«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إلی یوم الدّین».

بَشر همواره در زندگی مورد امتحان الهی قرار می‌گیرد

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ * بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ * وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَرَاتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ * الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ * أُولَئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَهٌ وَ أُولَئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ[۲]»؛ البته انتخاب این آیه‌ی کریمه برای بنده عجیب بود که ما یک سِیر دیگری داشته‌ایم و چرا این آیه انتخاب شده است که جناب آقای حسینی انتخاب کرده‌اند. چون بدون هیچ قراری و در چه وادی در حال رفتن هستیم؛ تفسیر موضوعی باید یک موضوعیّتی داشته باشد. ولی بنای ما بر رفاقت است و چشم گفتیم. در این آیه‌ی کریمه با توجّه به آیات قبل که پروردگار رئوف و ربّ کرَیم مسأله‌ی تکیه‌گاه زندگی را برای بندگان ضعیفش نه تنها معرّفی فرموده است، بلکه دستور داده است: «اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَاهِ[۳]». بعد هم موقعیت شهدا و حیاتِ همیشگی آن‌ها و جایگاه و رُتبه‌ی آن‌ها را بیان فرموده است. و سپس برای مراحل بعدی زندگی توحیدی آمادگی می‌دهند که همواره توأم با جهاد و بَلاهای گوناگون است. لذا با تأکید ذاتِ خودشان را هم مطرح فرموده‌اند. «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ»؛ هم حرف «لام» را آورده‌اند و هم حرف «نونِ» تأکیدِ صغیره را آورده‌اند. ما که بیدار نمی‌شویم. باید خودش بیدارمان کند. خداوند متعال خوشش می‌آید که بندگانش و موحّدان عالَم هیچ‌گاه از خودشان غافل نباشند. بدانند که زندگی به معنای امتحان است. این امتحان تعطیلی ندارد و موضوع خاصّی هم ندارد؛ بلکه همه‌چیز در منظر قرآن کریم امتحان است. نعمت امتحان است، بَلا امتحان است، جنگ امتحان است، پیروزی امتحان است، مقام و موقعیّت امتحان است، اقبال امتحان است، اِدبار امتحان است. این‌که خداوند متعال احکامی را تشریع کرده است، خودِ این تشریع موادّ امتحانی ماست. خداوند متعال در مورد … مسأله‌ی «یوم السبت» را و امثال این‌ها را به عناون نمونه مطرح فرموده است. ولی کُلّاً تکلیفی که متوجّه بندگان کرده است و علاوه بر آن رحمتِ خاصّه‌ای که خداوند متعال داشته است و سعادت انسان در گروی پیمودنِ راهِ شرع است. التزام و تَرکِ مُحرّمات و تعبّد به همه‌ی احکام الهی و اسلامی و علاوه بر آن خودِ این‌ها امتحان هستند. هر حُکمی از احکامِ الهی در تمام اَبعاد برای بندگانش امتحان است و انسان را گُریزی از این سنّت الهی نیست. خداوند متعال از آغاز خلقت این بَشر را آورده است و برای امتحان آورده است و تا وقتی هست، خواب و بیداری‌اش امتحان است، جنگ و صُلحِ او امتحان است، تولّی و تبرّی او امتحان است، سختی و گشایش او امتحان است، بیماری و صحّت او امتحان است و همه‌ی شئونش امتحان است. هیچ استثنائی ندارد.

امتحان الهی فُرصتی برای اوج‌گرفتن انسان است

در این آیه‌ی کریمه هم خداوند متعال برای این‌که ما متوجّه باشیم که این فُرصتی که خداوند به ما داده است، امتحان است و حیف است که انسان خودش را در محضر خداوند متعال نبیند، ناظر و بازرسی مورد باورش قرار نگیرد و یادش نیاید که این جلسه نُمره دارد، در آن رُفوزگی وجود دارد و اگر الهی بود، تقرّبی در آن هست، ارتقائی در آن هست. «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ»؛ خداوند منّان به چیزی که بخواهد بنده‌اش مهم تلقّی کند، در آن‌جا متکلّم مع‌الغیر می‌آورد؛ ولی در آن‌جایی که اهمیّت در این حدّ نباشد، متکلّم وحده می‌آورد. مشخّص می‌شود که اصل امتحان هم مانند اصل نزول قرآن کریم است؛ «إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَهِ الْقَدْرِ[۴]» ، «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ[۵]»؛ در این‌جا هم پروردگار عظیم، عظمت خودش را به رُخ ما می‌کشد که مُمتحن شما از موضع عظمت و جَلال شما را در کلاس امتحان آورده است. افتخار داشته باشید، او می‌خواهد شما مدال دریافت کنید. این یک فُرصتی برای شماست که اگر خوب امتحان دادید، اوج بگیرید. «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ»؛ سبحان‌الله! خودت می‌دانی که چقدر ضعیف هستم. ما در کجا هستیم و امتحان عظیم از ما در کجاست؟! جَلال لایتناهی در کجا هست و بنده‌ی ضعیفِ جاهل در کجاست؟ «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ»؛ خداوند متعال فرموده است: «بِشَیْءٍ» یعنی می‌خواهد برای ما تَسهیل کند که نترسیم. امتحانات شما یک چیزی است. اگر انسان اهل توکّل، اهل باور و اهل ایمان باشد، تمام امتحانات بیشتر از یک شیء نیست؛ «بِشَیْءٍ». ابتدا خیلی کوچک و آسان جلوه می‌دهد و سپس با «مِن» بیانیه آرام‌آرام می‌خواهد که ما مشکلات را خیلی مشکل نبینیم. از بابِ «عَسَى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ[۶]»، این هم از همان موارد است.

فشارهای اقتصادی انسان در زندگی جُوع است

«مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ»؛ این‌ها مشکلات جدی بَشر است. ولی خداوند متعال این زمینه را در ما قرار داده است که ما خودمان با اتّکاء به هدایت الهی و عنایت الهی، همه‌ی مشکلات برایمان کوچک جلوه کند و برای ما زمینه و فُرصت تلقّی بشود. یکی از این موارد جنگ است. «مِنَ الْخَوْفِ»؛ نااَمنی، نگرانی، تشویش؛ «وَ الْجُوعِ»؛ اگر به آن آیه‌ی کریمه توجّه کنیم، خداوند متعال فرموده است: «فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هَذَا الْبَیْتِ * الَّذِی أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ[۷]»؛ امنیّت و رفاه دو زمینه‌ای هستند که در این فضا انسان هیچ عُذری ندارد که خداوند را بندگی نکند. در آن‌جا به آن صورت فرموده است و در این‌جا امتحان را در مقابل این دو قرار داده است؛ «مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ». در آن‌جا ابتدا اطعام را آورده است و سپس مسأله‌ی امنیّت را مطرح کرد؛ ولی در این‌جا ابتدا ناَامنی را آورد. ناَامنی خیلی سخت‌تر از گُرسنگی است. «مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ»؛ هم نااَمنی امتحان سخت و بزرگی است و هم فقر و بهم‌ریختگی بسیار سخت است. در این‌جا منظور از جُوع، جوعِ در برابر شَبَع نیست؛ بلکه جوعِ در برابر وُسعت رِزق است. جوعِ یعنی نبودِ سامان اقتصادی و نداشتن درآمد، یعنی فقر، یعنی شدّت فقر، یعنی نداشتن امکانات برای تأمین نیازها. مانند همان «وَ لَا تَأْکُلُوا أَمْوَالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْبَاطِلِ[۸]» و یا «إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَى[۹]» که در آن‌جا «أکل» به معنای مُصطلح آن نیست؛ هر نوع تصرّفی أکل است، هر نوع استفاده‌ای مشمول این آیات مبارکه قرار می‌گیرد. در این‌جا هم جوع هر نوع نیازی است. چیزهایی که انسان در زندگی لازم دارد تا یک آسایشی داشته باشد و به کارش برسد. نبود به معنای جوع است، قحطی به معنای جوع است که خداوند نیاورد. ولی گرانی هم جوع است. اگر قحطی نباشد و همه‌چیز باشد، ولی مردم قدرت خرید نداشته باشند، فشار تبلیغاتی و وَسوسه‌های نَفس امّاره هم باشد، در امتحان رُفوزه می‌شود. متوجّه نیست که خداوند در حال امتحان‌کردن اوست. تازه اگر بگویید امتحان است، عدّه‌ای بدشان می‌آید. حتماً باید بگویند که همه گُرسنه و بدبخت هستید که بر سرتان بزنید! ولی خداوند متعال می‌خواهد امتحانات را برای ما قابل قبول و مایه‌ی ترقّی و رُشد معرّفی نماید. لذا فرموده است: «بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ»؛ نااَمنی، تهاجُم دشمن، تعرّض به مَرزها، ترور، ایجاد آشوب، محاربه و افساد فی‌الارض همگی می‌تواند مصادیق خوف باشد و هر نوع فشار اقتصادی که مردم را در زندگی در تنگنا قرار بدهد، احسا کنند نمی‌توانند زندگی‌شان را تأمین نمایند جُوع است.

