حضرت استاد صدیقی روز شنبه از ساعت ۱۶:۰۰ الی ۱۷:۰۰ به تفسیر قرآن با موضوع «اخلاق در قرآن» در مسجد امام رضا علیه السلام حوزه علمیه امام خمینی(ره) پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
- خداوند مالکِ تمام مُلکهاست
- مالکیّت حقتعالی یک مالکیّت حقیقی است
- نظر مرحوم علّامه طباطبایی (اعلی الله مقامه الشریف) در مورد مالکیّت حقتعالی
- تمام شُئون فرماندهی و مُدیریت از آنِ پروردگار حکیم است
- همهچیز در عالَم تَحت مَشیّت خداوند متعال است
- عزّت و ذلّت در اختیار حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) است
- نظام آفرینش دارای یک نقشهی جامع میباشد
* به دلیل نقض فنی پیش آمده، ۲ دقیقه ابتدای جلسه موجود نمی باشد.
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إلی یوم الدّین».
خداوند مالکِ تمام مُلکهاست
چند آیه قبل از آیهی مُلک است که ظاهراً باید آیهی ۱۷ باشد، در آنجا هم خداوند متعال خودش را، مَلائکهاش را و عُلمای بِالله به عُنوان شُهود وَحدانیّت حقّ مُعرّفی کرده است و یکی هم این آیه است. اینها عُمدتاً بُعد مَعرفتی توحیدی است که بنده را در اَثر فَنایی که پیش میآید، با رسیدن به حقیقت این آیات کریمه مُتّصف به صفات حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) میشود یا بفرمایید فَناء فیالله و بَقاء بِالله پیدا میکند. دیگر خودی نمیماند. بَشر آیینهی او میشود و این صفات در وجود او انعکاس پیدا میکند. «قُلِ اللَّهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ[۲]»؛ حَبیب من! تو واسطهی در محبّت هستی. بندگان من مُستقیم چه بَسا حدّشان نیست، ولی اگر تو واسطه بشوی آنها در آیینهی وجود تو میتوانند صفات حقّ را ببینند. «قُلِ اللَّهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ»؛ «اللَّهُمَّ» باز خودش یک لَطیفهای است. اینجا از کلمهی رَبّ یا اَسماء دیگر استفاده نشده است؛ بلکه از اسم جَلاله استفاده شده است. بندهای که از مَدارج اَسماء الهی عُبور کرده است، به اسم جامع میرسد. به یک کُلیّتی دست پیدا میکند که همهی خوبیها در پَرتوی آن کُلّی در دَسترس او قرار میگیرد. «اللَّهُمَّ» یعنی یا الله. «مَالِکَ الْمُلْکِ»؛ خداوند مالک مُلک است.
مالکیّت حقتعالی یک مالکیّت حقیقی است
مالک در زمینهی ارتباط با مَملوک هست. مَسألهی مالکیّت مَطرح است. کسی مالک خانه است، مالک ماشین است که مِلک اعتباری است. قرارداد شده است کسی بتواند در شُئون یک مال و یک عینی در خارج تَصرُّف بکند. و گاهی اینجور نیست؛ مالکیّت مالکیّتِ حقیقی است. مانند ارتباط اِبصار با روحِ آدم، ارتباط سَمع و بَصر و ذوق و لامِسه، روح نسبت به اینها مالک است، اما مالکیّت او قراردادی نیست؛ بلکه مالکیّتِ حقیقی دارد. انسان نسبت به صُوَر ذهنی خودش مالکیّت دارد، خالقیّت دارد، حقیقی هم هست، جُزء شُئون وجودیاش هست. از خودش خارج نیست، هیچکسی هم نمیتواند جابجا بکند. دیدن در اختیار من است، شنیدن در اختیار روحِ من است و سایر شُئون وجودی که با روح من مُرتبط است و دَرجات روح من است، مَراتب روح من است. «النفس فی وحدتها کل القوی[۳]»؛ نَفْس با اینکه یک حقیقتِ بَسیطی است، حقیقتِ واحدی است، اما مَقول به تَشکیک است و این قُوای مُختلفی که خداوند متعال جُنود روح قرار داده است، اینها شُئون وجودی او هستند. در عینِ وَحدت کَثرت دارد و در عینِ کَثرت وحدت دارد. و این مالکیّت، مالکیّتِ حقیقی است، به اعتبار