«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏»[۱].

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إالی یوم الدّین».

خداوند را شاکر هستیم که بار دیگر در جمع عزیزانی که به فضل الهی در سایه‌ی قرآن هستند و قرآن پژوه هستند، اهل فهم و اهل فقه هستند و در دریافت پیام‌های این کتاب زندگی ساز و کتاب معرفت و توحید کمک ما هستند. یک بار دیگر هم عُمر ما از جانب خداوند تمدید شد و جمع قرآنی ما دور هم جمع شد. موضوع این جلسه تماشای زیبایی‌های پیامبر اکرم ص. در مرآتِ وحی الهی است. با مرور به چند آیه، آخرین آیه‌ی سوره‌ی مبارکه‌ی فتح را سفره‌ی پذیرایی خودمان یافته‌ایم و نکات و لطائفی که خداوند در این آیه‌ی کریمه روزی‌مان می‌کند، ان‌شاءالله مرور خواهیم کرد.

 

نامحدود بودن مرزهای جغرافیایی ایمان و مؤمنین

«مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُکَّعًا سُجَّدًا یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاهِ وَمَثَلُهُمْ فِی الْإِنْجِیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ[۲]»؛ ابتدائاً توصیفی است از وجود مبارک رهبر اردوی توحید، سالار پیامبران (علیهم السلام) و کسانی که با پیامبر هستند؛ یعنی معیّت همه جانبه هم در اندیشه، و هم در باور، انگیزه، ایمان، اخلاق، عمل، موضع گیری، در حبّ و بغض دارند. معیّت کسانی که با پیامبر خدا ص. هستند، خودش یک آموزه‌ی جدیدی است که ادعا کافی نیست و در شناسنامه داشتن در لیست مؤمنین کفایت نمی‌کند؛ بلکه آن چیزی که مهم است، این است که انسان با پیامبر ص. باشد نه اینکه بر پیامبر ص. و جدای از او باشد. ملازم راه ایشان، مکتب ایشان، خُلق و خوی ایشان و جبهه‌ی ایشان باشد. این کسانی که همراهی‌ و معیّت‌شان با پیامبر ص. احراز شده است، اوصاف و ویژگی‌هایی دارند که یکی از این اوصاف این است که «أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ» هستند. این‌ها انسان‌های بی‌تفاوتی نیستند؛ هویّت این‌ها در گرایش و جذب و در نفرت و دفع بروز دارد. از این‌رو نسبت به کفّار شدید هستند؛ به این منظور که نفوذ‌ناپذیر هستند. سرسخت و دارای صلابت هستند. قرص و محکم‌‌اند. «رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ» این آیه در زمانی نازل شده و بستری را تا به امروز طی کرده است که مؤمنین و مسلمان‌ها گاهی پدرشان کافر بوده است و گاهی همسر و فرزندان و خویشاوندان‌شان کافر بوده‌اند؛ با وجود این تفاسیر «أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ» هستند. وجود مبارک حضرت امیرالمؤمنین ع. در نهج البلاغه آورده‌اند که ما با اعمام و اخوان خودمان جهاد می‌کردیم؛ گاهی ما پیروز می‌شدیم و گاهی آن‌ها بر ما پیروز می‌شدند؛ «فلما علم الله من الصدق[۳]»؛ وقتی خداوند مشاهده کرد که حبّ ما، حبّ فی الله است، ما در عمل نشان دادیم که حبّ و بغض ما برای خداست؛ لذا با نزدیکان خودمان درگیر می‌شدیم و همدیگر را می‌کوبیدیم؛ «فلما علم الله من الصدق اَنزَلَ عَلَینَا النَّصرَ وَ عَلی عَدُوِّنَا الکَبت»؛ در این آیه‌ی کریمه، این اصالت در ایمان، این ژرفای ایمان مؤمن را به تصویر کشیده است و مؤمن در جبهه‌ی توحید است و در تضادّ ذاتی و هویّتی با جبهه‌ی کفر و شِرک است. هیچ قیدی ندارد. این تقابل، تقابلِ ایمان و کفر است. نژاد، قوم، قبیله، مال و مرزهای جغرافیایی هیچ‌کدام ملاک نیستند؛ ملاک کفر است. هرکسی کافر باشد و نامش در جبهه‌ی کفر دیده شود، این مؤمنینی که همراه پیامبر ص. هستند، با او شدیداً سرسخت هستند. در مقابل رُحماء بودن‌شان با مؤمنین هم با وجود این‌‌که گاهی هیچ ارتباط نَسَبی و سَببی ندارند، «وَالَّذِینَ تَبَوَّءُوا الدَّارَ وَالْإِیمَانَ[۴]» این‌ها این حالت را داشتند که «یُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَیْهِمْ وَیُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَهٌ[۵]» این‌هایی که در «دار» که همان مدینه است و در سنگر ایمان بودند، مهاجرینی که هم از نظر نژادی با یکدیگر یکسان نبودند و هم اینکه هیچ نوع خویشاوندی با این‌ها نداشتند، «یُحِبُّونَ» محبوب‌شان بود که به آن‌ها پناه بدهند و مال و امکانات‌شان را ایثار کنند و در اختیار آن‌ها قرار بدهند. این گرایش و مودّت و رحمت و انعطاف و در آن آیه‌ی مهدی یاوران هم پروردگار متعال این وعده را دادند و این تصویر را از مؤمنینی که دست‌شان به دامن امیرالمؤمنین ع. بند شده است و طرفدار سقیفه نیستند، خداوند ‌آن‌ها را تابلو کرده است؛ «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ أَذِلَّهٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّهٍ عَلَى الْکَافِرِینَ[۶]» آن عبارت اُخریِ همین «أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ» است؛ در آن‌جا «اذلّه» دارد ولی او رام است؛  در برابر مؤمنین یک نوع انقیاد و آرامش و نرمشی از این‌ها نشان می‌دهد که این همان انعطاف و همان پذیرش است؛ «أَعِزَّهٍ عَلَى الْکَافِرِینَ» ولی در برابر کافر شکست ناپذیر هستند. «الاسلام یعلوا ولا یعلی علیه[۷]» مکتب‌شان است و خودشان هم این حالت را نشان می‌دهند. در این آیه‌ی کریمه هم این جهت که حُبّ و بغض مؤمن بر اساس ایمانش است، قوم و خویشی و هم کشور بودنش به مرزهای خاکی نیست؛ بلکه در هرجای عالَم ایمان و مؤمنی وجود دارد، آن‌ها زیرمجموعه‌ی ما هستند. یک رشته‌ی نامرئی بین ما و آن‌ها، یک وحدت و انسجامی، یک اتّصال و اتّحادی را درست می‌کند و هیچ مرز جغرافیایی و مرز نژادی وجود ندارد و اگر کُفّار برادر و جزء قوم و خویش و همسایه‌ی دیوار به دیوارمان باشد، کشور ما ایمان و وطن ما توحید است؛ لذا هرکسی در این جبهه و در این کشور است، با ما همشهری و همسایه و برادر است و هرکسی که در کشور کُفر است، در هرجای عالَم باشد، با ما بیگانه است ولو در خانه‌ی خودمان باشد؛ «أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ». خیلی مختصر و مفید است و رنگِ سیاسیِ قوی دارد و دارای رنگِ عرفانی بالایی است. این هویّت گوهری است که در برابرِ آن ظلمت و دنائت قرار گرفته است و بین ایمان و کُفر تناسبی وجود ندارد. وقتی مؤمن باشد، چه فقیر و علیل باشد، چه جانباز باشد و چه هرجور دیگری باشد، «رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ» نوعی گرایش و عاطفه و رحم و مودّت و محبّت در این‌جا حاکم است و همه‌ی مؤمنین را با یکدیگر مرتبط می‌کند. در آن‌جایی هم که ایمان نیست و کفر وجود دارد، رابطه‌ای بین ما و آن‌ها جز اقتدار و شدّت و صلابت و عزّت وجود نخواهد داشت.

