«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏»[۱].

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إالی یوم الدّین».

احترام زائدالوصف بزرگان دینی به کُتب روایی

بنده این روایات وارده‌ی در بابِ مواعظ لقمان را دیده‌ام که بسیار خوب است؛ ولی بعضی از قسمت‌های آن بسیار جالب است. اگر اجازه بدهید چند مورد از این مواعظ لقمان را که مرحوم علّامه آقای طباطبائی (رضوان الله تعالی علیه) در المیزان آورده‌اند را با هم مرور کنیم. قصد غربت کنید و ثواب آن را هم به مرحوم علّامه آقای طباطبائی (رضوان الله تعالی علیه) هدیه بفرمایید. همان‌گونه که می‌دانید، حضرت آقای طباطبائی (رضوان الله تعالی علیه) کُتب روایی را مانند قرآن کریم هم می‌بوسیدند و هم در جایی که کتاب قرار داشت، پای مبارک‌شان را دراز نمی‌کردند. با کُتب حدیث عین معامله‌ی با قرآن کریم را انجام می‌دادند. از مرحوم آقای بروجردی (رضوان الله تعالی علیه) هم نقل شده است که ایشان سه مسأله را در زندگی‌شان بیان فرموده‌اند که هیچ‌گاه به آن‌ها عمل نکرده‌اند؛ اولین مسأله این است که از کسی چیزی درخواست نکردم؛ در عُمرم اتفاق نیفتاد که بنده از کسی چیزی بخواهم. خیلی عجیب است که انسان عُمری زندگی کند و از احدی متقاضی نباشد. دومین مسأله این است که هیچ‌گاه احدی را اختباراً مورد سؤال قرار ندادم. از کسی چیزی بپرسم که مُشتِ او باز شود و چیزی از او دست‌گیرِ من بشود، هرگز در عُمرم این کار را نکردم. این موضوع در بین ما طلبه‌ها احیاناً پیش می‌آید و وقتی می‌خواهیم اشخاص را مورد سنجش قرار بدهیم، سؤال مطرح می‌کنیم. آقای بروجردی (رضوان الله تعالی علیه) فرمودند بنده در عُمرم از کسی به عنوان امتحان سؤالی نپرسیدم که احیاناً پاسخ آن را نداند. سومین مسأله این است که در تمام عُمرم در خانه و اتاقی که کتاب در آن قرار داشته است، نخوابیدم و پای خودم را دراز نکردم. این مسأله خیلی مهم است و مرحوم علّامه آقای طباطبائی (رضوان الله تعالی علیه) هم این‌گونه بودند. آقای طباطبائی (رحمت الله علیه) کتاب کافی، نهج البلاغه و همه‌ی کُتب حدیثی را دقیقاً مانند معامله‌ای که با قرآن کریم می‌کردند، با این‌ها هم انجام می‌دادند. لذا روایات جایگاه خودشان را دارند و ائمه‌ی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) ترجمان قرآن کریم هستند. حرف‌هایشان هم متعلّق به خودشان نیست؛ «کَلَامُکُمْ نُورٌ[۲]». این‌ها بر حسب روایاتی که هم در اصول کافی وجود دارد و هم در مجامع روایی ما وجود دارد، حضرات معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) اقوال و افعال‌شان دیکته شده است و برای هرکدام از آن‌ها یک صحیفه‌ای وجود دارد و این‌ها در چارچوب آن صحیفه هرچه بیان کرده‌اند، قرار دارد و هرکاری هم انجام داده‌اند، در آن‌جا بوده است. لذا هر چیزی گفته‌اند، از خودشان چیزی نگفته‌اند و اصلاً خودی نداشته‌اند و لسان‌الله بوده‌اند، عین‌الله بوده‌اند، یدالله بوده‌اند. کارهای‌ آن‌ها، کارِ خداوند متعال بوده است. حال این روایاتی که مرحوم آقای طباطبائی (رضوان الله تعالی علیه) در مواعظ لقمان آورده‌اند، چند مورد از آن را با هم مرور کنیم که ان‌شاءالله مایه‌ی نورانیّتِ دل‌های‌مان می‌شود.

دنیا برای احدی پاداش طاعت و بندگی او نیست

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * یَا بُنَیَّ لَا تَرْکَنْ إِلَی الدُّنْیَا[۳]»؛ میل به دنیا نکن؛ رکون یعنی میل ضعیف. یعنی مطلقا علقه‌ای به دنیا نداشته باش. حتّی رکون که میل ضعیف است. «وَ لَا تَشْغَلْ قَلْبَکَ بِهَا[۴]» این توضیح آن «لَا تَرْکَنْ» است که اساساً برای تو مهم نباشد و برای تو دل‌مشغولی نباشد. «فَمَا خَلَقَ اللَّهُ خَلْقاً هُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ مِنْهَا[۵]»؛ خداوند متعال در میان آفریده‌های خودش، موهون‌تر از آن چیزی نیافریده است. «أَ لَا تَرَی أَنَّهُ لَمْ یَجْعَلْ نَعِیمَهَا ثَوَاباً لِلْمُطِیعِینَ[۶]»؛ دلیل آن هم این است که خداوند متعال دنیا را به عنوان پاداش طاعت برای احدی قرار نداده است. «وَ لَمْ یَجْعَلْ بَلَاءَهَا عُقُوبَهْ لِلْعَاصِین[۷]»؛ بلکه عکس این قضیه هم وجود دارد که می‌فرماید: «أَلْبَلآءُ لِلْوِلاءِ[۸]» ؛ «بَلاَءً اَلْأَنْبِیَاءُ ثُمَّ اَلْأَوْلِیَاءُ ثُمَّ اَلْأَمْثَلُ فَالْأَمْثَلُ[۹]»؛ بلای دنیا عقوبت نیست و دارایی دنیا هم پاداش عمل کسی نیست. ذیل این که تعلیل فرموده است، برای بنده چیز جالبی است و روی آن تدبّر و دقّت بفرمایید. «أَنَّهُ لَمْ یَجْعَلْ نَعِیمَهَا ثَوَاباً لِلْمُطِیعِینَ وَ لَمْ یَجْعَلْ بَلَاءَهَا عُقُوبَهْ لِلْعَاصِین[۱۰]».