عدم توسعه‌ی تولید و افزایش بیکاری رُفوزگی در امتحان پروردگار متعال است

«وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَرَاتِ»؛ با این‌که خداوند متعال خوف و جُوع را به صورت کُلّی بیان فرمود، باز مصادیقی را آورده است که ما حَواسمان باشد. اگر یک زمانی غارتی صورت گرفت، سرقتی صورت گرفت، وَرشکستگی پیش آمد، اوضاع برهم خورد، کارگاه‌ها تعطیل شد و بیکاری فراوان شد، باعث می‌شود که دارایی و ثروت عمومی کم بشود. اَموال دارایی و سرمایه است. سرمایه کم است، سرمایه‌گذاری نیست. وقتی هم سرمایه و سرمایه‌گذاری نباشد، تولید هم نخواهد بود. اگر تولید نباشد، بیکاری به وجود می‌آید و وقتی بیکاری پیش بیاید، رُفوزگی در امتحان و توسعه‌ی فَحشاء، فقر، دزدی‌ها، کیف‌قاپی‌ها، انواع دزدیِ گوشی‌ها و … که این‌ها «وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ» است. وقتی سرمایه در گردش نباشد، بانک‌ها سرمایه را جمع کردند و بُرج‌های خیلی بزرگ ساختند و پول کار می‌کند و انسان‌ها بیکار هستند، این نَقصِ اَموالِ عُمومی است و عجب حکیمی است! فرمود: «وَ لَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَکُمُ الَّتِی جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ قِیَامًا[۱۰]». مرحوم «شیخ طوسی» (اعلی الله مقامه الشریف) در کتاب «تبیان[۱۱]» می‌فرماید: مُراد از این «السُّفَهَاءَ» پول‌دارهای بی‌دین هستند که برای اضافه‌کردن پولشان مردم را بیچاره می‌کنند. «وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ»؛ این انسان‌های غیر مُقیّد به شَرع که ثروت‌های آن‌چنانی دارند، در همین شرایط سختی که ناله‌ی توده‌ها بلند است، آن‌ها به صورت نُجومی بالا می‌روند. ثروت‌هایشان در همین انقلاب، امروز یکی از آقایونی که پیش ما بود، در مورد یکی از ثروتمندان می‌گفت که اگر همه‌ی اَموال شاه را هم جمع کنند، به اندازه‌ی ثروت فُلانی نمی‌شود. شاید اغراق باشد، ولی ما واقعاً دانه‌دُرشت‌هایی داریم که از فضای انقلاب به ثروت‌های کَلانِ عجیبی رسیده‌اند. هیچ‌کسی هم کاری به کار آن‌ها ندارد. وقتی هم کاری داشته باشند، به بعضی که حساب و کتابی دارند و ارتباطی با حوزه‌ها دارند، این‌ها را در شبکه‌ها می‌آورند و می‌کوبند؛ ولی کسی به آن‌ها کاری ندارد. این فَراز و فرودهایی که در امکانات عُمومی، ثروت‌های علمی، ثروت‌هایی که مایه‌ی رونق زندگی مردم می‌شود، شرایط جنگی و شرایط تَحریمی و شرایط لیبِرالی و تبعیضی که لیبرال‌ها اساساً فاصله‌ی طبقاتی را لازم می‌دانند. وجود گُرسنگان را جزء لوازم ترقّی خودشان می‌دانند. این‌ها مشمول این «نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَ الْأَنْفُسِ» هستند.

امتحان بزرگ الهی برای انسان در مورد از دست‌دادن عزیزانش

گاهی جنگ پیش می‌آید، تعرّض دشمن پیش می‌آید، قهراً کُشته می‌شود، داغ‌ها زیاد می‌شود، جوان‌ها به قتل می‌رسند، شهدای کثیری جامعه را داغدار می‌کنند، شخصیّت‌های مهمّی از بین می‌روند؛ اگر جناب «حمزه» (علیه السلام) بودند، اگر جناب «جعفر طیّار[۱۲]» (علیه السلام) بودند، دَرب خانه‌ی وَحی نمی‌سوخت و حقّ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) غَصب نمی‌شد. ولی این‌ها «الْأَنْفُسِ» هستند و این هم یک امتحان بزرگی است که انسان‌های به درد بخورِ زندگی انسان یا معراج کنند و یا وفات کنند. این‌ «الْأَنْفُسِ» شامل همه‌ی این‌ها می‌شود. هم شاملِ شهادت‌ها و هم حوادث و زلزله‌ها که یک‌مرتبه چندین هزار نفر زیر آوار گرفتار می‌شوند. سیل می‌آید و عدّه‌ای را در کامِ خودش فرو می‌برد و بلاهای دیگر از قبیل طوفان و طاعون و وَبا و به تعبیر مقام معظم رهبری (مُدّ ظله العالی) همین وَبای مُدرنی که آمد. گویا حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بعد از شهادت جناب «عمّار[۱۳]» (علیه السلام) گریه می‌کردند و می‌فرمودند: ای مرگ! تو همه‌ی عزیزان من را نشان کرده‌ای، بیا و خودم را راحت کن. خیلی سخت بود که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) چنین کسانی را از دست بدهد. گاهی هم با تأثّر از این‌ها نام‌ می‌بردند و می‌فرمودند که این‌ها کجا رفتند! «أَیْنَ عَمَّارٌ[۱۴]»؟ این «الْأَنْفُسِ» گاهی شهادت است و گاهی هم رحلت است. رحلت مرحوم «آیت الله بهجت» (اعلی الله مقامه الشریف) چه ضایعه‌ای بود، چه خسارتی بود. مرحوم «آیت الله مصباح یزدی» (اعلی الله مقامه الشریف) چه سرمایه‌ای برای حوزه‌های علمیه بودند؛ برای فرهنگ شیعه، برای دفاع از حَریم اصول و فُروع دین چه سنگری بودند! چه بَطلی بودند، چه قهرمانی بودند! خداوند متعال آن‌ها را از ما گرفت.

