حضرت استاد صدیقی روز شنبه از ساعت ۱۷:۳۰ الی ۱۹:۰۰ به تفسیر قرآن با موضوع «اخلاق در قرآن» در مسجد امام رضا علیه السلام حوزه علمیه امام خمینی(ره) پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
آیه هفتم
آیات مبارکات آغازین سوره مدثر که در ابتدای بعثت نبی مکرم اسلام o نازل شده است، آیاتی دل انگیز، هماهنگ، منسجم و هدایت شده هستند که گویا عصارهی جامع دستوراتی میباشند که پیامبر اکرم o در طول رسالت خود دریافت کرده است، و این مجموعه دلانگیز درصدد آدمسازی و استحکام بخشیدن به مبانی زندگی است، تا انسان بتواند قصر رفیعی را بر روی این مبانی استوار کند، و تا این مبانی مستحکم نباشد، چون پی ساختمان خراب است، هر چه بسازید فرو میریزد. و در میان این آیات هشتگانه، آیه ﴿وَلِرَبِّکَ فَاصْبِرْ﴾[۱] عصاره عصارههاست، و آخرین دستور در جبههی شهریاری پیامبر اکرم o، دستور به «صبر»، کفنفس، خویشتنداری، کنترل خواستههای درونی و استقامت در برابر فشارهای بیرونی میباشد. لازم به ذکر است تسلط بر درون خویش را «حلم» مینامند که از مصادیق صبر نمیباشد و با یکدیگر فرق دارند.[۲]
حضرت امام خمینی e درباره اقسام صبر فرمودهاند: صبر چهار نوع است، صبر بالله، صبر فی الله، صبر علی الله، صبر عن الله؛ که سه قسم اول آن قابل تحمل است، اما قسم آخر(فراقت از خداوند) قابل تحمل نیست، و بیان امیرالمومنین j در دعای شریف کمیل نیز همین معنا را میرساند: «یَا إِلهِى وَسَیِّدِى وَمَوْلاىَ وَرَبِّى، صَبَرْتُ عَلَى عَذابِکَ، فَکَیْفَ أَصْبِرُ عَلَى فِراقِکَ».[۳]
امیرالمؤمنین j نیز درباره جایگاه و منزلت «صبر» در نهج البلاغه میفرمایند: «أُوصِیکُمْ بِخَمْسٍ لَوْ ضَرَبْتُمْ إِلَیْهَا آبَاطَ الْإِبِلِ لَکَانَتْ لِذَلِکَ أَهْلًا … وَ عَلَیْکُمْ بِالصَّبْرِ فَإِنَّ الصَّبْرَ مِنَ الْإِیمَانِ کَالرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ وَ لَا خَیْرَ فِی جَسَدٍ لَا رَأْسَ مَعَهُ وَ لَا [خَیْرَ] فِی إِیمَانٍ لَا صَبْرَ مَعَه»،[۴] شما را به پنج چیز سفارش میکنم که اگر در طلب آنها متحمل رنج زیاد شوید سزاوار است، -از آن جمله،- همواره صبر پیشه کنید که جایگاه صبر برای ایمان، همانند جایگاه سر نسبت به بدن میباشد؛ و همانگونه که خیری در بدن بیسر نیست، ایمانی که صبر نداشته باشد نیز خیر ندارد. به بیان دیگر اگر فعالیت مغز متوقف شود، تمام اعضاء بدن از کار میافتدند و دچار مرگ میشوند، زیرا تمامی آنها از مغز الهام میگرفتند و تحت فرمان آن قرار داشتند، و بدین وسیله حیات ما را تأمین میکردند. جایگاه «صبر» نیز در حفظ دیانت، کرامت، انسانیت و ارزشها، همانند جایگاه مغز نسبت به مجموعه اندامها و اعضای بدن میباشد.