مُعتبر وابسته نیست. اما «مُلک» به معنی سلطنت است، به معنی فرمانفَرمایی است، به معنی قدرت تَدبیر است و یک حقیقتی که یک مَلِک نسبت به مملکت خودش، نسبت به رَعیّت خودش یک شأنی دارد، یک جایگاهی دارد، یک سلطنتی دارد که هم خودِ رعیّت و هم آنچه که در دستِ رعیّت هست، این در طول مالکیّتِ او قدرت تَصرُّف دارد. از مالِ او مالیات میگیرد، میتواند سَهم خاصّی قرار بدهد، میتواند مُلک را با حُکم دادگاه از او بگیرد، وضعیّت کند، رَفعیّت کند. این مَلِک در عین اینکه مالکیّتِ مُستقیم ندارد، اما اَثری که بر مالکیّت مُترتّب میشود، بر مَلکیّت هم مُترتّب میشود. و این مالکِ مُلک است. مالک است، مَسألهی مالکیّت مَطرح شده است و خداوند متعال خیلی عَمیق در یک کلمه چهقَدر عُمق نُفوذ حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) در شُئون مُمکنات را برجسته و قابل فَهم کرده است. هم مالکیّت را آورده است و هم مالکیّت را بر مُلک سایه انداخته است. این مالکِ مُلک است. یعنی یک مَلِک نسبت به رَعیّت و شُئون رَعیّت دست بالاتری دارد، همانگونه که «یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ[۴]». هر یَدی نسبت به آنچه که در یَدش هست که ذیالیَد است و آنچه که در دستش هست، تَصرُّف برایش رَواست، مُتصرّف است. شُئونی دارد، میتواند جابجا کند، به هر نَحوی تغییراتی در آن بدهد. این لَفظ «قُلِ اللَّهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ» یعنی مُلک که فوق مِلک هست و یک مَلِک نسبت به مالک اشرافی دارد، نُفوذی دارد، استیلایی دارد. خداوند آنچنان مالکی است که این مُلکی که فوق مِلک است در اختیار اوست. این خیلی رَساست و اَبعاد مُختلف تَصرُّف حقتعالی را، نُفوذ تَکوینی و تَشریعی حقتعالی را خیلی برجستهتر از تَعبیرات دیگر میکند؛ «قُلِ اللَّهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ».
نظر مرحوم علّامه طباطبایی (اعلی الله مقامه الشریف) در مورد مالکیّت حقتعالی
مرحوم «علّامه طباطبایی» (اعلی الله مقامه الشریف) در تفسیر شریف «المیزان» وقتی در همین آیه نسبت به مِلک صحبت میکنند، میگویند: مالکیّت حقیقی و اعتباری است؛ مالکیّت اعتباری وجودِ خارجی ندارد. اگر کسی مالک ماشین هست، مالک خانه هست، مالک فرش هست، مالک کتاب هست، این مالکیّت عینیّت خارجی ندارد، وجود خارجی ندارد. لذا چیزی نیست که آدم نسبت به او حسابِ وجود باز کند. اما اَثر وجودی دارد. با این اعتبار این فرد میتواند این را جابجا کند. بنابراین اعتباری که پای آن به حقیقت بَند است. یعنی اعتبار مِنهای حقیقت نیست؛ یک اعتباری است که با حقیقت در آغوش هم هستند. مالک ماشین میتواند سوار بر ماشین بشود؛ مالک ماشین میتواند ماشین خود را مُنتقل کند، مُعاوضه کند. این تَصرُّفات، تَصرُّفاتِ عینیِ خارجی هست. لذا میتواند تَحت تَصرُّف مالک قرار بگیرد. این اعتبار عَدم مَحض نیست؛ بلکه اعتباری است که از آن وجود مُترتّب میشود؛ اَثر وجودی از آن وجود مُترتّب میشود. بعضیها هم مُعتقد هستند که اینجور نیست؛ اعتبار خودش یک نوع وجود است. همانگونه که وجودِ ذهنی نسبت به وجود خارجی وجودِ ذهنی است؛ اما خودش فینَفسه «مُوجودٌ وَ لَهُ اَثَرُ الوُجود»؛ وجودِ علمی هست، قَویتر از وجودِ خارجی هم هست، اعتبار هم شبیهِ وجود ذهنی هست. این هم میتواند یک واقعیّت و حقیقتِ خارجی باشد. علی کُلّ حالٍ این تَعبیر «مَالِکَ الْمُلْکِ» آنچنان عَمیق و وَسیع است که هم شامل مُلوک