سنّت الهی در مورد ثَمراتِ زندگی انسان

«وَ الثَّمَرَاتِ»؛ ثمرات هم توسعه‌ی در معنا دارد. هم شامل کم‌آبی که باعث می‌شود حاصلی به دست کشاورزان و رونقی برای خورد و خوراک مردم نباشد، دام‌ها در اثر نبودِ علوفه از بین می‌روند. گندم، جو و امثال این‌ها کاهش پیدا می‌کند، کمبود پیدا می‌کند. میوه‌هایی که باید ویتامین‌های بدن اشخاص را تأمین نمایند، به دست نمی‌آیند.‌ یا سرما می‌زند، یا آفات دیگری وارد می‌شود و جامعه را درگیر و مُبتلا می‌کند. یکی از مصادیق ثَمرات هم اولاد است. داغِ فرزند که پدران و مادران ثَمره‌ی عُمرشان را از دست می‌دهند. حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) در مورد «شهید مطهری» (رضوان الله تعالی علیه) فرمودند: «حاصل عُمرم!» این ثَمره است. از دست‌دادن ثَمرات فقهی، فرهنگی، سیاسی، در جریان حِزب چه مقدار از حاصل آن همه تلاش‌های تربیتی، سیاسی و انقلابی افرادی ساخته شده بودند و اگر بودند، چقدر مملکت رُشد می‌کرد؟ چه اندازه‌ای سنگرها مُستحکم می‌شدند؟ ولی در یک‌جا آن همه شخصیّت‌های خوش‌فکر و خدمتگزار یا رئیس‌جمهوری مانند «شهید رجایی» و «شهید باهنر» که یک‌مرتبه تمام سَران حکومت اسلامی را زدند. این حاصل‌ها را از جامعه‌ی ما گرفتند و ثَمرات را نابود کردند. خداوند متعال می‌گوید: این سنّت قطعی ماست. شما نمی‌توانید این‌ها را دَفع نمایید. «لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ»، این در مورد این‌هاست. ولی اگر ما این سختی‌ها و این مشکلات توان‌فَرسا را به عنوان کلاس‌های آزمونِ شما برگزار می‌کنیم، ما برای شما مدال آماده کرده‌ایم. اگر خوب برخورد کنید و فُرصت را بشناسید، فُرصت‌ها را با توکّل بر خداوند متعال و با تقوا مُغتنم بشمارید و تَهدیدها را به فُرصت‌ها تبدیل کنید، «وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ»؛ حبیبِ من! پیامبر من! مُژده و بشارت بده. بشارت مُتعلَّق ندارد. دلیل بر وُسعت سُفره‌ی نعمت‌هایی است که خداوند متعال در برابر صبر و مقاومت بناست به اُمّت مقاوم بدهد. یک مورد و دو مورد نیست، تنها آخرت نیست، تنها دنیا نیست، شیء خاصّ نیست. لذا بشارت مُتعلَّق ندارد؛ «وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ». به این‌ها بشارت بده. این بشارت، بشارتِ پیروزی در همه‌ی زمینه‌هاست. «وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ»؛ اما صابر صفت مُشبهه است. یک مورد صبر کفایت نمی‌کند. در دفاع مقدّس ۸ سال ملّتی صبر کردند، ولی در فتنه‌ی دی‌ماه صبر نکردند و چه ریزش عظیمی داشتند! چه ریزش بزرگی داشتند! به همین صورتی که پیش می‌رود، گاهی خواصّ از بزرگانِ شیعه آرام‌آرام بی‌تفاوت می‌شوند و مورد طَمع دشمن قرار می‌گیرند.‌ اطرافیان‌شان و فرزندان‌شان تحت تأثیر قرار می‌گیرند و ارتباطات هم مُنحصر به کانال فرزند می‌شود. آن‌گاه در این‌جا می‌بینیم که چه ریزش‌هایی رُخ داده است. خداوند متعال با کسی قوم و خویشی ندارد و صبر هم به صورت مقطعی بشارت‌آور نیست، اُمید‌بخش نیست. باید مَلکه‌ی صبر باشد. باید شخص مُتّصف به این صفت شده باشد. دیگر برایش عادی است. از بس در جبهه‌ها و در صحنه‌ها ورود کرده است و در برابر فشارهایی ایستادگی را تکرار کرده است، حال دیگر جزء جانش شده است و می‌گوید که این این‌کاره است. «شهید سلیمانی» (رحمت الله علیه) در تمام جبهه‌ها حضور داشت و حضور ایشان هم حضورِ ستادی نبود؛ بلکه حضورِ جهادی و جنگی بود. ایشان خودشان می‌جنگیدند، در مصاف خطر می‌کردند. لذا جزء صابرین بودند. این مقاومت برایش یک اَمر حقیقیِ وجودی شده بود.

امتحانات سختِ الهی موجب تقویت روحِ انسان می‌شود

«وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ»؛ ولی صابرینی که دارای این رُتبه‌ی از صبر باشند: «الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ». به این صورتی که در بعضی از لغات آمده است، «أَصَابَت» ابتدائاً به معنای اصابت گلوله است. وقتی دشمن و شکار خودشان را نشان می‌گرفتند و تیر به نقطه‌ی مورد نظر می‌رسید، «أَصَابَت» می‌گفتند. بعد هر تیری از بَلا به هر نقطه‌ای و به هرکسی اصابت کند، او را مصیبت‌زده می‌کند و دیگر این معنا توسعه پیدا کرد. این هم مانند گلوله است. همان‌گونه که اصابت گلوله فَرد را مَجروح می‌کند، دَردمند می‌کند و یا از بین می‌برد، مصیبت هم به همین صورت است. حال مناسب بود که در مورد «لَنَبْلُوَنَّکُمْ» که خودِ بَلا و بلواء که از «بَلَیَ» یا «بَلَوَ» هست، ولی نوع مُفسرّین تفکیکی بین «بَلَیَ» و «بَلَوَ»‌ نکرده‌اند و گفته‌اند که بلا به معنای آزمایش است و جون امتحان انسان را فرسوده می‌کند، «بله الصوب». سابقاً که این ماشین‌ها نبودند و برای شُستن لباس‌ها از این مواد وجود نداشت، این‌ها را یا با چوب می‌زدند و یا لَگدمال می‌کردند و آب آن را می‌گرفتند و خیلی می‌مالیدند تا چِرک آن از بین برود. لباس در این شستشو و چوب‌خوردن و لَگدمال شدن زود کُهنه و فرسوده می‌شود. امتحانِ سخت انسان را فرسوده می‌کند. اگر «بَلَیَ» باشد به معنای فرسودگی است و اگر «بَلَوَ» باشد، از «بَلَوَ یَلوؤه» از «فَعَلَ یَفعُلُه» هست و «بَلَوَ» را گفته‌اند که از «فَعَلَ یَفعِلُه» هست؛ ولی با این‌که آن‌ها تحقیقات ریشه‌ای کرده‌اند و دو چیز می‌دانند، گویا مُلازم یکدیگر می‌دانند و خیلی تفکیک هم انجام نمی‌دهند. لذا امتحان و فشار انسان را فرسوده می‌کند. از این‌ جهت گفته‌اند که بَلا است و انسان را فرسوده می‌کند. ولی این فرسودگی ظاهری روح را تقویت می‌کند، انسان را شاداب می‌کند.