نکته دیگر آنکه «صبر» در ظاهر ملکهای است که در درون آدمی مستقر است، و انسان با استعانت و پشتیبانی آن نیرو، زندگی میکند؛ اما در بُعد ملکوتی دارای صورت عینی خارجی است، که در قبر تجلی مییابد، و چون عایقی از مؤمن در برابر آتشهایی که به همراه خود برده است حفاظت میکند، امام صادق j میفرماید: «إِذَا دَخَلَ اَلْمُؤْمِنُ فِی قَبْرِهِ کَانَتِ اَلصَّلاَهُ عَنْ یَمِینِهِ وَ اَلزَّکَاهُ عَنْ یَسَارِهِ وَ اَلْبِرُّ مُطِلٌّ عَلَیْهِ وَ یَتَنَحَّى اَلصَّبْرُ نَاحِیَهً فَإِذَا دَخَلَ عَلَیْهِ اَلْمَلَکَانِ اَللَّذَانِ یَلِیَانِ مُسَاءَلَتَهُ قَالَ اَلصَّبْرُ لِلصَّلاَهِ وَ اَلزَّکَاهِ وَ اَلْبِرِّ دُونَکُمْ صَاحِبَکُمْ فَإِنْ عَجَزْتُمْ عَنْهُ فَأَنَا دُونَهُ»، [۵] یعنی گارد حفاظتی مؤمن بیچارهای که دستش از دنیا کوتاه شده است، خانواده و دوستانش او را رها کردهاند، نماز، زکات و سایر نیکیها هستند و «صبر» در صورت ناتوانی آنها در مراقبت از مؤمن، به یاری او میآید، به بیان دیگر از آن جهت که ریشه همه کمالات «صبر» است، ابتدا زیردستان و شاگردان خود را مأمور حفاظت از آن شخص مینماید، و آنگاه که آنها از عهده کار بر نیامدند، در آن هنگام وارد میشود و مؤمن را از آن گردابها و گودالها نجات میدهد.
ارزشهای اخلاقی جلوههای صبرند!
مسئله دیگر آن است که «صبر» حقیقیتی در وجود آدمی است، و همه ارزشهای اخلاقی جلوهها و میوههای این شجره طیبه میباشند، به نحوی که در یک محاسبهی دقیق میتوان گفت، صبر جامع تمام ارزشهاست، به عنوان نمونه:
- کظم غیظ
انسان در عصبانیت و خشم مأمور به کنترل خود شده است، این حالت را «کظم غیظ» گویند، که یکی از مصادیق صبر است. نتیجه صبر آن است که انسان عصبانی و هیجانی که میخواهد حمله یا دفاعی انجام دهد، خشم خود را فرو میخورد؛ یا به اندازهای بر درون خود مسلط شده است که بر خلاف دیگران که هنگام غضب دچار اخم، تغییر رنگ و حالت چهره میشوند، او از همان آغاز تکان نمیخورد و همچون کوه استوار است: کالجبل الراسخ.[۶]
- عفت
جوان مجردی که با مهیا بودن زمینه گناه جنسی، همانند حضرت یوسف j به خدا پناه میبرد و خود را از آلودگی نگاه میدارد و شهوت جنسی خود را در چنگ ایمانش اسیر مینماید، دارای ارزش اخلاقی به نام «عفت» است که آن نیز از مصادیق صبر میباشد.
- قناعت
کسی که اهل اصراف و تبذیر نیست، و میتواند زیادی مال خود را امساک نماید و با کنترل خویش، از ریخت و پاش جلوگیری کند، مزین به صفت اخلاقی «قناعت» است که از مصادیق صبر به حساب میآید.
- زهد
نوع مرم با مشاهده زرق و برق متاع دنیا، دل میبازند: ﴿زَهْرَهَ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ﴾،[۷] اما آن کس که از دنیا دلکنده است، برای متاع قلیل دنیا اهمیتی قائل نیست: ﴿مَتَاعُ الدُّنْیَا قَلِیلٌ﴾[۸] و این انسان با ادراک ناچیزی دنیا آن را سه طلاقه نموده است: «یَا دُنْیَا یَا دُنْیَا إِلَیْکِ عَنِّی أَ بِی تَعَرَّضْتِ أَمْ إِلَیَّ تَشَوَّقْتِ لَا حَانَ حِینُکِ هَیْهَاتَ غُرِّی غَیْرِی لَا حَاجَهَ لِی فِیکِ قَدْ طَلَّقْتُکِ ثَلَاثاً لَا رَجْعَهَ فِیهَا فَعَیْشُکِ قَصِیرٌ وَ خَطَرُکِ یَسِیرٌ وَ أَمَلُکِ حَقِیرٌ».[۹] نام این حالت دل نباختن به دنیا را «زهد» گویند که از مصادیق صبر است.