رابطه‌ی مؤمنین با خداوند، با خودشان و با کُفّار

«تَرَاهُمْ رُکَّعًا سُجَّدًا» اوّل یک ارتباطی بین ما و بیگانه را ترسیم کرد و این نکاتی است که سیّد قُطب مطرح می‌نماید. نکته‌ی اول این است که خداوند متعال روابط را تنظیم کرده است. رابطه‌ی ما با بیگانه «أَشِدَّاءُ» خواهد بود و رابطه‌ی ما با مؤمن و جبهه‌ی خودی و جبهه‌ی ایمان به صورت «رُحَمَاءُ» صورت می‌گیرد. رابطه‌ی ما با خداوند هم به صورت «تَرَاهُمْ رُکَّعًا سُجَّدًا» است. پروردگار متعال در این عبارت «تَرَاهُمْ رُکَّعًا سُجَّدًا» نام نماز را نیاورده است؛ ولی مطرح کردن رکوع و سجود، خصوصاً رکوع مخصوص نماز است. سجده اختصاص به نماز ندارد ولی رکوع از ویژگی‌های خاصِّ نماز است. لذا قرینه‌ی «تَرَاهُمْ رُکَّعًا سُجَّدًا» به گونه‌ای است که خداوند متعال می‌خواهند در جبهه‌ی ایمان عمود بودن نماز، برجسته بودن نماز و اهمیّت نماز را بر سایر احکام شریعت را به صورت تابلوی پُر رنگ نشان دهند. لذا «تَرَاهُمْ رُکَّعًا سُجَّدًا». «تَرَاهُمْ» یعنی نُمود این‌ها به این است. هرکسی به این‌جا بیاید می‌بیند هنگامی که وقت نماز می‌رسد، همگی جمع می‌شوند. حضورشان برای نماز، حضوری است که هرکسی نگاه کند این را در آن‌ها می‌بیند؛ «تَرَاهُمْ رُکَّعًا سُجَّدًا».