«لله در النائبات فانها     *****     صدا اللئام و صیقل الاحرار[۱۵]»

مصیبت‌ها مانند چکُشی است که به یک حَلبی بزنید و آن قیمت کَمی هم که دارد، بی‌ارزش می‌شود و از بین می‌رود. اما وقتی به طلا چکُش می‌زنند، با این ضربه‌ی چکُش پرداخت و بَرّاق می‌شود و قابل گذاشتن در ویترین می‌شود و برای انسان مُشتری‌ساز می‌شود. بَشر نیز به همین صورت است. اگر انسان‌های لَعین در این امتحانات باشند، فرسوده می‌شوند، بی‌آبرو می‌شوند، تسلیم می‌شود؛ ولی اگر مقاوم باشند انسان را رُشد می‌دهد، نُزُل ملائکه می‌شود، «نَحْنُ أَوْلِیَاؤُکُمْ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَ فِی الْآخِرَهِ[۱۶]» می‌شود.

دنیا محل زندگی انسان نیست و در نهایت به سوی حقّ بازمی‌گردد

«الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ»؛ به صابرینی بشارت بده که در یک مقامِ توحیدی بالا پَر کشیده‌اند. دیگر اصلاً خودشان نیستند. «الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ».

«ما ز بالاییم و بالا می رویم     *****     ما ز دریاییم و دریا می رویم[۱۷]»

سَحره‌ی فرعون وقتی فرعون تَهدیدشان کرد، «لَنَرْجُمَنَّکُمْ[۱۸]»، من شما را رَجم می‌کنم و به دار می‌کشم. گفتند: … اصلاً برایشان مهم نبود. چون گفتند: ما به سوی او می‌رویم. از آن‌جایی که آمده‌ایم، بناست تا به همان‌جا برگردیم. مبدأ ما، مقصد ماست. به اصل خودمان برمی‌گردیم.‌ مبدأ و مُنتها، مبدأ و معاد خودش است؛ «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ». این آیه‌ی کریمه همه‌ی مُفسّرین توضیحاتی که درباره‌ی این آیه‌ی کریمه داده‌اند، نسبت به این‌که مُصیبت‌زده‌هایی مورد بشارت الهی قرار می‌گیرند که وقتی گرفتار می‌شوند، می‌گویند: «إِنَّا لِلَّهِ». این‌که می‌گویند یعنی مَقول‌شان این است، باورشان این است؛ نه این‌که بر زبان بیاورند. این را یافته‌اند. خودشان را مالک و کاره‌ای نمی‌دانند. جای رَنجش نیست، جای اعتراض نیست، اصلاً من وجود ندارم. : «إِنَّا لِلَّهِ»؛ من مالکِ قاهر دارم، من از اویم، من سایه‌ام، من آیه‌ام، من جلوه‌ام. هرچه هست خودش است؛ «إِنَّا لِلَّهِ». نوع مُفسّرین «إِنَّا لِلَّهِ» را با یک دیدِ متوسطی مطرح کرده‌اند که انسانِ مؤمن وقتی مصیب به او وارد می‌شود، دو چیز را موجب تسکین و تسلّی خودش می‌داند. یکی این‌که چون خودش را مملوک می‌داند، می‌گوید این تقدیر الهی بوده است. خودش برنامه‌ریزی کرده است و تقدیرِ الهی که به ضرر من نخواهد بود. من مال اویم و چون مال اویم، او به من نظر دارد. برای این‌که من را رها نکرده است تا سرم به سنگ بخورد. شاید در این مصلحتی وجود دارد. من مال اویم. یکی این جهت موجب تسلی او می‌شود که بالاخره من مال اویم و خالق خودش مدیر و مُدبّر هست. این هم برنامه‌ریزی و پیش‌بینی شده بوده است. همان‌گونه که در سوره‌ی مبارکه‌ی حدید به این معنا تصریح شده است که می‌فرماید: «مَا أَصَابَ مِنْ مُصِیبَهٍ فِی الْأَرْضِ وَ لَا فِی أَنْفُسِکُمْ إِلَّا فِی کِتَابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ * لِکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَی مَا فَاتَکُمْ وَ لَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ[۱۹]»؛ خودش خبر داده است که مصیبت به شما می‌رسد، ولی پیش‌بینی شده است. از مَجرای اراده‌ی من عبور کرده است. از قَدر من گذشته است، با قضاء من مُهر خورده است و قطعی شده است. حال که این‌گونه است، نباید برای شما مُفاجاتی باشد. باید هر روز منتظر باشید. هندسه‌ی کُلّی عالَم است. شما در این عالَم لایتناهی یک قطره هم نیستید. موجودِ استثنائی نیستید، شما یک حلقه‌ی کوچک از حلقه‌های بیکران عالَم هستید. آن کسی که این حلقه‌ها را به هم پیوسته است، جای شما را هم با این مشکل قرار داده است؛ «إِنَّا لِلَّهِ». به علاوه دنیا به آخر نرسیده است. این‌جا که محلّ زندگی ما نیست. «وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ»؛ زندگی ما در این‌جا نیست. ما بناست تا پیش خودش برویم. این دو جهت که یکی مسأله‌ی پیش‌بینی‌شده بودن که از قبل دست حکیمانه‌ای آن را نوشته بوده است و با حکمت و رأفت خودش اعمال کرده است. به من نرسیده است که بگویم چرا و یا گِله و شکایتی کنم و فشاری به خودم بیاورم. من کاره‌ای نیستم. من کمتر از یک قطره در این دریای بی‌ساحل عالَم امکان هستم و اصلاً به حساب نمی‌آیم. همه‌چیز را خداوند نوشته است و برای این کمتر از قطره هم این را نوشته است. جای غُصّه‌خوردن نیست. از سوی دیگر هم وقتی این‌جا خانه‌ی انسان نیست، «مَرَارَهُ الدُّنْیَا حَلَاوَهُ الْآخِرَهِ وَ حَلَاوَهُ الدُّنْیَا مَرَارَهُ الْآخِرَهِ[۲۰]». «إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ»؛ می‌‌خواهیم پیش خودش برویم و تا اَبد در آن‌جا هستیم. ما متعلّق به این‌جا نیستیم. شده که شده است. می‌گذرد، می‌گذرد. عُمر سفر کوتاه است. حتی اگر انسان به اندازه‌ی حضرت نوح (علیه السلام) عُمر داشته باشد، «چون گذران است جهان»، در شعر مرحوم علّامه طباطبایی (رضوان الله تعالی علیه) هست، می‌گذرد. بَلا و تلخی نمی‌ماند. وجود مقدّس حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) فرمودند: ـ هرچه تکرار کنیم، کَلام امام حسین (علیه السلام) عجب کلام زیبایی است ـ «إن الدنیا حُلْوها و مُرُّها حُلُمٌ[۲۱]»؛ بیشتر از یک خواب نیست. انسان خواب می‌بینید که در خواب دَرنده‌ای به او حمله کرده است، ماری حمله کرده است؛ می‌ترسد و بیدار می‌شود و می‌گوید که خوب شد که خواب بود و تمام شد. یا در خواب می‌بیند عجب سُفره‌ای، عجب قصری، عجب نَهری، عجب لذائذی! ولی هیجانی می‌شود و از خواب می‌پَرد و متوجّه می‌شود که خواب بوده است. «اَلنَّاسُ نِیَامٌ[۲۲]»؛ زندگی دنیا بیشتر از یک خواب نیست. اگر انسان به این توجّه داشته باشد که «إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ»، این‌جا جای من نیست، جای ماندن نیست و گذرا هست، برای انسان تسکین است. اگر بنا بود در این‌جا بمانیم و این‌جا زندان اَبد باشد، بله درست بود؛ اما اگر زندان است یا گلستان است، حُلُم است و تمام می‌شود؛ «وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ».