میشود که هر مَلِکی خداوند مالک مُلکش هست و هم شامل آنچه که یک مَلِک نسبت به رَعیّت، نسبت به مِلک و مالکیّت او تَصرُّف میکند. «النَّبِیُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ[۵]»؛ که هم در شُئون اعتباری وجودِ نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) اختیاراتش در اعتبارات زندگی بیشتر از اَشخاص نسبت به شُئونی است که خداوند متعال اعتبار کرده است اینها نسبت به آن مالک باشند. تصمیمات و عَزمهایی که یک فرد نسبت به شُئون زندگی خودش دارد، اختیارات پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) وسیعتر و عَمیقتر از هر فردی نسبت به مایَملک خودش هست. و هم «أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ» پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) همانگونه که حضرت عیسی بن مریم (علیه السلام) «أَخْلُقُ … أُحْیِی الْمَوْتَی … وَ أُنَبِّئُکُمْ بِمَا تَأْکُلُونَ وَ مَا تَدَّخِرُونَ[۶]» اینها هیچکُدامشان اعتبار نیست؛ همه تَکوین است. وجودِ نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در این اُمور هم آنچه که هرکسی در شُئون حقیقی وجودِ خودش، در دیدنش، در شنیدنش و در صُوَر ذهنیاش قدرت دارد، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) قدرتش بیشتر است. یعنی قدرت ما در اُمور حقیقی و مالکیّت حقیقی ما در طول مالکیّت ولیای است که ولایت تَکوینی دارد و وجودِ نازنین پیامبر ما که صلوات خداوند بر او و بر اهل بیتش باد و همینطور اوصیای آن بزرگوار در شُئون حقیقی و در شُئون اعتباری اُولی به نَفْس هستند. خداوند متعال مالکِ مالکهاست، خداوند متعال مالکِ مَلِکهاست. هم مُلک تَحت تَصرُّف حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) است، او مُلک را هم برای آنهایی که مَلِک حقیقی هستند و عالَم برای آنها مانند اَعضاء میماند. اینکه حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) قلب عالَم امکان هستند، یعنی نسبت حضرت حُجّت (روحی فداه) نسبت به عالَم امکان، مانند نسبتِ جانِ من نسبت به دست من است. همینجور که هروقت بخواهم دستم را باز میکنم، بسته میکنم، بالا میبَرم و پایین میآورم، برای اینکه روح نسبت به اینها حقّاً در عینیّت خداوند متعال این نُفوذ را قرار داده است و آن ارادهی روح است که اینها را جابجا میکند. اعتبار نیست؛ یک حقیقت خارجی است. امام عَصر (ارواحنا و ارواح العالَمین لتُراب مَقدمه الفداه) جانِ عالَم است؛ لذا میتواند باران بیاید، میآید؛ اراده میکند باران نیاید، نمیآید؛ اراده کند کسی بمیرد، میمیرد؛ اراده کند مُردهای زنده شود، زنده میشود. این نوع تَصرُّفی که امام عَصر (ارواحنا فداه) دارد، یکی از شُئون حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) است. او هم مالک مِلک اعتباری است، هم مالک مِلک حقیقی است و هم مالک مُلک است. اگر کسی این را بداند، دیگر اصلاً رویش نمیشود هیچ کاری در مَحضر پروردگار متعال انجام بدهد، مَگر اینکه خدا را بر خودش رَبّ بداند و همهی کارهایش را کارِ او میبیند و برای خودش هیچ نوع استقلالی را قائل نمیشود. هرچه دارد مالِ اوست و هرچه میشود با ارادهی اوست؛ «مَا شَاءَ اَللَّهُ کَانَ وَ مَا لَمْ یَشَأْ لَمْ یَکُنْ[۷]». این توحیدِ اَفعالی در عمیقترین وَجه خود در این جُملهی نورانی از جانب حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) برای بندگانش تصویر شده است.