حدیث دیگر این است که فرموده است: «فِی قُرْبِ اَلْإِسْنَادِ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَهَ بْنِ صَدَقَهَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَلَیْهِمَا اَلسَّلاَمُ: قیلَ لِلُقمانَ : ما الّذی أجمَعتَ علَیهِ مِن حِکمَتِکَ؟[۱۱]»؛ عصاره‌ی حکمت تو که جمع شده باشد و بگویی مجموعه‌ی حکمت من در این خلاصه می‌شود، چه چیزی بوده است؟ جواب فرمود: «قالَ: لا أتَکَلّفُ ما قد کُفِیتُهُ[۱۲]»؛ خداوند روزی مرا کفایت می‌کند و من در اموری که خداوند من را کفایت کرده است، خودم را به دردسر نینداخته‌ام و نسبت به روزی خودم برای خودم تکلّفی روا نداشتم. «و لا اُضَیِّعُ ما وُلِّیتُهُ[۱۳]»؛ خداوند متعال دنیا را برای من تضمین کرده است؛ ولی دین را بر عهده‌ی من قرار داده است تا خودم متولّی دینم و آخرتم باشم. لذا در این جهت هم خیلی حواسم جمع بوده است که آن‌ چیزی که خداوند متعال از من خوسته است را ضایع نکنم و من نسبت به او تولّی دارم و چون به من سپرده است، آن را ضایع نکردم. خداوند متعال دین را به ما داده است و به ما سپرده است و ما مسئولِ حفظ دین هستیم و من نسبت به این موضوع حواسم جمع بوده است که چیزی کم نگذارم. اما نسبت به دنیا این‌گونه نیستم و چه بشود و یا نشود برای من تفاوتی ندارد. خداوند متعال روزی را تضمین کرده است. بسیار جالب است و اگر انسان واقعاً به این موضوع اعتقاد داشته باشد، مایه‌ی آرامش است.

نکته‌ی تأمل برانگیز برای کسانی که به حقیقت موت شکّ دارند

«وَ فِی البِحار عَن قَصَص الأنبیاء بإسنادِه عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: کَانَ فِیمَا وَعَظَ بِهِ لُقْمَانُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ اِبْنَهُ أَنْ قَالَ یَا بُنَیَّ إِنْ تَکُ فِی شَکٍّ مِنَ اَلْمَوْتِ فَارْفَعْ عَنْ نَفْسِکَ اَلنَّوْمَ وَ لَنْ تَسْتَطِیعَ ذَلِکَ وَ إِنْ کُنْتَ فِی شَکٍّ مِنَ اَلْبَعْثِ فَادْفَعْ عَنْ نَفْسِکَ اَلاِنْتِبَاهَ وَ لَنْ تَسْتَطِیعَ[۱۴]»؛ بسیار جالب است و این موضوع در «معرفت‌ النّفس[۱۵]» هم بسیار به درد می‌خورد و در مسأله‌ی معاد و مرگ هم قضیّه بسیار روشن است. فرمودند اگر در مرگ تردید داری، جلوی خوابت را بگیر! «اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا[۱۶]»؛ این توفّی است. خواب مرحله‌ی ضعیف موت است و شما همیشه دست به گریبان آن هستید. خداوند متعال در طول شبانه روز همه‌ی ما را قبض می‌کند و توفّی می‌کند و آن کسی که مقدّر نیست تا بماند، نزد خودش نگه می‌دارد که فرموده است: «فَیُمْسِکُ[۱۷]» و آن کسی که قرار است بازگردد را فرموده است: «یُرْسِلُ[۱۸]» و دقت در این معنا اقتضاء می‌کند که ما هرشب خودمان را با آمادگی تسلیم خداوند متعال کنیم؛ با اذکار و با توبه خود را در مقابل خداوند متعال تسلیم نماییم. این توفّی خودش لقاء‌الله است. «وَ إِنْ کُنْتَ فِی شَکٍّ مِنَ اَلْبَعْثِ فَادْفَعْ عَنْ نَفْسِکَ اَلاِنْتِبَاهَ»؛ نه خواب به اختیار ماست و نه بیداری در اختیار ماست و هردو در دستِ خداوند متعال است. فرمود: «کما تنامون تستیقظون و کما تموتون تبعثون[۱۹]»؛ یقظه‌ی شما، بعثِ شماست و نومِ شما، موتِ شماست. این هم از آن غُررِ روایات است. ما در حدیثی داریم که در زمان انبیاء سلف (سلام الله علیهم اجمعین)، باور به این که عالَمی به جز این عالَم وجود دارد، برای مکلّفین میسور نمی‌شد و خداوند متعال این مَنام را قرار داد که این‌ها می‌خوابیدند و خواب می‌دیدند؛ سپس برای آن‌ها آسان شد که بدانند برزخی وجود دارد. وقتی انسان چشمش را می‌بندد، تازه عالَم دیگری را می‌بیند. مرگ هم همین‌گونه است و انسان چشمش را می‌بندد و عالَم دیگری را می‌بیند و با این کار این موضوع برایشان آسان شد. در ادامه‌ی روایت شریف می‌فرماید: «وَ لَنْ تَسْتَطِیعَ ذَلِکَ فَإِنَّکَ إِذَا فَکَّرْتَ عَلِمْتَ أَنَّ نَفْسَکَ بِیَدِ غَیْرِکَ وَ إِنَّمَا اَلنَّوْمُ بِمَنْزِلَهِ اَلْمَوْتِ وَ إِنَّمَا اَلْیَقَظَهُ بَعْدَ اَلنَّوْمِ بِمَنْزِلَهِ اَلْبَعْثِ بَعْدَ اَلْمَوْتِ[۲۰]»؛ اگر انسان این نکته را متوجّه بشود، بیچاره می‌شود و هیچ‌کاره است. «عَلِمْتَ أَنَّ نَفْسَکَ بِیَدِ غَیْرِکَ»؛ جانِ انسان به دستِ اوست.‌ انسان مالکِ جان خودش نیست. «وَ مِنْ آیَاتِهِ مَنَامُکُمْ بِاللَّیْلِ[۲۱]»؛ این از آیات خداوند متعال است و خودش این کار را می‌کند؛ شما چه کاره هستید؟ نه مالک خواب‌مان هستیم و نه مالک بیداری‌مان هستیم. هیچ چیزی به دست ما نیست و ما در این عالَم هیچ‌کاره هستیم. اینقدر خودبینی، اینقدر غفلت! لا حول ولا قوه الا بالله. ذیل این حدیث را نمی‌خوانیم و حدیث دیگری را بیان می‌کنیم. ان‌شاءالله ذیل این حدیث را مطالعه بفرمایید که دارای نکات جالبی می‌باشد.