فضائل و رذائل اخلاقی در جامعه طبق نظر مکتب پراگماتیسم

مرحوم علّامه طباطبایی (سلام الله علیه و صلوات الله علیه و حشره الله مع اجداده الطاهرین) به این مناسبت که این‌ها می‌گویند «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ»، می‌گویند که مکاتب اخلاقی برای تلقّی اخلاق را در جامعه تَرویج می‌دهند. یک تلقّی اجتماعی است که در آن اشعار «سعدی» هم هست اگر از انسان نام نیک بماند، بهتر از این است که خانه‌ی زَرنگار از او بماند. می‌گویند اگر سخاوت کنید، نام‌تان می‌ماند، گذشت داشته باشید، آسایش همراه این گذشت است. سِعه‌ی صدر داشته باشید تا به شما فشار نیاید. تکرار مَلَکاتِ فاضله‌ی انسانی را توجیه به آسایش دنیا می‌کنند و به همین صورت نیز می‌باشد. شجاعت برای انسان یک امنیّتی به همراه می‌آورد. انسانِ تَرسو همیشه چوب می‌خورد و از درون پوک می‌شود؛ ولی وقتی تکرار کرد، خطر کرد و شجاع شد، مردم هم می‌دانند که او زیر بار زور نخواهد رفت. در همین دنیا از شرّ اَشرار مَصون می‌ماند. «حاتم طائی» از سخاوتِ خود ضرر نکرد. هنوز هم در دنیا یک خوشنامی از حاتم طائی باقی مانده است. لذا عُلمای جامعه‌شناسی برای این‌که جامعه یک جامعه‌ی آرامی باشد، جامعه یک جامعه‌ی فرهیخته‌ای باشد، این‌ها را به تمرین فضائل و تمرین تَرکِ رَذائل تشویق می‌کنند. همه‌ی این‌ها به نفع انسان است. این در بیانات حضرت امیرالمؤمنین (علیه الصلاه و السلام) هست که فرموده‌اند: «لَو کُنّا لا نَرْجو جَنّهً، و لا نَخْشى نارا و لا ثَوابا و لا عِقابا لَکانَ یَنْبَغی لَنا أنْ نَطلُبَ مَکارِمَ الأخْلاقِ[۲۳]»؛ اگر خوف از جهنّم و طَمع بهشت هم نبود، ما انسان هستیم. باید در این عالَم مانند انسان‌ها زندگی کنیم. می‌گویند که انسان از «اُنس» است. باید هوای هم را داشته باشیم. «بنی آدم اعضای یکدیگرند[۲۴]». این یک نوع تلقّی و برداشت است که «مکتب پراگماتیسم[۲۵]» می‌گوید اگر واقعیّت هم نداشت، مهم نیست. این مهمّ است که اثر خوبی در زندگی ما داشته باشد. لذا این‌ها خوبی‌ها را برای رفاه در زندگی و آسایش در زندگی تشویق می‌کنند. همه‌ی فضائل، نداشتن حَسد که انسان حسود باشد یا نباشد؟ باید به رُشد دیگران خوشحال باشد. این راحتی خودش است و حَسد خودِ انسان را از بین می‌برد. «الحاسِدُ مُضِرٌ بِنَفسِهِ قَبلَ أن یَضُرَّ بِالمَحسودِ[۲۶]»؛ تمام رذائل اخلاقی برای زندگی دنیا مشکل‌ساز است و تمام فضائل اخلاقی برای زندگی دنیا رفاه‌ساز است و آسایش و آرامش به همراه می‌آورد.

فضائل و رذائل اخلاقی در جامعه طبق نظر مکاتب انبیاء الهی (سلام الله علیهم اجمعین)

مکتب دوّم مکتب سلسله‌ی جَلیله‌ی انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) است. این‌ها آمده‌اند و گفته‌اند: «رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَهً وَ فِی الْآخِرَهِ حَسَنَهً[۲۷]»؛ مرحوم علّامه طباطبایی (اعلی الله مقامه الشریف) از استاد بزرگوارشان آیت الحقّ مرحوم «میرزا علی آقای قاضی» (اعلی الله مقامه الشریف) نقل می‌کنند که به آقای طباطبایی (اعلی الله مقامه الشریف) گفته بودند: اگر دنیا می‌خواهی، نماز شب بخوان؛ آخرت را هم می‌خواهی، نماز شب بخوان. این دستورات حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) تضمین سعادت دنیا و آخرت است. «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ[۲۸]». یا حضرت نوح (علیه السلام) به قوم خودشان می‌فرمایند: «فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کَانَ غَفَّارًا * یُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَیْکُمْ مِدْرَارًا * وَ یُمْدِدْکُمْ بِأَمْوَالٍ وَ بَنِینَ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ جَنَّاتٍ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ أَنْهَارًا[۲۹]»؛ وَعده‌های دُنیوی می‌دهند. از این قبیل موارد کم نیست. انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) آمده‌اند و این اُمّت‌ها عجب نفوس خَبیثه‌ای بودند و عجب جاهل و بی‌عقل بودند. صادق مصدّق کارشناس آمده است و بهترین برنامه‌ها را برای زندگی به آن‌ها نشان می‌دهد، ولی زیرِ بار نرفتند. ولی تنها وعده‌ی دنیا ندادند و وعده‌ی آخرت نیز داده‌اند. گفته‌اند: «جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ[۳۰]»؛ مرگی وجود دارد، حسابی وجود دارد، کتابی وجود دارد. اما خاتم انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) حضرت محمّد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) امتیازشان که یک امتیاز انحصاریِ نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) است، این است که اخلاق را مُبتنی بر توحید کرده‌اند. این‌که مُعتقد هستند: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ»؛ آن چیزی که مقصد و مقصود است، خداوند متعال است. به جز خداوند نه مبدأیی دارد و نه مقصدی دارد. همه‌چیزِ آن خداوند است. اصلاً این خودی ندارد. وقتی می‌گوید: «إِنَّا لِلَّهِ»، منظورش مِلکِ اعتباری نیست، بلکه مِلک حقیقی است. خداوند متعال مالکِ حقیقی است. وقتی او مالکِ حقیقی است، دیگر مِلک شأنی ندارد. مِلک فقط مالکش را می‌بیند. همه‌ی هستی‌اش وابستگی به اوست. اصلاً من وجود ندارم. «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ»؛ همه‌چیزش اوست و خودش هیچ است. مِلک واقعی، مِلک حقیقی اصلاً وجودی ندارد و مانند موج دریاست. موج به جز خودِ دریا که اصلاً چیزی نیست. مانند سایه می‌ماند. لذا از ریشه درست می‌کند. اصلاً در مُصیبت به او فشار نمی‌آید. این‌که حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) می‌فرمایند: «ما رَایْنا الّا جَمیلًا[۳۱]»، زیرا این مکتبِ توحید است، محبّت حق‌تعالی است. در حرکتِ حُبّی به جز عیش و نشاط، هیچ چیز دیگری وجود ندارد. هرچه بلا شدیدتر می‌شد، حضرت امام حسین (علیه السلام) شاداب‌تر می‌شدند. و همه‌ی کسانی که زندگی‌شان زندگی حُبّی است و به صورت دلی خداوند را می‌خواهند، همه‌ی مشکلاتی که در راه خدا برایشان پیش می‌آید، برایشان تَرفیع دَرجات و تقرّب است. این عاشق اوست و به او نمی‌رسد، مگر این‌که این دَرجات را طی نماید. حضرت یوسف (علیه السلام) خودشان را ندیدند. یک جوانِ عَزب در یک قصر آیینه و یک زنِ بَزک‌کرده‌ی دَرباری که ایشان اصلاً «زُلیخا» را ندیدند، اصلاً خودش و غَریضه‌اش را نمی‌دید؛ او از ابتدا گفت: «مَعَاذَ اللَّهِ[۳۲]»؛ نگفت که من پَناه می‌برم، زیرا اصلاً «من» نداشت که به خداوند متعال پَناه ببرد. فرمودند: «مَعَاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّی[۳۳]». مطمئن بود که بی‌صاحب نیست که شیطان بیاید و گُرگ نَفس ایشان را غارت نماید.‌ «إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوَایَ[۳۴]»؛ من چه کسی هستم؟! فقط اوست. این استفاده‌ای است که علّامه‌ی بزرگوار مرحوم آقای طباطبایی (اعلی الله مقامه الشریف) از این آیه کرده‌اند. با توضیحاتی که هم بحث اجتماعی دارند و هم بحث اخلاقی دارند و هم بحث فلسفی دارند، ولی حاقّ و عُصاره‌اش این بود که بنده به عرض عزیزان رساندم.