و اما رابطه‌ی با خودشان که چهارمین ارتباط است و تعبیر دارد که با اسرار و درون‌شان و انگیزه‌شان «یَبْتَغُونَ». ابتغاء غیر از عمل است؛ ابتغاء آن کشش، طلب و درخواست باطنی است. این‌ها می‌طلبند؛ این‌ها عطش دارند؛ جذب می‌کنند. دنبال چه چیزی هستند؟ آن انگیزه و اهرُمی که این‌ها را تحریک می‌کند و به تلاش و کار وادار می‌کند، دو چیز است؛ یکی «فَضْلًا» و دومی «رِضْوَانًا». فضل عطاست که در این‌جا مراد از فضل، ثواب است. این‌ها برای خداوند کار می‌کنند و ابتغاء فضل الهی را دارند. بهشت فضل خداوند است. «سَابِقُوا إِلَى مَغْفِرَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَجَنَّهٍ عَرْضُهَا کَعَرْضِ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ  ذَلِکَ فَضْلُ اللَّهِ[۸]» این فضل خداست. این‌ها ابتغاءِ فضلِ الهی را دارند. ثواب و بهشت خدا و بلکه بالاتر از این را دارند که رضوان خداوند است و آن را طلب می‌کنند. رضوان بالاتر از جنت است. در آیات سوره‌ی مبارکه‌ی حدید، بعد از گفتن نعمت‌ها، رضوان را در قبالِ بهشت قرار می‌دهد و مرحوم آیت الله طباطبائی می‌فرمایند که ابلغ از رضاست. «رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ[۹]»؛ گاهی دنبال رضا هستند و رضوان ابلغ از رضاست. این مقداری عمیق تر است. بنابراین خداوند در ارتباط با بروز سرائرشان نشان داده است که این‌ها با انگیزه هستند و متعلّق انگیزه‌شان هم دو چیز است؛ یکی این‌که برای خداوند کار می‌کنند و از خداوند طلب ثواب می‌کنند و دوم که بالاتر از ثواب است این است که می‌خواهند خداوند از این‌ها راضی باشد. این‌ها شیعه‌ی امیرالمؤمنین ع. هستند. «وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ[۱۰]». علی مرضات الله است و این‌ها این‌گونه هستند. تنها به ثواب چشم ندوخته‌اند یلکه همت بالاتری دارند و می‌خواهند که خدواند از این‌ها راضی باشد و دنبال رضوان الهی هستند. «وَرِضْوَانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ[۱۱]». اکبر از فضل رضوان است واین‌ها این‌کاره هستند و جزءِ ذب الهِمَمِ العالیه هستند.

«ذَلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاهِ» این‌ها در پیشگاه پروردگار متعال، دارای برجستگی اَزلی و اَبدی هستند. ازلی بودن‌شان به این دلیل است که خداوند متعال هزاران سال قبل در کُتُب پیشینیان از این‌ها یاد کرده است و این موضوع نشان می‌دهد که هرکدام از این‌ها مَکتَب هستند، جریان‌اند. فرازمانی و فرامکانی هستند. لذا وقتی خداوند متعال می‌خواهد الگوها و ارزش‌ها بیان کند، در در کُتُب پیشینیان هم این‌ها مَثَل و الگو هستند. یک احتمال این است که این عبارت «أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُکَّعًا سُجَّدًا یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا» متعلق به تورات است، «وَمَثَلُهُمْ فِی الْإِنْجِیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ» اما در انجیل مسئله‌ی بالندگی این‌ها، پیش‌روندگی این‌ها، نُمُوِ این‌ها، وسعتِ حوزه‌ی عملکرد و حکومت این‌ها مَثَلِ زرع است که «أَخْرَجَ شَطْأَهُ». این دانه‌ای که در زمین افشانده شده است، این تخم، تخم فاسدی نیست؛ بلکه دارای استعداد و قوّه است و به مرور خودش را نشان می‌دهد؛ «أَخْرَجَ شَطْأَهُ». ابتدائاً یک جوانه است اما «فَآزَرَهُ» این جوانه کمک می‌شود. «آزَرَهُ» همان وزیر است. این‌ها از یک «مُبازَرَهُ»، معونت و کمک و حمایت است.