انسان به مرور فرسوده می‌شود و شادابی خود را از دست می‌دهد

«وَ فِی الکافی بِإسنادِه عَن یَحیَی بن عُقبَه الأزُدی عَن اَبی عَبدالله عَلیه السَّلام قال: کانَ فِی ما وَعَظَ بِه لُقمان لإبنِه یا بُنَیَّ، إنّ النّاسَ قد جَمَعوا قَبلَکَ لأولادِهِم فلَم یَبقَ ما جَمَعوا و لَم یَبقَ مَن جَمَعوا لَهُ[۲۲]»؛ یک مروری به حال گذشتگان بکن؛ مردم اموال را برای اولادشان جمع کردند؛ اما نه آن‌هایی که جمع کردند ماندند و نه آن‌هایی که برایشان جمع کرده بودند ماندند؛ همه رفتند. جمع‌کننده‌ها و وارثینی که برای آن‌ها جمع شده بود، به هیچ‌کدام از آن‌ها وفا نکرد و همه رفتند. «و إنّما أنتَ عَبدٌ مُستَأجَرٌ قد اُمِرتَ بعَمَلٍ و وُعِدتَ علَیهِ أجرا[۲۳]»؛ تو را به این‌جا آورده‌اند و از تو کار خواسته‌اند؛ تو کارگرِ خداوند متعال هستی و به این‌جا آمده‌ای تا کار کنی و مُزد تو را هم خداوند متعال به عهده گرفته است تا در آن‌جا بدهد. «فأوفِ عَمَلَکَ و استَوفِ أجرَکَ[۲۴]»؛ تو در عملت کم نگذار و نسبت به اجرت هم استیفا کن. خداوند متعال هر وعده‌ای داده است را از او دریافت کن. «و لا تَکُنْ فی هذهِ الدُّنیا بمَنزِلَهِ شاهٍ وَقَعَت فی زَرعٍ أخضَرَ فأکَلَت حتّى سَمِنَت فکانَ حَتفُها. عِند سِمنِها[۲۵]»؛ مرگ او در چاقی اوست. اهل دنیا نمی‌دانند که هرچه دنیا را به دست بیاورند، هَلاک‌شان در این جمع‌کردن دنیاست. «و لکنِ اجعَلِ الدُّنیا بمَنزِلَهِ قَنطَرَهٍ على نَهرٍ جُزتَ علَیها، و تَرکتَها و لَم تَرجِعْ إلَیها آخِرَ الدَّهرِ، أخرِبْها و لا تُعَمِّرْها فإنّکَ لَم تُؤمَرْ بعِمارَتِها[۲۶]»؛ بسیار روشن و صاف و صریح می‌فرماید. «و اعلَمْ أنّکَ سَتُسألُ غَدا إذا وَقَفتَ بینَ یَدَیِ اللّه ِ عَزَّ و جلَّ عن أربَعٍ[۲۷]»؛ این حدیث معروف است و هم از مواعظ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به جناب «‌ابوذر» است و هم به دیگران است. «شَبابِکَ فیما أبلَیتَهُ[۲۸]»؛ جوانی‌ات را در کجا کهنه کردی؟ مُندرس شده‌ای. جوانی دوران شادابی و تازگی انسان است و به مرور فرسوده خواهد شد؛ «فیما أبلَیتَهُ». «و عُمرِکَ فیما أفنَیتَهُ[۲۹]»؛ با چه کسی معامله کردی؟ عُمر تو، سرمایه‌ی تو بود. چه شد و کجا صرف شد؟ «و مالِکَ مِمّا اکتَسَبتَهُ[۳۰]»؛ درآمدت از چه مجرایی بود؟ «و فیما أنفَقتَهُ[۳۱]»؛ هزینه‌ات در کجا بود؟ «فتَأهَّبْ لِذلکَ[۳۲]»؛ مهیا باش و خودت را برای دادگاه آماده کن. «و أعِدَّ لَهُ جَوابا و لا تأسَ على ما فاتَکَ مِن الدُّنیا؛ فإنّ قَلیلَ الدُّنیا لا یَدومُ بَقاؤهُ، و کثیرَها لا یُؤمَنُ بَلاؤهُ، فخُذْ حِذرَکَ[۳۳]»؛ هوشت را داشته باش و اسلحه‌ات را آماده کن. «و جِدَّ فی أمرِکَ[۳۴]»؛ در کار خودنت مُجِد باش. «و اکشِفِ الغِطاءَ عن وَجهِکَ[۳۵]»؛ ظاهر را نگاه نکن و به باطن توجّه داشته باش. عینک دودی خودت را کنار بگذار. «و تَعرَّضْ لمَعروفِ ربِّکَ[۳۶]»؛ به یک معنا متعرضِ احسان پروردگار خودت باش و به معنای دیگر «معروف» به معنای اوامرِ خداوند متعال و آن‌چه که برای انسان موجب اجر می‌شود، می‌باشد. «وجَدِّدِ التَّوبَهَ[۳۷]»؛ با یک مرتبه توبه کردن کفایت نکن و به صورت مرتّب در این کار تجدید کن و از همه‌ی کارهایت توبه کن. هر روز توبه کن. «وجَدِّدِ التَّوبَهَ فی قَلبِکَ و اکمَشْ فی فِراقِکَ قبلَ أن یُقصَدَ قَصدُکَ[۳۸]»؛ قبل از آن‌که مرگِ تو فرا برسد، دامنت را جمع کن. «و یُقضى قَضاؤکَ و یُحالَ بَینَکَ و بینَ ما تُریدُ[۳۹]»؛ اگر دامنت را جمع نکنی و خودت را برای فراق آماده نکنی، اجل فرا می‌رسد؛ «یُحالَ بَینَکَ و بینَ ما تُریدُ».