وَ صَلی الله عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرین

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۲] سوره مبارکه بقره، آیات ۱۵۵ الی ۱۵۷٫

[۳] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۵۳٫

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَاهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ».

[۴] سوره مبارکه قدر، آیه ۱٫

[۵] سوره مبارکه حجر، آیه ۹٫

«إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ».

[۶] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۱۶٫

«کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ ۖ وَ عَسَىٰ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ ۖ وَ عَسَىٰ أَنْ تُحِبُّوا شَیْئًا وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ ۗ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ».

[۷] سوره مبارکه قریش، آیات ۳ و ۴٫

[۸] سوره مبالرکه بقره، آیه ۱۸۸٫

«وَ لَا تَأْکُلُوا أَمْوَالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْبَاطِلِ وَ تُدْلُوا بِهَا إِلَى الْحُکَّامِ لِتَأْکُلُوا فَرِیقًا مِنْ أَمْوَالِ النَّاسِ بِالْإِثْمِ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ».

[۹] سوره مبارکه نساء، آیه ۱۰٫

«إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَىٰ ظُلْمًا إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَارًا ۖ وَ سَیَصْلَوْنَ سَعِیرًا».

[۱۰] سوره مبارکه نساء، آیه ۵٫

«وَ لَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَکُمُ الَّتِی جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ قِیَامًا وَ ارْزُقُوهُمْ فِیهَا وَ اکْسُوهُمْ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلًا مَعْرُوفًا».

[۱۱] اَلتِّبیان فی تفسیرِ القرآن، کتابی در تفسیر قرآن، اثر شیخِ طوسی (۳۸۵-۴۶۰ق) که آن را اولین تفسیر کامل شیعی می‌دانند. التّبیان تأثیر بسیاری در تفسیر شیعه داشته است و مفسران شیعه از آن الگو گرفته‌اند. این کتاب حاویِ تفسیر همه آیات قرآن است. یکی از مزایایش را آن می‌دانند که نگاهی جامع داشته و در تفسیر قرآن از علوم مختلف بهره برده است. شیخ طوسی در این کتاب دیدگاه‌های مفسران و نیز متکلمان مذاهب دیگرِ اسلامی را آورده و بررسی و نقد کرده است. ابن‌ادریس حلی و ابن‌کال، از عالمان شیعه قرن ششم قمری، این کتاب را با عنوان تَلخیص‌ُالتِّبیان خلاصه کرده‌اند. محمد بن حسن طوسی (۳۸۵-۴۶۰ق)، مشهور به شیخ طوسی، فقیه بزرگ شیعه در قرن پنج قمری بوده است. او بعد از وفات سیدِ مرتَضی، رهبری دینی شیعه را عهده‌دار شد. او شاگردان بسیاری تربیت و ده‌ها کتاب تألیف کرد. شیخ طوسی نویسنده دو کتاب از کتب اَربعه است که مهم‌ترین منابع حدیثی شیعه‌اند: تهذیب‌الاحکام و الاستبصار.

به‌گفته شیخ طوسی در مقدمه کتاب، تفاسیر قرآن، تا آن زمان، یا همه قرآن را در بر نمی‌گرفت یا آن را از نگاه علوم مختلف تفسیر نمی‌کرد؛ بلکه تنها یک دانش مثل، لغت‌شناسی یا صرف‌ونحو را شامل می‌شد. در برخی از تفاسیر هم به ذکر روایات بسنده می‌شد و روایات، به‌خوبی، تحلیل نمی‌شدند. تفاسیری هم که جامع بود، مطلب را بیش از حد تفصیل می‌دادند و شامل مطالب نامرتبط بسیار بودند. او نوشته است با توجه به این کاستی‌ها، هدفش این بوده که تفسیری از قرآن ارائه دهد که هم همه علومِ فهم قرآن در آن به کار رفته باشند؛ مانند قرائت، معانی، اِعراب، کلام و همچنین پاسخ به شبهات کلامیِ مذاهبِ دیگر. هم کتابی میانه باشد: نه چنان مفصل باشد که خواننده را خسته کند و نه چنان مختصر که معنا را درست نرساند.

التبیان را نخستین کتاب تفسیر کامل و جامع شیعی می‌دانند. به‌گفته محمدهادی معرفت، التبیان از همه کتاب‌های تفسیری زمان خود پیشی گرفت؛ زیرا برخلاف آن‌ها، تنها به یک جنبه تفسیر اکتفا نمی‌کرد و همه دید‌گاهای مفسران پیش از خود را در بر می‌گرفت. او این کتاب را «تفسیرى متوسط و در عین‌حال جامع و کامل و شامل همه محاسن تفاسیر گذشته» دانسته است. همچنین نویسنده مقاله «بررسی رویکرد تقریبی دو تفسیر التبیان و مجمع‌البیان در نقل روایات اهل‌بیت ‌(علیهم السلام)، التبیان را نخستین تفسیر اجتهادی شیعه دانسته است که عقل‌گرایی برخاسته از فضای قرن چهارم و پنجم قمری در آن مشهود است. به گفته این نویسنده شیخ طوسی، در نگارش این تفسیر از آثار شیعه و سنی استفاده کرده است. محمدعلی مهدوی راد (زاده ۱۳۳۴ش)، قرآن‌پژوه اهل ایران، هم نوشته است التبیان تأثیر بسیاری بر مفسران پس از خود داشته. از جملهٔ آن‌ها طَبرِسی است که این کتاب را ستوده و روش آن را الگوی خود در کتاب تفسیری‌اش مجمع‌البیان، معرفی کرده است.

شیخ طوسی در التبیان نگاهی جامع داشته و همه علوم قرآنی را در تفسیر قرآن به کار بسته است؛ علومی چون لغت‌شناسی، قرائت، اِعراب، اسباب‌النزول، ناسخ و منسوخ، و مکی و مدنی‌بودن. همچنین تفسیر و تأویل، محکم و متشابه، وجوه اعجاز قرآن و بررسی اسامی قرآن و سوره‌ها. دیگر ویژگی‌هایی که برای این کتاب برشمرده‌اند این‌ها هستند: تفسیر قرآن به قرآن، کنارگذاشتن روایات ضعیف و استفاده از روایات صحیح، با این شرط که مخالف قرآن و عقل نباشند و طرح گسترده مباحث کلامی. در این کتاب، پس از ذکر هر آیه، نخست واژه‌های نامفهوم آن بررسى و اختلاف قرائت‌ها بیان می‌شود. سپس دیدگاه‌های مختلفی تفسیری درباره آن بررسی می‌شود. آنگاه مفهوم آیه با «رعایت ایجاز لفظ و کمال معنا» بیان می‌شود. همچنین اسباب نزول آیه و مسائل کلامى و فقهی مربوط به آن مطرح می‌گردد و اندیشه‌های مخالف با رعایت ادب نقد می‌شود.