- طاعت
کسانی که خواهان حضور در سنگر عبودیت حق تعالی هستند، باید بدانند لازمهی آن کف نفس و صبر در برابر تمام جاذبهها و چشم پوشیدن بر معاصی است، از همین رو طاعت و عبادت نیز از مصادیق بارز صبر بشمار میآیند، به عنوان نمونه غض بصر و خود داری انسان از شنیدن غیبت در پرتو صبر قرار دارد. از سوی دیگر «فسق» در مقابل طاعت قرار دارد که از نتایج و مصادیق بیصبری است.
- شجاعت
صبر انسان را در برابر مصائب جنگ و سلاحهای خطرناک، از عقب نشینی و وادادگی باز میدارد و به او توان ایستادگی و مصاف دشمن را می بخشد، این حالت را «شجاعت» نامند و مقابل آن «جبن» و ترس قرار دارد. آیت الله مطهری u نیز درباره صبر تعبیر جالبی دارند، ایشان میفرمایند: «صبر هم سلاح است، هم سپر؛ آنجا که باید به جنگ دشمن رذائل اخلاقی و جهل برویم، باید از سلاح صبر و مقاومت بهره بجوییم، و آنجایی که دشمن به ما فشار میآورد، آنچه انسان را در برابر هجمه دشمنان از تزلزل مصون می دارد سپر صبر است.»
- عدم اظهار بیتابی و بیقراری
یکی از مصادیق صبر آن است که انسان ناراحتیهای خود را بر زبان نیاورد. فراغ یوسف j پشت حضرت را خم کرد، موهای او را سفید کرد، اما زمانی که سفره دلش را باز کرد، از خدا به او عتاب شد که چرا شکایت مرا به غیر من میکنی؟ لذا از آن پس، یعقوب نبی j میفرمود: ﴿قَالَ إِنَّمَا أَشْکُو بَثِّی وَحُزْنِی إِلَى اللَّهِ وَأَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ ﴾،[۱۰] یعنی از آن پس درد خود را فقط با خدا میگفت، و با هیچ کس غم دل نمیگفت.
به تعبیر دقیقتر، عقل نظری ارزشها و کمالات را تشخیص میدهد، و عقل عملی باید فعال باشد تا از عقل نظری پشتیبانی نماید، و این عقل عملی همان «صبر» است، همان نیرویی که بشر برای نیل به تمامی کمالات به آن محتاج است، و هر آنچه ارزش محسوب میشود، در حقیقت از صبر نشأت گرفته است و با آن تناسب دارد.
از همین رو قرآن کریم دستور میدهد در تمام امور از «صبر» استعانت بجویید: ﴿وَاسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاه﴾.[۱۱] این دستور دو مرتبه در سوره بقره تکرار شده است، اما ذیل آن با هم متفاوت میباشد،[۱۲] یکجا در ادامه میفرماید: ﴿وَإِنَّهَا لَکَبِیرَهٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِینَ﴾[۱۳] و در جای دیگر میفرماید: ﴿إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ﴾،[۱۴] در نتیجه صبر دارای جهت سلبی و اثباتی است؛ و در جبهه های مختلف، این صبر و مقاومت است که در طاعت، در برابر مصیبت، در میدان جنگ، در زیادهطلبی، در برابر شهوات و در هنگام غضب به انسان قدرتی درونی عطا میکند تا از پس این طوفانها برآید. از همین رو خدای متعال فرموده است از صبر استعانت بجویید.