خطوط قرمز زندگی در کلام حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام)

حدیث آخر را هم بخوانیم؛ «وَ فِی البِحار عَن القِصَص بإسنادِه عَن حَمّاد عَنِ الصّادق علیه السلام: قالَ لُقمانُ: یابُنَیَّ، إیّاکَ وَ الضَّجرَ، و سوءَ الخُلُقِ، و قِلَّهَ الصَّبرِ، فَلا یَستَقیمُ عَلى هذِهِ الخِصالِ صاحِبٌ[۴۰]»؛ این‌ها خطوطِ قرمزِ زندگی هستند؛ یکی وازَدگی است که انسان از کار خسته بشود و حوصله‌اش را از دست بدهد. «ضَّجرَ» به معنای کم حوصلگی و وازَدگی است. «سوءَ الخُلُقِ» هم که به برخوردهای نیش‌دار و چهره‌ی عَبوس و شکننده می‌گویند. «قِلَّهَ الصَّبرِ» هم کم‌ظرفیّتی و بی‌استقامتی است. «فَلا یَستَقیمُ عَلى هذِهِ الخِصالِ صاحِبٌ»؛ کسانی که دارای این خصلت‌ها هستند، این‌ها مستقیم نیستند؛ یعنی هیچ‌گاه قوام ندارند، قیام ندارند. یا مُنحنی هستند، یا زمین خورده هستند؛  «فَلا یَستَقیمُ عَلى هذِهِ الخِصالِ صاحِبٌ». «و ألزِم نَفسَکَ التَّؤُدَهَ فی اُمورِکَ[۴۱]»؛ که مرحوم آقای طباطبائی (رضوان الله تعالی علیه) در این پاروقی آورده‌اند که به معنای رضانت و زیرکی و فراست و عقل است؛ در امورت زیرک باش. «و صَبِّر عَلى مَؤوناتِ الإِخوانِ نَفسَکَ[۴۲]»؛ نسبت به تحمیل‌هایی که برادرانت برای تو می‌کنند و هزینه‌هایی که برای تو ایجاد می‌کنند، کم صبری نشان نده. «و حَسِّن مَعَ جَمیعِ النّاسِ خُلُقَکَ[۴۳]»؛ این بسیار عجیب است. با بد و خوب، با برخورد مناسب و با اخلاق حَسنه برخورد کن.