[۱۲] جعفر بن ابی‌طالب بن عبدالمطلب مشهور به جعفر طیار و ذوالجناحین سومین فرزند ابوطالب و فاطمه بنت اسد بود. جعفر پسرعموی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، برادر بزرگ‌تر امام علی (علیه السلام)، دومین فرد مسلمان پس از امام علی (علیه السلام) و صحابی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. جعفر را مردی خطیب، سخاوتمند، بردبار و متواضع معرفی کرده‌اند. مفسران او را مصداق برخی از آیات قرآن از جمله آیه ۲۳ سوره احزاب «مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللهَ عَلَیهِ…» دانسته‌اند. جعفر نزد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مقام و منزلت فراوانی داشت و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) او را به سرپرستی کاروان مسلمانان در مهاجرت به حبشه برگزید. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از بازگشت جعفر از حبشه به او نمازی آموخت که به نماز جعفر طیار مشهور است. جعفر در جنگ موته به شهادت رسید و مزار او هم‌اکنون در اردن است.

[۱۳] عمار یاسر یا عمار بن یاسر صحابی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، از نخستین مسلمانان و از یاران نزدیک و نخستین شیعیان امام علی (علیه السلام) بود. وی فرزند یاسر و سمیه اولین شهدای اسلام بود. عمار در هجرت به مدینه همراه پیامبر بود و در ساخت مسجد قبا همکاری داشت و در همه جنگ‌های پیامبر نیز شرکت داشت. روایاتی از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در فضیلت عمار نقل شده از جمله اینکه بهشت مشتاق اوست. عمار بعد از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در حمایت از حضرت علی (علیه السلام) در ابتدا از بیعت با ابوبکر سرباز زد. وی در زمان خلیفه دوم فرماندار کوفه و فرمانده سپاه اسلام در این شهر شد. عمار در زمان خلیفه سوم از جمله مخالفان خلیفه بود و در اعتراضات علیه او شرکت داشت. عمار در زمان خلافت علی‌ (علیه السلام) از همراهان و نزدیکان آن حضرت بود و در جنگ صفین به دست لشکریان معاویه شهید شد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در حدیثی شهادت وی به دست گروه باغی (شورشگر) را از پیش اطلاع داده بود. آرامگاه عمار در شهر رقه سوریه کنار آرامگاه اویس قرنی قرار دارد که در ۱۳۹۳ش به دست گروه داعش به طور کامل تخریب شد.

[۱۴] نهج البلاغه، خطبه ۱۸۲؛ جای خالی بهترین یاران.

«أَیْنَ إِخْوَانِیَ الَّذِینَ رَکِبُوا الطَّرِیقَ وَ مَضَوْا عَلَى الْحَقِّ؟ أَیْنَ عَمَّارٌ وَ أَیْنَ ابْنُ التَّیِّهَانِ وَ أَیْنَ ذُو الشَّهَادَتَیْنِ وَ أَیْنَ نُظَرَاؤُهُمْ مِنْ إِخْوَانِهِمُ الَّذِینَ تَعَاقَدُوا عَلَى الْمَنِیَّهِ وَ أُبْرِدَ بِرُءُوسِهِمْ إِلَى الْفَجَرَهِ؟ قَالَ ثُمَّ ضَرَبَ بِیَدِهِ [إِلَى] عَلَى لِحْیَتِهِ الشَّرِیفَهِ الْکَرِیمَهِ فَأَطَالَ الْبُکَاءَ ثُمَّ قَالَ (علیه السلام): [أَوْهِ] أَوِّهِ عَلَى إِخْوَانِیَ الَّذِینَ تَلَوُا الْقُرْآنَ فَأَحْکَمُوهُ، وَ تَدَبَّرُوا الْفَرْضَ فَأَقَامُوهُ، أَحْیَوُا السُّنَّهَ وَ أَمَاتُوا الْبِدْعَهَ، دُعُوا لِلْجِهَادِ فَأَجَابُوا، وَ وَثِقُوا بِالْقَائِدِ فَاتَّبَعُوهُ. ثُمَّ نَادَى بِأَعْلَى صَوْتِهِ: الْجِهَادَ الْجِهَادَ عِبَادَ اللَّهِ، أَلَا وَ إِنِّی مُعَسْکِرٌ فِی یَومِی هَذَا، فَمَنْ أَرَادَ الرَّوَاحَ إِلَى اللَّهِ فَلْیَخْرُجْ».

[۱۵] نصرالله منشی، کلیله و دمنه، باب الحمامه المطوقه و الجرذ والغراب والسلحفاه والظبی، بخش ۱۶.

[۱۶] سوره مبارکه فصلت، آیه ۳۱٫

«نَحْنُ أَوْلِیَاؤُکُمْ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَ فِی الْآخِرَهِ ۖ وَ لَکُمْ فِیهَا مَا تَشْتَهِی أَنْفُسُکُمْ وَ لَکُمْ فِیهَا مَا تَدَّعُونَ».

[۱۷] مولانا » دیوان شمس، غزلیات، غزل شماره ۱۶۷۴.

[۱۸] سوره مبارکه یس، آیه ۱۸٫

«قَالُوا إِنَّا تَطَیَّرْنَا بِکُمْ ۖ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا لَنَرْجُمَنَّکُمْ وَ لَیَمَسَّنَّکُمْ مِنَّا عَذَابٌ أَلِیمٌ».

[۱۹] سوره مبارکه حدید، آیات ۲۲ و ۲۳٫

«مَا أَصَابَ مِنْ مُصِیبَهٍ فِی الْأَرْضِ وَ لَا فِی أَنْفُسِکُمْ إِلَّا فِی کِتَابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَهَا ۚ إِنَّ ذَٰلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ * لِکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَىٰ مَا فَاتَکُمْ وَ لَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ ۗ وَ اللَّهُ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ».

[۲۰] نهج البلاغه، حکمت ۲۵۱؛ نتیجه خوشی دنیا و سختی آن.

[۲۱] موسوعه کلمات الامام الحسین (علیه السلام)، ص ۳۹۸٫

«إن الدنیا حُلْوها و مُرُّها حُلُمٌ و الانتباه فی الاخره و الفائز مَنْ فاز فیها و الشَقِیُّ مَنْ شَقی فیها».

[۲۲] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۵۰، صفحه ۱۳۴.

«قَالَ اَلنَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: اَلنَّاسُ نِیَامٌ فَإِذَا مَاتُوا اِنْتَبَهُوا».

[۲۳] الدرجات الرفیعه : ۳۵۵٫

«عنه علیه السلام: لَو کُنّا لا نَرْجو جَنّهً، و لا نَخْشى نارا و لا ثَوابا و لا عِقابا لَکانَ یَنْبَغی لَنا أنْ نَطلُبَ مَکارِمَ الأخْلاقِ؛ فإنَّها مِمّا یدُلُّ على سبیلِ النَّجاحِ.».