جهت صبر
نکته بعدی آن است که مهمتر از اصل صبر، جهت صبر است: ﴿وَلِرَبِّکَ فَاصْبِرْ﴾[۱۵]
نیروی «صبر» در وجود همه بندگان به ودیعه نهاده شده است، اما آنچه مهم است، این است که از این نیرو در چه راهی و با چه هدفی بهرهبرداری میشود؟ اگر در همه طوفانها صبر داشتیم اما صبر ما برای خدا نباشد، ارزش و اعتباری ندارد، چرا که در خط رسالت توحیدی قرار نداریم، به عنوان نمونه صبر ابوجهل کم نبود، بلکه تا آخرین نفس در برابر موانع پیش روی خود مقاومت نمود و تا آخرین لحظه از باطل خویش دست بر نداشت. نوشتهاند عبدالله بن مسعود در روزگاری غلام این جرثومه جهالت و لجاجت (ابوجهل) بود، و از ناحیه او رنج بسیاری را متحمل میشد؛ چون ابن مسعود در میدان جنگ توان رزمی نداشت، تماشاچی بود و جنگی انجام نداده بود، لذا خدمت رسول خدا o رسید و با حسرت عرض کرد: جنگ رو به اتمام است اما من هنوز کاری انجام ندادهام! حضرت فرمود: ارباب سابقات بر زمین افتاده است، برو و سر او را جدا کن.
هنگامی که آمد و روی سینه ابوجهل نشست تا جانش را بستاند، ابوجهل چشم خود را باز کرد و با دیدن او گفت: عجب جای بلندی نشستهای، برو به محمد o بگو: «من کشته شدم ولی دین تو را قبول نکردم»، یعنی تا لحظه آخر از مقاومت و لجاجت خود دست نکشید؛ سپس از عبدالله بن مسعود درخواست کرد سر مرا کمی از پایینتر ببر تا از بقیه سرها بلندتر باشد! اما ابن مسعود بالعکس عمل کرد و سر او را از زیر گلو برید تا کوتاهترین سر باشد.
از سوی دیگر ملکات دنیوی انسان در قیامت بروز میکند، به عنوان مثال انسان دروغگو، در قیامت نیز دست از دروغگویی خود بر نمیدارد و ادعا میکند من ایمان آورده بودم و چون این صفت برای آنها ملکه شده است، [همچنان که غرق در بلا و عذابند نیز] از سر لجاجت به دروغگویی خود پافشاری میکنند؛ بر همین اساس در روایتی درباره ابوجهل آمده است: هنگامی که وجود نازنین رسول خدا o در قیامت جلوه میکنند، آتش جهنم در برابر نور وجود ایشان فروکش میکند، اهل جهنم با تعجب میپرسند: چه شده است؟ ملائک پاسخ میدهند: وجود نازنین پیغمبر خاتم o عبور میکرد. در این لحظه فریاد ابوجهل بلند میشود که برای من آتش جهنم و سوختن در عذاب، بهتر از آن است که نور محمد o اثر داشته باشد! آیا چنین مقاومت و صبری شگرف نیست؟
اهمیت جایگاه «صبر» چنان است که برای همگان لازم است، و بدون پایگاه و سنگر «صبر»، آدمی در برابر خیل عظیم مشکلات درونی و بیرونی (مشکلات انفسی و آفاقی) به زانو در میآید و از بین میرود؛ اما در این میان، ضرورت صبر برای هادیان، معلمان، رهبران، مربیان و مهذبان نفوس، از حساسیت و اهمیت مضاعف برخوردار میباشد. در همین حوزهها، افراد عالم و آگاه زیادی هستند که زیر بار حق نمیروند، و با آنکه میدانند موضع آنها نادرست است، اما بر آن اصرار میورزند و مقاومت میکنند. بنابراین جهت صبر از اصل صبر مهمتر است، و مقاومت و صبر هدایت نشده ارزش به حساب نمیآید، بلکه از آن با عنوان «لجاجت» و «مراء»[۱۶] یاد میشود و هر دو به نوعی کف نفس و از مصادیق صبرند، اما صبر مذموم نه ممدوح.