یک صلواتی ختم بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

پاسخ حضرت استاد به بیانات دوستان

ـ اصلاً عُمر را برای این عُمر می‌گویند به این دلیل است که انسان آمده است تا آن را آباد کند و کسی که در عُمرش آبادی نداشته باشد، عُمرِ او عُمر نیست. در امثال نقل شده است که کسی از یک قبرستانی عبور کرد، گشتی زد و دید که این الواح روی قبور همگی سنین کم را نوشته است؛ مثلاً سه ساله، چهار ساله، ده ساله و … و هیچ اثری از انسان‌هایی که سنّی ازشان گذشته است در این قبرستان دیده نمی‌شود. وارد آن منطقه شد و از زنده‌ها پرسید که چگونه است که قبرستان شما هیچ بزرگی ندارد؟ پاسخ دادند که ما سن عُمر را حساب نمی‌کنیم و سنّ رشد اشخاص را محاسبه می‌کنیم؛ کسانی هستند که در شصت سالگی، به اندازه‌ی سه سال برای آخرت خودشان آبادی کسب کرده‌اند. این امور حیثی است. در جریان آن دو برادر که یکی زاهد و دیگری ثروتمند بود، حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به منزل آن زاهد که رفتند، مشاهده کردن که خیلی اوضاع او خراب است که همسر او هم نزد حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) شکایت کرده بودند؛ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به ایشان فرمود: این چه کاری است؟ چرا به این اندازه به خودت سخت گرفته‌ای؟ عرض کرد: من به شما تأسی کردم. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: ویحک! «یَا عُدَیَّ نَفْسِهِ[۴۴]»؛ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) او را تحقیر کردند. تو دشمن و آدم کوچکی هستی. خداوند متعال بر ائمه‌ی حقّ فرض کرده است که خودشان را با ضعفای جامعه تطبیق بدهند که زندگی بر آن‌ها تنگ نیاید. در این‌جا حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) این را فرمودند ولی هنگامی که به منزل عاصم آمدند که یک زندگی مُوَسَّعی داشت، حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به او هم فرمودند این زندگی را برای چه می‌خواهی؟ چرا به این اندازه بساط را پهن کرده‌ای؟ عرض کرد: دوست دارم که از مهمان پذیرایی کنم و به اشخاص خدمت کنم؛ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: این دنیا نیست، بلکه آخرت است. دنیا دیوار و پول و ثروت نیست؛ بلکه تلقّی و برداشت ما و نحوه‌ی برخورد ما با دنیاست. اکر به این‌ها دل دادیم، در آن حدیث بسیار با ارزش که با همه‌ی احادیث امیرالمؤمنین (علیه السلام) و اهل‌بیت (سلام الله علیهم اجمعین) واقعاً مانند درّ و طلاست و از بس گرانبهاست، قیمت ندارد. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: «وَ مَنْ أَبْصَرَ بِهَا بَصَّرَتْهُ، وَ مَنْ أَبْصَرَ إِلَیْهَا أَعْمَتْهُ[۴۵]»؛ آیینه برای چه چیزی است؟ برای این است که انسان در آن‌جا چیزی ببیند. اگر کسی چشم به آیینه بدوزد، او را کور خواهد کرد؛ ولی اگر کسی بخواهد با آیینه چیزهای دیگر را ببیند و به دست بیاورد و نقص و عیب را مشاهده نماید، او را بینا خواهد کرد. کسی که چشم به دنیا بدوزد، او را کور خواهد کرد و کسی که دنیا را معبر بداند و بخواهد به عنوان معبر آن را داشته باشد که از این‌جا عبور کند، او را بینا می‌کند. این آیه‌ی کریمه‌ای که می‌فرماید: «لِکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَکُمْ وَ لَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ[۴۶]»؛ دل دادن به دنیا، دنیا را دنیا می‌کند و دل کَندن از دنیا، دنیا را آخرت می‌کند. آن عبارتی که فرموده است: «وَ اسْتَعْمَرَکُمْ[۴۷]»؛ یعنی توشه‌ی خودت را برگیر. آن آیه‌ی کریمه هم فرموده است: «وَ ابْتَغِ فِیمَا آتَاکَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَهَ[۴۸]»؛ آن چیزی که خداوند متعال به تو داده است را ارزان نفروش؛ با او معامله کن. «إِنَّهُ لَیْسَتْ لِأَبْدَانِکُمْ ثَمَنُ إِلاَّ اَلْجَنَّهُ[۴۹]»؛ اگر دنیایی باشد که انسان با آن بهشت را بخرد، این دنیا، دنیا نیست؛ ولی اگر دنیایی باشد که انسان بهشتش را به این بفروشد، خب این دنیاست.

ان‌شاءالله اگر عُمری داشتیم در جلسه‌ی آینده ادامه خواهیم داد.

وَ صَلی الله عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرین

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۲] مفاتیح الجنان، زیارت شریف جامعه کبیره.

[۳] تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج ۱۱، ص ۵۱۶ / بحار الأنوار، ج ۱۱، ص ۴۱۲ / نورالثقلین/ البرهان؛ «بتفاوت»/ القمی، ج ۲، ص ۱۶۱.

[۴] همان.

[۵] همان.

[۶] همان.

[۷] همان.

[۸] اصول کافی، ج۲، ص۱۰۹، ۲۵۲ و ۲۵۳ / وسائل‌الشیعه، ج۳، ص۲۵۲ و۲۶۳ ؛ ج۱۲، ص۱۷۵.

[۹] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام،  الجزء ۷۸، الصفحه ۱۹۴.

متن روایت شریف: «مُسَکِّنُ اَلْفُؤَادِ ، قَالَ اَلنَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : أَشَدُّ اَلنَّاسِ بَلاَءً اَلْأَنْبِیَاءُ ثُمَّ اَلْأَوْلِیَاءُ ثُمَّ اَلْأَمْثَلُ فَالْأَمْثَلُ وَ قَدْ قَالَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ اَلدُّنْیَا سِجْنُ اَلْمُؤْمِنِ وَ جَنَّهُ اَلْکَافِرِ».

[۱۰] تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج ۱۱، ص ۵۱۶ / بحار الأنوار، ج ۱۱، ص ۴۱۲ / نورالثقلین/ البرهان؛ «بتفاوت»/ القمی، ج ۲، ص ۱۶۱.

[۱۱] قرب الإسناد : ۷۲/۲۳۲٫

[۱۲] همان.

[۱۳] همان.