[۲۴] سعدی، گلستان، باب اول در سیرت پادشاهان، حکایت شماره ۱۰.

[۲۵] واژه “Pragmatism”  به‌معنای عمل‌گرایی برگرفته از “Pragma”  به‌معنای کنش یا عمل می‌باشد و پراگماتیسم یا مکتب اصالت عمل که مقابل “Intellectualism”  یا مکتب‌ اندیشه و نظر جای دارد،  نگرشی فلسفی است که همواره بر کنش، عمل و آنچه کارایی دارد، تاکید می‌ورزد. پراگماتیسم در ثلث آخر قرن نوزدهم میلادی، در امریکا تولد یافت و بر علوم مختلفی ازجمله روان‌شناسی و تعلیم و تربیت اثر گذاشت. این مکتب فلسفی با ویژگی‌های زندگی امریکایی، نخستین‌بار توسط چارلز پیرس به سال ۱۸۷۸ به‌عنوان یک روش مطرح شد. سپس ویلیام جیمز، جان دیویی و آرتور بالفور (A. Balfour)، فردیناند شیلر و‌ هانس ویهنگر (H. Vaihinger)  روایات متعددی از آن ارائه دادند. این واژه، نه به‌عنوان یک روش یا یک مکتب، بلکه به‌عنوان قواعد مبتنی‌ بر تجربه در حوزه اخلاق عملی توسط کانت به‌کار برده شده بود. توجه به غایت فعل، در این‌گونه قواعد، باعث شد که کانت آن‌ها را پراگماتیک بنامد. امیل دورکیم عمل‌گرایی را عکس‌العملی در برابر عقل‌گرایی سنتی می‌دانست؛ دیویی و هربرت مید نیز همانند مارکس معتقدند که فلسفه سنتی بی‌محتوا، صوری و بی‌فایده است. طبق نظر کاپلان عمل‌گرایی، نسخه بدل تجربه‌گرایی معنایی Semantic Empiricism) ) است که آن نیز خود، نتیجه بسط تجربه‌گرایی ارزشی Epistemic Empiricism) ) محسوب می‌شود.

پراگماتیسم دیدگاه، روش و فلسفه‌ای است که نتایج عملی ایده‌ها و عقاید را به‌عنوان معیار تعیین ارزش و صدق آن‌ها به‌کار می‌برد. به‌ اعتقاد ویلیام جیمز، دیدگاهی است که از آغاز اشیاء، اصول و مقولات را کنار می‌گذارد و به غایت اشیاء، دستاورد، نتایج و واقعیات عملی توجه می‌کند. مکتب پراگماتیسم بر تجربه، تحقیق تجربی و حقیقت از آن حیث که نتایجی قانع‌کننده دارند، تاکید می‌ورزد. تاکید اصلی آن بر روش و دیدگاه است، فلذا تلقی اولیه از آن، یک نظام منسجم و سیستماتیک نبوده است؛ از این حیث، دیویی به‌جای پراگماتیسم، واژه “Instrumentalism” ( ابزارگرایی) را به‌کار می‌برد، بدین‌خاطر که این واژه تاکید بیشتری بر جنبه روشی دارد. او روش تجربه را اصل می‌داند و تفکر و نظریه‌ها را به‌عنوان وسایلی برای تطابق یک ارگانیسم با محیط تفسیر می‌کند؛ بنابراین به‌زعم دیویی، پراگماتیسم روش تحقیق تجربی است که به همه حوزه‌های تجربه انسانی گسترده شده است.

چنانچه ملاحظه می‌شود، در این مکتب برای تشخیص صحیح از سقیم، حقیقت از غیرحقیقت، به‌جای آنکه موضوعی را از لحاظ نظری و با استدلال مطالعه نماید، اثر عملی و فایده آن بررسی می‌شود. از میان مکاتب غربی مربوط به قرن بیستم، می‌توان به سه مکتب مهم فلسفی و ایدئولوژیک داروینیسم، پراگماتیسم و اومانیسم امریکایی اشاره نمود که سهم عمده‌ای در توسعه فرهنگ غربی داشتند. رهبران مکاتب مذکور، از مکتب تحول انواع داروین بهره بردند. پیدایش داروینیسم، روشنفکران دینی غرب، به‌ویژه ویلیام جیمز و جان دیویی را برانگیخت تا در مقابل آموزه‌های کلیسا و نیز در باب سرشت انسانی موضع بگیرند. بنابراین، نظریه داروین، زمینه‌ساز پیدایش مکتب عمل‌گرایی و انسان‌مداری و سایر تحولات فکری-فلسفی غرب بود که آثار آن در ساختار حیاتی جامعه مدنی غرب پدیدار شد.

عمدتا دو گونه دفاع از دین ممکن است: دفاع نظری: که ثابت می‌شود مثلاً قضیه خدا وجود دارد حق است. کتب کلامی ما این‌گونه استدلال می‌کنند که جمله مذکور حق است چون مطابق با واقع است. دفاع پراگماتیستی: در این شیوه به جای آن‌که اثبات کنیم فلان گزاره حق و مطابق با واقع است نشان می‌دهیم که اعتقاد به این جمله آثار مثبتی در زندگی انسان دارد؛ مثلاً در این مورد که (من جاء بالحسنه فله عشر امثالها) یا (فمن یعمل مثقال ذرّه خیراً یره) یک بار بحث می‌کنیم که جمله راست و مطابق با واقع است این نوع دفاع نظری و استصوابی است و گاهی بررسی می‌کنیم که آیا انسان‌های معتقد به این جمله بهتر زندگی می‌کنند یا آن‌ها که به این دو جمله اعتقاد ندارند؟ یعنی آثار فردی و اجتماعی اعتقاد به این دو جمله را بررسی می‌کنیم. اگر نتیجه این شد که انسان معتقد به این جمله بهتر از انسان غیر معتقد زندگی می‌کند در این صورت از این جمله یک دفاع عملی شده استاما در این صورت ثابت نشده مطابق با واقع بودن بلکه فقط آثار مثبت داشتن آن ثابت شده است.

[۲۶] بحار الأنوار، ج ۷۳، ص ۲۵۵، ح ۲۳٫

«عنه علیه السلام: الحاسِدُ مُضِرٌ بِنَفسِهِ قَبلَ أن یَضُرَّ بِالمَحسودِ، کَإِبلیسَ أورَثَ بِحَسَدِهِ لِنَفسِهِ اللَّعنَهَ ولآِدَمَ علیه السلام الاِجتِباءَ».

[۲۷] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۰۱٫

«وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَهً وَ فِی الْآخِرَهِ حَسَنَهً وَ قِنَا عَذَابَ النَّارِ».

[۲۸] سوره مبارکه اعراف، آیه ۹۶٫

«وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَىٰ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ لَٰکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ».

[۲۹] سوره مبارکه نوح، آیات ۱۰ الی ۱۲٫

[۳۰] سوره مبارکه ابراهیم، آیه ۲۳٫

«وَ أُدْخِلَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ ۖ تَحِیَّتُهُمْ فِیهَا سَلَامٌ».

[۳۱] صحیفه امام، ج‏ ۲۰، ص ۲۰۴٫

[۳۲] سوره مبارکه یوسف، آیه ۲۳٫

«وَ رَاوَدَتْهُ الَّتِی هُوَ فِی بَیْتِهَا عَنْ نَفْسِهِ وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوَابَ وَ قَالَتْ هَیْتَ لَکَ ۚ قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ ۖ إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوَایَ ۖ إِنَّهُ لَا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ».

[۳۳] همان.

[۳۴] همان.