اثرات افعال انسان‌ها در سیمایِ‌شان

«تَرَاهُمْ رُکَّعًا سُجَّدًا یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ». «سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ»؛ «سیما» علامت است؛ «سیما» نُمُود است؛ «سیما» تجلّی است؛ «سیما» بروزی است که در قیافه‌ی اشخاص است و یا اهلِ آن متوجه می‌شوند و یا گاهی همه می‌فهمند. سیمای این چهره نشان می‌دهد که خوشحال است. این در چهره‌اش خوانده می‌شود که پیروز و آرام است و یا خدایی ناکرده در قیافه‌ی طرف نکبت دیده می‌شود و گاهی از چهره‌اش نکبت می‌بارد. یک علامتی است که انسان با این سیما طرف مقابلش را شناسایی می‌کند. حال وقتی انسان به این‌ها نگاه می‌کند، چه علامتی می‌دهند؟ «سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ» آن علامتی که در وجوه و چهره‌ی این‌ها وجود دارد، چیزی است که از این علامت از سجده برای این‌ها ایجاد شده است. یا حکایت از این معنا می‌کند که مؤمن یک نوری دارد؛ «یَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ یَسْعَى نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَبِأَیْمَانِهِمْ[۱۲]». خوشا به حال آن‌ها! این سجده‌های طولانی برای انسان یک نورانیّت و جاذبه‌ای ایجاد می‌کند که وقتی اشخاص می‌بینند، ملاحظه می‌کنند این چهره… وجود نازنین پیامبر خدا ص. را برخی متهم می‌کردند و بعضی قیافه شناس‌ها می‌گفتند در ناصیه ‌ایشان صداقت دیده می‌شود و دروغ دیده نمی‌شود. سیمای ایشان نشان می‌دهد که صادق هستند. در سیمای انسان‌های درست‌کار و انسان‌های موحد ایمان و تعبد و اطاعت خوانده می‌شود. یا آدم‌های خائن و حرام‌خور و رشوه‌خوار چیزی دارند که هرکسی ببیند، در سیمای آن‌ها نکبت می‌بارد. هرکسی آقای بهجت را می‌دید، نمی‌گفتند که ایشان پیر‌مرد است و قیافه‌شان چگونه است و یا قدّ ایشان چطور است؛ اصلاً به این‌ها نبود. هرکسی به ایشان نگاه می‌کرد و جوان‌ها آن‌گونه دور ایشان حلقه می‌زدند، برای هیچ جوان زیبایی این‌گونه جمع نمی‌شدند؛ اما برای پیرمرد ۹۰ ساله با آن ظاهر چگونه شیدا و مجذوب بودند! آن سیماست. اصلاً وجنات و ظواهر و جلوه‌های ظاهری‌شان به گونه‌ای است که بر دل می‌نشیند. در روایت هم آمده است کسی که نماز شب بخواند، خداوند متعال در سیمای او، او را معرفی می‌کند. در جامعه نمازِ شب خوان‌ها شناخته می‌شوند و جور دیگری هستند. یا این بحث است. یا این‌گونه نیست؛ «سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ» منظور سجده‌ی یونسیّه و سجده‌های طولانی نیست؛ بلکه این سجود نشانه‌ی انقیادِ این‌ها در برابر خداوند است و اثر عبودیّت در زندگی این‌ها نُمُود دارد.

وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِین‏

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۲] سوره مبارکه فتح، آیه ۲۹٫

[۳] نهج البلاغه، خطبه ۵۶٫

عبارت صحیح: «فَلَمّا رَاَی اللهُ صِدقَنا اَنزَلَ عَلَینَا النَّصرَ وَ اَنزَلَ بِعَدُوِّنَا الکَبت».

[۴] سوره مبارکه حشر، آیه ۹٫

[۵] همان.

[۶] سوره مبارکه مائده، آیه ۵۴٫

[۷] من لا یحضره الفقیه، ج‏۴، ص: ۳۳۴؛ مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج‏۳، ص: ۲۴۱؛ بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج‏۳۹، ص: ۴۷.

[۸] سوره مبارکه حدید، آیه ۲۱٫

[۹] سوره مبارکه مائده، آیه ۱۱۹٫

[۱۰] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۰۷٫

[۱۱] سوره مبارکه توبه، آیه ۷۲٫

[۱۲] سوره مبارکه حدید، آیه ۱۲٫