[۱۴] قصص الأنبیاء (للراوندی)، جلد ۱، صفحه ۱۹۰٫

متن روایت شریف: «وَ بِهَذَا اَلْإِسْنَادِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ اَلْحُسَیْنِ بْنِ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَهَ اَلنَّخَعِیِّ عَنْ أَخِیهِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِمَا عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: کَانَ فِیمَا وَعَظَ بِهِ لُقْمَانُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ اِبْنَهُ أَنْ قَالَ یَا بُنَیَّ إِنْ تَکُ فِی شَکٍّ مِنَ اَلْمَوْتِ فَارْفَعْ عَنْ نَفْسِکَ اَلنَّوْمَ وَ لَنْ تَسْتَطِیعَ ذَلِکَ وَ إِنْ کُنْتَ فِی شَکٍّ مِنَ اَلْبَعْثِ فَادْفَعْ عَنْ نَفْسِکَ اَلاِنْتِبَاهَ وَ لَنْ تَسْتَطِیعَ ذَلِکَ فَإِنَّکَ إِذَا فَکَّرْتَ عَلِمْتَ أَنَّ نَفْسَکَ بِیَدِ غَیْرِکَ وَ إِنَّمَا اَلنَّوْمُ بِمَنْزِلَهِ اَلْمَوْتِ وَ إِنَّمَا اَلْیَقَظَهُ بَعْدَ اَلنَّوْمِ بِمَنْزِلَهِ اَلْبَعْثِ بَعْدَ اَلْمَوْتِ وَ قَالَ قَالَ لُقْمَانُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَا بُنَیَّ لاَ تَقْتَرِبْ فَیَکُونَ أَبْعَدَ لَکَ وَ لاَ تَبْعُدْ فَتُهَانَ کُلُّ دَابَّهٍ تُحِبُّ مِثْلَهَا وَ اِبْنُ آدَمَ لاَ یُحِبُّ مِثْلَهُ لاَ تَنْشُرْ بِرَّکَ إِلاَّ عِنْدَ بَاغِیهِ وَ کَمَا لَیْسَ بَیْنَ اَلْکَبْشِ وَ اَلذِّئْبِ خُلَّهٌ کَذَلِکَ لَیْسَ بَیْنَ اَلْبَارِّ وَ اَلْفَاجِرِ خُلَّهٌ مَنْ یَقْتَرِبْ مِنَ اَلرَّفَثِ یَعْلَقْ بِهِ بَعْضُهُ کَذَلِکَ مَنْ یُشَارِکِ اَلْفَاجِرَ یَتَعَلَّمْ مِنْ طُرُقِهِ مَنْ یُحِبَّ اَلْمِرَاءَ یُشْتَمْ وَ مَنْ یَدْخُلْ مَدْخَلَ اَلسُّوءِ یُتَّهَمْ وَ مَنْ یُقَارِنْ قَرِینَ اَلسَّوْءِ لاَ یَسْلَمْ وَ مَنْ لاَ یَمْلِکْ لِسَانَهُ یَنْدَمْ وَ قَالَ یَا بُنَیَّ صَاحِبْ مِائَهً وَ لاَ تُعَادِ وَاحِداً یَا بُنَیَّ إِنَّمَا هُوَ خَلاَقُکَ وَ خُلُقُکَ فَخَلاَقُکَ دِینُکَ وَ خُلُقُکَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَ اَلنَّاسِ فَلاَ یَنْقُصَنَّ تَعَلُّمَ مَحَاسِنِ اَلْأَخْلاَقِ وَ یَا بُنَیَّ کُنْ عَبْداً لِلْأَخْیَارِ وَ لاَ تَکُنْ وَلَداً لِلْأَشْرَارِ یَا بُنَیَّ عَلَیْکَ بِأَدَاءِ اَلْأَمَانَهِ تَسْلَمْ دُنْیَاکَ وَ آخِرَتُکَ وَ کُنْ أَمِیناً فَإِنَّ اَللَّهَ تَعَالَى لاٰ یُحِبُّ اَلْخٰائِنِینَ  یَا بُنَیَّ لاَ تُرِ اَلنَّاسَ أَنَّکَ تَخْشَى اَللَّهَ وَ قَلْبُکَ فَاجِرٌ».

[۱۵] معرفتِ نفْس شناخت حقیقت خویشتن و شناخت تمام ابعاد وجودی انسان است. بیشتر محققان بر این باورند که شناخت برخی از ابعاد نفس امکان دارد، اگر چه شناخت تمام ابعاد آن ممکن نباشد. از نظر آیت الله محمدتقی مصباح یزدی (رضوان الله تعالی علیه)، معرفت نفس بر همه دانش‌ها و تلاش‌های عملی انسان تقدم دارد. بر اساس روایات وارد شده از معصومان (علیهم السلام)، معرفت نفس به شناخت ربّ منتهی می‌گردد. این معرفت در عرفان اسلامی از مهم‌ترین اصول به شمار آمده و ریشه معارف عقلی معرفی شده است. برای معرفت نفس سطوح و مراتب مختلفی از قبیل معرفت نفس اخلاقی و تربیتی، معرفت نفس دینی و نفس‌شناسی عرفانی ذکر شده است. برای شناختن خویشتن آثار و نتایجی ذکر شده، که خداشناسی، جهان‌شناسی و انسان‌شناسی از جمله آنهاست. از منظر محققان، خودخواهی، اشتغال فراوان به مسائل مادی و خدافراموشی از موانع اصلی معرفت نفس به شمار آمده است، چنانکه تزکیه نفس از عوامل مهمی معرفی شده که راه شناخت خویشتن را تسهیل می‌کند. به گفته آیت الله محمدتقی مصباح یزدی (رضوان الله تعالی علیه)، معرفت نفس بر همه دانش‌ها و تلاش‌های عملی انسان تقدم دارد؛ زیرا تمام تلاش‌های انسان در حوزه علم و عمل به جهت تأمین لذت‌ها، منافع و مصالح انسان انجام می‌گیرد و تا زمانی که حقیقت انسان، جایگاه و استعدادهای او شناخته نشود، همه تلاش‌های علمی و عملی، بیهوده و بی‌پایه خواهد بود.