بنابراین مقدمه، خدای متعال می خواهد پیغمبر خود را به عنوان الگو، مقتدا و اسوه تا دامنه قیامت معرفی نماید، الگویی که در رأس هرم قرار دارد، و همه باید از او تبعیت کنند و رنگ او را به خود بگیرند. در نتیجه رسول خدا o باید عین صبر باشد، از همین رو خداوند از یک سو «صبر» را با قلم صنع خود در وجود او نگاشته است، و از سوی دیگر او را مأمور به صبری کرده است که جهت آن برای پروردگار باشد.[۱۷] به عبارت دیگر خداوند میفرماید: تو که رهبر و هادی امت هستی، تو که الگو و مقتدا هستی، باید مقاومت بی بدیل تو رنگ الهی داشته باشد، چرا که هر چه رنگ خدا نداشته باشد، پایدار نیست: ﴿مَا عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَمَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ﴾.[۱۸]
نکته دیگر آن است که عبارت ﴿وَلِرَبِّکَ فَاصْبِرْ﴾ هم تشویق است، هم نوعی هشدار محسوب میشود. از آن جهت که انسان با خدا معامله میکند تشویق است: ﴿إِنَّمَا یُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسَابٍ﴾.[۱۹] اگر کسی صبر خود را برای «خدا» اختصاص دهد، برای خدا عفت جوانی داشته باشد، بخاطر خدا زهد و قناعت داشته باشد، بخاطر خدا در برابر مصیبت جزع نکند، برای خدا حلیم و بردبار باشد، مصداق «من کان لله کان الله له»[۲۰] و ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾[۲۱] خواهد بود، و چه کسی همچون پروردگار به عهد خویش وفا مینماید؟ تنها خداست که کم نمیگذارد: ﴿وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ﴾.
[۱]. مدثر؛ ۷ – برای پروردگارت شکیبایی ورز.
[۲]. آیت الله العظمی جوادی آملی در اینباره میفرماید: «حلم از اوصاف برجسته و اسمای حسنای ذات اقدس الهی است که خداوند حلیم است. درباره انبیاء و اهل بیت نیز همینگونه است، و به عالمان دین نیز دستور دادند که علم فراهم کنید و وزیر علم را حلم قرار دهید. صبر کاملاً از مسئله حلم بیرون است، و حلم کاملاً از مسئله صبر جداست. فرق اساسی میان «حلم» و «صبر» در این است، صبر کاری است که در بیرون بر انسان وارد میشود و انسان باید در برابر آن خویشتنداری کند؛ یعنی مشکل را حل کند و آن صبر «عَلَی الطَّاعَهِ»، صبر «عِنْدَ الْمُصِیبَهِ» و صبر «عَنِ الْمَعْصِیَه» است؛ امّا اگر برای انسان حادثهای پیش آمد و او عصبانی نشد، این جزء صبر نیست، این جزء حلم است، و فردی را که حمله و خشم را مهار کرده و بار سنگین غضب را تحمل نموده است، حلیم و بردبار گویند. (البته در تعبیرات فارسی کلمهای پیدا نکردیم که به تنهایی معنای حلم را برساند.) در نتیجه «صبر» چیز دیگر است و «حلم» چیز دیگر.» – منبع: پایگاه اطلاع رسانی اسرا همراه با ویرایش و تلخیص.
[۳]. ای خدا و آقا و مولا و پروردگارم، بر فرض که بر عذابت شکیبایی ورزم، ولی بر فراقت چگونه صبر کنم؟
[۴]. نهج البلاغه صبحی صالح، ص۴۸۲٫
[۵]. «هنگامیکه مؤمن به قبر خود داخل شود، نماز از سمت راست او و زکات از سمت چپ او و نیکى و احسان مشرف بر او مىباشند، و [صبر] بر طرفى دور شود. پس وقتى دو ملکى که کارگزار پرسش سوالات از او هستند(نکیر و منکر)، بر او داخل شوند، «صبر» به نماز و زکات و نیکویى گوید: «رفیق خود را همراهى کنید، پس اگر شما از او عاجزید، من او را همراهی میکنم.» – کافی، ج۲، باب صبر، ص ۹۰؛ بحار الأنوار، ج۶۸، ص۷۲؛ تفسیر البرهان، ج۳، ص ۲۵۲٫
[۶]. برجستهترین مصداق این ضرب المثل، امیرالمؤمنین هستند که حضرت امام مجتبی در رثای ایشان فرمودند: «کُنْتَ کَالْجَبَلِ اَلرَّاسِخِ لاَ تُحَرِّکُکَ اَلْعَوَاصِفُ وَ لاَ تُزِیلُکَ اَلْقَوَاصِفُ» – المناقب، ج۲، ص ۳۴۷٫
[۷]. طه؛ ۱۳۱ – اینها شکوفههای زندگی دنیاست؛ تا آنان را در آن بیازماییم.