تمام شُئون فرماندهی و مُدیریت از آنِ پروردگار حکیم است
«تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشَاءُ»؛ چون مالک هست، مالکِ مُلوک هست و مالکِ اَملاک هست، لذا «تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشَاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشَاءُ»؛ هم اتیان، دادن برای اوست؛ هرکسی مُلکی دارد یا مِلکی دارد، از خودش نیست؛ او به هرکسی که خواسته داده است و مالک اوست، مَلِک اوست. همینجوری که مَلِک فرماندار تَعیین میکند، اُستاندار تَعیین میکند، برای آنها فَرمان دادن و تَدبیر اُمور یک حوزهای، یک جبههای و یک منطقهای را اعتبار میکند، خداوند متعال هم در دادنِ مُلک و سلطنت به حضرت سلیمان (علیه السلام) دعایش را مُستجاب کرد. «هَبْ لِی مُلْکًا لَا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ[۸]»؛ خودش نمیتوانست این را داشته باشد. میدانست که خودش کارهای نیست؛ لذا از صاحب مُلک که مَلِک المُلوک هست، از او خواست که او هِبه کند. «هَبْ لِی»؛ از جانب خودت مُلکی که «لَا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ» را عنایت کُن. و خداوند متعال هم در تَصرُّفات عینی، هم در تَصرُّفات اعتباری حضرت سلیمان (علیه السلام) را حُجّت برای همهی قدرتمَندهای عالَم، برای همهی مُلوک عالَم قرار داد که کسی اینقَدر میتواند سلطنتش وُسعت داشته باشد، اما بگوید: «هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّی[۹]»؛ این استحقاق من نیست؛ این فَضل پروردگار من است و این فَضل هم گَزاف نیست؛ خداوند متعال این را وسیلهی کَمال من قرار داده است، وسیلهی امتحان من قرار داده است. بنابراین هرکسی در هر سَطحی قدرت فَرماندهی، تَدبیر و مُدیریت در شُئون مُختلف به او داده شده است، خدا به او داده است.
همهچیز در عالَم تَحت مَشیّت خداوند متعال است
«وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشَاءُ»؛ چون مِلک و مُلک در عالَم امکان عاریتی است و هرکسی دارد او داده است، او میتواند از او نَزْع بکند. وقتی کسی بر تَخت نشست، گویا با آن تَخت ارتباط ناگُسستنی پیدا میکند. گویا که مانند دستش هست یا مانند جانش هست. لذا خداوند متعال تَعبیر نَزْع را به کار بُرده است. همانگونه که فرموده است: «زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَ الْبَنِینَ[۱۰]»، انسان یک تَعلُّقی پیدا میکند که باید دل بکَند. در این اَمر اعتباری که فَرمانفرمایی، سلطنت، مُدیریت و وزارت همگی اعتبار است، عینیّت خارجی ندارد؛ ولی همین را هم خداوند تَشریع کرده است و مُقدّمات تَکوینیاش را هم خداوند متعال فراهم کرده است. وقتی به کسی شأنی میدهد، در یک جای رَفیعی قرار میگیرد که خداوند این رَفعت را برایش پیش آورده است، حالا میخواهد از او بگیرد. او که به این سادگی حاضر نیست این را از دست بدهد؛ لذا خداوند متعال به عُنوان یک اَمر غالب کسی که ریاست دارد، سلطنت دارد، دست بردار نیست تا یک قدرت قاهرهای نباشد که او را از اینجا تکان بدهد، تکان نمیخورد. این اُفتاده و در جایی که اُفتاده سنگین هم هست، بلند نمیشود؛ لذا یک اَهرُم میخواهد این را از اینجا بلند کند. ریاست برای نوع بَشر این حالت را دارد که یک رئیس، یک مُعنوَن در یک عُنوانی یا یک اَعیانی در یک جایگاهی حاضر نیست از او دست بردارد؛ مالِ خودش میداند. لذا خداوند متعال این را نَزْع میکند. «وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشَاءُ»؛ مَشیّت خداوند مَشیّت عَلیالاطلاق است. «خَلَقَ اَلْأَشْیَاءَ بِالْمَشِیَّهِ[۱۱]»؛ وقتی خَلق با مَشیّت بود، شُئون خلقت هم با مَشیّت خداست. دادنِ مُلک با ارادهی اوست. نَزْع و کَندن اَشخاص با مَشیّت اوست.
عزّت و ذلّت در اختیار حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) است
«وَ تُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ»؛ عزّت وقتی زمینی بلند است، زیر آب نمیرود، چیزی بر او تَفوُّق پیدا نمیکند، آن را «اَرضٌ عُزاز» میگویند. عزّت اینجور است؛ اگر کسی یک قدرتی پیدا کرده است، خداوند یک امکاناتی به او داده است که کسی نمیتواند بالای دستش قرار بگیرد، بر او مُسلّط بشود، مُحیط بشود، این عزیز است. لذا عزیز غالبِ غیر مَغلوب است. از لوازم آن عزّت و رَفعت مقام این است که همیشه غَلبه میکند، ولی کسی بر او غَلبه نمیکند. در مُقابل آن ذلّت است که این نَرم است، مَغلوب است. خداوند متعال هر دو را به خودش نسبت میدهد؛ «تُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ». ای الله! تو هستی که افراد را عزیز میکنی، تو هستی که به اَشخاص عزّت میدهی و تو هستی که اَشخاص را ذَلیل میکنی؛ یعنی عزّت نمیدهی و او ذَلیل میشود؛ «وَ تُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ».