معرفت نفس در علم اخلاق جایگاه ویژه‌ای دارد؛ زیرا اخلاق نوعی تربیت است و تربیت بدون شناخت ممکن نیست. برخی از محققان معرفت نفس را مهمترین اصل در عرفان اسلامی به شمار آورده‌اند، گفته شده در طریقه عرفانی ملا حسینقلی همدانی (رضوان الله تعالی علیه)، از عارفان قرن سیزدهم و چهاردهم قمری، و شاگردان وی، توجه به خویشتن و تأمل در معرفت نفس اهمیت بسیاری دارد. معرفت نفس، به‌عنوان ریشه معارف عقلی معرفی شده و به همین جهت، این بحث از زمان‌های قدیم مورد توجه فیلسوفان قرار داشته است. در کتب فلسفی پیشینیان مسئله معرفت نفس در بخش طبیعیات قرار داشت؛ اما ملا صدرا آن را در بحث الهیات قرار داد.

واژه معرفت نفس در قرآن به صراحت بیان نشده، اما محمدحسین طباطبایی (رضوان الله تعالی علیه) و عبدالله جوادی آملی (حفظه الله) از مفسران معاصر شیعه، آیه‌های «عَلَیْکُمْ أَنفُسَکُمْ؛ به خودتان بپردازید»، «سَنُرِ‌یهِمْ آیاتِنَا…فِی أَنفُسِهِمْ؛ به‌زودی نشانه‌های خود را… در دل‌هایشان به آن‌ها نشان خواهیم داد» و «وَ فِی الْأَرْضِ آیاتٌ لِلْمُوقِنِینَ، وَ فِی أَنْفُسِکُم؛ و روی زمین برای اهل یقین نشانه‌هایی است و در خود شما» را ناظر به این موضوع دانسته‌اند. علامه طباطبایی (رضوان الله تعالی علیه) ذیل آیه ۱۰۵ سوره مائده بحث‌های مفصلی را در رابطه با معرفت نفس ارائه کرده است.

در جوامع روایی شیعه معرفت نفس به صراحت مورد تأکید قرار گرفته و تنها در کتاب غرر الحکم ۲۸ روایت در مورد آن بیان شده است. در حدیث مشهوری از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و امام علی (علیه السلام) که به حدیث معرفت نفس شهرت دارد، آمده است: «هر کس خود را بشناسد، قطعاً خدایش را خواهد شناخت». ملاصدرا با استفاده از حدیث معرفت نفس، برهان معرفت نفس را بیان کرده و آن را پس از برهان صدیقین ارزشمندترین برهان برای اثبات و شناخت خدا شمرده است. بر اساس بعضی از روایت‌ها، امام علی (علیه السلام) معرفت نفس را غایت معرفت، سودمندترین معارف و نیل به فوز اکبر دانسته و از کسی که به خود جاهل بوده، اما درصدد معرفت خدا بر آمده، اظهار تعجب کرده است. احادیث مشابه دیگری نیز در منابع روایی نقل شده است. به نظر بعضی از نویسندگان، معرفت نفس در اسلام، از آن نظر که مبدأ حرکت انسان به سمت خدا است، به دو شیوه آفاقی و انفسی مورد تأکید قرار گرفته است؛ در معرفت انفسی نفس انسان از آن جهت که مشتمل بر دو بعد مادی و معنوی است، مورد مطالعه قرار می‌گیرد؛ چنانکه در معرفت آفاقی انسان با تفکر در جهان هستی و مقایسه میان آفرینش خود و دیگر مخلوقات، از استعداد و توانایی‌های خاص خود مطلع شده، به معرفت نفس نایل می‌شود.

[۱۶] سوره مبارکه زمر، آیه ۴۲٫

[۱۷] همان.

[۱۸] همان.

[۱۹] تفسیر الصافی، جلد ۳، صفحه ۲۳۷.

[۲۰] قصص الأنبیاء (للراوندی)، جلد ۱، صفحه ۱۹۰٫

[۲۱] سوره مبارکه روم، آیه ۲۳٫

[۲۲] الحتف: الموت. (مجمع البحرین : ۱/۳۵۸). / فی الکافی: ۲/۱۳۴/۲۰ «فی فَراغِکَ» و لعلّه الأنسب. / بحار الأنوار: ۱۳/۴۲۵/۱۹٫ / الکَمْشُ: الرجل السریع الماضی، و انکَمَشَ و ترکمّش: أسرع (الصحاح : ۳/۱۰۱۸).

متن روایت شریف: «عنه علیه السلام ـ أیضا ـ: یا بُنَیَّ، إنّ النّاسَ قد جَمَعوا قَبلَکَ لأولادِهِم فلَم یَبقَ ما جَمَعوا و لَم یَبقَ مَن جَمَعوا لَهُ، و إنّما أنتَ عَبدٌ مُستَأجَرٌ قد اُمِرتَ بعَمَلٍ و وُعِدتَ علَیهِ أجرا، فأوفِ عَمَلَکَ و استَوفِ أجرَکَ، و لا تَکُنْ فی هذهِ الدُّنیا بمَنزِلَهِ شاهٍ وَقَعَت فی زَرعٍ أخضَرَ فأکَلَت حتّى سَمِنَت فکانَ حَتفُها. عِند سِمنِها، و لکنِ اجعَلِ الدُّنیا بمَنزِلَهِ قَنطَرَهٍ على نَهرٍ جُزتَ علَیها، و تَرکتَها و لَم تَرجِعْ إلَیها آخِرَ الدَّهرِ، أخرِبْها و لا تُعَمِّرْها فإنّکَ لَم تُؤمَرْ بعِمارَتِها و اعلَمْ أنّکَ سَتُسألُ غَدا إذا وَقَفتَ بینَ یَدَیِ اللّه ِ عَزَّ و جلَّ عن أربَعٍ: شَبابِکَ فیما أبلَیتَهُ، و عُمرِکَ فیما أفنَیتَهُ، و مالِکَ مِمّا اکتَسَبتَهُ، و فیما أنفَقتَهُ، فتَأهَّبْ لِذلکَ و أعِدَّ لَهُ جَوابا. و لا تأسَ على ما فاتَکَ مِن الدُّنیا؛ فإنّ قَلیلَ الدُّنیا لا یَدومُ بَقاؤهُ، و کثیرَها لا یُؤمَنُ بَلاؤهُ، فخُذْ حِذرَکَ، و جِدَّ فی أمرِکَ، و اکشِفِ الغِطاءَ عن وَجهِکَ، و تَعرَّضْ لمَعروفِ ربِّکَ، وجَدِّدِ التَّوبَهَ فی قَلبِکَ، و اکمَشْ فی فِراقِکَ قبلَ أن یُقصَدَ قَصدُکَ، و یُقضى قَضاؤکَ، و یُحالَ بَینَکَ و بینَ ما تُریدُ».

