص ۱۲۰٫

[۱۷] سوره مبارکه توبه، آیه ۱۰۵٫

[۱۸] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۴۰٫

[۱۹] سوره مبارکه احزاب، آیه ۲۱٫

[۲۰] دعای کمیل.

[۲۱] سوره مبارکه اسراء، آیه ۸۲٫

[۲۲] سوره مبارکه فجر، آیه ۲۷٫

[۲۳] سوره مبارکه فجر، آیه ۲۹٫

[۲۴] مصباح الشریعه : ۵۳۶٫

[۲۵] الجواهر السنیه (کلیات حدیث قدسى) ،ص۷۰۹٫

[۲۶] ابن فهد حلى، احمد بن محمد، عده الداعی و نجاح الساعی، محقق، موحدى قمى، احمد، ص ۳۱۰، دارالکتب الإسلامی،‏ چاپ اول، ۱۴۰۷ق‏.

[۲۷] سوره مبارکه ابراهیم، آیه ۲۳٫

[۲۸] سوره مبارکه فجر، آیه ۳۰٫

[۲۹] سوره مبارکه نساء، آیه ۵۶٫

[۳۰] سوره مبارکه همزه، آیه ۶٫

[۳۱] سوره مبارکه حجر، آیات ۴۳ و ۴۴٫

[۳۲] سوره مبارکه ابراهیم، آیه ۲۳٫

[۳۳] سوره مبارکه احزاب، آیه ۴۶٫