نظام آفرینش دارای یک نقشهی جامع میباشد
«بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»؛ این دیگر جامعِ آن چند مَسألهی قبلی این است که خیر به دستِ توست. «بِیَدِکَ الْخَیْرُ»؛ این تَقدُّم جار و مَجرور به الخیر اِفادهی انحصار میکند. خیر فقط به دستِ توست. توجیه آن هم این است که «إِنَّکَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»؛ برای اینکه فقط تو هستی که قُدرت تو مُطلقه است، لایتناهی است. کسی که قدرت مُطلق دارد، هرکسی هرچیزی از خیر دارد، از آن قدرت مُطلقه دریافت کرده است، تَلقّی کرده است. حالا با تَوجّه به اینکه هم دادنِ مُلک، هم نَزْع مُلک، هم دادنِ عزّت و هم ذلّت قبل از آن گفته شده است، «بِیَدِکَ الْخَیْرُ» یعنی همهی اینها یکپارچه به دستِ پروردگار عظیمالشأن است. حالا مَسألهی اینکه خداوند مُلک میدهد، مَعلوم است که خیر است؛ خداوند عزّت میدهد، مَعلوم است که خیر است. اما آنجایی که مُلک را میگیرد یا ذلّت را میگیرد، اینها هم در مُحاسبات کُلّی عالَم آفرینش هرچیزی در جای خودش قرار گرفته است و این نظام کُلّ یک مُهندسی جامع و نقشهی جامع دارد که اگر این ذلّت و آن نَزْع مُلک در آنجا نبود، این نظام مُنتظم نبود. لذا در نظام کُلّ «فَفِی نِظام الکُلِّ کُلٌّ مُنتَظَم[۱۲]»؛ پروردگار متعال عالَم را یکپارچه دیده است. «وَ مَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَهٌ کَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ[۱۳]»؛ یک اراده کرده است و این یک اراده این نظام کُلّی را به وجود آورده است و آنچه از تغییر و تَحوُّل در درون این مَنظومه انجام میشود، نظاممَند است. یک نقشهی جامعی است که هرچیزی در جای خودش قرار میگیرد و این مَجموعه خیر است. لذا آنچه از مَصائب و گرفتاریها پیش میآید، اینها برای آن فرد مُمکن است نِقمت باشد؛ اما نسبت به کُلّ نعمت است. و روی این مُحاسبه است که خداوند مَنّان در سورهی مبارکهی الرّحمن جَهنّم را جُزء آلاء و نعمتها به حساب آورده است. حالا در مُهندسیهای ظاهری اُتاق پذیرایی خودش نعمت است؛ ولی در کنار آن جایی برای سرویس بهداشتی قرار دادهاند. اگر در این مَجموعه کسی فقط آن را ببیند، زندگی را نبیند، نِفرت پیدا میکند، اِشمئزاز پیدا میکند؛ ولی وقتی مَجموع را در نَظر میگیرد، میبیند اگر این نبود زیبایی اُتاق پذیرایی صورت نمیگرفت. این مَجموعاً این شده است. اینها قابل مُحاسبه است، قابل فَهم هم هست و برای خودِ آنها هم بالاخره عَدل بهتر است. هرکسی عمل خودش را میبیند. این عَدل «بِما هُوَ عَدلٌ» خیر است و نبود عَدل شَرّ است؛ این یک وَجه آن است. یک وَجه دیگرش هم این است که بزرگان و فَلاسفه اَساساً شُرور را عَدمی به حساب آوردهاند؛ آنچه خیر است وجود است. و نبودِ وجود شَرّ است. این هم یک توجیهی است که هر دو قابل فَهم است و قابل ارائه است. میشود اظهار نظر کرد؛ «إِنَّکَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ».
یک صلواتی مَرحمت بفرمایید.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۲] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۲۶٫
«قُلِ اللَّهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشَاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ ۖ بِیَدِکَ الْخَیْرُ ۖ إِنَّکَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ».