[۲۳] همان.

[۲۴] همان.

[۲۵] همان.

[۲۶] همان.

[۲۷] همان.

[۲۸] همان.

[۲۹] همان.

[۳۰] همان.

[۳۱] همان.

[۳۲] همان.

[۳۳] همان.

[۳۴] همان.

[۳۵] همان.

[۳۶] همان.

[۳۷] همان.

[۳۸] همان.

[۳۹] همان.

[۴۰] بحار الأنوار، ج ۱۳، ص ۴۱۹، ح ۱۴٫

[۴۱] همان.

[۴۲] همان.

[۴۳] همان.

[۴۴] نهج البلاغه، خطبه ۲۰۹، میانه‌روی در بهره‌مندی از دنیا.

متن خطبه شریفه: «و من کلام له (علیه السلام) بالبصره و قد دخل على العلاء بن زیاد الحارثی -و هو من أصحابه- یعوده، فلما رأى سعه داره قال: مَا کُنْتَ تَصْنَعُ [بِسَعَهِ] بِسِعَهِ هَذِهِ الدَّارِ فِی الدُّنْیَا- [أَمَا] وَ أَنْتَ إِلَیْهَا فِی الْآخِرَهِ کُنْتَ أَحْوَجَ؛ وَ بَلَى إِنْ شِئْتَ بَلَغْتَ بِهَا الْآخِرَهَ تَقْرِی فِیهَا الضَّیْفَ وَ تَصِلُ فِیهَا الرَّحِمَ وَ تُطْلِعُ مِنْهَا الْحُقُوقَ مَطَالِعَهَا، فَإِذاً أَنْتَ قَدْ بَلَغْتَ بِهَا الْآخِرَهَ. فَقَالَ لَهُ الْعَلَاءُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَشْکُو إِلَیْکَ أَخِی عَاصِمَ بْنَ زِیَادٍ. قَالَ وَ مَا لَهُ؟ قَالَ لَبِسَ الْعَبَاءَهَ [الْعَبَاءَ] وَ تَخَلَّى [مِنَ] عَنِ الدُّنْیَا. قَالَ عَلَیَّ بِهِ. فَلَمَّا جَاءَ قَالَ یَا عُدَیَّ نَفْسِهِ، لَقَدِ اسْتَهَامَ بِکَ الْخَبِیثُ، أَمَا رَحِمْتَ أَهْلَکَ وَ وَلَدَکَ؟ أَتَرَى اللَّهَ أَحَلَّ لَکَ الطَّیِّبَاتِ وَ هُوَ یَکْرَهُ أَنْ تَأْخُذَهَا؟ أَنْتَ أَهْوَنُ عَلَى اللَّهِ مِنْ ذَلِکَ. قَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ هَذَا أَنْتَ فِی خُشُونَهِ مَلْبَسِکَ وَ جُشُوبَهِ مَأْکَلِکَ. قَالَ وَیْحَکَ، إِنِّی لَسْتُ کَأَنْتَ، إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى فَرَضَ عَلَى أَئِمَّهِ [الْحَقِ] الْعَدْلِ أَنْ یُقَدِّرُوا أَنْفُسَهُمْ بِضَعَفَهِ النَّاسِ، کَیْلَا یَتَبَیَّغَ بِالْفَقِیرِ فَقْرُهُ».

[۴۵] نهج البلاغه، خطبه ۸۲، وصف دنیا.

متن خطبه شریفه: «و من کلام له (علیه السلام) فی ذم صفه الدنیا: مَا أَصِفُ مِنْ دَار أَوَّلُهَا عَنَاءٌ، وَآخِرُهَا فَنَاءٌ! فِی حَلاَلِهَا حِسَابٌ، وَ فِی حَرَامِهَا عِقَابٌ. مَنِ اسْتَغْنَى فِیهَا فُتِنَ، وَ مَنِ افْتَقَرَ فِیهَا حَزِنَ، وَ مَنْ سَاعَاهَا فَاتَتْهُ، وَ مَنْ قَعَدَ عَنْهَا وَاتَتْهُ، وَ مَنْ أَبْصَرَ بِهَا بَصَّرَتْهُ، وَ مَنْ أَبْصَرَ إِلَیْهَا أَعْمَتْهُ».

[۴۶] سوره مبارکه حدید، آیه ۲۳٫

[۴۷] سوره مبارکه هود، آیه ۶۱٫

[۴۸] سوره مبارکه قصص، آیه ۷۷٫

[۴۹] تفسیر نور الثقلین، جلد ۲، صفحه ۲۷۴.

متن روایت شریف: «وَ کَانَ اَلصَّادِقُ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ یَقُولُ: یَا مَنْ لَیْسَتْ لَهُ هِمَّهٌ إِنَّهُ لَیْسَتْ لِأَبْدَانِکُمْ ثَمَنُ إِلاَّ اَلْجَنَّهُ فَلاَ تَبِیعُوهَا إِلاَّ بِهَا».