[۸]. نساء؛ ۷۷ – سرمایه زندگی دنیا، ناچیز است!
[۹]. در حکمت ۷۷ نهج البلاغه آورده است: ضرار بن ضمره ضبایى از یاران امام به شام رفت بر معاویه وارد شد. معاویه از او خواست از حالات امام بگوید، گفت على را در حالى دیدم که شب، پرده هاى خود را افکنده بود، و او در محراب ایستاده، محاسن را به دست گرفته، چون مارگزیده به خود مىپیچید، و محزون مىگریست و مىگفت: «اى دنیا اى دنیاى حرام از من دور شو، آیا براى من خودنمایى مىکنى یا شیفته من شدهاى تا روزى در دل من جاى گیرى؟ هرگز چنین مباد! غیر مرا بفریب، که مرا در تو هیچ نیازى نیست، تو را سه طلاقه کردهام، تا بازگشتى نباشد، دوران زندگانى تو کوتاه، ارزش تو اندک، و آرزوى تو پست است.»
[۱۰]. یونس؛ ۸۶ – گفت: «من غم و اندوهم را تنها به خدا میگویم (و شکایت نزد او میبرم)! و از خدا چیزهایی میدانم که شما نمیدانید!
[۱۱]. بقره؛ ۴۵ و ۱۵۳- از صبر(استقامت) و نماز یاری جوئید و کمک بگیرید!
[۱۲]. علاوه بر تفاوت مذکور در ذیل این دو آیه شریفه، در صدر آیه ۱۵۳ سوره بقره خطاب را متوجه اهل ایمان نموده است: ﴿ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا﴾.
[۱۳]. بقره؛ ۴۵- این کار، جز برای خاشعان، گران است.
[۱۴]. بقره؛ ۱۵۳- خداوند با صابران است.
[۱۵]. مدثر؛ ۷ – برای پروردگارت شکیبایی ورز
[۱۶]. مراء همان جدال است که مورد و متعلق آن مسائل اعتقادی، و بیان و تقریر آنها باشد اما و خصومت نوعی مجادله و لجاج در گفتار است برای به دست آوردن مال یا مقاصد مادی؛ مراء ناشی از عداوت و حسد میباشد، و نوعی ایذاء تلقی میگردد که گاه در شروع به سخن و گاهی به نحو اعتراض است.
[۱۷]. بیان استاد: به قرینه آیات ﴿أَلَمْ یَجِدْکَ یَتِیمًا فَآوَى؛ وَ وَجَدَکَ ضَالًّا فَهَدَى؛ وَ وَجَدَکَ عَائِلًا فَأَغْنَى﴾ (ضحی؛ ۶ – ۸)، همهکاره پیامبر خداست، در اینجا نیز به پیامبری که همه امور خود را به خدا سپرده، و هر چه دارد از خدا گرفته است، دستور داده شده است جهت صبر خویش را برای پروردگارت قرار ده!
[۱۸]. نحل؛ ۹۶ – آنچه نزد شماست فانی میشود؛ امّا آنچه نزد خداست باقی است.
[۱۹]. زمر؛ ۱۰ – البته صابران به حد کامل و بدون حساب پاداش داده خواهند شد.
[۲۰]. بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج ۷۹، ص ۱۹۷ ؛ روضه المتقین ، محمد تقی مجلسی، ج۱۳ ۱۹۵؛ الوافی، فیض کاشانی، ج ۸، ص ۷۸۴: «من کان لله کان الله له و من أصلح أمر دینه أصلح الله أمر دنیاه و من أصلح ما بینه و بین الله أصلح الله ما بینه و بین الناس»؛ ترجمه: پیامبر اکرم فرمودند: هر کس که از برای خدا باشد، خداوند برای اوست، و هر کس امر دینش را اصلاح نماید خداوند امر دنیایش را اصلاح کند و هر کس آنچه را میان او و خداست اصلاح نماید، خداوند آنچه را بین او و مردم است اصلاح کند.
[۲۱]. انعام؛ ۱۶۰ – هر کس کار نیکی بجا آورد، ده برابر آن پاداش دارد.
پاسخ دهید