[۳] انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (ره)، ص ۱۲۷٫
[۴] سوره مبارکه فتح، آیه ۱۰٫
«إِنَّ الَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ ۚ فَمَنْ نَکَثَ فَإِنَّمَا یَنْکُثُ عَلَىٰ نَفْسِهِ ۖ وَ مَنْ أَوْفَىٰ بِمَا عَاهَدَ عَلَیْهُ اللَّهَ فَسَیُؤْتِیهِ أَجْرًا عَظِیمًا».
[۵] سوره مبارکه احزاب، آیه ۶٫
«النَّبِیُّ أَوْلَىٰ بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ ۖ وَ أَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ ۗ وَ أُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَىٰ بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُهَاجِرِینَ إِلَّا أَنْ تَفْعَلُوا إِلَىٰ أَوْلِیَائِکُمْ مَعْرُوفًا ۚ کَانَ ذَٰلِکَ فِی الْکِتَابِ مَسْطُورًا».
[۶] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۴۹٫
«وَ رَسُولًا إِلَىٰ بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنِّی قَدْ جِئْتُکُمْ بِآیَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ ۖ أَنِّی أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَهِ الطَّیْرِ فَأَنْفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْرًا بِإِذْنِ اللَّهِ ۖ وَ أُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْیِی الْمَوْتَىٰ بِإِذْنِ اللَّهِ ۖ وَ أُنَبِّئُکُمْ بِمَا تَأْکُلُونَ وَ مَا تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ ۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَهً لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ».
[۷] مکارم الأخلاق، جلد ۱، صفحه ۳۶۹٫
«عَنِ اَلصَّادِقِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ لِعَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَا عَلِیُّ أَمَانٌ لَکَ مِنَ اَلْحَرَقِ أَنْ تَقُولَ سُبْحَانَکَ رَبِّی لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ عَلَیْکَ تَوَکَّلْتُ وَ أَنْتَ رَبُّ اَلْعَرْشِ اَلْعَظِیمِ یَا عَلِیُّ أَمَانٌ لَکَ مِنَ اَلْوَسْوَاسِ أَنْ تَقُولَ وَ إِذٰا قَرَأْتَ اَلْقُرْآنَ جَعَلْنٰا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ اَلَّذِینَ لاٰ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهِ حِجٰاباً مَسْتُوراً `وَ جَعَلْنٰا عَلىٰ قُلُوبِهِمْ أَکِنَّهً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فِی آذٰانِهِمْ وَقْراً وَ إِذٰا ذَکَرْتَ رَبَّکَ فِی اَلْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلىٰ أَدْبٰارِهِمْ نُفُوراً یَا عَلِیُّ أَمَانٌ لَکَ مِنْ کُلِّ سُوءٍ تَخَافُهُ أَنْ تَقُولَ مَا شَاءَ اَللَّهُ کَانَ وَ مَا لَمْ یَشَأْ لَمْ یَکُنْ أَشْهَدُ أَنَّ اَللّٰهَ عَلىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ وَ أَنَّ اَللّٰهَ قَدْ أَحٰاطَ بِکُلِّ شَیْءٍ عِلْماً وَ أَحْصىٰ کُلَّ شَیْءٍ عَدَداً وَ لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّهَ إِلاَّ بِاللَّهِ».
[۸] سوره مبارکه ص، آیه ۳۵٫
«قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَ هَبْ لِی مُلْکًا لَا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِی ۖ إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ».
[۹] سوره مبارکه نمل، آیه ۴۰٫
«قَالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتَابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ ۚ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قَالَ هَٰذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَأَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ ۖ وَ مَنْ شَکَرَ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ ۖ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ».
[۱۰] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۴٫
«زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَ الْبَنِینَ وَ الْقَنَاطِیرِ الْمُقَنْطَرَهِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّهِ وَ الْخَیْلِ الْمُسَوَّمَهِ وَ الْأَنْعَامِ وَ الْحَرْثِ ۗ ذَٰلِکَ مَتَاعُ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا ۖ وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ».
[۱۱] التوحید، جلد ۱، صفحه ۱۴۷٫
«أَبِی رَحِمَهُ اَللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ اِبْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَیْنَهَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: خَلَقَ اَللَّهُ اَلْمَشِیَّهَ بِنَفْسِهَا ثُمَّ خَلَقَ اَلْأَشْیَاءَ بِالْمَشِیَّهِ».
[۱۲] : شرح المنظومه تعلیقات حسن زاده آملی، تألیف الملا هادی السبزواری، جلد ۲، صفحه ۴۲۲٫
[۱۳] سوره مبارکه قمر، آیه ۵۰٫
پاسخ دهید